ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی

ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی 
بوی یکرنگی از این نقش نمی آید خیز دلق آلوده ی صوفی به می ناب بشوی
سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن ای جهاندیده ثبات قدم از سفله مجوی
گوش بگشای که بلبل بع فغان می گوید خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی
شکر آن را که دگربار رسیدی به بهار بیخ نیکی بنشان و گل توفیق ببوی
روی جانان طلبی آینه را قابل ساز ورنه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی
دو نصیحت کنمت بشنو و گنج ببر از در عیش درآی و به ره عیب مپوی
گفتی از حافظ ما بوی ریا می آید آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی

تعبیر فال حافظ

حالا که همه چیز فراهم است خوش باش و این روزها را غنیمت دان. درب های رحمت به سویت باز شده است ولی مراقب باش کبر و غرور باعث نشود که غافل شوی زیرا خوشی نیز ماندگار نیست. از این روزها برای فرداهای بهتر استفاده کن. 

نظرات

برای ارسال نظر باید وارد حساب کاربری شوید. ورود یا ثبت نام

بیشتر بخوانید