داستان غم انگیز دختری که قرار بود ابر انسان شود

در

مود ژولین
مود ژولین: داستان غم انگیز دختری که قرار بود ابر انسان شود

 

در زمان های مختلف ، دانشمندان جهان بارها و بارها افرادی را آزمایش کرده اند که بسیاری از  آزمایش ها واقعاً ظالمانه بودند. با این حال ، داستان تربیت مود ژولین بسیار چشمگیرتر از اکثر تحقیقات علمی گذشته است - قهرمان  امروز ما برای پدر خود به "خوکچه هندی" تبدیل شده بود!

داستان غم انگیز "مود" ژولین مدتها قبل از تولد او آغاز شد-در سال 1936 ، لویی دیدیه ، ثروتمند فرانسوی ، فرزند یک معدنچی ، دختری شش ساله به نام ژانین را خرید. مسیو دیدیه ، وقتی دختر به سن بلوغ رسید ، با او ازدواج کرد. این ازدواج سوالات بسیاری را برای دیگران برانگیخت ، آنها نظریه های مختلفی را در مورد مقاصد دیدیه بیان کردند ، اما انگیزه های واقعی او بسیار وحشتناک تر از جسورانه ترین حدس ها بود.

 

در سال 1957 ، لویی و ژانین صاحب یک دختر شدند که "مود" نام داشت. مسیو دیدیه یک ملک کوچک در شمال فرانسه ، نه چندان دور از دانکرک ، خرید و خانواده خود را به آنجا نقل مکان کرد. درست است که زندگی زن و شوهر دیدیه اصلاً شبیه یک افسانه نبود - لویی به رفاه همسر و دخترش علاقه ای نداشت ، او در فکر ایجاد یک فرد ایده آل بود که از همه زندگی پیشی بگیرد. افراد قدرتمند و توسعه یافته ، موجودی برتر با داده های فکری و فیزیکی برجسته.

مود ژولین با پدر

 

"مود" ، دختر دیدیه ، قربانی برنامه های بلند پروازانه آقای دیدیه شد. از کودکی ، این دختر در شرایط اسپارت زندگی می کرد - او هیچ اسباب بازی نداشت ، از صحبت ، گریه ، خندیدن و نشان دادن هرگونه احساسات دیگر ممنوع بود. دختر بچه روی یک تشک سفت در یک اتاق سرد می خوابید و تنها دوستان او یک اسب ، اردک و سگ حیاط بودند که پدر "مود" برای او خرید ، زیرا معتقد بود که ارتباط با حیوانات به توسعه توانایی های ذهنی کودک کمک می کند.

واقعیتهای شگفت انگیز زندگی "مود" به این دلیل بود که آقای دیدیه به موارد زیر اعتقاد داشت - یک ابر انسان ، یعنی فردی با هوش خارق العاده و رشد جسمانی فوق العاده کمتر ، فقط در چنین شرایطی می تواند شکل بگیرد ، و هرگونه لذت ، پتوی گرم یا غذای معمولی ، پیشرفت را مختل می کند. لویی دیدیه با اطمینان از اینکه حق با اوست ، آزمایش خود را آغاز کرد و تمام زندگی خود را وقف آن کرد.

 

با افزایش سن "مود" ، انتظارات پدرش نیز افزایش یافت - هر سال او شرایط بازداشت او را تشدید می کرد. این دختر از خوردن هر غذایی که حداقل طعم و مزه داشت ممنوع شد - بخش اصلی رژیم غذایی کودک شامل برنج آب پز بدون مخمر یا سبزیجات خام بود. "مود" علاوه بر رژیم سخت ، سایر قوانین ظالمانه زندگی پدرش را نیز دنبال می کرد - فقط یک بسته دستمال توالت برای بهداشت شخصی به او اختصاص داده شد ، کودک فقط یک بار در هفته و منحصراً با آب یخ دوش می گرفت ، و از وقت آزاد هیچ خبری نبود. ...

 

پنجمین سالگرد "مود" فرصتی بود تا آقای دیدیه دخترش را از مسئولیت های جدید آگاه کند - از این پس ، دختر کوچک تمام روز خود را وقف تحصیل کرد. برنامه پدر دختر شامل درس های موسیقی بود - لویی می خواست "مود" یاد بگیرد که همه سازهای جهان را بنوازد. این کودک همچنین شمشیربازی ، اسب سواری ، دوچرخه سواری ، ژیمناستیک و شنا را چند ساعت در روز تمرین می کرد.

 

مود ژولین در زندگی نامه خود خاطرات خود را درباره نحوه آموزش دوچرخه سواری توسط والدینش با خوانندگان به اشتراک گذاشت:

آنها [والدین من] چرخ های اضافی را از دوچرخه تمرینی من برداشتند. مادرم من را مجبور کرد روی یک دوچرخه ناپایدار بنشینم و دوچرخه ام را با زور به سمت شیب پایین آورد. زمین خوردم ، زانویم را زخم کردم و گریه کردم ، اما وقتی چهره تزلزل ناپذیر آنها را دیدم ، سکوت کردم. مادر در سکوت به من نزدیک شد و دوباره سوار دوچرخه شد - آموزش تمام روز ادامه داشت ، تا اینکه سرانجام یاد گرفتم که چگونه تعادل خود را حفظ کنم. "

به هر حال ، مادر "مود" در تربیت دخترش کمتر از خود آقای دیدیه شرکت کرد.به هر حال ، او بود که "مجری" دستورات لویی دیدیه بود - او دوچرخه ناپایدار "مود" را از کوه به پایین هل داد ، کودکی را که قادر به شنا نبود به استخر عمیق آب یخ انداخت و او را در اواسط شب بیدار می کرد تا او را برای ورزش بفرستد.

مود ژولین

 

سپس داستان "مود" غم انگیزتر شد. مسیو دیدیه معتقد بود که تمام روشهای سخت آموزشی او کافی نیست ، و شروع به آزمایش بر روی دختر خود کرد. "مود" مجبور بود کابل الکتریکی را که پدرش از طریق آن شوک های الکتریکی را با دستانش برقرار می کرد ، نگه دارد - به نظر او ، چنین آزمایش هایی قرار بود قدرت و استقامت جسمانی او را تقویت کند. همچنین ، لویی دیدیه دخترش را برای هفته ها از غذا ممنوع کرد ، او را گرسنه نگه می داشت ، به او نوشیدنی نداد و هرگونه نقض قوانین به شدت مجازات شد. 

وقتی "مود" نه ساله بود ، پدرش تصمیم گرفت رژیم غذایی او را "متنوع" کند - هر وعده غذایی اکنون با یک قسمت کوچک ویسکی یا یک لیوان شراب همراه بود. به گفته دیدیه ، این به رشد بدن کمک می کرد.


لویی دیدیه توجه زیادی به ترس های دخترش داشت. وقتی متوجه شد که "مود" از جوندگان می ترسد ، تصمیم گرفت این فوبیای دخترش را به صورت زیر ریشه کن کند: او مرتباً کودک را در نیمه های شب بیدار می کرد و حتی اجازه نمی داد کفش هایش را بپوشد ، او را به تاریکی در زیرزمین سرد می فرستاد. 

بعداً ، مسیو دیدیه قبل از فرستادن او به زیرزمین شروع به پوشیدن ژاکت "مود" با زنگوله کرد. این روش باعث می شد که کودک حرکت نکند تا جوندگان مورد علاقه خود را با زنگ جذب نکند. "مود" ژولین بزرگسال در کتاب خود به یاد آورد که در آن زمان او به طرز دیوانه واری ترسیده بود و فقط می خواست بمیرد.

 

"در آن زیرزمین وهم انگیز ایستاده بودم و فقط یک چیز را  ازخدا  خواستم - مرگ."


آزمایشات "مود" وحشتناک بود ، اما آنها واقعاً نحوه سازگاری با هرگونه واقعیت زندگی را آموختند - در شانزده سالگی ، دختر یاد گرفته بود که بسیاری از ممنوعیت های پدرش را دور بزند. او به طور مخفیانه دستمال توالت ، غذاهای خوشمزه را از آشپزخانه می دزدید و شب ها از پنجره به خیابان می آید تا قدم بزند و هوای پاک آزاد را تنفس کند. والدین "مود" هرگز نفهمیدند ، اگرچه هر قدم او را از نزدیک دنبال می کردند.

در سال 1973 ، پدر "مود" کمی ضعیف شد و مجبور شد برای دخترش معلم موسیقی استخدام کند - مردی به نام موسیو مولین. هنگامی که مربی برای اولین بار به خانه دانش آموز خود آمد ، از آنچه دید - به شدت شگفت زده شد - کودکی لاغر و ترسیده ، والدینی متعصب که از "مود" غیرممکن را طلب می کردند و فضای ناامیدی کامل که در خانواده آقای دیدیه حاکم بود. سپس موسیو مولین اصرار داشت که درسهای موسیقی را به خانه خود منتقل کند ، جایی که او توانست با "مود" به صورت رودررو ارتباط برقرار کند.

 

مود ژولین


با شنیدن داستان "مود" ، او را مجبور کرد در یک مغازه کوچک آلات موسیقی کار کند و این آغاز زندگی جدیدی برای این دختر بود. در آنجا بود که او با همسر آینده خود ، ریچارد ژولین ، ملاقات کرد و در هجده سالگی با او فرار کرد.

پدر "مود" به شدت عصبانی شد و از دخترش خواست كه برگردد ، اما دختر قدرت لازم را پیدا كرد تا استحكام خود را نشان دهد و به شكنجه گر خود "نه" بگوید. او در سال 1981 درگذشت و دیگر دخترش را ندید.

زندگی "مود" فوراً بهتر نشد - دختر مهارتهای ارتباطی نداشت ، نمی دانست چگونه در جامعه رفتار کند و رژیم غذایی نامناسب و مصرف الکل از سنین پایین باعث چندین بیماری مزمن شد که سالها طول می کشد تا بهبود یابد.

به هر حال ، ریچارد شوهر "مود" نیز بلافاصله حقیقت را در مورد گذشته معشوق خود پیدا نکرد - دختر داستان خود را فقط پس از مرگ پدرش به او گفت. و در سال 2019 ، "مود" ژولین تصمیم گرفت با انتشار یک زندگینامه ، که نسخه ای از آن را به عنوان هدیه به مادرش ارسال کرد ، به سرنوشت خود به تمام جهان بگوید. با این حال ، ژانین هرگز نتوانست اعتراف کند که زندگی دختر خود را فلج کرده است و پاسخ داد که "مود" "به سادگی ایده های بزرگ پدرش را درک نمی کند."

زندگینامه مود ژولین

زندگینامه مود ژولین

 

خوشبختانه مود ژولین توانست جایگاه خود را در زندگی پیدا کند و گذشته را پشت سر بگذارد - او در حرفه روانشناسی تسلط داشت و شروع به کمک به مردم کرد تا آسیب روانی را تجربه کنند. زندگی شخصی "مود" نیز موفقیت آمیز بود - به همراه ریچارد ، آنها دو دختر بزرگ کردند که دوران کودکی آنها با مادر متفاوت بود.

نظرات

در ادامه بخوانید...

چگونه کودکانی با انگیزه تربیت کنیم

در

این مقاله در ادامه رابطه کودک و والدین برای تربیت و پرورش فرزندانی با انگیزه می باشد.

 "من میتونم همه ی حروف اسمت رو بخونم!"
 "من متوجه شده ام الان که بیشتر کتاب می خوانی، نسبت به گذشته روخوانی ات سریعتر شده و مطلب را بهتر درک می کنی!"
 "الان دیگه توی تفریق کردن ماهر شدی."

هنگامی که کودکان دلسرد می شوند، آنها را یاری کنید 

اینکه والدین چقدر در تشویق و حمایت کودکان تلاش می کند، مهم نیست؛ کودکان هر از گاهی  احساس بی کفایتی و دلسردی می کنند. گاهی اوقات آنها نقش خود را در موفقیت  نمی دانند. آنها می گویند: "کار آسانی بود" یا "شانس آوردم" یا " معلم کمکم کرد." والدین می توانند با اشاره به نقش شان در موفقیتی که کسب کرده اند، در آنها اعتماد بنفس ایجاد کنند. مثل:
 "با اینکه خسته شده بودی به کارت ادامه دادی. تداوم در کارت واقعا نتیجه داد!"
 " ایده خودت بود که این موضوع را انتخاب کنی. بقیه دانش آموزان دیدند که چقدر هنگام تحویل گزارشت علاقمند بودی، شرط می بندم اونا هم علاقمند شدند!"
     هنگامی که کودکان در کار یا فعالیتی گیر می کنند،آنچه را که می دانند به آنها یادآوری کنید تا دوباره اعتماد بنفس بگیرند و مشغول شوند. این یعنی برگشتن به قسمتی از کار که کودک توانایی انجامش را دارد. بنابراین اگر کودکی در تلاش است بند کفشش را گره بزند، بگویید: "باید بند را از این سه سوراخ رد کنی. اگه تونستی، برا بقیه اش هم همین کارو بکن."

از گفتن کلمه" کار آسونیه" خودداری کنید

من هنگامی که بچه هایم کوچکتر بودند و نمی توانستند کاری را انجام دهند، وسوسه می شدم بگویم: " اما کار آسونیه." من منظورم را خیلی خوب می توانستم بیان کنم، گمان می کردم با گفتن کار آسانیه، بچه هایم را تشویق به تلاش می کنم. با این حال، آن موقع فهمیدم خلاف این موضوع صحیح است؛ اگر شما سعی در انجام کاری دارید و یک نفر بگوید " کار آسانی است"، احساس احمق بودن و بی کفایتی به شما دست خواهد داد.
     همانطور که دبورا به انجام کارهای مالیاتی اش اشاره کرد، چه حسی به ما دست خواهد داد هنگامی که درگیر انجام فرم های مالیاتی باشیم و همسایه مان از راه برسد و بگوید" اوه، خیلی آسونه"؟ اگر همسایه مان می گفت: "اوه، اره، کار سختیه، اما من آخر از عهده اش بر آمدم، بگذار چندتا ترفند بهت یاد دهم" بهتر نبود؟
     این اصل در مورد کودکان هم صدق می کند. هنگامی که آنها در انجام تکالیف مدرسه شان مشکل دارند، سختی انجامش را تایید کنید و بگویید: " اره، عمل تقسیم کار سختیه." بعد یک پیشنهاد خوب بدهید. مثلا بگویید: "می خواهی تو گرفتن مخرج مشترک کمکت کنم؟"

مدل شور و اشتیاق برای یادگیری مدل

داشتن شور و شوق یادگیری، از فردی به فرد دیگر قابل انتقال است، و ما باید مطمئن شویم فرزندانمان آن را از ما فرا می گیرند. خواندن کتاب و مجله لذت بخش است و با انتخاب خود فرد انجام می گیرد که به این معناست "خواندن سرگرم کننده است"،  نه چیزی که باید برای مدرسه انجام شود. همچنین صحبت درباره ی چیزی که کودکان از یادگیری آن در مدرسه یا خانه لذت برده اند، این موضوع را به کودکان می فهماند که یادگیری لذت بخش است. حتی اگر شما پدر یا مادری هستید که سرتان بسیار شلوغ است، می توانید چیزی را که در یک فیلم یا تلویزیون دیده اید، و یا در اتاق انتظار دکتر، مقاله ی مجله ای را خوانده اید که برایتان جالب بوده است، بیان کنید. هنگامی دوتایی مشغول شستن ظرف ها یا ماشین سواری هستید، درباره سرگرمی های خودتان صحبت کنید، مثل موسیقی جاز، عکاسی یا سیاست. مهمتر از آن، خود را نسبت به آنچه فرزندانتان فکر می کنند لذت بخش است، علاقمند نشان بدهید. از آنها سوال بپرسید، اطلاعاتی را که آنها در اختیار شما می گذارند را تکرار، و در کتاب های مرجع یا اینترنت جست و جو کنید تا به آنها نشان دهید شما در عشق به یادگیری شان سهیم شده اید. 

از فشار آوردن روی کودکان جلوگیری کنید

     تاکید جامعه بر آزمون ها، اضظراب کودکان را نسبت به نمره ها افزایش می دهد. والدین می توانند با تاکید بیشتر بر یادگیری نسبت به گرفتن نمرات خوب، نگرانی آنها را کاهش دهند. مثلا بجای گفتن: " تو درس علوم چه نمره ای گرفتی؟" بگویید: " درباره پروژه علومت برام بگو." و بجای نمره بر روی یادگیری متمرکز شوید. این کار به کودکان کمک می کند در دراز مدت به نمرات بالاتری دست پیدا کنند. بجای تمرکز به نتیجه یک امتحان یا کلاسی، به این موضوع توجه کنید که کودکتان چقدر ضحمت کشیده است. گفتن:" من ازت انتظار دارم نهایت سعی ات را کنی و تا جایی که می تونی یاد بگیری" نسبت به " من ازت انتظار دارم نمره 20 بگیری"، استرس کمتری به کودک وارد می کند. و این بدان معنا نیست که ما نخواهیم کودکانمان نمره بالا بگیرند.
با این حال، کودکانی که بر روی سخت کوشی متمرکز می شوند، بهتر عمل می کنند. در وقع، تحقیقات نشان داده است که دانش آموزانی که بیشتر به یادگیری فکر می کنند، نسبت به آنهایی که فقط به گرفتن نمره بالا فکر می کنند، ،نه تنها بیشتر از مدرسه رفتن لذت می برند، بلکه به نمرات بالایی نیز دست می یابند.
یک راه دیگر برای جلوگیری از فشار آوردن به کودکان، تمرکز بر پیشرفت شان است تا مقایسه آنها با خواهر و برادر یا دوستانشان. بنابراین بجای گفتن:" برادرت درسش خیلی خوب است. وقتی همسن تو بود هر هفته یک کتاب می خواند"، سعی کنید در بهتر شدنش او را یاری دهید:
 "الان دیگه با بیان بهتری کتاب می خوانی!"
 "یادته هفته قبل فقط می تونستی اعداد یک رقمی رو باهم جمع ببندی؟ الان دیگه می تونی اعداد دو رقمی رو باهم بعلاوه کنی!"
 "من به درس خواندن و بهتر شدنت اهمیت میدم، نه به اینکه از ملیسا بیشتر بخونی."
هنگامی که کودکان چیز جدیدی را امتحان می کنند و در آن شکست می خورند، اراده ی آنها را تشویق کنید. به آنها بیاموزید برای اشتباهاتشان ارزش قائل شوند: " بیا ببینیم تو امتحان ریاضی کجا رو اشتباه جواب دادی و چی رو نمیتونی بفهمی." اشاره به بچه هایی که هیچ اشتباهی ندارند باعث یادگیری کودک نمی شود.

بگذارید کودکان بر روی کاری که انجام می دهند کنترل داشته باشند

ما گاهی اوقات آنقدر مشتاق هستیم بچه هایمان درس بخوانند و در مدرسه بهترین باشند که سعی می کنیم روش درس خواندن و انجام کارهایشان را کنترل کنیم. ( مخصوصا وقتی یک کودک کارش را بخوبی انجام نمی دهد، معمولا آزادی شان را کمتر می کنیم، نه بیشتر.) اما تحقیقات نشان داده است کودکانی که در یادگیری اختیار و کنترل بیشتری دارند، نسبت به آنهایی که والدین شان به آنها می گویند چکار کنند چکار نکنند، شوق و اشتیاق بیشتری دارند. هنگامی که به کودکان قدری کنترل داده می شود، به عادت های خوب درونی جهت مطالعه دست پیدا می کنند.
مسلما این به آن معنی نیست که والدین به کودکان اجازه دهند هر کاری دوست دارند انجام دهند. این کار یعنی ترکیب قوانین و مسئولیت ها با کمی آزادی اختیار. در کتاب ذهن های با انگیزه، من و دبورا این راه ترکیب قوانین با انتخاب را " انتخاب در یک چهارچوب" نامیدیم. اینجا مثالی آمده که ممکن است به کودک برای انجام تکالیفش انگیزه دهد. اگر قاعده این باشد که کودکتان بایستی هرشب تکالیفش را انجام دهد، بگذارید خودش نتیجه انجام ندادنش را انتخاب کند. " چی میشه اگه یبار تکالیفت رو انجام ندی؟" "چه اتفاقی می افته اگه چند روز پشت سر هم انجامشون ندی؟" آیا می خواهید به بچه تان انگیزه درس خواندن بدهید؟ اگر8  تا 8:15 شب، وقت مطالعه قبل از خواب است، بگذارید کودکتان انتخاب کند چه چیزی بخواند، اگر چه ممکن است آن را باهم بخوانید یا او خودش به تنهایی بخواند.
والدین همچنین می توانند با بودن کنار کودکان، هنگامی که به کمک نیاز دارند حس کنترل بدهند، نه اینکه بالای سرشان بایستند. این کار باعث ایجاد اعتماد بنفس در توانایی کودک در کار کردن بتنهایی  می شود؛ کودکان هم، هم زمان می دانند که والدینشان پیششان هستند و می توانند آنها را در موقع نیاز یاری برسانند.

موجب شوید به کودکان احساس اعتماد و امنیت دست دهد

اعتماد، حمایت و درک بچه ها کمک بزرگی در یادگیری آنها می کند. این به آن دلیل است که یک رابطه ی استوار، باعث ایجاد حس امن بودن می شود و آنها را قادر می سازند دنیا را جست و جو کنند و دست به کارهای دشوار بزنند در حالی که می دانند چه موفق شوند چه شکست بخورند، والدینشان از آنها حمایت می کنند. و وقتی رابطه قوی باشد، کودکان به والدین اعتماد می کنند و ارزش هایشان را با آنها به اشتراک می گذارند و هنگامی که نیاز به کمک دارند، آنها را در جریان قرار می دهند.
در اینجا چند روش برای به وجود آوردن چنین رابطه ی آمده که کمک می کند علاقه کودکان به یادگیری افزایش یابد:
 "به کودکانتان بفهمانید دوستشان دارید" مهم نیست چگونه. علاقه خود را بر روی کار کلاسی یا دستاوردهایشان بیان نکنید.
 سرگرمی ها و احساساتشان را حمایت کنید، تا جایی که مطمئن و قانونی باشند. " متال را دوست ندارم، اما خوشحال میشم اسمت رو برای کلاس طبل زنی مدرسه بنویسم."
 باعث شوید کودکتان منظورتان را بفهمد. "میدونم چقدر دلت میخواد بیرون بازی کنی، ولی ما قرارمون این بود که اول تکالیفتو انجام بدی."
 
اینها تنها چند نمونه از نمونه های بود که در کتاب ذهن های با انگیزه آمده است که باعث می شود کودکتان هم از درس خواندن لذت ببرد، و هم در مدرسه موفق شود. اگرچه، نگذارید نصیحت هایتان شما را در هم بشکند. اگر می شود فقط چندتا از این پیشنهادات را دنبال کنید، و می توانید راحت و آسوده باشید و از انجامشان لذت ببرید، و این خودش کافی است. کودک شما خواهد فهمید که شما برای یادگیری احترام قائل می شوید و او مطمئن خواهد شد که یادگیری سرگرم کننده خواهد بود.

نظرات

در ادامه بخوانید...

اشتباه والدین زمانی که کودک خطایی مرتکب شده است

در
شما در طول زندگی والدینی را خواهید دید که با مشکلات کودکان آشنایی ندارند. و گاهی اوقات والدینی را ببینید که قدرت کافی ندارند. اما مهم است که بخاطر بسپاریم که والدین مسئولیت وضعیت عاطفی کودک را وقتی او هیستریک است به عهده دارند. هر کس روش تربیت کردن کودک خود را دارد ، اما در این مقاله می خواهیم از عباراتی بگوییم که به هیچ وجه، حتی در زمان عصبانیت نباید به کودک گفت.
 
sayarak.com امیدوار است که مقاله ما به شما در صرفه جویی در صورت حتی در سخت ترین شرایط کمک می کند و به تربیت کودک آسیب نرساند.
 

این کار را متوقف کنید ، در غیر این صورت نمی گذارم کارتون ببینید

اشتباه والدین در زمان خطای کودک
شما یک وضعیت غیرقابل توضیح را برای کودک بوجود می آورید. وقتی کودک را از تماشای تلویزیون ، بازی ها و سایر موارد مهم محروم می کنید ، می فهمد که کار اشتباهی انجام می شود. اما احتمال دارد کودک مریض است و با وجود این واقعیت که گریه و حالات هیستریک او برای ما خیلی ناراحت کننده است، کودک غم و اندوه خود را از این طریق ابراز می کند. معلوم است که اگر او دوباره مریض شود و احساسات خود را ابراز کند ، آیا او می تواند از چیز مهمی محروم شود؟
به دلیل چنین نگرش هایی ، کودکان بزرگتر می شوند و در آنها کل طیف احساسات منفی منجمد می شود ، در نتیجه بیماری های سیستم قلبی ، فشار خون بالا و شیوع کنترل نشده عصبانیت بوجود می آید.
 

حالا چرا ناراحت هستید

اشتباه والدین در زمان خطای کودک
وقتی چنین عبارتی را می گوییم ، به نظر می رسد که ما به کودک کمک می کنیم ، اما در واقع فقط آسیب می رسانیم. حتی اگر به نظر ما برسد که دلیل اشک ریختن  کودک بی ارزش است (مثلا ریختن صبحانه روی زمین) ، این بدان معنی نیست که کودک نیز فاجعه را درک می کند.
 
با تخفیف احساسات خود و گغتن چنین عبارتی ، به کودک می فهمانیم که آنچه او را ناراحت یا خوشحال می کند ، بی اهمیت است. و علاوه بر ناامیدی ناشی از این حادثه ، کودک نیز به دلیل عدم درک از این اتفاق احساس ناراحتی می کند. در آینده ، این می تواند به تأثیر متضاد منجر شود: نوجوان از قبل نظر ما را بی ارزش می داند.
 

اگر نخوابید، من الان می روم و شما تنها خواهید ماند

اشتباه والدین در زمان خطای کودک
این همچنین یک تهدید است ، اما از نوع دیگری است. ترس از تنها بودن یکی از موارد  اساسی است و با گفتن این موضوع به کودک خود ، والدین اعتماد به نفس او به جهان را تضعیف می کنند. معلوم می شود که او چنین نگرشی را جذب می کند: او کار اشتباهی انجام داده است (و شما نمی فهمید که چه چیزی) - شما تنها خواهید ماند. اعتماد به نفس داشتن با چنین مادر و پدر عزیزی دشوار می شود.
 
بعد از استرس تجربه شده ، اگر تهدیدی به وجود بیاید ، کودک ممکن است در خودش منزوی شود و بازیابی اعتماد به نفس در کودک برای شما دشوارتر خواهد بود نه تنها به خود ، بلکه در جهان.
 

تنبیه به نفع خودت است

اشتباه والدین در زمان خطای کودک
اگر فکر می کنید کودک واقعاً می فهمد که چرا مجازات می شود ، شما به شدت اشتباه می کنید. کودک لحظه آموزشی را به یاد نخواهد آورد ، بلکه فقط آنچه را که به او آسیب می رساند ، به یاد خواهد آورد. او از انجام هر کاری می ترسد و در آینده تبدیل به فردی بسیار ترسو می شود و یا کودک یک مدل از رفتار پرخاشگرانه را برای خود انتخاب می کند.
 
توهین کردن هم همچنین خشونت عاطفی است: نه تنها کودک به یاد سخنان شما خواهد افتاد بلکه می تواند خودش از آنها استفاده کند ، همچنین فکر خواهد کرد که سزاوار چنین توهینی است ، زیرا والدین که برای او معتبر هستند، چنین تصمیمی گرفته اند.
 

خوب ، چقدر می توانید لجبازی کنید؟ من نمی دانم با شما چه کار کنم! 

اشتباه والدین در زمان خطای کودک
وقتی کودک ناتوانی والدین خود را می بیند (و این دقیقاً به این صورت است ، زیرا شما نمی دانید چه کاری انجام دهید) ،  احساس امنیت را از دست می دهد .شما ، قدرتمندترین موجودات جهان (در درک او) ، خود را در مقابل احساسات او درمانده می بینید؟
 
کنترل کودک عصبانی دشوار است ، او فقط می آموزد که با چنین احساسات پیچیده ای همچون عصبانیت ، خشم ، ترس روبرو شود (این همان چیزی است که ما مشاهده می کنیم وقتی کودک هیستریک است) ، و در اینجا یک آزمایش جدید است - والدینی که نمی توانند به او کمک کنند.
 

الان پلیس می آید و شما را می برد

اشتباه والدین در زمان خطای کودک
علاوه بر تهدیداتی که در بالا مورد توجه قرار دادیم ، این نگرش ها نیز خطرناک هستند زیرا ایده منفی کودک را در مورد پزشکان ، افسران پلیس و تمام حرفه هایی که با آنها یک کودک را تهدید می کنیم شکل می دهد.
 
چطور می تواند در کلینیک هیستریک نباشد وقتی صد بار شنیده که چگونه پزشک به او تزریق می کند.(اگر کودک فرنی نخورد / دست های خود را نشویید) درباره غول ، دیگ به سر و دیگر ارواح شیطانی داستانی جداگانه است ، با چنین ارعابی ، شب ادراری و ترس از تاریکی کمترین چیزی است که می تواند رخ دهد.
 

تبلت برای شماست ، فقط آرام باشید

اشتباه والدین در زمان خطای کودک
هنگامی که ابتدا ممنوع شدیم و بعد از آنکه با دیدن اولین " اشک" بر چهره محبوب خودمان اجازه دادیم با هر چیز ممنوعی بازی کند ، و به این ترتیب راه را برای فریبکاری های بیشتر آماده می کنیم. کودک احمق نیست و هرچه بزرگ تر شود ، می فهمد که از آنجا که شما نمی توانید فریادهای او را تحمل کنید و آماده پرداخت هر باجی هستید ، پس چرا زحمت اضافی بکشد؟ کافی است به هر دلیلی گریه کند - و به تبلت / بازی / گردش مورد دست پیدا کند.
 
چنین كودكی برای فریب دادن دیگران عادت خواهد كرد و بسیار ناراحت خواهد شد اگر در اولین شوخی خود ، دیگران برای تحقق خواسته های او تلاش نكنند. بسیار دشوار خواهد بود که چنین کودکی بعداً معاشرت کند.

چه کاری باید در مقابل خطای کودک انجام دهیم؟

به فرزند خود بیاموزید که عصبانیت را به روشهای قابل قبولی بیان کند ، برای مثال:
مشت زدن به بالش
به او مدادرنگی بدهید و از او بخواهید آنچه کودک در حال حاضر احساس می کند را ترسیم کند.
اگر کودک در سن مدرسه ابتدایی است ، در مقابل بایستید ، کف دست خود را در کف دست او قرار دهید و سعی کنید کمی با او مبارزه کنید تا کودک استرس انباشته شده را خالی کند.

نظرات

۱۴۰۱/۲/۱۸در زنان، غریزه مادری از بدو تولد وجود دارد. در دوران کودکی، آنها مراقبت و حساسیت خود را نسبت به عروسک ها، حیوانات، برادران و خواهران کوچکتر نشان می دهند. با گرفتن فرزند خود در آغوش ، به طور غریزی تمام نیازهای او را احساس می کنند. اگر از چنین مقوله ای به عنوان "پدر خوب" صحبت کنیم، نمی توان هر مردی را چنین در نظر گرفت. برای جنس قوی تر، کودک، البته، خوشبختی است. با این حال، بسیاری ممکن است نقش پدر را ساده بگیرند. خوشبختانه، همه چیز (حتی پدر بودن) را می توان آموخت.

۱۴۰۱/۲/۱۸چرا پدر خوب بودن مهم است؟ در دنیای امروز، بسیار مهم است که پدر خوبی برای پسر یا دختر خود باشید. متأسفانه، زندگی همیشه نه تنها با بزرگسالان، بلکه با کودکان نیز رفتار مطلوبی ندارد. پدر محافظ اصلی است که می تواند فرزندش را از همه بی عدالتی ها و خطرات موجود در اطراف محافظت کند. علاوه بر این، والدین باید تجربیات ارزشمند زندگی را به فرزند خود منتقل کنند، که به او کمک می کند تا به تنهایی بر موانع غلبه کند.

۱۴۰۱/۲/۱۸پدر خوب کیست؟ اول از همه کسی که به کودک زندگی کردن را یاد می دهد. یاد بگیرید خوب را از بد، درست را از نادرست تشخیص دهید. متأسفانه، کودکانی که از محبت پدرانه محروم هستند، اغلب از مسیر درست منحرف می شوند، درگیر شریک بد می شوند، با الکل و سایر عادات بد فریفته می شوند. البته، داشتن یک پدر خوب در نزدیکی به هیچ وجه تضمین کننده سرنوشت خوشبختی نیست، اما این فرد می تواند به فرزند خود هشدار دهد و از اشتباهات محافظت کند.

۱۴۰۱/۲/۱۸چه چیزی شما را از اینکه پدر خوبی باشید باز می دارد؟ متأسفانه مردانی که در مورد آنها می توان گفت: "او پدر خوبی است!" - نه خیلی مخصوصاً وقتی صحبت از پدران جوان می شود که هنوز هم می توان آنها را بچه در نظر گرفت. دلیل اصلی ترس از پدر شدن است. ازدواج و تولد فرزندان به عنوان پایان زندگی آزاد به مرد معرفی می شود. علاوه بر این، کودک باید مسئولیت پذیر باشد. به همین دلیل است که بسیاری از پدران ترجیح می دهند به این نظریه قدیمی پایبند باشند که مادر باید مسئول تربیت فرزند باشد.

۱۴۰۱/۲/۱۸یکی دیگر از دلایلی که می تواند مانع از برقراری ارتباط مرد با کودک شود، پدربزرگ و مادربزرگ و سایر بستگان است. تمایل به کمک به یک خانواده جوان در تربیت فرزند قطعا ارزشمند است. با این وجود، تنها زمانی باید اجرا شود که نیاز عینی به آن وجود داشته باشد. در غیر این صورت، والدین جوان (و به ویژه پدران) احساس مسئولیت نسبت به فرزند خود را از دست می دهند.

۱۴۰۱/۲/۱۸و البته جو روانی خانواده اغلب بر ویژگی های پدری تأثیر می گذارد. اختلاف بین زن و شوهر اغلب بر روابط با کودک تأثیر می گذارد. اما در اینجا مهم است که درک کنیم که یک پدر خوب لزوماً کسی نیست که در خانواده زندگی می کند. این شخصی است که بدون توجه به شرایط زندگی به کودک اهمیت می دهد و به او علاقه نشان می دهد.

۱۴۰۱/۲/۱۸چگونه پدر خوبی باشیم؟ دیر یا زود، بسیاری از مردان شروع به فکر کردن در مورد چگونگی تبدیل شدن به یک پدر بهتر و یک پدر خوب می کنند. در این مورد، مهم است که به ندای درون خود گوش دهید، نه به استانداردها و ایده آل های پذیرفته شده سینما. با این حال، تعدادی از ویژگی های کلیدی وجود دارد که هر والدینی باید رعایت کند: عشق فداکارانه به فرزندان خود، صرف نظر از شرایط زندگی؛........ گشودگی به ارتباطات و آمادگی برای به اشتراک گذاشتن تجربه زندگی با کودکان؛.......... شما باید تا حد امکان زمان بیشتری را با فرزندان خود بگذرانید، زیرا نه پول و نه هدیه نمی توانند جایگزین توجه پدر شوند........... استقامت و صبر، حتی اگر بچه ها شیطون باشند و از اطاعت امتناع کنند........... شما باید الگوی خوبی برای فرزندان خود باشید...... در برخورد با بچه ها نباید بیش از حد جدی باشید، زیرا همیشه باید جایی برای سرگرمی وجود داشته باشد......... توانایی فراهم کردن همه چیز لازم کودکان برای یک زندگی کامل؛...... خودسازی مستمر و رشد شخصی، که فرصت های جدیدی را نه تنها برای پدر، بلکه برای فرزندان نیز باز می کند........

۱۴۰۱/۲/۱۸اگر نمی دانید چگونه پدر خوبی باشید، برای مشاوره به سراغ بزرگسالان نروید. بهترین پاسخ به این سوال خود بچه ها هستند. بنابراین، بچه ها ویژگی های زیر یک پدر ایده آل را برجسته می کنند: مردی با دستان طلایی که همیشه می تواند یک اسباب بازی را تعمیر کند و همه چیز را در خانه تعمیر کند....... یک مرد مدرن که به دیدگاه های محافظه کارانه علاقه ای ندارد (شما باید به تمام روندهای مدی که فرزندانتان می خواهند دنبال کنند وفادار باشید)....... همیشه می تواند نه تنها کودک، بلکه کل خانواده را سرگرم کند و هر مشکلی را به شوخی تبدیل کند....... به توانایی های فرزندان خود ایمان دارد و از هر طریق ممکن در مسیر موفقیت از آنها حمایت می کند..... اول از همه، نه یک والدین سختگیر، بلکه یک دوست وفادار و قابل اعتماد است که می توانید حتی در حساس ترین شرایط به او کمک کنید.......... با احترام با همسرش رفتار می کند (حتی اگر مدت طولانی با هم زندگی نکرده باشند)......... همیشه می تواند بدون توسل به جیغ و خشونت نظم را در خانه برقرار کند..... به وعده ها وفا می کند و امیدهای واهی نمی دهد........... تمام اقدامات او در جهت برآوردن علایق و نیازهای خانواده است........ می تواند در هر شرایطی توصیه های ارزشمندی بدهد.........

۱۴۰۱/۲/۱۸چگونه پدر بهتر و پدر خوبی باشیم بسیاری از مردان در تلاش برای تبدیل شدن به پدری شایسته برای فرزند خود، با پیروی از معیارها و توصیه های بیهوده دیگران، افراط می کنند. با این وجود، اگر از صحت اعمالی که قلبتان به شما می‌گوید مطمئن نیستید، بهتر است به توصیه‌های روانشناسانی مراجعه کنید که روی نکات زیر تمرکز دارند:...... ایده بهترین بودن را کنار بگذارید. توانایی تعویض پوشک و مونتاژ یک طراح به اندازه توانایی ایجاد یک فضای گرم خانوادگی مهم نیست......... روی کودک تمرکز نکنید. پس از بدنیا آمدن کودک، باید به همان روشی که قبل از آن بود به زندگی ادامه دهید. مطمئناً کودک در روال زندگی شما تغییراتی ایجاد می کند ، با این حال ، نباید لذت هایی مانند رفتن به تئاتر ، رفتن به تعطیلات و غیره را از خود دریغ کنید. اگر خلق و خوی خوبی داشته باشید، ارتباط با کودک بسیار آسان تر خواهد شد..... تمام بار مراقبت از کودک را به عهده مادر نگذارید. حداقل چند بار در هفته با کودک تنها بمانید و به همسرتان وقت شخصی برای دور هم جمع شدن با دوستان و خرید بدهید. بنابراین می توانید با نوزاد ارتباط شخصی برقرار کنید و فضای سالمی را در خانواده ایجاد کنید............ سعی کنید دوران کودکی خود را با جزئیات به خاطر بسپارید - چه چیزی را دوست داشتید و چه چیزی را از دست دادید. سعی کنید از دیدگاه خود شرایط ایده آلی برای کودک ایجاد کنید........... به هیچ وجه به تعرض در خانواده متوسل نشوید. حتی یک بار خشونت هم، یک پدر خوب در چشم یک کودک به یک ظالم خانوادگی تبدیل می شود......... هرگز به توصیه های دیگران گوش ندهید (مخصوصا اگر نظر دیگران را نپرسیدید). هر خانواده و هر کودکی منحصر به فرد است. فرزندان خود را بر اساس غرایز درونی خود تربیت کنید.......... دوران کودکی به طرز باورنکردنی سریع می گذرد و بنابراین با صرف هر دقیقه رایگان با فرزندتان برای این زمان ارزش قائل شوید......

۱۴۰۱/۲/۱۸پدر خوب برای پسر در تربیت پسر شاید مهمترین نقش را یک پدر خوب بازی می کند. ویژگی هایی که والدین باید داشته باشند به شرح زیر است:.... توانایی "نه" گفتن برای نشان دادن مرزهای مجاز؛...... توانایی طرح خواسته ها و تحریک اجرای بی قید و شرط آنها؛... از خود بت نسازید، زیرا شما آدم ساده ای هستید که می توانید اشتباه کنید......... برای اینکه در آینده پدر خوبی شود، یک کودک از دوران کودکی باید ارزش خانواده را درک کند که نشان دادن آن با مثال شخصی مهم است..... یک مرد واقعی باشید، اما زیاده روی نکنید........

۱۴۰۱/۲/۱۸پدر خوب برای یک دختر بسیاری از مردان علاقه مند هستند که چگونه پدر خوبی برای یک پسر شوند. و دختران نیز به نوبه خود به پدری مهربان نیاز دارند. علیرغم اینکه نقش اصلی در تربیت دختر به مادر داده می شود، گاهی پدر می تواند نقش تعیین کننده ای در شکل گیری شخصیت و جهان بینی داشته باشد.

۱۴۰۱/۲/۱۸ماموریت اصلی پدر در تربیت دخترش محافظت از همه سختی های دنیای اطرافش است. دختران با احساس حمایت پدر، تحمل سختی ها و سختی های زندگی را بسیار آسان تر خواهند کرد. علاوه بر این، پدر نوعی آرمان است که دختر باید در انتخاب شریک زندگی خود به آن تکیه کند.

۱۴۰۱/۲/۱۸چگونه از شوهر خود یک پدر خوب تربیت کنیم؟ علیرغم این واقعیت که در جامعه مدرن، زنان در شرایط برابر با جنس قوی تر کار می کنند، بسیاری از مردان هنوز توسط تفکر گذشته هدایت می شوند. با توجه به اینکه تربیت فرزندان وظیفه زوج است، عملاً به فرزندان خود توجهی ندارند. با این وجود، زنان باهوش ترفندهایی را می دانند که به لطف آنها می توانید از همسر خود یک پدر خوب بسازید.

۱۴۰۱/۲/۱۸ علیرغم اینکه مردی ممکن است مهارت های لازم را در برخورد با کودکان نداشته باشد، هرگز نباید او را حذف کنید، مخصوصاً اگر خودش ابتکار عمل را به دست نگیرد........... چندین مسئولیت را برای مراقبت از کودک به شوهر بسپارید (به عنوان مثال، حمام کردن و غیره)....... تا جایی که ممکن است پدر را با کودک تنها بگذارید (در حالی که خودتان به خرید می روید)........ گاهی این زن است که نقش تعیین کننده ای در شکل گیری رابطه مرد با فرزندانش دارد. یک همسر عاقل همیشه روانشناسی شوهرش و همچنین ترس او از ملاقات و ارتباط با یک مرد کوچک را درک می کند. برای اینکه خانواده شاد و کامل باشد، یک زن باید به معنای واقعی کلمه به مرد «بیاموزد» که فرزندش را دوست داشته باشد.

۱۴۰۱/۲/۱۸چگونه دوست کودک باشیم البته برای فرزند مرجعیت پدر است. با این وجود، این دوستی بین فرزندان و والدین است که می تواند ثمرات آموزشی بسیار ارزشمندتری به همراه داشته باشد. بنابراین، برای اینکه نه تنها یک پدر و مادر برای فرزند خود، بلکه یک رفیق وفادار شوید، باید از نکات زیر راهنمایی کنید:........ به کودک، خواسته ها و موقعیت زندگی او احترام بگذارید، زیرا سن کم و بی تجربگی اصلاً نشانه حماقت نیست.......... همیشه به فرزند خود لبخند بزنید (حتی اگر احساس خوبی ندارید، باید برای این کار قدرت پیدا کنید).......... اعتماد پسر یا دختر خود را با گوش دادن دقیق به داستان های شادی ها و مشکلات او و همچنین به اشتراک گذاشتن مشکلات خود جلب کنید......... اگر زمان زیادی را در محل کار یا سفرهای کاری می گذرانید، فراموش نکنید که با کودکان تماس بگیرید، با آنها در مورد چیزهای کوچک و همچنین در مورد چیزهای جدی صحبت کنید........... یک سرگرمی مشترک (ورزش، خلاقیت و غیره) پیدا کنید........ پدر شدن کار سختی است. با آمدن فرزند جدیدی در خانواده، مرد مجبور است شیوه زندگی خود را کاملاً تغییر دهد. اولین تغییر این است که بخش قابل توجهی از بودجه شما به طور خاص صرف خرید برای نوزاد می شود. اما مهمترین چیز این است که پدر باید در سبک زندگی خود تجدید نظر کند. این به این دلیل است که کودک باید از والدین خود الگوی مثبت بگیرد.

۱۴۰۱/۲/۱۸هر بچه ای به یک پدر خوب نیاز دارد. علائمی که می تواند انطباق والدین را با عنوان مشخص تعیین کند بسیار زیاد است. یک مرد باید خیلی روی خودش کار کند تا بچه به او افتخار کند و از او الگو بگیرد. غرایز درونی و همچنین توصیه های روانشناسان به شما در این امر کمک می کند. مطمئناً همه بچه ها والدین خود را دوست دارند، مهم نیست که آنها چقدر عیب دارند. اما این رابطه نباید فقط بر اساس رابطه خونی باشد. عشق یک کودک را باید به دست آورد. یک پدر، قبل از هر چیز، باید حمایت و پشتیبان پسر یا دختر خود، یک دوست قابل اعتماد، و همچنین نان آور خانه و پایه ای قوی برای خانواده باشد.

در ادامه بخوانید...

من با شما صحبت نمی کنم: خشونت در سکوت چیست

در
من با شما صحبت نمی کنم: خشونت در سکوت چیست
وقتی ما به خشونت کلامی فکر می کنیم ، تصور ما جیغ ،داد و فریاد والدین  است، اما حقیقت این است که سمی ترین نوع خشونت سکوت و سکوت است.
 
وقتی مادرم عصبانی یا ناراضی بود ، او شروع به رفتاری میکرد که انگار من آنجا نیستم. 
در چنین لحظاتی ، به نظر می رسید من نامرئی ، شبح یا شیشه ی پنجره شدم. وقتی کوچک بودم - احتمالاً شش یا هفت ساله - همه چیز از نگاه شدید او درونم را می سوزاند،  گریه کردم و التماس کردم که او یک کلمه بگوید ، اما او ساکت بود .
 
البته تمام بچگی که از ترس در اطرافش داشتم درذهنم مانده است.مثل این است که در اتاق زیر شیروانی مجازات و در قفل شده باشد ، اما بسیار ظریف تر و چندان واضح نیست. حدود چهل سالگی ، نفهمیدم که این چنین تنبیهی، نوعی خشونت است.
 
این زن تنها نیست؛ کودکانی که در بین خشونت های کلامی و عاطفی بزرگ و بقول والدین تربیت شده اند ، اغلب این رفتار را عادی می دانند ، به اشتباه معتقدند که در همه خانواده ها اتفاق می افتد.
 
جای تعجب نیست که اختلافات زیادی در جامعه وجود دارد که خشونت خانگی را تشکیل می دهد. اگرچه اکثر مردم مایل به پذیرش خشونت جسمی به عنوان یک مشکل هستند - اقداماتی که کبودی یا شکستگی قابل مشاهده ای به همراه دارد - با این حال ،  بسیاری نمی فهمند که عدم توانایی مقابله با احساسات به کجا ختم  می شود و خشونت کلامی، چگونه کودک را در آینده تبدیل به موجودی ترسو و یا بر عکس قلدر می کند.
 
اما مهم نیست که آیا این رفتار یک اقدام آگاهانه برای دستکاری و کنترل شخص دیگر است یا اینکه شخص با گفتن اینکه "او اول او را تحریک کرد، خود را توجیه می کند -  هر دو گزینه خشونت است.
 
برخلاف افکار عمومی ، مطالعات کاملاً واضح نشان می دهد که چه خشونت عاطفی و کلامی بر مغز کودک تاثیر می گذارد:  آنها به معنای واقعی کلمه ساختار آن را تغییر می دهند.
 
چنین کودکانی در بزرگسالانی رشد می کنند که به درک آنها اعتماد ندارند و در کنار آمدن با احساسات خود دچار مشکلات جدی می شوند . آنها یک سبک دلبستگی ناامن ایجاد می  کنند که آنها را از احساسات خود جدا می کند  (اجتناب از سبک) یا آنها را بسیار آسیب پذیر و حساس به شکست  (سبک اضطراب) می کند. از آنجا که آنها تمایل دارند که خشونت کلامی را یک هنجار تلقی کنند ، می توانند در یک رابطه با شخصی دریابند که خشونت کلامی نسبت به آنها تجلی پیدا می کند.
 
وقتی بیشتر ما به خشونت کلامی فکر می کنیم ، گریه و فریاد را تصور می کنیم ، اما حقیقت این است که  سمی ترین خشونت سکوت و سکوت است . داستانی را که این مقاله با آن شروع می شود دوباره بخوانید و توجه داشته باشید که در این حالت ابزار خشونت،  سکوت مادرانه است .
 

خشونت در سکوت: چه چیزی است و چگونه شخصیت را تخریب می کند

زنی 38 ساله ، درباره اولین ازدواج خود برای من نوشت:
من به یک موجود بدبخت تبدیل شدم و از او خواهش کردم که به من بگوید بعد از این نزاع او هنوز مرا دوست دارد اما جواب نداد. التماس کردم حتی بیشتر ، گریه کردم ، و او با صورت سنگی روی مبل نشست. سپس من شروع به عذرخواهی کردم ، حتی اگر او شروع کننده نزاع بود ، و من هیچ کار اشتباهی انجام نداده بودم.
 
اینگونه بود که می ترسیدم که او مرا ترک کند.  من رفتار او را خشونت یا کنترل نمی دانستم ، تا اینکه در سن 35 سالگی برای درمان رفتم. من 12 سال است که چنین زندگی کرده ام و حتی فکر نمی کردم اشتباهی انجام شده است.
 
داستان این زن نیز از این قاعده مستثنا نیست ، کسی که سال ها رفتار چنین شریک زندگی را عادی می داند. سکوت به راحتی قابل استدلال یا انکار است : "او فقط نمی خواهد صحبت کند ،" "او فقط سعی می کند افکارش را جمع کند ،" "شاید من واقعاً خیلی حساس باشم ، همانطور که خودش می گوید."
 
کودکان نه تنها پیامهایی را که در فرآیند خشونت کلامی دریافت می کنند یاد می گیرند  (برای مثال ، "چرا من فقط شما را به دنیا آوردم" ، "شما یک هیولا هستید" ، "فقط مشکلات از شما ناشی می شوند" و غیره)  بلکه آنها همچنین انتظارات خود را از جهان شکل می دهند. و درک چگونگی رفتار مردم در روابط از این سکوت والدین .
 
در میان خشونت ها ، سکوت می تواند انواع مختلفی را تشخیص دهد: یک نگاه خالی از احساس ، نادیده گرفتن ، نشان دادن تحقیر و امتناع از تماس عاطفی. همه آنها یک هدف دارند  - در معرض دید قرار دادن شخص به عنوان حاشیه ای ، ایجاد احساس وحشتناک و تقویت کنترل.
 

دیواری از سکوت، بی توجهی به نیاز دیگری

تحقیقات زیادی به این رفتار اختصاص داده شده است ، و  حتی مخفف خود را با نام DM / W  (از انگلیسی. Demand / Withdraw) به همراه دارد ، زیرا  به عنوان یکی از سمی ترین روابط شناخته می شود.
 
تبدیل شدن به یک دیواری از سکوت پایان گفتگو است و این بدان معنی است که شخصی که این گفتگو را آغاز کرده است تسلیم می شود.
 
وقتی والدین این کار را با کودک انجام می دهند ، به وضوح نشان می دهند که افکار و احساسات کودک هیچ ارزشی ندارد و کسی به آن اهمیت نمی دهد : و از آنجا که نیاز کودک، عشق و پشتیبانی والدین است ، کودک این درس را به عنوان نوعی حقیقت "درباره خودش یاد می گیرد.
 
وقتی یکی از شرکای بزرگسالی این کار را با دیگری انجام می دهد ، این فقط نمایش قدرت است که به دیگری می گوید:  آنچه را که می خواهید ، چه فکر می کنید ، چه احساسی دارید - در روابط ما مهم نیست.
 

نادیده گرفتن یا تحریم

تظاهر به این که کسی را نمی بینید و نمی شنوید ، مخصوصاً برای کودکان، عملی حساس تر است ، به خصوص اگر از آن به عنوان مجازات استفاده شود. ممکن است یک کودک کوچک احساس کند که خانواده او را رها کرده ، یک کودک بزرگتر ممکن است درد طرد شدن و در عین حال عصبانیت عمیق را تجربه کند.
 
پدرم بلافاصله به محض نااميد شدن از من،  صحبت با من را متوقف كرد ، كه اين اتفاق اغلب اتفاق افتاده است . دلیل این امر می تواند نمرات ضعیف در مدرسه ، عملکرد ورزشی خیلی خوب  و هر چیز دیگری باشد. او همیشه همین حرف را می زد: "شما باید جمع شوید. شما بیش از حد حساس هستید ، قوی ترین شخص در این جهان زنده مانده است.  مادرم به همین اصول پایبند بود.
 
وقتی نوجوان بودم از هردو عصبانی شدم ، اما در همان زمان فکر کردم که ناامیدی آنها تقصیر من است.  من تنها فرزند بودم و کسی را نداشتم که بتوانم مقایسه کنم. خلاصه اینکه کالج باعث شد خیلی احساس بدی پیدا کنم ، اما خوشبختانه یک درمانگر عالی مرا نجات داد.
 
همکاران همچنین از تحریم برای تحقیر و مستهلک شدن و همچنین برای ترساندن طرف مقابل ، "به پایین کشیدن" استفاده می کنند.
 
این راهی است که شخص دیگری باعث آسیب پذیری آنها شود ، او را به تبعید عاطفی  بفرستند و این کار به منظور اینکه شریک زندگی نرم و قابل کنترل شود، انجام می شود .
 

اعتراض و تمسخر

خندیدن به کسی، و یا ابراز انزجار در چشمان، نیز می تواند ابزاری از خشونت باشد که موجب کمبود و تحقیر می شود ، حتی اگر با کلمات درگیر نشوند.
 
افسوس که این حرکات، به راحتی نمی تواند متخلف را شناسایی کند ، که شما را به حساسیت بیش از حد ("اوه ، چقدر شما حساس هستید") ، انتخاب نیت ("شما همیشه مقصرید") یا عدم احساس شوخ طبعی را متهم کنید. ")
 
اشتباه نکنید: این خشونت است. کلمات لازم نیست که شخص را احمق و بی ارزش یا چیز دیگری بنامند.
 
امتناع از تماس عاطفی
 
این شاید ظریف ترین شکل خشونت باشد ، خصوصاً وقتی در مورد کودک اعمال می شود: امتناع آگاهانه از پشتیبانی ، عشق و مراقبت  - یعنی هر آنچه کودک برای رشد و پیشرفت خود به آن نیاز دارد. البته  کودک نمی فهمد که دقیقاً از چه چیزی او را محروم می کنند ، اما او احساس می کند که چقدر تنهایی و خلاء قلب او را پر می کند.
 
اما برای یک شریک بزرگسالی که به این روش تحت درمان قرار می گیرد ، کار ساده تر نیست ، زیرا وقتی نیازهای عاطفی از شما سلب  می شود ، این امر باعث می شود که شما باید آنها را حتی بیشتر برآورده کنید و گاهی باعث می شود که حتی بیشتر وابسته به شریک زندگی خود باشید.
 
این ضد انعطاف پذیری است ، اما درست است. امتناع از تماس عاطفی ابزاری قدرتمند برای كسانی است كه خواهان قدرت و كنترل هستند.
 
خشونت خشونت است.  اگر کسی از کلمات یا سکوت استفاده کند تا شما را بی ارزش و بی قدرت جلوه دهد،  این شخص مرتکب خشونت می شود . این فرمول ساده را به خاطر بسپار.

نظرات

در ادامه بخوانید...

چهار نوع دروغ که یک مادر بی احساس به شما گفته است

در
چهار نوع دروغ که یک مادر بی احساس به شما گفته است
من قبلاً در مورد خشونت کلامی نوشتم ، و اینکه چگونه ، در چارچوب فرهنگ ما ، تمایل به پایین آوردن تأثیر سخنان آزار دهنده مادران (و پدران) را داریم ، اما اکنون می خواهم از منظر کمی متفاوت صحبت کنم - نه در مورد کلمات خاص گفته شده ، بلکه درباره آنچه از آنها پیروی می کنند. از آنجایی که در فرهنگ ما ، مادر تا زمانی که صدمات جسمی به کودک وارد نکند ، "عادی" تلقی می شود ، مادران بدون عشق در هنگام تغذیه ، لباس پوشاندن و سقف بالای سر، مسئولیت خشونت کلامی خود را برعهده نمی گیرند. اما حتی یتیم خانه ها این ها را به کودک ارائه می دهند ، اینطور نیست؟پس تکلیف عشق در این میان چه می شود؟در این مقاله به چهار نوع دروغ که  مادران بدون عشق به دخترانشان می گویند، می پردازیم.

 

چه نوع درسی توسط مادران بدون عشق به دخترانشان داده می شود

برای شروع ، بیاد بیاوریم و یادآوری کنیم که چند نوجوان به خاطر عدم توجه جدی جامعه به قلدری نوجوانان، خودکشی کرده اند ، که مدت طولانی ناخوشایند تلقی می شد اما به گفته آنها این پدیده "عادی" است. افسانه مادری و اسطوره ها که عشق مادرانه غریزی است ، که همه مادران فرزندان خود را دوست دارند ، که عشق مادران همیشه بی قید و شرط است - به ما اجازه نمیدهد که آزادانه و آشکارا صحبت کنیم که چه تعداد از فرزندان با نیازهای عاطفی ناقص در دوران کودکی و چه تعداد زخمی ها بزرگ وارد اجتماع می شوند.
 
ما آسیب های عاطفی وارده به کودک را با کلمات تحقیرآمیز ، کلماتی که باعث می شود او احساس ناامنی ، دوست نداشتنی بودن ، بی معنی بودن کند، را نادیده می گیریم - حتی اگر علم قبلاً نشان داده است که خشونت کلامی نه تنها مانند زخم های جسمی آسیب زا هستند ، بلکه اثری عمیق تر و به معنای واقعی کلمه ساختار مغز در حال توسعه را تغییر می دهد.
 
والدین بر جهانی کوچک حاکم هستند که در آن یک دختر از نوزادی تا کودکی رشد می کند. شرایط این جهان توسط والدین ایجاد می شود ، این است که آنها تصمیم می گیرند با چه کسی ، چگونه ، چه زمان و چقدر کودک ارتباط برقرار کند. دختر نه تنها به عشق و پشتیبانی مادر خود متکی است ، بلکه در این دنیای کوچک "حقایق" را در مورد چگونگی ترتیب روابط در دنیای بزرگ به خود جذب می کند.
 
من لیستی از این به اصطلاح "حقایق" (که بعضی از آنها را از کودکی به یاد می آورم) گردآوری کرده ام و مضراتی که این نوع تربیت به روان دختران وارد می کنند را در زیر آورده ام.
 

 

عشق را باید بدست آورید

دختران مادران بدون عشق کارهایی می كردند تا عشق  را بدست بیاورند ، برای اینکه مادر آنها را دوست داشته باشد و برای به دست آوردن نمرات خوب در خانه ، کارهای اضافی در منزل را انجام بدهند، و سعی كنند كه به هیچ وجه مادر خود را ناراحت نكنند - اما این همیشه كافی نبود. از این طریق آنها یک درس تلخ در مورد عشق را یاد گرفتند که چگونه می توانند آن را بدست آورند: می توان آن را با کمک یک فرمول جادویی خاص کسب کرد که آنها به هیچ وجه نمی توانند دریابند ، عشق هرگز به هیچ چیز داده نمی شود و آنها برای همیشه چیزی ندارند. آنها به اندازه کافی خوب نیستند که لایق عشق و دوست داشتن باشند.
 
کودکانی که با برادران یا خواهران بزرگ شده اند و توجه مادرانشان به خواهر یا برادری بیشتر شده است ، چیزی مشابه را تجربه می کنند. به طور معمول ، چنین کودکانی در بزرگسالی ، به کسانی که عاشق آنها هستند ، اعتماد ندارند ، بدون هیچ شرطی. و به جای اینکه زندگی خود را با شادی پر کنند ، عشق بی قید و شرط آنها را با اضطراب پر می کند و آنها دائما در انتظار یک ترفند زندگی می کنند.
 

 

فرزند بد و شما یکی از آنها هستید

همه کودکان اشتباه می کنند - آنها چیزهایی را گم می کنند و می شکنند ، از قوانین پیروی نمی کنند ، کاری اشتباه انجام می دهند ، اما مادران بدون عشق همه چیز را نه بر رفتار کودک بلکه در ذاتاو سرزنش می کنند. گلدان شکسته نشده بود، اگر شما دست و پا چلفتی و غیرمسئول نبودید. ژاکت قرمز جدید او از قفسه کابینت ناپدید شد و این گواهی است از ناسپاسی ، شلختگی و این واقعیت که او لیاقت همه این چیزهای زیبا را ندارد. هر لغزش به یک اشتباه شخصی تبدیل می شود و در نتیجه بی ارزش بودن دختر درک می شود. این کلمات بطور خودکار جذب می شوند و به یک منتقد داخلی دختر تبدیل می شوند ، یک گروه کر ناخودآگاه که دائماً به او می گوید که بی ارزش است و لیاقت خوشبختی را ندارد.
 

 

آنچه احساس می کنید اشتباه است

این جمله نه تنها بر قدرت مادر تأکید می کند بلکه این عقیده را منتقل می کند که احساسات و افکار دختر را نباید ارزش نهاد و جدی گرفت. این پیام غالباً از طریق "من علاقه مند نیستم که درباره این چه فکر می کنید" یا "آنچه احساس می کنید اشتباه است" ابراز می شود. چنین حرفهایی خیلی سریع باعث می شود که دختر به خودش اعتماد نکند و درک او از آنچه اتفاق می افتد باشد. بسیاری از دختران - و من معتقدم که من یکی از آنها هستم - می دانند که چیزی اشتباه است ، و آنها نگران هستند که دیوانه شوند. متقاعد شوید که آنچه می شنوند و احساس می کنند در واقعیت وجود ندارد. این نوع درگیری داخلی ، برخلاف آنچه مادر با محبت انجام می دهد و سعی در تشخیص احساسات فرزند خود دارد ، بسیار مخرب است.
 

 

دختران بزرگ گریه نمی کنند

شرم کثیف ترین اسلحه مادر بدون عشق است و افسوس که آنها ترجیح می دهند به راحتی و غالباً از آنها استفاده کنند. تحقیر کردن کودک به این روش - وادار کردن او به خلاص شدن از شر احساسات و آسیب پذیری هایش و شرمنده شدن، نوع خاصی از خشونت است و دختر در پاسخ به این امر می تواند ارتباط خود را با احساسات خود قطع کند تا بتواند خودش را متقاعد کند که او نه تنها یک دختر بزرگ است بلکه یک فرد خوب نیز هست. دخترانی که رابطه بدی با غذا دارند یا رفتارهای مخرب دیگری دارند ، مانند آسیب رساندن به بدن خود ، اغلب می گویند که در کودکی برای جلوگیری از قلدری و تحقیر مادر یا برادران و خواهران خود مجبور بودند احساسات خود را پنهان کنند.
 
دختران غیرمسئول بندرت به کسی می گویند که در دوران کودکی در خانه چه می گذرد ، زیرا آنها فرض می کنند که آنچه در آنجا اتفاق می افتد همه جا ادامه دارد. عادی سازی نحوه برخورد با او - حتی اگر به طور جدی از نادیده گرفتن ، حاشیه نشینی ، کنار گذاشتن یا انتقاد شدید، وحشت زده و صدمه ببیند - یکی از دلایل این امر است. هرچه پیرتر می شود با خانواده های دیگر در تماس می شود و شروع می کند که شاید آنچه در خانه او می گذرد فرق کند ، ممکن است سکوت از شرم ناشی شود و نگران شود که در حقیقت او مقصر این است که چگونه با او رفتار می شود.
 
از آنجا که مادران بدون عشق غالباً با انتقاد از سرزنش و سوء استفاده کلامی خود را بر فرزندان خود توجیه می کنند - گفتن چیزهایی مانند "اگر شما اینقدر دست و پا چلفتی یا بی احتیاط نبودید ، مجبور نبودم شما را تنبیه کنم. "" شما چیزی جز سؤالات احمقانه نمی پرسید و من کارهای بهتر از برخورد با افراد احمق دارم ، "" اگر شما فرزند بهتری بودید ، نیازی به فریاد زدن نداشتم ". شرمساری اغلب جواب پیش فرض دختران می شود.
 

 

شرم به عنوان اسلحه ای در زرادخانه مادران بدون عشق

مطالعات نشان می دهد که رفتارهای نادرست والدین باعث می شود افراد در تمام مدت زندگی مستعد احساس شرم باشند.
غالباً والدین کنترل احساسات خود را از دست می دهند، تهدید می کنند ، جیغ می زنند ، یا کودک را به نام های زشت صدا می کند. نامها (بله ، این سوءاستفاده عاطفی و کلامی است.) احساس شرم کودک باعث ایجاد اثرات جسمی مانند درد معده ، سفتی یا احساس یک توده در سینه یا گلو و.... می شود. کودک شرم را درونی می کند و شروع به فکر کردن به عنوان "بد" یا "بی ارزش" می کند و ناخودآگاه احساسات خود را مخفی می کند.این یک چرخه وحشتناک است که تنها با آگاهی والدین و تلاش های هماهنگ در ترمیم این رابطه از هم گسیخته قابل متوقف شدن است.متأسفانه همیشه این اتفاق نمی افتد ، همانطور که تجربیات دختران گواهی می دهد.
 

 

تفاوت شرم و گناه

روانشناسان بین شرم و گناه تمایز قائل هستند ، گرچه هر دو "احساسات خودآگاه" به حساب می آیند. تصور می شود که کودکان هر دو در سال های کودک نوپا شروع به تجربه می کنند. شرم از بین این دو سمی تر است و  قدرت ماندگاری دارد. در حالی که گناه از یک رفتار خاص سرچشمه می گیرد ، شرم نفس اصلی را درگیر می کند. جالب اینجاست که طبق مطالعات پژوهشی ، در حالی که گناه می تواند همدلی را تسهیل کند ، شرم توانایی همدلی را مختل می کند.
 
تحقیقات نشان می دهد که افراد مستعد شرم ، عصبانیت شدید را تجربه می کنند ، آنها عصبانیت را به شیوه های ناپایدار و مخرب ابراز می کنند. نیازی به گفتن نیست ، توانایی آنها برای برقراری روابط بسیار کم است.
 
شرم نقش های مهمی را در زندگی بسیاری از دختران با مادران بدن عشق ایفا می کند، این عقیده که ممکن است برخی از مادران ظالم باشند ، با تمام اسطوره ها در مورد مادر بودن و عشق مادری مغایرت دارد ، اما این بدان معنا نیست که این نمی تواند باشد.
داستان واقعی زیر در مورد زنی است که توسط یک مادر بدون عشق بزرگ شده، اما او توانسته زندگی خود را تغییر دهد و اکنون زندگی خود را وقف پسرش می کند.زنی 39 ساله ، مادر یک پسر 18 ماهه و یک زن خانه دار، او به همراه خانواده در جاکارتا زندگی می کند.
 

 

داستان زندگی من

من توسط یک مادر بدون عشق بزرگ شده ام. او نمی توانست عشق را دوست داشته باشد ، انتظار می رفت عشق بی قید و شرط را به عنوان یک مادر به فرزندان خود عطا کند. اما او هیچ عشقی برای عطا کردن نداشت.
 
بنابراین فرزندان او بدون عشق بزرگ شدند. با عصبانیت ، ناامیدی ، نفرت ، ناامیدی و احساس غیر دوست داشتنی زیادی بزرگ شدم. او مرا به این باور رساند که من تنبل ، غیرمسئولانه ، ناامید کننده ، دختری فاسد و بی مغز و فاقد استعداد و مهارت های دانشگاهی هستم. من بدون اعتماد به نفس بزرگ شدم و معتقدم هیچ چیز خوبی در مورد خودم وجود ندارد. هرچه بزرگتر شدم ، با این کار مبارزه کردم و حتی بعد از اینکه ازدواج کردم ، هنوز هم در حال مبارزه هستم.
و بعد از حدود 5 سال پیش بهترین دوست من ، به من توصیه کرد که به یک روانشناس مراجعه کنم. در آنجا فهمیدم که چقدر درد و آزار دیده ام. زخم عاطفی مرا از درون خورده بود. در زمان درمان  ، دوباره قلب و چشمانم باز شد و به آرامی زخم ها بهبود یافته است. سه سال طول کشید تا دیدگاه هایم را نسبت به خودم تغییر دهم و روند یادگیری هنوز ادامه دارد.
 
مهمترین تغییر این است که من شروع به اعتقاد به خودم کردم. من فهمیدم که خیلی خوبی ها در من وجود دارد. من ناامید نیستم - من یک فرد بالغ هستم. یاد گرفتم که خودم را بپذیرم ، ناقص بودنم را. یاد گرفتم که نواقص خود را کاملاً بپذیرم. فقط خدا کامل است. احساس می کنم خدا در قلب من زندگی می کند و احساس آرامش می کنم. سرانجام ، با گذشت زمان فهمیدم عشق واقعی چیست.
و به مرور زمان تصمیم گرفتم پدر و مادرم را ببخشم ، خصوصاً مادرم. به جای احساس نفرت ، برای او متاسفم. باید مثل زندگی در جهنم باشد تا عشق را نشناسیم.
 
و بعد از گذشت 13 سال از ازدواج ،صاحب پسری شدم. او یک معجزه واقعی و یک هدیه از طرف خداوند است. بدون عشق به مادر بزرگ شده ام پسری به دنیا آورده ام. والدین من به من اعتقاد ندارند ، اما خدا به من ایمان دارد. احساس غرق شدن و نابودی کردم اما هنوز هستم. خدا به طور متناقض شگفت انگیز است. او علی رغم تمام نقص هایم ، به من فرصتی برای مادر شدن داد.
 
تا به امروز مادرم هنوز پسر من را ملاقات نکرده است. او هنگام تولدپسرم آنجا نبود.
 
پسرم زودرس متولد شد، برای اولین بار مادر شدن و مادر بودن یک چالش بزرگ بود اما کمک هایی در این زمینه وجود داشته است. در سالهای اول زندگی او، توسط شوهرم ، برادر و چند دوست حمایت می شدم. من همچنین برای جمع آوری هرچه بیشتر اطلاعات در اینترنت مشورت گرفتم تا بتوانم به بهترین نحو از پسرم مراقبت کنم.
 
بعضی اوقات احساس تنهایی می کنم. بعضی اوقات آرزو می کنم مادرم آنجا باشد ، در خانه بماند و به من کمک کند تا از پسرم مراقبت کنم. اما با نگاه به اینکه چقدر رشد کرده ام و خدا چقدر مرا دوست دارد ، آن آرزو از بین می رود. 
 
مادر بودن یک سفر مادام العمر است. من اغلب نگران این هستم که پسرم را به اشتباه پرورش دهم ، که او عشق کافی از من نمی گیرد. اما عزم من قاطع و واضح است: پسرم زندگی مثل من نخواهد داشت.
من متعهد هستم كه او را بدون قید و شرط دوست داشته باشم و ترسهای من از بین می رود.

نظرات

در ادامه بخوانید...

15علتی که فقط افراد واقعاً هنرپرور آنها را درک می‌کنند

در

افراد هنرپرور، گروهی از مردم هستند که استعدادهای خلاقانه آنها، خیره‌کننده و همراه با نجابت و وقاری است که توجه مردم عادی را به خود جلب می‌کند. توانایی آنها در تبدیل یک چیز بی‌اهمیت و پیش‌پاافتاده به یک چیز خارق‌العاده و معجزه‌آسا، نه تنها هیجان‌انگیز، بلکه اغلب همراه با تناقض است.
پروفسور «میهال چیکزنتماهالی» استاد برجسته روان‌شناسی و مدیریت، در کتاب ارزشمند خود به نام «خلاقیت: کار و زندگی 91 شخص صاحب‌نام» این موضوع را به بهترین وجه تشریح می کند:

«من 30 سال زحمت کشیدم که تحقیق کنم افراد خلاق چگونه زندگی و کار می‌کنند و فرآیند مرموز و اسرارآمیزی که بدان وسیله، ایده‌ها و چیزهای جدید را ارائه می کنند قابل فهم‌تر کنم. اگر قرار باشد من در یک کلمه بیان کنم که چه چیزی است که شخصیت آنها را از دیگران متمایز می کند، آن کلمه «پیچیدگی» است. آنها تفکرات و کارهایی از خود نشان می‌دهند که در اکثر مردم پیدا نمی‌شود. آنهادارای خصوصیات متناقض بیش از اندازه‌ای هستند. بجای آنکه یک نفر باشند، هر کدام از آنها، یک جمعیت هستند.»
درست است؛ هر کدام از آنها یک جمعیت هستند. در اینجا، 15 چیزی را که فقط افراد واقعاً هنرپرور درک می‌کنند از کتاب خلاقیت میهال نقل می‌کنیم:(سیارک)

1- آنها در لحظه‌ای که کمترین انتظار می‌رود، الهام می‌گیرند
افراد هنرپرور می دانند که دست خودشان نیست که ایده بزرگ بعدی چه زمانی به ذهنشان خطور خواهد کرد. مطمئناً آنها می‌توانند ایده‌های بزرگ بسیاری داشته باشند، ولی آنها واقعاً نمی‌دانند که‌ چه زمانی، بزرگ‌ترین ایده‌شان به فکرشان خواهد رسید. ولی قطعاً خواهد آمد، از راهی که کمترین انتظار را داریم، و در لحظه‌ای که کمترین انتظار را داریم

2- آنها نسبت به کارهایشان پرحرارت و سینه‌چاک هستند ولی در عین حال، می‌توانند فوق‌العاده با انصاف و منطقی نیز باشند.
افراد هنرپرور نسبت به کارهایشان پرحرارت و سینه‌چاک هستند ولی در عین حال، با انصاف و منطقی و بدون تعصب نیز هستند بطوری که آنها می‌توانند انتقادات و عکس العمل‌ها را بپذیرند؛ چرا که می‌دانند بدون منطقی بودن، هنر از مقبولیت کافی برخوردار نخواهد بود و این خیلی خوب نیست.

 3- آنها متواضع و فروتن و در عین حال، سرافراز و با اعتماد به نفس هستند.
افراد هنرپرور همیشه دوست دارند یاد بگیرند و مهارت‌های خود را ارتقاء دهند، مهم نیست که چقدر در کارشان استاد باشند. وقتی آنها را ملاقات می‌کنی، تحت تأثیر تواضع و شکسته‌نفسی آنها قرار می‌گیری. ولی در عین این تواضع و رفتار فروتنانه، سرِ ایده‌ها و خلاقیت‌های خود با ابهت و اعتماد به نفس ایستاده‌اند.

4- آنها اینجا هستند، ولی نیستند
افراد هنرپرور، خیال‌پرداز هستند. آنها بین خیال و واقعیت ، با راحتی قابل توجهی دائماً در حال سیر هستند. وقتی با آنها در حال صحبت هستی، این احساس را خواهی داشت که آنها حضور دارند و در عین حال، حضور ندارند. این بدان دلیل است که آنها می‌توانند با ذهن خود در هر لحظه‌ای به یک دنیایی پرواز کنند که با وضعیت کنونی متفاوت است و در عین حال، در واقعیت کنونی خود نیز باشند.

5- آنها مستعد هستند هم برون‌گرا و هم درون‌گرا باشند
به نظر می‌رسد که افراد هنرپرور، بطور همزمان هر دو خصیصه را از خود نشان می‌دهند. آنها می‌توانند مدت‌های زیادی را تنها باشند و به خلق آثار هنری خود بپردازند و همچنین در دل جمعیت‌ها، به نمایش آثار خود بپردازند. در سایر مواقع، آنها بطور ساده در گوشه‌ای نشسته و اتفاقات اطراف را نظاره کرده و از آنها یاد می‌گیرند.


6- آنها سنت‌گرا و در عین حال، سنت‌شکن هستند
افراد هنرپرور، جنبه‌های خاصی از فرهنگ را در درون خود جای داده‌اند، تا آن حد که اگر بخواهند می‌توانند هم الگوهای سنتی و هم الگوهای نوین را با بیان خلاق و هنری خود، نقض کرده و یا از آنها دفاع نمایند. به همین دلیل است که برخی مواقع، هنرمندان می‌توانند در جامعه، تا آن حد آشوبگر و اعصاب‌خردکن باشند.

7- آنها از از قلب خود حرف‌شنوی دارند، حتی در مواقعی که عقلشان چیز دیگری به آنها می‌گوید.
افراد هنرپرور نسبت به افراد متوسط، گرایش دارند که خطرپذیری بیشتر و نگرانی کمتری را در مورد مسائل داشته باشند. آنها درک می‌کنند که یک هزار شکست، می‌تواند یک میلیون رضایت به بار بیاورد؛ و لذا آنها هرگز در خصوص هنر یا ایده‌های خلاقانه خود تسلیم نمی‌شوند. آنها به هنر و ایده‌های خود می‌چسبند و برایشان مهم نیست که دیگران یا حتی عقلشان به آنها چه می‌گوید.

8- آنها استعداد و نبوغ خود را باور دارند حتی اگر دیگران آن را قبول نداشته باشند
حتی اگر دیگران هنر آنها را درست نفهمند، افراد هنرپرور به آن می چسبند و بدون هیچگونه مصالحه ای نسبت به آن صادق می مانند.
آنها به آثار خود ارزش قائل می‌شوند و ترجیح می‌دهند صادق باشند تا اینکه محبوب باشند.

9- آنها در لبه شادی و افسردگی زندگی می‌کنند.
از آنجایی که افراد هنرپرور احساس عمیقی نسبت به آثار خود دارند، می‌توانند سریعاً در یک لحظه از شادی به غم و حتی افسردگی بفتند.
آنها انسان های حساسی هستند که قلب ظریف وحساس آنها ، در عین حالی که منبع استعداد درخشان آنهاست، منبع درد و رنج عاطفی آنها نیز هست.


10- آنها از محیط پیرامون خود ، الهام می‌گیرند.
افراد هنرپرور می‌توانند لحظات و رویدادهای محیط پیرامون خود را غنیمت شمرده و چیزهای درخشانی را به روشی غیر معمول خلق نمایند، از جمله در لحظات ناملایمات درونی و بیرونی. همانگونه که میهال می‌گوید: «افراد خلاق به خاطر توانایی خود در استفاده از تقریباً هر موقعیتی و بهره‌برداری از هرآنچه که در اختیار دارند برای رسیدن به اهداف خود، فوق العاده هستند.(سیارک)

 11- آنها انرژی فیزیکی و شهامت فوق‌العاده زیادی دارند، ولی بی‌تحرک و بی‌خیال هم هستند.
این حالت در طرز کار افراد هنرپرور به خوبی پیداست. آنها انرژی فیزیکی قابل ملاحظه‌ای را ازخود نشان می‌دهند و قادرند ساعت‌های متمادی در پشت درهای بسته با شور و شوق و علاقمندی زیاد به کار بپردازند.

 

12- آنها روحیه فارغ ا زمحدودیت دارند ولی در عین حال کاملاً منظم هستند.
افراد هنرپرور از چنان روحیه فارغ از محدودیتی برخوردارند که اغلب بی‌ملاحظه، بازیگوش و حتی بی‌مسئولیت به نظر می‌آیند. ولی آن «بازیگوشی بی‌ملاحظه » به آنها کمک می‌کند که خلاقیت آنها آزاد شود ، و در عین حال، نظم و انضباط شخصی سرسختانه آنها در کار هنری خویش، موجب انگیزش آنها می‌شود.

 

13- آنها در هیچ کلیشه‌سازی نقش جنسیتی مردسالاری و زن‌سالاری شرکت نمی‌جویند
بنا به برخی دلایل عجیب و غریب ،اکثر هنرمندان خلاق و خوش‌قریحه مرد معمولاً نسبت به هم‌قطاران مذکر غیرهنرپرور خود، دارای حساسیت بیشتر و روحیه تهاجمی کمتری هستند، در حالی که اکثر هنرمندان خلاق و خوش‌قریحه زن، نسبت به هم‌قطاران مؤنث غیرهنرپرور خود، اغلب مقتدرتر و سخت‌گیرتر هستند.

 14- آنها با هوش و زیرک و در عین حال ساده‌لوح و زودباور هستند.
این گرایش از عطش آنها برای نوآوری در گزینش و ایجاد ایده‌های غیرعادی، وسلاست درخشان در اجرای آن ایده‌ها، و تغییر وضعیت از یک نگرش به نگرش دیگر، نشأت می‌گیرد.
این بُعد از شخصیت آنها، همان چیزی است که باعث می‌شود افراد هنرپرور هم باهوش و زیرک و هم ساده‌لوح و زودباور باشند.

15- آنها هر روز با «مقاومت» می‌جنگند.
افراد هنرپرور هر روز صبح در حالی از خواب برمی‌خیزند که به خوبی آگاهند که باید خودشان را وادار به رشد کنند. ولی همواره یک نوع ترس، نگرانی، یا (همانگونه که استیون پرسفیلد، مؤلف کتاب جنگ هنر، آن را می‌نامند) «مقاومت» در این راه قد علم می‌کند که به آنان می‌گوید که آنها نمی‌تونند آن کار را انجام دهند؛ و اینکه آنها فاقد امکانات مورد نیاز هستند. مهم نیست که یک هنرمند تا چه اندازه در کار خودش استاد باشد، این ترس هرگز دست از سر آنها برنمی‌دارد. ولی افراد واقعاً هنرپرور، یاد می‌گیرند که با «مقاومت» بجنگند و آن را روز به روز تحت کنترل و سلطه خود درآورند.

 

نظرات

۱۳۹۵/۱۰/۲۸آدم متواضع دور و برم کم می بینم

در ادامه بخوانید...

بیست سوالی که والدین باید هر روز از خود بپرسند

در

«داشتن فرزند شبیه زندگی در خوابگاه دانشجویی است ـ هیچ کس نمی‌خوابد، همه چیز شکسته است و همه چیز پرتاب می‌شود» ـ ری رومانو
بزرگ کردن فرزند هم دشوارترین و هم باارزش‌ترین کار است. بچه‌ها همراه با دستورالعمل به دنیا نمی‌آیند اما اگر با چنین دستورالعملی به دنیا می‌آمدند، احتمالاً در آن نوشته می‌شود که باید شما خود را به پرسیدن این سوالات عادت بدهید.

آیا کودکانم سرگرمی دارند؟
چنان میلی به شلوغی دارد که گاهی اوقات یادمان می‌رود به بازی اولویت بدهیم.

آیا من سرگرمی دارم؟
(تقریباً) همان سوال. اگر خیلی مشغول رانندگی و پخت‌وپز و شستشوی لباس‌ها هستید که یادتان می‌رود از کودکانخود لذت ببرید، باید حتماً نگاهی به اولویت‌هایخود بیاندازید.

کودکم خوب غذا خورد؟
به کیفیت توجه کنید، نه کمیت. آیا میوه‌ها و سبزیجات عمده رژیم غذایی‌اش است؟ بسیار عالی. آیا خیلی سختگیرانه محدود می‌کنید؟ همه‌ی بچه‌ها باید پشمک را تجربه کنند.

آیا کودکم خوب خوابید؟
کودکان به خوابشان نیاز دارند. اگر به اندازه‌ی کافی نخوابند، رشد نمی‌کنند.

آیا کودکم چیزی یاد گرفت؟
این مسأله با گرفتن نمرات خوب فرق دارد. این مسأله به کنجکاوی و هیجان یادگیری هرچیزی از پافندگی تا اسامی دایناسورها مربوط می‌شود. ذهن‌شان را به سمت لذت یادگیری باز کنید.

آیا کودکم به خوبی با استرس کنار می‌آید؟
کودکان باید یاد بگیرند استرس چه احساسی دارد و چگونه آن را باید کاهش دهند تا بتوانند وارد دنیای بزرگسالان بشوند. اگر هیچ موقع نگذارید احساس ترس، شکست یا شجاعت را تجربه بکنند، فرصت توسعه‌ی این مهارت‌ها را نخواهند داشت.

آیا سر کودکم فریاد کشیدم؟
بعد از فریاد چه احساسی داشتید؟ فکر می‌کنید کودک چه احساسی داشت؟(سیارک)

چرا فریاد کشیدم؟
می‌دانید که فریاد هم برای شما و هم برای کودک احساس بدی ایجاد می‌کند. چرا این کار را می‌کنید؟ بخشی از تو فکر می‌کند که این کار جواب می‌دهد. به خود یادآوری کنید که فریاد کشیدن بهترین راه نیست.

آیا کودکم را ملامت کردم؟
اگر می‌بینید که می‌گویید «مرا اذیت می‌کنی» یا «مامان را ناراحت می‌کنی» وقت آن رسیده است که کنترل احساسات را به دست بگیرید. «وقتی دیر به خانه می‌آیی نگران می‌شود» یا «وقتی با این لحن حرف می‌زنی احساس می‌کنیم احترامی برایم قائل نیستی» احساساتان را منتقل خواهند کرد بدون اینکه کودک را به خاطر آنها ملامت کرده باشند.

آیا به اندازه‌ی کافی تحسین کردم؟
برای منفی کردن اثرات یک منفی، هفت اظهارنظر مثبت لازم است. برای تقویت اعتماد به نفس و عزت نفس کودکانمان، باید آنها بیش از آن چیزی که فکر می‌کنیم تحسین کنیم.

آیا بابت کارهای درست تحسین کردم؟
تحسین کودک به خاطر چیزهایی مانند باهوش یا زیبا بودن درواقع به توانایی انعطاف‌پذیری‌اش صدمه می‌زند. اگر کودک به جای شناسایی استقامتی که برای یادگیری چیزی خرج می‌کند فکر کند که باهوش همان چیزی است که او هست، در این صورت زمانی که با چیزی مواجه شود که یادگیری‌اش سخت‌تر است ممکن است فکر کنید که باهوش نیست تا اینکه بخواهد تلاش کند آن را حل کند.

آیا با موفقیت کودکم همچون موفقیت خودم برخورد می‌کنم؟
باید بدانید که اگر کودک موفق شود، این موفقیت مال شماست. نباید تلاش کنید رویای فوتبالیست یا رقاص بودن‌ را ازطریق کودک احیاء کنید.

می‌خواهم کودکانم امروز چه احساسی داشته باشند؟
مهم، مورد احترام و خوشحال(سیارک)

اگر امروز آخرین روز زندگی‌ام بود، چه چیزی را به شکل دیگری انجام می‌دادم؟
ما باید سر کار برویم، شام بپذیریم و تکالیفمان را انجام بدهیم اما اگر بار دیگر به روزمان نگاهی بیاندازیم، آیا کارها را جور دیگری انجام می‌دادیم؟ آیا می‌خندیدید؟ آیا گوش می‌کردید؟

آیا امروز کاری کردم که استقلال کودکم را پرورش دهم؟
همزمان با رشد کروتکس پیش‌سری کودک، والدین باید توازنی بین استقلال و محافظت ایجاد کنند. چه کاری است که هنوز برای کودک انجام می‌دهید درحالی که او خودش می‌تواند انجام دهد؟ اجازه دهید خودش آنها را انجام دهد. با اینکار اعتماد به نفسش تقویت می‌شود.

آیا همراه با ترس کودکم را بزرگ می‌کنم یا همراه با آرامش؟
آیا در حال حرکت به سمت چیزی هستم که برای کودکم می‌خواهم یا در حال دور شدن از چیزی هستم که برایش نمی‌خواهم؟ همیشه حرکت به سمت هر چیزی قدرتمندتر است.

آیا بخشی از مشکل هستم یا بخشی از راه‌حل؟
آیا به کودک کمک می‌کنید که از چیزهایی که دوست ندارد انجام بدهد، دوری کند؟ به این ترتیب او را تشویق به اجتناب می‌کنید. به جای آن در کنار باشید و او را تشویق کنید که استقامت و ایستادگی را در خود توسعه دهد.

مهمترین نقش من به عنوان پدر یا مادر چیست؟
وقتی را به تأمل در این نکته صرف کنید و سپس تمام تلاش‌هایتان برای پرورش کودک را با آن نقش همسو کنید.

از خطاهایم درس گرفتم؟
ما همیشه خطا می‌کنیم. اعتراف کنید و سپس از آنها درس بگیرید. حرکت کنید. فردا روز دیگری است و باید از این نظر سرمشق کودک باشید.

از چه چیزی سپاسگزارم؟
یادآوری به کودکان درمورد آنچه داریم یا انجام می‌دهیم باعث می‌شود که ذهن‌مان نسبت به یافتن چیزها و فرصت‌های بزرگ به عنوان پدر و مادر باز باشد. (سیارک)

این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید. 

ترجمه توسط itrans.ir

نظرات

در ادامه بخوانید...