راهنمای تربیت کودک(بخش دوم)

در مقاله قبلی به رویکرد رفتارگرایی اشاره کردیم. رویکرد رفتارگرایی شامل نظریه های مهمی در زمینه رفتارگرایی است که برای به کار بردن عملی آن ها لازم است ابتدا به طور مختصر به این نظریه ها اشاره کنیم.

رفتارگرایی به این معنی است که رفتار را باید به کمک تجربه های قابل مشاهده نه فرآیند های ذهنی تبیین کرد.

برای رفتارگرایان، یادگیری تغییر در رفتار آشکار است.

رفتار گرایی شامل نظریه های مختلفی می شود ولی همه ی این نظریه ها به این موضوع می پردازند که علم روانشناسی باید به رفتار بپردازد.

روانشناسان رفتاری برای تأثیر محیط بر رفتار انسان اهمیت زیادی قائل هستند. در تعریف محیط می توان گفت هر آنچه که در پیرامون کودک است محیط نامیده می شود.

راهنمای تربیت کودک بخش اول

روانشناسی رفتار گرایی می گوید هر چیزی یا هر فردی که در اطراف کودک قرار دارد بر تربیت او تأثیر می گذارد پس ما می توانیم از محیط پیرامون کودک برای تربیت او بهره بگیریم اما مسئله مهم این است که چگونه باید این کار را انجام دهیم. ریو و اسمیت (2007، به نقل از سیف، 1392) می گویند: از دیدگاه روانشناسی رفتاری مهم ترین چیز رابطه ی بین محیط و رفتار است. پس ما می توانیم برای ایجاد تغییر در رفتار کودک در محیط او تغییر ایجاد کنیم و از این روش یعنی کنترل محیط برای تربیت کودک استفاده کنیم. در ادامه مقاله ابتدا مهم ترین نظریه های رفتار گرایی را بیان می کنیم تا بر علم نظری آن تسلط داشته باشید و در ادامه مقالات کاربرد های عملی نیز بیان خواهد شد.

نظریه شرطی سازی پاسخگر یا کلاسیک پاولفی

یک دانشمند روسی به نام ایوان پاولف مشغول تحقیق بر روی سگ ها بود. او در قرن بیستم میلادی مشغول به این کار بود و به کشف های مهمی دست یافت. نظریه ای که او پایه گذاری کرد با نام شرطی سازی کلاسیک، پاسخگر یا بازتابی شناخته می شود.

لازم به ذکر است که کلمه ی کلاسیک به معنی قدیمی و بی ارزش نیست بلکه به معنی یک اصل اساسی و پایه ای می باشد. پس این نظریه یکی از اساسی ترین و پایه ای ترین نظریات رفتار گرایی است.

 

کلمه بازتاب به معنی رابطه ساده بین یک محرک محیطی و پاسخی است که برای آن تولید می شود.

به عنوان مثال گربه ای که در حال استراحت است با شندن یک صدای بلند(محرک محیطی) از جا می پرد( پاسخ به محرک). یا وقتی که اسم لیمو را می شنوید بزاق دهان شما ترشح می شود. این ها نمونه هایی از محرک ها و پاسخ ها به محرک ها بودند. در این جا لازم است بدانیم ایوان پاولف روسی در آزمایشگاه خود چه کاری انجام می داد.

در آزمایشگاه پاولف محرکی مانند غذا به سگ ارائه داده می شود.این محرک یک واکنش طبیعی و خودکار مانند ترشح بزاق در حیوان ایجاد می کند. در اینجا ما غذا را داریم که محرک غیر شرطی نامیده می شود و پاسخ طبیعی که به این محرک داده می شود یعنی: ترشح بزاق، پاسخ غیر شرطی نامیده می شود.

یک محرک بی اثر بر ترشح بزاق(صدای زنگ) که محرک خنثی نامیده می شود بلافاصله قبل از محرک غیر شرطی یعنی غذا ارائه می شود. پس از چند بار تکرار این کار صدای زنگ به تنهایی باعث ترشح بزاق سگ می شود که به این عملیات شرطی شدن گفته می شود و در این مرحله صدای زنگ را، محرک شرطی و ترشح بزاق بر اثر صدای زنگ را پاسخ شرطی می نامند.

 اگر بخواهم به زبان ساده تر توضیح بدهم تاکنون هیچ کس ندیده است که سگی با شنیدن صدای یک زنگ بزاق ترشح کند.

چون این محرک محیطی به طور طبیعی با غذا ارتباطی ندارد. ولی اگر سگی غذا ببیند بزاق ترشح می کند. در اینجا اگر ما قبل از هر بار غذا دادن به سگ یک صدای زنگ مخصوص را به صدا در بیاوریم. پس از چند بار تکرار این کار، همان صدای زنگ به تنهایی یعنی بدون غذا باعث ترشح بزاق سگ می شود. خوشحال کننده است چون آقای ایوان پاولف راهی برای تربیت سگ ها پیدا کردند نکته همه این است که آیا از این روش می توان برای تربیت انسان هم استفاده کرد؟ خوشبختانه بله. اما لازم است برای انجام این کار چیز هایی را فرا بگیرید.

جان بی واتسون نخستین روانشناسی بود که کاربرد نظریه ی شرطی سازی پاسخگر پاولف را با انسان ها نشان داد.(سیف، 1392).

او معتقد بود، انسان هنگام تولد به تعداد کمی بازتاب و هیجان مجهز هستند و از راه شرطی شدن کلاسیک این بازتاب های اولیه با محرک های زیادی تداعی می شوند. واتسون باور خود را با انجام دادن یک آزمایش بر روی کودک یازده ماهه ای به نام آلبرت به اثبات رساند.

آلبرت قبل از آزمایش با دیدن یک موش سفید پشمالو به او دست می زد و با او بازی می کرد(محرک خنثی). اما آلبرت با شنیدن صدای شدید(محرک غیر شرطی) به شدت می ترسید(پاسخ غیر شرطی). بعد از چند بار که واتسون موش را به آلبرت نشان داد و همزمان صدای شدید را ایجاد کرد آلبرت حتی بدن صدا از موش می ترسید و گریه می کرد. یعنی موش به محرک شرطی و ترس ناشی از موش به پاسخ شرطی تبدیل شده بود. علاوه بر موش کودک با دیدن حیوان ها و اشیا پشمالوی دیگری مانند: خرگوش، سگ و ... همان ترس و اضطراب و گریه را از خود نشان می داد. به این پدیده یعنی ترسیدن از اشیا مشابه تعمیم محرک گفته می شود.

به نمونه دیگری از شرطی کردن کلاسیک دقت کنید. کودکی را در نظر بگیرید که از سر سره کودکستان بالا می رود و در حین بالا رفتن پایین می افتد و پایش می شکند. این کودک در اصل از پایین افتادن آسیب دیده است و باید از پایین افتادن بترسد ولی از آن پس با نزدیک شدن به سرسره اضطراب می گیرد.

کودکی را در نظر بگیرید که در درمانگاه به او آمپول زده اند. این کودک در حین آمپول زدن لباس سفید دکتر را دیده است و از آن پس ممکن است از لباس سفید بترسد.

در رابطه با تعمیم محرک هم مثال هایی وجود دارد که قابل توجه است. کودکی از درس ریاضی و معلم سخت گیر ریاضی ترسیده است و دچار لکنت زبان شده است. این کودک ترس خود را به کتاب، معلم های دیگر، مدرسه و مدیر و ... تعمیم داده است. وقتی معلم درس علوم از او سوالی می پرسد با این که مهربان هم باشد اما دچار اضطراب می شود یا با دیدن معاون مدرسه دچار اضطراب می شود. هر چند که معاون با او رفتار بدی نداشته باشد. (سیارک)

خاموشی رفتار پاسخگر(ناشرطی کردن)

حال بهتر است به راه حل بیاندیشیم. لابد شنیده اید که یکی از بزرگترین نعمت هایی که خداوند به انسان بخشیده است فراموشی است. بسیاری بر این عقیده هستند و می گویند اگر انسان عزیزی را از دست بدهد و هر روز به اندازه روز اول در سوگواری عزیز خود باشد مطمئنا زندگی او دچار اختلال خواهد شد.

در مورد شرطی شدن رفتار های بد هم مطمئنا بهترین راه همان فراموش کردن رفتار بد است که به آن در اصطلاح روانشناسی خاموشی گفته می شود.

در این نظریه هرگاه رفتاری را که شرطی شده است یعنی پاسخ شرطی چند بار بدون محرک غیر شرطی و تنها با محرک شرطی ارائه شود و ایجاد شود خاموشی صورت می گیرد. به زبان ساده تر برای از بین بردن ترس آلبرت از موجودات پشمالو مانند موش سفید، لازم است موش سفید را چند بار بدون صدای ترسناک به آلبرت نشان بدهیم. پس از این که چند بار آلبرت موش سفید را بدون صدا می بیند و می فهمد که موش سفید از او نمی ترسد. مو ش و دیگر موجودات پشمالوی مشابه دیگر برای او عادی می شود(عادی شدن). یک سری پرنده را در نظر بگیرید که به مزرعه ای حمله می کنند. این پرنده ها از مرد کشاورز می ترسند. بنابراین مرد کشاورز یک مترسک می سازد تا پرندگان را در نبود خود بترساند. پرنده ها در ابتدا از مترسک می ترسند ولی پس از چند بار نزدیک شدن به مترسک می بینند که به آن ها آسیب نمی رساند. پس هر بار به او نزدیک تر می شوند و در نهایت مترسک برای آن ها عادی می شود و از مترسک نمی ترسند.

نمونه ای از خاموش کردن رفتار پاسخ گر در انسان

در پاراگراف قبلی در مورد نحوه خاموش کردن ترس آلبرت توضیح داده شد. اما متأسفانه با خارج کردن آلبرت توسط مادر او از آزمایشگاه نتوانستند ترس او را برطرف کنند. در مثالی دیگر: واتسون و یکی از همکارانش ترس یک کودک سه ساله از موش، خرگوش، کت پشمی و ماهی را با روش خاموشی پاسخ گر برطرف کردند. آن ها پیتر را روزانه با سه کودک دیگر که از اشیای فوق نمی ترسیدند به اتاق بازی می آوردند که همیشه خرگوش در اتاق حاضر بود. به پیتر چیز هایی را می دادند که از آن ها خوشش می آمد و هر بار خرگوش را به او نزدیک تر می کردند تا اینکه پیتر دیگر از خرگوش نمی ترسید و حاضر شده بود آن را بغل کند و حتی خرگوش انگشت او را گاز بگیرد.

در این مقاله به بررسی نظریه رفتار گرایی برخاسته از آزمایش های پاولف پرداخته شد که واتسون آن ها را در مورد انسان به کار برد. این نظریه شرطی سازی کلاسیک نام دارد. در ادامه مقالات به ادامه مباحث در مورد این نظریه و سایر نظریات مرتبط خواهیم پرداخت.ترجمه  itrans.ir

 

نظرات

برای ارسال نظر باید وارد حساب کاربری شوید. ورود یا ثبت نام

بیشتر بخوانید