چرا ارتش بردگان اسپارتاکوس توانست لشکر های روم را در هم بکوبد

در
قیام اسپارتاکوس

 

رومی ها قیام اسپارتاکوس را نه نوعی شورش ، بلکه "Tertium Bellum Servile" یا "جنگ سوم با بردگان" می نامیدند. قیام اسپارتاکوس سومین و آخرین شورش برده ها در جمهوری روم بود (زیرا به زودی دیگر جمهوری  وجود نخواهد داشت) و بزرگترین شورش بردگان در تاریخ جهان بود. جنگ با بردگان تقریباً 4 سال به طول انجامید و پس از پایان آن ، قیام بیش از یک دهه در سیاست روم تأثیر گذاشت. بیشتر به این دلیل که اسپارتاک قبل از شکست موفق به کسب موفقیت های چشمگیر نظامی شد.

 

گلادیاتور ها شورشی گسترده برپا کردند

کرک داگلاس

گلادیاتورها قیام کردند. عکس از فیلم اسپارتاکوس با بازی کرک داگلاس


در سال 74 پیش از میلاد ، یک شورش و کشتار در مدرسه گلادیاتورهای کاپوآ  اتفاق افتاد: 78 گلادیاتور شورشی برپا کردند ، نگهبانان را کشتند و توانستند از شهر فرار کنند. پس از آن ، آنها شروع به ترتیب حملات سرقت به املاک محلی شهروندان رومی کردند. سرقت از رومی ها با آزادی بردگان همراه بود. گروه اسپارتاکوس به تدریج رشد کرد. فقط در طی چند ماه ، به صدها نفر افزایش یافت ، و به چند گروه بزرگ تقسیم شد و پس از مدتی تعداد شورشیان به هزاران نفر رسید. به تدریج ، شهرت این قیام هر چه بیشتر گسترش می یافت و افراد بیشتری به ارتش برده ها  می پیوستند ، از جمله آزادگان از میان افراد آزرده مقامات روم.

 

کراسوس

مارک کراسوس ، برنده قیام.


در تمام این مدت رومی ها بیکار ننشستند. درست است که اولین تلاش ها برای سرکوب قیام به یک سری ناکامی ها ختم شد. در همان آغاز قیام ، یک گروهان کوچک شبه نظامی از کاپوآ برای نابودی بردگان فراری اعزام شد. با این حال اسپارتاکوس و یارانش توانستند او را شکست دهند. پس از آن ، این موضوع اهمیت زیادی برای جمهوری یافت. سنای روم توجه را به این مسئله معطوف کرد. در آن زمان ، تعداد برده های عصیانگر بسیار افزایش یافته بود ، به همین دلیل تصمیم گرفت که دو ارتش متشکل از چهار لژیون (هر کدام از آنها دو نفر) به یک باره ، تحت هدایت لوسیوس ژلیوس پونیکولا و گنیوس کورنلیوس لنتولوس ، برای سرکوب بفرستند. در نتیجه ، بردگان عصیانگر هر دو ارتش را شکست دادند که در آن 2 لشکر تقریباً به طور کامل منهدم شد.

 

کرک داگلاس
رومیان با بی رحمی ، شورش را سرکوب کردند.عکس از فیلم اسپارتاکوس با بازی کرک داگلاس


سرانجام ، یک فرد آگاه ، مارک لیکینیوس کراسوس ، سرکوب قیام را بر عهده گرفت. ارتش قدیمی و اثبات شده با به دست گرفتن فرماندهی لشکرها ، یک سری شکستهای ملموس به شورشیان وارد کردند. کراسوس با انجام مانورهای ماهرانه ، تلاش کرد تا شورشیان را از گرسنگی بکشد و واحدهای آنها را به صورت جزئی خرد کند ، تاکتیکی بسیار محتاطانه انتخاب کرد. سرانجام ، در سال 71 ، همه چیز پایان یافت: غلامان یاغی سرانجام شکست خوردند ، قیام توسط رومیان با بی رحمی در هم شکست. بعدها مورخ یونانی-رومی Appian نوشت که کراسوس 6 هزار زندانی را از ارتش اسپارتاکوس اسیر کرد. همه آنها در امتداد جاده رم به کاپوآ به صلیب کشیده شدند.

 

چرا بردگان توانستند لشکرهای رومی را در هم بشکنند

ارتش اسپارتاکوس
این قیام از گروه های کوچک به ارتش عظیمی تبدیل شد


علی رغم این واقعیت که سرانجام شورش برده ها در هم شکسته شد ، اسپارتاکیست ها موفق شدند چندین شکست جدی به رومی ها وارد کنند و سنای روم را عصبی کنند. در این شرایط ، یک سوال منطقی مطرح می شود: چگونه ارتش بردگان توانست ارتش روم را در هم بکوبد؟ در واقع این دلایل مختلفی دارد.

 

رومی ها

رومی ها شورشیان را دست کم گرفتند

رومی ها شورشیان را دست کم گرفتند

دلیل اول: ارزیابی نادرست از نیروهای شورشیان. ساده ترین ، پیش پا افتاده ترین ، اما در عین حال یکی از مهمترین دلایل شکست رومی ها - آنها به راحتی اسپارتاکوس و همرزمانش را دست کم گرفتند. با این حال ، این امر نه به دلیل کوته بینی یا ساده اندیشی بلکه به دلیل اطلاعات بسیار کمیاب در مورد تعداد شورشیان بود. وقتی پلیس به اسپارتاک اعزام شد ، شورشیان بیشتر بودند. وقتی دو ارتش  برای جنگ با اسپارتاکوس فرستاده شدند ، نیروهای شورشیان کاملاً قابل مقایسه با نیروهای رومی بودند.

ارتش رومی ها جدا از یکدیگر عمل می کردند

دومین دلیل :رومی ها جداگانه ضرب و شتم می کردند. ارتش رومی ها جدا از یکدیگر عمل می کردند ، زیرا نیروهای شورشیان نیز به چندین دسته بزرگ تقسیم می شدند. در نتیجه ، به دلیل یکسری اشتباهات در فرماندهی ، رومی ها در برابر شورشیان شکست خوردند ، که در درجه اول در امر مانور ، از نظامیان جمهوری پیشی گرفتند.

 

جنگ

چندی پیش ، جنگ با ایتالیایی ها به پایان رسید.

حمایت جمعیت محلی از شورشیان

سوم دلیل: حمایت جمعیت محلی از شورشیان . در میان شورشیان نه تنها بردگان فراری و فقرای روم وجود داشتند.بلکه افراد اسپرتاکیست با مقامات متبحری که برخی ادعاها نسبت به دولت روم داشتند و افراد آزرده از مقامات روم نیز به شورشیان پیوستند. درست 9 سال پیش ، قبل از آغاز قیام اسپارتاکوس ، جنگ داخلی در جمهوری به پایان رسید و طی آن طرفداران سلا و گای ماریا درگیر شدند. سرانجام طرفداران سلا پیروز شدند ، اما علی رغم تجویزهای قانونی (سرکوب ها) در جمهوری ، به روشی طبیعی ، بسیاری از همراهان طرفداران از دست رفته ماریا بودند که مشتاق انتقام بودند.

 

علاوه بر این ، 15 سال پیش ، در واقع ، یک جنگ داخلی دیگر در جمهوری به پایان رسید - جنگ متفقین ، که در طی آن رومی ها با همسایگان خود در شبه جزیره جنگیدند - ایتالیایی هایی ساکن رم ، که از حقوق رومی برخوردار نیستند ، اما در عین حال سنگین ترین خدمات را در لژیونها به دوش می کشیدند.در میان این ها افراد ناراضی زیادی وجود داشت.

 

جنگ

تا پیش از این ، یک جنگ داخلی بین Sulluan و Marians بود.

کمبود نیرو و سربازان پیشکسوت در سپاه روم 

چهارم: کمبود نیرو و سربازان پیشکسوت. سپاهیان روم اساساً بر اساس جانبازان بنا شده بودند. ماهیت سیستم بسیج روم این بود که مدام و در اسرع وقت از طریق ارتش ، شهروندان جوان را که در عرض چند سال به افراد اخراج شده تبدیل می شوند - کهنه سربازان ، را به "زندگی نظامی" بازگرداندند . 

 

مشکل این بود که در زمان قیام اسپارتاکوس ، رم با تیم باسابقه مشکلات طبیعی داشت. بسیاری از لژیونرهای قدیمی در طی یک درگیری نظامی که تقریباً به طور مداوم در طول 25 سال گذشته ادامه داشته است ، جان خود را از دست داده اند. حتی قبل از جنگ داخلی بین سولا و گای ماریوس ، رومی ها مجبور شدند با ایتالیایی ها بجنگند ، حمله گالی-ژرمنی ها را متوقف کنند ، با میتریداتس پادشاه پونتی در یونان بجنگند و در آفریقا با متحدان سابق بجنگند.

سرانجام ، در رم شکاف جدی در "سپاه افسران" رخ داد. زخم های جنگ داخلی در آن زمان هنوز به طور کامل التیام نیافته بود ، بسیاری از فرماندهان با استعداد لژیون ها یا در جنگ داخلی کشته شدند ، یا در جریان پیش نویس ها کشته شدند ، یا به راحتی توسط دولت جدید از سیاست و ارتش دور نگه داشته شده بودند (که در رم همین چیز بود).

 

جنگ

در یونان و آسیای صغیر ، رومی ها به شدت با پادشاه میتریدات ششم جنگیدند.

جنگ رومی ها در چند جبهه

پنجم: جنگ در چند جبهه. در زمان قیام اسپارتاکوس ، سپاهیان روم به هیچ وجه بیکار نبودند و منتظر  چنین شورشی نبودند. بهترین نیروهای رومی درگیر جنگهای خارجی و بطور همزمان از چند جهت بودند: در اسپانیا ، لژیونها درگیر سرکوب قیام سرتوریوس بودند و در یونان جنگ دیگری با پادشاه میتریدات ششم درگرفت. درگیری با کوینتوس سرتونیوس ، در واقع ، یکی از آخرین اقدامات جنگ داخلی بود. میتریداتس که ادعای خود را نسبت به آسیای صغیر و یونان مطرح کرد ، حتی یک مشکل جدی تر بود. علاوه بر این ، عملیات نظامی یونان بود که بهترین نیروها را خصوصاً پس از یک سری شکست و خسارات جدی در همان ابتدای درگیری از رم بیرون کشید.

 

نظرات

در ادامه بخوانید...

معنی علامت با "انگشت شست" در روم باستان

در

گلادیاتور

کتابهای درسی و فیلم های تاریخی اغلب مردم را گمراه می کنند. امروزه بسیاری از مردم مطمئن هستند که این تماشاچیان بودند که سرنوشت بازنده را در جنگهای گلادیاتور ها در روم باستان رقم می زدند.با بالا بردن انگشت شست خود به سمت بالا یا به سمت پایین اشاره می کردندیا یک علامت دیگر با شست نشاندهنده نجات زندگی گلادیاتور بود؟ اگرچه جمعیت حاضر در میادین در واقع سرنوشت مبارز شکست خورده را رقم میزدند ، این کار با چه روش متفاوتی انجام می شد؟

 

این اعتقاد که حرکات انگشت شست  بیانگر تأیید یا عدم تأیید است ، به لطف اشتباه هنرمند ژان لئون جروم ، یا دقیق تر ، نقاشی او Pollice Verso ، در سال 1872 به آگاهی عمومی رسید. حرکات انگشت شست جمعیت در این تابلو توسط هنرمند به اشتباه تفسیر شده است.

 

ollice Verso

Pollice Verso نقاشی قرن نوزدهم است که در فیلم گلادیاتور ریدلی اسکات از آن الهام گرفته است. / عکس


در واقع ، این هنرمند احتمالاً هرگز تصور نمی کرد که عبارت "Pollice Verso" به معنای نشان ندادن انگشت شست باشد. متأسفانه ، نقاشی ژان لئون گروم چنان محبوب شده است که اشتباه این هنرمند به یک باور غلط رایج تبدیل شده است و متأسفانه ، هالیوود نیز در این امر سهیم بوده است. وقتی ریدلی اسکات فیلم گلادیاتور را ساخت ، کولوسئوم بزرگترین جاذبه در رم شد و مردم علاقه زیادی به جنگ گلادیاتورها پیدا کردند.

 

اما خود کارگردان ، همانطور که بعداً معلوم شد ، تحت تأثیر بازتولید نقاشی ژان لئون گروم ، که تهیه کنندگان آن را قبل از فیلمبرداری به او نشان دادند ، قرار گرفت. در نتیجه ، ژست "شست به پایین" به عنوان ژستی برای "پایان دادن" به زندگی گلادیاتور در فیلم ظاهر شد و توهم را بیشتر رایج کرد.

انگشت

انگشت شست در داخل مشت پنهان شده است.

 

جان دریدن در 1693  نشان داد که اگر گلادیاتور شکست خورده نباید کشته شود انگشت شست درون مشت پنهان می شد. هر زمان که یکی از مبارزان به شدت آسیب می دید ، داور فراخوانی می شد تا مشخص شود این شخص باید زنده بماند یا بمیرد ، این بستگی به میزان خوب جنگیدن او داشت.

 

داوران معمولاً بر اساس واکنش جمعیت تماشاچیان تصمیم خود را می گرفتند. آنها تماشا می کردند که آیا تماشاگران تشویق می کنند ، سرگرم می شوند و اگر گلادیاتور را دوست ندارند انگشت شست را به سمت پایین می گیرند. اگر تماشاچیان این کار را می کردند ، داور انگشت شست خود را بالا می برد و به زندگی مبارز زخمی پایان داده می شد. 

 

ollice Verso
جزئیات: باکره های وستال مرگ را برای یک گلادیاتور شکست خورده نشان می دهند.

 

این نقاشی تقریباً بلافاصله بحث در مورد صحت استفاده ژان لئون گروم از حرکات انگشت شست توسط تماشاگران در کولوسئوم را آغاز کرد. اختلافات همچنان حل نشده است. ژست دقیق توصیف شده توسط عبارت pollice verso مشخص نیست. از سوابق تاریخی ، باستان شناسی و ادبیات مربوط به روم باستان ، هنوز مشخص نیست که انگشت شست به سمت بالا چرخانده شده و بعد به سمت پایین برگشته ،  یا در داخل دست مخفی شده است تا نظرات مثبت یا منفی را نشان دهد. نقاشی ژان لئون گروم این ایده که انگشت شست برای یک گلادیاتور شکست خورده نشانگر زندگی و یا نشانگر مرگ است ، بسیار رایج شد.

 

در مواردی که گلادیاتور زخمی شده بود و نمی توانست بجنگد ، انگشت اشاره خود را به سمت بالا می برد و بدین ترتیب جنگ را متوقف می کرد ، به شکست خود اعتراف کرده و از پادشاه می خواست که سرنوشت او را تعیین کند. بسته به نظر پادشاه ، پیروز مجبور بود زندگی گلادیاتور زخمی را تمام کند یا اگر با مقاومت شجاعانه لیاقت زندگی را داشت ، وی را زنده رها می کرد. در بازی هایی که در خود رم برگزار می شد ، پادشاهان با کمک حرکاتی که با گذشت زمان تغییر می کردند ، "انتخاب" می کردند.

 

اگر گلادیاتور می توانست با مهارت نظامی مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد ، می توانست مورد عفو قرار گیرد. پادشاهان سازمان دهنده نبردها می توانستند به یک گلادیاتور رحم کنند.

 

گرچه اعتقاد عمومی بر این است که " انگشت شست رو به بالا  " به معنای "زندگی" و انگشت شست رو به پایین به معنای "مرگ" است (در این شکل اکنون از حرکات برای تأیید و محکومیت استفاده می شود) ، در بیشتر بازی های باستانی ، صرف نظر از جهت ، انگشت بیرون زده چه پایین و چه در جهت بالا به معنای "مرگ" بود.

 

 فریاد آرزوها نیز نقش مهمی داشت. اعتقاد به اینكه جمعیت اوباش روم باستان با چرخاندن انگشت شست به بالا یا پایین به گلادیاتور مغلوب مرگ یا مرگ می بخشند ، پس از ظهور تابلوی " Pollice verso" توسط هنرمند ژان لئون جروم بر اساس متن لاتین كه به درستی تفسیر نشده است ، ایجاد شد .

 

نماد  پایان جنگ بین گلادیاتورها ، و "زنده ماندن گلادیاتور شکست خورده" به معنای ساده یک انگشت شست پنهان در یک مشت بود ، نمادی از یک شمشیر در داخل غلاف .

 

همچنین بسیاری از محققان به این نتیجه رسیدند که امپراطور انگشت خود را پایین نمی آورد ، بلکه آن را به پهلو می گیرد و دست خود را خم می کند ، گردن خود را با آن لمس می کند. واقعیت این است که گلادیاتور پیروز ، شکست خورده را به زانو در می آورد و در صورت صدور حکم اعدام ، تیغه را به صورت عمودی به پایین گردن ، پشت استخوان یقه فرو می برد و قلب را سوراخ می کرد. بنابراین ، امپراطور به معنای واقعی کلمه نشان می داد که به کجا باید حمله کند.

 

نظرات

در ادامه بخوانید...