گر من از سرزنش مدعیان اندیشم
گر من از سرزنش مدعیان اندیشم | شیوه مستی و رندی نرود از پیشم |
زهد رندان نوآموخته راهی بدهیست | من که بدنام جهانم چه صلاح اندیشم |
شاه شوریده سران خوان من بیسامان را | زان که در کم خردی از همه عالم بیشم |
بر جبین نقش کن از خون دل من خالی | تا بدانند که قربان تو کافرکیشم |
اعتقادی بنما و بگذر بهر خدا | تا در این خرقه ندانی که چه نادرویشم |
شعر خونبار من ای باد بدان یار رسان | که ز مژگان سیه بر رگ جان زد نیشم |
من اگر باده خورم ور نه چه کارم با کس | حافظ راز خود و عارف وقت خویشم |
تعبیر فال حافظ
از راهی که می روی می خواهند منصرفت کنند. سرزنشت می کنند و می گویند آخر کار جز بدنامی چیز دیگری نیست. خدت هم بر سر دو راهی مانده ای و بی سر و سامان هستی. فکرت کار نمی کند. همه چیز را به خدا بسپار. او همه چیز را درست می کند و بر همه چیز واقف است و التیام دهنده ی دل پر خون توست.