جورج فلوید کیست؟ چرا مرگ جورج فلوید باعث تظاهرات سراسری در آمریکا شد؟

در

جورج فلوید کیست؟

جورج فلوید یک شهروند آمریکایی بود که متاسفانه توسط پلیس شهر مینیاپولیس از ایالت مینه‌سوتا در تاریخ 26 ماه مه یا 6 خرداد کشته شد، افسر پلیس در هنگام بازداشت به مدت 7 دقیقه زانوی خود را روی گردن جورج فلوید قرار داد. فیلمی که یه رهگذر از این صحنه گرفته باعث شد حقایق اشکار شود. فیلم در اینترنت پخش شده و بسیار دلخراش است. تا اینجا به نظر یک خطای انسانی  باعث این اتفاق شده ولی جورج فلوید یک سیاه پوست بود و متاسفانه به دلیل رنگ پوستش با این خشونت با او برخورد شد.

 

جورج فلوید

 

فردای روز حادثه 4 افسر پلیس اخراج شدند و سه روز بعد افسری که جورج فلوید را به قتل رسانده بود بازداشت شد و قرار است به اتهام قتل محاکمه شود. جیکوب فری، شهردار مینیاپولیس، از جامعه سیاه‌پوستان ایالت عذرخواهی کرد و گفت:

 

"سیاه‌پوست بودن در آمریکا نباید به معنای حکم مرگ باشد … وقتی که شما تقاضای کمک می‌شنوید، باید کمک کنید. این افسر در آزمون ابتدایی‌ترین احساس بشری مردود شد."

 

در پی این حادثه در محل کشته شدن آقای فلوید تظاهراتی برگزار شد ولی متاسفانه به خشونت کشیده شد و پاسگاه پلیس به اتش کشیده شد. در ادامه نیروهای گارد ملی ایالات متحده به این شهر اعزام شدند. درگیری‌های خشونت‌آمیز هنوز نیز ادامه دارد.

 

a7625a3a-6c88-4247-a6ba-2c5d4261a832.jpg

1088467e-d622-413c-8723-52cfaf673de2.jpg

 

در این چند روز تظاهرات در بیشتر ایالت های امریکا ادامه داشته است.

 

cfae39e8-abd9-4aab-a7bd-457d62f3fff0.jpg

 

 

0fc521e5-6a0b-4df9-a47a-e35312dfd781.jpg

نظرات

در ادامه بخوانید...

بازیهای ویدئویی یا قوانین خرید و فروش سلاح ، کدام یک مقصر خشونت جامعه آمریکایی هستند(بخش اول)

در

بازیهای ویدئویی همیشه مورد سرزنش طرفداران سلاح در آمریکا قرار گرفته‌اند ولی آیا آنها هدف خاصی را دنبال کرده‌اند؟

از سالها پیش کارشناسان و سیاستمداران بسیاری مخالف خشونت موجود در بازیهای کامپیوتری بوده‌اند . از سناتور جوزف لیبرمن در سال 1993 تا پرزیدنت ترامپ در سالهای اخیر همگی از مطرح ترین مخالفان بازیهای ویدئویی هستند و معتقدند که این بازیها تاثیر مستقیمی روی رفتار بچه ها و نوجوانان دارد . جالب اینجاست که اکثر این سیاستمداران از طرفداران قوانین سلاح در آمریکا هستند!  اما آیا  ادعاهای آنها واقعیت دارد ؟ یا تمام این حرفها فقط بهانه هایی هستند که حوادث خشونت باری که در جامعه اتفاق می افتد را به بازیهای رایانه ای ربط دهند و حتی حملات پردامنه با اسلحه در سطح جامعه و کشت و کشتار توسط پیرمردهای 60- 70 ساله را ناشی از بازی کردن بازیهای خشن ویدئویی بدانند و ذهن مردم را از فکر کردن به تاثیر آزادی اسلحه منحرف کنند؟

بازیهای ویدئویی در سرتاسر جهان وجود دارند ولی تیراندازیهای مرگبار فقط در آمریکا رخ میدهند. پس چرا طی بیست سال گذشته فقط بازیهای رایانه‌ای در آمریکا سرزنش شده‌اند؟

حالا انجمن بازیهای رایانه ای در آمریکا با جدیت تمام پیگیر اثبات دروغهایی است که طی تمام این سالها به خورد جامعه آمریکایی داده شده است . آنها با انجام تحقیقات  علمی و با استفاده از آمار و ارقام می خواهند واقعیت را به مردم نشان دهند، آنها می گویند : وقت آن رسیده است که برای همیشه به این باور غلط خاتمه بدهیم. باور کنید همه حرفهایی که در زمینه ارتباط بین بازیهای کامپیوتری خشن و تیراندازیهای مرگبار قاتلین در مدارس و جامعه شنیده‌اید دروغی بیش نیستند.

طی سالهای اخیر تحقیقات گسترده‌ای برای کشف ارتباط بین این دو مسئله انجام شده است و تمام چیزی که کشف شده " هیچی" بوده است.

چه ارتباطی بین انجام بازیهای ویدئویی و خشونت افسارگیخته وجود دارد؟

پروفسور پاتریک مارکی نویسنده کتابی در مورد ارتباط بازیهای ویدئویی و حملات مرگبار است. او معتقد است که این وضعیت موسوم به وحشت اخلاقی است و صرفا یک حربه کاملا حرفه ای از سوی طرفداران آزادی اسلحه در آمریکا است. و از طریق مقصر جلوه دادن بازیهای رایانه ای میخواهند خودشان و قانونی که طرفدارش هستند را تبرئه کنند. پروفسور پاتریک در ادامه صحبتهایش گفت: نسل قبلی از انتخابهای نسل جدید می ترسند چون یا آن را نمی فهمند و یا ارزشش را درک نمیکنند. در طول تاریخ آمریکا همواره اتفاقات ناگوار فراوانی در اثر تیراندازی به مردم بی گناه افتاده است اما در چند سال گذشته هر بار اتفاق وحشتناکی افتاده است و مردم خواستار اصلاح قانون سلاح شده‌اند افراد خاصی با ایده محدود کردن ویدئو گیمها در رسانه ها ظاهر شده‌اند و شروع به سخنرانی در مورد آثار مخرب این بازیها کرده‌اند.

آمریکا رکورددار تیراندازی‌های مرگبار در دنیا 

دعوای خونین به خاطردوست دختر سابق/ به رگبار بستن یک مدرسه 

در اوایل سال 2013 هجمه ها علیه بازیهای خشونت بار به اوج خودش رسید. ولی دلیل اینکار چه بود. در آخرین ماه از سال 2012 یک فاجعه بزرگ در نیوتاون آمریکا اتفاق افتاد. در اون ماه در تیراندازی به مدرسه سندی هوک ‌‌26 نفر که شامل 20 کودک دانش آموز و 6 بزرگسال بودند کشته شدند. عامل آن تیراندازی یک جوان 20 ساله به نام آدام لانز بود که قبل از تیراندازی در مدرسه مادر خودش و یک نفر دیگر را هم کشته بود. آدام بعد از تیراندازی خودش را هم کشت. این فاجعه باعث شد تا اعتراضات علیه قانون سلاج بالا بگیرد و همگی خواستار اعمال محدودیتهای در این مورد شدند. اما ناگهان ورق برگشت، دیلی تلگراف در یک گزارش کاملا جهت دار اعلام کرد که آدام از علاقه مندان به بازیهای ویدئویی بوده است. افراد ذینفع از قانون سلاح دوباره پیدایشان شد و تمام رسانه ها را در اختیار گرفتن و شروع به تخریب بازیهای کامپیوتری کردند آنها همه تلاششان را کردند تا افکار عمومی به سمت بازیها منحرف شود و تا حدود زیادی هم موفق شدند.

از اولین نمونه‌های کنسولهای بازی همیشه خشونت جز لاینفک بازیها بوده است

اما چند ماه پیش اتفاق تازه ای افتاد و ابعاد این حادثه آنقدر بزرگ بود که تمام آمریکا را دربر گرفت. در ماه فوریه سال 2018 یک جوان نوزده ساله به مدرسه داگلاس در پارک لند فلوریدا رفت و بعد از به صدا درآوردن زنگ خطر شروع به تیراندازی به دانش آموزان مدرسه کرد در این حادثه ‌‌17 نفر کشته شدند و نزدیک به 20 نفر هم زخمی شدند. عواقب این فاجعه تا همین الان ادامه دارد و همین چند هفته پیش بود که به خاطر همین جریان یکی از بزرگترین و شاید بزرگترین راهپیمایی اعتراض آمیز در تاریخ ایالات متحده انجام شد. صدها هزار نفر از دانش آموزان آمریکایی در بیش از 50 ایالت آمریکا خواستار اصلاح قانون صلاح شدند. انها فریاد میزدند که دیگر خرید و فروش سلاح کافی است و باید اینکار را متوقف کوند انها همدردی ترامپ را کافی ندانستند و خواستار یک اقدام جدی در زمینه قانون سلاح شدند. اما ترامپ که از طرفداران آزادی اسلحه است و بارها و بارها در کمپینها و سخنرانیهای انتخاباتی خود روی این موضوع مانور داده است بدجوری در تنگنا گرفتار آمده بود تنها یک راهکار برای خروج از این وضعیت به ذهنش میرسد.این مقاله ادامه دارد...........(سیارک)

بازیهای ویدئویی یا قوانین خرید و فروش سلاح ، کدام یک مقصر خشونت جامعه آمریکایی هستند (بخش دوم)

نظرات

در ادامه بخوانید...

بازیهای ویدئویی یا قوانین خرید و فروش سلاح ، کدام یک مقصر خشونت جامعه آمریکایی هستند (بخش دوم)

در

بازیهای ویدئویی یا قوانین خرید و فروش سلاح ، کدام یک مقصر خشونت جامعه آمریکایی هستند(بخش اول)

رییس جمهور آمریکا دیواری کوتاهتر از دیوار بازیهای کامپیوتری پیدا نمیکند ولی میداند که اینبار صرفا یک سخنرانی بر علیه خشونت بازیهای کامپیوتری کافی نخواهد بود پس ترامپ ترتیب یک جلسه را با حضور مدیران ارشد صنعت بازیهای ویدئویی داد. به دستور ترامپ در ابتدای این جلسه یک ویدئو از صحنه‌های خشن چند بازی پخش شد تا توپ را در زمین سازندگان بازیهای رایانه‌ای بیاندازد.

اما واقعیت این است که هر چقدر هم این بازیها خشن و ناراحت کننده باشند باز هم هیچ ارتباط آشکاری بین بازیهای خشن و کشتار بر اثر حوادث تیراندازی وجود ندارد.

بازیهای ویدئویی جزی از فرهنگ ژاپن شده است و اتفاقا بسیاری از بازیهای خشن در ژاپن ساخته میشوند

پروفسور پاتریک مارکی در اینباره میگوید : معمولا بازیهایی مثل gta و COD (کال آف دیوتی) مقصر اصلی تیراندازیهای مرگبار شناخته میشوند ولی جالب است بدانید که درست از زمانی که این بازیها منتشر شدند آمار آدمکشی در آمریکا یک روند نزولی داشت و کاهش پیدا کرد! ما حتی

چند عنوان بازی خشن دیگر را هم بررسی کردیم و نتایج این بررسی‌ها و تحقیقات به ما نشون دادند که اجرای بازیهای ویدئویی خشن سطح جرائم خشونت بار مثل تعرض های خشن و قتل و امثالهم را کاهش میدهد.

حالا دیگر همه ما میدانیم که مشکل دسترسی نوجوانان به بازیهای کامپیوتری خشونت بار حل شده است. چرا که در سال 1993 یکی از کسانی که به شدت از بازیهای ویدئویی متنفر بود یعنی سناتور جوزف لیبرمن تلاش گسترده‌ای را انجام داد تا محدودیتهای قانونی وسیعی را برای سازندگان بازیهای ویدئویی ایجاد کند و در این راه هم موفق بود چرا که در همان زمان سازمان ESRB تاسیس شد! اما این سازمان چیست و چه کاری را انجام میدهد.(سیارک)

حروف ESRB مخفف کلمات Entertainment Software Rating Board هستند که وظیفه رده بندی سنی بازیهای رایانه ای را به عهده دارد و طبق استانداردهای این سازمان هشت گروه سنی مختلف وجود دارد و هر کدام از این 8 گروه رنج سنی و علامت مخصوص خودشون را دارند که بر روی جعبه بازیها درج میشود. این گروههای سنی از 3 سال آغاز میشود و به رده سنی بالاتر از هیجده سال ختم میشود که همان بازیهای مخصوص بزرگسالان است.

تاسیس ESRB واقعا مفید بود چرا که طبق آمار همین سازمان بیش از 80 درصد از فروشندگان فیزیکی و بالای 90 درصد فروشندگان آنلاین قوانین رده‌های سنی را رعایت میکنند تحقیقات میدانی نشان داده است که خریدن یک بازی بالاتر از محدوده سنی کودکان و نوجوانان مثل gta و cod برای بچه ها تقریبا غیر ممکن است مگر اینکه این بچه‌ها همراه والدین خودشان باشند.

خوب پس با این تفاسیر چرا عده‌ای مدام میگویند که قاتلین اخیر در آمریکا از علاقمندان و طرفداران بازیهای ویدئویی خشن بوده‌اند؟

دلیل این موضوع بسیار واضح است چون عاملین این تیراندازیهای مرگبار معمولا در همان جامعه آماری گیمرها که پسران جوان هستند قرار میگیرند.

پروفسور مارکی در این مورد نظر دیگری دارد : در تحقیقات مختلف مشخص شد حدود بیست درصد از مهاجمین مدارس به بازیهای ویدئویی خشن علاقمند بوده‌اند در حالیکه این رقم برای کل دانش آموزان هفتاد درصد است بنابراین واقعیت خلاف آن چیزی است که همه فکر میکنند یعنی این مهاجمین کمتر از دانش آموزان عادی به بازیهای کامپیوتری خشن علاقه دارند.

واضح است که عاملین این کشتارها به احتمال زیاد بازی هم میکنند ولی میلیونها دانش آموز دیگر در دنیا هم بازی میکنند.

آیا همه گیمرها به سمت خشونت کشیده می شوند؟ جواب یک "نه بزرگ" است

برای رد ادعاهای این افراد مثالهای نقض زیادی وجود دارد

استیو پدک تیرانداز حادثه لاس وگاس که فجیع ترین کشتار جمعی تاریخ آمریکا را رقم زد ، در اول اکتبر سال 2017 استیو به یک جشنواره موسیقی در شهر لاس وگاس حمله کرد و دست کم 60 نفر را کشت عمق حادثه وقتی بزرگتر و بدتر شد که بدانید بیش از 500 نفر هم زخمی شدند ولی چیزی که باعث تعجب همه شد این بود که استیو یک بازنشسته 64 ساله بود، یعنی اصلا به رده سنی گیمرها تعلق نداشت. خبرنگارها و محققان زندگی استیو را برای درک انگیزه این قتل عام زیر رو کردند ولی هیچ نشانه‌ای از علاقه به بازیهای رایانه‌ای پیدا نکردند .

همین وضعیت برای چندین کشتار دیگر در تاریخ آمریکا وجود دارد ولی هیچکدام از آنها جز علاقمندان به بازیهای کامپیوتری قرار نداشتند. عامل حادثه تیراندازی کنگره 34 ساله بود و سابقه بازی رایانه‌ای هم نداشت. در سال 2015 رضوان فاروق و تشفین مالیک هم در یک تیراندازی وسیع 14 نفر را کشتند ولی بازهم این دو نفر هیچ ارتباطی به بازیهای رایانه‌ای نداشتند و حتی مالیک به عمرش بازی رایانه‌ای انجام نداده بود. به هر حال تعداد بسیار زیادی از این افراد وجود دارند که خشونت مطلق را با کشتن تعداد زیادی انسان به نمایش گذاشته‌اند ولی ربطی به بازیهای رایانه‌ای و ویدئویی نداشتند.و این ثابت می کند که صرفا به خاطر اینکه تعدادی مهاجمان بازیهای خشن را بازی کرده‌اند ارتباطی بین این دو موضوع برقرار نمیشود این حرف مثل این است که بگوییم چون همه تیراندازها کفش کتونی پوشیده‌اند پس کفش کتونی دلیل کشتارها است. به همین مسخرگی.

صنعت بازیهای ویدئویی به خوبی از کودکان و نوجوانان مراقبت میکند تا به بازیهای فراتر از رده سنی خودشان دسترسی پیدا نکنند تحقیقات هم هیچگونه ارتباطی بین بازیهای خشن و انجام کارهای خشونت بار را نشان نمیدهد.

اما برای حسن ختام این بحث بهتر است که سری هم به سایر کشورها بزنیم. بازیهای ویدئویی در همه دنیا طرفدار دارند پس در نتیجه کشتار دسته جمعی هم باید در همه جا دیده شود. ژاپن بهترین مثال در این زمینه است، بازیهای ویدئویی تبدیل به بخشی از فرهنگ ژاپن شده‌اند و جالب است که بدانید بیشتر از بازیهای خشن در ژاپن ساخته میشوند خوب با این تفاسیر فکر میکنید تعداد قربانیان سالانه سلاح گرم در ژاپن چند نفر است؟ باورکردنی نیست ولی کمتر از 10 نفر آن هم در کشوری که صد و بیست و هفت میلیون جمعیت دارد.(سیارک)

پس عامل اصلی کشتارهای جمعی در آمریکا نه بازیهای ویدئویی که دسترسی آزادانه به انواع سلاحهای گرم است.

نظرات

در ادامه بخوانید...

من با شما صحبت نمی کنم: خشونت در سکوت چیست

در
من با شما صحبت نمی کنم: خشونت در سکوت چیست
وقتی ما به خشونت کلامی فکر می کنیم ، تصور ما جیغ ،داد و فریاد والدین  است، اما حقیقت این است که سمی ترین نوع خشونت سکوت و سکوت است.
 
وقتی مادرم عصبانی یا ناراضی بود ، او شروع به رفتاری میکرد که انگار من آنجا نیستم. 
در چنین لحظاتی ، به نظر می رسید من نامرئی ، شبح یا شیشه ی پنجره شدم. وقتی کوچک بودم - احتمالاً شش یا هفت ساله - همه چیز از نگاه شدید او درونم را می سوزاند،  گریه کردم و التماس کردم که او یک کلمه بگوید ، اما او ساکت بود .
 
البته تمام بچگی که از ترس در اطرافش داشتم درذهنم مانده است.مثل این است که در اتاق زیر شیروانی مجازات و در قفل شده باشد ، اما بسیار ظریف تر و چندان واضح نیست. حدود چهل سالگی ، نفهمیدم که این چنین تنبیهی، نوعی خشونت است.
 
این زن تنها نیست؛ کودکانی که در بین خشونت های کلامی و عاطفی بزرگ و بقول والدین تربیت شده اند ، اغلب این رفتار را عادی می دانند ، به اشتباه معتقدند که در همه خانواده ها اتفاق می افتد.
 
جای تعجب نیست که اختلافات زیادی در جامعه وجود دارد که خشونت خانگی را تشکیل می دهد. اگرچه اکثر مردم مایل به پذیرش خشونت جسمی به عنوان یک مشکل هستند - اقداماتی که کبودی یا شکستگی قابل مشاهده ای به همراه دارد - با این حال ،  بسیاری نمی فهمند که عدم توانایی مقابله با احساسات به کجا ختم  می شود و خشونت کلامی، چگونه کودک را در آینده تبدیل به موجودی ترسو و یا بر عکس قلدر می کند.
 
اما مهم نیست که آیا این رفتار یک اقدام آگاهانه برای دستکاری و کنترل شخص دیگر است یا اینکه شخص با گفتن اینکه "او اول او را تحریک کرد، خود را توجیه می کند -  هر دو گزینه خشونت است.
 
برخلاف افکار عمومی ، مطالعات کاملاً واضح نشان می دهد که چه خشونت عاطفی و کلامی بر مغز کودک تاثیر می گذارد:  آنها به معنای واقعی کلمه ساختار آن را تغییر می دهند.
 
چنین کودکانی در بزرگسالانی رشد می کنند که به درک آنها اعتماد ندارند و در کنار آمدن با احساسات خود دچار مشکلات جدی می شوند . آنها یک سبک دلبستگی ناامن ایجاد می  کنند که آنها را از احساسات خود جدا می کند  (اجتناب از سبک) یا آنها را بسیار آسیب پذیر و حساس به شکست  (سبک اضطراب) می کند. از آنجا که آنها تمایل دارند که خشونت کلامی را یک هنجار تلقی کنند ، می توانند در یک رابطه با شخصی دریابند که خشونت کلامی نسبت به آنها تجلی پیدا می کند.
 
وقتی بیشتر ما به خشونت کلامی فکر می کنیم ، گریه و فریاد را تصور می کنیم ، اما حقیقت این است که  سمی ترین خشونت سکوت و سکوت است . داستانی را که این مقاله با آن شروع می شود دوباره بخوانید و توجه داشته باشید که در این حالت ابزار خشونت،  سکوت مادرانه است .
 

خشونت در سکوت: چه چیزی است و چگونه شخصیت را تخریب می کند

زنی 38 ساله ، درباره اولین ازدواج خود برای من نوشت:
من به یک موجود بدبخت تبدیل شدم و از او خواهش کردم که به من بگوید بعد از این نزاع او هنوز مرا دوست دارد اما جواب نداد. التماس کردم حتی بیشتر ، گریه کردم ، و او با صورت سنگی روی مبل نشست. سپس من شروع به عذرخواهی کردم ، حتی اگر او شروع کننده نزاع بود ، و من هیچ کار اشتباهی انجام نداده بودم.
 
اینگونه بود که می ترسیدم که او مرا ترک کند.  من رفتار او را خشونت یا کنترل نمی دانستم ، تا اینکه در سن 35 سالگی برای درمان رفتم. من 12 سال است که چنین زندگی کرده ام و حتی فکر نمی کردم اشتباهی انجام شده است.
 
داستان این زن نیز از این قاعده مستثنا نیست ، کسی که سال ها رفتار چنین شریک زندگی را عادی می داند. سکوت به راحتی قابل استدلال یا انکار است : "او فقط نمی خواهد صحبت کند ،" "او فقط سعی می کند افکارش را جمع کند ،" "شاید من واقعاً خیلی حساس باشم ، همانطور که خودش می گوید."
 
کودکان نه تنها پیامهایی را که در فرآیند خشونت کلامی دریافت می کنند یاد می گیرند  (برای مثال ، "چرا من فقط شما را به دنیا آوردم" ، "شما یک هیولا هستید" ، "فقط مشکلات از شما ناشی می شوند" و غیره)  بلکه آنها همچنین انتظارات خود را از جهان شکل می دهند. و درک چگونگی رفتار مردم در روابط از این سکوت والدین .
 
در میان خشونت ها ، سکوت می تواند انواع مختلفی را تشخیص دهد: یک نگاه خالی از احساس ، نادیده گرفتن ، نشان دادن تحقیر و امتناع از تماس عاطفی. همه آنها یک هدف دارند  - در معرض دید قرار دادن شخص به عنوان حاشیه ای ، ایجاد احساس وحشتناک و تقویت کنترل.
 

دیواری از سکوت، بی توجهی به نیاز دیگری

تحقیقات زیادی به این رفتار اختصاص داده شده است ، و  حتی مخفف خود را با نام DM / W  (از انگلیسی. Demand / Withdraw) به همراه دارد ، زیرا  به عنوان یکی از سمی ترین روابط شناخته می شود.
 
تبدیل شدن به یک دیواری از سکوت پایان گفتگو است و این بدان معنی است که شخصی که این گفتگو را آغاز کرده است تسلیم می شود.
 
وقتی والدین این کار را با کودک انجام می دهند ، به وضوح نشان می دهند که افکار و احساسات کودک هیچ ارزشی ندارد و کسی به آن اهمیت نمی دهد : و از آنجا که نیاز کودک، عشق و پشتیبانی والدین است ، کودک این درس را به عنوان نوعی حقیقت "درباره خودش یاد می گیرد.
 
وقتی یکی از شرکای بزرگسالی این کار را با دیگری انجام می دهد ، این فقط نمایش قدرت است که به دیگری می گوید:  آنچه را که می خواهید ، چه فکر می کنید ، چه احساسی دارید - در روابط ما مهم نیست.
 

نادیده گرفتن یا تحریم

تظاهر به این که کسی را نمی بینید و نمی شنوید ، مخصوصاً برای کودکان، عملی حساس تر است ، به خصوص اگر از آن به عنوان مجازات استفاده شود. ممکن است یک کودک کوچک احساس کند که خانواده او را رها کرده ، یک کودک بزرگتر ممکن است درد طرد شدن و در عین حال عصبانیت عمیق را تجربه کند.
 
پدرم بلافاصله به محض نااميد شدن از من،  صحبت با من را متوقف كرد ، كه اين اتفاق اغلب اتفاق افتاده است . دلیل این امر می تواند نمرات ضعیف در مدرسه ، عملکرد ورزشی خیلی خوب  و هر چیز دیگری باشد. او همیشه همین حرف را می زد: "شما باید جمع شوید. شما بیش از حد حساس هستید ، قوی ترین شخص در این جهان زنده مانده است.  مادرم به همین اصول پایبند بود.
 
وقتی نوجوان بودم از هردو عصبانی شدم ، اما در همان زمان فکر کردم که ناامیدی آنها تقصیر من است.  من تنها فرزند بودم و کسی را نداشتم که بتوانم مقایسه کنم. خلاصه اینکه کالج باعث شد خیلی احساس بدی پیدا کنم ، اما خوشبختانه یک درمانگر عالی مرا نجات داد.
 
همکاران همچنین از تحریم برای تحقیر و مستهلک شدن و همچنین برای ترساندن طرف مقابل ، "به پایین کشیدن" استفاده می کنند.
 
این راهی است که شخص دیگری باعث آسیب پذیری آنها شود ، او را به تبعید عاطفی  بفرستند و این کار به منظور اینکه شریک زندگی نرم و قابل کنترل شود، انجام می شود .
 

اعتراض و تمسخر

خندیدن به کسی، و یا ابراز انزجار در چشمان، نیز می تواند ابزاری از خشونت باشد که موجب کمبود و تحقیر می شود ، حتی اگر با کلمات درگیر نشوند.
 
افسوس که این حرکات، به راحتی نمی تواند متخلف را شناسایی کند ، که شما را به حساسیت بیش از حد ("اوه ، چقدر شما حساس هستید") ، انتخاب نیت ("شما همیشه مقصرید") یا عدم احساس شوخ طبعی را متهم کنید. ")
 
اشتباه نکنید: این خشونت است. کلمات لازم نیست که شخص را احمق و بی ارزش یا چیز دیگری بنامند.
 
امتناع از تماس عاطفی
 
این شاید ظریف ترین شکل خشونت باشد ، خصوصاً وقتی در مورد کودک اعمال می شود: امتناع آگاهانه از پشتیبانی ، عشق و مراقبت  - یعنی هر آنچه کودک برای رشد و پیشرفت خود به آن نیاز دارد. البته  کودک نمی فهمد که دقیقاً از چه چیزی او را محروم می کنند ، اما او احساس می کند که چقدر تنهایی و خلاء قلب او را پر می کند.
 
اما برای یک شریک بزرگسالی که به این روش تحت درمان قرار می گیرد ، کار ساده تر نیست ، زیرا وقتی نیازهای عاطفی از شما سلب  می شود ، این امر باعث می شود که شما باید آنها را حتی بیشتر برآورده کنید و گاهی باعث می شود که حتی بیشتر وابسته به شریک زندگی خود باشید.
 
این ضد انعطاف پذیری است ، اما درست است. امتناع از تماس عاطفی ابزاری قدرتمند برای كسانی است كه خواهان قدرت و كنترل هستند.
 
خشونت خشونت است.  اگر کسی از کلمات یا سکوت استفاده کند تا شما را بی ارزش و بی قدرت جلوه دهد،  این شخص مرتکب خشونت می شود . این فرمول ساده را به خاطر بسپار.

نظرات

در ادامه بخوانید...

چهار نوع دروغ که یک مادر بی احساس به شما گفته است

در
چهار نوع دروغ که یک مادر بی احساس به شما گفته است
من قبلاً در مورد خشونت کلامی نوشتم ، و اینکه چگونه ، در چارچوب فرهنگ ما ، تمایل به پایین آوردن تأثیر سخنان آزار دهنده مادران (و پدران) را داریم ، اما اکنون می خواهم از منظر کمی متفاوت صحبت کنم - نه در مورد کلمات خاص گفته شده ، بلکه درباره آنچه از آنها پیروی می کنند. از آنجایی که در فرهنگ ما ، مادر تا زمانی که صدمات جسمی به کودک وارد نکند ، "عادی" تلقی می شود ، مادران بدون عشق در هنگام تغذیه ، لباس پوشاندن و سقف بالای سر، مسئولیت خشونت کلامی خود را برعهده نمی گیرند. اما حتی یتیم خانه ها این ها را به کودک ارائه می دهند ، اینطور نیست؟پس تکلیف عشق در این میان چه می شود؟در این مقاله به چهار نوع دروغ که  مادران بدون عشق به دخترانشان می گویند، می پردازیم.

 

چه نوع درسی توسط مادران بدون عشق به دخترانشان داده می شود

برای شروع ، بیاد بیاوریم و یادآوری کنیم که چند نوجوان به خاطر عدم توجه جدی جامعه به قلدری نوجوانان، خودکشی کرده اند ، که مدت طولانی ناخوشایند تلقی می شد اما به گفته آنها این پدیده "عادی" است. افسانه مادری و اسطوره ها که عشق مادرانه غریزی است ، که همه مادران فرزندان خود را دوست دارند ، که عشق مادران همیشه بی قید و شرط است - به ما اجازه نمیدهد که آزادانه و آشکارا صحبت کنیم که چه تعداد از فرزندان با نیازهای عاطفی ناقص در دوران کودکی و چه تعداد زخمی ها بزرگ وارد اجتماع می شوند.
 
ما آسیب های عاطفی وارده به کودک را با کلمات تحقیرآمیز ، کلماتی که باعث می شود او احساس ناامنی ، دوست نداشتنی بودن ، بی معنی بودن کند، را نادیده می گیریم - حتی اگر علم قبلاً نشان داده است که خشونت کلامی نه تنها مانند زخم های جسمی آسیب زا هستند ، بلکه اثری عمیق تر و به معنای واقعی کلمه ساختار مغز در حال توسعه را تغییر می دهد.
 
والدین بر جهانی کوچک حاکم هستند که در آن یک دختر از نوزادی تا کودکی رشد می کند. شرایط این جهان توسط والدین ایجاد می شود ، این است که آنها تصمیم می گیرند با چه کسی ، چگونه ، چه زمان و چقدر کودک ارتباط برقرار کند. دختر نه تنها به عشق و پشتیبانی مادر خود متکی است ، بلکه در این دنیای کوچک "حقایق" را در مورد چگونگی ترتیب روابط در دنیای بزرگ به خود جذب می کند.
 
من لیستی از این به اصطلاح "حقایق" (که بعضی از آنها را از کودکی به یاد می آورم) گردآوری کرده ام و مضراتی که این نوع تربیت به روان دختران وارد می کنند را در زیر آورده ام.
 

 

عشق را باید بدست آورید

دختران مادران بدون عشق کارهایی می كردند تا عشق  را بدست بیاورند ، برای اینکه مادر آنها را دوست داشته باشد و برای به دست آوردن نمرات خوب در خانه ، کارهای اضافی در منزل را انجام بدهند، و سعی كنند كه به هیچ وجه مادر خود را ناراحت نكنند - اما این همیشه كافی نبود. از این طریق آنها یک درس تلخ در مورد عشق را یاد گرفتند که چگونه می توانند آن را بدست آورند: می توان آن را با کمک یک فرمول جادویی خاص کسب کرد که آنها به هیچ وجه نمی توانند دریابند ، عشق هرگز به هیچ چیز داده نمی شود و آنها برای همیشه چیزی ندارند. آنها به اندازه کافی خوب نیستند که لایق عشق و دوست داشتن باشند.
 
کودکانی که با برادران یا خواهران بزرگ شده اند و توجه مادرانشان به خواهر یا برادری بیشتر شده است ، چیزی مشابه را تجربه می کنند. به طور معمول ، چنین کودکانی در بزرگسالی ، به کسانی که عاشق آنها هستند ، اعتماد ندارند ، بدون هیچ شرطی. و به جای اینکه زندگی خود را با شادی پر کنند ، عشق بی قید و شرط آنها را با اضطراب پر می کند و آنها دائما در انتظار یک ترفند زندگی می کنند.
 

 

فرزند بد و شما یکی از آنها هستید

همه کودکان اشتباه می کنند - آنها چیزهایی را گم می کنند و می شکنند ، از قوانین پیروی نمی کنند ، کاری اشتباه انجام می دهند ، اما مادران بدون عشق همه چیز را نه بر رفتار کودک بلکه در ذاتاو سرزنش می کنند. گلدان شکسته نشده بود، اگر شما دست و پا چلفتی و غیرمسئول نبودید. ژاکت قرمز جدید او از قفسه کابینت ناپدید شد و این گواهی است از ناسپاسی ، شلختگی و این واقعیت که او لیاقت همه این چیزهای زیبا را ندارد. هر لغزش به یک اشتباه شخصی تبدیل می شود و در نتیجه بی ارزش بودن دختر درک می شود. این کلمات بطور خودکار جذب می شوند و به یک منتقد داخلی دختر تبدیل می شوند ، یک گروه کر ناخودآگاه که دائماً به او می گوید که بی ارزش است و لیاقت خوشبختی را ندارد.
 

 

آنچه احساس می کنید اشتباه است

این جمله نه تنها بر قدرت مادر تأکید می کند بلکه این عقیده را منتقل می کند که احساسات و افکار دختر را نباید ارزش نهاد و جدی گرفت. این پیام غالباً از طریق "من علاقه مند نیستم که درباره این چه فکر می کنید" یا "آنچه احساس می کنید اشتباه است" ابراز می شود. چنین حرفهایی خیلی سریع باعث می شود که دختر به خودش اعتماد نکند و درک او از آنچه اتفاق می افتد باشد. بسیاری از دختران - و من معتقدم که من یکی از آنها هستم - می دانند که چیزی اشتباه است ، و آنها نگران هستند که دیوانه شوند. متقاعد شوید که آنچه می شنوند و احساس می کنند در واقعیت وجود ندارد. این نوع درگیری داخلی ، برخلاف آنچه مادر با محبت انجام می دهد و سعی در تشخیص احساسات فرزند خود دارد ، بسیار مخرب است.
 

 

دختران بزرگ گریه نمی کنند

شرم کثیف ترین اسلحه مادر بدون عشق است و افسوس که آنها ترجیح می دهند به راحتی و غالباً از آنها استفاده کنند. تحقیر کردن کودک به این روش - وادار کردن او به خلاص شدن از شر احساسات و آسیب پذیری هایش و شرمنده شدن، نوع خاصی از خشونت است و دختر در پاسخ به این امر می تواند ارتباط خود را با احساسات خود قطع کند تا بتواند خودش را متقاعد کند که او نه تنها یک دختر بزرگ است بلکه یک فرد خوب نیز هست. دخترانی که رابطه بدی با غذا دارند یا رفتارهای مخرب دیگری دارند ، مانند آسیب رساندن به بدن خود ، اغلب می گویند که در کودکی برای جلوگیری از قلدری و تحقیر مادر یا برادران و خواهران خود مجبور بودند احساسات خود را پنهان کنند.
 
دختران غیرمسئول بندرت به کسی می گویند که در دوران کودکی در خانه چه می گذرد ، زیرا آنها فرض می کنند که آنچه در آنجا اتفاق می افتد همه جا ادامه دارد. عادی سازی نحوه برخورد با او - حتی اگر به طور جدی از نادیده گرفتن ، حاشیه نشینی ، کنار گذاشتن یا انتقاد شدید، وحشت زده و صدمه ببیند - یکی از دلایل این امر است. هرچه پیرتر می شود با خانواده های دیگر در تماس می شود و شروع می کند که شاید آنچه در خانه او می گذرد فرق کند ، ممکن است سکوت از شرم ناشی شود و نگران شود که در حقیقت او مقصر این است که چگونه با او رفتار می شود.
 
از آنجا که مادران بدون عشق غالباً با انتقاد از سرزنش و سوء استفاده کلامی خود را بر فرزندان خود توجیه می کنند - گفتن چیزهایی مانند "اگر شما اینقدر دست و پا چلفتی یا بی احتیاط نبودید ، مجبور نبودم شما را تنبیه کنم. "" شما چیزی جز سؤالات احمقانه نمی پرسید و من کارهای بهتر از برخورد با افراد احمق دارم ، "" اگر شما فرزند بهتری بودید ، نیازی به فریاد زدن نداشتم ". شرمساری اغلب جواب پیش فرض دختران می شود.
 

 

شرم به عنوان اسلحه ای در زرادخانه مادران بدون عشق

مطالعات نشان می دهد که رفتارهای نادرست والدین باعث می شود افراد در تمام مدت زندگی مستعد احساس شرم باشند.
غالباً والدین کنترل احساسات خود را از دست می دهند، تهدید می کنند ، جیغ می زنند ، یا کودک را به نام های زشت صدا می کند. نامها (بله ، این سوءاستفاده عاطفی و کلامی است.) احساس شرم کودک باعث ایجاد اثرات جسمی مانند درد معده ، سفتی یا احساس یک توده در سینه یا گلو و.... می شود. کودک شرم را درونی می کند و شروع به فکر کردن به عنوان "بد" یا "بی ارزش" می کند و ناخودآگاه احساسات خود را مخفی می کند.این یک چرخه وحشتناک است که تنها با آگاهی والدین و تلاش های هماهنگ در ترمیم این رابطه از هم گسیخته قابل متوقف شدن است.متأسفانه همیشه این اتفاق نمی افتد ، همانطور که تجربیات دختران گواهی می دهد.
 

 

تفاوت شرم و گناه

روانشناسان بین شرم و گناه تمایز قائل هستند ، گرچه هر دو "احساسات خودآگاه" به حساب می آیند. تصور می شود که کودکان هر دو در سال های کودک نوپا شروع به تجربه می کنند. شرم از بین این دو سمی تر است و  قدرت ماندگاری دارد. در حالی که گناه از یک رفتار خاص سرچشمه می گیرد ، شرم نفس اصلی را درگیر می کند. جالب اینجاست که طبق مطالعات پژوهشی ، در حالی که گناه می تواند همدلی را تسهیل کند ، شرم توانایی همدلی را مختل می کند.
 
تحقیقات نشان می دهد که افراد مستعد شرم ، عصبانیت شدید را تجربه می کنند ، آنها عصبانیت را به شیوه های ناپایدار و مخرب ابراز می کنند. نیازی به گفتن نیست ، توانایی آنها برای برقراری روابط بسیار کم است.
 
شرم نقش های مهمی را در زندگی بسیاری از دختران با مادران بدن عشق ایفا می کند، این عقیده که ممکن است برخی از مادران ظالم باشند ، با تمام اسطوره ها در مورد مادر بودن و عشق مادری مغایرت دارد ، اما این بدان معنا نیست که این نمی تواند باشد.
داستان واقعی زیر در مورد زنی است که توسط یک مادر بدون عشق بزرگ شده، اما او توانسته زندگی خود را تغییر دهد و اکنون زندگی خود را وقف پسرش می کند.زنی 39 ساله ، مادر یک پسر 18 ماهه و یک زن خانه دار، او به همراه خانواده در جاکارتا زندگی می کند.
 

 

داستان زندگی من

من توسط یک مادر بدون عشق بزرگ شده ام. او نمی توانست عشق را دوست داشته باشد ، انتظار می رفت عشق بی قید و شرط را به عنوان یک مادر به فرزندان خود عطا کند. اما او هیچ عشقی برای عطا کردن نداشت.
 
بنابراین فرزندان او بدون عشق بزرگ شدند. با عصبانیت ، ناامیدی ، نفرت ، ناامیدی و احساس غیر دوست داشتنی زیادی بزرگ شدم. او مرا به این باور رساند که من تنبل ، غیرمسئولانه ، ناامید کننده ، دختری فاسد و بی مغز و فاقد استعداد و مهارت های دانشگاهی هستم. من بدون اعتماد به نفس بزرگ شدم و معتقدم هیچ چیز خوبی در مورد خودم وجود ندارد. هرچه بزرگتر شدم ، با این کار مبارزه کردم و حتی بعد از اینکه ازدواج کردم ، هنوز هم در حال مبارزه هستم.
و بعد از حدود 5 سال پیش بهترین دوست من ، به من توصیه کرد که به یک روانشناس مراجعه کنم. در آنجا فهمیدم که چقدر درد و آزار دیده ام. زخم عاطفی مرا از درون خورده بود. در زمان درمان  ، دوباره قلب و چشمانم باز شد و به آرامی زخم ها بهبود یافته است. سه سال طول کشید تا دیدگاه هایم را نسبت به خودم تغییر دهم و روند یادگیری هنوز ادامه دارد.
 
مهمترین تغییر این است که من شروع به اعتقاد به خودم کردم. من فهمیدم که خیلی خوبی ها در من وجود دارد. من ناامید نیستم - من یک فرد بالغ هستم. یاد گرفتم که خودم را بپذیرم ، ناقص بودنم را. یاد گرفتم که نواقص خود را کاملاً بپذیرم. فقط خدا کامل است. احساس می کنم خدا در قلب من زندگی می کند و احساس آرامش می کنم. سرانجام ، با گذشت زمان فهمیدم عشق واقعی چیست.
و به مرور زمان تصمیم گرفتم پدر و مادرم را ببخشم ، خصوصاً مادرم. به جای احساس نفرت ، برای او متاسفم. باید مثل زندگی در جهنم باشد تا عشق را نشناسیم.
 
و بعد از گذشت 13 سال از ازدواج ،صاحب پسری شدم. او یک معجزه واقعی و یک هدیه از طرف خداوند است. بدون عشق به مادر بزرگ شده ام پسری به دنیا آورده ام. والدین من به من اعتقاد ندارند ، اما خدا به من ایمان دارد. احساس غرق شدن و نابودی کردم اما هنوز هستم. خدا به طور متناقض شگفت انگیز است. او علی رغم تمام نقص هایم ، به من فرصتی برای مادر شدن داد.
 
تا به امروز مادرم هنوز پسر من را ملاقات نکرده است. او هنگام تولدپسرم آنجا نبود.
 
پسرم زودرس متولد شد، برای اولین بار مادر شدن و مادر بودن یک چالش بزرگ بود اما کمک هایی در این زمینه وجود داشته است. در سالهای اول زندگی او، توسط شوهرم ، برادر و چند دوست حمایت می شدم. من همچنین برای جمع آوری هرچه بیشتر اطلاعات در اینترنت مشورت گرفتم تا بتوانم به بهترین نحو از پسرم مراقبت کنم.
 
بعضی اوقات احساس تنهایی می کنم. بعضی اوقات آرزو می کنم مادرم آنجا باشد ، در خانه بماند و به من کمک کند تا از پسرم مراقبت کنم. اما با نگاه به اینکه چقدر رشد کرده ام و خدا چقدر مرا دوست دارد ، آن آرزو از بین می رود. 
 
مادر بودن یک سفر مادام العمر است. من اغلب نگران این هستم که پسرم را به اشتباه پرورش دهم ، که او عشق کافی از من نمی گیرد. اما عزم من قاطع و واضح است: پسرم زندگی مثل من نخواهد داشت.
من متعهد هستم كه او را بدون قید و شرط دوست داشته باشم و ترسهای من از بین می رود.

نظرات

در ادامه بخوانید...

خشونت خانگی زمینه ساز چه بیماری هایی است

در
خشونت خانگی زمینه ساز چه بیماری هایی است
دانشمندان بریتانیایی گفتند ، زنانی که خشونت خانگی را تجربه کرده اند ، 44٪ بیشتر از کسانی که در یک محیط آرام زندگی می کنند ، خطر مرگ زودرس را دارند.
 
علاوه بر این ، آنها 31٪ خطر ابتلا به بیماری های قلبی عروقی و 51٪ خطر دیابت نوع 2 را دارند. دانشمندان با تجزیه و تحلیل داده ها در مورد بیش از 90،000 زن انگلیسی ، چنین نتیجه هایی را بدست آوردند ، از این تعداد 18.500 گزارش خشونت خانگی را تجربه کردند.
 
دانشمندان داده های مربوط به 18،547 بیمار بستری در بیمارستان ها را از سال 1995 تا 2017 جمع آوری کردند: همه آنها از خشونت خانگی خبر می دادند. هر یک از شرکت کنندگان توسط چهار زن از گروه کنترل انتخاب شدند: آنها در همان سن قرار داشتند ، تقریباً دارای وزن و وضعیت اجتماعی یکسان بودند ، اما در معرض خشونت قرار نگرفته بودند.
 
متخصصان در درجه اول به مرگ و میر ، بیماری های قلبی عروقی و دیابت نوع 2 علاقه مند بودند. آنها دریافتند که خشونت خانگی با افزایش خاص خطر ابتلا به بیماری های قلبی عروقی ، دیابت نوع 2 همراه است. علاوه بر این ، در بین قربانیان سابق ، خطر مرگ زودرس از هر علت 44 درصد بیشتر بود. 
 
طبق آمار WHO ، تقریباً از هر سه زن در سراسر جهان تا به حال یک شریک جنسی مورد تجاوز جنسی و جسمی قرار گرفته است و 38٪ از مرگ های خشونت آمیز زنان کار شرکای آنها بوده است. علاوه بر این ، خشونت خانگی بر جنبه های وسیعی از سلامت و زندگی زن تأثیر می گذارد. 

نظرات

در ادامه بخوانید...

جانی دپ و امبر هرد : چه کسی قربانی خشونت خانگی شده است

در

جانی دپ و امبر هرد

چرا جانی دپ و امبر هرد 3 سال پس از طلاق شکایت می کنند و چه کسی واقعاً قربانی خشونت خانگی در یک خانواده هالیوود بود

 

در ژوئیه سال 2020 ، جلسه رسیدگی به پرونده جانی دپ و امبر هرد در دادگاهی در لندن آغاز شد. ازدواج آنها در سال 2017 به پایان رسید ، اما رسیدگی به همسران سابق به مدت سه سال ادامه دارد. دادگاه جزئیات تکان دهنده از زندگی خانوادگی بازیگران را فاش کرد و اکنون کاملاً مشخص نیست که چه کسی در واقع  در این ازدواج  قربانی خشونت خانگی شده است.

 

جانی دپ
جانی دپ

داستان آنها از سال 2010 شروع شد ، هنگامی که بازیگر 24 ساله امبر هرد در مجموعه فیلم "خاطرات عجیب و غریب" با جانی دپ ، ستاره هالیوود دیدار کرد. جانی دپ 46 ساله بود ، مدت ها بود که شناخته شده بود ، در زندگی اش عاشقانه ها و سرگرمی های زیادی داشت ، یک ازدواج رسمی با هنرمند  لوری آن آلیسون ل، یک ازدواج ناموفق با وینونا رایدر و  شریک زندگی با ونسا پارادیس که در آن دو فرزند بزرگ شدند.

 

امبر هرد

امبر هرد  / عکس

 

با این حال ، امبر هرد نیز زندگی شخصی بسیار طوفانی داشت. در زمان ملاقات با جانی دپ ، امبر هرد زیبا موفق به طلاق شد و با دختر عكاس تازی وان ری در روابط عاشقانه بود. بعداً ، این بازیگر درمورد دوجنسگرا بودن خود اظهاراتی می کند و حتی اذعان می کند که او و تازی ازدواج کرده اند. درست است که نمی توان آن را رسمی خواند ، زیرا در آن زمان در کالیفرنیا ازدواج همجنسگرا هنوز قانونی نبود.

 

جانی دپ و ونسا پارادیس

جانی دپ و ونسا پارادیس.  / عکس


ونسا پارادیس همسر فوق العاده ای بود ، او نه تنها در خانه مشترکشان گرما و آسایش برقرار می کرد ، بلکه به آرامی نیز به سر می برد و بسیار با اطمینان خاطر همسر خود را به این فکر سوق می داد که عادت های بد را باید کنار گذاشت. او از دپ در پیگیری یک سبک زندگی سالم حمایت کرد ، خستگی ناپذیر تأکید کرد که شوهرش با نقش رئیس خانواده و یک پدر دلسوز چگونه کنار بیاید  و شاید ، در نهایت بتواند حلقه عروسی را روی انگشت خود بگذارد. اما خود جانی دپ ، همانطور که مشخص شد ، فاقد مدیریت در زندگی خود بود. و او آن را به طور کامل در ازدواج با امبر هرد به دست آورد. متأسفانه برای او این ازدواج اصلاً خوشحال کننده نبود.

جانی دپ و امبر هرد

جانی دپ و امبر هرد.  / عکس


اما در آن لحظه ، نه او و نه امبر به فکر یک رابطه عاشقانه بودند. دپ فقط خاطرنشان كرد: امبر بسیار شبیه لورن باكال ، یكی از مشهورترین بازیگران دوران طلایی هالیوود است. اما بعد از فیلمبرداری ، در طول تور ، جایی که بازیگران The Rum Diary را ارائه دادند ، Amber Heard برای جذب جانی دپ همه کارها را انجام داد.

امبر استعداد انی را تحسین کرد ، تجربیات خود را با او در میان گذاشت ، در مورد تجربه غم انگیزی که پس از طلاق از شوهرش مجبور به تحمل شد صحبت کرد. و .....در نتیجه یکی از مشهورترین بازیگران هالیوود کاملاً هوش از سرش رفت.

 

جانی دپ و امبر هرد
جانی دپ و امبر هرد.  / عکس

در تابستان سال 2012 ، جانی دپ و امبر هرد از دوست دختر خود جدا می شوند و زندگی مشترک را شروع می کنند. اما امبر زیبا و جوان خیلی خوب می فهمید که نبودن در مقام رسمی همسر یک ستاره باعث شده است تا موقعیت وی بسیار نادرست دیده شود.

درست یک ماه پس از اینکه بازیگران شروع به زندگی مشترک کردند ، دختر ناگهان تصمیم گرفت یک وقفه و زمان استراحت در رابطه خود بگذارد. جانی دپ برای بازگشت محبوب خود همه کار کرد. او مجدداً برای رابطه با مدل Marie de Villepin ناپدید شد.

 

این بار ، بازگشت معشوق او قبل از سرمایه گذاری های مالی از دپ انجام گرفته است: رستوران های گران قیمت ، هدیه های شیک و حرکات عاشقانه. اما امبر خیلی خوب می دانست که چه چیزی از جانی می خواهد. او می خواست یک پیشنهاد رسمی ازدواج ، که دپ در ژانویه سال 2014 انجام داد را ، دریافت کند.

 

و در فوریه 2015 ، بازیگران با هم ازدواج کردند. درست است ، ازدواج آنها فقط 15 ماه به طول انجامید. تاریخ تشکیل پرونده طلاق خصوصاً بدبینانه بود. امبر هرد ، که خیلی به وضعیت شوهرش اهمیتی نداد ، فقط سه روز پس از اینکه جانی دپ مادرش را از دست داد ، به دادگاه رفت. و در بیانیه ادعا ، میزان نفقه ای را که دوست دارد از شوهر سابق خود دریافت کند ، عنوان کند: 50 هزار دلار در ماه.

 

شکارچی یا طعمه

جانی دپ و امبر هرد
جانی دپ و امبر هرد.  / عکس


امبر هرد در اظهارات خود به دادگاه اظهار داشت كه در طول ازدواج از همسر شوهر ستاره خود مورد آزار و اذیت قرار گرفته است و دلایل زیادی برای ترس از زندگی با او داشته است. در نتیجه دادگاه ، نزدیک شدن جانی دپ به فاصله چند متری  امبر هرد را ممنوع اعلام کرد.

 

امبر هرد


جانی دپ موفق به کنار آمدن با عواقب خیانت آمبر هرد شد ، با لبخندی به تلاش های این بازیگر اوضاع خود را سر و سامان داد و در بهار سال 2019 با تشکیل یک دادخواست ، امیدوار بود که بتواند شهرت خودش را به چشم مردم بازگرداند. و در همان زمان از امبر غرامت 50 میلیون دلاری درخواست کرد.در ماه های اخیر جانی دپ مدعی شده که هرد نه قربانی خشونت خانوادگی بلکه شخصی بوده که علیه او خشونت مرتکب شده است و به خاطر ضربه ای که با ادعاهای دروغین به شهرت و اعتبار او زده باید ۵۰ میلیون دلار خسارت به وی بپردازد.

 

جانی دپ

علاوه بر این ، جانی دپ گفت: او شواهدی دارد مبنی بر اینکه او قربانی خشونت خانگی از سوی  همسرش بوده است. وکلای جانی دپ آمادگی خود را برای ارائه مدارکی به دادگاه اعلام کردند که امبر هرد مرتباً جانی دپ را تحریک می کند ، او را تحقیر می کند ، وی را پیرمرد چاق و پدری منزجر می خواند ، با مشت به او حمله می کند ، او را متقلب می خواند و  با الون ماسک و کارا دلوینگن رابطه دارد. و یک بار تکه ای از انگشت جانی دپ را با تکه ای از بطری ویسکی که به سمت او پرت کرده قطع کرده و سیگار روشن را روی گونه جانی دپ خاموش کرده است .

 

جانی دپ

جانی دپ.  / عکس


به عنوان گواهی بر بی گناهی وی ، دپ ضبط شده از جلسه را با روان درمانی که از طرف همسران با وی تماس گرفته شده بود ، در اختیار دادگاه قرار داد. از آن نوار روشن می شود: امبر هرد اصلاً بره ای معصوم و بی گناه نیست. او شوهر خود را به این  متهم كرد كه به محض اینكه صورت او را زخمی کرد بلافاصله فرار كرد. هنگامی که هرد ضبط صوتی از داد و بیدادهای جانی دپ را در اختیار دادگاه قرار داد ، این بازیگر خاطر نشان کرد که در آن روز فقط مبلمان آسیب دیده است. و او ناراحتی خود را روی میزها و صندلی ها خالی کرده است و حتی با انگشت دست همسرش را لمس نکرده است.

 

 

هرچه جزئیات زندگی خانوادگی این دو بازیگر بیشتر فاش می شود ، موقعیت های هرد و دپ بیشتر تغییر می کرد. چندین وکیل ناگهان این بازیگر را رها کردند و فعالان جنبش MeToo که پیش از این از امبر حمایت کرده بودند ، کنار رفتند. در همین زمان ، عاشقان سابق وی وینونا رایدر و ونسا پارادیس برای جانی دپ ایستادند. هر دو زن اظهار داشتند: بازیگر جانی دپ  قادر به خشونت نیست و حتی در سخت ترین شرایط هرگز دست خود را روی زن بلند نمی کند.

 

جانی دپ
علاوه بر این ، جانی دپ ، مثل اینکه از طلسم بیدار می شود ، شروع به یادآوری تمام جزئیات عاشقانه آنها کرد و فهمید که امبر هارد به طرز ماهرانه ای احساسات او را دستکاری کرده و این عشق نبوده که بازیگر را به سمت ازدواج سوق داده است. او به سادگی از جانی دپ به عنوان  یک سکوی پرش برای  رسیدن به هدفش استاده کرده است. دادخواهی بین همسران سابق در جریان است و به نظر می رسد که دپ نه تنها برای بازگرداندن شهرت خود ، بلکه برای جبران خسارت های اخلاقی و مادی که همسر سابقش به وی تحمیل کرده است نیز دادخواست داده است.

جانی دپ


جانی دپ یکی از پردرآمدترین بازیگران جهان است. هزینه فیلم های وی افسانه ای است و برای فیلمبرداری به 50 میلیون دلار می رسد. هر نقش منحصر به فرد ، غیر عادی و دائمی در حافظه بیننده حک شده است. ده ها سال است که دپ همچنان به عنوان یک بازیگر محبوب در سینمای جهان ، پرطرفدار و سلبریتی باقی مانده است.

 

نظرات

در ادامه بخوانید...