بهترین فیلمهای دنیای سینما سی مورد بخش اول
(سیارک)چه چیزهایی دست به دست هم میدهند تا یک فیلم، بدل به اثری ماندهگار و خاطرهانگیز شود؟ چگونه است که برخی فیلمها برای مدتی طولانی در خاطرهها میمانند و برخی دیگر به سرعت (یا به مرور زمان) به فراموشی سپرده میشوند؟ دادن جواب قطعی به این سؤالها کمی دشوار است، بااینحال میتوان به نکاتی دراین خصوص اشاره کرد؛ برخی فیلمها به خاطر داستان تأثیرگذارشان به یاد میمانند، گاهی نیز بازی بازیگر یک فیلم به قدری خوب و کارشده است که مدتها زمان نیاز است تا از خاطرمان پاک شود، برخی اوقات یک فیلم به قدری از نظر بصری، خوب و زیبا طراحی شده است که فراموش کردن آن غیرممکن میشود. نکته دیگر اینکه تنها از نام فارسی فیلمهایی استفاده شده است که در ایران با آن نام مطرح شدهاند و برای همه آشنا است.
در این مقاله قصد داریم به بررسی فیلمهایی بپردازیم که در گذر زمان دستخوش فراموشی نشدهاند و هنوز که هنوزه، میتوان با دیدن آنها لذت برد. ناگفته نماند که در لیستی که تهیه شده، جایی برای فیلمهای سیاه و سفید و کلاسیک سینمایی، برای به رخ کشیدن دانشمان از سینمای کلاسیک نداریم. درحقیقت ما تلاش کردهایم فیلمهایی را در این لیست لحاظ کنیم که از دیدنش لذت خواهید برد، نه آن دسته از فیلمهایی که مدام توسط دیگران توصیه میشود. با سیارک همراه باشید.
خوانندگان عزیز در نظرداشته باشید که در پایان هرمورد قسمتی تحت عنوان نقل قول وجود دارد که درآن دیالوگی ماندگار از فیلم نقل میشود. نکته دیگر اینکه تنها از نام فارسی فیلمهایی استفاده شده است که در ایران با آن نام مطرح شدهاند و برای همه آشنا است.
آواتار 2009 (Avatar)
این فیلم، یکی از آن مواردی است که از لحاظ بصری، طراحی فوقالعادهای دارد. حتی کسانی که منتقد استفاده از امکانات مربوط به تکنولوژی در فیلمها هستند، با دیدن جلوههای بصری آواتار، زبان به تحسین آن گشودهاند. جالب است بدانید با امکانات سه بعدی که در این فیلم مورد استفاده قرار گرفته شد، تکنولوژی در دنیای سینما به مرحله تازهای وارد شد. در زیر این ظاهر و طراحی زیبا اما، میتوان از روایت یک داستان عاشقانه فوقالعاده لذت برد و در ضمن داستان فیلمنامه حرفی برای گفتن و پیامی اجتماعی دارد. آواتار فیلمی است که دیدن آن به علاقهمندان به دنیای سینما توصیه میشود.
نقل قول: جیک سالی (با بازی سم ورثینگتون): «من برای تحمل سختی، تبدیل به سرباز نیروی دریایی شدم. با خود گفتم که قادر به فائق آمدن بر هر سختیای خواهم بود. تمام آن چیزی که همیشه خواستارش بودم، چیزی بود که ارزش جنگیدن داشته باشد.»
صورت زخمی 1983 (Scarface)
بخش بزرگی از فیلمهای سینمای آمریکا، به روایت داستان گروهها و باندهای خلافکاری و گانگستری میپردازد، اما «صورتزخمی» فیلمی در این ژانر است که بیش از سایر رقیبان توجهات را به خود جلب کرده و هنوز که هنوزه درباره آن اظهارنظر میشود. داستان مهاجر کوبایی که با تصاحب قدرت تبدیل به یک دیوانه تمامعیار میشود، بسیار تأثیرگذار است. صحنهای که در اوایل فیلم دیده میشود (صحنه ارهبرقی) همچنان به خوبی و بیپرده نشان از خشونت موجود در میان گروههای خلافکاری مواد مخدر دارد. تونی مونتانا، هرچه بیشتر قدرت پیدا میکند، طمعکارتر میشود. تصمیماتی که در طول داستان میگیرد، درنهایت منجر به مرگ او میشود، مرگی که به گونهای به تصویر کشیده شده، که هرگز فراموش نخواهد شد.
نقل قول: تونی مونتانا (با بازی آل پاچینو): «شما به کسانی همچون من احتیاج دارید تا انگشت اتهام خودرا به سویم دراز کنید و بگویید `او آدم بدی است`. خب حالا که چی؟ شما بدل به چه میشوید؟ انسانی خوب؟ نه. شما خوب نیستید. شما فقط به خوبی بلدید نقاب به صورتتان بزنید و مخفی شوید. شما خوب بلدید دروغ بگویید. من، من این مشکل را با خودم ندارم. من، من همیشه حقیقت را به زبان میآورم. حتی زمانی که درحال دروغ گفتن هستم. خب، حالا وقتش رسیده که به آدم بد شب بخیر بگویید!»
The Notebook 2004
درحقیقت نویسنده این مقاله خود این فیلم را مشاهده نکرده است و ممکن است برایتان این سؤال پیش بیاید که چگونه فیلمی را که ندیده است، به دیگران پیشنهاد میکند. البته این کار دلیلی دارد. هرزمان که نویسنده این مقاله با خانمی همکلام شده و میگوید که این فیلم را ندیده است، به او اصرار میکنند که حتما باید این فیلم را مشاهده کند. خلاصهای از داستان این فیلم از این قرار است که زن و مردی وارد رابطهای عاشقانه با یکدیگر شده و مشکلاتی در مسیر رسیدن به یکدیگر برایشان حادث میشود، اما درنهایت و زمانی که کمی سنشان بالاتر میرود، به یکدیگر میرسند. درحقیقت این فیلم بدل به دستگاه سنجشگری شده است که خانمها برای سنجش وفاداری یک مرد، از آن استفاده میکنند و مرد خودرا با نقش اصلی مرد این فیلم مقایسه میکنند.
نقل قول: نوح (با بازی رایان گوسلینگ): «من آدمی معمولی هستم و چیز بخصوصی ندارم، مردی با افکار انسانهای عادی و معمولی، زندگیام هم همانند دیگران بوده و کار آن چنانیای نکردهام. مجسمه و یادبودی برای من برپا نشده است و به زودی به فراموشی سپرده خواهم شد. تنها از یک جنبه در زندگی خود به موفقیتی باشکوه رسیدم؛ من کس دیگری را با تمام وجود، با روح و قلبم، عاشقانه دوست داشتهام و برای من همین کافی است تا خودرا انسانی خوشبخت بدانم.
Audition 1999
برای اینکه تصمیم بگیرم که فیلم ترسناکی تا چه حد بروی من تأثیر گذار بوده است، به این فکر میکنم که پیش از اینکه به خواب فرو بروم، چند صحنه از آن فیلم را به طور کامل، در پیش چشم خواهم داشت. بر این اساس «Audition» یکی از ترسناکترین فیلمهایی است که تاکنون دیدهام. داستان فیلم درمورد مردی است که همسر خودرا از دست داده و زنانی را دعوت کرده، با آنها مصاحبه میکند تا ازمیانشان یکی را به عنوان همسر جدید خود برگزیند. او زنی جوان و زیبا را برای این منظور انتخاب میکند که نامش آسامی یامازاکی است (با بازی ایهی شینا)... نقشی که بدل به یکی از روانپریشان ماندگار دنیای سینما و ژانر وحشت میشود. این فیلمهای صحنههای بسیار خشنی دارد که دیدنشان برای هرکسی آسان نیست. نکته آزاردهندهتر، لذتی است که این زن جوان از این لحظهها میبرد و این دیگر به هیچوجه چیزی نیست که به سادگی بتوان با آن کنار آمد.
نقل قول: آسامی یامازاکی: «درد درد درد درد درد درد!»
فرانکشتاین جوان Yong Frankenstein 1974
مل بروکس، استعداد عجیبی در ساخت فیلمهای کمدی دارد و این فیلم دقیقا آنچیزی است که در سری فیلمهای «Scary Movie» سعی میشود چیزی شبیه به آن تولید شود. دیالوگهای بازیگران در فیلم با مهارت مثالزدنیای نوشته شدهاند و زمانی که هر بازیگر دیالوگش را ادا میکند، دقیقا بهترین زمانی است که آن دیالوگ باید ادا شود. پاسخهای طعنهآمیز ایگور (با بازی مارتی فلمن) به دکتر فرانکشتاین (با بازی جین وایلدر) همیشه خنده را به روی لب تماشاگران فیلم خواهد آورد. اگر از آن دسته کسانی هستید که فیلمهای قدیمیتر خیلی برایتان خوشایند نیست، با دیدن این فیلم ممکن است نظرتان عوض شود.
نقل قول:
ایگور: «دکتر فرانکشتاین...»
فرانکشتاین: «فرونکشتین.»
ایگور: «توداری منو مسخره میکنی.»
فرانکشتاین: «نه، تلفظ درستش فرونکشتین است. ... تو باید ایگور باشی.»
ایگور: «نه، اسم من هم آی گور (Eye-gor) تلفظ میشه.»
The One Percent 2006
The One Percentدومین فیلم مستند جانسون و پسرش (جیمی جانسون) است و روایت زندگی خانوادههایی است که نود و نه درصد ما به احتمال قریب به یقین در خواب هم، تصور چنین زندگیای را نخواهیم کرد. جیمی که خود در خانوادهای ثروتمند به دنیا آمده است، با ورود به دنیای خانوادههای ثروتمند آمریکایی و تصویربرداری از زندگی آنها، به ما نیز این شانس را میدهد تا آشنایی هرچند مختصری با زندگی این خانوادهها پیدا کنیم. از دیگر نکات جالب این مستند رفتار پدر جیمی در طول فیلمبرداری است که معمولا به مخالفت با فرزند خود میپردازد. البته با اتفاقهایی که تنها چند سال پس از اکران این مستند میافتد، میتوان درک کرد که چرا پدر جیمی با این کار فرزندش مخالفت میکرده است؛ بنگاههای معاملات مسکن دچار ورشکستگی شده و بسیاری از مردم قادر به خرید منازل این افراد شدند.
نقل قول: جیمی جانسون: «یک درصد آمریکایی مرفح و ثروتمندی که در این کشور زندگی میکنند (ازجمله من و خانوادهام) چیزی حدود چهل درصد از درآمد و منابع کشور را در اختیار دارند و میانگین درآمد سالیانه ما از مجموع درآمد خانوادههایی که نود درصد پایین جدول را تشکیل میدهند، بیشتر است.»
Cinderella Man 2005
جیمز برادوک (با بازی راسل کرو) یک مبارز بوکس است و شرطهای عجیب و غریبی میبندد و در مسابقاتی شرکت میکند که احتمال بردش به نظر خیلی کم میرسد، اما همه این کارها را او به این خاطر میکند که میخواهد در مسابقات سنگینوزن برای خود جایی دست و پا کند. نقش جیمز یکی از ماندگارترینهای دنیای سینما است. کارگردان این فیلم، رون هوارد، با مهارتی مثالزدنی، فضای فیلم را بگونهای از آب درآورده که تماشاگر فیلم کاملا احساس میکند در دهه سی میلادی آمریکا به سر میبرد و میتواند هرچه تمامتر با داستان این فیلم (که براساس داستانی واقعی نوشته شده است) ارتباط برقرار کند. بسیاری از بازیگرانی که در این فیلم به ایفای نقش پرداختهاند، قادر به دریافت جایزههای بسیاری شدند. Cinderella Man فیلمی است که در ژانر فیلمهای ورزشی اگر بهترین نباشد، جزء بهترینها است و دیدن آن حتما توصیه میشود.
نقل قول: جیمز برادوک: «من باید به این اعتقاد پیدا کنم که وقتی شرایطم خوب نیست، قادر به تغییر دادن آن هستم.»
پسران بد Bad Boys 1995
میتوانید تا هرجایی که دلتان میخواهد از مایکل بی بیزار باشید، اما این چیزی از ارزشهای او در ساخت فیلمی سرگرمکننده نمیکاهد. پسران بد، داستان دو همکار پلیسی است که بخاطر بازی و شخصیت بینظیر ویل اسمیت و مارتین لورنس، اثر زیبایی از آب درآمده و ارزش چندباره دیدن را دارد. تعقیب و گریزهای بینظیر و صحنههای تیراندازی، این فیلم را بگونهای کرده که هربار هم که از تلوزیون پخش میشود میتوانید پای آن نشسته و از دیدنش لذت ببرید، حتی مهم نیست اگر به وسطهای فیلم رسیده باشد و ابتدای آن را از دست داده باشید، بازهم میتوان از دیدن قسمت باقی مانده فیلم لذت برد.
نقل قول:
مارکوس برنت (با بازی مارتین لورنس): «تو یه جوری رفتار کردی که برای چند لحظه فکر کردم قصد داری به من شلیک کنی.»
مایک لوری (با بازی ویل اسمیت): «درست فکر کردی.»
این مقاله ادامه دارد...ترجمه itrans.ir