بعد از مرگ چه اتفاقی برای بدن می افتد

در
پس از مرگ چه اتفاقی می افتد

 

پس از مرگ چه اتفاقی می افتد

وقتی کسی می میرد ، ممکن است پایان سفر آنها از طریق این دنیا باشد ، اما در مورد بدن آنها این گونه نیست. در عوض ، فرایند طولانی تجزیه اجزای آن آغاز خواهد شد. بنابراین ، هنگامی که اجساد تجزیه می شوند ، چه اتفاقی می افتد و چرا باید در مورد آن بیاموزیم؟

خوب ، دوستی توضیح می دهد که در دنیای امروز ، فکر کردن در مورد ترس از مرگ خود و یا عزیزان و بحث در مورد هر جنبه مربوط به مرگ به تابو تبدیل شده است.حال ببینیم بعد از مرگ چه اتفاقی می افتد؟

تجزیه چیزی است که به طور طبیعی برای بدن پس از مرگ رخ می دهد. چه چیزی در مورد آن وجود دارد؟برای اکثر ما ، تماس با اجساد افرادی که درگذشته اند، په بصورت طبیعی و چه به صورت مرگ زودرس با غم و اندوه مراسم تشییع جنازه آغاز و به پایان می رسد.
 
و حتی در این صورت ، آنچه معمولاً بدست می آوریم این است که یک گلدان با بقایای خاکستر شخص است ، یا جسمی که به طور مرتب در یک تابوت قرار گرفته است و برنامه ریزی یک تشییع جنازه با دقت برای این مناسبت.
 
پس از مرگ چه اتفاقی می افتد؟ چه اتفاقی می افتد اگر آنها انتخاب کنند که این روند تجزیه را به تأخیر بیندازید و آنها را برای مشاهده طولانی تر "مناسب" نگه دارند؟
 
در شرایط طبیعی - به عنوان مثال ، اگر جسد در محیط طبیعی قرار داده شود ، یا در یک گور کم عمق قرار گیرد - بدن بی جان به کندی شروع به تجزیه شدن می کند ، تا زمانی که فقط استخوان ها باقی بمانند تا باستان شناسان آینده آن را حفر و پیدا کنند.
در این پست ، روند تجزیه را توضیح می دهیم و توضیح می دهیم که چرا می توان فهمید که چه اتفاقی برای بدن پس از مرگ می افتد.
 

 

چه اتفاقی در زمان تجزیه بدن می افتد

اگرچه ممکن است بسیاری از ما تجزیه را مترادف با نابودی بدانیم ، اما اینگونه نیست. در حقیقت ، تجزیه بدن انسان فرایندی طولانی تر با مراحل بسیاری است که از بین رفتن آن فقط یک قسمت است.تجزیه پدیده ای است که از طریق آن اجزای پیچیده ارگانیسم موجود قبلاً زنده به تدریج از عناصر ساده تر جدا می شوند.
 
به گفته دانشمند پزشکی قانونی M. Le Goff ، این "یک روند مداوم است ، که در نقطه مرگ آغاز می شود و هنگامی که بدن به یک اسکلت کاهش یافته است پایان می یابد."
 

 

مراحل تجزیه بدن بعد از مرگ

هنگامی که فرد درگذشت چندین مرحله وجود دارد ، بدن در طی 24 تا 48 ساعت اول تجزیه می شود. این مراحل به معاینه پزشکی کمک می کند تا تعیین کند در چه زمانی مرگ رخ داده است.
 
Goff توضیح می دهد که چندین نشانه وجود دارد که یک بدن روند تجزیه خود را آغاز کرده است. سه مورد مشهور ، که اغلب در درام های جنایی ذکر می شود عبارتند از:
سه مرحله تجزیه عبارتند از:
livor mortis
algor mortis
rigor mortis
 
livor mortis یا مرحله اول ، به معنای "تغییر رنگ پوست" است. این بدان معنی است که به محض اینکه کسی بمیرد ، خون از اندامهای رویی به ناحیه ای که روی زمین است تخلیه می شود. به عنوان مثال ، جسمی که روی پشتش قرار دارد ، روی سینه و صورت کمرنگ خواهد بود ، در حالی که پشت و باسن تیره است.
خون با گرانش به کمترین قسمت از بدن می رسد، و باعث می شود پوست تغییر رنگ یابد. این روند ممکن است بعد از حدود یک ساعت پس از مرگ آغاز شود و تا 9-12 ساعت پس از مرگ ممکن است ادامه یابد.
به تغییر رنگ آبی (بنفش) بنفش ( روشنایی ) در زیر پوست قسمتهای پایین بدن به دلیل گرانش خون بعد از مرگ اشاره دارد. شروع lividity ، محل و رنگ آن، ارائه اطلاعات در زمان و علت مرگ است.
 
مرحله دوم ، algor mortis ، الگور مورتیس ، به معنای "سردی مرگ" است. در اینجاست که بدن شروع به سرد شدن دما می کند و این مرحله چند ساعت ادامه دارد. اما تا 30 دقیقه تا یک ساعت پس از مرگ شروع نمی شود. سرد بودن بدن تا حد زیادی به درجه حرارت محیط آن بستگی دارد ، که به طور طبیعی در مدت زمانی حدود 18-20 ساعت پس از مرگ مطابقت دارد.
 
مرحله سوم ، rigor mortis در این مرحله عضلات بدن سفت و منقبض شده و بدن انعطاف خود را از دست می دهد، موریتس سخت  در 2-6 ساعت پس از مرگ شروع می شود و می تواند 24 تا 84 ساعت دوام آورد.
 
هر یک از این مراحل در طی زمان های مشخصی از تجزیه بدن اتفاق می افتد ، که به پزشکان اجازه می دهد تا واقعاً از زمان مرگ ایده ای بدست آورند.
 

 

علائم دیگر تجزیه بدن بعد از مرگ

رنگ پوست مایل به سبز در بدن پس از مرگ ممکن است به دلیل تجمع گازها در حفره های بدن باشد ، که یک مؤلفه مهم آن ماده ای است که به عنوان سولفید هیدروژن شناخته می شود.
 
Goff می نویسد ، "با هموگلوبین موجود در خون برای ایجاد سولفوماگلوبین" یا همان رنگدانه مایل به سبز که به بدنهای مرده می دهد رنگ غریبی را نشان می دهد ، واکنش نشان می دهد.
 
در مورد جدا شدن پوست - که پوست به طور مرتب از بدن جدا می شود - ممکن است به یاد بیاوریم که کل لایه بیرونی و محافظ پوست ما از سلول های مرده ساخته شده است.
 
Goff توضیح می دهد: "لایه بیرونی پوست مرده است. گمان می رود مرده باشد و نقش مهمی در حفاظت از آب و محافظت از پوست زیرین (زنده) داشته باشد."
 
" این لایه به طور مداوم توسط اپیدرم زیرین ریخته می شود و جایگزین می شود. به محض مرگ ، در زیستگاه های مرطوب، اپیدرم شروع به جداسازی از درم های زیرین می کند، که می توان آن را به راحتی از بدن جدا کرد."
 
پدیده ای معروف به "marbling" هنگامی رخ می دهد که انواع خاصی از باکتریهای موجود در شکم "به رگهای خونی" مهاجرت می کنند ، و باعث می شود آنها رنگ بنفش مایل به سبز ایجاد کنند. این اثر در بعضی از قسمت های بدن - معمولاً تنه ، پاها و بازوها در پوست به وجود می آیند.
 
Tache noir یکی از مهمترین تغییرات بعد از مرگ است که بعد از مرگ در چشم مشاهده می شود.
اگر چشمان بعد از مرگ باز بماند ، نواحی پوسته پوسته شده در معرض هوا خشک می شوند که منجر به ایجاد نواری مایل به زرد و سپس مایل به قرمز تا سیاه مانند منطقه تغییر رنگ به نام TACHE NOIRE می شود. که در فرانسه به معنی "لکه سیاه" است.این مرحله بیشتر پس از 7 تا 8 ساعت پس از مرگ مشاهده می شود.
 
سرانجام ، مواردی وجود دارد که Goff آن را "فرآیند بازیافت طبیعت" می نامد. با انجام اقدامات هماهنگ كننده عوامل باکتریایی ، قارچی ، حشرات و دستگاه های نگهدارنده با گذشت زمان تسهيل می شود ، تا زمانی كه بدن از تمامی بافت های نرم محروم شود و فقط اسكلت باقی بماند.
 

 

خلاصه مراحل تجزیه بعد از مرگ

Goff همچنین خاطرنشان می کند که دانشمندان مختلف فرایند تجزیه را به تعداد مختلف مراحل تقسیم می کنند ، اما او توصیه می کند که پنج مرحله مجزا را در نظر بگیرید.
 
مرحله اول ، مرحله تازه ، دقیقاً پس از مرگ به بدن اطلاق می شود ، هنگامی که تعداد کمی از علائم تجزیه قابل مشاهده است. برخی فرایندهایی که ممکن است در این مرحله شروع شوند شامل تغییر رنگ سبز مایل به سبز است.
 
برخی از حشرات - به طور معمول مگس نیز - ممکن است در این مرحله قرار بگیرند ، تخم هایی را که بعداً لاروها از آن جدا می شوند ، تخم گذاری کنند ، که این امر به تجزیه بافت نرم اطراف کمک می کند.
 
کارلا ولنتاین ، تکنسین آسیب شناسی در کتاب خود می نویسد: مگس ها و لاروهای آنها کاملاً برای کاری که باید انجام دهند، بوجود آمده اند و بسیاری از کارشناسان آنها را" ناشران بی نظیر جهان "می نامند 
 
او توضیح می دهد که مگس های تخم گذاری شده ای که جسد آنها را به خود جلب می کند ، "عمدتا رنگهای آبی از جنس Calliphora " هستند ، که "تخم ها را فقط روی زخم ها قرار می دهند ، زیرا لارو های خیلی جوان نیاز به خوردن گوشت پوسیده دارند .
 
در مرحله دوم تجزیه ، مرحله نفخ ، زمانی است که تورم شروع می شود. گازهایی که در شکم جمع می شوند ، بنابراین باعث تورم آن می شوند ، ظاهری پف کرده به بدن می دهند.
 
در مرحله سوم تجزیه ، پوست به دلیل افتادگی و عمل لخته ها پاره می شود و باعث می شود گازهای جمع شده خارج می شود. تا حدودی به همین دلیل، بوی قوی و متمایزی از بدن خارج می شود.(بوی یک سطل ماهی که در آفتاب مانده است)
 
Postdecay مرحله بعدی تا آخرین مرحله تجزیه است ، که در آن ، همانطور که Goff می نویسد ، " پوست ، غضروف و استخوان کاهش می یابد." در این مرحله ، انواع مختلف سوسک معمولاً وارد بدن می شوند تا بافت نرمتر را از بین ببرند و فقط استخوان ها را باقی بگذارند.
 
مرحله نهایی تجزیه مرحله اسکلتی است که در آن فقط اسکلت - و بعضا موها - باقی می مانند.
 

 

چه مدت طول می کشد تا بدن تجزیه شود

تا حد زیادی به منطقه جغرافیایی که در آن جسد یافت می شود و تعامل شرایط محیطی بستگی دارد. اگر جسمی در آب و هوای خشک و با دمای بسیار پایین یا بسیار زیاد یافت شود ، می تواند مومیایی شود.
 

 

دانستن روند تجزیه بدن پس از مرگ برای من فایده ای دارد

چرا همه اینها را یاد می گیریم؟
در این مرحله ، ممکن است تعجب کنید که "چگونه یادگیری همه این جزئیات در مورد روند تجزیه بدن پس از مرگ برای من فایده ای دارد؟"
 
" ما می توانیم تمام تلاش خود را برای فرار از مرگ و نگه داشتن اجساد در پشت درهای استیل ضدزنگ و فرار از مرگ در اتاق های بیمارستان انجام دهیم. و استادانه از مرگ فرار کنیم ، شما تقریباً باور خواهید کرد که ما اولین نسل از جاودانگی ها هستیم. اما نیستیم.
 
این ممنوعیت ضمنی درمورد موضوعات مربوط به مرگ ، فقط می تواند ترس از مرگ اعم از مرگ خود و یا مرگ دیگران را عمیق تر کند و به گسترش اطلاعات نادرست در مورد مرده ها کمک کند.
 
داشتن تصور روشن درباره اتفاقاتی که برای بدن پس از مرگ رخ می دهد ، می تواند به حذف هاله ترس و هراس پیرامون آگاهی از مرگ و میر خود کمک کند. و همچنین می تواند به ما کمک کند حتی بهتر از گذشته با مراقبت بهتر از عزیزان خود در لحظات پایانی زندگی با آنها باشیم.
 
دانشمندان خاطرنشان كردند كه ، به عنوان مثال ، تصور غلط مبنی بر اینکه بدنهای مرده می توانند به راحتی بیماری را گسترش دهند ، " اسطوره ای برای مرگ سخت است " ، که غالباً توسط تصویر هیجان انگیز فیلم ها در رسانه ها پشتیبانی می شود.
 
این مشکل به ویژه در مورد تلفات ناشی از حوادث طبیعی بد است. با این حال ، به عنوان سازمان بهداشت جهانی(WHO) اجساد مرده در برابر بلایای طبیعی به طور کلی باعث بیماری همه گیری نمی شوند.
 
نویسندگان یک مقاله می نویسند: "بیش از 20 سال است که می دانیم اجساد کشته شدگان در بلایای طبیعی باعث شیوع بیماریهای عفونی نمی شوند." 
 
آنها معتقدند که با درک اینکه جسد مردگان به طور خودکار تهدیدی برای سلامتی نیست ، می تواند به سیاست های بهتری درمورد مرگ منجر شود ، و می تواند به افراد باقی مانده کمک کند تا در یک جدول زمانی طبیعی و مترقی ، با تلفات خود کنار بیایند.
 
ما امیدواریم که اطلاعات ارائه شده در این پست به شما کمک کند تا در رابطه خود با مرگ و میر و بدن خود به عنوان بخشی از دنیای طبیعی حرکت کنید.

نظرات

در ادامه بخوانید...

احساسات ذاتی نیستند بلکه بستگی به محیط پیرامون شما دارد

در

احساسات بخش عظیمی از زندگی یک فرد را در بردارد. احساسات حائز اهمیت و ضروری هستند چراکه اطلاعاتی را در مورد آنچه مرتبط با ماست فراهم می‌کند. احساسات بیانگر نیازهاست و نیازها مسیری را به‌سوی عملکرد ایجاد می‌کند. آن‌ها داستان زندگی ما، به روایات ما، معنا می‌بخشند و درنتیجه در خودسازی ما نقش عمده‌ای را ایفا می‌کنند. بررسی‌های تصویربرداری نشان می‌دهد که احساسات در نواحی قشری زیرین مغز واقع‌شده‌اند و مدیریت "آگاهانه" آن معمولاً مربوط به بخش فعالیت قشر پیش پیشانی است، به این معنا که به‌منظور کاربرد هدفمند آن‌ها، برخی از عملکردهای اجرایی است دخیل شوند. ترس، خشم، اندوه، شادی، اعتماد، نفرت احساسات انسان‌ها هستند. احساسات تعیین‌کننده واکنش یک فرد در یک وضعیت ایجادشده است. احساسات اغلب به‌عنوان قانون‌شکنان اجتماعی در نظر گرفته می‌شوند، به دلیل واکنش‌های احساسی با الگوهای اجتماعی پذیرفته‌شده مطابقت ندارد. مطالعه‌ای جدید کشف کرده است که احساسات در بدو تولد وجود ندارند و درواقع عبارات شناختی هستند که جمع‌آوری داده‌های محیط پیرامون منتج می‌شوند.

پژوهش مذکور منتشرشده در مجموعه مقالات مجله آکادمی ملی علوم اظهار داشت که، "مکانیزم های مغزی که احساسات عاطفی آگاه را تشدید می‌کنند اساساً تفاوتی با مکانیزم هایی که منجر به تجربه‌های آگاهانه ادراکی می‌شوند ندارند."

جوزف لدوکس از مرکز دانشگاه نیویورک درزمینهٔ علوم عصبی گفت: "ما استدلال می‌کنیم که تجربه‌های آگاهانه، صرف‌نظر از محتوای آن‌ها، از یک سیستم در مغز نشاءت می‌گیرند. به‌طور خاص، تفاوت بین حالات هیجانی و غیر عاطفی در انواع داده‌های ورودی است که توسط یک شبکه قشر کلی شناختی، یک شبکه موردنیاز برای تجربه‌های آگاهانه پردازش می‌شوند. "
با توجه به نظرات لدوکس، احساسات یک محصول جانبی پاسخ‌های رفتاری است که توسط مدارهای بقا و پایایی بروز می‌کند. بنابراین مسیرهای عصبی مسئول برای کسب مواد غذایی می‌تواند احساسات از شادی و لذت بعد از شام شکرگزاری را ایجاد کند. در عوض، مدارهای بقا مسئول رفتار دفاعی شروع یک پاسخ جنگ‌وگریز است که به‌منزله ترس درزمانی است که ارگانیسم درمی‌یابد چنین پاسخی مورد هدف قرارگرفته است. نتایج نشان داد که مطالعه موجود ایمن موضوع که احساسات ذاتاً در مدارهای قشری مغز برنامه‌ریزی‌شده‌اند را رد می‌کند. بنابراین احساسات اغلب متفاوت از عبارات شناختی ضمیر آگاه (وجدان)، مانند احساسات مرتبط با ادراک محرک‌های خارجی در نظر گرفته می‌شوند.
احساسات پاسخی به آنچه مغز ما از مشاهدات ما استخراج می‌کند نیست، اما از آرایه روانی ما ذاتاً با توجه به هرگونه نتیجه‌گیری از پژوهش جدایی‌ناپذیر هستند. پس از موردتوجه قرار دادن دانش‌پژوهی موجود در هر دو مقوله شناخت و احساسات، محققان معماری کاملاً متفاوتی برای احساسات را درک کردند. نتایج حاصل از این پژوهش، احساسات را به‌عنوان حالات منظم بالاتر تعبیه‌شده در مدارهای قشر تعریف می‌کنند. بنابراین، حالات هیجانی شبیه به دیگر حالات آگاهی است و به‌طور ذاتی در مغز ما برنامه‌ریزی نشده است.

 این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید.  (سیارک

ترجمه  itrans.ir

نظرات

در ادامه بخوانید...

طولانی نشستن پای تلویزیون می‌تواند 'باعث مرگ شود'

در

(سیارک) : یک مطالعه تازه حاکیست که تماشای بیش از حد تلویزیون یا اعتیاد به تماشای بیش از حد تلویزیون  می تواند باعث مرگ زودرس شود.دانشمندان ژاپنی می گویند که نشستن پای تلویزیون برای ساعت های طولانی خطر مرگ در اثر لخته شدن خون در ریه را افزایش می دهد.

محققان عادات تلویزیون دیدن ۸۶ هزار نفر را بین سال های ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۰ بررسی کردند و سلامت آنها را طی ۱۹ سال بعد زیر نظر گرفتند.خبر بد برای طرفداران جعبه تصاویر این است که به ازای هر دو ساعت تماشای اضافه تلویزیون در روز، خطر آمبولی ریه ۴۰ درصد افزایش یافت.
تماشای پنج ساعت یا بیشتر تلویزیون در روز خطر مرگ افراد را نسبت به کسانی که روزانه کمتر از ۲.۵ ساعت تلویزیون تماشا می کردند دو برابر می کرد.آمبولی ریه ناشی از انسداد یک رگ خونی در پاهاست که معمولا به ریه می رسد.این رگ همچنین به کندی حرکت مرتبط شناخته می شود.


دکتر تورو شیراکاوا از دانشگاه اوساکا گفت: "این روزها، با وجود امکان تماشای برنامه های تلویزیونی از طریق اینترنت (ویدئو استریمینگ) تماشای چندین قسمت برنامه های تلویزیونی در یک نشست متداول شده است. این وضع ممکن است نشانه یک عادت به سرعت درحال رشد باشد."محققان توصیه می کنند هنگام تماشای تلویزیون هر ساعت یک بار برخیزید و نرمش کنید.این مطالعه قبل از باب شدن دستگاه های موبایل و خدمات ویدئویی اینترنتی انجام شد.محققان گفتند که مطالعات بیشتری لازم است تا معلوم شود آیا این فناوری ها خطر حتی بزرگتری را متوجه سلامتی می کنند یا نه.

نظرات

در ادامه بخوانید...

چه میزان از ورزش برای سلامتی مناسب است

در

(سیارک) : چه میزان ورزش برای سلامتی ضرورت دارد؛ یک روز یا هر روز ؟ 


ورزش یکی از روش های معمول جلوگیری از بیماری های مزمن همچون بیماری قند و سرطان است؛ همچنین می تواند از مرگ زودرس جلوگیری کند. اما چه میزان ورزش می تواند این مزایا را برای ما فراهم کند؟

از آنجا که ورزش روزانه در برنامه کاری همه نمی گنجد، محققان تصمیم گرفتند تا با انجام مطالعات بیشتر تفاوت میان ورزش روزانه با دو روز ورزش در هفته را تعیین کنند.

بنا به تحقیقات اخیر که نتایج آن در مجله پزشکی «جاما»، چاپ مؤسسه پزشکی آمریکا، منتشر شده است، تعداد دفعاتی که ورزش می کنید لزوما تأثیر چندانی بر طول عمر شما نخواهد داشت.

یافته های این محققان نشان داده که کمی فعالیت فیزیکی، حتی اگر کمتر از حدی که اکنون رایج است باشد، می تواند از مرگ زودرس جلوگیری کند.

میزان فعالیت فیزیکی توصیه شده از سوی پزشک ها، ۱۵۰ دقیقه در هفته است. اما محققان متوجه شدند کسانی که این ۱۵۰ دقیقه فعالیت را در دو روز می گنجانند و کسانی که کمتر از این ورزش می کنند به یک اندازه از مزایای آن منفعت خواهند برد.

همچنین مشخص شده است که کسانی که به صورت روزانه ورزش می کنند و کسانی که تنها دو روز فعالیت فیزیکی دارند، هر دو خطر مشکلات قلبی را به اندازه ۴۰ درصد کاهش می دهند.

این خبر خوبی برای بسیاری است که نمی توانند به صورت روزانه فعالیت فیزیکی داشته باشند. اما کارشناسان تأکید کردند که فعالیت های روزمره از قبیل کار در خانه و یا محیط کار نمی تواند جایگزین فعالیت فیزیکی در اوقات فراغت باشد. 

این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید.  (سیارک)

نظرات

در ادامه بخوانید...

بیوه زنان مشهور جهان

در


بیوه به فردی می گویند که همسرش فوت شده باشد. در تقویم (۲۳ ژوئن /دوم تیر ماه) روز جهانی زنان بیوه نام‌گذاری گردیده اشت. بعضی از زنان بیوه میراث‌دار مردانی هستند که جایگاه ویژه‌ای را دارا بوده اند. هلموت کهل، صدراعظم و معمار وحدت آلمان، حامی اروپای واحد و پول یورو اولین سیاستمداری می باشد که پس از مرگ، مراسمی فرا ملی و در سطح اروپا برایش برگزار کردند.

 


هانه‌لوره کهل، همسر اول هلموت کهل دچار آلرژی به نور شد و مجبور به زندگی در تاریکی بود. او پس از مدتی به زندگی‌اش خاتمه داد. چهار سال بعد کهل و مایکه ریشتر که ۳۵ سال از او جوان‌تر بود عاشق هم شدند. این دو در سال ۲۰۰۸ به هنگامی که کهل در درمانگاهی بستری بود، ازدواج کردند. مایکه ریشتر – کهل حالا میراث‌دار یکی از بزرگترین سیاستمداران آلمان و اروپا پس از جنگ جهانی دوم شده است.

 


ژاکلین آخرین همسر پابلو پیکاسو نقاش و مجسمه‌ساز بزرگ و تاثیرگذار اسپانیایی بود. پیکاسو در ۸ آوریل ۱۹۷۳، در اوج دلباختگی‌اش به ژاکلین درگذشت و ژاکلین روک نیز، که پس از پیکاسو شدیدا از نظر روحی دگرگون شده بود، در سال ۱۹۸۶، با شلیک گلوله خودکشی کرد. ژاکلین چهار سال درگیر بدست‌آوردن میراث پیکاسو بود که در نهایت ۲۴۰ میلیون فرانک به او تعلق گرفت.

 


پس از قتل ایندیرا گاندی، نخست‌وزیر هند توسط دو نفر از محافظان "سیک" در ۳۱ اکتبر سال ۱۹۸۴، راجیو گاندی پسر او (عکس به همراه همسرش سونیا در حال ادای احترام به مادرش) مقام نخست‌وزیری را برعهده گرفت. او در انتخابات سال ۱۹۸۹ شکست خورد و استعفا داد. گاندی در سال ۱۹۹۱ دوباره مامور تشکیل کابینه شد، ولی در عملیات انتحاری "سنمجی راجاراتنام" یکی از اعضای ببرهای تامیل کشته شد.

 


بعد از مرگ راجیو گاندی، همسرش، سونیا گاندی (نام اصلی ادویج آنتونیا آلبینا ماینو متولد ۱۹۴۶ در حومه ونیز ایتالیا) رهبری حزب کنگره ملی هند را در سال ۱۹۹۸ برعهده گرفت. سونیا گاندی پس از پیروزی در انتخابات سال ۲۰۰۴ از به عهده گرفتن مقام نخست‌وزیری به نفع مانموهان سینگ انصراف داد. پسر و دختر او راهول و پریانکا (که شباهت زیادی به مادربرزگش دارد) نیز وارد دنیای سیاست شده‌اند.

 


ایملدا مارکوس، بیوه رئیس جمهور سابق فیلیپین، فردیناند مارکوس است.ایملدا به خرید و جمع‌آوری کفش معتاد بود و در طول دوران زندگی‌اش بیش از سه هزار جفت کفش خرید. پس از سقوط حکومت دیکتاتوری مارکوس او با ۹ میلیون دلار پول نقد، جواهرات و اوراق بهادار به آمریکا رفت. مارکوس در سال ۱۹۸۹ درگذشت و همسرش دوسال بعد به فیلیپین رفت و حتی به‌عنوان نماینده مجلس نیز انتخاب شد.

 

 

خوآن دومینگو پرون ژنرال و سیاستمدار آرژانتینی بود که سه بار به عنوان رئیس جمهور آرژانتین انتخاب شد. پرون و همسر دومش اوا نزد بسیاری از مردم آرژانتین محبوبیت گسترده‌ای داشتند. اوا پرون در سال ۱۹۵۲ درگذشت و دولت پرون نیز طی یک کودتا در سال ۱۹۵۵ سرنگون شد. پرون به خارج گریخت و در پاناما با ایزابل مارتینز دوپرون آشنا شد و در اسپانیا با او ازدواج کرد.

 


در دوران حکومت هکتور خوزه کامپورا در ۲۰ ژوین ۱۹۷۳ پرون به آرژانتین برگشت و همان سال در انتخابات ریاست جمهوری پیروز و همسرش ایزابل هم بعنوان معاون رئیس جمهور انتخاب شد. اما در ۱ ژوئیه ۱۹۷۴ پرون درگذشت و ایزابل عهده‌دار مقام ریاست جمهوری شد. کودتای نظامیان در ۲۴ مارس سال ۱۹۷۶ به دولت ایزابل پرون خاتمه داد.

 


جیانگ چینگ، چهارمین و آخرین همسر مائو تسه تونگ، رهبر حزب کمونیست چین بود. او از سال ۱۹۳۹ با مائو که ۲۰ سال از خودش مسن‌تر بود رابطه‌ عاشقانه‌ برقرار کرد. او در ۸ سال نخست زندگی‌شان به عنوان منشی مائو شناخته می‌شد. از سال ۱۹۶۴ به بعد بود که مائو در مراسم‌های مهم با او در انظار عمومی ظاهر شد و در سال ۱۹۶۶ بود که مائو مسئولیت انجام "انقلاب فرهنگی" را به او سپرد.
در قلع و قمع انقلاب فرهنگی که تا سال ۱۹۷۶ ادامه داشت، دانشگاه‌ها تعطیل، بیش از یک و نیم میلیون چینی کشته‌ و بسیاری از آثار فرهنگی در چین و تبت به بهانه مبارزه با مظاهر سنتی و فرهنگ سرمایه‌داری تخریب شدند. جیانگ چینگ یک ماه پس از مرگ مائو در سال ۱۹۷۶ به همراه ۳ نفر دیگر که به "باند چهار نفره" شهرت یافتند، کوشید قدرت را به‌دست گیرد. اما تلاش او به شکست انجامید و سرانجام بازداشت و محاکمه شد.

 

 

یوکو اونو، هنرمند ژاپنی- آمریکایی و بیوه جان لنون خواننده، ترانه سرا، موسیقیدان، آهنگساز، شاعر و عضو گروه بیتل‌ها است. لنون در سال ۱۹۸۰ به ضرب گلوله به قتل رسید و از آن پس یوکو اونو، میراث هنری لنون را مدیریت می‌کند. گرچه از یوکو اونو آثار هنری بسیاری منتشر شده، اما او به عنوان بیوه جان لنون بیشتر شناخته شده است تا بخاطر آثارش.

 


پس از قتل نینو آکینو در سال ۱۹۸۳، همسرش کرازون (عکس: در حال ادای سوگند) میراث سیاسی او را برعهده گرفت و در انتخابات ۱۹۸۶ در مقابل مارکوس به پیروزی دست یافت و به عنوان رئیس جمهور فیلیپین برگزیده شد. آكینو اول اوت سال ۲۰۰۹ بر اثر ابتلا به سرطان روده درگذشت. آکینوها پنج فرزند داشتند که پسر آن‌ها بنیگنو آکینو نیز در سال ۲۰۱۰ به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد.

 

 

نینو سیمئون آکینو سناتور و فعال سیاسی مخالف حکومت فردیناند مارکوس دیکتاتور پیشین فیلیپین بود. آکینو پس از تحمل هفت سال زندان انفرادی در سال ۱۹۸۰ به آمریکا رفت. وی در بیست و یکم اوت ۱۹۸۳ به‌رغم تهدید به ترور به فیلیپین بازگشت و پس از پیاده شدن از هواپیما هدف اصابت گلوله به سرش قرار گرفت و کشته شد.

 


نادژادا کروپسکایا، همسر ولادیمیر ایلیچ لنین، رهبر انقلاب بلشویکی در روسیه بود. پس از مرگ لنین، رهبری اتحاد جماهیر شوروی به دست استالین افتاد و تسویه حساب‌های خونین درون حزبی به مرگ میلیون‌ها نفر انجامید. بیوه رهبر انقلاب که از سیاست‌های استالین ناراضی بود به مخالفت برخواست که استالین با تهدید به او گفت: «اگر مراقب رفتارت نباشی یک بیوه دیگر برای لنین دست و پا می‌کنیم».

 


ژاکلین کندی، همسر جان اف کندی، سی و پنجمین رئيس جمهور ایالت متحده آمریکا بود. او دانش آموخته دانشگاه جورج واشنگتن بود. کندی‌ها نسبت به روسای جمهور پیشین در آمریکا جوان‌تر بودند و محبوبیت زیادی داشتند. جان اف کندی در روز جمعه ۲۲ نوامبر سال ۱۹۶۳ در شهر دالاس تگزاس ترور شد و به قتل رسید.

 


ژاکلین کندی پنج سال پس از ترور جان اف کندی در روز ۲۰ اکتبر سال ۱۹۶۸ با ارسطو اوناسیس، میلیاردر یونانی ازدواج کرد که تعجب بسیاری از آمریکاییان را برانگیخت. او در دفاع از خود گفت که "من دیگر تحمل زندگی به عنوان یک بیوه را نداشتم".

 

نظرات

در ادامه بخوانید...

کودکان و ترس (بخش اول)

در

کودکی دنیای عجیب و غریبی است. احساسات و آرزوهای بسیار متفاوتی با دوران بزرگسالی دارد. خنده‌ها و گریه‌هایش فرق دارد و همچنین ترس‌های خاص خود را نیز دارد. چندان خوشایند و کاربردی نخواهد بود اگر در اینجا ترس‌های دوران کودکی را مفصلا مورد کنکاش و بحث قرار دهیم زیرا از حوصله‌ی مطالعه خارج خواهد بود. هدف من در اینجا این است که راهکارهایی هر چند ساده، برای کمک به کودکان برای کنترل و غلبه بر ترس‌هایشان ارائه دهم.

ما در اینجا ترس در دوران کودکی را مفروض انگاشته‌ایم زیرا کسی نمی‌تواند این ترس‌های موهوم و گاها بی‌پایه و اساس را انکار کند. همه‌ی ما درجاتی از ترس را در دوران کودکی خود احساس کرده‌ایم. شاید شب‌ها از ترس موجوداتی خیالی خوابمان نبرده و یا دیر خوابیده‌ایم. حتی شاید این ترس‌ها باعث شده تجربیاتی برای ما رقم بخورد که تاکنون در مورد آن‌ها با کسی حرفی نزده‌ایم. تمام این موارد ممکن است، زیرا ترس‌های دوران کودکی، جزئی جدایی ناپذیر از روند بزرگ شدن ما را تشکیل می‌دهند. بسیاری از این ترس‌ها تجربیاتی مشترک در بین همه‌ی ما بوده است. مانند ترس از تاریکی و یا ترس از تنهایی و ترس‌هایی فراگیر مانند هراس از موجوداتی خیالی و ترسناک. راهکارها ساده خواهند بود و عملی. تنها کافیست که کمی وقت بگذارید.

 

1- ریشه‌ی اصلی ترس را کشف کنید

این وظیفه در درجه‌ی اول بر عهده‌ی پدر و مادر، و در درجه‌ی دوم بر عهده‌ی مربیان تحصیلی در دوران تحصیل و مدرسه خواهد بود. برای شروع کار باید از خود بپرسید که کودکتان از چه چیز یا چیزهایی هراس دارد. اما برای فهمیدن آن هرگز این اشتباه بزرگ را مرتکب نشوید. شاید از خود بپرسید که کدام اشتباه بزرگ؟ اشتباه بزرگ این است که مستقیما از کودک در خصوص ترس‌هایش سوال بپرسید. شاید کودک بلافاصله با روی باز شما را بپذیرد و با شما در خصوص در میان گذاشتن ترس‌هایش همراه شود، اما ما به دنبال این نیستیم.زیرا کودک بعد از این درد و دل، لاجرم کمک و مساعدت‌های شما را برای مبارزه با ترس خود طلب خواهد کرد. اینکه شما باید به کودک خود در پشت سر گذاشتن ترس‌هایش کمک کنید هیچ شکی نیست، و شاید بهتر باشد که بگویم این وظیفه‌ی شما است. اما منظور من در اینجا این است که شما مستقیما نباید مانند یک ناجی و قهرمان بلامنازع عمل کنید، بلکه شما باید از کودک خود قهرمانی برای مبارزه با ترس‌هایش بسازید، شما می‌توانید به سمت معاونی و یا مشاوری این قهرمان کوچک بسنده کنید.(سیارک)

اما چگونه باید آغاز کرد؟ برای هم صحبتی با کودک خود وقت بگذارید. به جای اینکه از کودک خود بپرسید که از چه مسائلی می‌ترسد، سعی کنید با قدرت کلام خود به گونه‌ای صحبت کنید که کودک خودش به گونه‌ای هرچند غیرمستقیم به ترس‌هایش اذعان کند. راهکارها را خودتان می‌توانید پیدا کنید. اما استفاده از تجربیات دیگران را نیز برای نتیجه‌گیری سریع‌تر می‌تواند بسیار مفید باشد. برای مثال، من در چند مورد به راحتی موفق شده‌ام که ترس‌های درون وجود بچه‌ها را استخراج کنم. من اسم این شیوه را هم‌نوایی با ترس کودکان می‌نامم. روش کار بسیار ساده و در عین حال با نتایجی معمولا سریع و جذاب است.

برای شروع این روش، شما نیاز دارید که در ابتدا به خوبی اعتماد کودک را جلب کنید. این کار می‌تواند با تعریف یک داستان، بازی کودکانه و یا هر شکلی از ارتباط و عمل که شما را به کودک نزدیک‌تر می‌کند صورت پذیرد. بعد از اینکه مرحله‌ی اول را به خوبی پشت سر گذاشتید، فاز دوم را اجرا کنید. در این مرحله شما باید از ترس‌های دوران کودکی خود با کودک خود سخن بگویید. خجالت نکشید. ارزش شما در برابر کودکتان با این حرف‌ها تنزل نخواهد کرد زیرا این پایان کار نیست، ما به دنبال نتایج هستیم. بعد از اینکه شما در خصوص این مسائل با کودک خود صحبت می کنید، باید سعی کنید که کودک خود را با خودتان همراه کنید.

برای مثال، فرایند یکی از تجربیات خودم را برای شما بیان می کنم. با کودکی که می‌دانستم در برخی از موارد ترس‌هایی در وجودش شکل گرفته است هم صحبت شدم. توانستم به خوبی نظرش را جلب کنم و هنگامی که اطمینان حاصل کردم که او به من اعتماد کرده است، فرایند اصلی را آغاز کردم. برای نمونه به او گفتم که وقتی کوچک و در سن تو بودم، همیشه از تاریکی می‌ترسیدم. ترجیح می‌دادم که هر شب چراغی هرچند کوچک و کم سو در اتاق خوابم روشن باشد. از زوایای مختلف ترس خودم برایش گفتم. می شد به خوبی دریافت که کودک یک همدرد برای خود یافته است تا به این باور او را برساند که او تنها کسی در این دنیا نیست که با این ترس درگیر است.(سیارک)

این همان زمانی است که من اسم آن را زمان طلایی برای حمله به سوژه می‌نامم. این فرصت برای شما چندان طولانی نیست و شرایط به گونه ای است که ذهن کودک در اوج آمادگی برای دادن پاسخ‌هایی صادقانه به شما دارد. بلافاصله سؤال کلیدی خودم را از کودک پرسیدم. سوال این است: " به نظر تو، چرا من از تاریکی می‌ترسیدم؟". اینجا شما مانند یک بیمار خواهید بود که کودک قرار است جواب‌های شما را بیابد و به شما ارائه دهد. کودکان دراینشرایط جواب‌های بسیار متنوعی را خواهند داد. کودکان هرچقدر هم که درونگرا باشند، معمولا تحت این شرایط در جواب شما نخواهند گفت که نمی‌دانم!.

کودک مورد نظر ما جواب‌های جالب و در عین حال صادقانه به سوال من داد. اولین جواب او همان چیزی بود که من به دنبال آن بودم. وی در جواب من گفت که شاید در تاریکی موجوداتی وجود داشته باشند که شما از آن می‌ترسیدید! بله درست است. کودک، دلیل ترس خود از تاریکی را، ناخودآگاه برای شما بیان کرده است. من هم از فرصت  به وجود آمده نهایت استفاده را نه، بلکه نهایت سوءاستفاده را بردم و سوال تکمیلی را پرسیدم: " مثلا چه موجوداتی؟". جواب‌ها جالب‌تر شد، زیرا کودک از موجوداتی نام برد که زاییده‌ی ذهن کودکانه‌ی وی نبودند، بلکه منشأیی کاملا بیرونی داشتند. مانند موجوداتی خیالی که در برخی از فیلم‌ها و داستان‌ها با آنها آشنا شده بود. داستان جالب تر شد.

این نمونه، یعنی ترس از تاریکی، از ترس‌های همه گیر است که به دلیل رواج آن کمی ویژه در خصوص آن بحث کردم. شما باید سایر ترس‌ها را کشف کنید. شما این توانایی را دارید. این نوشتار را به منزله‌ی اولین گام در راستای حذف ترس‌های کودکان در نظر بگیرید. در گام‌های بعدی، در راستای مقابله با ترس های کودکان، همراه ما باشید. ادامه دارد...ترجمه  itrans.ir

 

نظرات

در ادامه بخوانید...

استارتاپ موفق از این احساسات دوری می کند

در

 

یکی از دشوارترین چیزهایی که باید برای تبدیل شدن به یک استارتاپ موفق بر آن غلبه کنید، خودتان هستید. شاید از خودتان بپرسید چرا این را میگویم؟ دلیل این است که اهمیتی ندارد از چه قوانینی استفاده میکنید و آن قوانین تا چه حد خوب هستند، در هر صورت، اگر احساسات خود را کنترل نکنید، موفقیت تجاریتان دچار اختلال شده و یا کاملا از مسیر موفقیت خارج میشوید. اطمینان داشتن به قوانینتان و همچنین داشتن انضباط کافی برای تبعیت از آنها، کلید موفقیت شما در کنترل احساساتتان است. این سه مورد، مهمترین احساساتی هستند که باید مراقب آنها باشید: ترس، طمع، و امید.

ترس

اجازه بدهید با ترس شروع کنیم. ترس را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: ترس از دست دادن، و ترس به دست نیاوردن یک منفعت. ابتدا به بحث در مورد ترس از دست دادن میپردازیم. برندگان جایزه نوبل نشان داده اند که اندوه از دست دادن یک دلار تنها، از شادی به دست آوردن سه دلار بیشتر است. بنابراین، غم از دست دادن میتواند باعث شود که بهترین استارتاپ ها نیز برای جلوگیری از اندوه بیشتر، دست به کنار گذاشتن سیستم خود بزنند. کلید موفقیت در این مسئله این است که از قوانین تبعیت کنیم، مخصوصا بعد از اینکه یک یا دو بار دچار زیان شده ایم. دومین اثر ترس، که چندان به آن پرداخته نشده است، ترس به دست نیاوردن منفعت است، که میتواند به اندازه ترس از دست دادن قوی و تاثیرگذار باشد. این مسئله اغلب باعث فشار آوردن به خود برای انجام یک معامله میشود؛ این کار مثل تماشای ویترین مغازه ها میماند، ویترینها را نگاه میکنید اما چیزی که میخواهید را پیدا نمیکنید. وقتی معامله خوبی وجود ندارد، نباید به موقعیت موجود فشار بیاورید. علاوه بر این، اگر یک مورد را از دست دادید، و آن مورد شروع به حرکت در مسیری کرد که به نفع شما بود، تعقیب معامله و دیر وارد عمل شدن از روی ترس از دست دادن یک موقعیت خوب، اغلب منجر به نتیجه ای منفی میشود. به تعقیب معامله نپردازید. اگر معامله ای را از دست دادید، فراموشش کنید و منتظر موقعیت خوب بعدی بمانید.

طمع

طمع میتواند خیلی قدرتمند باشد. در واقع، طمع میتواند به اندازه ترس قدرت داشته باشد. طمع یکی از احساساتی ست که میتواند به سادگی منجر به سقوط یک استارتاپشود. طمع میتواند باعث شود یک استارتاپبرای کسب منفعت بیشتر، قوانینش را کنار بگذارد، و یا ممکن است منجر به این شود که استارتاپبیش از حد منطقی شرایط جاری بازار، در یک موقعیت ساکن بماند. طمع اغلب باعث میشود استارتاپبا انتظاراتی غیر منطقی وارد یک موقعیت شود. ارزیابی وضعیت جاری و ساکن نماندن در یک نوع تجارت به منظور به دست آوردن سود بیشتر، و همچنین پرهیز از دیر وارد شدن به یک تجارت برای به دست آوردن منافعی بیشتر از آنچه که قوانینتان حکم میکنند، از اهمیت بالایی برخوردارست.

امید

امید احساسی ست که وقتی قوانین را میشکنیم و امیدواریم که معامله "خود به خود" ختم به خیر خواهد شد، وارد بازی میشود. یکی از مثالهای این مسئله زمانی ست که از روی هوس و بدون درست در نظر گرفتن قوانین معین شده، وارد یک معامله میشویم. مثال دیگر زمانی ست که به امید به دست آوردن سودی بیشتر، وارد موقعیتی میشویم که برای حساب بانکی ما بیش از اندازه بزرگ است (این مثال را میتوان در گروه طمع نیز قرار داد). علاوه بر این، بیش از اندازه باقی ماندن در یک موقعیت که باعث ضرر هم میشود، و امید داشتن به اینکه بازار دوباره بر وفق مراد ما خواهد شد و "نجاتمان" خواهد داد، نیز یکی از مثالهای دیگر امید است.

در آخر، اهمیت بسیاری دارد که از اشتباهاتمان درس بگیریم، نقاط ضعفمان را شناسایی کنیم، و بر روی کنترل احساساتمان کار کنیم. اگر بتوانیم این احساسات را درک و کنترل کنیم، قادر خواهیم بود به صورتی به مراتب اثربخش تر دست به معامله و تجارت بزنیم.ترجمه  itrans.ir

 

نظرات

در ادامه بخوانید...