ادبیات معماری معاصر

در

"همزمانی" ، "رسوخ" ، "تداخل" ، "دوسویه" ، "فضا زمان" ، "شفافیت" : در ادبیات معماری معاصر، این کلمات و امثال آنها، اغلب به صورت مترادف استفاده می شوند. همه ی ما با جلوه ها و نشانه هایی که آنها ایجاد می کنند، آشنا هستیم  یا خودمان فرض می کنیم که آشناییم. به اعتقاد ما، اینها ویژگی های رسمی و خاصِ معماری معاصر هستند؛ و چون نسبت به اینها عکس العمل نشان می دهیم، به ندرت به دنبال تجزیه و تحلیل ماهیت عکس العمل خودمان هستیم.
در واقع تلاش برای ایجاد ابزارهای حیاتی و کارآمد از چنین تعاریف نزدیکی ممکن است بیهوده باشد. شاید هر گونه تلاش، تنها به سفسطه و برهان تراشی منجر شود. با این حال، این نیز آشکار می شود که تفسیر نادرست پیچیدگی های شفاف که گاهی اوقات به آن اشاره می کنند می تواند برای ما زنگ خطر باشد، مگر اینکه ماهیت گریزان این کلمات مورد بررسی قرار گیرد؛ و به همین دلیل در اینجا تلاش هایی برای افشای سطح خاصی از معنا انجام می شود که از اصطلاح «شفافیت» بهره مند می شود.
طبق معنی فرهنگ لغت، کیفیت یا حالت شفاف بودن، شرط مواد و تقاضای درونی ما است- که نور و هوا از آن می گذرد، و نتیجه ی اصول فکری است- برای آن که مواد به آسانی تشخیص داده شوند، و کاملاً مشهود باشند؛ و یک ویژگی شخصیت به معنای نبود تزویر، تظاهر و یا دورویی است؛ و در نتیجه صفت شفاف، یک ضرورت کاملاً فیزیکی تعریف می شود، به صورت حیاتی عمل می کند، و در موقر و متین بودن از مفاهیم ناپسند اخلاقی فاصله دارد. صفت شفاف کلمه ای است که از ابتدا، پر از احتمالات معنایی و سوء تعبیر بود.
اما علاوه بر این معانیِ ضمنیِ پذیرفته شده، شفافیت همانند وضعیتی برای کشف یک اثر هنری است که با سطوح زیاد تفسیر درگیر شده است. گیورگی کپِس در کتاب خود با عنوان "زبان خیال"، بطور تحسین برانگیزی این واژه را تعریف می کند:
اگر فردی دو یا چند شکل را ببیند که روی هم قرار گرفته اند، و هر کدام از آنها برای خود، بخش روی هم افتاده مشترک را ادعا کنند، پس فرد با یک تناقض ابعاد فضایی (فاصله ای) مواجه است. برای حل این تناقض، فرد باید حضور یک کیفیت نوری جدید را تقبل کند. شکل ها از شفافیت برخوردار می شوند: یعنی، آنها قادرند بدون شکست نوری، از یکدیگر بگذرند و در هم نفوذ کنند. با این حال، شفافیت بیش از یک ویژگی نوری معنا می دهد، و بر نظم فضایی وسیع تری اشاره دارد. شفافیت به معنای درک همزمان مکان های مختلف فضایی است. فضا نه تنها محو می شود بلکه در یک فعالیت مستمر، نوسان دارد. موقعیت شکل های شفاف دارای معانی مبهم است زمانی که فرد هر شکل را در لحظه ای که نزدیکتر یا دورتر می شود می بیند.
بنابراین، اکنون مفهوم شفافیت کاملاً متمایز از هر گونه کیفیت فیزیکی مواد و تقریباً به همان اندازه، دور از ایده شفاف یعنی کاملاً روشن و واضح، معرفی می شود. در واقع با این تعریف، شفاف چیزی نیست که کاملاً روشن و واضح باشد، بلکه به جای آن، چیزی است که به وضوح مبهم است. این تعریف، یک تعریف کاملاً درونی و مبهم نیست؛ و هنگامی که ما "صفحات شفاف روی هم افتاده " را می خوانیم (و گاهی انجام می دهیم)، احساس می کنیم که بیش از یک شفافیت فیزیکی در آن مشارکت دارد.
به عنوان مثال، در حالی که موهولی ناگی در کتاب خود با عنوان "چشم اندازی در حرکت" به طور مداوم به "ورق های شفاف سلفون "، "پلاستیک شفاف"، "شفافیت و حرکت نور"، "سایه روشن های روبنس" اشاره می کند، مطالعه دقیق این کتاب ممکن است نشان دهد که برای او، این شفافیت ساده و راستین اغلب با کیفیت تشبیهی خاص مزین می شود. موهولی می گوید، "برخی ترکیب ها و روی هم قرار گیری های شکل، بر تثبیت و تمرکز فضا و زمان غلبه می کند. آنها شگفتی های ناچیز و بی معنی را به پیچیدگی های معنی دار تبدیل می کنند... . کیفیت شفاف ترکیبات (روی هم قرارگیری ها)، اغلب شفافیت زمینه را نیز نشان می دهد، و کیفیت های ساختاریِ توجه نشده در شیء را آشکار می سازد". و دوباره، در اظهار نظر در مورد کتاب " ترکیبات گوناگون کلمه" از جیمز جویس، در "جناس" جویسی ، موهولی درمی یابد که اینها "رویکردی برای ایجاد کمال (تمامیت) بوسیله شفافیت مبتکرانه روابط است". به عبارت دیگر، او احساس می کرد که با روند تغییر شکل، آرایش مجدد، و دوسویه- معادل ادبی "نفوذ متقابل بدون شکست نوری"- ، ممکن است شفافیت زبانی تحت تاثیر قرار گیرد و کسی که یکی از این "ترکیبات" جویسی را تجربه کند، از تاثیر انتقال اولین سطح اهمیت به سطوح واقع در پشت لذت می برد.
بنابراین، در آغاز هر نوع تحقیق و بررسی در مورد شفافیت، احتمالاً یک تمایز اساسی باید ایجاد شود. شفافیت ممکن است کیفیت درونی یک ماده باشد مانند یک شبکه فلزی یا دیوار شیشه ای، و یا ممکن است کیفیت درونی یک سازمان باشد- همانطور که کپِس و موهولی آن را نشان دادند؛ و به همین دلیل، فرد ممکن است بین شفافیت واقعی یا راستین و شفافیت پدیداری یا ظاهری تمایز قائل شود.
احتمالاً احساس ما برای شفافیت واقعی از دو منبع ناشی می شود، زیبایی شناسی ماشینی و نقاشی کوبیسم؛ احتمالاً احساس ما برای شفافیت ظاهری تنها از نقاشی کوبیسم ناشی می شود؛ و مطمئناً هر بوم نقاشی کوبیسم از سال 1911-1912 می تواند در جهت نشان دادن حضور این دو سبک یا سطح شفاف خدمت کند.
اما در بررسی پدیده های پیچیده و گیج کننده همانند آنهایی که نقاشی کوبیسم را مشخص می کنند، تحلیلگر خبره در یک وضع نامساعد و نابرابر قرار دارد؛ و احتمالاً به همین دلیل است که، نزدیک به پنجاه سال پس از این رویداد، تجزیه و تحلیل بی طرفانه ی دستاوردهای کوبیسم هنوز به طور کامل وجود ندارد. توضیحاتی که مشکلات نقاشی کوبیسم را تاریک و مبهم می کند، به وفور یافت می شوند، و شخص ممکن است نسبت به اینها دچار شک و تردید شود، درست همانند کسی که ممکن است نسبت به دو تفسیر محتمل و قابل قبول یعنی تلفیق عوامل زمانی و مکانی شک کند، و کوبیسم را به عنوان یک اخطارِ نسبیت بینند، و در این راه، آن را کمی بیشتر از یک محصول "طبیعی" از یک فضای فرهنگی خاص نشان دهد. همانطور که آلفرد بار می گوید: آپولینر " بُعد چهارم را بکار گرفت ... در یک حس استعاری به جای حس ریاضی"؛ و به جای تلاش برای برقراری ارتباط بین پیکاسو با مینکوفسکی، برای ما ارجح خواهد بود که به منابع الهامی مراجعه کنیم که کمتر بحث انگیز است.
آخرین آثار معماری سزان، مانند مونت سنت ویکتوار سال 1904-1906 (لوح 58) در موزه هنر فیلادلفیا، بوسیله ساده سازی های بینهایت خاص، متمایز می شوند: مهمترین آنها، توسعه منظره روبرویی کل صحنه؛ زدودن عناصر واضح تر که بر عمق و جزئیات دلالت دارند؛ مختصر کردن برآیند پیش زمینه، زمینه میانی و پس زمینه به یک ماتریس تصویری فشرده و مجزا. منابع نور، معین اما مختلف هستند؛ و تأمل و تعمق بیشتر در تصویر، کج شدن رو به جلوی اشیاء در فضا را آشکار می سازد، که با کاربرد رنگ مات و رنگ زمینه توسط نقاش بیشتر نمایان می شود و با تقاطع بوم نقاشی که بوسیله دامنه کوه ارائه می شود، تاکید بیشتر ایجاد می شود. مرکز ترکیب، توسط یک شبکه بندی نسبتاً متراکم از خطوط مورب و راست اشغال می شود؛ و سپس این ناحیه بوسیله یک شبکه افقی و عمودی جالب، تقویت و تثبیت می شود که علاقه خاص به پیرامون را معرفی می کند. این مقاله ادامه دارد............ (سیارک)

نظرات

در ادامه بخوانید...

مفهوم شفافیت در معماری

در


"همزمانی" ، "رسوخ" ، "تداخل" ، "دوسویه" ، "فضا زمان" ، "شفافیت" : در ادبیات معماری معاصر، این کلمات و امثال آنها، اغلب به صورت مترادف استفاده می شوند. همه ی ما با جلوه ها و نشانه هایی که آنها ایجاد می کنند، آشنا هستیم یا خودمان فرض می کنیم که آشناییم. به اعتقاد ما، اینها ویژگی های رسمی و خاصِ معماری معاصر هستند؛ و چون نسبت به اینها عکس العمل نشان می دهیم، به ندرت به دنبال تجزیه و تحلیل ماهیت عکس العمل خودمان هستیم.
در واقع تلاش برای ایجاد ابزارهای حیاتی و کارآمد از چنین تعاریف نزدیکی ممکن است بیهوده باشد. شاید هر گونه تلاش، تنها به سفسطه و برهان تراشی منجر شود. با این حال، این نیز آشکار می شود که تفسیر نادرست پیچیدگی های شفاف که گاهی اوقات به آن اشاره می کنند می تواند برای ما زنگ خطر باشد، مگر اینکه ماهیت گریزان این کلمات مورد بررسی قرار گیرد؛ و به همین دلیل در اینجا تلاش هایی برای افشای سطح خاصی از معنا انجام می شود که از اصطلاح «شفافیت» بهره مند می شود.

طبق معنی فرهنگ لغت، کیفیت یا حالت شفاف بودن، شرط مواد و تقاضای درونی ما است که نور و هوا از آن می گذرد، و نتیجه ی اصول فکری است برای آن که مواد به آسانی تشخیص داده شوند، و کاملاً مشهود باشند؛ و یک ویژگی شخصیت به معنای نبود تزویر، تظاهر و یا دورویی است؛ و در نتیجه صفت شفاف، یک ضرورت کاملاً فیزیکی تعریف می شود، به صورت حیاتی عمل می کند، و در موقر و متین بودن از مفاهیم ناپسند اخلاقی فاصله دارد.

صفت شفاف کلمه ای است که از ابتدا، پر از احتمالات معنایی و سوء تعبیر بود.
اما علاوه بر این معانیِ ضمنیِ پذیرفته شده، شفافیت همانند وضعیتی برای کشف یک اثر هنری است که با سطوح زیاد تفسیر درگیر شده است. گیورگی کپِس در کتاب خود با عنوان "زبان خیال"، بطور تحسین برانگیزی این واژه را تعریف می کند:
اگر فردی دو یا چند شکل را ببیند که روی هم قرار گرفته اند، و هر کدام از آنها برای خود، بخش روی هم افتاده مشترک را ادعا کنند، پس فرد با یک تناقض ابعاد فضایی (فاصله ای) مواجه است. برای حل این تناقض، فرد باید حضور یک کیفیت نوری جدید را تقبل کند. شکل ها از شفافیت برخوردار می شوند: یعنی، آنها قادرند بدون شکست نوری، از یکدیگر بگذرند و در هم نفوذ کنند. با این حال، شفافیت بیش از یک ویژگی نوری معنا می دهد، و بر نظم فضایی وسیع تری اشاره دارد. شفافیت به معنای درک همزمان مکان های مختلف فضایی است. فضا نه تنها محو می شود بلکه در یک فعالیت مستمر، نوسان دارد. موقعیت شکل های شفاف دارای معانی مبهم است زمانی که فرد هر شکل را در لحظه ای که نزدیکتر یا دورتر می شود می بیند.
بنابراین، اکنون مفهوم شفافیت کاملاً متمایز از هر گونه کیفیت فیزیکی مواد و تقریباً به همان اندازه، دور از ایده شفاف یعنی کاملاً روشن و واضح، معرفی می شود. در واقع با این تعریف، شفاف چیزی نیست که کاملاً روشن و واضح باشد، بلکه به جای آن، چیزی است که به وضوح مبهم است. این تعریف، یک تعریف کاملاً درونی و مبهم نیست؛ و هنگامی که ما "صفحات شفاف روی هم افتاده " را می خوانیم (و گاهی انجام می دهیم)، احساس می کنیم که بیش از یک شفافیت فیزیکی در آن مشارکت دارد.
به عنوان مثال، در حالی که موهولی ناگی در کتاب خود با عنوان "چشم اندازی در حرکت" به طور مداوم به "ورق های شفاف سلفون "، "پلاستیک شفاف"، "شفافیت و حرکت نور"، "سایه روشن های روبنس" اشاره می کند، مطالعه دقیق این کتاب ممکن است نشان دهد که برای او، این شفافیت ساده و راستین اغلب با کیفیت تشبیهی خاص مزین می شود. موهولی می گوید، "برخی ترکیب ها و روی هم قرار گیری های شکل، بر تثبیت و تمرکز فضا و زمان غلبه می کند. آنها شگفتی های ناچیز و بی معنی را به پیچیدگی های معنی دار تبدیل می کنند... . کیفیت شفاف ترکیبات (روی هم قرارگیری ها)، اغلب شفافیت زمینه را نیز نشان می دهد، و کیفیت های ساختاریِ توجه نشده در شیء را آشکار می سازد". و دوباره، در اظهار نظر در مورد کتاب " ترکیبات گوناگون کلمه" از جیمز جویس ، در "جناس" جویسی ، موهولی درمی یابد که اینها "رویکردی برای ایجاد کمال (تمامیت) بوسیله شفافیت مبتکرانه روابط است". به عبارت دیگر، او احساس می کرد که با روند تغییر شکل، آرایش مجدد، و دوسویه معادل ادبی "نفوذ متقابل بدون شکست نوری" ، ممکن است شفافیت زبانی تحت تاثیر قرار گیرد و کسی که یکی از این "ترکیبات" جویسی را تجربه کند، از تاثیر انتقال اولین سطح اهمیت به سطوح واقع در پشت لذت می برد.
بنابراین، در آغاز هر نوع تحقیق و بررسی در مورد شفافیت، احتمالاً یک تمایز اساسی باید ایجاد شود. شفافیت ممکن است کیفیت درونی یک ماده باشد مانند یک شبکه فلزی یا دیوار شیشه ای، و یا ممکن است کیفیت درونی یک سازمان باشد همانطور که کپِس و موهولی آن را نشان دادند؛ و به همین دلیل، فرد ممکن است بین شفافیت واقعی یا راستین و شفافیت پدیداری یا ظاهری تمایز قائل شود.
احتمالاً احساس ما برای شفافیت واقعی از دو منبع ناشی می شود، زیبایی شناسی ماشینی و نقاشی کوبیست؛ احتمالاً احساس ما برای شفافیت ظاهری تنها از نقاشی کوبیست ناشی می شود؛ و مطمئناً هر بوم نقاشی کوبیست از سال 1911- 1912 می تواند در جهت نشان دادن حضور این دو سبک یا سطح شفاف خدمت کند.
اما در بررسی پدیده های پیچیده و گیج کننده همانند آنهایی که نقاشی کوبیست را مشخص می کنند، تحلیلگر خبره در یک وضع نامساعد و نابرابر قرار دارد؛ و احتمالاً به همین دلیل است که، نزدیک به پنجاه سال پس از این رویداد، تجزیه و تحلیل بی طرفانه ی دستاوردهای کوبیست هنوز به طور کامل وجود ندارد.

توضیحاتی که مشکلات نقاشی کوبیسم را تاریک و مبهم می کند، به وفور یافت می شوند، و شخص ممکن است نسبت به اینها دچار شک و تردید شود، درست همانند کسی که ممکن است نسبت به دو تفسیر محتمل و قابل قبول یعنی تلفیق عوامل زمانی و مکانی شک کند، و کوبیسم را به عنوان یک اخطارِ نسبیت بینند، و در این راه، آن را کمی بیشتر از یک محصول "طبیعی" از یک فضای فرهنگی خاص نشان دهد. همانطور که آلفرد بار می گوید: آپولینر " بُعد چهارم را بکار گرفت ... در یک حس استعاری به جای حس ریاضی"؛ و به جای تلاش برای برقراری ارتباط بین پیکاسو با مینکوفسکی، برای ما ارجح خواهد بود که به منابع الهامی مراجعه کنیم که کمتر بحث انگیز است...........ادامه دارد...........

آیا این مقاله علمی تحقیقی برای شما مفید بود ؟ لطفا نظرات خود را با کاربران به اشتراک بگذارید.

نظرات

در ادامه بخوانید...

گران ترین آفریده های هنری

در

کلکسیونرهای ثروتمند جهان گاه میلیونها دلار برای آثار هنری می‌پردازند. اما تنها برخی از آثار هنری به قیمتی بیشتر از ۱۰۰ میلیون دلار در حراجی‌ها بفروش رفته اند. در این پست ده اثر هنری را که قیمت‌شان رکورددار است می بینید.

مجسمه برنزی مردی که راه می‌رود (۷/ ۱۰۳ میلیون دلار)


مجسمه برنزی از اثر آلبرتو جاکومتی هم در حراج ساتبی در لندن به بیش از ۱۰۰ هزار دلار آمریکا به فروش رفت. مالک آن لیلی سافرا، کلکسیونر برزیلی می باشد. این مجسمه در سال ۱۹۶۰ توسط آلبرتو جاکومتی ساخته شده و یکی از مهم‌ترین آثار هنری سوئیس قرن بیستم می باشد. تصویر این مجسمه بر روی اسکناس‌های ۱۰۰ فرانکی سوئیسی حک شده است.(سیارک)

پسری با پیپ (۲/ ۱۰۴ میلیون دلار)


 نقاشی رنگ روغن اثر پابلو پیکاسو می باشد.  تابلو پسری با پیپ در سال ۱۹۰۵توسط پیکاسو نقاشی شده  و از نمونه‌های شاخص دوره انتقالی در نقاشی‌های پیکاسو از رنگ آبی به صورتی می باشد. "پسری با پیپ" در سال ۲۰۰۴ در ساتبی در نیویورک به حراج گذاشته شد و نام خریدار آن هیچگاه اعلام نگردید. با این همه، گمان می رود که این تابلو هم‌اکنون جزو کلکسیون شخصی گوییدو ماریا باریلا، سرمایه‌دار ایتالیایی می باشد.

تصادف ماشین نقره‌ای (۴/ ۱۰۵ میلیون دلار)


اندی وارهول، هنرمند آمریکایی، در سال ۱۹۶۳ این چاپ سیلکی را تولیدنمود که در تک تک تصاویر آن می‌توان یک تصادف ماشین را دید. این شاهکار هنری به مدت ۲۰ سال جزو کلکسیونی خصوصی بوده است، اما در نوامبر ۲۰۱۳ در خانه حراج ساتبی در نیویورک به حراج گذاشته شد. نام خریدار این اثر معلوم نیست. این گران‌ترین اثر اندی وارهول، از بنیانگذاران هنر پاپ می باشد که تا کنون به حراج بفروش رفته است.(سیارک)

برهنه با برگ‌های سبز و مجسمه نیم‌تنه (۵/ ۱۰۶ میلیون دلار)


پابلو پیکاسو این نقاشی رنگ روغن را در یک روزکشیده است !!، تعداد کمیاز افراد هستند که اطلاع دارند  یک خریدار ناشناس این نقاشی را در ۴ مه سال ۲۰۱۰ در حراج نیویورک به قیمت ۵/ ۱۰۶ میلیون دلار خریداری نموده است. از آن زمان این اثر به کلکسیونی خصوصی تعلق پیدا کرد و با این حال در سال ۲۰۱۱ به گالری "تیت مدرن" لندن برای  نمایشسپرده شد.

جیغ (۹/ ۱۱۹ میلیون دلار)


"جیغ"، اثر ادوارد مونک، نقاش نروژی، تابلویی  شناخته شده می باشد. اما کمتر کسی اطلاع دارد که از این نقاشی چهار نسخه موجود است. این نقاشی در کنار "مونالیزا"، اثر لئوناردو داوینچی، و "گل‌های آفتابگردان"، اثر ونسان ونگوگ، از مشهورترین تابلوهای جهان می باشد. نسخه‌ای از "جیغ" که در سال ۱۸۹۵ با پاستل کشیده شده است در سال ۲۰۱۲ در نیویورک حراج گردیدد. لئون بلاک، تاجر آمریکایی هم‌اکنون مالک آنمی باشد.

آدل طلایی (۱۳۵ میلیون دلار)


"پرتره آدل بلوخ باوئر اول" که بیشتر به نام "آدل طلایی" معروف گردیده در سال ۱۹۰۷ به دست گوستاو کلیمت، نقاش اتریشی، کشیده شد. رونالد لادر، میلیاردر آمریکایی، آن را در سال ۲۰۰۶ برای "گالری جدید" در منهتن نیویورک خریداری کرد. این تابلو متعلق به کلکسیونی خصوصی بود، اما از طریق کریستیز به حراج رفت.(سیارک)

مرد اشاره‌گر (۳/ ۱۴۱میلیون دلار)


در فهرست گران‌ترین آثار هنری جهان تنها  تابلوهای نقاشی‌ جا ندارند . این مجسمه برنزی اثر آلبرتو جاکومتی، هنرمند سوئیسی، در ماه مه سال ۲۰۱۵به حراج گذاشته شد. خریدار آن استیو کوهن، تاجر آمریکایی بود که ۳/ ۱۴۱ میلیون دلار برای این مجسمه پرداخت کرد این مجسمه  به بلندی قد طبیعی یک انسان می باشد. بدین ترتیب "مرد اشاره‌گر" هم‌اکنون گران‌ترین مجسمه دنیامی باشد.

سه اتود لوسین فروید (۴/ ۱۴۲ میلیون دلار)


فرانسیس بیکن، نقاش ایرلندی، این نقاشی سه‌تکه را در سال ۱۹۶۹ کشیده است. بیکن در آثارش به کنکاش درباره جسم انسان و در اینجا جسم لوسین فروید، نقاش بریتانیاییپرداخته است. این اثر در سال ۲۰۱۳ به قیمت ۴/ ۱۴۲ میلیون دلار آمریکا به حراج گذاشته شد. مالک کنونی آن ایلین وین، کلکسیونر آمریکایی می باشد.

برهنه لمیده (۴/ ۱۷۰ میلیون دلار)

آمادئو مودیلیانی، نقاش ایتالیایی، این نقاشی را در سال ۱۹۱۷، سه سال پیش از درگذشتش خلق کرده است. این تابلو در نوامبر سال ۲۰۱۵ در کریستیز در نیویورک زیر تیغ حراج رفت و به چنان بهای بالایی فروخته شد که  مقام دوم فهرست گران‌ترین آثار هنری جهان را از آن خود کرد. صاحب جدید این نقاشی لیو ییکیان، میلیاردر شانگهایمی باشد.

زنان الجزایر (۴/ ۱۷۹ میلیون دلار)

"زنان الجزایر"، اثر پابلو پیکاسو، گرانترین تابلویی می باشد که تا کنون در خانه‌های حراج جهان به فروش رفته است. نقاش اسپانیایی این اثر خود را در سال ۱۹۵۵ تحت تأثیر نقاشی‌ای از اوژن دولاکروا خلق کرد. نقاشی پیکاسو در سال ۲۰۱۵ در خانه حراج کریستیز در نیویورک به بهای ۴/ ۱۷۹ میلیون دلار آمریکا فروخته شد و از آن زمان در مالکیت یک کلکسیونر خصوصی می باشد.

۸/ ۴۰ میلیون یورو برای "جهنم پرندگان"


تابلوی "جهنم پرندگان"، اثر ماکس بکمان، هنرمند آلمانی، به تازگی در خانه حراج کریستیز در لندن به بهای ۳۶ میلیون پوند (برابر با ۸/ ۴۰ میلیون یورو)به حراج گذاشته شد. این بالاترین قیمتی می باشد که بر یک اثر هنری از سبک اکسپرسیونیسم آلمانگذاشته شده اما این قیمت هنوز به پای آنچه در حراجی‌ها بابت گران‌ترین ۱۰ اثر هنری جهان پرداخت شده نرسیده است.

نظرات

در ادامه بخوانید...