هیپنوتیزم با هوشیاری ما چه می‌کند

در


(سیارک)  : در حالی که معمولا هیپنوتیزم در حد یک شوخی در مهمانی‌ها در نظر گرفته می‌شود، تحقیقات جدید نشان می‌دهد که برخی از ما واقعا پس از هیپنوتیزم شدن احساس می‌کنیم که کنترل‌مان را از دست داده‌ایم.
شرکت کنندگانی که در یک آزمایش در رابطه با اندازه‌گیری کنترل شخص بر خودش شرکت داشتند، حالی را نشان دادند که گویی احساس می‌کردند پس از هیپنوتیزم شدن حرکاتشان غیر ارادی بوده است.
این تحقیق، یک تحقیق مختصر بوده است و خیلی مانده تا اثبات شود که هیپنوتیزم به همان صورت کار می‌کند که بسیاری افراد فکر می‌کنند، اما به هر حال این تحقیق نشان می‌دهد که ممکن است هیپنوتیزم اثر ظریفی داشته باشد که ارزش بررسی بیشتر را دارد.
محققینی از مرکز تحقیقات ادراکی سکلر در بریتانیا، تاثیرات انقیاد عمدی را بررسی کرده‌اند: انقیاد عمدی تصوری است که وقتی کاری می‌کنیم که مستقیما بر روی چیز دیگری اثر می‌گذارد (مثلا وقتی دکمه‌ای را فشار می‌دهیم تا صدایی تولید شود)، ذهن ما این رخدادها را در زمان نزدیک‌تر به هم در نظر می‌گیرد.
مطالعات قبلی نشان داده است که اگر ما فکر کنیم که دو رویداد به هم ارتباط ندارند (فشار دادن دکمه و یک صدا)، ذهن ما کمی منحرف می‌شود تا آنها را از هم دورتر (در زمان) در نظر بگیرد.
در مقاله محققان از 18 داوطلب خواستند تا در مورد زمان بین فشردن یک سری از دکمه‌ها و نتایج حاصل از آنها قضاوت کنند.
همان‌طور که انتظار می‌رفت، وقتی که دکمه به طور غیر ارادی فشار داده می‌شد (یک قطعه نخ به انگشت داوطلب متصل بود)، داوطلب فکر می‌کرد که زمان بیشتری سپری شده است (به طور متوسط 176 میلی ثانیه در مقابل 91 میلی ثانیه وقتی که او خودش دکمه را فشار می‌داد).
جالب وقتی است که از شرکت‌کنندگان خواسته شد تا پس از اینکه هیپنوتیزم شده بودند دکمه را فشار دهند؛ در این حالت احساس آنها از شکاف زمانی به طور متوسط 156 میلی ثانیه شد، که به مقدار غیر ارادی نزدیکتر است تا به مقدار ارادی. (سیارک
این مطلب با زبان دانشمندان بدین شکل است: این همبستگی «گواهی است بر اینکه هیپنوتیزم موجب تغییراتی در حس تسلط ما می‌شود». پیتر لاش، دانشمند به کلر ویلسون خبرنگار نیو ساینتیست می‌گوید: «این گواه، عینی‌ترین گواهی است که نشان می‌دهد افرادی که هیپنوتیزم می‌شوند احساس می‌کنند کارهایشان تحت کنترل خودشان نیست.»
اما جامعه نمونه این تحقیق بسیار کوچک بوده است و شرکت‌کنندگان با آگاهی از ضعیف بودن در مقابل هیپنوتیزم انتخاب شده بودند. به همین علت، دانشمندان تایید می‌کنند که شاید این یافته‌ها عمومیت نداشته باشد.
اما حتی با وجود این محدودیت‌ها دانشمندان می‌گویند که ممکن است پس از هیپنوتیزم شدن احساس کنیم که کمتر بر روی کارهایمان کنترل داریم.
این مقاله نتیجه می‌گیرد که حداقل برای افراد حاضر در گروه نمونه: «افعالی که وقتی شخص هیپنوتیزم شده است از او سر می‌زند بیشتر شبیه افعالی است که او به طور غیر ارادی انجام می‌دهد تا افعالی که به طور ارادی و بر اساس کنترل بر خود انجام می‌دهد».
گروه تحقیق می‌گوید که این روش بسیار دقیق‌تر از اندازه‌گیری تاثیرات هیپنوتیزم است زیرا وقتی رخ می‌دهد که فرد در سطح نیمه هوشیاری است و بنابراین ابهام کمتری از گزارش توسط خود شخص یا آنالیز اسکن مغزی وجود دارد.
محققین معتقدند که تحقیقات بیشتر بر پایه انقیاد عمدی می‌توان به فهم بهتر بیماری‌های روانی مانند اسکیزوفرنی، که در آن شخص فکر می‌کند بر آنچه انجام می‌دهد کنترل ندارد، کمک کند.
ما همواره در حال یادگیری مطالب بیشتری در مورد تاثیرات هیپنوتیزم بر مغز و اینکه چرا برخی افراد نسبت به دیگران بیشتر تحت تاثیر آن قرار می‌گیرند، هستیم.(سیارک
مقاله دانشگاه استنفرد که سال گذشته منتشر شده است نشان می‌دهد که هیپنوتیزم شدن بر فعالیت و ارتباط مغز تاثیر می‌گذارد؛ به ویژه عملکرد بخشی از مغز را که آنچه انجام می‌شود به آگاهی از آن عمل پیوند می‌زند کاهش می‌دهد.
تحقیقات جدیدتر می‌گوید که هیپنوتیزم می‌تواند فعالیت‌های اختیاری را در سطح ناهشیارانه تحریک کند؛ این مطلب می‌تواند توضیح دهد که چرا افرادی که هیپنوتیزم شده‌اند احساس می‌کنند که به طور غیر ارادی کاری را انجام می‌دهد، در حالی که گاهی همچنان فکر می‌کنند که بر آن کار کنترل دارند.
پیتر لاش از مرکز سکلر سال گذشته اظهار کرد: «در سطح ناهوشیاری، کارها اختیاری انجام می‌شود، اما فرد احساس می‌کند که آنها غیر اختیاری است زیرا وضعیت روانی که معمولا به سمت آن هدایت می‌شود تا تجربه آگاهانه تصمیم‌ داشتن را شکل دهد، غیر دقیق است.
هیچ راهی وجود ندارد که اثبات کند آیا شخص واقعا هیپنوتیزم شده است؛ اما اگر شخصی هیپنوتیزم شده باشد از آنچه فکر می‌کند کنترل بیشتری دارد.

 این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید.  

ترجمه  itrans.ir / هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع (سیارک)  ممنوع است.

نظرات

در ادامه بخوانید...

مغناطیس حیوانی

در

مغناطیس حیوانی چیست؟

آیا کائنات بر موجودات زمین اثر دارد؟

آیا نیرویی خارج از زمین بر ما تأثیر می گذارد؟

این نظریه از کجا سرچشمه می گیرد؟

 برای درک نظریه مغناطیس حیوانی باید آن را در تاریخچه هپنوتیزم جست و جو کرد. پس برای درک این موضوع تاریخچه ای از هپنوتیزم را بیان می کنیم زیرا برای درک هر موضوع و مخصوصا رشته های علمی بهترین روش مطالعه سیر تکاملی آن است. نقاشی هایی که بر دیواره غارها یا بر روی ظرف های سفالی وجود دارد نشان می دهد که انسان های اولیه با هیپنوتیزم آشنایی داشته اند. در نقاشی هایی از مصری ها و همچنین آشوری ها تصاویری دیده می شود که به وضوح نمایانگر یک فرد هپنوتیزم شده است. در این تصاویر دیده می شود که درمانگران برای مسائل پزشکی و درد نکشیدن بیماران از هپنوتیزم استفاده می کردند که ژست های عجیبی گرفته اند و خطوطی که نشان دهنده ی امواج است از دست ها و چشم های آن ها خارج می شود.

علاوه بر این موارد کتیبه هایی به خط میخی وجود دارند که مربوط به چهار هزار سال پیش از میلاد است و نشان می دهد در آن زمان سومریان از هپنوتیزم به عنوان یک روش درمانی استفاده می کردند.

در این روش ها افرادی که هم در زمینه های مذهبی و هم در زمینه دینی آموزش دیده بودند به بیماران تلقین های هپنوتیزمی می دادند تا آن ها را درمان کنند. علاوه بر سومریان مرتاضان هندی و مغان پارسی این روش ها را ادامه دادند.

مغان یکی از طوایف شش گانه ماد بودند که در ادیان متعدد و متنوع ایرانیان پیش از اسلام سمت پیشوایی دینی را بر عهده داشتند.

مغان در کتاب انجیل مسیحی ها مورد تجلیل قرار گرفته اند. همچنین دین مغان تحت عنوان آیین مجوس در قرآن یاد شده است. در مصر باستان پزشکان از بیماران می خواستند تا نگاه خود را بر روی یک نقطه متمرکز کنند. با این روش بیماران به خلسه وارد می شدند. این روش در دنیای امروز هنوز هم به کار می رود. در یونان قدیم به الهه ای به نام سوفرسن اعتقاد داشتند. افرادی که بیمار بودند با هدف درمان به این معبد می رفتند در داخل معبد به خلسه فرو می رفتند و به سخنرانی های کاهن معبد گوش می دادند و همچنین سرود«کٍر» یا «از این پس با شادی» را می خواندند.

در کشور آمریکای جنوبی به جای کلمه ی هپنوتیزم از کلمه ی سوفرولوژی استفاده می کنند که یک کلمه ی باستانی است. معنی این کلمه آرامش ذهن است.

بسیاری از پزشکانی که در کشورهای اسپانیایی زندگی می کنند از کلمه ی هپنوتیزم استفاده نمی کنند. زیرا مفهوم هپنوتیزم قرار دادن افراد در حالت خواب است اما معنی کلمه ی سوفرولوژیست این است که با قرار دادن افراد در حالت آرامش توسط فردی دیگر، آن ها درمان می شوند. این نکته به طور واضح شرح بهتری را از آنچه که اتفاق می افتد بیان می کند. این لغت بیانگر کاربرد هیپنوتیزم در کار های پزشکی و درمانی در هزاران سال پیش است. در آن زمان کاهنان معبد ها از خواب سوفروسی که پدیده ای شبیه به هیپنوتیزم بود استفاده می کردند.

همه ی این موارد که بیان شد نشان می دهد در زمان های بسیار دور کم و بیش با هیپنوتیزم آشنایی داشته اند.

این کار ها و جلسات هیپنوتیزم در قرون وسطی نیز برگزار می شد و ستاره شناسان و پزشکان از هیپنوتیزم استفاده می کردند. کار آن ها با آهن ربا نیز سر و کار داشت. آهن ربا نخست در شهر ماگنزی کشف شد و با نام ماگنتیت و سپس مغناطیس خوانده شد. پاراسلسوس که در قرن پانزده میلادی زندگی می کرد اعتقاد داشت که آهن ربا چون دارای یک قطب مثبت و یک قطب منفی است اگر درست از آن استفاده شود برای درمان بیماری هایی مانند: سرطان، آبریزش چشم و ... کاربردی است.

پاراسلسوس معتقد بود که آهن ربا دارای نیروی سحر آمیز است و همین نیرو در هپنوتیزم کنندگان نیز وجود دارد.

کاشف مغناطیس حیوانی

نظریه ی مغناطیس حیوانی توسط مسمر بنیان گذاری شد که ادامه همین نظر پاراسلسوس بود.

مسمر سیصد سال پس از پاراسلسوس بر روی هپنوتیزم مطالعات زیادی انجام داد. مسمر در سال 1734 در اتریش متولد شد و پزشکی را یاد گرفت. اتفاق های متفاوتی که در زندگی مسمر رخ داد او را در ارائه دادن نظریه مغناطیس حیوانی تشویق کرد. او اعتقاد داشت که نوعی سیاله ی کیهانی یا آسمانی در تمام کائنات جریان دارد که قسمتی از آن به کره ی زمین بسط و گسترش پیدا می کند و بر روی کالبد تمام انسان ها تأثیر می گذارد. به زبان ساده تر او اعتقاد داشت ستارگان می توانند بر روی وضعیت جسمی و روانی مردم تأثیر بگذارند و این تأثیر از طریق یک نیروی نا دینی مغناطیسی صورت می گیرد.

مسمر این انرژی صادره از اجرام آسمانی را مغناطیس حیوانی نام گذاشت.

بر اساس نظر مسمر درد ها و بیماری ها همه بر اثر اختلال در این انرژی در جسم بیماران به وجود می آیند. و این انرژی را اگر درست استفاده کنیم می تواند قدرت درمانی و شفابخشی بسیاری داشته باشد. در یک نوع پزشکی قدیمی با نام پزشکی ساحرانه روش هایی مانند لمس یا وارد کردن ضربات سبک به نقاطی که درد می کرد وجود داشت که مسمر همه ی این روش ها را فرا گرفته بود و آن ها را مورد استفاده قرار می داد.

 

مسمر که پزشک ثروتمندی بود برای درمان بیماران خود پولی دریافت نمی کرد و فقط می خواست نظریه ی خود را به اثبات برساند. او روش های جالبی برای درمان بیماری ها داشت. مسمر که بیشتر درمان هایش را به طور گروهی انجام می داد، گروهی از بیماران را در اتاقی کم نور با موسیقی ملایم بر گرد حوضی از چوب بلوط قرار می داد و در حالی که همه ی بیماران با اعتقاد به قدرت مسمر در انتظار ورود او بودند، با گرز یا عصایی در دست و با شنلی ارغوانی با ابهت تمام به اتاق وارد می شد. پس از ورود با عصا یا گرز یا دستف نقاطی از بدن بیماران را لمس می کرد که هدف او از این لمس شفا بخشی و انتقال انرژی های شفا بخش به بیماران بود. بیماران عکس العمل های شدیدی مانند سرفه یا تشنج به لمس مسمر پیدا می کردند و در بسیاری از موارد که سایر پزشکان قادر به درمان بیماری نبودند مسمر بیماران را شفا می داد.

 

نکته مهم این است که چرا و چگونه مسمر به فکر طرح نظریه ی مغناطیس حیوانی افتاد؟

یکی از مواردی که باعث طرح این نظریه توسط مسمر شد این بود که روزی مسمر در حال عبور از مکانی فردی را دید که به دلیل افتادن از درخت خونریزی شدیدی در ناحیه پا داشت. وقتی مسمر به آن فرد نزدیک شد خونریزی او متوقف شد و وقتی از او دور شد خونریزی دوباره شروع شد اما هنگامی که مجددا به او نزدیک شد خونریزی دوباره متوقف شد و همین رویداد باعث شد مسمر فکر کند قدرت شفا بخشی دارد و تصمیم گرفت پزشک شود.

در یکی دیگر از تجربه های مسمر که در طرح نظریه ی مانیه تیزم او تأثیر فروانانی داشت. مسمر در حال دیدن شعبده بازی بود. در این نمایش شعبده باز که گرزی در دست داشت و در انتهای گرز آهن ربایی قرار داشت. با صدای بلند اعلام کرد که اگر گرز را به یکی از افراد بالای صحنه بزند او شروع به خندیدن خواهد کرد و این خنده تا زمانی که او دوباره گرز را به او بزند ادامه خواهد داشت. همچنین در مورد فرد دیگری اعلام کرد که اگر به او گرز را بزند او گریه خواهد کرد و حرف های خودش را عملا به مردن ثابت کرد.

علاوه بر نظرات بیان شده دو نفر کشیش وجود داشتند که در طرح نظریه ی مسمر نقش داشتند. یکی از این افراد هل نام داشت. هل با استفاده از آهن ربا بیماران را شفا می داد. او آهن ربا ها را به شکل های مختلف اندام های مختلف بدن مانند: کبد، کلیه، معده، قلب و ... می ساخت و آن را بر روی قسمتی که درد می کرد می گذاشت تا بیماری او شفا پیدا کند. این روش درمان ثابت می کند که اعتقاد و باور افراد بیشتر از آهن ربا در درمان آن ها نقش داشته است زیرا شکل آهن ربا تأثیری بر خود آهن ربا ندارد.

کشیش دیگر گاسنر نام داشت. او نیز به کارهای درمانی مشغول بود. گاسنر عادت داشت شنل قرمزی را بر تن کند و معمولا به زبان لاتین صحبت می کرد. او هنگام درمان صلیب جواهر نشانی را بر روی شانه حمل می کرد و در هنگام درمان بیماران با قرار دادن این صلیب بر روی بدن آن ها، بیماران غش می کردند. او در هنگام غش بیماران، دیو و ارواح پلید را از بدن آن ها دور می کرد و زندگی جدیدی به آن ها می داد. در نهایت پدر گاسنر با قرار دادن صلیب جواهر نشان بر روی بدن آن ها یا با لمس آن بیماران را از خواب بیدار می کرد.

مسمر با مشاهده این تحربیات تصور می کرد که قوای مغناطیسی مهم تر از جنبه های مذهبی است.

مسمر در کار های خود از جنبه های مذهبی و صلیب استفاده نکرد. او با یک میله ی آهنی و با استفاده از تجربیاتی که از مغناطیس حیوانی داشت، یک روش درمانی جدید را پایه گذاری کرد که به مسمریسم شهرت پیدا کرد. مسمر در بسیاری از بیماری هایی که سایر پزشکان موفقیت کسب نکرده بودند، موفقیت های بسیاری کسب می کرد به همین دلیل سایر پزشکان به او حسادت می کردند و در نهایت مجبور شد از وین به پاریس مهاجرت کند. در پاریس هم بار دیگر همکاران به او حسادت کردند و نزد لویی شانزدهم از او شکایت کردند. جمعی از دانشمندان بزرگ آن زمان از طرف پادشاه مأمور شدند تا اصالت نظریه ی او را بررسی کنند. گروه دانشمندان نتوانستند توجیه علمی برای نظریه ی مغناطیس حیوانی پیدا کنند، در نتیجه این روش درمانی ممنوع شد و اگر پزشکی در این زمنیه کار می کرد از خدمات پزشکی محروم می شد.

بعد ها معلوم شد که در روش درمانی مسمریسم تنها تصورات و اعتقادات و باور های بیماران بوده است که نقش مهم اساسی را داشته است.

مسمر در نهایت به آلمان رفت و پس از اینکه پیشنهاد امپراطور آلمان برای تأسیس مراکز درمانی بر اساس نظریه ی خود را رد کرد، به سوئیس رفت و سرانجام در یک روستای دور افتاده کوهستانی در سال 1815 وفات یافت.ترجمه  itrans.ir 

نظرات

در ادامه بخوانید...