چگونه خطر خودکشی را کاهش دهیم

در

روشهای سنتی برای مدیریت و درمان خشونت ناشی از خود فرد در درجه ی اول مدل سندرم روانی را بکار گرفته است که بر طبقه بندی و درمان رفتارها براساس ویژگیهای توپوگرافیکی آنها متمرکز است که عمدتا شامل: علامتها برای مثال،آنچه بطور مستقیم قابل مشاهده است ،مانند آشفتگی روانی-حرکتی ویا رفتار تکراری )و علایم بیماری (برای مثال،آنچه توسط بیمار گزارش شده است ولی بطور مستقیم قابل مشاهده نیست،مانند حالت افسردگی یا اضطراب)اختلال روانی مرتبط با این منظر ،فکرهای خودکشی اقدامهایی برای خودکشی علایم اختلال روانی میباشند ( جابز،( 2006 . درمان تفکرات خودکشی و تلاشها برای خودکشی بنابراین بسوی حل شرایط روانی سوق داده میشوند که تصور می گردد که خطر خودکشی را کاهش میدهد (برای مثال،افسردگی، اختلال شخصیتی، مرز کسالت).متاسفانه این دیدگاه ،محدودیت های قابل توجهی دارد و پیشرفت ما در درک مان از خودکشی را نشان میدهد،تا حد زیادی به  دلیل اینکه تلاش برای خودکشی و فکر خودکشی با تمام اختلالات روانی مرتبط هستند(هریس و باراکلوف، 1997)، پیشنهاد میکند هیچ تک شرط روانی وجود ندارد که بعنوان سبب شناسی کلیدی برای خودکشی عمل کند ، تعداد زیادی از افراد با شرایط روانی بعنوان فاکتورهای خطر برای تلاشهای خودکشی عمل میکنند ،تعداد زیادی از افراد با شزایط روانی برای خود کشی اقدام نخواهند کرد یا در نتیجه خودکشی نخواهند مرد ، که پیشنهاد میکنداختلالات روانی بطور ویژه ای برای درک خطر خودکشی امری خاص نیستند.

این واقعیت که تنها تعدادی ،نه همه ی افراد با شرایط روانی دست به خودکشی میزنند نشان میدهد که باید فاکتورهای دیگری باشند که مستقیما منجر به خودکشی میشوند.

بدون در نظر گرفتن پرونده ی تشخیص ویژه ی فرد در مقابل مدل سندرم روانی یک رویکرد کاربردی برای درک فکر خودکشی و اقدام به خودکشی بوسیله ی تئورسین ها پیشنهاد شده است. (1) در رویکرد کاربردی ،تلاشهای خودکشی براساس مکانیسم های موجود که رفتار را در طول زمان فعال کرده یا حفظ میکند ،درمان می کنند.بر این منظر فاکتورهای محیطی، که قبل و بعد از اقدام به خودکشی وجود دارد رخ می دهند ،فرض میشود که پدیدار شدن و رخ دادن تفکر خودکشی و اقدام به خودکشی را در طول زمان تحت تاثیر قرار میدهد اکثر تئوریهای برجسته برای خودکشی برای مثال پیشنهاد میکنند که اقدام به خودکشی  بعنوان استراتژی مقابله برای کاهش آشفتگی روانی (عاطفی)دومین عوامل استرس زای حیات است  که بعنوان مداوم و غیرقابل حل، نمود پیدا میکنند.

ناتوانی در حل مسائل ،تحمل آشفتگی روانی و تنظیم احساسات در نتیجه منجر به اقدام به خودکشی میگردد ،در صورتی که کاهش آشفتگی روانی و اجتناب از عوامل استرس زا در حیات بعد از خودکشی(ناموفق) اتفاق افتاده ، برای تقویت رفتار و افزایش احتمال وقوع آن در آینده عمل میکند. در حقیقت مطالعات تائید کرده اند که تلاشها برای اجتناب و آرام کردن آشفتگی روان،انگیزه ی اولیه برای هردو خشونت خودکشی یا خودکشی غیر عمدی است. اجتناب از آشفتگی روانی یک عامل کمک کننده رایج بر بیشتر اختلالات روانی است ،نه فقط برای اقدام به خودکشی . استفاده ی مواد ، بعنوان استراتژی مقابله ای برای کاهش آشفتگی روانی مورد استفاده قرار میگرد ،در صورتیکه اجتناب و سرکوب خاطرات ناخوانده ،وقایع شوک آور محرکهای اولیه اختلالات فرا آشفتگی می باشند .

بطور خلاصه افرادی که در تنظیم آشفتگی خود با مشکل رو به رو هستند تمایل دارند از لحاظ عاطفی واکنش پذیر بوده و به احتمال زیاد از استراتژی سرکوب به عنوان استراتژی مقابله استفاده کنند که به چندین شرایط روان شناختی و رفتارهای مشکل زا که بطور معمول با تلاش برای خودکشی مرتبط هستند آسیب پذیری القاء میکند( برای مثال ،سوء مصرف مواد ،اختلالات فرا آشفتگی ،اختلال شخصیتی ).

ناخوشی های مشترک بنابراین ،بدلیل فرایند های روانشناختی رایج اتفاق می افتند ،که قابل توجه ترین اینها مقابله های بر پایه ی اجتناب و حل مسئله ناموثر است.با گسترش درمانهایی که اجتناب را هدف قرار میدهند با آموزش تنظیم احساسات و مهارتهای حل مسئله نمیتواند فقط خطر اقدام به خودکشی را کاهش دهد اما همچنین میتواند بسیاری از ویژگیهای رفتاری و روانی که باهم اتفاق می افتند را کاهش دهد.

اختلالات همراه با مصرف مواد: اختلال مصرف مواد در بین رایج ترین فرض ها روانشناختی هستند و بصورت رایج با تفکر درباره ی مرگ و اقدام به خودکشی مرتبط میباشند .

در جمعیت کلی آمریکا ،برای مثال ،نرخ شیوع هر نوع اختلال ناشی از مصرف مواد تقریبا 9%است که از آن اکثریت قریب به اتفاق (8.5%)،اختلال مصرف الکل است . "قرانت و همکاران" علاوه بر این گزارش داده اند که تا 20%افراد با اختلالات مصرف مودا از هر نوع با الگوی اختلال حالت و اضطراب هماهنگی دارد.و حدود نصف (53%)که با الگوی وابستگی به مصرف مواد متناسب هستند اختلال حالت ناخوشی یا اضطراب دارند. این چنین هرچه شدت استفاده از مواد افزایش یابد ،این وضع برای یک شرایط ناخوشی روانی نیز بیشتر می شود .مصرف الکل یا مواد با هر نوع وخامت سطح ،اقدام به خودکشی بعدی را پیش بینی میکند.حتی در زمان کنترل متغیرهای دموگرافیک شرایط ناخوشی روانی (برقز ،والترز و کسلر 2000) پیشنهاد میکند که مصرف مواد، یک فاکتور واحد خطر برای تلاشهای خودکشی است و باید در درمان بیماران اقدام به خودکشی بدون توجه به سطح وخامت آن مورد بررسی قرار گیرد .در ترکیب با دیگر اختلالات روانی دیگر به هر حال خطر برای اقدام به خودکشی حتی بیشتر افزایش پیدا کرده است .استفاده از مواد و اختلال حالت ،بطور خاص بنظر میرسد که به تلاشهای خودکشی با استقلال نسبی یا افزایشی کمک میکند .

برای مثال ،افراد با سوء مصرف مواد و اختلال دو قطبی تقریبا دو برابر بیشتر احتمال به اقدام به خودکشی در طول حیات خود بعنوان افرادی هستند که تنها اختلال دوقطبی دارند.

با توجه به اختلال حالت ،خطر با احتمالا با افسردگی وخیم و حالت روانی تشدید شود. (برای مثال ،اختلال افسردگی اصلی ،اختلال دوقطبی ،مرحله ی افسردگی ترکیبی)در مقایسه با اختلال روانی تک قطبی . رابطه ی موقت افسردگی و وابستگی به مواد ممکن است خطر اقدام به خودکشی را در بین افراد با افسردگی شدید و وابستگی به مواد تحت تاثیر قرار دهد .به خصوص ،افسردگی که قبل از شروع وابستگی به مواد رخ میدهد با تمایل بیشتر به خودکشی همراه است  ،اما افسردگی که در طول دوره ی پرهیز رخ میدهد با تعداد اقدام به خودکشی متناسب است .

افراد کلینیک های ترک مواد باید بنابراین زمان نسبی شروع و از بین رفتن حالت اضطراب و مصرف مواد با گذر زمان را در نظر بگیرند . علاوه براین ،متخصصان بالینی باید نسبت به زمانهای خطر احتمالی در بین افراد باشرایط وخیم،بخصوص زمانی که مراحل افسرده کننده در زمان مصرف نکردن مواد ،در هر دو بیمار و متخصص بالینی ممکن است هوشیاری پایین بیاید ،هشیار باشند.
خطر زیاد اقدام به خودکشی محدود به مصرف مواد و اختلال حالت نمیشود به هر حال استفاده از مواد روان گردان و اختلال اضطراب نیز تاثیر بسزایی دارد .

اختلال استرس پس از آشفتگی (PTSD) بطور خاص که قبلا بعنوان اختلال روانی طبقه بندی می شد ،اما بعدا دوباره به عنوان یک اختلال شکی و اضطراب آور در DSM اخیرا منتشر شده و دوباره طبقه بندی گردید ،توجه قابل توجهی بخاطر همراهی با اختلال مصرف مواد به خود جلب کرده است. از آنجا که افراد با PTSD همراه و وابستگی به مواد بهبود آهسته تری از تفکر به خودکشی در گذر زمان تجربه میکنند . متخصصان بالینی ممکن است برای افزایش شدت و طول درمان در گذر زمان برنامه ریزی کنند.دوام تفکر به خودکشی در بین افراد، فرض وابستگی به مصرف مواد و PTSD ممکن است کنترل زیادی از جانب متخصصان بالینی نیاز داشته باشد و بخصوص به جهت شواهد که خطر اقدام به خودکشی را در بین بیماران با سابقه ی اختلال مصرف مواد برجسته تر میکند.

علاوه براین ،وجود مواد ،در بین افراد و با تفکر خود کشی بطور قابل توجهی احتمال اقدام به خودکشی بی برنامه و آنی را افزایش می دهد .

متخصصان بالینی باید درباره ی نحوه ی تغییر این یافته ها محتاط باشند ،بااین حال ،از آنجا که سوء تفاهم های قابل توجهی درباره ی ،به اصطلاح اقدامات خودکشی به اصطلاح بی برنامه و آنی وجود دارد.با در نظر گرفتن ایده ی اقدامات بی برنامه و بدون برنامه برای مثال ،تعداد زیادی از متخصصان کلینیکی فکر میکنند که اقدام به خود کشی که بصورت فی البداهه بدون برنامه ریزی رخ می دهد .در حقیقت ،اقدام به خودکشیی، بنظر میرسد که کمترین فکر پیش از عمل را دارد.یا با تفکر کم یا بی هیچ پیش بینی ، درحقیقت ،بنظر میرسد که اغلب اقدامهای خودکشی بدون هشدار قبلی ،برنامه ریزی یا تفکر و بنابراین به صورت بدون برنامه و فی البداهه می باشد.به هر حال این مهم است که در خاطر داشته باشید که خطر زیاد شده برای این ظاهرا اقدامات به خودکشی بدون برنامه در بین افراد با اختلال مصرف مواد در بین آنهایی که  فکر خودکشی دارند رخ میدهد.بنابراین خودکشی  قبلا توسط افراد در نظر گرفته شده است که بیان میکند ، اقدام به خودکشی ممکن است با این همه بدون برنامه و آنی نباشد .

در واقع بنظر میرسد که مصرف مواد (بخصوص الکل ،استنشاق ها و هرویین  )آستانه ی اقدام به خودکشی یا زمان بین تصمیمات نهایی برای اقدام به خودکشی را کوتاه تر میکند بخصوص برای افرادی که به خودکشی فکر کرده اند.

این یافته نکات مهمی را برای کار بالینی با بیماران خودکشی با اختلال مصرف مواد مضر برجسته میکند .به این دلیل،برای متخصصان مهم است تا وخامت یا جدیت اقدام به خودکشی را که در زمان مسموم شدن یک بیمار رخ میدهدتشخیص دهند چرا که برخی از بیماران که اقدام به خودکشی میکنند ممکن است این خطر راکوچک وانمود کنند  یا اصرار کنند که اقدام به خودکشی یک اقدام به خودکشی واقعی نبوده(برای مثال من فقط مست بودم و احمق بودم،من واقعا نمیخواهم خودم را بکشم ) متخصصان باید با این وجود، این اقدام به خودکشی را جدی تلقی کنند.از آنجا که مصرف مواد اقدام به خودکشی را تسهیل میبخشد ،آن را میتوان در حیطه ی رفتاری و حالت خودکشی ، مفهوم گذاری کرد.بخصوص ،مصرف مواد اغلب بعنوان استراتژی مقابله ای با بحران رفتاری ،مشابه کاربردی مورد نظر عمل میکند و اقدام به خودکشی را پیشنهاد میکند و بنابراین،بصورت درمان رفتارشناختی کوتاه معاصر عمل می کند.در واقع ،درمان همزمان مصرف مواد و فکر خودکشی بطور قابل توجهی با سرعت فکر خودکشی همزمان مرتبط با درمان متمرکز بر فقط سوء استفاده از مواد است. مصرف مواد را میتوان با درمان متمرکز بر خودکشی با راحتی زیاد ترکیب کرد .برای مثال ،برنامه های پاسخ به بحران ،ممکن است شامل تمایل برای دارو و الکل را بعنوان علایم هشدار برای بحران خودکشی باشند.تداخلات شناختی ممکن است عقاید هیئت علمی یا فرضیه ها درباره ی استفاده از الکل باشد(برای مثال من باید بنوشم من دیگر نمیتوانم ناله کنم ) برنامه ریزی رفتاری ممکن است شامل آگاهی و اجتناب از مکانها یا مردم مرتبط با مصرف مواد باشد.بطور خلاصه زمان درمان بیماران خودکشی بامصرف مواد مضر ،استفاده از مواد باید با سایر علائم همزمان مورد هدف قرار گیرد و عوامل جهت دهنده ی اقدام به خودکشی و استراتژی دیگر برای مقابله با آشفتگی عاطفی باید یاد گرفته شده یا تقویت شوند.تنش بطور مداوم بعنوان عامل خطر برای فکر خودکشی و اقدام به خودکشی با تحقیق گواه آن است که رابطه محدود به هر نوع خاص از تجربه تنشی ،تجاوز جنسی ،خشونت بین فردی و رویارویی با جنگ تماما نشان داده شده است.
به هر حال ،مطالعات نشان میدهد که رابطه ی خودکشی  بوسیله ی اختلال اضطراب فراتنش توضیح داده شود (PTSD).برای مثال قربانیان توهین و حمله  ، بطور قابل توجهی  نسبت به افرادی که قبلا مورد حمله قرار نگرفته اند ، به احتمال زیاد اقدام به خودکشی می کنند . افرادی که با رخدادهای تنش زا مواجه شده بودند اما معیار برای PTSDرا براورده نساخته بودند،به احتمال خیلی کم اقدام به خودکشی میکنند. گریفیس در2012 در بین خدمه ارتش آمریکا ، بطور مشابه گزارش داده است که رابطه مواجه با مبارزه با تفکر خودکشی فراکاربردی در وهله ی اول از طریق علائم PTSDرخ میدهد در واقع ،هر چه قربانیان تنش علایم بیشتری از PTSDرا نشان می دادند ،احتمال تصدیق تفکر خودکشی افزایش می یافت. همراه با این یافته ها پیشنهاد میکند که این ممکن است یک تجربه ی تنش زا در هر نفر نباشد که به خطر افزایش یافته فکر خودکشی و تلاش برای خودکشی کمک میکند ،اما بیشتر این نشان میدهد که چگونه فرد به وقایع پاسخ داده یا خطر را افزایش می دهد. ادامه دارد............

1-(محققان براین،راد و ورتن برگر ،2013 ،هایس ،ویلسون ،گیفورد ،فولت و استروساهل ،1996 ،نوک و پرینستین 2004 .)

2-(پانوقیوتی،قودنیق ،تاریر 2009،گرادوس و همکاران، 2010) 

نظرات

در ادامه بخوانید...

توکسوپلاسما انگل گربه

در

(سیارک) : در نهایت می دانیم که چگونه انگل «روانگردان» گربه، ایمنی بدنمان را کنترل می کند. از هر دو نفر، یک نفر آلوده می گردد.

تا 50 درصد از جمعیت جهان به گوندیای توکسوپلاسمای «انگل گربه» مبتلا می شوند و در برخی موارد، میزان عفونت بیش از 95 درصد می گردد. مگراینکه آزمایش بدهید وگرنه هیچ راهی برای فهمیدن اینکه شما آلوده شده اید وجود ندارد. با برخی از اختلالات روانی از جمله اسکیزوفرنی و اختلال دو قطبی همراه می باشد.

 

بله توکسوپلاسما در همه جا وجود دارد و در حالیکه هنوز هم نظرها به دنبال میزان آلودگی مغز انسان توسط این انگل می باشد، دانشمندان نهایتا دریافتند که چرا واکنش ایمنی بدن انسان به این انگل، به خوبی ازعهده کار خود بر می اید.با وجود عدم آگاهی عمومی، توکسوپلاسما یک انگل منتقل یافته از گربه است که سبب توکسوپلاموز می شود. بیماری است که در بسیاری از افراد سالم بدون هیچ علائمی وجود دارد. اما می تواند منجر به طیف وسیعی از اختلالات در سیستم های ایمنی، از جمله در زنان باردار و افراد مسن گردد.

 

در حالی که اکثر دکترها به شما انجام آزمایشات مربوط به توکسوپلاسما را تجویز نمی کنند مگر اینکه شما در معرض چنین بیماری قرار گرفته باشید باشید، باز مطالعات ارتباط جدی بین این انگل و رفتارهای میزبان خاص را نشان می دهند.

از پیشگامان این تحقیقات یاروسلاو فلگر زیست شناس تکاملی دانشگاه چارلز در جمهوری چک می باشد. وی اظهار می کند که «حتی احتمال دارد توکسوپلاسما سبب مرگ شود. برای نمونه افراد زیادی یا حداقل یک میلیون نفر در سال در اثر مالاریا جان می دهند». چرا که این بیماری واکنش ما به شرایط خطرناک را ظاهرا تغییر می دهد.(سیارک)   تحقیقات اخیر نشان می دهند وقتی موش به توکسوپلاسما آلوده می گردد، ترس ذاتی خود به ادرار گربه را از دست می دهد و علائم اختلال در کار کرد حافظه را بهمراه خواهد داشت.  فرض بر این است که این انگل مغز جوندگان را آلوده می کند تا چرخه زندگی خود را کامل نماید. تاکنون در طی سالها دانشمندان این موضوع بررسی کرده اند که آیا چیزهای مشابهی در میزبان انسان نیز اتفاق می افتد یا نه.پژوهشگران انگل کریس تانکین از والتر و الیزا هال از موسسه ای در استرالیا بیان می کنند که «ارتباط شگفت انگیزی بین آلودگی توکسوپلاسما و بیماری های روانی از جمله اسکیزوفرنی و اختلال دو قطبی وجود دارد».با اینکه انتظار می رود در افراد مبتلا به توکسوپلاسما تغییرات عجیبی به وقوع بپیوندد اما شواهد علمی به طرز ناامید کننده ای ای بی نتیجه می باشد.اما چیزی که درباره توکسوپلاسما وجود دارد و مبهم نیست آنهم قابلیت این انگل به ایجاد تغییرات در پاسخ ایمنی بدن مان می باشد.این حقیقت که در برخی از مناطق جهان، تقریبا تمامی جمعیت محلی به این انگل آلوده هستند نشان دهنده موفقیت این انگل و توانایی آن در ایجاد آسیب به تعادل حساس سیستم ایمنی ما میباشد.

توکسوپلاسما می تواند واکنش ایمنی بدن را تا حد امکان کاهش دهد و اطمینان یابد که می تواند باز در میزبان انسان نیز رشد نماید. اما بقدری پیش می رود که افراد آلوده به چنین انگلی می توانند با وجود رشد چنین انگلی باز زندگی سالمی داشته باشند.

و حال دانشمندان به این چگونگی پی برده اند.ماتیو باولر از آزمایشگاه زیست شناسی مولکول اروپا می گوید: «این انگل واکنش التهاب میزبان را بازسازی می کند. واکنش زنجیره ای را که معمولا سبب دفاع بدن ما می شود، از درون کاملا تخریب می کند.»تحت شرایط عادی، زمانی که سلولها در بدن شما انگل را شناسایی می کنند، یک سری سیگنالهای موکلولی، پروتئینی را که p38α نامیده می شوند را فعل می کند، باعث حرکت آنها به هسته سلول ها می شوند. در این شرایط، ژن هایی را فعال می کند که موجب واکنش التهابی برای از بین بردن پاتوژن  می شود.

جالب است که توکسوپلاسما به جای مسدود کردن چنین سیگنالهایی، از طریق انجام روشی کاملا مخالف پیش روی می کند: باولر و تیمش دریافتند که در واقع انگل به شروع واکنش ایمنی بدن صدمه می زند و به این کار ادامه می دهد تا آن را با توجه به نیازهای خودش کنترل نماید.(سیارک)

این پژوهش بر اساس مطالعه قبلی است که توسط محمد علی حکیمی از انستیتوی پیشرفت های علوم زیستی در فرانسه بدست آمده است کسی که دریافت توکسوپلاسما پروتئینی را ترشح می کند که  GRA24 نامیده می شود و پروتئین p38 α را، قبل از اینکه سیستم ایمنی خود بدن مبتلا گردد، را مستقیما فعال می نماید.

این تیم تا به حال به این نتیجه رسیده است که GRA24 با p33 α با شدتی بیش از خود پروتئین های سلول اتصال دارند، واین اجازه می دهد تا سطح پاسخ ایمنی را که برای بدن مطلوب می باشد، کنترل نماید.

همزمان، پروتئین توکسوپلاسما از قطع پاسخ التهبی بدن جلوگیری می کند و بدین علت است که این بیماری می تواند در افرادی که از قبل سیستم ایمنی ضعیفی دارند، بسیار خطرناک باشد.این تیم نتیجه می گیرد که «کنترل شدید سیگنالینگ التهابی، از واکنش ضعیفی که منجر به مرگ می شود و از پاسخ بسیار شدیدی که از تهاجم جلوگیری می کند، پرهیز می نماید».گرچه درک این موضوع که چگونه این انگل به آسانی می تواند کل سیستم ایمنی بدن مان را تحت تاثیر قرار دهد، کمی نگران کننده می باشد؛ اما تحقیقات توانسته اند به دانشمندان در تولید داروهای ضد التهابی موثرتر کمک کنند.

در حال حاضر، آنها روی مسدود کردن فعالیت p33α متمرکز هستند اما توکسوپلاسما نشان داده است که چگونه از طریق یافتن یک راه جایگزین برای فعال کردن و کنترل آن می تواند اثر مشابهی بدست آید.

گربه کلاسیک. ما به آن غذا می دهیم، آنها را دوست داریم و در مقابل همه ی این کارها، انگلی دریافت می کنیم که از واکنش ایمنی بدن ما بهتر از خود ما باخبر است.

این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید.  (سیارک)  

مترجم  itrans.ir

 

نظرات

۱۳۹۵/۱۰/۲۸یه مریضی خطرناک دیگه منتقل می کنه که شخص شروع به فلج شدن از قسمت پایین بدن می کنه

در ادامه بخوانید...

ارزیابی زمینه های خطر خودکشی

در

متخصصین بالینی ممکن است از بیمار بپرسند: "تمایل شما به کشتن خودتان از یک تا ده چقدر است ?یک عدم تمایل و 10 تمایل بسیار قوی را نشان می دهند ." با استفاده از این مقیاس های رتبه بندی، متخصصان بالینی می توانند تجربیات احساسی بیماران را بصورت کمی بیان کنند، مقایسه های نشانه شناسی را در طول زمان انجام دهند، و بر نوسانات در نشانه ها و بهبود کلی در طول درمان را نظارت کنند. با استفاده مستمر از این رتبه بندی، همچنین بیماران متوجه مفید بودن آن در درک آنچه که خودشان انجام می دهند و کمکی که به نوسانات (بویژه کاهش ها) در ایده خودکشی، میل به خودکشی و دیگر نشانه هایی که در تلاش برای خودکشی نقش دارند، می کنند، می شوند. پیگیری بهبودها در طول زمان می تواند به بیمار قدرت بدهد و به آنها در تسلط و خودکنترلی کمک کند که بطور خاص به بیمار و متخصصین بالینی مربوط می شود چون آنها در کاهش خطر خودکشی باهم کار می کنند.

مولفه های ارزیابی خطر خودکشی

مبنی بر یافته های تجربی فعلی و سازگار با مفهوم حالت خودکشی، چندین عرصه کلیدی جهت ارزیابی در مصاحبه خطر خودکشی وجود دارند. اولی، عوامل خطر ثابت که زمینه های خودکشی مثل اقدام به خودکشی و تکانشگری را شامل می شوند  که باید ارزیابی شوند زیرا این متغیرها خطر خودکشی ابتدایی بیمار را تشکیل می دهند. دوم متغیرهای تشدیدکننده مثل عوامل تنش زا شتاب زده و عرضه نشانه های بیماری (بعنوان مثال، علائم فیزیکی و احساسی)، حضور ناامیدی و ماهیت ایده خودکشی (بمنظور شامل شدن سیستم باور خودکشی) که عرصه های کلیدی دربرگیرنده خطر حاد بیمار را شامل می شوند. در نهایت، علاوه بر عوامل خطر برای خودکشی، متخصصان بالینی همچنین باید عوامل حمایتی را هم بررسی کنند زیرا این متغیرها به زنده نگه داشتن بیمار کمک می کنند.

چگونه خطر خودکشی را کاهش دهیم 

زمینه های خودکشی

متخصصان بالینی ممکن است بخواهند ارزیابی خطر را با ارزیابی هر زمینه خودکشی یا آسیب پذیری های از پیش موجود در سوابق بیماران که جهت افزایش خطر ابتدایی خودکشی شناخته شده می باشند، آغاز کنند. این متغیرها عبارتند از تشخیص های روانپزشکی قبلی (بویژه افسردگی مزمن یا تهییجی)، سابقه خانوادگی (یک پروکسی برای خطر مبتنی بر ژنتیک)، سابقه اقدام به خودکشی و ترخیص اخیر از درمان روانی سرپایی. همزمان با مفهوم سازی سابقه تشخیص روانی، ارزیابی اینکه آیا تشخیص ها از نظر ماهیت عودکننده/برگردنده یا مزمن می باشند (برای مثال دوره های افسردگی برگردنده) و یا همبودی هایی وجود دارند یا خیر، مفید می باشد زیرا هر دوی این عوامل با خطر افزایش یافته خودکشی مرتبط می باشند. سازگار با FVT، هر بیماری که یک سابقه از اقدام چندگانه خودکشی را گزارش می کند باید بعنوان فردی با خطر ابتدایی بالاتر که آسیب پذیری طولانی تر را نسبت به اقدام برای خودکشی نشان می دهد، در نظر گرفته شود. افرادی که از روش ها و ابزار کشنده برای اقدام به خودکشی استفاده کرده اند باید بعنوان افرادی که بطور خاص خطر ابتدایی بالا حتی در دوره های آرامش نسبی دارند درنظرگرفته شوند. . متخصصین بالینی همچنین باید بخاطر بسپارند که بیمارانی که چندین بار اقدام به خودکشی کرده اند، عوامل حمایتی در دسترس (مثل مهارت های حل مسئله، پشتیبانی) کمتری دارند. این عوامل می توانند نقش بیشتری در خطر پیشرفته داشته باشند .
همراه با ارزیابی اقدام به خودکشی های قبلی، متخصصان بالینی باید نیت هر یک از این تلاش ها را هم بپرسند که این امر می تواند با پرسیدن هریک از سؤالات زیر انجام پذیرد:
• "امیدوار بودی که چه اتفاقی بیفتد؟"
• "آیا میخواستی که بمیری؟"
• "آیا پس از خودکشی از اینکه زنده موندی خوشحال بودی؟"
متخصصان بالینی همیشه باید ارزیابی کنند که آیا بیماران سابقه چندین بار اقدام به خودکشی دارند یا خیر و سپس اطلاعات در مورد هر اقدام را جمع آوری کنند. برای بیمارانی که چندین بار اقدام به خودکشی کرده اند، متخصصان بالینی توجه خود را با پرسیدن یک سوال باز مثل "داستان اولین تلاشت برای کشتن خودت را به من بگو" و سپس با گمانه زنی جزئیات موردنیاز جهت برقراری نیت خودکشی، بر ارزیابی اولین اقدام به خودکشی، بدترین اقدام به خودکشی و آخرین اقدام به خودکشی متمرکز می کنند. بدترین اقدام به خودکشی، یک اقدام به خودکشی در طی زمانی که بیشترین میزان میل به خودکشی را تجربه کرده است یا بیشترین حد تمایل به مردن را داشته است را دربرمی گیرد؛ این مورد اشاره ای به کشنده ترین یا تهدیدآمیزترین اقدام به خودکشی ندارد. تمرکز بر بدترین اقدام به خودکشی یک مؤلفه مهم برای ارزیابی خطر می باشد زیرا داده ها نشان می دهند که بدترین دوره خودکشی بهترین پیش بینی کننده اقدام به خودکشی نسبت به دیگر دوره های تمایل به خودکشی  مثل اقدام به خودکشی فعلی یا اخیر می باشد. 
برای هر اقدام به خودکشی، متخصصان بالینی باید دفعات و زمینه اقدام به خودکشی (برای مثال چندبار اقدام به خودکشی در گذشته کرده اید؟ در آن زمان زندگیتان چکونه پیش می رفت؟)، مرگ آوری یا پیامد درک شده (برای مثال چرا شما این روش خاص را انتخاب کردید؟ )، فرصت برای نجات و کمک خواستن (آیا شما می دانستید که کسی (اعضای خانواده، دوست) به خانه می آید و شما را پیدا می کند؟) و رفتارهای مقدماتی خودکشی (آیا شما اقدامی جهت انجام روشی که در ابتدا راجع به آن صحبت کردیم انجام دادید؟ آیا برای آماده شدن جهت خودکشی اقدامی مثل نوشتن یک یادداشت، پرت کردن وسایل، یا رانندگی بسمت محلی که می خواستید خودکشی کنید یا هر کار دیگری انجام دادید؟) را تعیین کنند. از این طریق، استفاده از رویکرد اولین،بدترین،بیشترین اخیر جهت ارزیابی سابقه اقدام به خودکشی، متخصصان بالینی را توانمند می سازد تا خط سیرهای نیت و مرگ آوری را در طول زمان (مثل، مرگ آوری فزاینده در مقابل مرک آوری ثابت) شناسایی کنند و همچنین الگوهایی را در رفتارها (مثل محرک های ضمنی مشابه، روش های مشابه)، در حالتی که عملی و از نظر زمان کارآمد است، برقرار کنند.

عوامل تنش زای شتابزده

متخصصان بالینی باید شناسایی متغیرهای تشدیدکننده که در سطح حاد خطر خودکشی نقش دارند را هدف قرار دهند. عوامل تنش زا شتابزده آن دسته از عوامل بیرونی و درونی هستند که بحران خودکشی حاد را تشدید یا تحریک کرده اند.
بطورخاص، متخصصان بالینی باید هر عامل تنش زای موجود مثل تعارض های ارتباطی و مشکلات بین فردی، موضوعات قانونی و انضباطی، مشکلات مال و آسیب های جسمی را مورد پرس و جو قرار دهند، زیرا همه این متغیرها در افزایش خطر اقدام به خودکشی و مرگ با خودکشی شناخته می شوند. متخصصان بالینی ممکن است با پرسیدن سؤالاتی مثل "آیا مورد خاصی وجود دارد که اتفاق افتاده باشد و شما را به تمایل داشتن به مردن یا داشتن افکار خودکشی  تحریک کرده باشد؟"، عوامل تنش زای پیش بینی کننده را مورد بررسی قرار دهند.

بررسی نشانه های بیماری

با در پی گرفتن یک پرسش درباره عوامل تنش زا ی تشدید کننده، متخصصین بالینی می توانند نشانه های مرتبط با این رویداد مثل احساسات، نشانه های فیزیکی و شناخت ها را بررسی کنند. متخصصین بالینی باید سوالاتی را بپرسند که جزئیات درباره وضعیت احساسی فعلی بیمار را بیرون بکشند مثل "آیا شما می توانید به من بگویید که اخیراً چه احساسی داشته اید؟" یا "آیا شما اخیرا احساس عصبانیت، استرس، نگرانی، دلتنگی، پستی، افسردگی داشته اید؟".  جهت بررسی در ارزیابی خطر، نشانه های افسرده ساز (مثل فقدان لذت، عزت نفس پایین، خستگی) و نشانه های بیقراری (مثل تفکرات رقابت، تحریک پذیری، بی قراری، تکانشگری) می باشند. بیقراری ترکیبی با افسردگی با خطر بطور خاص افزایش یافته مرتبط می باشد. دیگر احساساتی که می توانند خطر خودکشی را افزایش دهند گناه و شرم می باشند که می توانند با پرسیدن این سؤال که "آیا احساس بدی در مورد یک اقدام یا یک تصمیم دارید؟" (شرم) یا "آیا خودتان را بی ارزش، رد شده یا آسیب دیده تصور می کنید؟" (شرم) ارزیابی شوند.
در رابطه با بیقراری، ارزیابی حضور نشانه های انگیختگی برای متخصصین بالینی هم می باشد چون بسیاری از بیمارانی که این نشانه ها را دارند با خطر افزایش یافته خودکشی همبسته می باشند. برای مثال، نشانه هایی مثل بیخوابی، بی قراری، اختلال توجه و تمرکز ممکن است نشان دهنده اتگیختگی فیزولوژیکی باشند و می توانند با استفاده از مقیاس لیکرت 1 تا 10 رتبه بندی شوند (چقدر برای شما مشکل است که به خواب بروید یا بخوابید از 1 تا 10 امتیاز بدهید؟). در نهایت، اشاره به هر نشانه ای از انگیختگی فیزیولوژیکی افزایش یافته که در طی مرور ارزیابی مشاهده شده است برای متخصصین بالینی مفید می-باشد (برای مثال، اضطراب، بیقراری و سختی در تمرکز).

ماهیت تفکر خودکشی (شناخت ها)

همچنین متخصصین بالینی باید تعداد، شدت و مدت تمایل فرد به مرگ، به ایده خودکشی و هر تفکر خاص در مورد یک برنامه خودکشی را ارزیابی کنند. با استفاده از رویکرد سلسله مراتبی که در بالا بیان شد، متخصصان بالینی می توانند با پرسش در مورد تمایل به مرگ (آیا شما همیشه تفکر نیاز به مردن یا متوقف کردن زندگی را تجربه می کنید؟) آغاز کنند و سپس پرسش درباره افکار خاص تر در مورد خودکشی را در پیش بگیرند (آیا همیشه تفکر خودکشی را در ذهن دارید؟). دیگر داده های مورد استفاده تعداد، شدت (استفاده از مقیاس 1 تا 10) و مدت زمان تمایل فرد به مردن یا ایده خودکشی می باشد. همزمان با ارزیابی دوره خودکشی فعلی، متخصصان خودکشی همیشه باید در مورد حضور هر برنامه خودکشی فعلی (آیا شما در مورد اینکه چگونه خود را بکشید فکر می کنید؟)، رفتارهای مقدماتی اخیر (آیا شما روشی دارید یا کاری انجام می دهید که خود را برای مردن آماده کنید؟) و نیت خودکشی (آیا شما نیت یا قصد، حتی باندازه ای کوچک، دارید که بخواهید برنامه ای که گفتید را دنبال کنید؟) سؤال بپرسند. در نهایت، سؤالاتی که بطور مستقیم در دسترس بودن ابزار بالقوه مرگ آور برای خودکشی را مورد سؤال قرار می دهند در طی ارزیابی خودکشی مهم می باشند زیرا محدودیت ابزار یک راهبرد مؤثر پیشگیری از خودکشی می باشد که می تواند بآسانی توسط متخصصان بالینی پیاده سازی شود.
علاوه بر ایده خودکشی، دیگر شناخت های مرتبط با خودکشی جهت مورد ارزیابی قرار گرفتن توسط متخصصین بالینی این درک و شناخت می باشد که فرد باری بر روی بقیه می باشد (آیا شما فکر می کنید که باری بر روی بقیه هستید یا احساس می کنید دیگران بدون شما بهتر خواهند بود؟)، فکر می کند کسی مراقب آنها نیست (آیا شما احساس می کنید که از بقیه دورافتاده اید یا جداشده اید؟) و احساس نقص می-کند (احساس شکست در زندگی می کنید؟). پژوهش های اخیر نشان می دهند که این مؤلفه های سیستم باور خودکشی نه تنها پیش بینی کننده های قابل توجه ایده خودکشی و اقدام به خودکشی هستند بلکه همچنین اقدام به خودکشی در آینده را بهتر از ایده خودکشی فعلی پیش بینی می کنند .

حضور ناامیدی

یک شناخت ویژه دیگر که متخصصان بالینی باید ارزیابی کنند حضور ناامیدی می باشد که باور فرد است مبنی بر اینکه شرایط او ناامید یا غیرقابل تغییر است. متخصصان بالینی باید شدت و مدت زمان ناامیدی را مدت پرس و جو قرار دهند زیرا این عامل خطر خاص در اکثر بیماران خودکشی یافت می شود. همچنین داده های اخیر نشان می دهد که این خطر مرتبط با ناامیدی شرایطی می باشد که در میان افرادی که فاقد خوش بینی یا گرایش امیدوارکننده هستند افزایش می یابد .

عوامل حمایتی

آخرین مؤلفه ارزیابی خطر خودکشی بررسی متغیرهایی می باشد که با کاهش ریسک اقدام به خودکشی مرتبط هستند یا همان عوامل حمایتی می باشند. سؤالات ارزیابی کننده عوامل حمایتی ممکن است مواردزیر را شامل شوند:
• آیا شما دسترسی به خانواده یا دوستانی دارید که بتوانید با آنها صحبت کنید یا بر آنها تکیه کنید؟
• چه دلایلی برای زندگی کردن دارید؟
• چه چیزی مانع شما در اقدام به خودکشی می شود؟
عوامل حمایتی معمول جهت ارزیابی عبارتند از حمایت اجتماعی، حضور امید، حضور فرزندان در خانه، تعهدات مذهبی، ترس از رد شدن اجتماعی (ترس از مردن با خودکشی)، ترس از مرگ، مشارکت فعال، تعهد به درمان، و وجود مهارت های مؤثر حل مسئله یا مهارت های مقابله کردن. اگرچه عوامل خطر نسبت به عوامل حمایتی رابطه قوی تری با اقدام به خودکشی دارند، مداخلاتی که بر افزایش عوامل حمایتی تمرکز می کنند درحالیکه عوامل خطر را کاهش می دهند بسیار مؤثرتر از مداخلاتی می باشند که تنها بر کاهش عوامل خطر تمرکز می کنند.
مزایای تکمیل یک ارزیابی خطر خودکشی کامل یا دقیق در محیط های بالینی قابل توجه می باشند زیرا متخصصان بالینی که ارزیابی خطر خودکشی را مبنی بر مهمترین دامنه های مرتبط با خطر خودکشی انجام می دهند احتمالاً تصمیمات بالینی را با اعتمادبه نفس بسیار بیشتری از منظر تصمیم گیری بالینی اتخاذ می کنند. همچنین متخصصان بالینی می توانند اطلاعات بدست آمده در طی فرایند ارزیابی خطر را برای استفاده جهت توسعه توصیه های درمانی بعدی که برای کاهش خطر خودکشی کوتاه مدت (حاد) و بلندمدت (مزمن) طراحی می شوند، انتقال دهند.(سیارک)

آیا این مقاله علمی پژوهشی برای شما مفید بود لطفا نظرات خود را با کاربران به اشتراک بگذارید.

نظرات

در ادامه بخوانید...

افسردگی و سایر اختلالات روانی زندگی را کوتاه می کند

در
افسردگی و سایر اختلالات روانی زندگی را کوتاه می کند
افسردگی و سایر اختلالات روانی زندگی را کوتاه می کند.مبتلایان به یک اختلال روانی تشخیص داده شده ، در مقایسه با افرادی که چنین بیماری هایی را تجربه نکرده اند ، 7 تا 10 سال عمر کمتری دارند.
دانشمندان دانمارکی به این نتیجه رسیده اند که اختلالات روانی عاملی است که امید به زندگی را به میزان قابل توجهی کاهش می دهد - به طور متوسط ​​، تقریباً برابر با سالهای زیادی که سیگاری ها از دست می دهند.
 
متخصصان داده های پزشکی افراد بالاتر از 30 سال را که از 1995 تا 2015 در دانمارک زندگی می کردند ، بررسی کردند. درمجموع بیش از هفت میلیون نفر ، زن و مرد با شرایط بهداشتی مختلف مورد بررسی قرار گرفتند.
 
همانطور که مشخص شد بیشترین میزان مرگ و میر در افراد مبتلا به افسردگی است ، اما سایر اختلالات روانی و بیماری ها کاملاً عقب نمانده اند. به طور متوسط ​​امید به زندگی یک فرد مبتلا به اختلال روانی 7-10 سال کمتر از سایرین پیش بینی شده است.
 
دانشمندان معتقدند كه مطالعه آنها نشان می دهد كه پزشكان باید به وضعیت عمومی بیماران مبتلا به اختلالات روانی تشخیص داده شده توجه بیشتری كنند و شایسته است كه گفتگوها را با بستگان انجام دهیم تا در صورت وخیم تر شدن وضعیت ، درمان را تحت نظر بگیرند و زنگ خطر را به موقع به صدا در آورند.

نظرات

در ادامه بخوانید...

چگونه کلیشه های جنسیتی بر سلامت روان تأثیر می گذارد

در

سلامت روان

این واقعیت که بیماریها برای سهولت ، به طور عمده به "زن" و عمدتا "مرد" تقسیم می شوند ، باعث ایجاد عقاید تحریف شده در مورد اختلالات روانی می شود.

در مورد پدیده کلیشه های جنسیتی غالباً صحبت می شود ، اما به سختی می توان به این سوال پرداخت که دقیقاً چگونه بر سلامت روان تأثیر می گذارند. زنان "بیش از حد احساساتی" ، "حساس" قلمداد می شوند ، در حالی که مردان به دلیل بیش از حد احساساتی بودن مورد تمسخر قرار می گیرند. جامعه فرد را وادار می کند که مطابق نگرش های سنتی منسوخ (آنچه "عادی" تلقی می شود) زندگی کند و این نمی تواند بر وضعیت روحی و روانی فرد و سلامت روان  شخص تأثیر نگذارد.

وقتی زنان به دلیل احساساتی بودن بیش از حد مورد سرزنش قرار می گیرند ، به عنوان پیامی تلقی می شود که احساسات آنها ناکافی و بیش از حد است. این منجر به بیزاری از خود و زوال سلامت روان می شود - زنان ممکن است فکر کنند که چیزی در احساسات آنها اشتباه است. در واقع ، احساسات همه مهم است ، مهم نیست که چقدر قوی باشد.

 
هرکسی نمی تواند واکنش های خود را ردیابی کند و انفجارهای احساسی را کنترل کند ، اما این فقط می تواند سیگنالی برای تجدیدنظر در نگرش و ایجاد خط واکنش سازنده باشد. و هنوز هم ، این تنها یک مشکل برای یک فرد خاص است: حتی اگر این یا آن احساس به او آسیب برساند ، ما نباید در واقعیت آنها شک کنیم. ما فقط می توانیم نحوه واکنش به آنها را انتخاب کنیم.


به عنوان مثال، زنان به احتمال زیاد  با افسردگی تک قطبی تشخیص داده می شود، در حالی که مردان بیشتر احتمال دارد که با وابستگی به الکل تشخیص داده شوند  . برخی از محققان معتقدند که یک عامل ژنتیکی در پشت این امر وجود دارد که میزان استعداد افراد از یک جنس خاص به این اختلال را تعیین می کند.


 توضیح دیگری نیز وجود دارد: بیمار روانی به دلیل اینکه به ندرت به متخصصان مراجعه می کنند ، در اعضای یک جنس خاص کمتر قابل تشخیص است. مردانی که احساسات خود را نادیده می گیرند و به راحتی اعتراف نمی کنند که افسرده هستند. آنها ممکن است به وضعیت خود توجه نکنند ، که ممکن است جدی و تهدید کننده زندگی باشد. برای خانم   ها تجربه و ابراز چنین احساساتی قابل قبولتر است.

 

با توجه به آمار مربوط به اختلالات شخصیتی: مردان سه برابر بیشتر از زنان " sociopathy " (ضد اجتماعی) تشخیص داده می شوند . علاوه بر این ، زنان 75٪ بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی (BPD) را تشکیل می دهند. شیوع این بیماریها نیز تحت تأثیر کلیشه های جنسیتی است ، که براساس آنها زنان نه با اختلال ضد اجتماعی ، بلکه با عدم انسجام عاطفی و هیستریکالیسم مشخص می شوند.

 

درباره BPD . این کلیشه به مردان تحمیل می شود که باید درمورد مشکلات خود شکایت نکنند یا احساسات خود را نشان ندهند (نمونه مرد که نباید گریه کنه )و نگران آنها نباشند ، به همین دلیل بسیاری از افراد همیشه احساس خود را مخفی می کنند. از طرف دیگر ، زنان به احتمال زیاد خشونت ، تجاوز جنسی (حتی با محارم) را تجربه می کنند که از عواملی هستند که در ایجاد اختلال روانی و زوال سلامت روان تأثیرگذار هستند.


 این واقعیت که بیماریها برای سهولت ، به طور عمده به "زن" و عمدتا "مرد" تقسیم می شوند ، باعث ایجاد عقاید تحریف شده در مورد اختلالات روانی می شود. به عنوان مثال ارائه دهندگان خدمات بهداشتی ممکن است علائم BPD را در مردان نادیده بگیرند و تشخیص کاملا متفاوتی به آنها بدهند و این امر درمان را دشوار می کند.

 

هم زنان و هم مردان می توانند اثرات منفی تفکر کلیشه ای را تجربه کنند و جدایی جنسیتی می تواند منجر به تشخیص نادرست و زوال سلامت روان شود. با شناخت مضرات انگ زدن و تأیید احساسات دیگران ، بر این مشکل زوال سلامت روان فائق خواهیم آمد و به افراد کمک می کنیم تا برای مشکلات بهداشت روانی و سلامت روان خود درمان موثری داشته باشند.

نظرات

در ادامه بخوانید...