چگونه کلیشه های جنسیتی بر سلامت روان تأثیر می گذارد

در

سلامت روان

این واقعیت که بیماریها برای سهولت ، به طور عمده به "زن" و عمدتا "مرد" تقسیم می شوند ، باعث ایجاد عقاید تحریف شده در مورد اختلالات روانی می شود.

در مورد پدیده کلیشه های جنسیتی غالباً صحبت می شود ، اما به سختی می توان به این سوال پرداخت که دقیقاً چگونه بر سلامت روان تأثیر می گذارند. زنان "بیش از حد احساساتی" ، "حساس" قلمداد می شوند ، در حالی که مردان به دلیل بیش از حد احساساتی بودن مورد تمسخر قرار می گیرند. جامعه فرد را وادار می کند که مطابق نگرش های سنتی منسوخ (آنچه "عادی" تلقی می شود) زندگی کند و این نمی تواند بر وضعیت روحی و روانی فرد و سلامت روان  شخص تأثیر نگذارد.

وقتی زنان به دلیل احساساتی بودن بیش از حد مورد سرزنش قرار می گیرند ، به عنوان پیامی تلقی می شود که احساسات آنها ناکافی و بیش از حد است. این منجر به بیزاری از خود و زوال سلامت روان می شود - زنان ممکن است فکر کنند که چیزی در احساسات آنها اشتباه است. در واقع ، احساسات همه مهم است ، مهم نیست که چقدر قوی باشد.

 
هرکسی نمی تواند واکنش های خود را ردیابی کند و انفجارهای احساسی را کنترل کند ، اما این فقط می تواند سیگنالی برای تجدیدنظر در نگرش و ایجاد خط واکنش سازنده باشد. و هنوز هم ، این تنها یک مشکل برای یک فرد خاص است: حتی اگر این یا آن احساس به او آسیب برساند ، ما نباید در واقعیت آنها شک کنیم. ما فقط می توانیم نحوه واکنش به آنها را انتخاب کنیم.


به عنوان مثال، زنان به احتمال زیاد  با افسردگی تک قطبی تشخیص داده می شود، در حالی که مردان بیشتر احتمال دارد که با وابستگی به الکل تشخیص داده شوند  . برخی از محققان معتقدند که یک عامل ژنتیکی در پشت این امر وجود دارد که میزان استعداد افراد از یک جنس خاص به این اختلال را تعیین می کند.


 توضیح دیگری نیز وجود دارد: بیمار روانی به دلیل اینکه به ندرت به متخصصان مراجعه می کنند ، در اعضای یک جنس خاص کمتر قابل تشخیص است. مردانی که احساسات خود را نادیده می گیرند و به راحتی اعتراف نمی کنند که افسرده هستند. آنها ممکن است به وضعیت خود توجه نکنند ، که ممکن است جدی و تهدید کننده زندگی باشد. برای خانم   ها تجربه و ابراز چنین احساساتی قابل قبولتر است.

 

با توجه به آمار مربوط به اختلالات شخصیتی: مردان سه برابر بیشتر از زنان " sociopathy " (ضد اجتماعی) تشخیص داده می شوند . علاوه بر این ، زنان 75٪ بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی (BPD) را تشکیل می دهند. شیوع این بیماریها نیز تحت تأثیر کلیشه های جنسیتی است ، که براساس آنها زنان نه با اختلال ضد اجتماعی ، بلکه با عدم انسجام عاطفی و هیستریکالیسم مشخص می شوند.

 

درباره BPD . این کلیشه به مردان تحمیل می شود که باید درمورد مشکلات خود شکایت نکنند یا احساسات خود را نشان ندهند (نمونه مرد که نباید گریه کنه )و نگران آنها نباشند ، به همین دلیل بسیاری از افراد همیشه احساس خود را مخفی می کنند. از طرف دیگر ، زنان به احتمال زیاد خشونت ، تجاوز جنسی (حتی با محارم) را تجربه می کنند که از عواملی هستند که در ایجاد اختلال روانی و زوال سلامت روان تأثیرگذار هستند.


 این واقعیت که بیماریها برای سهولت ، به طور عمده به "زن" و عمدتا "مرد" تقسیم می شوند ، باعث ایجاد عقاید تحریف شده در مورد اختلالات روانی می شود. به عنوان مثال ارائه دهندگان خدمات بهداشتی ممکن است علائم BPD را در مردان نادیده بگیرند و تشخیص کاملا متفاوتی به آنها بدهند و این امر درمان را دشوار می کند.

 

هم زنان و هم مردان می توانند اثرات منفی تفکر کلیشه ای را تجربه کنند و جدایی جنسیتی می تواند منجر به تشخیص نادرست و زوال سلامت روان شود. با شناخت مضرات انگ زدن و تأیید احساسات دیگران ، بر این مشکل زوال سلامت روان فائق خواهیم آمد و به افراد کمک می کنیم تا برای مشکلات بهداشت روانی و سلامت روان خود درمان موثری داشته باشند.

نظرات

در ادامه بخوانید...

چرا زنان بیشتر از مردان در مقابل خطر افسردگی قرار دارند

در

(سیارک)  : امروزه بر اساس نتایج سال‌ها مطالعه میدانی، محققان شکی ندارند که خطر افسردگی، زنان را بیش از مردان تهدید می کند و احتمال ابتلای آنان به این اختلال خلقی دو برابر مردان است. از آنجایی که زنان نخستین کسانی هستند که به عنوان مادر پاسخگوی نیازهای حیاتی کودک هستند، سلامت روحی آنان تأثیر مستقیمی بر سلامت روحی و روانی فرزندانشان و در نتیجه سلامت روان جامعه خواهد گذاشت. از همین روست که در این مطلب سعی می‌کنم به عواملی که ممکن است به افسردگی در زنان منجر شود اشاره کنم.

افسردگی چیست؟

افسردگی یکی از مهمترین انواع اختلالات خلقی است که در بسیاری از موارد دلیل اصلی مراجعه افراد به مراکز مشاوره و روان درمانی محسوب می شود. بیماری افسردگی انواع مختلفی دارد که از جمله مهمترین هایش افسردگی شدید، خفیف، بای پولار )یا دو قطبی(، بعد از زایمان و افسردگی خلقی فصلی هستند.

علائم افسردگی چیست؟

نشانه افسردگی و علامت اصلی افسردگی نوعی حس غم و ناامیدی است که گریبانگیر فرد می‌شود و سلامت روان فرد را به خطر می اندازد و طولانی شدن افسردگی را باید جدی گرفت. افسردگی در دراز مدت بر کیفیت روابط خانوادگی و اجتماعی و راندمان کاری و تحصیلی افراد تأثیر بسیاری می گذارد. اختلال در خواب، اختلال در تغذیه، گوشه گیری، بی میلی به کار، کاهش میل جنسی، ناتوانی جنسی در مردان، ناامیدی، پرخاشگری، زودرنجی، خستگی، منفی بافی، عدم و یا کمبود تمرکز و تمایل به خودکشی از دیگر علایم افسردگی محسوب می شوند.
در سی سال اخیر تحقیقات انجام شده در زمینه افسردگی نشان داده‌اند که این بیماری چند عاملی است که با ارائه یک مدل بیولوژیکی روانی اجتماعی بهتر می‌توان آن را فهمید.
عوامل مختلفی مانند رویارویی با مشکلات و شرایط دشوار زندگی از یک سو و راهکارهایی که شخص از آنان برای حل مسائل خود استفاده می کند از سوی دیگر در بروز اختلالات خلقی موثرند. تجربیاتی چون "از دست دادن" می‌تواند عاملی برای شروع افسردگی باشد. این از دست دادن می‌تواند مرگ یکی از نزدیکان، از دست دادن یک موقعیت اجتماعی یا شغلی، از دست دادن توجه و عشق دیگری و یا حتی از دست دادن احترام و اعتبار شخص در چشم دیگران باشد.

تأثیر تبعیض بر افسردگی

علاوه بر عوامل هورمونی و تأثیر آن‌ها خصوصا بر زنان از جمله در دوران بلوغ، حاملگی، دوران بعد از زایمان یا همچنین یائسگی، عدم برخورداری از عزت نفس کافی ریشه بسیاری از انواع افسردگی محسوب می شود. به رغم همه پیشرفت‌های اجتماعی شاید تصور اینکه هنوز در بسیاری از خانواده‌ها فرزند پسر را بر دختر ترجیح می‌دهند سخت باشد.

در ایران با اینکه دختران در عرصه های مختلف توانایی‌های خود را نشان داده و برای مثال درصد بالایی از دانشجویان دانشگاهها را تشکیل می‌دهند، همچنان با تبعیض حاکم بر خانواده مواجه بوده و بیش از پسران مورد آزار، خشونت، کنترل، تحقیر و بی مهری والدین خود قرار می گیرند. تبعیض موجود بین فرزندان دختر و پسر، رفتار خصمانه والدین با آن‌ها و به کارگیری روشهای تربیتی سنتی که در آن دختران جنس دوم محسوب می‌شوند دلایلی هستند که موجب کاهش عزت نفس دختران شده و در نتیجه بر میزان شکنندگی روحیشان می افزاید.
بیشترین علامت‌های افسردگی در زنان را می‌توان در شروع دوران بلوغ مشاهده کرد. زمانی که دوران کودکی به سر آمده و دختر وارد مرحله‌ای می شود که به طور جدی با انتظارات خانواده و جامعه روبرو می شود. مواجه شدن نوجوان با بحران هویتی و تغییرات جسمی، ترشح هورمون‌های جنسی و پیدایش نیازهای جنسی از یک سو و تصور جدا شدن از خانواده، شروع زندگی مستقل و قرار گرفتن در شرایطی که باید برای آینده تصمیم بگیرد، از سوی دیگر، می‌تواند گذار از این برهه از زندگی را سخت کند.
از آنجایی که زنان و مردان در بیان احساساتشان با هم متفاوتند، واکنشی که در مقابل فشارهای روحی از خود نشان می‌دهند نیز یکسان نیست. در حالی که پسران عموما نگرانی هایشان را با پرخاشگری و ناهنجاری‌های رفتاری نشان می‌دهند، اکثر دختران در شرایط مشابه دچار اختلالات خلقی و افسردگی می شوند.

تاثیر عزت نفس بر افسردگی

تجربه آزار و اذیت جنسی، خشونت، بی مهری و تجاوز هم بیش از پسران موجب افسردگی زنان می شود
"هم ذات پنداری" روندی است که در طی آن کودک تلاش می کند شبیه والدین هم‌جنسش باشد. مرگ زودهنگام مادر یا داشتن مادری افسرده احتمال افسردگی کودکان دختر را که از مادر الگو برداری می‌کنند افزایش می دهد. عدم توجه مادری که از افسردگی رنج می‌برد بخت برخورداری از عزت نفس کافی را کم کرده و ممکن است از دختر، زنی بسازد که برای خود هیچ ارزشی قایل نیست.
عزت نفس می‌تواند جنبه‌های مختلفی داشته باشد. یکی از جنبه هایش به فرد و خصوصیات شخصی چون میزان استعداد، درجه جذابییت، زیبایی و اخلاق او بر می‌گردد و جنبه دیگر به ارزیابی که از خود در ایفای نقش اجتماعی‌اش دارد مرتبط است.
کمبود عزت نفس موجب می‌شود که فرد از خود تصویری منفی داشته باشد، آن را به همه جوانب زندگی تعمیم دهد و در نتیجه دچار نوعی درماندگی شود. این حس درماندگی که اصطلاحاً با "مود" پایین شروع می‌شود کم کم می‌تواند تبدیل به افسردگی شود. فرد افسرده عموما خود را بی ارزش، دنیا را پوچ و آینده را سیاه می‌بیند.
تجربه آزار جنسی، خشونت، بی مهری و تجاوز هم بیش از پسران موجب افسردگی زنان می شود. اینگونه تجربیات زن را دچار درماندگی می کند، گاه موجب می‌شود که او خود را در بروز اینگونه رفتارها مقصر بداند و با سرزنش خود هر چه بیشتر منزوی شود و این امر بر روابط اجتماعی او تأثیر منفی بگذارد. (سیارک

تاثیر اشتغال و استرس بر افسردگی

برخی از زنان با بچه دار شدن خود را تنها به عنوان مادر تعریف و تمام وقتشان را صرف تعلیم و تربیت فرزندانشان می کنند. در این صورت زندگی یک زوج آنقدر وقف بچه‌ها می شود که تصور تداوم رابطه آن‌ها بدون وجود فرزندانشان ناممکن است. زنانی که زندگی شان تنها وقف خانه داری و بچه‌داری است با بزرگ شدن آنها و ترک خانه و تصور اینکه دیگر کسی به مراقبت و حضور آنان نیاز ندارد، ممکن است دچار افسردگی شوند. آن‌ها با رفتن بچه‌ها احساس می‌کنند فایده ای برای دیگران ندارند و هویت خود را از دست داده‌اند.
نتیجه بعضی از تحقیقات نشان داده است که عدم اشتغال و داشتن سه فرزند یا بیشتر می‌تواند به علت شکننده کردن موقعیت اجتماعی زن به عاملی برای افسردگی بدل شود. استیصال و گیر کردن در موقعیتی که راه خارج شدن از آن دشوار به نظر می‌رسد یکی از عوامل مهم در بروز افسردگی است.
در برخی افراد استرس نیز می‌تواند ریشه افسردگی باشد.

برخی از کارشناسان معتقدند که علت افسردگی بسیاری از زنان تنها شکنندگی روحی آنان نبوده و به میزان استرسی که در زندگی روزمره با آن روبرو هستند نیز بستگی دارد. مسئولیت پذیری بیش از حد در محیط خانه و کار و رسیدگی به فرزندان یا سالمندان باری است سنگین که اکثر آنان بدوش می کشند. زنانی که بدون همسر و به تنهایی باید پاسخگوی نیازهای عاطفی و مادی فرزندانشان باشند بیش از دیگران احساس استیصال می‌کنند و امکان بروز افسردگی در آنان به مراتب بیشتر است.در میان زنان شاغل دسته‌ای که نتوانسته اند بین زندگی خانوادگی و شغلی خود تعادل ایجاد کنند اغلب سرخورده می شوند.

آنان بدون توافق با شریک زندگی‌شان، تصور می‌کردند که به راحتی از پس هر دو نقش خود در خانه و بیرون از آن بر می آیند. متأسفانه عدم تقسیم کار در خانه و در نتیجه به دوش کشیدن بخش بزرگی از مسئولیت خانواده و تعلیم و تربیت فرزندان بار مضاعفی است که آنها بعد از مدتی توان تحملش را از دست می دهند. این زنان نهایتاً ممکن است به این نتیجه برسند که وظایف خود را آنطور که باید انجام نمی‌دهند و در نتیجه احساس گناه و عدم رضایت کنند. (سیارک

تاثیر خانواده سنتی، حقوق نابرابر بر افسردگی

افسردگی گاهی نتیجه زندگی در فرهنگی است که در آن محدوده سنی اطاعت از والدین روشن نیست
تجربه‌ام در ارتباط با خانواده‌های ایرانی نشان می‌دهد که اختلافات زناشویی، عدم برخورداری از حمایت همسر، درک نشدن توسط او یا طرد شدن توسط خانواده از دیگر مواردی است که بر میزان افسردگی در زنان تأثیر گذار است.
عدم پذیرش و به رسمیت شناختن شیوه زندگی فرد توسط خانواده تأثیرات عمیقی بر او می گذارد. این عدم پذیرش شخص را در بن بستی عاطفی قرار می دهد و او را علی‌رغم میلش مجبور به انتخاب می کند. انتخابی که در آن ادای دین به یکی عدم احترام و حق نشناسی به دیگری محسوب می شود. متاسفانه عدم تعریف درست و روشن از هویت شخصی و هویت خانوادگی و روشن نبودن مرزها در برخی از محیط های خانوادگی موجب می‌شود که والدین با دخالت های بی جا در زندگی فرزندان خود، بیش از آنکه موجب خوشبختی آنان شوند، به سرنوشتشان لطمه وارد کنند.
افسردگی گاهی نتیجه زندگی در فرهنگی است که در آن محدوده سنی اطاعت از والدین روشن نیست و با وجود سن بالای فرد، دخالت در امور شخصیش، او را تا حد یک کودک پایین آورده است.همه مواردی که به آن‌ها اشاره شد به خوبی نشان می‌دهند که علاوه بر عوامل هورمونی مختص زنان، آنچه تأثیری بسزا بر سلامت روحی آنها می‌گذارد محیط خانوادگی و اجتماعی آنهاست.

محیط خانوادگی، بر دنیای درونی فرد اثر می گذارد و جامعه، عاملی بیرونی است که سلامت روحی او را تحت تأثیر قرار می دهد. از همین رو برای پیشگیری یا حل مسأله افسردگی شاید بیش از هر چیز باید به فکر تغییر روش‌های تربیتی سنتی در خانواده و قوانین بسته در جامعه بود.
بهبود شرایط اقتصادی، امنیت شغلی، شرایط مناسب کار و حمایت های اجتماعی هم قطعاً به کاهش افسردگی در زنان و مردان منجر می شود. برقراری عدالت و رفع تبعیض هم چه در محیط کوچک خانواده و چه در جامعه می‌تواند مانع بروز و یا درمان افسردگی شود.

 این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید.  (سیارک

نظرات

در ادامه بخوانید...

مزایای شطرنج برای سلامتی

در

 

شطرنج که اغلب به عنوان یک بازی برای دانش فکری شناخته شده است، بهترین ورزش برای انجام مهم ترین عضو بدن ما است: مغز. در حالی که در سالهای دهه 1950 ودهه 1960 استاد بزرگ شطرنج بریتانیایی بابی فیشر محبوب شد، این بازی هنوز هم در بین شرکت کنندگان در تمام سنین، از جوانان تا سالمندان، در سراسر جهان رایج است. بازی شطرنج ممکن است به شما کمک نکند عضله دو سر خود یا ماهیچه های شکمی خود را قوی سازید اما در تمام عمر از سلامت روان لذت خواهید برد .(سیارک)

مزایا ی عالی شطرنج را در نظر بگیرید

3c32b4c2a9de4d494809d50ddf2c1bf5.jpg

 

رشد مغز را تحریک می کند: بازی هایی مانند شطرنج که مغز را به چالش میکشد درواقع باعث رشد شاخه های متعدد سلولهای عصبی میشود .با رشد بیشتر سلول های متعدد عصبی ، ارتباط عصبی در مغز بهبود می یابد و سریعتر می شود .مغز مانند یک پردازنده رایا نه ای است . شاخه های درخت مانند سلول های عصبی سیکنال های انگیزه را که با دیگر رشته های عصبی مرتبط است ،باعث می شود که پردازشگر کامپیوتر در حالت سریع و مطلوب عمل کند. تعامل با افراد در فعالیت های چالش انگیز نیز باعث رشد شاخه های سلول های مغزی میشود و شطرنج نمونه کاملی برای این تعامل است .

ازطریق شطرنج دوطرف مغز ورزش می کند

یک مطا لعه آلمانی نشان داده است وقتی از شطرنج بازان راجع به موقعیت های شطرنج وشکلهای هندسی سوال میشود ، نیمکره چپ و راست مغز شدیدا فعال میشود . زمان واکنش آنها به شکل های ساده یکسان بود، اما کارشناسان از هر دو طرف مغز خود برای پاسخگویی سریع به پرسش های موقعیت شطرنج استفاده می کردند.
IQ شما را افزایش می دهد: به نظر شما افراد با هوش خوب شطرنج بازی میکنند یا شطرنج باعث تقویت هوش افراد میشود ؟ یک تحقیق علمی نشان داده است که بازی کردن در واقع می تواند یک IQ شخص را افزایش دهد. مطالعه 4000 دانش آموز ونزوئل پس از چهار ماه آموزش شطرنج، افزایش قابل توجهی در نمرات IQ پسران و دختران داشت. بنابراین یک هیئت مدیره شطرنج را جذب کنید و IQ خود را بهبود ببخشید!

از ابتلا به آلزایمر جلو گیری می کند

b56559942006d7ae3ed2de308ba7c955.jpg

 

همانطور که سن ما زیاد میشود ،لازم است مغز را نیز مانند سایر اعضای بدن با ورزش تقویت کنیم .بهترین روش تقویت مغز به چالش کشیدن ان از طریق شطرنج میباشد . یک مطالعه اخیر در مجله پزشکی نیوانگلند نشان داد افرادی که بیش از 75 دارند ،ومرتب شطرنج بازی مکنند ،احتمال ابتلا به زوال عقل در انها نسبت به هوسالان خود کمتر توسعه میا بد ".ما این را گفتیم میتوانید شطرنج بازی کنید یا به زوال عقل مبتلا شوید" .چون عدم فعا لیت مغز قدرت واکنش مغز را کاهش میدهد. به همین دلیل لازم است شما قبل از 75 سالگی ورزش شطرنج را شروع کنید .(سیارک)

خلاقیت شما را نمایان می کند

5ade74e4cfac2af4a8ba8d206cae2e3b.jpg

 

از آنجائکه بازی کردن شطرنج سمت راست مغز را فعال میکند ،طرفی که مسعئول خلاقیت است ،باعث میشود خودتان را محدود در نظر نگیرید .یک مطا لعه از بازیکنان 7-9 ساله شطرنج ،کامپیوتر ،یا دیگر فعالیتها ،به مدت 32 هفته ،هفته ای یک بار انجام شد ،مشخص شد خلا قیت شطرنج بازان در تمام ابعاد از بقیه بالا تر بوده ، در اصل انها بهترین نتیجه را ارائه دادند .

مهارت های حل مسئله را افزایش می دهد

fb1c36206474fd1b8ddda34c52464eb4.jpg

یک بازیکن شطرنج باید باید سریع فکر کرده ومسائل راحل کند زیرا حریف مقابل دائما" مهره ها را تغییر میدهد .یک مطالعه در سال 1992 از بین 450 دانشجو درنیوبر انزویک نشان داد کسانی که شطرنج بازی میکنند در مقایسه با انهائی که شطرنج بازی نمی کردند ،درازمونهای استاندارد نمرات قابل توجهی را کسب کردند .

برنامه ریزی و پیش بینی را آموزش می دهد

یکی از بخشهای اخر مغز در طی نوجوانی ، قشر جلوئی مغز ،مسعولیت منطقه قضاوت ، برنامه ریزی وخود کنترلی را توسعه میدهد .ازانجائی که بازی شطرنج به تفکر استراتژیک و قطعی نیاز دارد به توسعه قشر پیشانی کمک کرده وان را بهبود می بخشد و در تصمیم گیریهای بهتر در تمام زمینه های زندگی به نوجوانان کمک میکند ، شاید آنها را از انتخاب غیر مسئولانه و مخاطره آمیز دور نگه دارد.(سیارک)

مهارت خواندن را افزایش می دهد

2cb02cab613ff719a79c546c2f73ee50.jpg

در یک مطالعه در سال 1991، دکتر استوارت مارگلیس عملکرد خواندن 53 نفر از دانش آموزان مقطع ابتدایی را که در یک برنامه شطرنج شرکت کرده بودند، مورد مطالعه قرار داد و آنها را در مقایسه با دانش آموزان غیر شطرنج در منطقه و در سراسر کشور مورد ارزیابی قرار داد . او نتیجه قطعی گرفت که بازی شطرنج باعث افزایش عملکرد در خواندن شد. نمره ارزیابی در مناطقی که دانش اموزان شطرنج بازی میکردند بالاتر از مناطق دیگر بود .

بهبود حافظه بهینه سازی

بازی شطرنج عمدتا"به دلیل قوانین پیچیده ای که باید بیاد داشته باشید و همچنین یاداوری حافظه مورد نیاز هنگام تلاش برای جلو گیری از اشتباهات قبلی یا بیاد اوردن سبک خاص بازی حریف ،حافظه شما را بهبود میبخشد . بازیکنان شطرنج خوب دارای عملکرد حافظه استثنایی و یادآوری هستند. مطالعات ششمین رده بندی پنسیلوانیا نشان داد دانش اموزانی که قبلا" شطرنج بازی نکرده بودند ،پس از بازی شطرنج خاطرات ومهارت های کلامی انها بهبود یافت .

ناتوانی حاصل از سکته مغزی را بهبود می بخشد

d044c22e9bc5672e91b07c8f2c863d3f.jpg

 

شطرنج مهارت های حرکتی خوب را در افرادی که دچار ناتوانی یا سکته یا سایر حوادث ناگوار فیزیکی شده اند، توسعه می دهد. این شکل توانبخشی نیاز به حرکت قطعه شطرنج در جهات مختلف (حرکت رو به جلو، عقب، حرکت رو به جلو، حرکت مورب به عقب)، که می تواند به ایجاد مهارت های حرکتی بیمار کمک کند و تلاش های ذهنی لازم برای بازی را بهبود بخشد مهارت های شناختی و ارتباطی بازی همچنین می تواند تمرکز عمیق و آرامش را تحریک کند و به بیماران مبتلا به سطوح مختلف اضطراب کمک کند.ترجمه  itrans.ir

نظرات

۱۴۰۰/۱۱/۱۹چگونه نتفلیکس مد را برای شطرنج بازگرداند و چرا بازی کردن آن برای کودکان به ویژه مفید است در پایان سال 2020، رونق شطرنج در جهان رخ داد: پرس و جوهای موضوعی در موتورهای جستجو ده برابر شد و خدمات مسابقات شطرنج آنلاین به معنای واقعی کلمه توسط بازیکنان جدید مورد حمله قرار گرفتند. دلیل این امر سریال فوق العاده موفق نتفلیکس The Queen's Move بود.

۱۴۰۰/۱۱/۱۹افراد ناآشنا با تاریخ شطرنج ممکن است این پیشرفت شطرنج را معمولی بدانند، زیرا به نظر می رسد که همیشه جایگاه یک بازی فکری محبوب و معتبر را داشته است. با این حال، همه چیز بسیار پیچیده‌تر است و شطرنج رویدادهای دراماتیک زیادی را پشت سر گذاشته است که بر اهمیت آن در جامعه تأثیر گذاشته است.

۱۴۰۰/۱۱/۱۹شاید محبوبیت شطرنج اصلا اتفاق نیفتاده باشد. در آغاز سفر اروپایی خود، در بسیاری از کشورها مجبور شدند قوانین را تغییر دهند، زیرا حرکت چهره ها با نظم جهانی موجود در تضاد بود. به عنوان مثال، امکان تبدیل یک پیاده ساده به یک ملکه نه تنها برای خانواده سلطنتی، بلکه برای همه افراد طبقه بالا توهین آمیز بود.

۱۴۰۰/۱۱/۱۹ممنوعیت شطرنج سرانجام تنها در قرون 15-16 پایان یافت، زمانی که شطرنج در دربار سلطنتی انگلستان و فرانسه رایج شد. در قرن هجدهم، شطرنج به کافه ها رفت و سرانجام در قرن نوزدهم به یک ورزش بین المللی تبدیل شد. دوران اوج بازی تقریباً به مدت یک قرن و نیم آغاز شد.

۱۴۰۰/۱۱/۱۹محبوبیت شطرنج در اتحاد جماهیر شوروی باورنکردنی بود. این هم توسط چهره های جدی در زمینه شطرنج جهان، بومیان کشور ما - آلخین، بوتوینیک، اسمیسلوف، پتروسیان، اسپاسکی، کاسپاروف - و سیاست داخلی توضیح داده شد. یک شطرنج باز در اتحاد جماهیر شوروی، مانند یک ورزشکار، می تواند این بازی را شغل اصلی خود قرار دهد و از آن امرار معاش کند. برای خیلی ها این تنها فرصتی بود که با شرکت در مسابقات بین المللی دنیا را ببینند.

۱۴۰۰/۱۱/۱۹کاهش شدید علاقه به بازی شطرنج در سراسر جهان در پایان قرن بیستم اتفاق افتاد، زمانی که توسعه هوش مصنوعی جهشی بزرگ داشت و رایانه در بازی شطرنج از انسان پیشی گرفت. سال 1997 به عنوان یک نقطه عطف تاریخی در نظر گرفته می شود: در آن زمان بود که برنده هشت دوره المپیادهای جهانی شطرنج، استاد بزرگ بین المللی گری کاسپاروف، به کامپیوتر Deep Blue با نتیجه 2 1/2 :3 1/2 شکست خورد . در آغاز دهه 2000، پروفسور مونتی نیوبرن متوجه شد که به زودی بازی قهرمان جهان در برابر رایانه نتیجه مشخصی خواهد داشت، به این معنی که دیگر جالب نخواهد بود.

۱۴۰۰/۱۱/۱۹چگونه صنعت فیلم توانست محبوبیت بازی شطرنج را بازگرداند؟ اولین موج علاقه به شطرنج در چند دهه اخیر در آغاز همه گیری اتفاق افتاد. درست است، ما بیشتر در مورد بازی های آنلاین صحبت می کنیم: در قرن بیست و یکم، شطرنج تنها ورزش سنتی تبدیل شده است که تقریباً 100٪ به اینترنت منتقل شده است. در همان ابتدای شیوع بیماری همه گیر، بسیاری از مسابقات آنلاین بزرگ وجود داشت که تبلیغات گسترده ای در تلویزیون و شبکه های اجتماعی دریافت کردند.

۱۴۰۰/۱۱/۱۹و در اکتبر 2020، مجموعه 7 قسمتی "حرکت ملکه" در پلتفرم نتفلیکس در مورد شطرنج باز درخشان بث هارمون منتشر شد که بر همه موانع سر راه خود غلبه می کند - از رقبای جدی مرد تا اعتیاد به الکل. خود گری کاسپاروف به عنوان مشاور در بخش شطرنج فیلمنامه عمل کرد. یک ماه بعد، نتفلیکس فیلم The Queen's Move را موفق‌ترین مینی‌پروژه خود معرفی کرد: این پروژه رتبه‌بندی عالی و نقد های عالی هم از سوی منتقدان و هم از بینندگان عادی داشت. اما این همه ماجرا نیست! قبلاً در زمستان، پرس و جوهای جستجوی Google در مورد شطرنج برای اولین بار در 9 سال گذشته به حداکثر خود رسید و فروش تخته های شطرنج از 200٪ به 1000٪ افزایش یافت!

۱۴۰۰/۱۱/۱۹البته، افزایش علاقه هم شطرنج آنلاین و هم وبلاگ نویسان شطرنج را تحت تاثیر قرار داد، اما با این حال، قابل توجه ترین اثر حرکت ملکه را می توان تقاضای زیاد برای شطرنج واقعی نامید . احتمالاً با تحت تأثیر قرار گرفتن این سریال، مردم می خواستند نه تنها به دنیای شطرنج بپیوندند، بلکه می خواستند احساسات لمسی مهره ها و تنش های مبارزات کلاسیک و آفلاین را نیز تجربه کنند.

۱۴۰۰/۱۱/۱۹شطرنج همچنان در سینماتوگرافی مورد بهره برداری قرار می گیرد. در پایان سال 2021، درام الکسی سیدوروف "قهرمان جهان" منتشر شد. در مورد مسابقه شطرنج 1978 بین آناتولی کارپوف و ویکتور کورچنوی می گوید. این فیلم نتوانست موفقیت سریال های نتفلیکس را تکرار کند، اما ببینیم در آینده ای دور چه تاثیری بر محبوبیت شطرنج خواهد داشت.

۱۴۰۰/۱۱/۱۹زمان هایی که مردم در حیاط ها شطرنج بازی می کردند برای همیشه گذشته است. دنیای سرگرمی واقعا بی حد و حصر است و رقابت شطرنج با گجت ها، کنسول های بازی و حتی بازی های رومیزی سخت است. و با این حال این یک ابزار منحصر به فرد است که نه تنها می تواند سرگرم کند، بلکه تفکر منطقی و حافظه را توسعه دهد

۱۴۰۰/۱۱/۱۹ تفکر منطقی و حافظه. ماهیت بازی شطرنج این است که هنگام انجام همان اقدامات، بهترین راه حل را پیدا کنید، در حالی که تمام اطلاعات دریافت شده را به یک زنجیره مشترک متصل کنید. بدون اتصال منطق و یادآوری بازی های قبلی، این غیر ممکن است.

۱۴۰۰/۱۱/۱۹توانایی تجزیه و تحلیل. تنها پس از تجزیه و تحلیل کامل وضعیت روی تخته، بازیکن حرکت بعدی را انجام می دهد. تمرکز و توجه شطرنج یک بازی برای افراد متمرکز است. هدفمندی هر بازیکنی می خواهد برنده شود و برای این تلاش می کند. خیال پردازی. محاسبه یک بازی فقط بر اساس منطق و تحلیل غیرممکن است. این یک تخیل غنی است که ایده ای از روند بعدی رویدادها می دهد.

۱۴۰۰/۱۱/۱۹شطرنج تأثیر مثبتی بر کودکان دارد. لازم نیست از یک کودک یک استاد بزرگ بسازید، اما چند ساعت در هفته به بازی شطرنج به خوبی اختصاص داده شده است، همه مهارت های فوق را توسعه می دهد، که نه تنها در مدرسه، بلکه در زندگی آینده نیز مفید است. اما مهمتر از همه، شطرنج هنوز یکی از جالب ترین بازی های تاریخ بشریت است. به همین دلیل است که مردم با اشتیاق فراوان به بازی آنها ادامه می دهند. "زیرا همه ما بازی را چه جسمی و چه روحی دوست داریم و به گرمی از برنده استقبال می کنیم."

در ادامه بخوانید...

تفاوت حسادت و حسرت چیست؟

در


تمایل برای داشتن چیزی دلخواه و مطلوب که دیگری آنرا ندارد . هنگامی ممکن است حسادت رخ دهد که شخص بیم از دست دادن چیزی داشته باشد، و یا پیش از این از دست داده باشد، رابطه مهمی با شخص دیگری بعنوان شخص ثالث برقرار می کند، در این هنگام حسادت ممکن است رخ دهد که شخصی فاقد چیزی است که دیگری دارد و آرزو می کند که ایکاش دیگری آنرا نداشت .
غبطه و حسرت، خصومتی است مافوق احساس منفی نسبت به شخصی که داراتر می باشد . بعبارت دیگر، غبطه و حسرت احساس خشم نسبت به شخصی است که چیزهای مطلوب و با ارزشی دارد و شخص دیگر آنها را ندارد و یا نمیتواند داشته باشد. هر گونه خصوصیت و یا دستاوردی که باعث تحسین شود نیز به احتمال قوی منجر به برانگیختن حسادت میشود. این موارد شامل ثروت، منزلت، قدرت، شهرت، موفقیت، استعداد، تندرستی کامل، درجات بالا، ظاهر خوب و محبوبیت است.
غبطه و حسرت آرزوی داشتن چیزی نیست و یا مزیتی که باعث برانگیختن حسادت شود، بلکه غبطه و حسرت آرزویی بسیار تیره و تار است که باعث از دست دادن شی و یا مزیت میشود. حسادت لذتی گمراه کننده، شادی مخرب (خوشحالی) است که زمانی که شخص دارا دچار عدم موفقیت و یا رنج و ناراحتی میشود، ایجاد میگردد. رایج ترین بیان ظاهری حسادت، شایعات بی اساس است .
اکثر مردمی که من با آنها در مورد حسادت و غبطه به بحث پرداختم، وجه تمایز این دو واژه برایشان مشخص نبود. من از صدها نفر از مردم طی 30سال گذشته در مورد تفاوت میان احساسات سوال پرسیدم. بسیاری می گفتند: "من فکر میکردم که آنها یکسان هستند". (سیارک

بسیاری دیگر می گفتند: "حسادت مربوط به انسانهاست و حسرت و غبطه مربوط به اشیاء است". "هیچ یک از این پاسخ ها تصویر روشنی از تفاوت بین حسادت و غبطه بدست نمیدهد. در تجربه من، با این حال، اروپایی ها و مردم جهان سوم به احتمال بسیار زیاد نسبت به آمریکایی ها قادر به بیان این تفاوت هستند. دانشجویانم مشتاق یافتن مثال هایی در گفتار و در رسانه ها از حسرت و غبطه به نام "حسادت" و یا موارد اشتباهی از این دست بودند. برای مثال، "سایر بازیکنان تیم هاکی ورک نسبت به حقوق و دستمزد بالای ستارگان تیم حسادت می ورزیدند". و یا 'TM حسادت ورزید زیرا که شما مورد تقدیر قرار گرفتید، یا "برخی از نوازندگان به استعداد آشکار او حسادت می ورزند." زیرا، از آن جلوگیری میشود، نادیده گرفته میشود، پنهان میشود و بصورتهای دیگری خود را نشان میدهد. به همین دلیل، مشاهده آن دشوار و ارزیابی آن از طریق خود گزارش تقریبا غیر ممکن است. داشتن تعریف مشخصی از غبطه و حسادت، وجه تمایز میان آنها، سبب میشود تا به تجزیه و تحلیل این دو احساس بپردازیم.
از دیدگاه ما، فواید اجتماعی حسادت، تغییرات متقابل فرهنگی، چگونگی تغییر آن به دلیل انقلاب جنسیتی و جنبش زنان، و برخی مفاهیم جهت روان درمانی و خودآگاهی بودند. این یافته ها بطور خلاصه شده ای تحت عنوان ده تصور نادرست در مورد حسادت مطرح گردیدند که بطور گسترده ای در میان مردم آمریکا در اوایل قرن 21 رواج داشت.
عملکرد اجتماعی حسادت
هر چند که اغلب به عنوان "احساسات بیهوده " مطرح میگردد، اما حسادت در کل برای افراد، زوج ها، و جامعه مفید است. با محفاظت ازدواج از خیانت و زنا، حسادت به حفظ نظم اجتماعی کمک میکند. حسادت به حفظ نقش های اجتماعی سنتی کمک می کند. به عنوان مثال، حسادت مادر نسبت به توجه همسرش به فرزندشان موجب میشود که وی بعنوان مادر در قبال فرزندش، تنها و یا در درجه اول به پدر نقش همبازی کودکش را بدهد.
در هر فرهنگی، مردم برای روابط مطابق با هنجارهای غالب ارزش قائل هستند. حسادت از هرآنچه که فرهنگ هر مردمی بعنوان ارزش به آنها می آموزد، محافظت می کند. همانگونه که  محقق دیویس اشاره می کند:
جایی که در آن اختیار منحصربفردی از تمام عشق یک فرد متداول است، حسادت منحصرا آنرا می خواهد. جایی که در آن عشق بر اساس برخی معیارها تقسیم می شود، و حسادت در این تقسیم مداخله خواهد نمود.ترجمه  itrans.ir

نظرات

در ادامه بخوانید...

پرخاشگری در مدارس / قلدری

در

در بخش اول این مقاله آوردیم که : قلدری کردن بر زندگی جسمانی، اجتماعی و روانی تاثیر منفی داشته و باعث ایجاد خطر (ریسک) برای زندگی شخص در آینده میشود. حال به ادامه مقاله می پردازیم(بخش اول این مقاله )

بیورکوئیست، لاجرسپتز، کوکیاینن در سال 1992 به شناسایی دو نوع پرخاشگری پرداختند، که عبارتند از رفتار قلدرانه ی مستقیم و غیر مستقیم. آنها قلدری مستقیم را به عنوان نبرد یا برخوردی مستقیم، و قلدری غیر مستقیم را به عنوان نوعی از قلدری که از طریق روشی تبدیلی (convert way) صورت میگیرد، تعریف میکنند. ( سیارک)

در نتیجه، سه نوع رفتار قلدرانه وجود دارد. اول، قلدری کلامی که به ناسزا گفتن و تهدید کردن اطلاق میشود. دوم، قلدری روانی که لگذ زدن و هل دادن بچه های دیگر از تاثیرات آن است. سوم، طرد اجتماعی (social exclusion) که تبدیلی ترین نوع قلدری ست.

هنوز باید مطالعات و تحقیقات زیادی در مورد آخرین نوع قلدری انجام بگیرد، چرا که این نوع از قلدری، تبدیلی ترین حالت پرخاشگری بوده و معلمان به آسانی قادر به شناسایی آن نیستند . به صورت کلی، تحقیقات نشان داده است که قلدرها دارای برخی مشخصات مشترک میباشند. برای مثال، فرد قلدر نمیداند چگونه باید احساسات و خشم خود را ابراز و کنترل کند. علاوه بر این، قلدرها بچه هایی هستند که معمولا از طرف خانواده شان مورد آزار جسمی و روانی قرار گرفته اند. به علاوه، یافته های تحقیقات نشان میدهد که قلدرها از خانواده هایی سر بر می آورند که به نیازهای فرزندان اهمیتی نمیدهند . از سوی دیگر، قربانیان نیز چند مشخصه ی اصلی دارند. برای مثال، قربانیان از نظر جسمانی از همسالان خود ضعیفتر هستند، و در نتیجه، دفاع از خود برایشان دشوار است. این بچه ها مضطرب بوده و در محیط مدرسه احساس نگرانی میکنند. قربانیان دوستان بسیار کمی دارند، اما دانش آموزانی ساکت و آرام هستند. علاوه بر این، تحقیقات نشان میدهد که بچه قربانی در مدرسه احساس ناامنی کرده و در نتیجه، هنگامی که در خطر باشد سریعا گریه میکند. مهمترین نکته این است که چنین بچه ای باور دارد او مسئول اتفاقی ست که در حال رخ دادن است. در نتیجه، قربانیان از عزت نفس پایینی (low self-esteem) برخوردار هستند. ( سیارک)
قلدری در میان بچه های مدرسه ای یک معضل جهانی بغرنج بوده و در دهه های اخیر، در سطح بین المللی، به صورت گسترده ای مورد مطالعه قرار گرفته است . 

قلدری کردن نوعی رفتار پرخاشگرانه بوده و مشخصه های اصلی آن شامل قصد آسیب رساندن، جنبه ی تکرار شدن اعمال منفی و آسیب زننده، و عدم تعادل قدرت میان قلدر و قربانی میباشد . قلدری ممکن است در هر فضایی اتفاق بیفتد.

با این وجود، مدرسه ها فضاهایی هستند که در رابطه با رویدادهای قلدری بیش از هر فضای دیگری مورد مطالعه قرار گرفته اند. تلاش برای کاهش وقوع یکی از جدی ترین مشکلات خشونت مدرسه ای  به عبارت دیگر، قلدری مدرسه ای و پیامدهای مخربش  هدفی بشردوستانه است که توجه دانشمندان را در سراسر جهان به خود جلب کرده است.

مرور و فراتحلیلی نظام مند در این حوزه نشان میدهد که برنامه های ضد قلدری که در مدرسه ها اجرا میشوند، در زمینه ی کاهش قلدری و قربانی شدن افراد نتایج مثبت چشمگیری ارائه نداده و بیشتر از آنکه باعث کاهش مشارکت دانش آموزان در نقشهای قلدر و قربانی شوند، بر دانش، رفتارها، و ادراک خویشتن (self-perception) آنها تاثیر داشته است . با این حال، بیشتر کار بر روی مداخله کل مدرسه در معضل قلدری و رسیدگی به آن تمرکز داشته، و تلاش چندانی در حوزه ی پرورش مهارتهای اجتماعی قربانیان و قلدران صورت نگرفته است. ...........این مقاله ادامه دارد. ترجمه  itrans.ir

نظرات

در ادامه بخوانید...

آگاهی از شخصیت ناخودآگاه با نگاه به این تصویر

در


هر شخصی در ضمیر ناخود آگاه خود شخصیت ناخودآگاه دارد که گاها خودش هم از آن‌ها بی اطلاع است. گاهی احساس می‌کنید کسی با شما حرف می‌زند، نظر می‌دهد، درددل می‌شوید. این همان ضمیر ناخودآگاه و شخصیت ناخودآگاه است که با شما صحبت می‌کند. با نگاه کردن به این می‌توانید زاویه دیگری از شخصیت خود را بیشتر بشناسید.

اولین چیزی که در تصویر زیر می‌بینید شخصیت ناخودآگاه شما را نشان می‌دهد

اگر شخص را می‌بینید

اگر در نگاه اول به تصویر ابتدا سر شخص را دیده اید انسان کمال گرایی هستید و همیشه برای دنیا بهترین را می‌خواهید. به اولین تاثیر برخورد اولیه خیلی اعتقاد دارید. خودتان هم همیشه در برخورد اول تاثیر خوبی روی دیگران می‌گذارید. اعتقاد دارید هر شخصی چیزهایی را می‌تواند در دنیا کنترل کند تا جهان جای بهتری برای زندگی باشد. همیشه بیشترین تلاش خود را می‌کنید تا همه چیز خوب و عالی باشد.

 حس سپاسگزاری زیادی دارید. برای کاری که دیگران برایتان انجام می‌دهند ارزش قائل هستید. هر چند به جزییات توجه دارید ولی قدرت ثبات قدم و اعتماد به نفس شما باعث می‌شود همیشه یک تصویر کلی و کامل از همه چیز داشته باشید. هر چند بیشتر مردم این حس و ذکاوت شما را نادیده می‌گیرند.

اگر درخت را دیده اید

اگر در نگاه اول درخت بنفش توجه تان را جلب کرده است انسان متفکری است که مسائل را با منطق حل می‌کند. به همین دلیل بیشتر افرادی که شما را می‌شناسند هنگام بروز مشکل برای راهنمایی و مشورت به شما مراجعه می‌کنند. اطلاعات زیادی در موارد مختلف دارید ولی باز هم عاشق یادگیری مطالب جدید و حتی ادامه تحصیل هستید. یادگیری شما هیچ وقت متوقف نمی‌شود. به دنبال راه ها و فرصت‌هایی می‌گردید تا چیزهای تازه ای یاد بگیرید و افق دیدتان را وسیع تر کنید.شما برای یادگیری، تحصیلات، و رشد فکری ارزش زیادی قائل هستید.

اگر پرنده ها را دیده اید

اگر در نگاه اول پرنده ها توجه شما را به سوی خودش کشانده کلا ذهن منظمی ندارید و پراکنده فکر می‌کنید. خیلی دوست ندارید روی چیزی یا کسی متمرکز شوید. درست مثل پرنده ها هر جا که احساس آزادی کنید، سرخوشانه پرواز می‌کنید و از آن لذت می‌برید. جمع و بودن در جمع را دوست ندارید. چون اعتقاد دارید وقتی در جمع و در کنار دیگران نباشید فضای بیشتری برای خود دارید.

تنهایی را به بودن در جمع ترجیح می‌دهید. مسافرت و کسب تجربه های جدید را دوست دارید. ذهن ماجراجویی دارید که دوست ندارد محدود به محیط دور و برش شود. درست مثل پرندگان دوست دارید هر جا و در هر زمانی فقط احساس آزادی کنید.

نظرات

در ادامه بخوانید...

چگونه خطر خودکشی را کاهش دهیم

در

روشهای سنتی برای مدیریت و درمان خشونت ناشی از خود فرد در درجه ی اول مدل سندرم روانی را بکار گرفته است که بر طبقه بندی و درمان رفتارها براساس ویژگیهای توپوگرافیکی آنها متمرکز است که عمدتا شامل: علامتها برای مثال،آنچه بطور مستقیم قابل مشاهده است ،مانند آشفتگی روانی-حرکتی ویا رفتار تکراری )و علایم بیماری (برای مثال،آنچه توسط بیمار گزارش شده است ولی بطور مستقیم قابل مشاهده نیست،مانند حالت افسردگی یا اضطراب)اختلال روانی مرتبط با این منظر ،فکرهای خودکشی اقدامهایی برای خودکشی علایم اختلال روانی میباشند ( جابز،( 2006 . درمان تفکرات خودکشی و تلاشها برای خودکشی بنابراین بسوی حل شرایط روانی سوق داده میشوند که تصور می گردد که خطر خودکشی را کاهش میدهد (برای مثال،افسردگی، اختلال شخصیتی، مرز کسالت).متاسفانه این دیدگاه ،محدودیت های قابل توجهی دارد و پیشرفت ما در درک مان از خودکشی را نشان میدهد،تا حد زیادی به  دلیل اینکه تلاش برای خودکشی و فکر خودکشی با تمام اختلالات روانی مرتبط هستند(هریس و باراکلوف، 1997)، پیشنهاد میکند هیچ تک شرط روانی وجود ندارد که بعنوان سبب شناسی کلیدی برای خودکشی عمل کند ، تعداد زیادی از افراد با شرایط روانی بعنوان فاکتورهای خطر برای تلاشهای خودکشی عمل میکنند ،تعداد زیادی از افراد با شزایط روانی برای خود کشی اقدام نخواهند کرد یا در نتیجه خودکشی نخواهند مرد ، که پیشنهاد میکنداختلالات روانی بطور ویژه ای برای درک خطر خودکشی امری خاص نیستند.

این واقعیت که تنها تعدادی ،نه همه ی افراد با شرایط روانی دست به خودکشی میزنند نشان میدهد که باید فاکتورهای دیگری باشند که مستقیما منجر به خودکشی میشوند.

بدون در نظر گرفتن پرونده ی تشخیص ویژه ی فرد در مقابل مدل سندرم روانی یک رویکرد کاربردی برای درک فکر خودکشی و اقدام به خودکشی بوسیله ی تئورسین ها پیشنهاد شده است. (1) در رویکرد کاربردی ،تلاشهای خودکشی براساس مکانیسم های موجود که رفتار را در طول زمان فعال کرده یا حفظ میکند ،درمان می کنند.بر این منظر فاکتورهای محیطی، که قبل و بعد از اقدام به خودکشی وجود دارد رخ می دهند ،فرض میشود که پدیدار شدن و رخ دادن تفکر خودکشی و اقدام به خودکشی را در طول زمان تحت تاثیر قرار میدهد اکثر تئوریهای برجسته برای خودکشی برای مثال پیشنهاد میکنند که اقدام به خودکشی  بعنوان استراتژی مقابله برای کاهش آشفتگی روانی (عاطفی)دومین عوامل استرس زای حیات است  که بعنوان مداوم و غیرقابل حل، نمود پیدا میکنند.

ناتوانی در حل مسائل ،تحمل آشفتگی روانی و تنظیم احساسات در نتیجه منجر به اقدام به خودکشی میگردد ،در صورتی که کاهش آشفتگی روانی و اجتناب از عوامل استرس زا در حیات بعد از خودکشی(ناموفق) اتفاق افتاده ، برای تقویت رفتار و افزایش احتمال وقوع آن در آینده عمل میکند. در حقیقت مطالعات تائید کرده اند که تلاشها برای اجتناب و آرام کردن آشفتگی روان،انگیزه ی اولیه برای هردو خشونت خودکشی یا خودکشی غیر عمدی است. اجتناب از آشفتگی روانی یک عامل کمک کننده رایج بر بیشتر اختلالات روانی است ،نه فقط برای اقدام به خودکشی . استفاده ی مواد ، بعنوان استراتژی مقابله ای برای کاهش آشفتگی روانی مورد استفاده قرار میگرد ،در صورتیکه اجتناب و سرکوب خاطرات ناخوانده ،وقایع شوک آور محرکهای اولیه اختلالات فرا آشفتگی می باشند .

بطور خلاصه افرادی که در تنظیم آشفتگی خود با مشکل رو به رو هستند تمایل دارند از لحاظ عاطفی واکنش پذیر بوده و به احتمال زیاد از استراتژی سرکوب به عنوان استراتژی مقابله استفاده کنند که به چندین شرایط روان شناختی و رفتارهای مشکل زا که بطور معمول با تلاش برای خودکشی مرتبط هستند آسیب پذیری القاء میکند( برای مثال ،سوء مصرف مواد ،اختلالات فرا آشفتگی ،اختلال شخصیتی ).

ناخوشی های مشترک بنابراین ،بدلیل فرایند های روانشناختی رایج اتفاق می افتند ،که قابل توجه ترین اینها مقابله های بر پایه ی اجتناب و حل مسئله ناموثر است.با گسترش درمانهایی که اجتناب را هدف قرار میدهند با آموزش تنظیم احساسات و مهارتهای حل مسئله نمیتواند فقط خطر اقدام به خودکشی را کاهش دهد اما همچنین میتواند بسیاری از ویژگیهای رفتاری و روانی که باهم اتفاق می افتند را کاهش دهد.

اختلالات همراه با مصرف مواد: اختلال مصرف مواد در بین رایج ترین فرض ها روانشناختی هستند و بصورت رایج با تفکر درباره ی مرگ و اقدام به خودکشی مرتبط میباشند .

در جمعیت کلی آمریکا ،برای مثال ،نرخ شیوع هر نوع اختلال ناشی از مصرف مواد تقریبا 9%است که از آن اکثریت قریب به اتفاق (8.5%)،اختلال مصرف الکل است . "قرانت و همکاران" علاوه بر این گزارش داده اند که تا 20%افراد با اختلالات مصرف مودا از هر نوع با الگوی اختلال حالت و اضطراب هماهنگی دارد.و حدود نصف (53%)که با الگوی وابستگی به مصرف مواد متناسب هستند اختلال حالت ناخوشی یا اضطراب دارند. این چنین هرچه شدت استفاده از مواد افزایش یابد ،این وضع برای یک شرایط ناخوشی روانی نیز بیشتر می شود .مصرف الکل یا مواد با هر نوع وخامت سطح ،اقدام به خودکشی بعدی را پیش بینی میکند.حتی در زمان کنترل متغیرهای دموگرافیک شرایط ناخوشی روانی (برقز ،والترز و کسلر 2000) پیشنهاد میکند که مصرف مواد، یک فاکتور واحد خطر برای تلاشهای خودکشی است و باید در درمان بیماران اقدام به خودکشی بدون توجه به سطح وخامت آن مورد بررسی قرار گیرد .در ترکیب با دیگر اختلالات روانی دیگر به هر حال خطر برای اقدام به خودکشی حتی بیشتر افزایش پیدا کرده است .استفاده از مواد و اختلال حالت ،بطور خاص بنظر میرسد که به تلاشهای خودکشی با استقلال نسبی یا افزایشی کمک میکند .

برای مثال ،افراد با سوء مصرف مواد و اختلال دو قطبی تقریبا دو برابر بیشتر احتمال به اقدام به خودکشی در طول حیات خود بعنوان افرادی هستند که تنها اختلال دوقطبی دارند.

با توجه به اختلال حالت ،خطر با احتمالا با افسردگی وخیم و حالت روانی تشدید شود. (برای مثال ،اختلال افسردگی اصلی ،اختلال دوقطبی ،مرحله ی افسردگی ترکیبی)در مقایسه با اختلال روانی تک قطبی . رابطه ی موقت افسردگی و وابستگی به مواد ممکن است خطر اقدام به خودکشی را در بین افراد با افسردگی شدید و وابستگی به مواد تحت تاثیر قرار دهد .به خصوص ،افسردگی که قبل از شروع وابستگی به مواد رخ میدهد با تمایل بیشتر به خودکشی همراه است  ،اما افسردگی که در طول دوره ی پرهیز رخ میدهد با تعداد اقدام به خودکشی متناسب است .

افراد کلینیک های ترک مواد باید بنابراین زمان نسبی شروع و از بین رفتن حالت اضطراب و مصرف مواد با گذر زمان را در نظر بگیرند . علاوه براین ،متخصصان بالینی باید نسبت به زمانهای خطر احتمالی در بین افراد باشرایط وخیم،بخصوص زمانی که مراحل افسرده کننده در زمان مصرف نکردن مواد ،در هر دو بیمار و متخصص بالینی ممکن است هوشیاری پایین بیاید ،هشیار باشند.
خطر زیاد اقدام به خودکشی محدود به مصرف مواد و اختلال حالت نمیشود به هر حال استفاده از مواد روان گردان و اختلال اضطراب نیز تاثیر بسزایی دارد .

اختلال استرس پس از آشفتگی (PTSD) بطور خاص که قبلا بعنوان اختلال روانی طبقه بندی می شد ،اما بعدا دوباره به عنوان یک اختلال شکی و اضطراب آور در DSM اخیرا منتشر شده و دوباره طبقه بندی گردید ،توجه قابل توجهی بخاطر همراهی با اختلال مصرف مواد به خود جلب کرده است. از آنجا که افراد با PTSD همراه و وابستگی به مواد بهبود آهسته تری از تفکر به خودکشی در گذر زمان تجربه میکنند . متخصصان بالینی ممکن است برای افزایش شدت و طول درمان در گذر زمان برنامه ریزی کنند.دوام تفکر به خودکشی در بین افراد، فرض وابستگی به مصرف مواد و PTSD ممکن است کنترل زیادی از جانب متخصصان بالینی نیاز داشته باشد و بخصوص به جهت شواهد که خطر اقدام به خودکشی را در بین بیماران با سابقه ی اختلال مصرف مواد برجسته تر میکند.

علاوه براین ،وجود مواد ،در بین افراد و با تفکر خود کشی بطور قابل توجهی احتمال اقدام به خودکشی بی برنامه و آنی را افزایش می دهد .

متخصصان بالینی باید درباره ی نحوه ی تغییر این یافته ها محتاط باشند ،بااین حال ،از آنجا که سوء تفاهم های قابل توجهی درباره ی ،به اصطلاح اقدامات خودکشی به اصطلاح بی برنامه و آنی وجود دارد.با در نظر گرفتن ایده ی اقدامات بی برنامه و بدون برنامه برای مثال ،تعداد زیادی از متخصصان کلینیکی فکر میکنند که اقدام به خود کشی که بصورت فی البداهه بدون برنامه ریزی رخ می دهد .در حقیقت ،اقدام به خودکشیی، بنظر میرسد که کمترین فکر پیش از عمل را دارد.یا با تفکر کم یا بی هیچ پیش بینی ، درحقیقت ،بنظر میرسد که اغلب اقدامهای خودکشی بدون هشدار قبلی ،برنامه ریزی یا تفکر و بنابراین به صورت بدون برنامه و فی البداهه می باشد.به هر حال این مهم است که در خاطر داشته باشید که خطر زیاد شده برای این ظاهرا اقدامات به خودکشی بدون برنامه در بین افراد با اختلال مصرف مواد در بین آنهایی که  فکر خودکشی دارند رخ میدهد.بنابراین خودکشی  قبلا توسط افراد در نظر گرفته شده است که بیان میکند ، اقدام به خودکشی ممکن است با این همه بدون برنامه و آنی نباشد .

در واقع بنظر میرسد که مصرف مواد (بخصوص الکل ،استنشاق ها و هرویین  )آستانه ی اقدام به خودکشی یا زمان بین تصمیمات نهایی برای اقدام به خودکشی را کوتاه تر میکند بخصوص برای افرادی که به خودکشی فکر کرده اند.

این یافته نکات مهمی را برای کار بالینی با بیماران خودکشی با اختلال مصرف مواد مضر برجسته میکند .به این دلیل،برای متخصصان مهم است تا وخامت یا جدیت اقدام به خودکشی را که در زمان مسموم شدن یک بیمار رخ میدهدتشخیص دهند چرا که برخی از بیماران که اقدام به خودکشی میکنند ممکن است این خطر راکوچک وانمود کنند  یا اصرار کنند که اقدام به خودکشی یک اقدام به خودکشی واقعی نبوده(برای مثال من فقط مست بودم و احمق بودم،من واقعا نمیخواهم خودم را بکشم ) متخصصان باید با این وجود، این اقدام به خودکشی را جدی تلقی کنند.از آنجا که مصرف مواد اقدام به خودکشی را تسهیل میبخشد ،آن را میتوان در حیطه ی رفتاری و حالت خودکشی ، مفهوم گذاری کرد.بخصوص ،مصرف مواد اغلب بعنوان استراتژی مقابله ای با بحران رفتاری ،مشابه کاربردی مورد نظر عمل میکند و اقدام به خودکشی را پیشنهاد میکند و بنابراین،بصورت درمان رفتارشناختی کوتاه معاصر عمل می کند.در واقع ،درمان همزمان مصرف مواد و فکر خودکشی بطور قابل توجهی با سرعت فکر خودکشی همزمان مرتبط با درمان متمرکز بر فقط سوء استفاده از مواد است. مصرف مواد را میتوان با درمان متمرکز بر خودکشی با راحتی زیاد ترکیب کرد .برای مثال ،برنامه های پاسخ به بحران ،ممکن است شامل تمایل برای دارو و الکل را بعنوان علایم هشدار برای بحران خودکشی باشند.تداخلات شناختی ممکن است عقاید هیئت علمی یا فرضیه ها درباره ی استفاده از الکل باشد(برای مثال من باید بنوشم من دیگر نمیتوانم ناله کنم ) برنامه ریزی رفتاری ممکن است شامل آگاهی و اجتناب از مکانها یا مردم مرتبط با مصرف مواد باشد.بطور خلاصه زمان درمان بیماران خودکشی بامصرف مواد مضر ،استفاده از مواد باید با سایر علائم همزمان مورد هدف قرار گیرد و عوامل جهت دهنده ی اقدام به خودکشی و استراتژی دیگر برای مقابله با آشفتگی عاطفی باید یاد گرفته شده یا تقویت شوند.تنش بطور مداوم بعنوان عامل خطر برای فکر خودکشی و اقدام به خودکشی با تحقیق گواه آن است که رابطه محدود به هر نوع خاص از تجربه تنشی ،تجاوز جنسی ،خشونت بین فردی و رویارویی با جنگ تماما نشان داده شده است.
به هر حال ،مطالعات نشان میدهد که رابطه ی خودکشی  بوسیله ی اختلال اضطراب فراتنش توضیح داده شود (PTSD).برای مثال قربانیان توهین و حمله  ، بطور قابل توجهی  نسبت به افرادی که قبلا مورد حمله قرار نگرفته اند ، به احتمال زیاد اقدام به خودکشی می کنند . افرادی که با رخدادهای تنش زا مواجه شده بودند اما معیار برای PTSDرا براورده نساخته بودند،به احتمال خیلی کم اقدام به خودکشی میکنند. گریفیس در2012 در بین خدمه ارتش آمریکا ، بطور مشابه گزارش داده است که رابطه مواجه با مبارزه با تفکر خودکشی فراکاربردی در وهله ی اول از طریق علائم PTSDرخ میدهد در واقع ،هر چه قربانیان تنش علایم بیشتری از PTSDرا نشان می دادند ،احتمال تصدیق تفکر خودکشی افزایش می یافت. همراه با این یافته ها پیشنهاد میکند که این ممکن است یک تجربه ی تنش زا در هر نفر نباشد که به خطر افزایش یافته فکر خودکشی و تلاش برای خودکشی کمک میکند ،اما بیشتر این نشان میدهد که چگونه فرد به وقایع پاسخ داده یا خطر را افزایش می دهد. ادامه دارد............

1-(محققان براین،راد و ورتن برگر ،2013 ،هایس ،ویلسون ،گیفورد ،فولت و استروساهل ،1996 ،نوک و پرینستین 2004 .)

2-(پانوقیوتی،قودنیق ،تاریر 2009،گرادوس و همکاران، 2010) 

نظرات

در ادامه بخوانید...