فلسفه ی کالینگوود چیست؟

در


با نفوذ از خارج رویداد به درون آن، دانشمند فراتر از رویداد می رود، مفهوم آن را به دیگران نشان می دهد و بنابراین آن را تحت فرمولی کلی یا قانون طبیعت می آورد. در این روش کالینگوود نسخه های قابل دفاع تری از زمینه های پایه ای Rickert فراهم می آورد.کالینگوود چندین نکته ی مهم در مورد این پیشنهاد مطرح می سازد.اول،او تاکید می کند" همانطور که Rickert انجام داد، که مطالعه ی تاریخ یک مطالعه ی علمی است. اما فقط انواع مرتبط علیت برای مورخین به این شیوه است که محتویات فکر عوامل ایجاد انگیزه باشند و به این شیوه رویدادهای تاریخی بیشتری به وجود بیاورند.

دوم،وظیفه ی مورخین تعیین راهی است که به وسیله ی آن راه اجرای افکار و اندیشه های افراد مطالعه شود. معنای واقعی حرف کالینگوود این است که تاریخدانان باید از طریق بازسازی همان زمینه افکاری که عوامل تحت مطالعه در آن شرایط قرار داشته اند به بررسی بپردازند.اما این موفقیت نه یک تمرین روانی و نه یک موضوع صرف همدلی است. در عوض، بررسی تجربی به شیوه ای است که کلیت شواهد در دسترسی که به تاریخدانان اجازه می دهد افکار را در همان زمینه ی پیشنهادی نشان دهتد، توسط عوامل تاریخی مورد مطالعه قرار می گیرد.هر مورخ باید از طریق پرسیدن اینکه ایا آن زمینه های فکری با آن اقدامات تحت آن شرایط شده اند یا نه، سپس می تواند بگوید این نتایج را تست خواهد کرد.سوم، کالینگوود بیان می کند که نه همه ی وقایع انسانی نامزد جست و جوهای تاریخ نگارارنه هستند.برخی وقایع ممکن است به آسانی چیزی بیش از یک واقعه ی فیزیکی یا روانی نباشند.

همانطور که کالینگوود اشاره می کند: " بنابراین تاریخدان به این موضوع که مردم غذا می خورند و می خوابند و عشق می ورزند،و بنابراین به دنبال ارضای علائق طبیعی خود هستند هیچ علاقه ای ندارد، بلکه به اداب و رسوم اجتماهی که از طریق چارچوبی در درون این شرایط بر اثر اخلاق و عرف ایجاد شده اند علاقه مند است. در واقع کالینگوود به این نتیجه می رسد که مورخین ادراک زیادی یا تفاسیری از وقایع تاریخی دیکران ایجاد می کنند و این نتایج هستند که دانش را تولید می کنند.به طور مثال کالینگوود ادعا می کند که درک واقعه ی تاریخی این است که بفهمیم چرا آن واقعه اتفاق افتاد. این موفقیت توضیحی فوری برای مورخین وجود دارد از آنجایی که برای مورخین درک این است که محتوای افکاری که یک واقعه را به وجود آورده اند بشناسند.به محض اینکه چنین اتفاقی افتاد، هیچ بررسی تجربی دیگری برای این ادعا که چرا یک واقعه اتفاق افتاده است وجود ندارد.همچنین، این نتایج ناقابل و بی ارزش نیستند، زیرا تاریخدانان کلیت شواهد در درسترس را در نظر گرفته اند.شاید به اشتباه نتایج بی اهمیت در نظر گرفته شود،اما به این دلل است که موفقیت های توضیحی در روند تاریخ نگاری کاملا از علوم طبیعی متفاوت است.در دانش تاریخ نگارانه ی کالینگوود درک مفاهیم با علوم طبیعی کاملآ متفاوت است. در نهایت، کالینگوود به اغوش کل گرایی می رود، اما فقط در درون محدودیت اجرا یا نمایش مجدد. توضیحات تاریخ نگاری نیازمندی تفکری مشابه تفکر همان زمان وقوع واقعه به عنوان یک بازیگر تاریخی هستند، نه اینکه به سادگی فقز به توصیف رفتار یا استفاده از همان کلمات بپردازیم.اما پس از درک فکر نیازمند بازسازی بافت فکری هستیم. اگر یک واقعه دارای "درون " است، پس معنایی فرهنگی دارد که نیازمند تحقیق معنایی گسترده ای است اما کالینگوود فکر نمی کند که این شکل از کل گرایی مستلزم نسبیت گرایی باشد.
فلسفه ی کالینگوود از طریق کارهای "ویلیام درای" توجه دوباره ای به خود گرفت.اما علی رغم این جذابیت، این دیدگاه هزینه هایی هم دارد. کالینگوود وظایف تاریخدان را به شدت باریک گرایی می کند. او به سادگی تحقیقات کسترده تر تاریخی را به موقعیت های مادی یا فعالیتهای غیر ذهنی گذشته به عنوان یک تصور غلط رد می کند و با قوانین روانشناختی و جامعه نشاختی مانند قانون های علمی طبیعی رفتار می کند بنابراین استفاده از استدلال های خودش را بسیار محدود می کند. در نهایت، دفاع کالینگوود از اجرا به نظر می رسد که در تقابل با ایده ی خودش از تاریخ نگاری باشد زمانی که از مطالعه ی افراد صحبت می کند. کالینگوود کارش را با مشاهده ی بسیار نزدیک کارهای ریکرت و ویندلباند اغاز می کند. اما وقتی که که دکترین تفسیری خود را بسط می دهد، تاریخ نگاری فقط به عنوان مطالعه ی افکار و ایده ها مطرح می شد.بنابراین مطالعه ی افراد چیزی بیش از مطالعه ی ایده های آنان نیست. در حقیقت، افکار چه مربوط به گذشته و چه حال باشند کالینگوود کاری به آنها ندارد.حقایق تاریخ نگاری اما ابزاری برای بازسازی و درک در درون حالِ ایده های منتسب به عوامل در گذشته هستند. نبابراین کالینگوود روشن نمی کند چگونه تاریخ نگاری می تواند دانش آن چیزی باشد که در گذشته اتفاق می افتد و هنوز فقط شامل درک زمینه های فکری مختلف در حال حاضر است. ( سیارک)
تکثیر استفاده های متفاوت و متعارض اصطلاح تاریخ گرایی منحصر به فرد نیست. چنان برچسب های هوشمندانه ای مانند اثبات گرایی و ساختارگرایی سردرگمی های مشابه و تغییرات استفاده شان را نمایش می دهد.
اما در مورد تاریخ گرایی یک پرسش وجود دارد که آیا هر جایگاه یا دکترین رایج می تواند حتی با این اصطلاح تشخیص داده شود. نگرانی برخی مفسران را متوقف نکرده است، به طور اهم جورج ایگرز  و موریس ماندلبام ، از تلاش برای بافتن یک داستان منفرد درباره ی تاریخ گرایی، آن را همراه با استفاده های گوناگونش یا به وسیله ی یک مفهوم رایج مرکزی یا ارائه ی آن ها به عنوان یک بحث منفرد درباره ی معنی تاریخ نگاری. این تلاش ها، گرچه در جزئیات دانشورانه به دست می آید، با دو مشکل مواجه است.
نخست، ایده ی یک معنای مرکزی برای تاریخ نگاری تبدیل می شود که یک چیز ضعیف باشد. ماندلبوم پیشنهاد می کند که این نقطه نظری است که مفاهیم یا پدیده می توانند فقط درون توسعه ی تاریخی درک شده باشند. ماندلبوم به علاوه به عنوان یک مورخ هر اندیشمند را که با تاریخ نگاری مهم، برخورد می کند معنادار، یا دارای ظرفیت تحقیق شدید تشخیص می دهد. اما این پیشنهادات یک تور خیلی گسترده را مطرح می کند. مشکل آن است که استثنا کردن هر اندیشمند عمده از این برچسب سخت است، و اگر هر کسی استثنا شود، دلخواه به نظر می رسد.
ایگرز دو نظرسنجی از ایده های مرتبط با اصطلاح منتشر کرده و استفاده های گوناگونش را دنبال کرده است. مانند ماندلباوم، ایگرز به طور گسترده بین مواردی که تاریخ گرایی واقف به یک نوع از واقع گرایی است و آن هایی که به اواخر قرن نوزدهم اشاره می کنند. قرن تاریخ نگاری آلمانی، تمایز ایجاد می کند. ایگزر درباره ی اصطلاح آنچنان که استفاده شده اشاره می کند تا یک جنبش را در تاریخ نگاری تشخیص دهد، در حالی که مهم است، با این حال، نمی تواند یک جایگاه فلسفی عمومی در ماهیت دانش تاریخ نگاری تشخیص دهد.ترجمه  itrans.ir 

نظرات

در ادامه بخوانید...