اگر با گرگ روبرو شویم چگونه خود را نجات دهیم؟

در

گرگ

 

اگرچه گرگ در اصل یک سگ بسیار بزرگ است، اما تهدیدی مستقیم برای انسان است. آرزوی برخورد با گرگ در مسیر جنگلی را حتی برای دشمن نمی کنید. و با این حال، حتی یک روستایی، ساکن ویلای تابستانی، شکارچی، جمع کننده قارچ و هر "گردشگر" دیگری از این امر مصون نیست. در مواجهه با یک دزد خاکستری چه کاری می توانید انجام دهید تا خود را نجات دهید؟

 

گرگ
گرگ تنها حمله نمی کند.


ارزش این را دارد که با چیز اصلی شروع کنید: یک گرگ در ملاقات غیرمنتظره با یک شخص به احتمال زیاد تصمیم می گیرد خودش حمله نکند. به شرطی که خیلی به توله ها نزدیک نشده باشید (حتی اگر این را ندانید)، و خود حیوان کم و بیش خوب تغذیه شده و مهمتر از همه سالم باشد. به عنوان یک قاعده، گرگ های تنها فقط به منظور محافظت از نوزادان یا اگر آنها بیمار باشند و قبلاً از گله اخراج شده اند به افراد حمله می کنند. در بیشتر موارد، این البته هاری است.

گرگ

در واقع این سگ بزرگ و حیله گر است.


تهدید واقعی برای شخصی که وارد جنگل می شود بیشتر از گله های گرگ ناشی می شود. هنگام مواجهه با چنین مواردی، باید کلمات زیر تلفظ شود: "خدایا کمکم کن!" اما به طور جدی، در برخورد با یک گله، فرد هیچ شانسی برای زنده ماندن ندارد، اما نجات به حداقل مطلق کاهش می یابند. در چنین شرایطی خیلی به شرایط بستگی دارد. با این حال، اغلب در چنین شرایطی حتی اسلحه گرم کمکی نمی کند - آنها فرد را محاصره می کنند، زمین می زنند و می جوند. این بدان معنا نیست که اگر جایی برای فرار وجود دارد، نباید سعی کنید به مقابله بپردازید یا فرار کنید. به عنوان مثال، داخل یک مخزن.

گرگ
به نظر می رسد در جای اشتباهی هستید، مرد.

برخورد با یک گرگ تنها چندان خطرناک نیست، حتی اگر به دلایلی هنوز تصمیم به حمله داشته باشد. ما گزینه هایی را با حضور سلاح گرم در نظر نخواهیم گرفت. فقط باید گفت که نمی ارزد فقط روی آن حساب کرد. از آنجایی که در یک موقعیت استرس زا، دست ها می توانند شروع به لرزیدن کنند، بنابراین اگر اسلحه وجود نداشته باشد، بهتر است. در واقع، این نکته اصلی است: نترسید و فکر نکنید که همه چیز تمام شده است. کاملاً روی مبارزه و بقا تمرکز کنید. نیازی نیست در این لحظه به این فکر کنید که فرزندان شما را چه کسی بزرگ می کند  یا اینکه چه کسی وام مسکن شما را پرداخت می کند!

گرگ

نیازی به ترس نیست، باید بجنگی.

 

گرگ باهوش، قوی و حدود 50 کیلوگرم وزن دارد. گرگ یک "سگ" بزرگ و بسیار خطرناک است. اگر یک دختر 55 کیلوگرمی هستید خیلی خوب نیست. شانس بلافاصله بسیار کمتر می شود. اگر یک مرد 80-110 کیلوگرمی هستید بسیار خوب است. استفاده از وزن! نکته اصلی این است که اجازه ندهید دم خاکستری شما را گاز بگیرد. بگذارید همه چیز وارد عمل شود: چکمه روی پوزه شکارچی گستاخانه، چوب، سنگ، فریادهای وحشتناک. سعی کنید به سر، چشم، گوش گرگ ضربه بزنید. اگر موقعیت و وزن بدن اجازه می دهد، به گرگ تکیه کنید و به سادگی آن را با خود له کنید و اجازه ندهید که در هر نقطه ضعیفی گاز بگیرید. حیوان را خفه کن! بله، ناخوشایند است، اما در چنین شرایطی، یا او یا شما. با یک گرگ، قوانین انسانی کار نمی کند، قوانین طبیعت کار می کند. مهمترین چیز این است که به طور کامل با مبارزه هماهنگ شوید، تسلیم نشوید و وحشت نکنید.

 

گرگ

گرگ ها وقتی گرسنه نیستند ناز هستند.


با این حال، همانطور که قبلا ذکر شد، به احتمال زیاد یک گرگ تنها ترجیح می دهد در جنگ شرکت نکند. اگر حیوان به تنهایی محل را ترک کرد، پس این دلیل خوبی برای ترک جنگل در اسرع وقت است. اگر برخورد با گرگ اتفاق افتاد و موفق شدید از آن به عنوان برنده خارج شوید، ابتدا به بیمارستان مراجعه کنید و به پزشک مراجعه کنید. گرگ ها می توانند بیماری فراتر از هاری را سرایت دهند.

 

نظرات

۱۴۰۲/۷/۴در شرایط عادی، گرگ ها نه تنها به افراد حمله نمی کنند، بلکه به هر طریق ممکن سعی می کنند از آنها دوری کنند. صداها و بوهای ناآشنا که از انسان ها سرچشمه می گیرد، "دزدان خاکستری" را مانند تقریباً هر حیوان وحشی دیگری می ترساند. با این حال، برای هر قانون استثنا وجود دارد. شکارچیان گرسنه یا هار کاملاً قادر به انجام یک حمله هدفمند به شخص هستند. همچنین گرگ‌های «تغذیه‌شده» که به دلیل تجربه شخصی یا گله‌ای، از قبل به حضور افراد عادت کرده‌اند و دیگر ترسی از موجودات عجیب دو پا ندارند، خطر بزرگی هستند. گرگ ها در پاییز و زمستان بسیار خطرناک هستند، زمانی که شکارچیان در یافتن غذا با مشکل مواجه می شوند.

۱۴۰۲/۷/۴ابتدا باید دو چیز را درک کنید. اول این که ترس طبیعی و طبیعی است، اما هراس نه تنها بی فایده است، بلکه مضر است. دومی برای فرار از دست گرگ بی فایده است. سرعت دویدن یک نفر 8 کیلومتر بر ساعت است. حداکثر سرعت دویدن یک نفر 44 کیلومتر در ساعت است. میانگین سرعت دویدن گرگ 55-60 کیلومتر در ساعت است. و چیزی به ما می گوید که شما یوسین بولت نیستید (این او بود که در فاصله 100 متری به سرعت 44 کیلومتر در ساعت شتاب گرفت و رکورد جهانی را ثبت کرد ، اگرچه حتی او از گرگ فرار نمی کرد). علاوه بر این، حتی اگر گرگ در ابتدا برای حمله برنامه ریزی نکرده باشد، سپس با دیدن یک فراری در ذهنش، غریزه شکارچی ممکن است کار کند که در نهایت منجر به حمله می شود. نکته بعدی که درک آن مهم است این است که شکارچی را تحریک نکنید. اگر در حال حاضر گرگ آماده حمله نیست، فاصله را نزدیک نمی کند و پرخاش نمی کند، کاری نکنید که بتواند قصد خود را تغییر دهد. یعنی به شکارچی پشت نکنید، بر سر او فریاد نزنید، پرخاش نکنید، اندام یا وسایل خود را جلوی گرگ تکان ندهید. و بار دیگر: هرگز به گرگ پشت نکن. مثل این است که تلاش برای فرار باعث تحریک یک شکارچی می شود. نکته مهم دیگر مربوط به چشم است. هرگز به چشم گرگ نگاه نکنید. در بین گرگ ها، این مظهر پرخاشگری است. با این حال، در عین حال، تحت هیچ شرایطی چشمان خود را از شبح گرگ برندارید. شکارچی باید بفهمد که شما او را می بینید و آماده دفع حمله هستید.

۱۴۰۲/۷/۴اگر گرگ حمله کرد چه باید کرد؟ همه چیز در اینجا بسیار "ساده" وسخت ! است - با تمام ابزارهای قابل تصور و غیرقابل تصور مقابله کنید. به گرگ پشت نکن در صورت امکان، خود را بخوابانید و پشت خود را به چیزی تکیه دهید. از ابزارهای موجود استفاده کنید. سعی کنید به سر، شکم، پشت گرگ (در امتداد خط الراس) ضربه بزنید. همراه داشتن حداقل یک چاقوی کوچک هنگام قدم زدن در جنگل بسیار مفید است. اگر گرگ هنوز حمله نکرده است، اما به وضوح آماده حمله است، سعی کنید حیوان را با یک فریاد بلند بترسانید. به یاد داشته باشید: یک گرگ حیوان بسیار خطرناکی است، اما حتی زنی که دارای جثه بزرگی نیست، می تواند به راحتی با یک شکارچی کنار بیاید. تضمین می شود که یک بزرگسال قوی تر، بزرگتر و سنگین تر از پس یک "دزد خاکستری" معمولی برمی آید.

در ادامه بخوانید...

احساسات ذاتی نیستند بلکه بستگی به محیط پیرامون شما دارد

در

احساسات بخش عظیمی از زندگی یک فرد را در بردارد. احساسات حائز اهمیت و ضروری هستند چراکه اطلاعاتی را در مورد آنچه مرتبط با ماست فراهم می‌کند. احساسات بیانگر نیازهاست و نیازها مسیری را به‌سوی عملکرد ایجاد می‌کند. آن‌ها داستان زندگی ما، به روایات ما، معنا می‌بخشند و درنتیجه در خودسازی ما نقش عمده‌ای را ایفا می‌کنند. بررسی‌های تصویربرداری نشان می‌دهد که احساسات در نواحی قشری زیرین مغز واقع‌شده‌اند و مدیریت "آگاهانه" آن معمولاً مربوط به بخش فعالیت قشر پیش پیشانی است، به این معنا که به‌منظور کاربرد هدفمند آن‌ها، برخی از عملکردهای اجرایی است دخیل شوند. ترس، خشم، اندوه، شادی، اعتماد، نفرت احساسات انسان‌ها هستند. احساسات تعیین‌کننده واکنش یک فرد در یک وضعیت ایجادشده است. احساسات اغلب به‌عنوان قانون‌شکنان اجتماعی در نظر گرفته می‌شوند، به دلیل واکنش‌های احساسی با الگوهای اجتماعی پذیرفته‌شده مطابقت ندارد. مطالعه‌ای جدید کشف کرده است که احساسات در بدو تولد وجود ندارند و درواقع عبارات شناختی هستند که جمع‌آوری داده‌های محیط پیرامون منتج می‌شوند.

پژوهش مذکور منتشرشده در مجموعه مقالات مجله آکادمی ملی علوم اظهار داشت که، "مکانیزم های مغزی که احساسات عاطفی آگاه را تشدید می‌کنند اساساً تفاوتی با مکانیزم هایی که منجر به تجربه‌های آگاهانه ادراکی می‌شوند ندارند."

جوزف لدوکس از مرکز دانشگاه نیویورک درزمینهٔ علوم عصبی گفت: "ما استدلال می‌کنیم که تجربه‌های آگاهانه، صرف‌نظر از محتوای آن‌ها، از یک سیستم در مغز نشاءت می‌گیرند. به‌طور خاص، تفاوت بین حالات هیجانی و غیر عاطفی در انواع داده‌های ورودی است که توسط یک شبکه قشر کلی شناختی، یک شبکه موردنیاز برای تجربه‌های آگاهانه پردازش می‌شوند. "
با توجه به نظرات لدوکس، احساسات یک محصول جانبی پاسخ‌های رفتاری است که توسط مدارهای بقا و پایایی بروز می‌کند. بنابراین مسیرهای عصبی مسئول برای کسب مواد غذایی می‌تواند احساسات از شادی و لذت بعد از شام شکرگزاری را ایجاد کند. در عوض، مدارهای بقا مسئول رفتار دفاعی شروع یک پاسخ جنگ‌وگریز است که به‌منزله ترس درزمانی است که ارگانیسم درمی‌یابد چنین پاسخی مورد هدف قرارگرفته است. نتایج نشان داد که مطالعه موجود ایمن موضوع که احساسات ذاتاً در مدارهای قشری مغز برنامه‌ریزی‌شده‌اند را رد می‌کند. بنابراین احساسات اغلب متفاوت از عبارات شناختی ضمیر آگاه (وجدان)، مانند احساسات مرتبط با ادراک محرک‌های خارجی در نظر گرفته می‌شوند.
احساسات پاسخی به آنچه مغز ما از مشاهدات ما استخراج می‌کند نیست، اما از آرایه روانی ما ذاتاً با توجه به هرگونه نتیجه‌گیری از پژوهش جدایی‌ناپذیر هستند. پس از موردتوجه قرار دادن دانش‌پژوهی موجود در هر دو مقوله شناخت و احساسات، محققان معماری کاملاً متفاوتی برای احساسات را درک کردند. نتایج حاصل از این پژوهش، احساسات را به‌عنوان حالات منظم بالاتر تعبیه‌شده در مدارهای قشر تعریف می‌کنند. بنابراین، حالات هیجانی شبیه به دیگر حالات آگاهی است و به‌طور ذاتی در مغز ما برنامه‌ریزی نشده است.

 این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید.  (سیارک

ترجمه  itrans.ir

نظرات

در ادامه بخوانید...

کودکان و ترس (بخش اول)

در

کودکی دنیای عجیب و غریبی است. احساسات و آرزوهای بسیار متفاوتی با دوران بزرگسالی دارد. خنده‌ها و گریه‌هایش فرق دارد و همچنین ترس‌های خاص خود را نیز دارد. چندان خوشایند و کاربردی نخواهد بود اگر در اینجا ترس‌های دوران کودکی را مفصلا مورد کنکاش و بحث قرار دهیم زیرا از حوصله‌ی مطالعه خارج خواهد بود. هدف من در اینجا این است که راهکارهایی هر چند ساده، برای کمک به کودکان برای کنترل و غلبه بر ترس‌هایشان ارائه دهم.

ما در اینجا ترس در دوران کودکی را مفروض انگاشته‌ایم زیرا کسی نمی‌تواند این ترس‌های موهوم و گاها بی‌پایه و اساس را انکار کند. همه‌ی ما درجاتی از ترس را در دوران کودکی خود احساس کرده‌ایم. شاید شب‌ها از ترس موجوداتی خیالی خوابمان نبرده و یا دیر خوابیده‌ایم. حتی شاید این ترس‌ها باعث شده تجربیاتی برای ما رقم بخورد که تاکنون در مورد آن‌ها با کسی حرفی نزده‌ایم. تمام این موارد ممکن است، زیرا ترس‌های دوران کودکی، جزئی جدایی ناپذیر از روند بزرگ شدن ما را تشکیل می‌دهند. بسیاری از این ترس‌ها تجربیاتی مشترک در بین همه‌ی ما بوده است. مانند ترس از تاریکی و یا ترس از تنهایی و ترس‌هایی فراگیر مانند هراس از موجوداتی خیالی و ترسناک. راهکارها ساده خواهند بود و عملی. تنها کافیست که کمی وقت بگذارید.

 

1- ریشه‌ی اصلی ترس را کشف کنید

این وظیفه در درجه‌ی اول بر عهده‌ی پدر و مادر، و در درجه‌ی دوم بر عهده‌ی مربیان تحصیلی در دوران تحصیل و مدرسه خواهد بود. برای شروع کار باید از خود بپرسید که کودکتان از چه چیز یا چیزهایی هراس دارد. اما برای فهمیدن آن هرگز این اشتباه بزرگ را مرتکب نشوید. شاید از خود بپرسید که کدام اشتباه بزرگ؟ اشتباه بزرگ این است که مستقیما از کودک در خصوص ترس‌هایش سوال بپرسید. شاید کودک بلافاصله با روی باز شما را بپذیرد و با شما در خصوص در میان گذاشتن ترس‌هایش همراه شود، اما ما به دنبال این نیستیم.زیرا کودک بعد از این درد و دل، لاجرم کمک و مساعدت‌های شما را برای مبارزه با ترس خود طلب خواهد کرد. اینکه شما باید به کودک خود در پشت سر گذاشتن ترس‌هایش کمک کنید هیچ شکی نیست، و شاید بهتر باشد که بگویم این وظیفه‌ی شما است. اما منظور من در اینجا این است که شما مستقیما نباید مانند یک ناجی و قهرمان بلامنازع عمل کنید، بلکه شما باید از کودک خود قهرمانی برای مبارزه با ترس‌هایش بسازید، شما می‌توانید به سمت معاونی و یا مشاوری این قهرمان کوچک بسنده کنید.(سیارک)

اما چگونه باید آغاز کرد؟ برای هم صحبتی با کودک خود وقت بگذارید. به جای اینکه از کودک خود بپرسید که از چه مسائلی می‌ترسد، سعی کنید با قدرت کلام خود به گونه‌ای صحبت کنید که کودک خودش به گونه‌ای هرچند غیرمستقیم به ترس‌هایش اذعان کند. راهکارها را خودتان می‌توانید پیدا کنید. اما استفاده از تجربیات دیگران را نیز برای نتیجه‌گیری سریع‌تر می‌تواند بسیار مفید باشد. برای مثال، من در چند مورد به راحتی موفق شده‌ام که ترس‌های درون وجود بچه‌ها را استخراج کنم. من اسم این شیوه را هم‌نوایی با ترس کودکان می‌نامم. روش کار بسیار ساده و در عین حال با نتایجی معمولا سریع و جذاب است.

برای شروع این روش، شما نیاز دارید که در ابتدا به خوبی اعتماد کودک را جلب کنید. این کار می‌تواند با تعریف یک داستان، بازی کودکانه و یا هر شکلی از ارتباط و عمل که شما را به کودک نزدیک‌تر می‌کند صورت پذیرد. بعد از اینکه مرحله‌ی اول را به خوبی پشت سر گذاشتید، فاز دوم را اجرا کنید. در این مرحله شما باید از ترس‌های دوران کودکی خود با کودک خود سخن بگویید. خجالت نکشید. ارزش شما در برابر کودکتان با این حرف‌ها تنزل نخواهد کرد زیرا این پایان کار نیست، ما به دنبال نتایج هستیم. بعد از اینکه شما در خصوص این مسائل با کودک خود صحبت می کنید، باید سعی کنید که کودک خود را با خودتان همراه کنید.

برای مثال، فرایند یکی از تجربیات خودم را برای شما بیان می کنم. با کودکی که می‌دانستم در برخی از موارد ترس‌هایی در وجودش شکل گرفته است هم صحبت شدم. توانستم به خوبی نظرش را جلب کنم و هنگامی که اطمینان حاصل کردم که او به من اعتماد کرده است، فرایند اصلی را آغاز کردم. برای نمونه به او گفتم که وقتی کوچک و در سن تو بودم، همیشه از تاریکی می‌ترسیدم. ترجیح می‌دادم که هر شب چراغی هرچند کوچک و کم سو در اتاق خوابم روشن باشد. از زوایای مختلف ترس خودم برایش گفتم. می شد به خوبی دریافت که کودک یک همدرد برای خود یافته است تا به این باور او را برساند که او تنها کسی در این دنیا نیست که با این ترس درگیر است.(سیارک)

این همان زمانی است که من اسم آن را زمان طلایی برای حمله به سوژه می‌نامم. این فرصت برای شما چندان طولانی نیست و شرایط به گونه ای است که ذهن کودک در اوج آمادگی برای دادن پاسخ‌هایی صادقانه به شما دارد. بلافاصله سؤال کلیدی خودم را از کودک پرسیدم. سوال این است: " به نظر تو، چرا من از تاریکی می‌ترسیدم؟". اینجا شما مانند یک بیمار خواهید بود که کودک قرار است جواب‌های شما را بیابد و به شما ارائه دهد. کودکان دراینشرایط جواب‌های بسیار متنوعی را خواهند داد. کودکان هرچقدر هم که درونگرا باشند، معمولا تحت این شرایط در جواب شما نخواهند گفت که نمی‌دانم!.

کودک مورد نظر ما جواب‌های جالب و در عین حال صادقانه به سوال من داد. اولین جواب او همان چیزی بود که من به دنبال آن بودم. وی در جواب من گفت که شاید در تاریکی موجوداتی وجود داشته باشند که شما از آن می‌ترسیدید! بله درست است. کودک، دلیل ترس خود از تاریکی را، ناخودآگاه برای شما بیان کرده است. من هم از فرصت  به وجود آمده نهایت استفاده را نه، بلکه نهایت سوءاستفاده را بردم و سوال تکمیلی را پرسیدم: " مثلا چه موجوداتی؟". جواب‌ها جالب‌تر شد، زیرا کودک از موجوداتی نام برد که زاییده‌ی ذهن کودکانه‌ی وی نبودند، بلکه منشأیی کاملا بیرونی داشتند. مانند موجوداتی خیالی که در برخی از فیلم‌ها و داستان‌ها با آنها آشنا شده بود. داستان جالب تر شد.

این نمونه، یعنی ترس از تاریکی، از ترس‌های همه گیر است که به دلیل رواج آن کمی ویژه در خصوص آن بحث کردم. شما باید سایر ترس‌ها را کشف کنید. شما این توانایی را دارید. این نوشتار را به منزله‌ی اولین گام در راستای حذف ترس‌های کودکان در نظر بگیرید. در گام‌های بعدی، در راستای مقابله با ترس های کودکان، همراه ما باشید. ادامه دارد...ترجمه  itrans.ir

 

نظرات

در ادامه بخوانید...

استارتاپ موفق از این احساسات دوری می کند

در

 

یکی از دشوارترین چیزهایی که باید برای تبدیل شدن به یک استارتاپ موفق بر آن غلبه کنید، خودتان هستید. شاید از خودتان بپرسید چرا این را میگویم؟ دلیل این است که اهمیتی ندارد از چه قوانینی استفاده میکنید و آن قوانین تا چه حد خوب هستند، در هر صورت، اگر احساسات خود را کنترل نکنید، موفقیت تجاریتان دچار اختلال شده و یا کاملا از مسیر موفقیت خارج میشوید. اطمینان داشتن به قوانینتان و همچنین داشتن انضباط کافی برای تبعیت از آنها، کلید موفقیت شما در کنترل احساساتتان است. این سه مورد، مهمترین احساساتی هستند که باید مراقب آنها باشید: ترس، طمع، و امید.

ترس

اجازه بدهید با ترس شروع کنیم. ترس را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: ترس از دست دادن، و ترس به دست نیاوردن یک منفعت. ابتدا به بحث در مورد ترس از دست دادن میپردازیم. برندگان جایزه نوبل نشان داده اند که اندوه از دست دادن یک دلار تنها، از شادی به دست آوردن سه دلار بیشتر است. بنابراین، غم از دست دادن میتواند باعث شود که بهترین استارتاپ ها نیز برای جلوگیری از اندوه بیشتر، دست به کنار گذاشتن سیستم خود بزنند. کلید موفقیت در این مسئله این است که از قوانین تبعیت کنیم، مخصوصا بعد از اینکه یک یا دو بار دچار زیان شده ایم. دومین اثر ترس، که چندان به آن پرداخته نشده است، ترس به دست نیاوردن منفعت است، که میتواند به اندازه ترس از دست دادن قوی و تاثیرگذار باشد. این مسئله اغلب باعث فشار آوردن به خود برای انجام یک معامله میشود؛ این کار مثل تماشای ویترین مغازه ها میماند، ویترینها را نگاه میکنید اما چیزی که میخواهید را پیدا نمیکنید. وقتی معامله خوبی وجود ندارد، نباید به موقعیت موجود فشار بیاورید. علاوه بر این، اگر یک مورد را از دست دادید، و آن مورد شروع به حرکت در مسیری کرد که به نفع شما بود، تعقیب معامله و دیر وارد عمل شدن از روی ترس از دست دادن یک موقعیت خوب، اغلب منجر به نتیجه ای منفی میشود. به تعقیب معامله نپردازید. اگر معامله ای را از دست دادید، فراموشش کنید و منتظر موقعیت خوب بعدی بمانید.

طمع

طمع میتواند خیلی قدرتمند باشد. در واقع، طمع میتواند به اندازه ترس قدرت داشته باشد. طمع یکی از احساساتی ست که میتواند به سادگی منجر به سقوط یک استارتاپشود. طمع میتواند باعث شود یک استارتاپبرای کسب منفعت بیشتر، قوانینش را کنار بگذارد، و یا ممکن است منجر به این شود که استارتاپبیش از حد منطقی شرایط جاری بازار، در یک موقعیت ساکن بماند. طمع اغلب باعث میشود استارتاپبا انتظاراتی غیر منطقی وارد یک موقعیت شود. ارزیابی وضعیت جاری و ساکن نماندن در یک نوع تجارت به منظور به دست آوردن سود بیشتر، و همچنین پرهیز از دیر وارد شدن به یک تجارت برای به دست آوردن منافعی بیشتر از آنچه که قوانینتان حکم میکنند، از اهمیت بالایی برخوردارست.

امید

امید احساسی ست که وقتی قوانین را میشکنیم و امیدواریم که معامله "خود به خود" ختم به خیر خواهد شد، وارد بازی میشود. یکی از مثالهای این مسئله زمانی ست که از روی هوس و بدون درست در نظر گرفتن قوانین معین شده، وارد یک معامله میشویم. مثال دیگر زمانی ست که به امید به دست آوردن سودی بیشتر، وارد موقعیتی میشویم که برای حساب بانکی ما بیش از اندازه بزرگ است (این مثال را میتوان در گروه طمع نیز قرار داد). علاوه بر این، بیش از اندازه باقی ماندن در یک موقعیت که باعث ضرر هم میشود، و امید داشتن به اینکه بازار دوباره بر وفق مراد ما خواهد شد و "نجاتمان" خواهد داد، نیز یکی از مثالهای دیگر امید است.

در آخر، اهمیت بسیاری دارد که از اشتباهاتمان درس بگیریم، نقاط ضعفمان را شناسایی کنیم، و بر روی کنترل احساساتمان کار کنیم. اگر بتوانیم این احساسات را درک و کنترل کنیم، قادر خواهیم بود به صورتی به مراتب اثربخش تر دست به معامله و تجارت بزنیم.ترجمه  itrans.ir

 

نظرات

در ادامه بخوانید...

ارزیابی ریسک

در

اکثر مردم می دانند که ریسک کشته شدن توسط هواپیمای در حال سقوط، کم ، اما محدود می باشد. در حالی که بسیاری از مردم این را به عنوان ریسک قابل ملاحظه ای در نظر نمی گیرند، متعجب خواهند شد اگر بدانند ریسک کشته شدن توسط هواپیمای در حال سقوط چهار برابر ریسک آستانه ای (احتمال یک در میلیون) است که آژانس حفاظت از محیط زیست ایالات متحده (EPA) در ارزیابی استانداردهای سامان دهی سموم از آن استفاده می کند. حتی تعجب آورتر این است که چگونه شماری از مردم متوجه ریسک تلفات ناشی از برخورد ستارۀ دنباله دار بزرگ و یا سیارک می شوند.
بسیاری از زمین شناسان بر این باورند که برخورد سیارک منجر به انقراض دایناسورها شده است. احتمال برخورد شیء عظیمی با قطر حدودا 2 کیلومتر به زمین در سال تقریبا یک در میلیون می باشد. چنین رویدادی موجب تلفات شدید انسانی در سراسر این سیاره در مقیاسی بسیار بزرگ خواهد شد. این ریسک برای یک فرد در حدود 1 در میلیون در سال، و یا 1 در 20000 در طول عمر 50 سال می باشد.3،4 از نظر ارزیابی ریسک، این 50 برابر بزرگتر از ریسک های معمول در نظر گرفته شده توسط EPA، و بیش از 250 برابر بزرگتر از استانداردهای محافظه کارانۀ ریسک مورد استفاده در EPA می باشد. هنگامی که ریسک زیست محیطی به این بزرگی مورد توجه EPA قرار بگیرد، بی شک ملاحظات نظارتی و، به احتمال بسیار زیاد، پوشش خبری را نیز به خود جلب می کند.5 با این حال، هیچ نشانه ای از احساس خطر بخصوصی در عموم مردم نسبت به احتمال بسیار بزرگ اصابت هواپیما و یا سیارک دیده نمی شود.
این امر به ویژه با توجه به اینکه چنین فاجعۀ نجومی می تواند قابل اجتناب باشد، جالب توجه بوده و پرسش هایی در مورد اولویت های ریسک و منابع ایجاد می کند. می توان یک سیستم برآورد نجومی به منظور تدارک سیستم هشدار دهنده ای برای تشخیص اجسام خودسر ایجاد کرد. برای منحرف کردن سیارک تازه کشف شده ای به مسیر دیگری برای دور کردن آن از زمین، می توان فن آوری های زیادی را توسعه داد. این کار یقینا پرهزینه خواهد بود، با این وجود هنوز هیچ درخواست عمومی قابل توجهی برای ایجاد چنین سیستمی صورت نگرفته است. این به راستی عجیب به نظر می رسد، چرا که ظاهرا مردم آمریکا (و بسیاری دیگر از کشورهای توسعه یافته) مایل به صرف مبالغ تقریبا نامحدودی برای دفع زباله های هسته ای می باشند، که خطر بینهایت کمتری نسبت به برخورد سیارک دارد.
در کتاب موهبت ترس ، گاوین دِ بِکِر استدلال می کند که "ترس واقعی یک موهبت است. این نشانه ای برای بقاء می باشد که تنها در صورت وجود خطر به صدا در می آید. با این حال، ترس بیجا سلطه ای بر ما دارد که بر روی هیچ موجود دیگری بر روی زمین ندارد. در صورتی که لزومی ندارد به این شکل باشد." ارزیابی ریسک، روش بسیار دقیقی برای سنجش جمعی و اشتراک این "ترس واقعی" ارائه می دهد. چنین ارزیابی هایی در شناخت و بررسی تعصبات غیر منطقی و عوامل دیگری که بر تصمیم گیری ها تاثیر داشته و منجر به تخصیص نادرست بودجه می شوند، می توانند سودمند باشند. با این کار، امکان وقوع فجایع ناشی از درک ساده لوحانه که در قالب تفکر منطقی خود را پنهان می کند، به طور قابل توجهی کاهش می یابد.
تعاریف زیادی برای ریسک به کار برده می شود. این تعریف بسته به کسی که آن را به کار می برد، تغییر می کند. کووللوو مرکوفر ریسک را بدین صورت تعریف می کنند: "امکان یک نتیجۀ نامطلوب، و عدم قطعیت در وقوع، زمان بندی، و یا اهمیت این نتیجۀ نامطلوب". بسیاری از دانشمندان ریسک را به عنوان نوعی آسیب که ممکن است رخ دهد، احتمال وقوع آن و تعداد افراد متاثر از آن تعریف می کنند.
از طرف دیگر، عموم مردم بیشتر به ویژگی های کیفی و مربوط به برنامه ریزی، مانند منشاء ریسک (ریسک طبیعی در مقابل ریسک ایجاد شده توسط بشر)، تحمیلی و یا عامدانه بودن ریسک، توزیع عادلانۀ ریسک بین جمعیت، و توان افراد برای کنترل ریسک، اهمیت می دهند. استفاده متناقض و مبهم از این کلمه، منشاء انتقادات و سردرگمی های قابل ملاحظه ای بوده است.
ریسک در کاربردهای رسمی تر و کمّی، متناسب با نتیجۀ مورد انتظار از یک رویداد و احتمال این رویداد می باشد. به عبارت دیگر، "ریسک ترکیبی است از احتمال وقوع یک رویداد خطرناک و یا قرار گرفتن در معرض خطر و شدت بیماری یا آسیبی که این رویداد و یا قرار گرفتن در معرض خطر می تواند ایجاد کند.ترجمه  itrans.ir 

نظرات

در ادامه بخوانید...

موزه عیسی مسیح در دهکده شینگو

در
آیا واقعاً عیسی مسیح از اعدام نجات پیدا کرد، در ژاپن ازدواج و زندگی می کرد؟ موزه عیسی مسیح در دهکده شینگو به این سوال پاسخ می دهد
در 650 کیلومتری شمال توکیو می توانید دهکده کوچک شینگو را پیدا کنید ، که افراد محلی این دهکده را آخرین پناهگاه مسیح می دانند. ظاهراً در میان تپه های آرام این مکان که خدا آن را فراموش کرده است ، پیامبر مسیحی مانند یک کشاورز معمولی زندگی می کرد. او سه دختر داشت و تا 106 سالگی در یک روستای ژاپنی زندگی کرد. همه اینها و همچنین بسیاری از حقایق جالب دیگر در موزه محلی عیسی مسیح شرح داده شده است. چه کسی می داند ، شاید امروز شما بتوانید در خیابان به چند تن از فرزندان او برخورد کنید ...
شینگو در بخش آوموری قرار دارد و جمعیت آن حدود 2500 نفر است. در نزدیکی قبر مسیح ادعا شده دیگر جاذبه های گردشگری محبوب مانند یک مسیر مسابقه اتومبیل ، یک هرم خیره کننده و به اصطلاح "Big Rock" موجود است. با این حال ، توریست ها هنوز در وهله اول به شینگو سفر می کنند تا جایی را که عیسی مسیح، 70 سال پس از نجات ادعا شده از اعدام،در آنجا زندگی می کرد را ببینند. جمعیت این روستا که هیچ ارتباطی با دین مسیحیت ندارد و بیشتر بودایی هستند اما، از مسیحیت بسیار پرشور هواداری می کنند.
 
فهرست مکانهایی که به گفته ژاپنی ها ، عیسی مسیح در آن زندگی می کرد و دفن شده است.
علاوه بر این ، افسانه  زندگی عیسی مسیح در شینگو یک ترفند برای جذب گردشگران نیست. مردم محلی صمیمانه به آن اعتقاد دارند. داستان به شرح زیر است: عیسی مسیح 21 ساله بود که به ژاپن رفت و در آنجا 12 سال با یک کشیش در کوه فوجی تحصیل کرد. در سن 33 سالگی ، او برای موعظه خرد جدید شرقی به وطن بازگشت ، اما جمعیت رومیان عصبانی به وضوح از انگیزه های او قدردانی نکردند.
با این حال ، پس از آن اتفاق غیر منتظره ای افتاد. بر روی لوح در محل دفن شینگو نوشته شده است که برادر کوچکتر عیسی  به مسیح کمک کرده است که فرار کند ، اما در عوض جای خود را بر روی صلیب گرفت و مصلوب شد. پس از آن ، عیسی مسیح، از طریق سیبری به آلاسکا گریخت و از آنجا به ژاپن بازگشت.
در شینگو ، مسیح "مرد بزرگی" به حساب می آمد ، گرچه افراد محلی از معجزات او چیزی نمی دانستند. عیسی نام جدید Torai Taro Daitenku را پذیرفت و خانواده خود را با زنی به نام میوکو شروع کرد. فرزندان او  قبیله ساواگوچی را تأسیس كردند.
موزه ای در نزدیکی محل دفن ساخته شده است که اطلاعات و شواهدی درباره ادعای این روستا در مورد جلال آخرین مکان استراحت مسیح ارائه می دهد.
آرامگاه عیسی در شینگو.
 
افراد محلی همیشه خانواده ساواگوچی را بسیار غیرمعمول دانسته اند: بسیاری از آنها چشمان آبی داشتند. با این حال ، وقتی از آنها خواسته شد كه درباره شجره نامه بالقوه 2000 ساله مقدس خود صحبت كنند ، ساواگوچی این مسئله را نادیده گرفته و به خبرنگاران گفت كه "آنها می توانند آنچه را دوست دارند باور كنند." در حقیقت ، همه اینها برای ساواگوچی ، که به هر حال ، اعتقادات شینتو و بودایی را دارند ، مهم نیست. با این حال ، افسانه محلی عیسی مهاجر ، گردشگران را به منطقه جذب می کند. هر ماه ژوئن ، مردم برای برگزاری یک جشن بزرگ در نزدیکی قبور جمع می شوند و آواز می خوانند. این همه به عنوان بخشی از جشنواره Bon اتفاق می افتد.
Toyoji Savaguchi مردی است که خود را از نوادگان مسیح می نامد.
 
بعید نیست کسی بگوید در این افسانه حداقل بخش کوچکی از حقیقت وجود دارد.موزه عیسی مسیح در شینگو اکنون سوابق اسناد گمشده را ذخیره می کند ، که فقط قدیمی ترین افراد به یاد می آورند.
به گردشگران پیشنهاد می شود در تصاویر موزه عیسی مسیح عکس بگیرند.
 
اکثر مورخان معتقدند که این افسانه فقط یک شیرین کاری تبلیغاتی است که در دهه 1930 توسط شهردار شینگو ، دنجیرو ساساکی ابداع شد ، که در آن زمان "موفقیت" پیدا کردن اهرام مختلف باستانی را کشف کرد.این داستان به طور فزاینده ای با اصالت روستا در جایی که بودیسم غالب است ، در هم تنیده شده است.
قطعه ای از یک جزوه توریستی در مورد Shing
 
مسیحیت در اینجا یک عمل مذهبی نیست بلکه ابزاری برای جذب گردشگر است که به لطف آن اقتصاد محلی زنده است. بنابراین ، ساکنان شینگو از مردی تجلیل می کنند که آنها را فرزند خدا نمی دانند بلکه یک "فضیلت حرفه ای" هستند (افسانه محلی دیگری وجود دارد که می گوید عیسی مسافت های بسیار طولانی را برای جستجوی غذا برای اهالی روستا طی کرده است). او در ژاپن "مرد بزرگی" بود ، اما پیامبر نبود.

نظرات

در ادامه بخوانید...

راز طلایی سوئیس: چگونه یک کشور فقیر اروپایی بهشت روی زمین ​​شده است

در
حفظ استقلال در چه دوره ای دشوارتر است؟ در زمان جنگ های سرزمینی و مذهبی یا زمانی که جهان تحت تأثیر جهانی شدن قرار گرفته است؟ سوئیس در هر شرایط و هر دوره تاریخی قادر به مبارزه برای داشتن وضعیت یک کشور مستقل بوده، اما تاریخ این مبارزه چه بود؟ با قدردانی از یکی از فقیر ترین کشورهای اروپایی که به بهشت روی زمین ​​تبدیل شده است. سوئیس، بهشت گردشگران در تلاش خود برای تبدیل شدن به یک کشور مستقل چه کرد؟

چگونه سوئیس به کشوری مستقل تبدیل شد

چگونه سوئیس به کشوری مستقل تبدیل شد
کشور دره ها و دریاچه های آلپ
سرزمین های سوئیس به گونه ای واقع شده اند که می توانند از مهمترین روندهای تاریخی اروپا محصور بمانند. تاریخچه دره های آلپ حتی از زمان های نئاندرتال ها، 250 هزار سال پیش آغاز می شود . در زمان های قدیم ، این سرزمین ها نقش یک منطقه بافر بین امپراتوری روم و قبایل بخش شمالی اروپا را ایفا می کردند. در قلمرو سوئیس مدرن پس از آن Celts ، Helvets ، Retiets زندگی می کردند - مردمی که با Etruscans روابط خانوادگی داشتند. در دره های آلپ به کشاورزی و دامپروری مشغول بودند ، در رودخانه ها و دریاچه ها ماهیگیری می کردند.
زوریخ جزو شهرهای توریستی وگردشگر پذیر سوئیس
زوریخ ، شهری که از قبل در دوران روم باستان وجود داشته است ، به همراه بازل ، ژنو ، لوزان و آونتیکوم (هم اکنون - پیشرفته) زوریخ جزو شهرهای توریستی وگردشگر پذیر سوئیس است
 
در 15 قبل از میلاد قلمرو آینده سوئیس به امپراتوری روم پیوست ، و پس از فروپاشی آن به قدرت قبایل آلمانی - آلمانس ، که بسیاری از پادشاهی های کوچک در اروپا ایجاد کردند ، افتاد. اتحاد اراضی در زمان سلطنت شارلمانی اتفاق افتاد و به زودی قلمرو آینده سوئیس بین چندین پادشاه و امپراطور تقسیم شد. البته هیچ صحبتی درباره استقلال مطرح نشد.
 
در طول سه قرن آینده ، کشور مزارع کوهستانی آلپ با قدرت رو به رشد امپراتوری روم مقدس ، گاهی اوقات بصورت قدرت کاملاً اسمی ، به ویژه در شمال ، اداره می شد که حاکمان محلی ، از جمله هابسبورگ ها ، یکی از بزرگترین سلسله های سلطنتی در تاریخ اروپا ، تأثیر زیادی گذاشتند.
در قلمرو سوئیس ، بسیاری از سازه ها با سابقه طولانی زنده مانده اند
در قلمرو سوئیس ، بسیاری از سازه ها با سابقه طولانی زنده مانده اند
به تدریج ، تجارت توسعه یافت ، مسیرهای جدیدی برای حمل و نقل کالا از یک انتهای اروپا به طرف دیگر بر قرار شد ، از طریق رشته کوه های آلپ می توان از سواحل مدیترانه به شمال و جنوب رفت. برای امپراتوران امپراطوری مقدس روم و برای هابسبورگها ، این دره های کوهستانی بسیار اهمیت داشتند.
پیمان بین سه کانتون در سوئیس
پیمان بین سه کانتون
 
در سال 1291 پیمان نظامی بین سه کانتون یا سرزمینها - اوری ، شوویت و Unterwalden - امضا شد. این اتحادیه "برای همیشه یا ابد" اعلام شد. کانتون ها و شهرک های موجود در آنها متعهد شدند که با مشاوره و کردار ، شخصاً و با دارایی ، در سرزمین های خود و خارج از آنها ، در برابر هر کسی که بخواهد همه یا قسمتی از هر سرزمینی را مورد حمله قرار دهید یا تعرضی کند، به یکدیگر کمک کنند. شاید این رمز ماندگاری سوئیس بود. همانطور که ممکن است ، و اکنون شعار دولتی سوئیس فریاد تفنگداران دوما است: "یکی برای همه ، و همه برای یک!"
ساختمان پارلمان در برن
ساختمان پارلمان در برن
تلاش برای فتح سوئیس متوقف نشد ، اما به تدریج قلمرو آن افزایش یافت ، تعداد کانتون ها افزایش یافت. ساکنان این سرزمین ها ، و پس از آن ، مانند اکنون ، هرگونه تجارت را با حسن نیت انجام دادند: آنها می توانستند از قلمرو خود دفاع کنند ، این امر توسط قلعه ها و تأسیسات نظامی بسیار محکم انجام می شد.
بنای یادبود ویلیام تل ، سمبل افسانه ای استقلال سوئیس
بنای یادبود ویلیام تل ، سمبل افسانه ای استقلال سوئیس ، که علاقه مندان به دنبال اثبات وجود واقعی او هستند

چه کسی اجازه داد سوئیس به یک کشور مستقل تبدیل شود؟

با گذشت زمان ، سوئیس آزادی بیشتری را از همسایگان قدرتمند خود به دست آورد ، نفوذ برن بر اقتصاد اروپا افزایش یافت. از قرن شانزدهم ، این کشور می توانست مستقل در نظر گرفته شود ، هرچند که می توان منابع این استقلال را در درجه اول در توافق قدرتهای بزرگ برای ترک برخی از مستعمره ها در قلب اروپا دید - این همه مناسب بود و باعث می شد از درگیری های خسته کننده جلوگیری شود.
صومعه سنت گال - یکی از قدیمی ترین صومعه ها در سوئیس
صومعه سنت گال - یکی از قدیمی ترین صومعه ها در سوئیس
در سال 1648 ، پیمان صلح وستفالن رسما استقلال این کشور را تأیید کرد - بین جمهوری استانهای متحد ، امپراتوری مقدس روم ، سوئد ، فرانسه ، اسپانیا و خود سوئیس. از آن زمان ، سوئیس جلوگیری از جنگ را شروع کرد، و این ، همراه با عدم پرداخت هزینه برای نگهداری دربار سلطنتی همراه بود که به جمع آوری مقدار زیادی از منابع مالی کمک کرد.
 
سنت ارائه سربازان اجیر شده به سایر کشورها وجود داشت که در عین حال درآمد مالی اضافی را نیز به دولت اعطا می کردند. در بعضی مناطق مالیات برچیده شد ، تولید در حال پیشرفت بود. سوئیسی ها در ساخت منسوجات ، به ویژه ابریشم ، ساز و کارهای پیچیده ای داشتند و صنعتگران سوئیسی در آن زمان شناخته شده بودند.
اگر سوئیسی ها متعهد به تولید چیزی شدند ، آنها این کار را با وجدان کامل انجام دادند
اگر سوئیسی ها متعهد به تولید چیزی شدند ، آنها این کار را با وجدان کامل انجام دادند.
 
مدت طولانی سوئیس یک اتحادیه ضعیف داشت ، هر یک از کانتون ها تحت تأثیر چندین خانواده ثروتمند بودند که این امر باعث نارضایتی مردم و شورش ها می شد. پس از انقلاب فرانسه ، انقلاب سوئیس نیز به وقوع پیوست و نتیجه آن ایجاد جمهوری متمرکز  بود ، هرچند که حمایت مردم را پیدا نکرد. امپراتور ناپلئون بناپارت قانون اساسی جدیدی را برای سوئیس تصویب کرد ، فدرالیسم و ​​خودمختاری کانتون ها را احیا کرد. از سال 1815 ، سوئیس به عنوان یک کشور مستقل بی طرف از فرانسه اعلام شد.
لوسرن در سوئیس
لوسرن
قرن XIX دوره ای برای حل و فصل مناقشات داخلی ، در درجه اول تقابل مذهبی بین كاتولیك ها و پروتستان ها بود.
 

راز طلایی استقلال سوئیس

حال که در قرن بیست و یکم ، دلایل موفقیت اقتصادی سوئیس را نگاه می کنیم ، لیست این موفقیت ها با کاستی ها آغاز می شود. عدم وجود ذخایر معدنی ، فرصت های اندک برای کشاورزی ، عدم دسترسی به دریا ، بیش از دو سوم این سرزمین را کوه ها پوشانده اند.  بنابراین برای آنها آشکار بود و هست که : مهمترین و ارزشمندترین چیزی که می توانند از آنها استفاده کنند ، خود مردم هستند.
سوئیسی ها به دلیل نبود جنگ در این کشور موفق به نجات آثار تاریخی باستانی زیادی شدند
سوئیسی ها به دلیل نبود جنگ در این کشور موفق به نجات آثار تاریخی باستانی زیادی شدند.
سوئیسی ها مدت هاست که یاد گرفته اند در تصمیم گیری های مهم سیاسی مشارکت کنند ، حتی اکنون مهمترین موضوعات دولت به رأی عمومی گذاشته می شود.
چاقوهای مشهور سوئیس به رنگ قرمز ساخته شده اند
چاقوهای مشهور سوئیس به رنگ قرمز ساخته شده اند - به طوری که با گم شدن در برف آنها به راحتی مشاهده می شوند.
 
اعتقاد بر این است که منبع ثروت دولت پس از جنگ جهانی دوم ، پول بیشماری بوده است که توسط نازی ها و قربانیان آنها در بانک های سوئیس واریز شده است. اما این بیشتر یک افسانه است. باید اعتراف کنیم که بودجه ملی این کشور هزاران برابر بیشتر از بالا ترین ارقام است که می تواند میزان سپرده های فراموش شده را منعکس کند.
سوئیس قلعه های بسیار زیادی را به عنوان خاطره ای از گذشته های نظامی دوردست حفظ کرده است
سوئیس قلعه های بسیار زیادی را به عنوان خاطره ای از گذشته های نظامی دوردست حفظ کرده است.
 
قلعه Belliczona
قلعه Belliczona
در طول دو جنگ جهانی قرن گذشته ، سوئیس توانست موضع مستقلی را حفظ کند ، گرچه بی طرفی اعلام شد اما کاملا آماده و مسلح بود. این کشور موضع خود را با توجه به سیاست خارجی کاملاً مشخص نشان داد و سوئیسی ها توانستند به صورت تفریحی مبارزه کنند. درست است ، در اینجا باید فهمید که این وضعیت در دست مشارکت کنندگان دیگر است - در غیر این صورت بعید است که ارتش این کشور کوچک ، هر چقدر هم که قوی و آموزش دیده باشد ، بتواند از حاکمیت خود محافظت کند.
با توجه به اینکه چند قرن در خاک سوئیس هیچ جنگی صورت نگرفت ، سوئیس موفق به حفظ نه تنها آثار میراث تاریخی ، بلکه زیرساخت های ایجاد شده نیز شده است.
دروازه Castello di Montebello در سوئیس
دروازه Castello di Montebello
می توان فرض کرد که این کشور همچنان وضعیت ثروتمند خود را حفظ خواهد کرد - سوئیسی ها ، مانند گذشته ، بسیار کار می کنند و کارهای با کیفیتی انجام می دهند ، و بنابراین پنیرها ، ساعتها ، شکلات و چاقوهای معروف آن شهرت خود را از دست نمی دهند.
فوندو ی معروف سوئیس
فوندو ی معروف سوئیس (ظرفی برای درست کردن پنیر و روغن) -  سنت دیرینه دهقانان به این روش برای خوردن بقایای نان و پنیر
 
سوئیس هنوز هم بی طرف است - و هنوز هم مسلح است: همه مردان بین 19 تا 31 سال سن  باید در کل 260 روز  خدمت سربازی را انجام دهند. درست است ، هر کسی این امکان را دارد که حضور شخصی در نیروهای مسلح سوئیس را با جبران خسارت - به میزان 3٪ از حقوق در طول خدمت تعیین شده جایگزین کند.

نظرات

در ادامه بخوانید...