یادگیری زبان

 (سیارک) یادگیری زبان یکی از موضوعات مرکزی علوم شناختی است. هر نظریه‌ی شناخت سعی کرده آن را توضیح دهد؛ احتمالاً هیچ موضوع دیگری این‌چنین جدال‌انگیز نبوده است. داشتن زبان یک ویژگی طبعاً ضروری در انسان است: همه‌ی انسان‌های عادی صحبت می‌کنند، هیچ حیوان غیر انسان چنین نمی‌کند. زبان وسیله‌ای اصلی است که با آن از افکار دیگران آگاه می‌شویم ، و این دو باید با هم ارتباط نزدیکی داشته باشند. هربار که صحبت می‌کنیم، چیزی از زبان را آشکار می‌سازیم، به‌طوری که حقایق ساختار زبان به‌راحتی به‌دست می‌آیند؛ این داده‌ها به یک سیستم بسیار پیچیده اشاره دارند. با این حال، یادگرفتن زبان اول چیزی است که هر کودکی درطول چند سال و بدون نیاز به درس‌های رسمی، با موفقیت انجام می‌دهد. از آن‌جا که زبان به عمق معنای انسان‌بودن بسیار نزدیک است، تعجبی ندارد که یادگیری زبان توسط کودکان توجه زیادی را به خود جلب کرده است. هرکسی با نگرش‌های سرسختانه نسبت به ذهن انسان، مایل است نشان دهد که اولین قدم‌های کودکان، در مسیر درست برداشته شده است.
یادگیری زبان نه‌تنها به‌طور ذاتی جالب است، که مطالعه‌ی آن نیز راهی است برای جستن پاسخ‌های محسوس به سؤالاتی که به علوم شناختی راه یافته‌اند:
پیمانه‌ای بودن. آیا کودکان زبان را با استفاده از یک "اندام فکری" فرا می‌گیرند، که بعضی از اصول سازمانش با سیستم‌های شناختی دیگر ازجمله ادراک، کنترل حرکتی و استدلال، اشتراک ندارد؟ یا این‌که یادگیری زبان تنها مسئله‌ی دیگری است که به‌وسیله‌ی هوش عمومی حل می‌شود، که در این صورت، مسئله‌ی چگونگی برقراری ارتباط با انسان‌های دیگر مربوط به کانال شنیداری می‌شود؟
یگانگی انسان. یک سؤال مرتبط این است که آیا زبان منحصر به انسان‌ها است؟ در نگاه اول پاسخ به‌نظر مشخص می‌آید. حیوانات دیگر با مجموعه‌ی ثابتی از نمادها یا متغیرهایی نظیر آن ارتباط برقرار می‌کنند. اما به‌نظر می‌رسد هیچ‌یک سیستم قانون ترکیبی زبان انسان را ندارند، که در آن نمادها در مجموعه‌ی نامحدودی از ترکیب‌ها جابه‌جا می‌شود، و هریک معنای مشخصی دارد. از سوی دیگر، بسیاری از ادعاهای دیگر درباره‌ی یگانگی انسان، مانند این‌ که انسان‌ها تنها حیواناتی بودند که از ابزارها استفاده کردند یا آن‌ها را ساختند، اشتباه از آب درآمده‌اند. برخی محققان گمان می‌کنند که گوریل‌ها قابلیت زبان را دارند اما هیچ‌گاه از یک محیط اجتماعی فرهنگی مانند انسان که در آن زبان آموزش داده شود، بهره نبرده‌اند؛ بنابراین محققان تلاش کرده‌اند به گوریل‌ها سیستم‌هایی مشابه زبان آموزش دهند. این‌که موفق شده‌اند یا خیر، و این‌که آیا کودکان انسان واقعاً خودشان زبان را "فرا می‌گیرند"، سؤال‌هایی‌اند که به‌زودی به آن‌ها می‌پردازیم.
زبان و فکر. آیا زبان را صرفاً به‌عنوان راهی برای چسباندن برچسب‌های قابل برقراری ارتباط بر افکار، با شناخت پیوند می‌زنند؟ یا این‌که آموختن یک زبان تاحدودی به این معناست که بیاموزیم به آن زبان فکر کنیم؟ یک نظریه‌ی مشهور، که بنجامین ورف مطرح کرده، ادعا می‌کند که دسته‌بندی‌ها و ارتباط‌هایی که برای فهمیدن جهان از آن استفاده می‌کنیم، از زبان به‌خصوص ما سرچشمه می‌گیرند؛ بنابراین کسانی که به زبان‌های مختلف صحبت می‌کنند، دنیا را به‌ شکل‌های متفاوت می‌بینند. بدین ترتیب یادگیری زبان ، به‌معنای یادگیری فکرکردن خواهد بود و نه فقط یادگیری حرف‌زدن.
این یک نظریه‌ی گمراه‌ کننده است، اما واقعاً تمامی دانشمندان شناختی نوین باور دارند که اشتباه است. نوزادان پیش از آن‌که بتوانند صحبت کنند، توانایی فکرکردن دارند. روان‌شناسی شناختی نشان داده است که آدم‌ها نه تنها با واژه‌ها، بلکه به‌وسیله‌ی تصاویر و موضوعات منطقی انتزاعی نیز فکر می‌کنند. و زبان‌شناسی نشان داده است که زبان‌های انسان مبهم‌تر و الگووارتر از آن است که بتوان از آن به‌عنوان واسطه‌ای برای محاسبات داخلی استفاده کرد: هنگامی‌که افراد به "spring" (به‌معنی بهار و نیز جست‌وخیز کردن ) فکر می‌کنند، دچار سردرگمی نمی‌شوند که دارند به یک فصل فکر می‌کنند یا چیزی که معادل "جهیدن و پریدن" است – و اگر یک واژه می‌تواند با دو فکر مطابق باشد، افکار نمی‌توانند واژه باشند.
اما یادگیری زبان نقش منحصربه‌فردی در این مورد دارد. همان‌طور که خواهیم دید، نشان‌دادن این‌که بچه‌ها چگونه می‌توانند یک زبان را یاد بگیرند درواقع غیرممکن است، مگر آن‌که فرض کنید پیش از آغاز، مقدار قابل توجهی تشکیلات شناختی غیرزبانی دارند.

یادگیری و درونی‌بودن آن.

همه‌ی انسان‌ها حرف می‌زنند اما هیچ حیوان خانگی یا گلدانی در خانه حرف نمی‌زند؛ فرقی ندارد چه‌قدر نازپرورده باشند. بنابراین وراثت باید در زبان دخیل باشد. اما کودکی که در ژاپن بزرگ می‌شود، به ژاپنی صحبت می‌کند، درحالی‌که همان کودک اگر در کالیفرنیا بزرگ شود، به انگلیسی صحبت خواهد کرد. پس محیط زندگی نیز مهم است. بنابراین هیچ سؤالی درباره‌ی این‌که وراثت یا محیط زندگی در زبان دخالت دارد یا خیر، یا حتی این‌که آیا هیچ‌یک از دیگری "مهم‌تر" است، وجود ندارد. درعوض، یادگیری زبان می‌تواند بهترین امید ما باشد برای این‌که دریابیم وراثت و محیط زندگی چگونه بر هم اثر می‌گذارند. می‌دانیم که زبان بزرگ‌سالان به‌طور بغرنجی پیچیده است، و می‌دانیم که کودکان بزرگ‌سال می‌شوند. بنابراین چیزی در ذهن کودک باید این قابلیت را داشته باشد که به آن پیچیدگی دست یابد. هر نظریه‌ای که ساختار غریزی بسیار کمی را ثابت می‌کند، به‌طوری‌که کودک فرضی در آن به چیزی کم‌تر از یک زبان واقعی صحبت می‌کند، باید اشتباه باشد. همین امر درمورد هرنظریه‌ای که ساختار غریزی بسیار زیادی را ثابت می‌کند، به‌طوری که کودک فرضی در آن می‌تواند زبان انگلیسی را فراگیرد اما برای مثال، بانتو یا ویتنامی را یاد نگیرد، صدق می‌کند.
و ما نه تنها درباره‌ی خروجی یادگیری زبان می‌دانیم، بلکه به‌مقدار زیادی نیز از ورودی آن آگاهیم، ازجمله صحبت‌کردن والدین با کودکانشان. پس حتی اگر یادگیری زبان ، مانند همه‌ی روندهای شناختی، ضرورتاً یک "جعبه‌ی سیاه" باشد، به‌اندازه‌ی کافی درباره‌ی ورودی و خروجی آن می‌دانیم که بتوانیم حدس‌های دقیقی درباره‌ی محتویات آن بزنیم.
مطالعه‌ی علمی یادگیری زبان حدوداً در زمان تولد علوم شناختی، در اواخر دهه‌ی 1950 آغاز شد. اکنون می‌توانیم متوجه شویم که چرا این اتفاقی نیست. تشکیل‌دهنده‌ی تاریخی آن نقد نوآم چامسکی بر "رفتار کلامی اسکینر" بود. در آن زمان، علوم طبیعی، علوم اجماعی و فلسفه‌ی آنگلو آمریکایی درمورد پاسخ به سؤال‌هایی که در بالا آمد، به یک موافقت عمومی واقعی دست یافته بود. ذهن شامل قابلیت‌های حسی-حرکتی و علاوه‌بر آن، چند قانون ساده برای یادگیری کنترل تغییرات تدریجی در خزانه‌ی رفتاری یک ارگانیسم می‌شد. بنابراین زبان باید فرا گرفته شود، نمی‌تواند یک بخش باشد، و فکرکردن باید شکلی از رفتار کلامی باشد، چراکه رفتار کلامی ابراز اصلیِ "فکر" است که می‌تواند درخارج مشاهده شود. چامسکی استدلال کرد که یادگیری زبان این عقاید را در یک حرکت منحرف کرده است: کودکان زبان‌هایی را یاد می‌گیرند که با اصولی بسیار دقیق و انتزاعی کنترل می‌شوند، و این کار را بدون دستورالعمل صریح یا هیچ‌گونه سرنخ محیطی دیگری درباره‌ی طبیعت چنین اصولی انجام می‌دهند. بنابراین یادگیری زبان به مقیاسی درونی و نوع-گونه بستگی داره که از هوش عمومی متمایز است. بیش‌تر مباحثه‌ها درمورد یادگیری زبان سعی داشته‌اند مجموعه‌ی نظریات انقلابی در زمان خود و هم‌چنان بحث‌برانگیز را بیازمایند. دلالت‌ها به بقیه‌ی شناخت‌های انسان عمومیت داده می‌شوند.این مقاله ادامه دارد...........

در سیارک بخوانیم:

حدود 1000000 میلیون نفر از تکنولوژی برای یادگیری زبان استفاده می کنند 

روش های یادگیری زبان 

5 زبان خارجی که می توان از آن‌ ها پول زیادی به دست آورد 

نظرات

برای ارسال نظر باید وارد حساب کاربری شوید. ورود یا ثبت نام

بیشتر بخوانید