در این مقاله به زندان ها ، اعدام ها به عنوان نمایش و سایر حقایق حیرت انگیز در مورد سیستم دادگستری انگلیس 200 سال پیش پرداخته شده است.
اگر مردم، قربانی جرم شوند، چه می کنند؟ آنها در قرن بیست و یکم با پلیس تماس می گیرند که عامل خاطی را دستگیر می کند و پس از آن سیستم عدالت بی طرفانه وی را مجازات می کند. شما می توانید با اطمینان زندگی کنید و همه می توانند روی رفتار منصفانه حساب کنند و قانون برای همه یکسان است (حداقل در تئوری). در انگلیس ، تا قرن 19 ، اینگونه نبود. از دیدگاه فعلی ، همه چیز وارونه به نظر می رسد.
1. دستگیری مجرمان توسط افراد عادی ضروری بود
در آنگلوساکسون انگلستان پلیس وجود نداشت ، یا به عبارت دیگر ، هر مرد توانایی بین 15 تا 60 سال سن، یک پلیس بود. اگر کسی جنایتی را در منطقه او مرتکب شده بود ، او موظف بود چیزی مانند "دزد را بگیرید !" یا "دزد، دزد!" را فریاد بزند تا همه همسایگان کمک کنند. پس از این ، مجرم یا مجرمان توسط کل جمعیت گرفتار می شدند. هر شخص مجبور بود دقیقاً برای چنین مواردی اسلحه را در خانه نگهداری کند. هرچه فرد مهم تر بود ، اسلحه ای که مجبور بود در خانه نگه دارد گران تر بود. شوالیه ها به لباس های زره ای ، کلاه ایمنی ، شمشیر ، چاقو و اسب احتیاج داشتند. برای فقرا کمان و پیکان کفایت می کرد. این به نظر ناعادلانه است اما اگر تلاش برای دستگیری جنایتکار ناکام بود و مهاجم پنهان می شد ، افرادی که موفق به گرفتن دزد نمی شدند مجبور به پرداخت جریمه بودند! بله، این سبک زندگی حیرت انگیز بود.
2. زندانیان باید هزینه های نگهداری خود را پرداخت میکردند
امروز دولت برای تغذیه و نگه داشتن زندانیان از مالیات جمع شده استفاده می کند ، اما در گذشته چنین نبود. زندانیان باید هزینه های نگهداری خود را پرداخت میکردند. علاوه بر این ، فرقی نمی کند که آنها در نهایت به عنوان بی گناه شناخته شوند - آنها هنوز هم مجبور به پرداخت می شدند. زندان ها می توانستند برای مقاماتی که آنها را اداره می کردند یک تجارت سودآور باشد. به عنوان مثال ، رئیس زندان نیوگیت برای امتیاز این زندان به دولت مبلغ 5،000 پوند پرداخت میکرد. وی سرمایه گذاری خود را به طور کامل بازگرداند ، و زندانیان را مجبور به پرداخت "برای ورود" به Newgate و همچنین برای بار دوم "برای خروج" هنگام آزادی میکرد. اگر زندانیان در حال مرگ در زندان بودند ، بستگان آنها مجبور به پرداخت تشییع جنازه می شدند. همچنین "افراد جدید" مجبور به پرداخت پول به زندانیان دیگر میشدند. هنگامی که زندانی جدیدی به داخل سلول آورده میشد ، جنایتکاران "با سابقه" به او می گفتند: "یا پرداخت کن یا تحمل." اگر زندانی تازه وارد پول نداشت ، مجبور می شد بخشی از کارهای زندانیان با سابقه را نجام دهد. این سیستم دقیقاً به دلیل پول نداشتن برای بدهکارانی که در زندان بودند ظالمانه بود.
3. تقریباً ممکن بود به هر جرمی اعدام شوید
در ابتدا ، در انگلیس چنین نبود. به عنوان مثال ، در سال 1688 ، فقط 50 جنایتکار به اعدام محکوم شدند. تا سال 1815 ، تعداد آنها به 288 نفر افزایش یافته است. جنایاتی که می توان باعث اعدام شود ، شامل سرقت چیزی گران تر از پنج شیلینگ (حدود 40 دلار با قیمت های جدید) ، تلاش برای جعل هویت یک مستمری بگیر ، قطع درخت جوان ، صدمه به پل وستمینستر و شکار .
این قوانین چنان شدید بود که هیئت منصفه گاهی اوقات از محکوم کردن متهمان ، که به وضوح بیگناه بودند ، امتناع میورزید. هیئت منصفه نمی خواست که مردم را به جرم های کوچک مجازات کند ، بنابراین آنها آزاد می شدند.
در این زمان بسیاری از مردم مزارع خود را در حومه شهر رها کردند و به لندن و شهرهای دیگر رفتند. آنها در آنجا سعی کردند کار پیدا کنند ، اما اغلب ناموفق بودند. در نتیجه ، تعداد افراد بسیار فقیر در شهرها به سرعت در حال رشد بود. در عین حال ، اختراعات جدید در تولید باعث شد که تعداد بسیار کمی از افراد بسیار ثروتمند شوند. جای تعجب نیست که شهروندان ثروتمند از "جمعیت" فقرا هراس داشتند و خواستار مجازاتهای شدیدتری برای سرقت بودند.
4- قانون كيفری غالباً بی معنا بود
قانون كيفری قبل از انقلاب صنعتی در انگلیس اساساً بر اساس نمونه های وحشتناک اعدام جنایتکاران در گذشته کار می کرد. امید این بود که مردم این مجازاتهای نادر اما وحشتناک را بخاطر بسپارند و از ارتکاب جرم بسیار هراسان باشند.
این توضیح می دهد که چرا برداشت میوه از درختان میوه دیگر یک جرم ناچیز تلقی می شد ، ولی سرقت میوه هایی که قبلاً برداشت شده بودند مجازات مرگ را داشت. آنها می توانستند فردی را به جرم میوه هایی که قبلاً برداشت شده اعدام کنند، زیرا مردی برای غارت خانه کسی پس از تاریکی ، پنجره ای را شکسته است ، اما اگر مجرم منتظر طلوع آفتاب بود ، شکستن و ورود فقط یک جرم ساده محسوب می شد. مجازات اعدام به سرقت متکی بود اما آدم ربایی کودک چنین مجازاتی نداشت. مورخ فرانک مکلین وضعیت را به خوبی خلاصه کرد: "قانون جزا ناعادلانه ، غیرمنطقی و بسیار سخت بود."
5- برای گرفتن یک دزد ، می توان یک دزد دیگر را استخدام کرد
تا سال 1829 در انگلستان هیچ نیروی پلیس حرفه ای وجود نداشت. تا آن زمان ، افراد نوبتی به عنوان پاسبان در محلات خود کار می کردند. وظیفه ثابت این بود که مجرمین را دستگیر کنند ، نه اینکه درمورد جنایات تحقیق کنند. اما اگر شخص نمی دانست چه کسی اموال او را به سرقت برده است چه کاری می توانست بکند؟
تنها کاری که او می توانست انجام دهد استخدام نوعی کارآگاه خصوصی بود - یک شکارچی، که به او "شکارچی دزد" گفته می شد. آدم ربایان از آشنایان خود در دنیای زیرزمینی استفاده میکردند تا دریابند چه کسی چیز خاصی را به سرقت برده است. برخی از "شکارچیان" کاملاً قانونی کار میکردند ، اما جای تعجب ندارد که برخی از شکارچیان دزد در دو طرف قانون کار می کردند و به عنوان "شکارچیان" برای پاداش درآمد کسب می کردند و همچنین برای محافظت از مجرمان پول می خواستند.
برخی دیگر افراد ساده لوح را متهم به ارتکاب جرم و جنایت می کردند ، و فقط آنها را برای گرفتن دستمزد بازداشت می کردند. مشهورترین "شکارچیان" جاناتان وایلد بود. وایلد که یک قهرمان مبارزه با جرم و جنایت در نظر گرفته می شد ، مخفیانه کالاهایی را کشف می کرد که خود او به سرقت برده بود! وی در اواسط کار خود رهبر یک باند در لندن و مشاور جرم در دولت انگلیس بود. با کمال تعجب ، وایلد توصیه کرد که شورای ثروت پاداش های بیشتری به کسانی که سارقان را می گیرند ، ارائه دهد.سرانجام وایلد توسط اعضای باند شخصی خود به مقامات سپرده شد و پس از آن در سال 1725 اعدام شد.
6. لندن در قرن 18 th در روزهای اعدام تعطیل بود
اگرچه مردم از احتمال اعدام به معنای واقعی کلمه "برای هر کاری" وحشت داشتند ، اما با کمال میل با اعدام های عمومی روبرو می شدند. در لندن در قرن 18th ، روزهای حلق آویز تعطیل بود. 200000 نفر یک روز از کار خود را برای نمایش عمومی اعدام تعطیل کردند و به معنای واقعی کلمه جاده 5 کیلومتری از زندان نیوگیت تا محل اعدام در تیبورن را گرفتند. این واقعه هدف مشخصی داشت - مرگ جنایتکاران باعث می شد مردم از کلیسا و مقامات مدنی اطاعت کنند.
با این حال ، خود مجرمان به ندرت به عنوان توبه عمل می کردند و معمولاً شهادت دادگاه و دادستان را لعن و نفرین می کردند. برخی از اعدام شدگان لباس های خود را به بهترین شکل می پوشیدند و طوری عمل میکردند که گویی به احترام آنها یک مهمانی برگزار شده است. برخی از اعدامی ها آنقدر مست بودند که حتی نمی فهمیدند چه اتفاقی می افتد.
بسیاری از بینندگان نیز با جین مست می کردند و میان وعده هایی را که توسط دستفروشان فروخته می شد می خوردند. آنها صندلی هایی را روی سکوهای عمومی میخریدند ، سنگ و یا گوجه فرنگی را به سمت زندانیان پرت می کردند و مردم محبوب را به ویژه کسانی که با شهامت به سمت چوبه دار آمده بودند تشویق می کردند. اعدام ها به حدی رایج بود که در راهنمای 1740 لندن برای بیگانگان به عنوان یک جاذبه گردشگری ثبت شد.
7. امکان حبس ابد برای عدم پرداخت بدهی ها
عدم پرداخت بدهی در انگلستان یک جرم مدنی محسوب می شد ، اما به همین دلیل بازهم می توانستند به زندان فرستاده شوند. اگر کسی از عدم پرداخت بدهی شکایت می کرد ، دادگاه می توانست تا زمان پرداخت بدهی ، بدهکار را در زندان نگه دارد. و اگر کسی نتواند بدهی را در حالی که کار می کند، بپردازد ، چگونه می تواند این کار را از سلول زندان انجام دهد؟
هر روز در زندان اوضاع بدتر می شد ، زیرا زندانی مجبور بود هزینه زندانی بودن را هم بپردازد. و هر روز مقدار بدهی او افزایش می یافت. بدهکاران زندان روش های پرداخت متفاوتی داشتند. برخی از خانواده و دوستان خود پول دریافت می کردند. دیگران راه کار در زندان را پیدا کردند. برخی توانستند شرایط بدهی را با طلبکاران خود تجدیدنظر کنند ، در حالی که برخی دیگر به راحتی در زندان می مردند.
در لندن قرن 18 ، زندگی فقیرترین فقرا غالباً در "بخش عمومی" زندان مارشالی پایان می یافت (کسانی که پول بیشتری داشتند می توانستند برای تحمل احکام خود در بخشی راحت تر از زندان "منتخب" زندانی شوند). در بخش عمومی زندانیان صرفاً از کمک های خیرخواهانه تغذیه می شدند و این بسیار کم بود. زندانیانی که به نفع زندان نبودند ، گاه با ضربات سخت ضرب و شتم می شدند ، شکنجه می شدند ، یا در اتاق هایی با طاعون سیاه جان می دادند. مرگ در زندان بسیار متداول بود. بیشتر افرادی که به خاطر بدهی به زندان می افتادند این کار را برای مبالغ زیادی انجام می دادند ، گاهی اوقات چندین برابر بیشتر از درآمدشان در یک سال بدهی داشتند.
اگرچه این برای همه صادق نبود. در یک زندان در لندن، سال 1789 ، حدود یک سوم بدهکاران کمتر از 20 پوند بدهکار بودند. این در حالی است که طبق استانداردهای امروز ، این 30 تا 40 هزار دلار می شود.
8. آیا می توان فقرا را به دلیل گدایی دستگیر کرد
هر کلیسا، یک بخش از ایالت و واحد اصلی دولت انگلیس به حساب می آمد. پارلمان مالیات بر دارایی به نام نرخ تعیین کرد. بخشی از این پول برای کمک به مردم فقیر که در هر بخش زندگی می کردند ، خرج می شد. اما همه شهروندان نمی خواستند در محله های دیگر از فقرا مراقبت کنند.
به همین دلیل به افراد فقیر اجازه سفر داده نمیشد. "افرادی که از بخش خارج می شدند و گدایی می کردند تا دو سال به عنوان برده مجازات می شدند. در سال 1695 ، دو مرد به نام های پیتر لاومان و فرانسیس باکلی در واقع به جرم بی خانمانی و ولگرد بودن محکوم به اعدام شدند.
از نظر عملی ، هیچ تفاوتی بین "ولگرد، آواره، روسپی" و افراد فقیر ساده وجود نداشت احتمالاً tramp برای همسایگان غریبه بود. لیست طولانی کسانی که "ناخواسته" تلقی می شدند ، در قانون Vagrancy در سال 1744 گنجانده شده است ، از جمله انواع مسافرانی که شغل دائمی ندارند ، دستفروشان بدون مجوز در پیاده رو ها ، "افرادی که وانمود می کردند کولی هستند" و غیره.
9. مجازات اعدام برای مراوده با دزدان دریایی
مطابق قانون سال 1698، دزدی دریایی، "پناه دادن در خانه یا مخفی کردن دزدان دریایی یا مخفی کردن هر نوع اموال مسروقه عملی جنایتکارانه بود. این همه با مرگ مجازات می شد. این دقیقاً اتفاقی است که با شش انگلیسی که در سال 1720 سوار کشتی Jacko Wackham Calico بودند، افتاد. آنها در یک قایق در حال ماهیگیری بودند و سعی می کردند لاک پشت ها را پیدا کنند. سپس خدمه ی کشتی Jacko Wackham Calico ، که در آن نزدیکی بود ، آنها را سوار کرد. در این زمان ، هنگامی که دزدان دریایی چندین ساعت لنگر انداخته بودند با 6 میهمان خود مست کردند ، شکارچی دزدان دریایی جاناتان بارنت موفق به دستگیری آنها شد. سه ماه بعد ، شش انگلیسی به دلیل اینكه گفته می شود مسلح بوده و به واكام در مدیریت كشتی كمك كرده اند ، محاكمه و محكوم به اعدام شدند. آنها در فوریه 1721 اعدام شدند.
به همین ترتیب در سال 1722 ، چهار مرد به دار آویخته شدند زیرا در حالی آنها را دستگیر کردند که با اعضای خدمه کشتی دزدان دریایی بلک بارت رابرتز می نوشیدند. نتیجه اخلاقی مشخص داستان این است که شما هرگز نباید با دزدان دریایی بنوشید ، و اگر این اتفاق بیفتد ، نباید اجازه دهید شما را بگیرند.
در حقیقت ، هر جرمی در یک کشتی می توانست دزدی دریایی تلقی شود و این واقعیت گاهی اوقات منجر به مجازات های غیر منتظره می شد. در سال 1768 مردی به نام جورج گری پس از سوار شدن به یک کشتی هلندی ، به جرم دزدی دریایی اعدام شد ، جورج گری با یکی از افسران درگیر شد و کلاه اورا به سرقت برد.
10. قانون برای همه برابر نبود
کل سیستم حقوقی منحصراً به نفع ثروتمندان و علیه فقرا کار می کرد. به عنوان مثال ، این می توانست با نحوه توزیع قدرت مشاهده شود. مقامات دولتی پست های خود را از دو طریق دریافت کردند. یکی از طریق حمایت و پشتیبانی بود که در آن مقامات توسط یکی از دوستان تأثیرگذار ، خویشاوند یا شخصی که به او لطف داشتند به پستهای خود انتخاب می شدند. راه دیگر فروش یک پست بود. بعضی اوقات مردان ثروتمند اما بدون دوستان تأثیرگذار ، خودشان پست های کاری را می خریدند.
سپس این مشاغل به عنوان مالکیت خصوصی در نظر گرفته می شد که بسیار شبیه به مالکیت یک قطعه زمین بود. این فساد تلقی نمی شد ، بلکه صرفاً یک تجارت معمولی بود. داوران فقط توسط افرادی که پرداخت می کردند تعیین می شدند. در مورد هیئت منصفه نیز همین اتفاق می افتاد. اگر پول و دوستان خوبی وجود نداشت ، عملاً هیچ فرصتی برای تصمیم گیری مهم وجود نداشت. به همین ترتیب ، هیچ فرصتی برای زنان وجود نداشت. فقط مردان مجاز به داشتن قدرت در دولت و قانون بودند.