چه چیزی باعث مدیریت خوب می شود؟

در

چه چیزی باعث مدیریت خوب می شود؟

چه چیزی باعث مدیریت خوب یک مدیر می شود؟این مساله پیچیده تر از آن است که فکرش را بکنید.
نابودی کاریزماتیک شرکت استیو جابز اپل باعث شد که مسئله مدیریت و مدیریت سازمانی در مرکز توجه بسیاری قرار گیرد. رسانه ها شرکت جاب استیو جابز اپل را دارای قدرت عرفانی در توانایی تولید آخرین فن آوری های نمادین دانسته اند که عمیقا چشم انداز ارتباطی و فرهنگی را در مک، آی پاد، آی فون، اپل تغییر خواهد داد. آیا تیم کوک، مدیر جانشین این شرکت، قادر است موفقیت بی سابقه ای را که اپل در 15 سال گذشته داشته است ادامه دهد؟ داستان های رسانه ای درباره مرگ جابز نشان دهنده درک عقل سلیم از معنای یک رهبر (مدیر) و مدیریت قوی است . ما به طور معمول، مدیریت را یک صفت فردی خاص تصور می کنیم که از طریق نیروی محض شخصیت و کاریزمای (ما معمولا مدیران قوی را مردانه تصور می کنیم)، قادر به شکل دادن افراد و شرایط مطابق با چشم انداز خود از جهان است. ما اغلب موفقیت سازمان ها را به افراد خاص پیوند می دهیم، مثلا داستان های موفقیت جک ولش در جنرال الکتریک، لی لاکوکا در کرایسلر و هرب کلهر در خطوط هوایی جنوب غربی (آیا می توانیم موفقیت CEO را موفقیت زنانه تلقی کنیم؟
اگر کمدی 30 Rock را تماشا کرده باشید، می دانید که شخصیت آلک بالدوین، با بازی جک دونوگاوی، نماد این نوع از مدیریت و مدیریت است، ماکیاولی باور قوی به توانایی های خود برای ساختن تصویر مورد نظر خود از جهان داشت ( آلک بالدوین شخصیتی را با صفات مشابه در یک نقش نمایشی در 1992 فیلم گلنگاری گلنورس بازی کرد). در حالی که این نمادهای مدیریت و مدیریت توانایی جذاب و فوق العاده ای برای نشان دادن مدیران به عنوان شخصیت های رنگارنگ دارند که ویژگی های آنان به صورت فرمول های مدیریتی درآمده است ، واقعیت مدیریت به عنوان یک ویژگی روزمره فرایند ارتباطات سازمانی کاملا متفاوت است. بنابراین در این فصل یک مفهوم پیچیده تر (و، بیشتر مبتنی بر واقعیت) از مدیریت ارائه می کنیم که در آن مدیریت نه تنها به عنوان یک صفت از افراد با استعداد، بلکه به عنوان یک پدیده ای شناخته می شود که با بسیاری از مسائل ارائه شده در فصل های قبل – معنا، قدرت و ارتباطات رابطه دارد . اول، اجازه دهید نگاهی به برخی از تحقیقاتی که در مطالعات مدیریت در طول چند دهه گذشته ظهور کرده است بیاندازیم.

دیدگاه تراومنونال از مدیریت

حدس می زنم که برای بسیاری از شما مفهوم "مدیریت" نقش کاملا برجسته ای در زندگی شما به عنوان دانشجویان دانشگاه ایفا می کند. همچنانکه در زندگی شغلی و حرفه ای خود کم کم به حرفه ای گری حرکت می کنید و یا آن را پیش بینی می کنید، احتمالا به طور منظم نیاز دارید که "تجربه مدیریت" و "مهارت های مدیریت خود را پرورش دهید." بدون شک فکر می کنید که چگونه رزومه کاری تان می تواند منعکس کننده پس زمینه مدیریت و مدیریت شما باشد. مدیریت با مهارت های مدیریت و یا رهبر خوب به چه معنائی می تواند باشد ؟ با کمال تعجب، اجماع کمی در مورد مفهوم مدیریت و یا معیار مدیریت خوب وجود دارد؛ در واقع، تقریبا تعاریف بسیاری از مدیریت وجود دارد چرا که دانشمندانی وجود دارند که تحقیقات در این زمینه انجام می دهند. محقق مدیریت آنی پای به نقل از داربین می گوید که 35000 تعریف از مدیریت در ادبیات دانشگاهی وجود دارد.

پس چگونه می توانیم به پدیده ای نزدیک شویم که ظاهرا به طوری نامنظم و مبهم است؟

از دیدگاه ارتباطی حیاتی ما باید بدانیم که مدیریت یک پدیده عینی است، که حقایق آن باید آشکار شود بنابراین قطعا می دانیم که تبدیل شدن به یک رهبر خوب به سادگی انجام نمی شود. در عوض، ما باید مدیریت را به صورت یک پدیده اجتماعی ساخته شده تصور کنیم، که مطالعه آن ریشه در شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خاص دارد. در این معنا، "مدیریت" یک گفتمان است که توسط محققان، فرهنگ عامه، رسانه ها، و صنعت، ایجاد شده است و جهان ما را به طروق متفاوت شکل می دهد. محقق مدیریت سیمون غربی (2008) ادعا می کند که "مدیریت یک صنعت رشد است و به عنوان یک مفهوم سکسی و یک کلمه باز دردانشکده های کسب و کار ، سازمانها، و عرصه های سیاسی اجتماعی هنوز مورد استفاده قرار می گیرد. با این حال، بسیاری از جریان اصلی ادبیات اقتباس و بازیابی نظریه است ؛ اخبار قدیمی تحت یک عنوان جدید ". او استدلال می کند که ایده های مدیریت با راه حل های ساده بسته بندی شده اند که در "صنعت مدیریت راحت تر به فروش می رسد." از این منظر مهم، پژوهش مدیریت کمتر به خلق شواهد علمی می پردازد و بیشتر در رابطه با تداوم یک صنعت است که سعی دارد فرهنگی را خلق کند که در آن هر کس معتقد است که مهارت های مدیریت قوی پاسخی به بسیاری از مشکلات است. محقق مدیریت کیت گرینت  موفقیت این صنعت را زمانی به درستی نشان می دهد که در اکتبر 2003 جستجو او برای کتاب مدیریت در سایت Amazon.com 14،139 14139نتایج را به همراه داشت. بعد از 6 سال ، این تعداد به 53121 افزایش یافته است. وقتی که تحقیقات خود را در آگوست 2011 انجام دادم این رقم 68،736 بود. پس واضح است که از دیدگاه مردم مساله مدیریت و مدیریت بسیار مهم و قابل توجه است!
پس یکی از اهداف این فصل مساله سازی ایده مدیریت به عنوان یک پدیده منسجم و به وضوح قابل شناسایی (با ویژگی های ضروری) و کشف آن به عنوان پدیده پیچیده، مبهم و نامشخص است (آلوسون و اسپایسر، 2011؛ غربی ، 2008). پس از آن، در این بخش دیدگاه های مختلف و متعدد در مدیریت را بررسی کرده ، و آن را در بستر تاریخی که از این دیدگاه پدید آمده است دنبال می کنیم. هر یک از این دیدگاه چه اطلاعاتی را درباره مدیریت در سازمان و جامعه ارائه می کند؟ در بخش زیر مدیریت یک پدیده ارتباطی بررسی شده است و در تلاشیم تا برخی از دستورالعمل های مفیدی را در مورد پرداختن به مساله مدیریت در زندگی خود ارائه کنیم.
نخست بیائید تعریف نسبتا عمومی و پایه ای از مدیریت ارائه کنیم. بیش از 60 سال پیش، استاگدیل 1950، مدیریت را به عنوان "فرآیند تاثیرگذاری فعالیت های یک گروه سازمان یافته در تلاش برای رسیدن به هدف و دستیابی به هدف» (ص 3) تعریف کرده است. این تعریف شامل سه عنصر تأثیر، گروه، و هدف که به طور کلی در مدیریت مهم تلقی شده است. اما این تعریف این سوال را هم مطرح می سازد که دقیقا چگونه چنین نفوذی رخ می دهد، چرا کسی با نفوذ تلقی شده است، و آیا در واقع، ارتباط قابل اندازه گیری، علت و معلولی بین یک رهبر و رفتار پیروان آن وجود دارد(و، همانطور که بعدا خواهیم دید، ایده تفکیک سازی "مدیران" و "پیروان" مشکل ساز است). در زیر، به بررسی سه دیدگاه از مدیریت می پردازیم که در طول 100 سال گذشته ایجاد شده است، که هر کدام سعی دارند تا مدیریت را به عنوان یک پدیده توضیح و تبئین سازند. این سه رویکرد عبارتند از (1) رویکرد صفت

(2) رویکرد سبک

و (3) رویکرد موقعیتی.

رویکرد صفت (ویژگی)
محقق مدیریت کیت گرینت (2010) استدلال می کند که مطالعه مدرن مدیریت به تحقیق فیلسوف اسکاتلندی و مقاله نویس توماس کارلایل (1841/2001) بت عنوان قهرمانان، عبادت قهرمان و حماسی تاریخ بر می گردد، که ایده رهبر را به عنوام یک چهره قهرمان ترویج کرد که فضائل جامعه در آن تجسم یافته است. این رویکرد «مرد بزرگ» در مدیریت بود. اگر چه کارلایل در مورد شخصیت های تاریخی می نوشت، اما در آثار او جامعه صنعتی در حال ظهور و نیاز آن به مدیران قوی و "بزرگتر از زندگی" که ارزش های سرمایه داری کارآفرین را تجسم می کردند طنین انداز شده بود.
پس از آن، در دهه های اولیه تحقیقات مدیریت بر ایجاد ویژگی های شخصی، و یا صفات، "فرماندهان موفق صنعت" (اصطلاحی که توسط کارلایل ساخته شد) متمرکز شد، افرادی مانند جی پی مورگان، اندرو کارنگی، و جان راکفلر. از منظر رویکرد صفت، مدیران متولد نمی شوند بلکه ساخته می شوند. اگر بخواهیم به طور کلی بگوئیم، تحقیقات روی مقوله های فردی متمرکز شده است: ظاهر فیزیکی، توانایی (هوش و روانی گفتار)، و شخصیت (برایمن، 1996). 

دیگر ویژگی هایی که در پژوهش ها برای مدیران موفق مهم شناخته شده است شامل هوش (اما نباید شکاف بسیاری بین مدیران و پیروان وجود داشته باشد ، در غیر این صورت دومی احساس عدم کفایت خواهد کرد و از رهبر خود بیگانه می شود)، وراجی و پرحرفی ("هدیه دروغ گفتن" مهارتی است که در بسیاری از مدیران موفق وجود دارد) اعتماد به نفس، تمایل برای ابتکار عمل، و جامعه پذیری / برون گرایی (بسیاری از مدیران موفق بسیار خجالتی و گوشه گیر نمی باشند). حدس می زنم که ما این صفات را به طور کلی مطلوب و شاخص یک مدیر می شناسیم. و اگر چه توجه به ویژگی های فیزیکی سطحی به نظر می رسد، اما اگر به لیست مدیران اجرائی شرکت های بزرگ نگاه کنید می ببینید که مدیر غیر سفید پوست و / یا مدیر زن ، هنوز هم در اقلیت بسیار هستند.
با این حال، ثابت شد که در تحقیقات صفت، محدودیت های بسیاری در ارائه توضیح کافی از مدیر موفق وجود دارد. اگر چه دیدگاه استادگیل به شدت تا اوایل سال1940 با نفوذ و قدرتمند شناخته شده است، (1948) اما تحقیق او و ترسیم کاستی های آن تا حد زیادی پایانی برای تحقیقات برنامه ریزی در آن منطقه بوده است.

پس مشکلات در کجا قرار دارند؟

اول اینکه، یافته های متناقض و متضاد بسیاری در مطالعات صفت وجود دارند؛ رسیدن به اجماع در مورد صفات کلیدی یک مدیر موفق تقریبا غیر ممکن است. دوم، در رویکرد صفت تلاش شده است تا مجموعه جهانی از ویژگی های مدیریت ارائه شود که صرف نظر از زمینه مورد استفاده مرتبط بودند. همانطور که در زیر خواهیم دید، بسیاری از محققان زمینه اجتماعی و سازمانی را یک مسئله کلیدی در تعیین مدیریت موثر دانسته اند. سوم در تحقیقات صفت نقش "پیروان" به طور کامل نادیده گرفته شده است؛ به عبارت دیگر، مدیران تنها هنگامی موفق هستند که پیروانی داشته باشند، و پس از آن درک مدیریت موثر بستگی به نقش پیروان در فرایند مدیریت آنها دارد. در نهایت، از منظر اخلاقی، این ایده که مدیران ساخته می شوند نه اینکه متولد می شوند پذیرفته شده نیست. چنین دیدگاهی مردم را به بوالهوسی ژن هایشان محکوم می کند. علاوه بر این، این واقعیت که THW MPs به عنوان مدیران کهن الگویی مشخص در ادامه بقای سیستم هستند از امتیازات گروه سفید پوستان جهان شناخته می شوند. در نهایت، شایان ذکر است که اشاره ای به گفته دوست قدیمی خود فردریک تیلور در نظریه «مرد بزرگ» و مدیریت داشته باشیم که سازمان های موفق به کاپیتان های قهرمان صنعت متکی نبودند بلکه به آموزش و اعمال اصول علمی متکی است. همانطور که خواهیم دید، همچنانکه ایده سازمان منطقی و بوروکراتیک در جامعه تبدیل به یک نهاد غالب شد، تجزیه و تحلیل منطقی مدیریت به عنوان یک مهارت اکتسابی و مجموعه ای از رفتارها در مرکز توجه قرار گرفت.............ادامه دارد

نظرات

در ادامه بخوانید...

پنج منفعت آغاز یک کسب‌ و کار کوچک جانبی

در

کارآفرینی: یک کلمه که من همزمان می‌پرستم و نفرت دارم. به عنوان یک نفر با آرزوهایی که یک روز یک شرکت موفق را شروع می‌کنم، ایدۀ رشد دادن یک کسب‌ و کار تازه به یک شرکت قدرتمند هیجان‌انگیز است. دیگران از سناریوی رؤیایی من در حمایت از یک شغل باثبات که غذا را روی میز بگذارد اجتناب می‌کنند. هیچ مسیری بر دیگری برتری ندارد. کلاً بستگی به این دارد که هر فرد در زندگی چه می‌خواهد.

1. مزایای مالیاتی

شما می‌توانید بسیاری از خریدها را به عنوان مخارج کسب‌ و کار بنویسید، شامل فضای دفتری خانه، تأمین دفتر، مبلمان ، حتی سفرهای طولانی تجاری. اباید برای به دست آوردن شرکت مسئولیت محدودتان اقدام کنید.

2. جریان درآمد جانبی

کسب‌ و کار "غیرکارفرمایی" (یک نفره) درآمدی بیش از یک میلیون ها  ریال در یک سال دارد. 

3. کنترل بیشتر

میلیونر متوسط جریان های درآمدی  متنوع دارند. در صورت از دست دادن یک جریان درآمدی به سراغ بعدی می رود.یک کسب‌ و کار جانبی به شما یک منبع اضافی از درآمد می‌دهد که فقط پول بیشتر در جیبتان نمی‌گذارد، بلکه کنترلی بیشتر  زندگی را به شما می‌دهد. جریان درآمدی دوم یعنی شغل شما دیگر مالک شما نیست. شما می‌توانید تصمیم بگیرید که از شغلتان خارج شوید و شرکت خودرا گسترش دهید. شما  ناراحت نمی‌شوید وقتی که رییس به شما ارتقا نمی‌دهد. شما نمی‌نالید وقتی همکار ی تنبل نسبت به شما ارتقا می‌یابد. چرا؟ چون شغل شما همه چیز شما نیست. در خانه، شما یک کسب‌ و کار پرورش می‌دهید که برای شما صدها، هزاران  و حتی میلیون ها تومان در یک ماه درآمدزا است. 

4. تجربه برای افزودن به رزومه کاری

اگر کسب‌ و کار جانبی شما موفق باشد، شما می‌توانید تجربه راه‌اندازی آن را به رزومه خود بیفزایید. که به سادگی شما را از سایر داوطلبان که فقط تجربۀ مدیریتی استاندارد دارند را جدا می‌کند. شخصاً، ترجیح می‌دهم که یک دبیرستانی ترک تحصیل کرده با تجربۀ و موفقیت تجاری واقعی را استخدام کنم نسبت به یک MBA دانشگاهی .

5. افزایش خوشحالی

وقتی نوبت به خوشحالی می‌رسد، 77% از صاحبان کسب‌ و کار خوشحال‌تر از کارگر متوسط هستند، در حالی که 52% از کارگران نسبت به شغلشان خوشحال نیستند. شما می‌توانید از 48% باشید که عاشق کارشان هستند، پس از منافع بودن یک کارمند و یک صاحب کسب‌ و کار لذت ببرید. اگر از شغلتان متنفرید، کسب‌ و کار جانبی یک فرصت برای فرار از یکنواختی روزانه و حتی جایگزین کردن آن است. شانس را بگیرید چیزی برای از دست دادن ندارید.
شما نیاز ندارید که یک استارتاپ خیلی پیچیدۀ فن آورانه را راه بیندازید که یک کارآفرین شود. راه اندازی یک شرکت در کنار شغل تمام وقت حیاتی نیست، اما مزیت است. من منافع را فهرست کردم. حالا، شما نیاز دارید که گام‌های بعدی را بردارید. پس وبلاگ را راه بیندازید، فروشگاه تجارت الکترونیکی را باز کنید، یک کسب‌ و کار آزاد با مهارت‌های خود ایجاد کنید ، فقط کسب و کار جانبی خود را آغاز کنید و از آزادی که  برای شما می‌آورد لذت ببرید.

نظرات

۱۳۹۵/۸/۱The answer of an extrep. Good to hear from you.

در ادامه بخوانید...

11 کاری که افراد موفق تا سن 30 سالگی انجام می دهند

در

موفقیت چیزی نیست که به راحتی بدست بیاید و شما انتظار نداشته باشید که یک شبه رخ دهد. به طرز تفکر ، تصمیم و البته سخت کوشی نیاز دارد . فقط خواسته برای موفقیت کافی نیست. ذکر این نکته اهمیت دارد که شما باید تا حد امکان روی موفقیت خود کار کنید.
دوره ی زمانی ایده آل برای کامیابی شغلی بعد از دوران فارغ التحصیلی است در حالی که در سال های بین بیست تا سی قرار دارید. شما هنوز پر طروات ، پر از انرژی مثبت بوده و زمان زیادی برای تجربه و عبرت از اشتباه و بدست آوردن تجربه های زیاد  دارید.
حقیقت باید بیان شود ، مردم شاید شما را به طور جدی تشویق نکنند در حالی که شما هنوز جوان هستید ، ولی چیزهایی وجود دارد که فرد باید قطعا قبل از سن سی ، انجام دهد. بنابراین ، شما می توانید اصول محکمی ایجاد کرده و به نگرش با ارزش لازم برای رفاه آینده ی خود برسید. (سیارک)

1. یاد گرفته اند چگونه امور مالی خود را مدیریت کنند.


بیایید در ابتدا این موضوع صریح را بررسی کنیم. همه ی ما می دانیم در اکثر موراد ، موفقیت در امور مالی سنجیده می شود یا ثبات مالی که قرار است کاملا دقیق باشد. به همین خاطر است که چرا در ابتدا شغل ها از اهمیت برخوردارند حتی زمانی که دستمزد ما فاصله ی زیادی با فردی دارد که در تصور مااست و ما باید آن را به حد کفایت برسانیم. اینگونه است که ما یاد می گیریم مسئول بوده و از پول برای اقلامی که نیاز داریم استفاده کنیم نه اقلامی که می خواهیم. خرج کردن پول برای ما طبیعی به نظر می رسد و حتی اگر پولدار باشیم و بیش از درآمد خد خرج کنیم ، ورشکسته می شویم. هر چقدر که این کنترل پول را تمرین کنیم ، جمع آوری پول کافی و سرمایه گذاری های مدبرانه برای رسیدن به موفقیت ، برایمان آسانتر خواهد بود.

2. راه شکست سریع را می دانند


(شکست سریع و حرکت دوباره)
یک روش بسیار خطرناک پس انداز حجم زیادی از پول علاوه بر مشکلاتی که دارد ، یادگیری شکست سریعتر است. همه ی ما می دانیم شکست در زندگی بدیهی است و تنها شکست حقیقی زمانی است که از آن عبرت نگیرید. بنابراین ، دانستن زمان خرابکاری شما در اقدام برای کاری و جلوگیری زودتر آن از اهمیت بسیار بالایی برخوردارد است. شما دارایی های مالی خود را پس انداز می کنید و استرس زیادی را از خود دور می کنید. اگر شدیدا به موفقیت چسبیده اید و با پشتکار جلو می روید تا این اشتباه را به دیگران اثبات کنید فقط دارید جلوی شکست بدتر را می گیرید. باردیگر ، از شکست خود شرمنده نخواهید بود ، یعنی همه ی چیزی که نیاز دارید این است که چگونه آن را سریعتر انجام دهید که در نهایت شما را سریعتر به موفقیت می رساند.

3. تجارت خود را آغاز کرده اند.

 

یک کاری که شما در آواخر دوره ی بیست سالگی باید انجام دهید ، شروع کردن مسئولیت ها و تشکیل خط کاری خودتان است. دقیقا مثل دارایی هایی که در بالا ذکر شد ، این فرصت عالی برای گرفتن مسئولیت های بیشتر است. علاوه بر این ، شما در نهایت به قدرت بالا رسیده و می بینید که حس لحظه های تصمیم گیری سخت را به شما می دهد.
مسئول شرکت کوچک خود بودن ، یک تجربه ی خیره کننده است و اگر به من اعتماد دارید ، شما همفکری های زیادتری با کسانی که در نقاطی ، رئیس شما بودند ، خواهید داشت. ما می خواهیم با مافوق بی رحم خو صحبت کرده و شکایت کنیم و نگرش های قلدرانه ی خود را به آنها بگوییم. زمانی که می دانید چه چیزی برای رسیدن به انجام درست کار، لازم است ، قصد این را دارید که ببینید چه روشی برای رسیدن به نتایج مطلوب به کار می گیرد.
دانش شکل گرفته ی جدید دیگری شروع کنید. و همان طور که قبلا بیان شد ، اگر تجارت شما در حال رفتن به سمت بحران است ، تا حد ممکن، آن را تعطیل کنید. به یاد داشته باشید که شکست سریع خوردن را یاد بگیرید.

4. با مسئولین/یا اختیارات رقابت می کنند.

نافرمان شدن ، توانایی ذاتی ما است. ما رقابت با مسئولین/اولیاء امور را در زمان بلوغ خود آغاز کرده و این رقابت اشکال مختلفی دارد. مثلا ، از گوش کردن به انواع مختلف موسیقی آغاز می شود که اغلب به خاطر کینه ی محض است تا فقط اولیای خود را آزار دهیم. الکل مصرف کرده یا حتی سیگار می کشیم ، اگرچه امروزه این مساله جای خود را به vaping داده است. حتی باوجود اینکه ما می دانیم این کارها مضر است ولی در هر صورت آنها را انجام می دهیم ، فقط به خاطر اینکه نشان دهیم آنقدر ضرری را که شما می گویید ندارند. ما هویت های خود را ایجاد کرده و نشان می دهیم که چگونه به هر چیزی که به ما گفته می شود ، کورکورانه اعتماد می کنیم.
این ویژگی خوبی است ، از هر چیزی باید سوال کنید ، خصوصا اگر بسیار آسان به نظر برسد. زمانی که کاملا قانع شدید ، آن چیز ، نادرست است ، یا اینکه به سادگی ، راه بهتر انجام دادن آن را دانستید ، از ایده ی خود حمایت کنید. دانستن انجام بهتر چیزها نسبت به رقابت و پذیرش مسئولیت ، یکی از اجزاء اصلی موفقیت است.
در طول تاریخ ، افرادی که اکتشافات پیشگامانه کرده اند ، با این سوال کار خود را شروع کردند که چه چیزی به آنها به عنوان حقیقت جهان ارائه شده است.
نیکولاس کوپرنیوس یک حرکت بسیار دلیرانه انجام داد ، زمانی که با ایت تز مخالفت کرد که زمین در مرکز جهان قرار دارد و نظریه ای داشت که متناقض با اعتقاد کلیسا بود. یک مثال عالی برای اینکه بدانیم چگونه نگذاریم ترسمان جلوی رقابت ما را با مدیریت معیوب بگیرد.

5. درست سازماندهی می کنند.

اگر یک چیز مشترک در همه ی افراد موفق وجود داشته باشد ، یک برنامه ریزی پرمشغله است. در فیلم ها دیده ایم که اکثرا چگونه افرادی که درگیر کاری می شوند، معمولا دستیاری دارند که پیگیری همه ی ملاقات و مسئولیت های آنها را انجام می دهد. خوب ، شما شاید این همه قرار ملاقات نداشته باشید ، ولی هنوز یک زندگی پرمشغله در پیش روی شما قرار دارد و اگر می خواهید که این وضعیت ادامه یابد ، باید روش سازماندهی درست را بدانید.
ماهیت اصلی سازماندهی خوب در دانش روش اولویت بندی جنبه های زندگی تان نهفته است. دوره ی انتقال از نیمی حیوان به فرد بالغ ، سخت ترین قسمت است. زمانی که به تدریج همه ی اجتماعات، به تاخیز می افتند و می خواهید به شغل خود ، اولولیت بالاتری بدهید ، لحظه ای است که گاه مهمی را به سمت سازماندهی خوب بر می دارید. بنابراین ، اگر نمی خواهدی این فداکاری را انجام دهید ، پس انتظار نداشته باشید نتایج مثبتی نیز به این زودی ها ، نصیبتان گردد.

6. شرکای مهم را نگه می دارند.

مستقل بودن و به دیگران نشان دادن که شما می توانید خودتان کارها را مدیریت کنید، بسیار خوب است. رویهم رفته، غذا، آب و اکسیژن تنها ضروریاتی هستند که زندگی شما را حفظ می کنند. ولی اگر قرار باشد که به موفقیت برسید باید قبل از عمل فکر کنید و مراقب باشید که چه می گویید. (سیارک)
به طور فردی، ما تفاوت هایی را در نگرش و مخالفت های خود داریم که اشکال استدلالات آتشین است. به خاطر این استدلال ها ، ما صرفا در معرض کنار گذاشتن برخی افراد در زندگی خود هستیم چونکه چشم اندازهایمان ناسازگار هستند. متسافانه ، رویکرد غلطی است چونکه فرصت احترام به افراد را بدون تفاوت و احترام گذاشتن به آنها ، از دست مید هید. این نوع واکنش باعث می شود پیوند کنونی ، قوی تر شده و به متحدان با ارزشی دست پیدا کنید. زمانی که در اطرافتان افراد بیشتری وجود دارند که می توانید به آنها احترام بگذارید، کنار آمدن با شرایط استرس زا برایتان راحت تر است.
برای حفظ شرکا ، انجام کار مطلوب طرف مقابل را رها نکیند اگر شما را خیلی به زحمت نمی اندازد. شما هرگز این قدر مطمئن نیستید که آیا خودتان باید از دیگری درخواست کنید یا نه ، یاد بگیرید به روابط و پیوندهای اجتماعی احترام بگذارید ، این چیزی است که افراد موفق می دانند چگونه انجام دهند.

7. تکیه بر پافشاری دارند.

 

(چرچیل : اگر قصد دارید به جهم بروید ، با سماجت ادمه دهید)
افراد کامل با شکست بیگانه نیستند ولی در تسلیم نشدن بعد از تحمل شکست ، متخصص هستند و زمانی که کارها به سمت جنوب پیش می رود، مطمئن نیستیم ، دچار شک شده و می ترسیم که نکند کسی بهطور جدی آن را از ما بگیرد. در عوض ، به جای اصرار زیاد روی این ایده که چقدر احمق به نظر می رسیم ، باید شکست خود را از تما زوایا بررسی کرده و دوباره تشویق شده تا تلاش کنیم. ما باید این کار را بارها و بارها انجام دهیم تا زمانی که موثرترین روش را با دقت معلوم کنیم.
به یاد داشته باشید که حتی تلاشش بیش از حد ، همیشه راه موثر نیست – شما باید روی مسائل نیز کار کرده و پافشاری کنید. اگر مساله ای وجود دارد که نمی دانید چگونه حل کنید ، وقت خود را هدر ندهید و ننشینید که به هدفتان برسید. روش جستجو در شبکه ها را یاد گرفته و راه حل های احتمالی مشکل را بیابید. که مثل انجام کاری است که فرد دیگر به شما بگوید ، ولی اینگونه نیست. کل نکته ی پیشرفت ، یادیگری سریع چیزی است که اثبات شده تا کنون موثر بوده است و به تلاش خود ادامه دهید تا این روش ها را بهتر کنید.

8. فعالانه روی عیوب خود کار می کنند.


موضوع ، بهتر بودن نیست بلکه بهتر بودن نسبت به دیروز است.
تا سن سی سالگی ، ما کم و بیش آگاهی کاملی از شناخت فردی خود داریم. ما این ایده ی روشن را به خاطر این مساله داریم که همه ی افرادی که می شناسیم مثل ما نیستند ، ولی هنوز موافق تحمل کردن هستیم ، چونکه همان کار آنها را انجام می دهیم. حتی زمانی که این توافقات ابزار نشده را با افراد نزدیک خود داریم ، هنوز بهانه ای برای عدم تلاش برای پیشرفت به عنوان یک فرد ، نیست. (سیارک)
ما در معرض بمباران پوسترهای انگیزشی مختلفی قرار داریم که در آنها نوشته شده " عیب هایم ، شخصیت من هستند " یا " خدت باش مهم نیست " و .... بنابراین ، روشن است که شما باید دیر یا زود از شر این شعارها خلاص شوید. هیچ مشکلی در پذیرش خو و خودبودنتان وجود ندارد ، ولی اگر با انجام این کار شما فقط جلوی پیشرفت خود را میگیرید پس هیچ منطقی در این رویکرد وجود ندارد. روی عیبهایتان کار کنید ، تا به خود افتخار کنید.

9. به افرادی کاردان و محاسبه گر تبدیل شده اند.

در اصل به این معناست که شما تکیه بر ایمان غیبی به عنوان پناهگاه آخر، تکیه دارید- تصمیمات آینده ی شما باید در کل به تحقیق جامع و برنامه ریزی تکیه کند. همه ی ما می دانیم که چگونه نمونه های بارز انسان های موفقیت مثل استیو چابز ، بیل گیتس ، آلبرت انیشتین ، نیکولا تسلا ، توماس ادیسون و ... به گونه ای مطرود دشده بودند ، خصوصا از اکثریت متمایز بوده و برخی از آنها از مدرسه فرار کرده بودند. بنابراین ، شما متفاوت بودن را انتخاب می کنید ، یا رها کردن مدرسه را برای حس نزدیکتر شدن به این افراد ، پس یک فرد محاسبه گر نیستید . تقلید از فرد باهوش و موفق شما را به آن فرد تبدیل نمی کند- صادقانه بگویم ، افراد محاسبه گر و کاردان با آگاهی از انتخاب های خود سر و کار داشته و تلاش هایی را نیز برای ایجاد گزینه های دیگر می کنند که نیاز آنها برای رشد است. آنها پول خود را سریع خرج نمی کنند ، تا زمانی که همه ی جایگزین های ارزانتر احتمالی را بررسی نکرده باشند. به یاد داشته باشید که بهترین روش ها ، مورادی هستند که حاصلش قانع کننده ترین نتایج را با سرمایه گذاری کمترین کاردانی است.

10. روش انطباق را محاسبه می کنند

کاری را بکنید که عاشقش هستید و همزمان زندگی ای را بدست بیاورید که سناریوی یک زندگی ایده آل است. شما خیلی از وظایف رنج نمی برید و باید به زمینه ی انتخابی خود برترباشید. متاسفانه ، این مساله همیشه یک انتخاب نیست ، اکثر موراد ، بازار از شغل شما اشباع بوده یا به سادگی ، چیزی را که تولید می کنید ، متقاضی ندارد. به عبارت دیگر ، شما در آن کار ماهر و باهوش هستید ، ولی توانایی انطباق ندارید و موفق نیز نخواهید بود.
آگاهی از روش انطباق ، به این معنا نیست که جلوی اشتیاق غالب خود را بگیرید ، فقط به این معناست که چیزی را بیابید که از آنها فراگرفته اید و آن دانش را در جای دیگر به کار بگیرید. مثلا اگر روانشناسی می دانید ، از آن استفاده کرده و تلاش کنید که آن کار سریع را بهتر از مدیر پروژه انجام دهید. یا اگر آشنایی کامل با قانون دارید ، از این دانش در بخش نوشتاری استفاده کرده و دارمای جالب را به هدف اصلی خود در محاکمه تبدیل کنید. اینها فقط چند مثال هستند ، ولی ایده ی اصلی موجود در این انطباق پذیری ة یافتن روشی برای استفاده ی کامل از چیزی است که قبلا می دانستید.

11. بدنبال گزینه ی دوم هستند.

در نهایت ، آخرین چیزی که برای آینده ی پایدار، حتمی است، پذیرش این واقعیت است که شما شایسته ترین، ماهرترین یا باهوش ترین فرد در جهان نیستید.
علیرغم اینکه شما در گذشته چقدر باهوش بوده و مورد قدردانی قرار گرفته اید ، همیشه بدنبال بازخورد محافظه کارانه باشید. در نهایت مردم پول خود را به شما پرتاب نمی کنند ، بلکه انتظار دارند که خدمات یا کالایی در عوض تحویل بگیرند. در نتیجه، مهم نیست که آیا شما به فکر عالی بودن محصول خود باشید یا نه به همان اندازه که برای مخاطبین هدفتان اهمیت دارد که آن را بخواهند.

(سیارک)

ترجمه توسط itrans.ir

 

نظرات

۱۳۹۵/۱۰/۲۸بعد از 30 سال نمیشه؟

در ادامه بخوانید...

15علتی که فقط افراد واقعاً هنرپرور آنها را درک می‌کنند

در

افراد هنرپرور، گروهی از مردم هستند که استعدادهای خلاقانه آنها، خیره‌کننده و همراه با نجابت و وقاری است که توجه مردم عادی را به خود جلب می‌کند. توانایی آنها در تبدیل یک چیز بی‌اهمیت و پیش‌پاافتاده به یک چیز خارق‌العاده و معجزه‌آسا، نه تنها هیجان‌انگیز، بلکه اغلب همراه با تناقض است.
پروفسور «میهال چیکزنتماهالی» استاد برجسته روان‌شناسی و مدیریت، در کتاب ارزشمند خود به نام «خلاقیت: کار و زندگی 91 شخص صاحب‌نام» این موضوع را به بهترین وجه تشریح می کند:

«من 30 سال زحمت کشیدم که تحقیق کنم افراد خلاق چگونه زندگی و کار می‌کنند و فرآیند مرموز و اسرارآمیزی که بدان وسیله، ایده‌ها و چیزهای جدید را ارائه می کنند قابل فهم‌تر کنم. اگر قرار باشد من در یک کلمه بیان کنم که چه چیزی است که شخصیت آنها را از دیگران متمایز می کند، آن کلمه «پیچیدگی» است. آنها تفکرات و کارهایی از خود نشان می‌دهند که در اکثر مردم پیدا نمی‌شود. آنهادارای خصوصیات متناقض بیش از اندازه‌ای هستند. بجای آنکه یک نفر باشند، هر کدام از آنها، یک جمعیت هستند.»
درست است؛ هر کدام از آنها یک جمعیت هستند. در اینجا، 15 چیزی را که فقط افراد واقعاً هنرپرور درک می‌کنند از کتاب خلاقیت میهال نقل می‌کنیم:(سیارک)

1- آنها در لحظه‌ای که کمترین انتظار می‌رود، الهام می‌گیرند
افراد هنرپرور می دانند که دست خودشان نیست که ایده بزرگ بعدی چه زمانی به ذهنشان خطور خواهد کرد. مطمئناً آنها می‌توانند ایده‌های بزرگ بسیاری داشته باشند، ولی آنها واقعاً نمی‌دانند که‌ چه زمانی، بزرگ‌ترین ایده‌شان به فکرشان خواهد رسید. ولی قطعاً خواهد آمد، از راهی که کمترین انتظار را داریم، و در لحظه‌ای که کمترین انتظار را داریم

2- آنها نسبت به کارهایشان پرحرارت و سینه‌چاک هستند ولی در عین حال، می‌توانند فوق‌العاده با انصاف و منطقی نیز باشند.
افراد هنرپرور نسبت به کارهایشان پرحرارت و سینه‌چاک هستند ولی در عین حال، با انصاف و منطقی و بدون تعصب نیز هستند بطوری که آنها می‌توانند انتقادات و عکس العمل‌ها را بپذیرند؛ چرا که می‌دانند بدون منطقی بودن، هنر از مقبولیت کافی برخوردار نخواهد بود و این خیلی خوب نیست.

 3- آنها متواضع و فروتن و در عین حال، سرافراز و با اعتماد به نفس هستند.
افراد هنرپرور همیشه دوست دارند یاد بگیرند و مهارت‌های خود را ارتقاء دهند، مهم نیست که چقدر در کارشان استاد باشند. وقتی آنها را ملاقات می‌کنی، تحت تأثیر تواضع و شکسته‌نفسی آنها قرار می‌گیری. ولی در عین این تواضع و رفتار فروتنانه، سرِ ایده‌ها و خلاقیت‌های خود با ابهت و اعتماد به نفس ایستاده‌اند.

4- آنها اینجا هستند، ولی نیستند
افراد هنرپرور، خیال‌پرداز هستند. آنها بین خیال و واقعیت ، با راحتی قابل توجهی دائماً در حال سیر هستند. وقتی با آنها در حال صحبت هستی، این احساس را خواهی داشت که آنها حضور دارند و در عین حال، حضور ندارند. این بدان دلیل است که آنها می‌توانند با ذهن خود در هر لحظه‌ای به یک دنیایی پرواز کنند که با وضعیت کنونی متفاوت است و در عین حال، در واقعیت کنونی خود نیز باشند.

5- آنها مستعد هستند هم برون‌گرا و هم درون‌گرا باشند
به نظر می‌رسد که افراد هنرپرور، بطور همزمان هر دو خصیصه را از خود نشان می‌دهند. آنها می‌توانند مدت‌های زیادی را تنها باشند و به خلق آثار هنری خود بپردازند و همچنین در دل جمعیت‌ها، به نمایش آثار خود بپردازند. در سایر مواقع، آنها بطور ساده در گوشه‌ای نشسته و اتفاقات اطراف را نظاره کرده و از آنها یاد می‌گیرند.


6- آنها سنت‌گرا و در عین حال، سنت‌شکن هستند
افراد هنرپرور، جنبه‌های خاصی از فرهنگ را در درون خود جای داده‌اند، تا آن حد که اگر بخواهند می‌توانند هم الگوهای سنتی و هم الگوهای نوین را با بیان خلاق و هنری خود، نقض کرده و یا از آنها دفاع نمایند. به همین دلیل است که برخی مواقع، هنرمندان می‌توانند در جامعه، تا آن حد آشوبگر و اعصاب‌خردکن باشند.

7- آنها از از قلب خود حرف‌شنوی دارند، حتی در مواقعی که عقلشان چیز دیگری به آنها می‌گوید.
افراد هنرپرور نسبت به افراد متوسط، گرایش دارند که خطرپذیری بیشتر و نگرانی کمتری را در مورد مسائل داشته باشند. آنها درک می‌کنند که یک هزار شکست، می‌تواند یک میلیون رضایت به بار بیاورد؛ و لذا آنها هرگز در خصوص هنر یا ایده‌های خلاقانه خود تسلیم نمی‌شوند. آنها به هنر و ایده‌های خود می‌چسبند و برایشان مهم نیست که دیگران یا حتی عقلشان به آنها چه می‌گوید.

8- آنها استعداد و نبوغ خود را باور دارند حتی اگر دیگران آن را قبول نداشته باشند
حتی اگر دیگران هنر آنها را درست نفهمند، افراد هنرپرور به آن می چسبند و بدون هیچگونه مصالحه ای نسبت به آن صادق می مانند.
آنها به آثار خود ارزش قائل می‌شوند و ترجیح می‌دهند صادق باشند تا اینکه محبوب باشند.

9- آنها در لبه شادی و افسردگی زندگی می‌کنند.
از آنجایی که افراد هنرپرور احساس عمیقی نسبت به آثار خود دارند، می‌توانند سریعاً در یک لحظه از شادی به غم و حتی افسردگی بفتند.
آنها انسان های حساسی هستند که قلب ظریف وحساس آنها ، در عین حالی که منبع استعداد درخشان آنهاست، منبع درد و رنج عاطفی آنها نیز هست.


10- آنها از محیط پیرامون خود ، الهام می‌گیرند.
افراد هنرپرور می‌توانند لحظات و رویدادهای محیط پیرامون خود را غنیمت شمرده و چیزهای درخشانی را به روشی غیر معمول خلق نمایند، از جمله در لحظات ناملایمات درونی و بیرونی. همانگونه که میهال می‌گوید: «افراد خلاق به خاطر توانایی خود در استفاده از تقریباً هر موقعیتی و بهره‌برداری از هرآنچه که در اختیار دارند برای رسیدن به اهداف خود، فوق العاده هستند.(سیارک)

 11- آنها انرژی فیزیکی و شهامت فوق‌العاده زیادی دارند، ولی بی‌تحرک و بی‌خیال هم هستند.
این حالت در طرز کار افراد هنرپرور به خوبی پیداست. آنها انرژی فیزیکی قابل ملاحظه‌ای را ازخود نشان می‌دهند و قادرند ساعت‌های متمادی در پشت درهای بسته با شور و شوق و علاقمندی زیاد به کار بپردازند.

 

12- آنها روحیه فارغ ا زمحدودیت دارند ولی در عین حال کاملاً منظم هستند.
افراد هنرپرور از چنان روحیه فارغ از محدودیتی برخوردارند که اغلب بی‌ملاحظه، بازیگوش و حتی بی‌مسئولیت به نظر می‌آیند. ولی آن «بازیگوشی بی‌ملاحظه » به آنها کمک می‌کند که خلاقیت آنها آزاد شود ، و در عین حال، نظم و انضباط شخصی سرسختانه آنها در کار هنری خویش، موجب انگیزش آنها می‌شود.

 

13- آنها در هیچ کلیشه‌سازی نقش جنسیتی مردسالاری و زن‌سالاری شرکت نمی‌جویند
بنا به برخی دلایل عجیب و غریب ،اکثر هنرمندان خلاق و خوش‌قریحه مرد معمولاً نسبت به هم‌قطاران مذکر غیرهنرپرور خود، دارای حساسیت بیشتر و روحیه تهاجمی کمتری هستند، در حالی که اکثر هنرمندان خلاق و خوش‌قریحه زن، نسبت به هم‌قطاران مؤنث غیرهنرپرور خود، اغلب مقتدرتر و سخت‌گیرتر هستند.

 14- آنها با هوش و زیرک و در عین حال ساده‌لوح و زودباور هستند.
این گرایش از عطش آنها برای نوآوری در گزینش و ایجاد ایده‌های غیرعادی، وسلاست درخشان در اجرای آن ایده‌ها، و تغییر وضعیت از یک نگرش به نگرش دیگر، نشأت می‌گیرد.
این بُعد از شخصیت آنها، همان چیزی است که باعث می‌شود افراد هنرپرور هم باهوش و زیرک و هم ساده‌لوح و زودباور باشند.

15- آنها هر روز با «مقاومت» می‌جنگند.
افراد هنرپرور هر روز صبح در حالی از خواب برمی‌خیزند که به خوبی آگاهند که باید خودشان را وادار به رشد کنند. ولی همواره یک نوع ترس، نگرانی، یا (همانگونه که استیون پرسفیلد، مؤلف کتاب جنگ هنر، آن را می‌نامند) «مقاومت» در این راه قد علم می‌کند که به آنان می‌گوید که آنها نمی‌تونند آن کار را انجام دهند؛ و اینکه آنها فاقد امکانات مورد نیاز هستند. مهم نیست که یک هنرمند تا چه اندازه در کار خودش استاد باشد، این ترس هرگز دست از سر آنها برنمی‌دارد. ولی افراد واقعاً هنرپرور، یاد می‌گیرند که با «مقاومت» بجنگند و آن را روز به روز تحت کنترل و سلطه خود درآورند.

 

نظرات

۱۳۹۵/۱۰/۲۸آدم متواضع دور و برم کم می بینم

در ادامه بخوانید...

13 اصل موفقیت که باید بدانید

در

(سیارک) : خودتان باشید، زمانی جهان با تمام قدرتش هر کاری را انجام میدهد تا شما را مثل بقیه نشان دهد، این مبارزه بزرگترین نبرد زندگی شما است.

من سالهاست که کار افراد موفق را که در هر قدم از زندگیشان انجام میدهند مطالعه و تجزیه تحلیل کرده ام، ما به این نتیجه رسیده ایم که برای دستیابی به موفقیت هیچ فرمول واحدی برای هیچ تلاشی وجود ندارد.

اما ویژگی های اصلی وجود دارد که رهبران بزرگ به اشتراک گذاشته اند و من آنها را در زیر ارائه داده ام.

من پیشنهاد میکنم که شما به عنوان خواننده، بطور گسترده این لیست را مطالعه کرده و روی صفحات خاص که ممکن است در طول دوره تعاملات روزانه نظر شما را جلب کند، تمرکز کنید، با بررسی موارد روزانه نهایتا در آن غرق خواهید شد.پیشنهاد میکنم جمله را ادامه ندهید راز برنامه های موفق را یادداشت کرده و بنویسید چه تغیری در زندگی شما ایجاد کرده، احساسات و جنبه های دیگر خود بودن را ارائه دهید.

1- طرز تفکر و احساس شما بسیار مهم است.

طرز فکر مثبت و خوشبینانه همیشه موفقیت ایجاد میکند.تفکر منفی، بدبینی، دلتنگی، وعذاب باعث دور شدن افراد مهم از شما شده و انها دوست ندارند کنار شما باشند.اگر شما دید خوشبینانه و مثبتی از زندگی داشته باشید، یک محیط بسیار موفق و مثبتی ایجاد میکنید.افراد منفی محیط منفی ایجاد میکنند.ایا شما منبع شادی، خوشبینی، تشویق و حمایت هستید؟ یا افسرده و ارزیاب منفی و یا در مورد دیگران با بی احترامی قضاوت میکنید.ایجاد یک محیط با احساس/ یا تفکر مثبت، جو عاطفی خاصی ایجاد خواهید کرد.شما تنها کسی هستید که مسئول افکار و احساسات خود می باشید.آیا یک برنامه و یک سیستمی برای کاربرد روی افکار خود دارید؟

2- اهداف و رویاهای خود را مشخص و اعلام کنید.

هر چیزی که نوشته نشده در خطر نابودی است. آن را از ذهن خود برداشته و روی کاغذ بیاورید، سپس به خودتان تعهد بدهید که برای رسیدن به اهدافتان قدمهای بزرگتری را بردارید. اگر برای موفقیت برنامه نداشته باشید شکست خواهید خورد.این امر در مورد تمام جنبه های زندگی کاربرد دارد.در هر لحظه با آنچه که دارید بهترین کار را انجام دهید.و مطمئن باشید که با افزایش دانش گزینه ها خود را گسترش خواهید داد.امکانات بینهایتی وجود دارد و شما با تفکر محدود خود، خواسته های خود را محدود کرده اید.منتظر تغیر باشید و مانند شرایطی که امر میکنید دوباره خودتان را دریابید.در مواردی که موفق بوده اید آن موارد را برای کارهای اینده اصلاح کنید.در روش تشخیص به یک متخصص تبدیل شده  و مطمئن باشید که یک هدایت کننده هستید نه یک دایناسور منسوخ.بجای غارنشینی به یک گونه در حال رشد تبدیل شوید.

3- اقدام

هنگامی که ذهنتان را برای کاری که باید انجام دهید اماده میکنید، ان را انجام دهید. مزد به کسی تعلق میگیرد که کاری انجام داده است. کار پاداش مربوط به خود را داشته و انگیزه شما را برای کار کردن بیشتر تقویت میکند.مطمئن باشید که شما فردی هستید که به جلو و به سمت پیشرفت حرکت میکنید.موانع فقط سکوی پرتابی برای اقدامات و دستاوردهای بزرگتر هستند. فقط به چیزی که در سر دارید فکر کنید . بلند شو، تنبلی را کنار بگذار و اولین قدم اقدام را بردار، پاداش خواهی گرفت و از کشفی که خواهی کرد شگفت زده میشوی.

به یک فرد عملگرا تبدیل شده و حالات خود را افزایش بدهید. مراقب تمام کسب و کارها باشید و هی چیز را نادیده نگیرید. آنچه را که انجام نداده اید به ذهنتان خطور خواهد کرد. حتی ممکن است به شما حمله کند.

یک جرم خوب دفعاع بزرگ است و دفاع بزرگ جرم ایجاد میکند. کامل برگردید و با تمام جنبه های راهبردی زندگی خود را شناسایی کنید.(سیارک)

4- آموزش ثابت و دائمی سوخت ذهن و زندگی شما است

کسی که یادگیری را متوقف میکند، زندگی را متوقف میکند. اگر مغز را با اب یادگیری جدید آبیاری نکنید بخاطر خستگی از بین میرود. درس خوب، یادگیری دروس گذشته، ارائه برنامه های کاربردی نوآورانه و جدید برای شرایط میباشند. از هر کسی یاد بگیرید. با گوش درونی خود گوش کنید. خرد فقط با یادگیری مداوم بدست می اید. با مردم صحبت کنید. کتاب بخوانید. بدنبال مرزهای جدید و کاوش های کاملا توسعه نیافته باشید. اگر شما یاد نگیرید شخص دیگری یاد خواهد گرفت و شما ان را از دست خواهید داد. از ایستادن در لبه پرتگاه واقعی خلاقیت نترسید. روی شانه غول ایستاده و تمام مدل های نقش خود را در خارج از خوانوده خود شناسایی کنید.  بذر عظمت که قبلا در وجود شما بوده توسط افراد بزرگ دیگر در جای دیگری کاشته شده و پرورش میابد .مربیان، معلمان و افرادی را که در زندگی شما تاثیر مثبت داشته اند شناسایی کنید. همچین از کسانی که باعث رنجش شما شده اند پند بگیرید . انها سکوی پرتابی برای دانش بیشتر هستند.

5- سخت کار کنید و تداوم خود را حفظ کنید

موفقیت مال افرادی است که سخت کار میکنند و از دیگران بهتر هستند. تمام تفاوت های بین افراد موفق و حد وسط به وسیله تلاش اضافی ایجاد میشود. زمانی که شما تلو تلو میخورید و می افتید، خودتان را سرپا نگه داشته و پیشروی کنید. شما یک فرد در حال حرکت هستید پس باید به سمت جلو،  بیرون و بالا حرکت کنید. با شناسایی مجدد خودتان هرچالش جدید را تطبیق و تجزیه و تحلیل کنید. هرگز از موفقیت های جدید فاصله نگیرید.از شرایط افرادی که مانع پیشرفت شما هستند خلاص میشوید. شما یک فرد در حال ماموریت هستید.

روی اهداف خود تمرکز کرده و با قدرت و تلاش زیاد راه را برای خودتان هموار کنید. هرگز توقف نکنید مگر اینکه هدف شما افرادی باشند که صداقت کمی دارند. این جایزه به افرادی داده میشود که به سختی های زیادی غلبه کرده اند. و هدفشان این است که ستاره بشوند( بدرخشند)

6- به جزئیات توجه کنید

از توانایی تحلیلی و قدرت بصری خود برای جمع آوری اطلاعات و حقایق ضروری استفاده کنید.اشتاباهات شما بزرگترین سرمایه شما هستند. و به شما انگیزه میدهند تا پیشرفت کنید. شما همیشه میتوانید کارها را بهتر انجام دهید. استعدادها و مهارت های خود را پرورش و توسعه دهید. هنگامی که بدنبال دانشی هستید به کارشناسان مراجعه کرده و باطن هر چیزی را که باید یاد بگیرید بررسی کنید.

7- روی کنترل زمان و مدیریت زمان تمرکز کنید

کانون توجه خود را حفظ کنید. اولویت های خود را شناسایی و تنظیم کنید. و اجازه ندهید چیزی شما را از کارهای ضروری که در زندگی تان انجام میدهید منحرف کند. سعی کنید به افراد و فعالیت هایی که برای رفاء داخلی و شادی شما مورد نیاز است توجه کامل کرده و زمان قابل توجهی را به انها اختصاص دهید.

8- یادگیری به عنوان برقراری ارتباط موثر است

افراد موفق هرگز ارتباطات خود را مفروض نمیدانند. آنها بارها یاد گرفته اند که ارتباط بسیار موثر را چگونه برقرار کنند. برقراری ارتباط گرم، دوستانه، انعطاف پذیر و شوخ طبعی همیشه موفقیت انگیز و مفید میباشد.

آنها هرگز سعی در کنترل کسی نداشته و سختگیر نیستند، و با خصومت رفتار نمیکنند. آنها میدانند چگونه بر مکالمات خود نظارت کنند. و در زمان و مکان مناسب پاسخ سریع برای بازخوردها دارند.

9- آشکار کردن اطلاعات/ تفکر برتر

تمرکز موثر را توسعه دهید. فکر موثر از ویژگی های فرد موفق است. آنها میدانند چگونه تفکر خود را مشاهده کنند. و سریعا فرایند های تفکر بی اثر و  حتی مضر را مشخص میکنند. آنها تمایل زیادی به خوش بینی، واقعیت گرایی اتهام نزدن، راه حل ها و هدف های متمرکز شده دارند. انها هرگز در مشکلات گرفتار نمیشوند و ضرورت استفاده از مهارت های مذاکره موثر و دستیابی به نتایج رضایت بخش دوجانبه برد-برد را درک میکنند.(سیارک)

10- صفات خود را توسعه دهید تا جذاب و دوست داشتنی شوید.

اگر شما تا بحال متوجه نشده اید که دارید به شخص دیگری تبدیل میشوید، در برابر توانایی خود مثل عشق/ شایستگی مسئول هستید. چه چیزی باعث  شده این افراد اینقدر فرهمند و جذاب شوند؟ در پاسخ باید بگوییم شخصیت خود انها. اگر میخواهید در جهان موفق شوید، فهرست گسترده و عمیقی از انچه که شما را دوست داشتنی و نفرت انگیز میکند را در نظر بگیرید.

11- هدایت درونی روح

مثل یک طراح مشخص کنید شما چه کسی هستید و چکار میکنید. اینجا باطن شماست، شما مدیر و معمار خود و تجربیا خود هستید. در برخی از موارد شما درمیابید که خیلی از پاسخ های زندگی در درون شما است. این تحقیق به شما اطلاع میدهد که درحال قطع شدن از احساسات و شخصیت واقعی خود هستید. به باطن خود مراجعه کنید و به وسیله مسیر شخصیت داخلی، اعتماد بنفس، عشق، همدلی، عشق به مردم و زندگی خود بسمت یک مرحله جدیدی از رشد راهنمایی خواهید شد.

12- ایجاد بهروری کیهانی

اهداف زندگی خود را پیدا کنید. شما از طریق اتصال به جریان مطلق و هستی به خلاقیت های بینهایتی دسترسی خواهید یافت. اینجا جایی برای درمان سریع مرهمی یا ایجاد شغل نیست اینجا جایی برای پرسیدن نیست. مشخص نیست چقدر طول خواهد کشید. اینجا جایی برای تعهد و اهدا کردن کل جریان عمل خلاق و تاثیرات کیهانی ان است. اینجا محلی است که شما در ان به مناطقی دسترسی پیدا میکنید که عمیقتر از وجود شما است، جایی که ذهن و روح شما عظمت شگفت انگیزی را که بخشی از شما میباشند، نشان میدهد.اینجا محلی است که شما متوجه میشوید چه کسی هستید و هدف شما درباره کل زندگی چیست.

13- ایجاد تعادل در زندگی

اگر شما شبیه بیشتر مردم هستید، احتمالا بیشتر انرژی خود را در یک منطقه خاصی متمرکز میکنید که بنظر میرسد برای شما حیاتی و مهم هستند. با این حال، برخی از نقاط مناطق غفلت شده زندگی شما، برگشته و از ذهن شما خطور خواهد کرد. اگر شما با مناطق خاصی از وجود خود سوداگری ناتمامی دارید، اکنون زمان ان رسیده که آن مناطق را متعادل کنید. این وظیفه شما است که مراقب جنبه هایی از زندگی باشید که مانع موفقیت کامل شما میشوند. قبول داشته باشید که هیچ چیزی در سنگ نوشته نشده و شما میتوانید دوباره بنویسید و  دوباره زندگی خودتان را در مسیر مشخصی ایجاد کنید و با طرز تفکر های کهنه و قدیمی مبارزه کنید. و اینکه تعادل بیشتر زندگی هیجان انگیزی را ایجاد میکند.

رمز موفقیت افرادی که همیشه خانه مرتب و منظم دارند

۱۰ رمز موفقیت به روایت کارآفرین موفق ریچارد برانسون

نکات مفید برای کسب موفقیت

8 چیز که افراد موفق برای رسیدن به موفقیت، قربانی می‌کنند

15 کار کوچکی که می توانید هر روز برای رسیدن به موفقیت انجام دهید.

 این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید.  (سیارک

حق انتشار مقالاتی که در سایت سیارک ثبت می شود متعلق به سایت سیارک است و امکان انتشار به صورت کلی یا بخشی از آن بدون ذکر نام منبع  (سیارک) ممنوع است.

نظرات

در ادامه بخوانید...

هرگز به بهترین کارمندان نگویید ۵ مورد

در


کارمندان از عناصر مهم هر شرکتی هستند. چه شما یک استارتاپ جدید باشد و چه یک برند معروف توانایی شما برای رسیدن به اهدافتان به میزان بسیار زیادی بستگی به خروجی افرادی دارد که برایتان کار می کنند.

 در واقع شما برای رسیدن به اهدافتان به چیزی فراتر از استخدام افراد با استعداد نیاز دارید. شما باید اطمینان حاصل کنید که محیطی را برای کارمندان خود فراهم ساخته اید که این محیط در آن ها این انگیزه را به وجود می آورد تا حداکثر تلاش خود را برای انجام کارها به کار برند.

البته مشکلی که اغلب وجود دارد آن است که، مدیران بیش از انداره بر روی نتیجه نهایی کار خود تمرکز می کنند به طوری که این موضوع سبب می شود تا آن ها نقش کلیدی خود را به عنوان یک منتور فراموش نمایند. من در اولین شغل حرفه ای خود پس از دانشگاه به خوبی تجربه کردم که چطور مدیریتی که برای کارمندان خود ارزش قائل نیست در نهایت از تغییرات منفی عمده ای که در سازمانش رخ می دهد، رنج خواهد برد و با شکستی روبرو می شود که می توانست غیر از این باشد.

 

در پایان نیز من آن سازمان را به دلیل مسایل مدیریتی که به من و سایر کارمندان تحمیل می کرد ترک کردم. من احساس باارزش بودن نمی کردم و کسی قدردان زحمات من نبود که این مسئله در نهایت منجر به این شد که من تصمیم به تمام کردن ماجرای کارآفرینی خود بگیرم.

برای این که مطمئن شوم که من تنها کسی نیستم که چنین تصمیمی گرفته است، با برخی از کارآفرینان گفتگو کردم و از آن ها خواستم تا نظرشان را درباره این سوال بگویند. این که اگر کارفرمایان بخواهند کارمندان عالی خود را برای مدت طولانی حفظ کنند چه چیزهایی را نباید به آن ها بگویند؟

۱ – شما استعداد این کار را ندارید

من همیشه می خواستم یک کارآفرین شوم تا یک کسب و کار برای خود راه بیندازم. این هدف نهایی من است و من حتی با شنیدن این سوال که تا پنج سال آینده خود را در کدام جایگاه می بینید از بیان هدف خود خجالت نمی کشم.

این رویای من بود و من آگاه بودم که دانستن راه و چاه در یک شرکت پاگرفته می تواند یک سکوی پرتاپ برای آن هدف باشد.

بنابراین تصور کنید بعد از آن که اهداف خود را با رئیسم به اشتراک گذاشتم و او بلافاصله به من گفت که من آن پتانسیل لازم را در درون خود برای رسیدن به موفقیت ندارم، چه حسی داشتم. در حقیقت من مدام به دلیل اینکه باور داشتم که می توانم کسب و کار خود را راه بیندازم، تحقیر می شدم. من در حالی این باور را داشتم که رئیس من تصور می کرد که من به هیچ وجه مهارت لازم برای این کار را ندارم.

کاملا روشن است که این موضوع من را به مسیر اشتباهی سوق داد و سبب شد که من شرکت را زودتر از آنچه که تصور می کردم، ترک کنم. حقیقت این است که زمانی که ۶۲ درصد از میلنیال ها (افرادی که متولد بین سال های ۱۹۸۲ تا ۲۰۰۲ هستند) تصمیم گرفتند که کسب و کار خود را راه بیندازند، احتمالا شما نیز صبر نمی کنید تا بهترین استعدادها را برای کسب و کار خود بیابید. اگر به جای اینکه پشت کسی را خالی کنید یک مربی حمایت کننده باشید، می توانید کارمندانتان را در کنار خود نگه دارید تا از شما یاد بگیرند و به رشد شما نیز کمک کنند.

۲ – من اکنون زمان صحبت کردن ندارم!

شما به عنوان یک مدیر دستتان در انتخاب باز است. شما شانس این را دارید که با مشتریان، سرمایه گذاران و سایر افراد مهم ملاقات کنید، کسانی که احتمالا لیاقت وقت گذاشتن شما را دارند. اما اگر زمانی که کارمندانتان نقطه نظرات یا سوالاتشان را با شما در میان می گذارند، آن ها را نادیده بگیرید، در نتیجه باعث رنجش آن ها خواهید شد.

Evan Luthra، موسس و مدیر استراتژی های سازمان می گوید: کارمندان درک می کنند که برخی اوقات شما (مدیر) زمان کافی برای صحبت با آن ها را ندارید. اما انتظار دارند که زمانی را برای برطرف کردن نیازها،سوالات و دغدغه هایشان اختصاص دهید. اگر شما نمی توانید در یک زمان مشخصی با کارمند خود صحبت کنید به کارمندتان نگویید که بعدا با او صحبت خواهید کرد. به جای این کار زمان خاصی را برای ملاقات و صحبت کردن با او مشخص کنید.

وقتی که زمان خود را صرف صحبت کردن با کارمندانتان می کنید، باعث خواهید شد که آن ها احساس باارزش بودن و مهم بودن کنند و در برخی اوقات حتی باعث جلوگیری از انجام اشتباهات بزرگ توسط آن ها می شوید.

۳ – مهم نیست !

پس از این که زمانی را برای صحبت کردن با کارمندان خود اختصاص دادید، حال وقت آن است که نیازمندی های آن ها را ارزیابی کنید. Kirby Darcy ، موسس و مدیر بخش فناوری مرکز Pay Per Growth، که یک آژانس بازاریابی است، می گوید. دغدغه یک کارمند ممکن برای شما آنقدرها مهم به نظر نرسد. اما زمانی که یک کارمند به این نتیجه می رسد که درباره موضوعی خاص با شما صحبت کند بنابراین آن موضوع باید به آن اندازه مهم باشد که شما به آن توجه کنید. به نگرانی ها و دغدغه های آن ها گوش دهید، برای آن ها ارزش قائل شوید و سعی کنید که برایشان راه حلی بیابید.

واقعا اهمیتی ندارد که کارمندانتان درباره چه چیزی می خواهند با شما صحبت کنند. موضوع آن ها می تواند یک مسئله ساده دفتری باشد یا ممکن است بخواهند نظر شما را درباره یک پروژه بزرگ بدانند. وقتی شما دقیقا به آن چیزی که کارمندانتان می گوید، گوش دهید و توجه کافی به مسایل آنها داشته باشید (به خصوص زمانی که آن ها برای انجام کاری یک راه حل جدید پیشنهاد می دهند.)، در نتیجه آن ها پس از ترک کردن جلسه احساس می کنند که شما برای راه حل های آن ها ارزش قائل بودید و به تلاش و کوشش آن ها اهمیت می دهید.( سیارک)

۴ – اگر شما نباشید، می توانیم شخص دیگری را برای این کار جایگزین کنیم

روزی من در یکی از جلسات بودم که رئیسم از من پرسید: آیا فکر می کنی می توانیم کسی را پیدا کنیم که فلان کار را بهتر انجام دهد؟

من با افرادی که رئیسم به آن ها اشاره داشت رابطه بسیار خوبی داشتم به همین دلیل به طور غریزی به همکاران خود هشدار دادم که شروع به آماده کردن رزومه خود برای پیدا کردن کار دیگری کنند. این موضوع سبب شد که حتی من درباره موقعیت شغلی خود نیز احساس ناامنی و خطر کنم. با خود فکر کردم که وقتی رئیس من در مقابل من چنین چیزهایی می گوید. بنابراین ممکن است در زمانی که من حضور ندارم نیز با دیگران درباره من چنین صحبت هایی انجام دهد.

وقتی کارمندان در محیط کاری چنین سخنانی می شنوند، حتی اگر جز کارمندان رده بالا باشند نیز درباره امنیت شغلی خود شک می کنند. شما نمی توانید از کسی انتظار داشته باشید که در چنین محیط کاری مدت زمان طولانی فعالیت کند.

۵ – تعریف و تمجیدی در کار نیست !

ممکن است با خود فکر کنید که چه کسی دوست ندارد چنین جمله ای را بشنود؟ تا وقتی که شما برای تلاش های کارمندان خود ارزش قائل شوید آن ها نیز امیدوار خواهند بود که همیشه موقعیت برای پیشرفت وجود دارد. طبق بررسی های انجام شده توسط Harvard Business Review، هفتاد و دو درصد از کارمندان معتقد هستند که اگر در مقابل کارهایی که انجام می دهند بازخورد مثبتی از مدیران خود دریافت کنند، در نتیجه کارایی آن ها افزایش خواهد یافت.

Natalie Zfat از نویسندگان وب سایت Entrepreneur می گوید: فراموش نکنید که کارمندان خود را در مقابل کاری که انجام می دهند، تحسین کنید. مهم نیست که حتما آن کار به نتیجه رسیده باشد. وقتی که شما جدا از نتیجه کار به تلاشی که در ان زمینه انجام شده است، اهمیت می دهید سبب می شود تا افرادی که برای شما کار می کنند سخت کوش تر شوند.

بازخوردهای دلگرم کننده همان چیزی است که باعث خواهد شد نا نسل بعدی رهبران در شرکت شما ساخته شوند. به کارمندان خوب خود کمک کنید تا رشد کنند، آنها نیز مزد این کار شما را با افزایش بهره وری کارمندان زیر دست خود و در نهایت رساندن شرکت به اهدافش خواهند داد.

اگر تنها یک چیز از تجربیات کاری خود یاد گرفته باشم، آن است که بهترین مدیران همیشه با ارزش قائل شدن و الهام بخشیدن به کارمندان درجه یک خود آن ها را حفظ می کنند. منبع : tnews 

در سیارک بخوانیم:

کیفیت زندگی کاری"QWL" چیست؟

نقش مزایا در جذب و حفظ نیروی کار

حریم خصوصی مناسب برای کارمندان

کارکنان خواستار چه چیزی هستند؟

7 کتاب طلایی برای موفقیت در کسب و کار

تاثیر مشارکت کارکنان در سازمان تجارتی

رضایت شغلی در محل کار

آیا مدیران زن و مرد رفتارهای مدیریتی کاملا متفاوتی دارند

چند مورد برای پیشرفت در کار

نظرات

در ادامه بخوانید...

نظریه آشوب یا بی نظمی

در


(سیارک) توسعه‌ها در طول چند دهه‌ی اخیر منجر به شیوه‌ی تفکر جدیدی در دیدگاه‌های اقتصاد و مدیریت شده‌اند. دیدگاه علمی به مدیریت، که بر کاربردهای مدیریتیِ ابتدایی برنامه‌ریزی، سازمان‌دهی، ریاست و نظارت تأکید می‌کند، اکنون به‌نظر می‌رسد که نمی‌تواند عصر تغییر را که اقتصاد و سازمان‌ها را مشابه یک‌دیگر توصیف می‌کند، شرح دهد. این مقاله با تأکید بر مدیریت عادی، بر توضیح مدل منطقی مدیریت تمرکز می‌کند، و در ادامه به بحث درمورد دیدگاه‌های تازه مانند نظریه‌ی آشوب یا بی نظمی که آن‌را نظریه‌ی پیچیدگی هم می‌خوانند و نیاز به مدیریت و نوآوری ویژه می‌پردازد. روش رسیدن به یک نقطه‌ی تعادل به‌نشانه‌ی موفقیت، در اقتصاد امروز اعتبار ندارد. ما در یک محیط نامعلوم زندگی می‌کنیم ازنظر اقتصادی، سیاسی و اجتماعی که نیاز به یک‌سری مهارت‌های اجرایی جدید دارد. مهارت‌های لازم عمدتاً براساس جمع‌آوری اطلاعات، تصور ایده‌ها برای شکل‌گیری مدل‌های جدید، تنظیم چشم‌اندازها و سپس شبکه‌بندی در داخل و خارج از محیط سازمان، با مردم و همکاران خواهد بود. این کار نیازمند به مدیران، مجریان یا سیاست‌مدارانی است که مهارت‌های تفکر غیرخطی را به‌دست آورند و به‌عنوان رهبر ایفای نقش کنند و نه مدیرانی که بر مجموعه‌ی ثابتی از اهداف رسیدگی و نظارت می‌کنند.
روند توسعه‌ی تشکیلات سازمان تجاری نشان‌دهنده‌ی مشخصه‌های پیچیدگی و تنوع است وآشوب یا بی نظمی به‌ناچار در این روند وجود دارد. ما باید یک نوآوری سازمانی را به‌طور مثبت اجرا کنیم تا بتوانیم به این وضعیت رسیدگی کنیم. تشکیلات سازمانی یک نوع سیستم پیچیده است، و نوآوری سازمانی در روند توسعه‌ی این سازمان، فرایند به‌خصوصی است. سیستم نوآوری سازمانی نیز سیستمی پیچیده است. نظریه‌ی آشوب یا بی نظمی موضوع تحقیق در قانون کلی سیستم پیچیده است. این نظریه برای روند پیچیده‌ی نوآوری سازمانی، به‌عنوان دستورالعمل به‌کار می‌رود. و موقعیت بحرانی خودسازمان‌دهی درآشوب یا بی نظمی، مشخصه‌ی مهم کاربرد عملی را برای "کمیتِ نوآوری" در روند نوآوری سازمانی داراست.

نظریه‌ی آشوب یا بی نظمی

نظریه‌ی آشوب یا بی نظمی یک رشته‌ی تحصیلی در شاخه‌ی ریاضی است که در چند رشته‌ی علمی ازجمله هواشناسی، فیزیک، مهندسی، اقتصاد، زیست‌شناسی و فلسفه کاربرد دارد. نظریه‌ی آشوب یا بی نظمی به مطالعه‌ی رفتار سیستم‌های دینامیکی می‌پردازد که نسبت به شرایط اولیه بسیار حساسند اثری که عموماً به آن اثر پروانه‌ای گفته می‌شود. تفاوت‌های کوچک در شرایط اولیه (مانند آن‌ها که به‌علت خطاهای گردکردن هنگام محاسبه پیش می‌آیند) به نتایج بسیار واگرایی برای چنین سیستم‌های دینامیکی منجر می‌شوند، که به‌طور کلی پیش‌بینی درازمدت را غیرممکن می‌کنند. این رویداد حتی علی‌رغم این‌که این سیستم‌ها معین هستند رخ می‌دهد، بدین معنی که رفتار آینده‌ی آن‌ها کاملاً توسط شرایط اولیه‌شان تعیین شده، بدون این‌که هیچ عنصر تصادفی در آن دخالت داشته باشد. به عبارت دیگر، طبیعت معین این سیستم‌ها، آن‌ها را قابل پیش‌بینی نمی‌کند. این رفتار را با عنوانآشوب یا بی نظمی معین، یا صرفاًآشوب یا بی نظمی می‌شناسند. این‌ موضوع را ادوارد لورنز بدین شرح خلاصه کرده است:


آشوب: هنگامی که حال، آینده‌ را تعیین می‌کند، اما حالِ نسبی تقریباً آینده‌ را تعیین نمی‌کند.

رفتارآشوب یا بی نظمی را می‌توان در سیستم‌های طبیعی بسیاری مشاهده کرد، ازجمله آب و هوا. توضیح چنین رفتاری باید از نظر تحلیل مدل ریاضی آشوب یا بی نظمی ، یا از منظر روش‌های تحلیلی مانند طرح بازگشت و نقشه‌های پوانکاره دیده شود. ترجمه  itrans.ir

نظرات

در ادامه بخوانید...