خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت 16
به قصد جان من زار ناتوان انداخت |
|
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود |
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت |
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد |
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت |
شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن |
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت |
به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم |
چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت |
بنفشه طره مفتول خود گره میزد |
صبا حکایت زلف تو در میان انداخت |
ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم |
سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت |
من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش |
هوای مغبچگانم در این و آن انداخت |
کنون به آب می لعل خرقه میشویم |
نصیبه ازل از خود نمیتوان انداخت |
مگر گشایش حافظ در این خرابی بود |
که بخشش ازلش در می مغان انداخت |
جهان به کام من اکنون شود که دور زمان |
مرا به بندگی خواجه جهان انداخت |
تعبیر فال حافظ
هوشیار باش رقیبان می خواهند تو را خوار کنند و از در الفت وارد شده اند و طرح محبت با تو خواهند ریخت. فریب آنها را نخور. خودت گره ها را باز کن. از چیزی خجالت نکش به سفری کوتاه می روی و در این سفر گشایشی در کارت می شود و تو به کام دل خود می رسی و در آن زمان بندگی خداوند را فراموش نکن.