به مناسبت روز «فرزندت را سرکار ببر»
محمد رضا عاشوریدر۱۴۰۳/۲/۱۸(سیارک) ما در روزگاری به سر می بریم که دیگر یافتن شغل مناسب کار هرکسی نیست. هزاران رشته تحصیلی وجود دارد و پس از دریافت مدارک تحصیلی تازه به فرایند کاریابی می رسیم. بازهم انتخابهای زیادی پیش روی ما نیست . اما مردان و زنانی هستند که مفهوم و ارزش کار کردن را به خوبی درک می کنند و یه همین خاطر برای تضمین آینده فرزندان به جای اینکه سرمایه یا زمین برای آنها به ارث بگذارند، سرمایه ای جاودانی برایشان رقم می زنند. بله کار سرمایه ای بسیار بزرگ
تئودور روزولت اغلب پسر بزرگش، تئودودر جونیور را همراه خود به محلی که کار می کرد می برد. این روندی بود که جیم هنسون نیز داشت؛ اونیز پسر خود، برایان را همراه خود سرکار می برد. برای بزرگداشت روز «فرزندت را سرکار ببر» نگاهی به آن دسته از فرزندانی می اندازیم که مسیر شغلی حرفه ای پدر یا مادر خودرا پیش گرفتند و برخی از آنها، پا به پای والدینشان وارد دفاتر کار، آزمایشگاه و حتی میدان جنگ شدند. البته نه همه آنها.
وسپاسیان وتیتوس
وسپاسیان که روند بسیار متعادل و آرامی به سوی موفقیت می پیمود، درنهایت توانست به درجه ژنرالی و پس از آن امپراطوری رم برسد؛ مقامی که به مدت ده سال و تا زمان مرگش دراختیار داشت. او دو فرزند پسر داشت و با پسر بزرگترش رابطه صمیمانه تری برقرار کرده بود؛ نام پسر بزرگتر تیتوس بود که در گارد سلطنتی و تحت فرمان پدرش سرباز و افسر لایقی به شمار می رفت. وسپاسیان فرزندش، تیتوس را در تصمیماتی که به عنوان یک امپراطور می گرفت شریک می کرد و نظر اورا جویا می شد. او به خوبی لیاقت خودرا نشان داده بود و اعتماد پدر را جلب کرده بود و در نهایت نیز پس از مرگ پدرش سلطنت به او رسید و تبدیل به اولین وارثی شد که تخت سلطنت را از پدر حقیقی اش دریافت می کند. پس از رسیدن به امپراطوری نیز از شایستگی های وی چیزی کم نشد و توانست بسیاری از بناهایی که پدر قصد ساختنش را داشت، به تکمیل برساند، از آن جمله است کولوسئوم که آمفی تئاتری است بسیار بزرگ و ساخته شده از مصالحی چون بتن.
مری ولستون کرافت و مری شلی
مری ولستون کرافت از دست پدر وظیفه نشناس و نالایقش به کاری که دوست داشت پناه آورد؛ او به نویسندگی و ترجمه می پرداخت. ثمره زحماتش این بود که تبدیل به یکی از پیشروان حمایت از حقوق زنان تبدیل شود (فمنیست) و درسال 1972 اثری منتشر کرد که اکنون همه اورا به خاطر آن می شناسند و شهرتی جهانی برایش به ارمغان آورد؛ احقاق حقوق زنان کتابی بود که متشر کرد و در زمان خود بحث و مجادله زیادی به راه انداخت. ولستون کرفت دراین کتاب عنوان کرده بود که به زنان نیز در جامعه باید اجازه تحصیل کردن داده شود. درآن زمان شرایط برای زنان بسیار متفاوت تر از اکنون بود و غالبا آنها به سان ملک پدر خود بودند و به انتخاب پدر، یا برادر، تن به ازدواج می دادند و انتظار چندانی جز رسیدگی به کارهای خانه و به دنیا آوردن فرزندان از آنها نمی رفت (البته در خانواده های اشرافی اوضاع اینگونه نبود). درسال 1797 فرزند دومش را به دنیا آورد، دختری به نام مری، و تنها 17 روز پس از وضع حمل و احتمالا به خاطر شرایط دشواری که در زمان به دنیا آوردن تحمل کرده بود، از دنیا رفت. با وجود اینکه هیچگاه فرصت شناخت مادرش، مری ولفستون گادوین ( که پس از ازدواج با شاعر مشهور، پرسی شلی، درسال 1816 نامش به مری شلی تغییر یافت) را پیدا نکرد، استعداد نویسندگی را از او هدیه گرفت و در بیست سالگی کتاب دوران ساز فرانکشتاین را نوشت.
ماری کوری و ایرنا جولیت
ماری کوری و دخترش ایرینا که هردو افتخار کسب جایزه نوبل را دارند، از اولین دانشمندانی بودند که دانش مارا از علم رادیواکتیو دگرگون کردند. ماری کوری که متولد لهستان است، به همراه همسرش راهی پاریس شد و در کلاسهای مربوط به علایقش شرکت کرد و پس از مدتی توانست رادیوم و پولونیوم را کشف کند. در سال 1897 بود که ایرینا به دنیا آمد، اما تولد او به هیچ وجه مانعی برای فعالیتهای این زوج دانشمند نشد. نه تنها مانع نشد بلکه پس از اینکه کمی سنش بالاتر رفت در فعالیتهای والدینش شرکت می کرد و به آنها در این امر کمک می کرد. در زمان جنگ جهانی اول، این مادر و دختر توانستند واحدهای سیار اشعه ایکس ری را به عرصه وجود برسانند. کارهای که ایرینا در آینده به عهده گرفت غالبا برپایه تحقیقات پدر و مادرش بود وسرانجام درسال 1935 بود که به خاطر ساخت عنصر مصنوعی رادیواکتیو توانست جایزه نوبل شیمی را دریافت کند. جالب است بدانید که او نیز همانند مادر خود با همسرش در تحقیقات و آزمایشهای خود به صورت گروهی کار می کرد. این مادر و دختر هردو به علت تماس زیاد با مواد رادیو اکتیو فوت کردند.
تئودور روزولت و تئودور روزولت جونیور (روزولتِ پسر)
بیست و ششمین رئیس جمهور آمریکا از اوان کودکی پسر بزرگترش را با مسائل مربوط به تاریخ جنگی و قهرمانان جنگ آشنا کرد. تئودورِ پسر، که اورا «تد» صدا می کردند درزمان جنگ جهانی اول نشان داد که افسر لایقی است و در نبردهای زیادی شرکت و کرد در فرانسه مجروح شد. پس از جنگ وارد دنیای سیاست شد، اما با حادث شدن جنگ جهانی دوم دوباره به میادین نبرد بازگشت. او که به مقام ژنرالی رسیده بود در زمان نبرد مشهور دی دی که طی آن نیروهای متفق به ساحل نورماندی حمله کردند، جزء مقاماتی بود که برای چگونگی عملیات طرح ریزی کرد. با پنجاه وشش سال سن و درحالی که با عصا راه می رفت و از مشکل قلبی رنج می برد، به همراه نیروهای تحت نظرش در ساحل اوتاح، اولین نفراتی بودند که پا به ساحل دریا می گذاشتند و در حالی که آتش مداوم دشمن آنهارا نشانه گرفته بود، از این موقعیت جدید، مسیر خودرا به سمت ساحل نورماندی پیمودند و به کمک هم رزمانشان رفتند. او آن روز جان سالم به در برد و چند هفته بعد مشکل قلبی اش حادتر شد و همان سبب مرگش شد. پس از مرگش، برای زنده نگاه داشتن شهامت و شجاعتش، نشان مدال افتخار به نام او ثبت شد و سالها بعد این نشان به روزولتِ پدر نیز تعلق گرفت و آنها تبدیل به دومین پدر و پسری شدند که هردو به این مهم دست یافته اند.
ذوالفقار علی بوتو و بینظیر بوتو
ذوالفقار علی بوتو در سال 1971 حزب مردم پاکستان را راه اندازی کرد و تا سال 1977 هدایت آن را به عهده داشت. او نخست، به مقام رئیس جمهوری کشورش نائل آمد و پس از آن نخست وزیر شد. در سال 1979 اوضاع کمی در پاکستان رو به وخامت نهاد و ثمره آن کودتای نظامی بود. عوامل این کودتا در همان سال ذوالفقار را محاکمه و سپس اعدام کردند. دختر ذوالفقار، بینظیر بوتو که به تازگی تحصیلات خارج از کشور خود را به پایان رسانده و به وطن بازگشته بود، از سمت عوامل کودتا محکوم به حبس خانگی شد. مدتی پس از این تنشها بینظیر بوتو که حال رهبری حزبمردم پاکستان (همان حزبی که پدرش تأسیس کرده بود) را به عهده گرفته بود، پس از مدتها تلاش و کوشش در عرصه های مختلف بالاخره درسال 1988 میلادی موفق به کسب مقام نخست وزیری شد و بدل به تنها زنی شد که در کشورهای اسلامی به چنین مقامی نائل می شود. بینظیر بوتو تنها دوسال درمقام نخست وزیری باقی ماند و در تمام طول این دوسال احزاب مخالف و سایر احزاب نظامی با مخالفتهای متعصبانه اجازه ندادند وی وظایفی که در نظر داشت را جامه عمل بپوشاند. درسال 2007 بی نظیر که در حال مقدمه چینی برای حضور دوباره در انتخابات نخست وزیری بود، در یک حمله تروریستی به قتل رسید.
جیم و برایان هنسون
هنسونِ پسر تنها شش سال داشت که برای اولین بار جلوی دوربینهای تلویزیون رفت. یعنی همان زمانی که در قسمت اول سریال «خیابان سسامی» ایفای نقش کرد. سریالی که پدرش، جیم هنسون تهیه و تولید آن را به عهده داشت. زمانی که برایان چهارده ساله بود اقدام به طراحی و ساخت عروسکهایی کرد که پدرش در برنامه تلویزیونی مشهور خود «The Muppet show » در سال 1981 از آنها استفاده کرد و در شانزده سالگی پدرش اورا رسما به عنوان طراح عروسکهای برنامه هایش انتخاب کرد. در سال 1986 به اوج حرفه کاری خود رسید زمانی که به عنوان طراح و صداپیشه یکی از عروسکهای پدرش به فعالیت پرداخت. پس از مرگ دلخراش پدرش در سال 1990، حرفه پدرش را دنبال کرد و در این مسیر موفقیتهای زیادی کسب کرد و شناخته شد. او در حال حاضر رئیس کمپانی جیم هنسون است.(سیارک)