چرا ما از ملافه های ساتن لذت میبریم

در

چرا ما از ملافه های ساتن یا پتوهای کشمیری لذت میبریم؟


به گزارش (سیارک) چندسال پیش در تعطیلات در حومه انگلیس ،من کشف کردم که یک ملافه لوکس چقدر میتواند در خواب شبانه خوب موثرباشد.پارچه خوب و نرم،درعین حال محکم و ضخیم بود.وقتی از آنجا برمیگشتم از کارکنان پرسیدم که کجا میتوانم چنین ملافه هایی را تهیه کنم.آن ها هیچ ایده ای نداشتند و گفتند صاحب قبلی آن ها را تهیه کرده است.


به ایالات متحده که بازگشتم،شدیدا تلاش کردم پارچه کتانیی (لننس)را پیداکنم که همان حس خوب را داشته باشد.در مغازه رخت خواب حمام و فراتر،به یک سری کلمات درهم برهم عجیب برخوردم:نوعی چیت محکم،ساتن،پنبه مصری 30 نخی.با دلنوازی که نمایش نمونه ها داشتند،از لذت وابسته به لامسه شگفت زده شدم.-از کجا می آید و چه چیزی آن را تحریک میکند.چرا لمس ملافه های فانتزی چنین پاسخ لذت بخش قویی را درمغز برمی انگیزد.و آیا سردر آوردن از این چیزها میتواند در پیداکردن ملافه کامل به من کمک کند؟


یافتن اینکه چرا ما از لمس کردن احساس لذت میکنیم از حداقل دهه 1960 دانشمندان را به خود مشغول کرده است.این زمانیست که دو محقق در دانشگاه اوپسالا، اک والبو (Åke Vallbo )و کارل بریک هگبرث ( Karl-Erik Hagbarth) ،فرایند میکرونوروگرافی را کشف و از آن برای ضبط پالس های الکتریکی از اعصاب محیطی مردم استفاده کردند.این عصب ها،که در سراسر بدن پراکنده شده اند،حواس ما را از جمله لامسه ،کنترل محرک از بالای نخاع تا مغز را تقویت میکنند.در کارهای بعدیِ والبو، هکان اولاسون(Håkan Olausson)ودیگر محققان دیده شد که یک حرکت به ظاهر دلپذیر روی بازو همواره دو سیگنال تولید کرد،یکی سریع و دیگری کند.
پردازش دوگانه والبو و اولاسون را حیرت زده کرد.آن ها میدانستند که تحقیقات اولیه نشان داده محرک دردناک هم دو سیگنال تولید میکند:یکی فوری و دیگری که بعد از چندثانیه به مغز میرسد.اما در آن مورد،سیگنالِ سریع ،بدن را مجبور به پاسخ سریع درمقابل محرکی که امکان اسیب رسانی دارد،میکند.سیگنال کند،با بخشی از سیستم عصبی محیطی به نام فیبرهای c-حسی به مغز منتقل میشوند و به بدن یاداوری میکنند تا درمانِ کامل، از مکان اسیب دیده حفاظت کند.
اما اولاسون و والبو و دیگر محققان این زمینه شگفت زده بودند که چرا بدن نیاز به تولید دو سیگنال دارد درحالیکه حس لذت آور است و هیچ خطری ندارد.طولی نکشید که تئوریی ارائه دادند:سیگنال خام اولیه فقط حس اولیه را در مغز ثبت مینماید.دومی یک حالت عاطفی نزدیکی تولید میکند.آن ها فکر کردند که این پیام دوم،که توسط فیبرهای-c حمل میشوند،ممکن است برای تکامل مفید بوده باشد که ما را تشویق به یافتن حفاظت و نزدیکی اجتماعی میکند.درسال های بعد،دانشمندان ادعا کردند که این میتواند پاسخی باشد که موقع لمس ابریشم یا پارچه کشمیر ودیگرمنسوجات لوکس برانگیخته میشود.
اما فیبرهای c-حسی نمیتوانند تنها داستان پشت لذت لمسی باشند.آن ها تنها در بخش های مودار یا کرک دار پوست وجود دارند و منسوجات بسیاری هستند که ما لمس آن بر روی پوست نرم خود،بویژه سر انگشتان جذاب میبینیم.من به بافت های بسیاری که زیر دستانم حس خوب میدهند فکرکردم،مانند نرمی کلید های کامپیوترم یا دانه های چوبی خوب میزم.آیا نشانه های دیگری در پوست بدون موی ما وجود داشتند که بگویند یک بافت چه زمانی احساسی خوبی دارد؟(سیارک)
محقق آنه کلوکر( Anne Klöcker) در فکر مشابهی بود.در تحقیق PLOS One 2014،کلوکر یک فوق دکترای دانشگاه کاتولیک لوون در بلژیک،چشم 22 نفر را پوشاند و یک ربات را مسئول تماس دادن 27 محرک لمسی با دما،سختی و شدت متفاوت،به سر انگشتانشان کرد.روبات هر محرک را با سه لمس مختلف اندازه گیری کرد:ابتدا یک لمس عمودی ساده،سپس نگه داشتن تماس برای 5ثانیه و سپس یک حرکت افقی. بعد از آن شرکت کنندگان میزان لذت بخشی هر ازمایش را رتبه گذاری نمودند.اگرچه تحقیقات دیگر نشان داد که در صورت برانگیختن پوست مودار میزان لذت بخشی بالاتری گزارش میشود،یافته ها تایید کرد که ما میتوانیم لذت لمسی را تنها با استفاده از نوک انگشتانمان درک کنیم.
چیزی که آن ها را بیادماندنی و حائز اهمیت میکرد نرمی آن ها نبود.چیز بیشتری وجود داشت.
کلوکر و همکارانش تاییدی برای دو جز مهم دیگر از لمس برای جذبه سطحی یافتند:میزان زبری و میزان نیرویی که با آن درطول پوست حرکت داده میشود.به دور از تعجب سطوح زبرتر که نیروی بیشتری اعمال میشدند کمتر حس لذت بخش داشتند.بطور کلی،نرمی برای شرکت کنندگان حس بهتری داشت،اگرچه برخی تار وپود بیشتری را ترجیح میدادند.این تحقیق نشان داد که یک حس لذت بخش با فعال سازی فیبرهای عصبی گوناگون در سرعت ها و بازه های زمانی مختلف،مثل سمفونی ابزارالات موسیقی،ایجاد میشود.(سیارک)
من دوباره به آن ملافه های انگلیسی فکرکردم.چیزی که آن ها را خاطره انگیز میکرد تنها نرمی نبود.چیز دیگری وجود داشت.آن ها یک آهار ،یک مقاومتی در مقابل پوستم داشتند.در حیرت بودم که چه چیزی چنان ترکیب کاملی از ابریشمی،خنکی و محکمی را ایجاد کردند.


در 2014،هرسیمرا سینگ ِ(Harsimrat Singh) عصب شناس،که در آن زمان دستیار تحقیق دانشگاه کالج لندن بود،مطالعه ای را انجام داد که درآن به بررسی واکنش مغز افراد درمقابل بافت های گوناگون پرداخت.با استفاده از تصویربرداری موج نگاری مغز(EEG) ،سینگ و تیمش دریافتند درحالیکه مغز ابتدا درحال پردازش لمس است،فقط تفاوت های بین حس های فیزیکی وارده را تشخیص میدهد.تنها بعد از آن تصمیم میگیرد که کدام لذت بخش است.و مشاهده کردند که فعالیت بیشتر در لوب آهیانه ای ،ناحیه مسئول برای بیشتر ورودی ها حسی،با اولویت سوژه برای یک بافت هماهنگی دارد.اما تمام شرکنندگان بر اینکه کدام تماس بیشترین لذت را دارد موافقت نداشتند-قضاوت هایشان بسیار شخصی بود.


البته،چگونگی درک بافت ها توسط مردم هم برای شرکت هایی که آن ها را میفروشند بسیار جالب است.برای ده ها سال،صنعت برای دریافت دقیق اینکه چه چیزی حس لامسه مشتری را جذب میکند تلاش کرد ، و ازاین اطلاعات برای ساخت محصولات استفاده نمود.قبلا در دهه ی 1970،شیمیدان ژاپنی تاکیو کاواباتا( Takeo Kawabata) سیستم کاواباتا را هنوزم به کار میرود را ساخت.این سیستم شامل چهار ابزار است که هرکدام یک ویژگی از فیبر مانند کششی(قابلیت کش آمدن)،قیچی و برش(قابلیت اویخته شدن)،انعطاف پذیری،تراکم و بافت را اندازه گیری میکنند.


من از امیل دن هارتگ ( Emiel DenHartog)،مدیر مشترک مرکز حفاظت بافت و راحتی در دانشگاه کالج ایالتی نساجی ِکارولینای شمالی،پرسیدم چه کسی معمولا از این متد استفاده میکند،آیا این ماشین ها میتوانند راحتی را به طور دقیق تست کنند یا خیر.درحالیکه تست ها برای مقایسه ی منفعلانه ی پارچه ها مفید بودند،"ما باید بین اعداد و برداشت های خود مردم درباره راحت بودن یا نبودن پارچه ارتباط برقرارکنیم".او میگوید. "اعداد به تنهایی چیز زیادی نیستند."(سیارک)

 ولی تست کننده های انسانی گران هستند.اسلیمان بن مایا (Sliman Bensmaia)،دانشیار زیست شناسی اورگانیسمال و آناتومی در دانشگاه شیکاگو،با همکاری کمبرلی کلارک (Kimberly-Clark) سازنده ی کلینکس و هاگیز (Kleenex and Huggies)به دنبال جایگزین دیگریست.وی از یک انگشت مصنوعی ساخته ی شرکت مستقر در لس انجلسِ سین تاچ(SynTouch) استفاده میکند تا بافت های گوناگون را حس کرده و ویژگی های فیزیکی آن ها را مشخص کند.سپس از آن داده ها در ساخت یک مدل برای تفسیر اینکه چگونه یک فرد معمولی آن ویژگی ها را درمیابد،استفاده میکند.

 

 


با استفاده از این تکنیک،او میتواند پیش بینی کند که چگونه مغز تفاوت زبری بین دو جسم را حس میکند.اما این مدل هنوز نمیتواند ویژگی های پیچیده تری همچون کرکی یا ابریشمی بودن را پیش بینی کند.(سیارک)
او توضیح داد، برنامه عصبی که منجر به درک ما از بافت های مختلف و احساسات میشود پیچیده است."لمس بسیار غنی ،بسیار بعدیست." بن مایا میگوید."بسیاری را متوجه میشویم اما هنوز چیزهای زیادی هست که نمیدانیم."


مشخصا،ماشین ها میتوانند تنها تا حدی در اندازه گیری لذت بخشی بافت ها پیش روند.اما مصرف کنندگان این سوال را هربار در خرید پارچه کتانی (لننس)جدید،درنظر میگیرند.پس مردم چگونه این انتخاب ها را میکنند؟ایا یک توافق عمومی براینکه چه چیزی بهترین ست ملافه را میسازد وجود دارد؟
درحالیکه به دیدن نمایش تجارت بافت در نیویورک رفته بودم،این سوال را با نینا نادش(Nina Nadash) مدیر بازاریابی خانه و داخلی ِ تولید کننده فیبر لنزینگ مستقر در اتریش مطرح کردم.


او به من گفت که پیدا کردن بهترین ست ملافه چیز شخصیست.وی توضیح داد،برخی افراد ملافه های ابریشمی را دوست دارند درحالیکه عده ای دیگر ملافه های محکم را ترجیح میدهند.و در برخی نواحی جهان،ملافه های زبرتر،دارای بافت بیشتر،محبوب است درحالیکه مردم نقاط دیگر لننس را انتخاب میکنند.کاشف به عمل آمد که اندازه گیری راحتی سخت است ،با مخلوطی از ترجیحات شخصی ،فیزیولوژی و تجربه های قبلی تعیین میشود.حتی تبلیغات هم میتواند در حس ما نسبت به راحتی تاثیر بذارد.


بعد از این همه تحقیق،من فهمیدم که چیزی که راجع به آن ملافه های انگلیسی دوست داشتم کمتر به پاسخ عصبی من به تماس و بیشتر به روانشناسی ربط داشت.شاید آن ها خیلی حس خوبی داشتند چون من آن ها را در همراهی با نعمت یک تعطیلات خیلی طولانی میدیدم.
درآخر تصمیم گرفتم که به ملافه های خود بچسبم.آن ها بعد از سایش و شست وشو نرم اند.اما شاید حتا مهم تر،همچنانکه از آپارتمانی به اپارتمان دیگر نقل مکان کردم،ملافه ها بطور ثابت،تهیه کننده اسایش هم روحی و هم جسمی باقی مانده اند.و این،الان میدانم،به همان اندازه ی یک مقدار دست نیافتنی منفعلانه ی لذت بخشی مهم است.

 

نظرات

در ادامه بخوانید...