ما دانش را از طریق تجربیات حسی و غیرحسی کسب میکنیم. تجربیات حسی شامل اطلاعات دریافتی از مطالعات رسمی، آزمایشهای تجربی، مشاهدات تصادفی حسی (دیدن، شنیدن، لمس کردن، چشیدن) و همچنین تجربیات غیرحسی مانند تفکر منطقی هستند. اگر چه ممکن است افراد اطلاعات را به شکلی مشابه کسب کنند، ولی آنها را با توجه به شرایط خاص خود تفسیر میکنند، به این منظور که آنها را دانش یا عقاید تلقی کنند.
در حال حاضر به این امر اشاره شده است که استفان استیچ فرضیه ایدهی تنوع شناختی را اثبات میکند به این منظور که توضیح دهد چگونه کسب اطلاعات در معرض تفاوتهای فرهنگی و زیست محیطی یک فرد قرار میگیرد. ترکیب مشکل تنوع این واقعیت است که شرایط شناختی ما در وضعیت تغییری همیشگی است . لئونارد و استراوس اضافه کردند که افراد رویکردهای متفاوتی در چگونگی همگونسازی دادهها، تصمیمگیری، حل مشکلات و ایجاد ارتباط با دیگران دارند. این تفاوتها به طور جدی چگونگی پردازش اطلاعات و کسب دانش ما را تحت تاثیر قرار میدهند و به تبع آن پیامدهای مهمی برای مدیران پستمدرن دارد.
مفهوم ما از معنا و واقعیت بر اساس یک حالت ذهنی است که از تلفیق یک آرایهی وسیع از تجربیات ضمنی و تجربی حاصل میشود. این خدمات عبارتاند از حس شخصی ما از حق و باطل، تفسیر اطلاعات حسی فیزیکی، و پیشبینیهای روانی. علاوه بر این، بورگمان به وضوح اشاره میکند که احساس ما از رابطه با افراد دیگر، تفاسیر دینی از مسئولیت و استاندارد اخلاق فرهنگی ما، مفهوم ما از معنا و ارزش را تحت تاثیر قرار میدهد. علاوه بر این، اثر آنها در قالب جنبشهای اجتماعی در دورههای بزرگ مانند ادوار قبل از مدرن، مدرن و پستمدرن برجستهتر میشود.
به نظر میرسد که دیدگاه ما از معنا و واقعیت به شکلی استوار با روشهای ما از کسب دانش همراه است. گویی یکی سایهی دیگری است، جداییناپذیر بوده و در حال حرکت به سوی وحدت است، شبیه به بیانیهی هایدگر که «ظاهر شدن نشان دادن خود نیست. مانند علائم که حضور نهان از چیز دیگری را به صورت آشکار نشان میدهند.» به نظر میرسد که این بیانیه نشان میدهد که آن چه ما با حضور خود واقعا در جهان میبینیم ممکن است معنای واقعی را منتقل نکند، ممکن است به عنوان باور صادق موجهی نباشد. علاوه بر این، هایدگر میگوید: «ظاهر شدن یک ساخت خود است که از طریق چیزی که خود را نشان میدهد شناخته شده است.» در نتیجه، اگر ما چیزی را که خود را از طریق اطلاعات حسی نشان میدهد اشتباه تفسیر کنیم، ممکن است که ما یک مفهوم نادرست از مفهوم و واقعیت استنتاج کنیم.
وینوگراد بیان میکند که :
دانش همیشه یک نتیجه از تفسیر بر اساس تجارب و سنتهای قبلی ما است.
مارتین هایدگربه صورت خاص فرض میکند که :
شرایطی که ما را قادر میسازند که به شناسایی و تفسیر جهان بپردازیم متشکل از زبان، فرهنگ و همچنین ارزشهای روزمره، نگرشها و احساساتی هستند که وجود ما و در نتیجه واقعیت را میسازند.
یکی دیگر از جنبههای توجیه با دانش عقلانی ارتباط دارد. فقط در اختیار داشتن اطلاعات تجربی درست لزوما به این معنی نیست که ما میتوانیم یک حس دقیق از معنا را شکل دهیم، مگر این که آن را متناسب با سایر اطلاعاتی سازیم که در اختیار داریم (باید این امر را به رسمیت بشناسیم که اطلاعات دیگر نیز میتواند نادرست باشند). ارنست سوسا این رابطه را عنوان «اعتمادگرایی» توصیف میکند ، که اجازه میدهد تا یک مفهوم از معنای مشتق شده از همخوانی یا انسجام اطلاعات ایجاد شود، در صورتی که توجیه مبتنی بر فضائل معنوی باشد.
به نظر مفید میرسد که تفاوتهای فرهنگی، زیست محیطی و شخصیتی را پیشبینی کنیم که ادراک ما از اطلاعات به عنوان لایهها یا پوستههای اطراف مغز را تحت تاثیر قرار میدهند، همان طور که در شکل پایین نشان داده شده است. لایهها نشاندهندهی برخی از مناطق عمدهای هستند که ادراک ما از اطلاعات خارجی را در لحظهی ورود آن به مغز ما تحت تاثیر قرار میدهند. نویسنده پیش بینی میکند که اطلاعات حسی هنگام عبور از هر یک از لایهها شکسته میشوند و متناسب با آن لایه خاص تفسیر میشوند.
این فرآیند از انکسار اطلاعات حسی شبیه به عمل یک عقاب یا عقاب دریایی در هنگام ماهیگیری هوایی است. اگر ما در موقعیت آنها بودیم میتوانستیم همان ماهی (همان اطلاعات حسی) را ببینیم، اما به دلیل محدودیتهای دید فیزیکی ما، باور ما از این که ماهی کجا واقع شده است کاذب خواهد بود، زیرا ما نمی توانیم به راحتی شکست نوری آب را جبران کنیم. از سوی دیگر، پرنده با چشمی مجهز شده است که برای شکست، که به معنی اعتقاد او از محلی است که ماهی در آن واقع شده است، مناسب است.
محیط خارجی
اطلاعات حسی
بیان منطقی
فیلترها و انکسار اطلاعات حسی
به نظر میرسد که مردم به تفسیر اطلاعات حسی در هر لایه نسبت به تجربهی خود در هر سطح میپردازند، به این معنی که افراد مختلف ممکن است نتایج متفاوتی در مورد یک مقدار از اطلاعات کسب کنند. این مسئله روشن میشود که چه زمانی ما جنبههای خاصی از هر لایه را در نظر میگیریم، همان طور که در بخشهای زیر ارائه شده است.
به نظر میرسد که تخصص کاری، با توجه به روشی که ما اطلاعات حسی را تفسیر میکنیم، تاثیر مهمی دارد. تخصصهایی مانند پزشکی، حقوقی، حسابداری و مهندسی به متخصصان خود نیاز دارند تا شواهد درست را به عنوان یک موضوع معمول بیابند، به این منظور که از کار خود حمایت کنند. این امر تبدیل به یک عادت میشود که فرآیندهای به خوبی تعریف شده را دنبال کرده و صحت اطلاعات مورد نقد و بررسی قرار گیرد که آیا این اطلاعات با حرفه مرتبط هستند یا نه. در برخی موارد، با این حال، تخصصهای کاری میتواند باعث قضاوت اشتباه یک فرد درباره اطلاعات شود. کوین، اندرسون، و فینکلشتاین اشاره کردند که به این دلیل که افراد حرفهای دانش تخصصی خود را دارند، آنها خود را به عنوان یک نخبه در نظر میگیرند و اغلب قضاوت خود را به عنوان مسلم، حتی در مسائل غیرحرفهای، در نظر میگیرند.
در لایهی جمعیتی، برای هدف این مقاله، ویژگیهای تفاوتهای نژادی، موقعیت جغرافیایی، آموزش و درآمد شامل میشوند. اطلاعات حسی را میتوان در معرض تفسیر مجدد قابل توجهی در این سطح قرار داد. در واقع، نوناکا و تاکوچی به موقعیتهای مختلفی در شرکت ایجاد دانش اشاره کردند که در آن، تنوع جمعیتی تحت تاثیر تفسیر کارگران از اطلاعات قرار میگیرد. پروندهی درگیر با عملیات تولید موتور نیسان کشور انگلستان نشان داد که چگونه پرسنل در هر کشور فرآیندهای تولید مشابه را، با توجه به تنوع نژادی، متفاوت تفسیر میکنند. در پروندهی پروژه میتسوبیشی کاترپیلار REGA شین، مهندسان از ژاپن و آمریکا دادههای مشابهی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند. هنگامی که مهندسان آمریکایی دائما از همکاران ژاپنی خود در مورد دادهها سوال میکردند، آنها به دنبال اطلاعات اضافی به منظور افزایش دانش خود بودند. مهندسان ژاپنی که به پاسخ به سوال دادن عادت نکرده بودند ناراحت و از کار خارج شدند. در همین مثال، نوناکا و تاکوچی به نمونهای از یک مدیر تولید ژاپنی اشاره کردند که در کارخانهی آمریکایی کار میکرد و در واقع از تنوع پرسنل سردرگم شده بود. او کشف کرد که پیامهایش به صورتی متفاوت توسط گروههای مختلف قومی تفسیر میشود.
پیشزمینهی معنوی و اخلاقی افراد نیز تاثیری قابلتوجه بر چگونگی تفسیر آنها از اطلاعات دارد . به عنوان مثال، در بعضی کشورها، میتوان از یک فرد تقاضا کرد که به رشوهها به عنوان شرایط عادی انجام کار پاسخ دهد. اگر وضع اخلاقی خود آنها صدق میکند که رشوه در این کشور قابل قبول است، آنها دانشی دارند که پاسخ به رشوه را راه رسیدن کسب و کار تلقی میکند. از سوی دیگر، اگر وضع اخلاقی یک فرد حکم میکند که رشوه غیرقابل قبول است، آنها احتمالا ناراحت شده و حاضر به ادامهی کار نیستند .
تفاوتهای جنسیتی نشاندهندهی مشکلات خاص در تفسیر اطلاعات حسی هستند. تانن اشاره میکند که زنان و مردان ارتباط کلامی و بصری را به شکلی متفاوت تفسیر میکنند، که یک بیت خاص از اطلاعات میتواند معانی کاملا مخالفی برای هر جنس داشته باشد. او همچنین اظهار میکند که زمانی که مردان و زنان در یک محیط کار اطلاعات یکسانی را به یک گروه ارائه کردند، اعضای گروه اغلب اعتبار پایینتری برای ارائهی زنان قرار دادند. این هم کیفیت و هم کمیت دانش بدست آمده را تحت تاثیر قرار میدهد. ایت مقاله ادامه دارد............(سیارک)