مدیریت پروژه و شناسایی تاخیرها و شکستهای پروژه


نظریه محدودیت ها (TOC) مدیریت یک سیستم را بر اساس محدودیت های آن نشان میدهد. مدیریت پروژه زنجیری اصلی (CCPM)، بعنوان عملکردی از نظریه محدودیتها، یک پروژه را بعنوان زنجیره ای از فعالیت ها تعریف میکند که تداوم ، محدویت اصلی آن است. با این حال، ادبیات موفقیت پروژه حاکی از آن است که پروژه ها از ویژگی های مختلفی برخوردار بوده و به رویکرد های متفاوتی نیاز دارند. این مقاله بخشی از پژوهش گسترده تری است که در تلاش برای بررسی مجدد مفروضات مدیریت پروژه زنجیری اصلی و شناسایی محدودیت ها در پروژه های مختلف است. در مدیریت پروژه زنجیری اصلی، فرض بر این است که پروژه ها بخاطر عدم قطعیت مختل میشوند، که دوره های ماموریت در تلاش برای جلوگیری از تاثیرات نامطلوب یک چنین عدم قطعیتی (شامل تاخیر پروژه) بیش از حد تخمین زده میشوند، ولی یک چنین دوره امنیتی در واقع به هدر میرود. راه حل مدیریت پروژه زنجیری اصلی، نیازمند استقرار اولویت های متمرکز برای این پروژه و حذف روز های قطعی شروع کار است. این الزامات باید در این پروژه موردی مورد بررسی قرار گیرند.
پروژه ها تعهدات مبتنی بر هدف هستند. مدیریت پروژه در اصل تلاش برای برپایی روندی از اهداف به نتیجه رسیده است. بنابراین، استفاده از نظریه های متداول ضروری است . نظریه محدودیتها، توانایی خود برای به کار گرفتن راه حلها و عملکرد های متداول برای طیف مختلفی از صنایع را به اثبات رسانده است. این پژوهش موردی بخاطر تاثیر نظریه محدودیتها بر روشی که محققان فعالانه در حال بررسی برای یافتن محدویت های این سیستم هستند یعنی فرض میشود چنین محدویت هایی وجود دارند، تعدیل می شود.

در این نظریه، طبق تعریف محدودیتها هرچیزی هستند که یک سیستم را از دستیابی به عملکرد عالی نسبت به هدفش محدود میکنند.

به منظور رسیدگی به مسائل عادی که توسط مدیران پروژه تجربه شده اند و منجر به تاخیرها و شکست های پروژه میشوند نظریه محدودیتها برای مدیریت پروژه به کار رفته است . این رویکرد تحت عنوان روش زنجیری اصلی برای مدیریت پروژه توسط گولدارت 1997 تعریف شد، که این فرضیه معیوب را به چالش میکشد که تنها راه دستیابی به عملکرد بهتر از طریق عملکرد بومی مناسب در سرتاسر سیستم است. بنابراین، وی مدیریت پروژه زنجیری اصلی را بعنوان رویکردی سیستماتیک نشان داد که خواهان تمرکز بر طولانی ترین زنجیره فعالیتها است. مدیریت پروژه زنجیری اصلی درصدد تغییر رفتار تیمی پروژه است یعنی گزارش اتمام زودرس فعالیتها و حذف چند وظیفه گی را تقویت می نماید. نوشته های پیشین درباره مدیریت پروژه زنجیری اصلی بر مباحثی همچون مدت زمان فعالیت بیش از حد، شکست در رد کردن نوسان مثبت و تاخیر های ایجاد شده بواسطه ادغام شدگی، فقدان تمرکز و عملکرد چند تکلیفی متمرکز است. بعقیده لیش 1999، تحلیل نظریه محدودیت های گولدارت، نشان داد که اینها کلیه تاثیرات یک عامل اصلی یعنی شکست در مدیریت عدم قطعیت است. بنابراین، مدیریت پروژه زنجیری اصلی بعنوان تاثیر نظریه محدودیتها برای مدیریت پروژه است، یعنی پروژه را بعنوان زنجیری از فعالیتها تعریف میکند که تداوم محدودیت اصلی آن است.
مقالات چاپ شده بسیاری درباره نمونه های تجربی عملکرد های موفق مدیریت پروژه زنجیری اصلی در این نوشته جات وجود دارند.(Bevilacqua, Ciarapica, & Giacchetta, 2009; Hwang, Chang, & Li, 2010; Leach, 1999; Newbold, 2008; Paseuth, 2003; Realization Technologies, Inc,2010; Smith, 2012; Stratton, 1998; Umble & Umble, 2000; Viljoen, 1997).علی رغم سابقه کاربرد مدیریت پروژه زنجیری اصلی در صنعت، ولی بخاطر فقدان کاربست پذیری آن در طیف گسترده ای از پروژه ها مورد انتقاد قرار گرفته است . بعقیده گولدرات ، یک عملکرد فرضیاتی ( برخی اوقات فرضیات نهفته ای) راجع به این محیط ایجاد میکند و ما نباید انتظار داشته باشیم که این عملکرد در محیط هایی که این مفروضات برای آن معتبر نیستند نتیجه بخش و موثر واقع شود. بنابراین، این مفروضات تائید میکنند که مدیریت پروژه زنجیری اصلی باید توسط شواهدی در این محیط مورد حمایت قرار گیرد که اگر چنین عملکردی بناست موفق باشد در آن به کار گرفته شود.
فرضیه مهم مدیریت پروژه زنجیری اصلی در خصوص تعریف محدودیت اصلی است. همانطور که پیش از این ذکر شد، مدیریت پروژه زنجیری اصلی طولانی ترین زنجیره فعالیتها را نشان میدهد که محدودیت اصلی کلیه پروژه هاست. علاوه بر این، مدیریت پروژه زنجیری اصلی فرض میکند که رفتار های خاصی همچون اجرای سنجیده ( اجرای این تخمین ها به منظور جلوگیری از تاخیر در تعهدات)؛ قانون مورفی ( اگر چیزی بتواند از راه بدر شود، اینگونه خواهد شد)؛ قانون پارکینسون ( کار برای پر کردن ساعت مجاز ادامه می یابد)، و سندرم دانش آموز ( گروهی از دانش آموزان زمانی که برای پروژه ای انتخاب میشوند و یا با آزمونی روبرو میشوند مستعد طفره و تعویق هستند) روی خواهند داد. همچنین مدیریت پروژه زنجیری اصلی نشان میدهد که عدم قطعیت مانع مهمی است و علت اصلی اثرات نامطلوب در پروژه هاست. با این حال،  اینگونه استدلال آورد که سایر موانع، همچون فشار خارجی، سیاست های داخلی و برآورد های نابهنجارنما نیز مهم هستند. 
ما استدلال نمودیم که گواه قابلیت اجرا یا فقدان کاربست پذیری مفروضات مدیریت پروژه زنجیری اصلی به شرایط بستگی دارد. این بدان علت است که پروژه ها در نوع چالش هایی که با آنها روبرو هستیم تفاوت های اساسی از خود نشان میدهند. مطالعات تجربی متعدد نشان میدهند که کاربست پذیری روش های و رویکرد های گوناگون یک پدیده جهانی نیست . در واقع، مخالفت ها در زمینه قابلیت اجرای بسیاری از روش های مختلف مدیریت پروژه از این واقعیت نشات میگیرند که :

پروژه ها متفاوت هستند و بنابراین با انواع مختلفی از محدودیتها روبرو میشوند.

این مقاله  درصدد شناسایی این محدودیتها در انواع مختلفی از پروژه هاست تا مفاهیمی را بررسی نماید که این محدودیتها در قابلیت اجرای مدیریت پروژه زنجیره اصلی در این نوع پروژه از آن برخوردارند. به این منظور، موارد متعددی مورد بررسی قرار گرفته اند. هدف آن پروژه پژوهشی جامع تر برای:
1- بررسی مجدد مفروضاتی است که ورای مدیریت پروژه زنجیره اصلی است
2- ارزیابی اینکه آیا این مفروضات در طیف گسترده ای از پروژه های موردی صادق هستند
3- بررسی رابطه بین این مفروضات و ویژگی های آن پروژه
این اطلاعات برای توسعه مدل دسته بندی مبتنی بر محدودیت برای پروژه ها مورد استفاده قرار خواهد گرفت.
این مقاله این یافته ها را از یکی از آن موارد، مورد بحث و بررسی قرار میدهد.
سوالات پژوهش مربوط به هر یک از موارد به قرار زیر هستند:
محدودیت اصلی این پروژه چیست؟
آیا این محدودیت به ویژگی های خاصی از این پروژه مربوط است؟
آیا مفروضات مدیریت پروژه زنجیره اصلی در زمینه رفتار انسان خود را در این پروژه آشکار میکنند؟
چالش های مربوط به اجرا و پیاده سازی مدیریت پروژه زنجیره اصلی در این پروژه چیست؟
در ادامه این پروژه پژوهشی به روش پژوهش می پردازیم

آیا این مقاله برای شما مفید بود؟ لطفا تجربیات خود را با کاربران به اشتراک بگذارید.

نظرات

برای ارسال نظر باید وارد حساب کاربری شوید. ورود یا ثبت نام