تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم

تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم تبسمی کن و جان بین که چون همی​سپرم
چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم
بر آستان مرادت گشاده​ام در چشم که یک نظر فکنی خود فکندی از نظرم
چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک الله که روز بی​کسی آخر نمی​روی ز سرم
غلام مردم چشمم که با سیاه دلی هزار قطره ببارد چو درد دل شمرم
به هر نظر بت ما جلوه می​کند لیکن کس این کرشمه نبیند که من همی​نگرم
به خاک حافظ اگر یار بگذرد چون باد ز شوق در دل آن تنگنا کفن بدرم

تعبیر فال حافظ

فرد تنهایی هستید. تنها کس شما دلتان می باشد. یار و دوستی ندارید. کسی از دردهایتان خبر ندارد. مواظب نامحرمان و حسودان باشید و راز دلتان را به آنهانگوید که به ضرر خودتان از آناستفاده می کنند. نذری کرده اید اگر به حاجتتان رسیدید آن را حتما" ادا کنید.

نظرات

برای ارسال نظر باید وارد حساب کاربری شوید. ورود یا ثبت نام

بیشتر بخوانید