نقد و بررسی فیلم مسافر همیشگی، آخرین حضور های لیام نیسون در فیلمهای اکشن

(سیارک) مسافر همیشگی the commuter فیلم خوبی نیست، این فیلم در واقع یک تکرار همیشگی است انگار سازندگان فیلم علاوه بر محتوای فیلم سعی داشته اند که به تماشاچیان نشان دهند که زندگی تکراری و روتین ما آدمها شامل دیدن فیلمهای تکراری هم میشود.

شهریور سال 96 بود که لیام نیسون دوست داشتنی اعلام کرد که دیگر قصد بازی در آثار اکشن و تریلر را ندارد. او دلیل این تصمیم را سن و سال بالای خود و نارضایتی مردم در صورت ادامه روند فعلی اعلام کرد.

هفت ماه پیش که نیسون این خبر را اعلام کرد او دو فیلم اکشن دیگر را هم در نوبت اکران داشت که یکی از آنها همین فیلم "the commeter" یا مسافر همیشگی بود، نیسون همان زمان هم به خبرنگاران گفت :هنوز که هنوز است برای بازی در آثار اکشن پیشنهادات مالی خوبی به من میشود ولی به تمام آنها پاسخ رد داده‌ام و اعلام کرد من 65 سال سن دارم به زودی مردم به من خواهند گفت که " دیگر دست بردار"

شاید شنیدن این خبر برای کسانی که از دیدن لیام در نقش یک پدر جا‌افتاده بزن بهادر در سری فیلمهای ربوده شده "taken" لذت برده بودند و یا در چندین و چند فیلم اکشن خوش ساخت این بازیگر قد بلند برایشان خاطره یک اکشن جذاب را رقم زده بود، چندان خوشایند نبود اما حالا با دیدن فیلم مسافر همیشگی حتی طرفداران پر و پا قرص لیام نیسون هم قبول کردند که بهترین زمان برای کناره گیری از آثار اکشن توسط این بازیگر بوده است و البته طرفداران سخت گیر تر او آرزو میکنند که ای کاش همین فیلم را هم بازی نمیکرد.

برای درک بهتر شرایط سنی این بازیگر دوست داشتنی باید کمی به عقب تر برگردیم و ماجرای یک عکس جنجالی را با هم مرور کنیم.

در ماه ژوئن 2015 بود که انتشار یک عکس از لیام نیلسن با یک کلاه ورزشی و ژاکت با چهره و قامتی کاملا تکیده موجی از نگرانی را در میان طرفداران این بازیگر به وجود آورد. با اینکه لیام در آن زمان 63 ساله بود و اکنون 65 ساله است اما تفاوت ظاهر او با آنچه روی پرده سینما میدیدیم کاملا نگران کننده بود. هر چند وکیل نیسون همان در همان سال 2015 طی مصاحبه ای اعلام کرد که حال این بازیگر بسیار هم خوب است و هیچ مشکلی سلامت او را تهدید نمیکند اما خودم لیام نیسون در آن زمان اعلام کرد که نهایتا تا دوسال دیگر به بازی در تریلرها ادامه خواهد داد. وحالا در حالی که چند ماهی هم از پایان مهلت دو ساله گذشته است به وضوح میبینیم که حق با لیام نیسون بوده است و در ژانر اکشن جایی برای پیرمردها نیست.

فیلم مسافر همیشگی به کارگردانی "جیم کولت سرا" محصول 2018 در ژانر اکشن، جنایی، درام است این فیلم در سایت راتن تومیتوز rotten Tomatoes نمره 56 از 100 را کسب کرده است که امتیاز متوسطی هست همچنین امتیاز این فیلم از دیدگاه کاربران سایت IMDB برابر با 6.3 میباشد که نشان دهنده این است که فیلم به مذاق تماشاچیان بد نیامده است.

فیلم از بازیگران شناخته شده ای بهره میبرد که به جز لیام نیسون اکثر این بازیگران معروف نقش کوتاهی دارند پاتریک ویلسون و سم نیل به جز ابتدا و انتهای فیلم حضور زیادی در فیلم ندارند اما اسمشان به عنوان بازیگران اصلی روی پوستر فیلم درج شده است. یک نکته جذاب شاید حضور سم نیل در این فیلم باشد. سم نیل و لیام نیلسن به نوعی حکم فریبرز عرب‌نیا و ابوالفضل پورعرب خودمان را برای هالیوودیها دارند، زمانی که سم نیل بازیگر نقش اول سری فیلمهای پارک ژوراسیک استیون اسپیلبرگ بود لیام نیلسن در فیلم در امتداد درخشش کارگردانی مثل دیوید سلترز(طالع نحس) در نقش مکمل بازی میکرد و حالا در این فیلم سم نیل در یک نقش فرعی کوتاه بازی میکند در حالیکه لیام نیلسن ستاره اصلی فیلم است. به هر حال با اینکه سم نیل چند سالی هم از لیام نیلسن بزرگتر است (70 سال سن دارد) به نظر جوانتر می آید.

اما آنچه باعث میشود که فیلم مسافر همیشگی را تکرار مکررات بنامیم این است که نویسندگان برای خلق شخصیت یک پیرمرد جا افتاده که اتفاقا بسیار باهوش و در عین حال بزن بهادر هم هست کوچکترین زحمتی به خودشان نمیدهند و از همان فرمول ساده همیشگی استفاده میکنند. راستی این چندمین فیلم است که لیام نیسون در نقش یک پلیس قدیمی ظاهر میشود؟ کسی که در گذشته پلیس و یا نیروی امنیتی بوده است و حالا در یک موقعیت عجیب و غریب گیر می افتد و مجبور است از تواناییهای خودش استفاده کند؟

تازه این تمام ماجرا نیست، فیلم بدون توقف Non_stop را که خاطرتان هست جناب آقای لیام نیسون در آن فیلم در یک هواپیما با یک تروریست خطرناک گیر افتاده بود و باید هر چه سریعتر او را پیدا میکرد ولی نویسندگان فیلم مسافر همیشگی در اینجا کلی خلاقیت به خرج داده‌اند و همان ماجرا را با یک سری تغییرات جزیی به داخل یک قطار شهری منتقل کرده‌اند.. حالا لیام باید در فیلم مسافر همیشگی یک شخصیت را با اطلاعات بسیار محدودی در بین مسافران قطار پیدا کند وگرنه مثل همیشه خانواده اش و آدمهای اطرافش می میرند. شما این قصه را با بهترین رنگ و لعاب هم تزیین کنید باز هم اصل ماجرا تکراری است و راستش لذتی در دیدن تکرار مکررات نیست. وقتی که بدانید که تهیه کننده این فطلم همان تهیه کننده فیلم بدون توقف و ناشناخته non_stop و unknown است دیگر این شباهتها هم برایتان عجیب نخواهد بود.

هشدار اسپویل : این متن قسمتهایی از داستان را لو میدهد. برای اینکه از یک نکته مثبت شروع کنیم اجازه بدهید از چند دقیقه اول فیلم شروع کنم چرا که هر چقدر از تدوین بسیار زیبای سه دقیقه ابتدایی فیلم بگویم کم گفته ام. کارگردان و تدوینگر فیلم در طول سه دقیقه به بهترین شکل ممکن روند تکرارری زندگی مایکل را به تصویر میکشند. مرد 60 ساله ای که در شرف بازنشستگی است هر روز ساعت 6 صبح با قطار از حومه شهر به مرکز شهر و محل کارش می آید. دیالوگهای کوتاه و برشهای بسیار سریع خیلی زود اوضاع مالی نه چندان مناسب مایکل و خانواده‌اش و مشکلاتی که برای تامین شهریه دانشگاه پسرشان دارند را به تماشاچی منتقل میکند. و در طول همین سه دقیقه گذر عمر را از فصلی به فصل دیگر و تلاش بی وقفه اما تکراری و روتین طبقه متوسط جامعه آمریکایی برای گذران زندگی را شاهد هستیم. و البته همه چیز در این تدوین بی نظیر به ایستگاه قطار ختم میشود.

مایکل فروشنده بیمه است که بعدها متوجه میشویم قبلا پلیس بوده است و حالا چندین سال است برای یک شرکت بیمه کار میکند و به دلایل اخلاقی از اداره پلیس خارج شده است و چند سال پیش هم از حیث اقتصادی کاملا ورشکست شده‌ است حالا برای تامین مخارج زندگی خودش و همسرش مجبورند شب تا صبح کار کنند. خوب تا اینجا داستان همه چیز شبیه یکی از همین درامهای نوظهر آمریکایی در باب دوران رکود اقتصادی ریاست جمهوری اوباما است. اما مسلما قرار نیست داستان بدین شکل جلو برود. مثل اکثر اکشنهایی که در کارنامه نیسون است همه چیز به طور ناگهانی از حالت عادی خارج میشود و تبدیل به یک موقعیت بغرنج میشود.

یک روز صبح به صورت ناگهانی مایکل از کار اخراج میشود، با دوست و همکار سابقش در اداره پلیس گپی میزند و از وضعیت بد مالی خودش و خانواده‌اش میگوید. سوار همان قطار همیشگی میشود و به سمت خانه میرود. در قطار ناگهان زنی از ناکجا آباد به سراغ مایکل می آید و به او پیشنهاد می دهد در ازای دریافت 100 هزار دلار مسافری به نام پرین را که یک کیف سیاه رنگ با خود حمل میکند پیدا کند و یک ردیاب جی پی اس را در کیف پرین جایگذاری کند. مایکل اول می پذیرد ولی خیلی زود متوجه میشود که چه کار اشتباهی کرده است اما دیگر دیر شده است. افرادی که پشت این قضیه هستند بسیار قدرتمندتر از چیزی هستند که مایکل فکرش را میکرد، جان خانواده اش در خطر است و جنازه پشت جنازه روی هم انبار میشوند بقیه ماجرا هم مثل بقیه فیلمهایی که جناب نیسون در این ژانر بازی کرده است ختم به خیر میشود.

جلوه های ویژه این فیلم نمره بدی نمیگیرد ولی صحنه‌های خارج شدن قطار از ریل و انفجارهای بعد از آن و پرتاب شدن بازیگران از این واگن به آن واگن شباهت زیادی به جلوه‌های ویژه اولین فیلم از سری فیلمهای ماموریت غیر ممکن دارد هر چند معتقدم که جلوه های ویژه مسافر همیشگی در حد و اندازه های همین فیلم هم که محصول 1996 بود یعنی چیزی در حدود 22 سال پیش که البته در زمان خودش فیلم پیشرفته‌ای محسوب میشد، نیست. ولی خوب برای فیلمی که محصول 2018 است این صحنه ها چندان به روز محسوب نمی شوند. کافیست صحنه پرتاب شدن مایکل در هنگام خارج شدن قطار از ریل را به واگن آخر با دقت تماشا کنید تا ببینید که چقدر این صحنه شبیه صحنه ای است که ایتان هنت با بازی تام کروز از هلیکوپتر به جلوی لوکومتیو قطار می پرد. بودجه فیلم the commuter حدود 30 میلیون دلار است در حالیکه بودجه فیلم ماموریت غیر ممکن یک حدود 80 میلیون دلار بود. لذا با این سطح از بودجه میتوان گفت که فیلم از حیث جلوه های بصری نمره قابل قبولی میگیرد.

صحنه های اکشن و نبردهای تن به تن فیلم هم در قیاس با شاهکار اکشن لیام یعنی فیلم ربوده شده یک چنگی به دل نمیزند ولی از فیلمهای ربوده شده 2 و 3 بسیار بهتر است.

این فیلم شما را سرگرم میکند و از وقتی که تنش در داستان آغاز میشود تا پایان فیلم شما را درگیر قصه نگه میدارد ولی بزرگترین مشکل فیلم علاوه بر تکراری بودن محتوا به سن و سال بازیگر اصلی بر میگردد شخصیت مایکل در این فیلم چندین بار روی شصت ساله بودن خودش تاکید میکند و همین موضوع بعلاوه چین و چروک صورت لیام نیسون باعث میشود که بیننده در باور تواناییهای شخصیت مایکل دچار شک و تردید شود.

بدترین صحنه فیلم هم بی شک به پایان بندی فیلم برمیگردد در جاییکه پلیس قاتل از مردم باقیمانده در واگن میپرسد که کدام یک از شما پرین هستید و بعد همه افراد حاضر در واگن در مقابل یک اسلحه پر که آماده شلیک به آنهاست به ترتیب خود را پرین معرفی میکنند این صحنه آنچنان مصنوعی و غیرقابل باور است که برای لحظاتی گمان کردم د ر حال تماشای پارودی و شوخی هجوآمیزی با صحنه معروف فیلم اسپارتاکوس با بازی کرک داگلاس هستیم. این صحنه ها و چنین قهرمان پروریهایی شاید در قالب فیلمهای ابر قهرمانی و کمیک استریپ قابل هضم باشد ولی زندگی امروز بشر به خصوص زندگی غربی فاقد چنین المانهایی است همین چند روز پیش بود که در مسابقات دوچرخه سواری تور یک روزه فرانسه، مایکل گولارتس دوچرخه سوار بلژیکی حین مسابقه دچار حمله قلبی شد و کنار جاده افتاد و جان داد و هیچکدام از رقبایی که عقب بودند در حین سبقت از او که بی جان در حاشیه راه افتاده بود حتی یک توقف کوچک نکردند تا ببیند قضیه از چه قرار است. آری در دنیای امروزی فداکار مخصوص قصه ها است. باور اینکه کسی جانش را به خاطر یک غریبه به خطر بیاندازد سخت که چه عرض کنم، محال است.

نظرات

برای ارسال نظر باید وارد حساب کاربری شوید. ورود یا ثبت نام

بیشتر بخوانید