ترس از غذا و نحوه برخورد با آن 6 فوبیای غذایی معروف

در

غذا


ترس از غذا یک مشکل رایج است و تأثیر بسیار منفی بر کیفیت زندگی دارد. همراه با یک متخصص ، ما می فهمیم که هراس غذایی چیست و چگونه می توان با آن کنار آمد.


انواع زیادی از فوبیا وجود دارد ، به عنوان مثال ، اکروفوبیا (ترس از ارتفاع) ، کلاسترافوبیا (فضاهای بسته) ، آرخنوفوبیا (ترس از عنکبوت) ، هوازی هراسی (ترس از پرواز). اینها از رایج ترین ترسهایی است که در زندگی با آنها روبرو هستیم ، اما با وجود این ، می توانیم با آنها زندگی کنیم ، به سادگی از عوامل فوبیا جلوگیری کنیم.

 

اما تعدادی از ترس ها وجود دارد که بسیاری حتی از آنها نمی دانستند - آنها با غذا در ارتباط هستند و می توانند به سلامتی انسان آسیب برساند ، زیرا اجتناب از آنها بسیار مشکل ساز است. ما این موضوع را به همراه متخصص تغذیه با جزئیات بیشتری خواهیم فهمید.

 

سیبوفوبیا

زن

 

بیایید با جهانی ترین هراس - ترس از غذا - شروع کنیم. این مسئله اغلب با بی اشتهایی اشتباه گرفته می شود ، اما این دو مورد کاملاً متفاوت است: افراد مبتلا به بی اشتهایی از غذا "ترسیده اند" ، زیرا این امر می تواند به کنترل وزن آنها آسیب برساند و باعث بی تاسبی اندام آنها شود. اما کسانی که به سایبوبیا مبتلا هستند و از خوردن وحشت دارند ، نه به دلیل تمایل به کنترل وزن ، بلکه به دلیل ترس از مرگ. 

 

فوبیا می تواند در کودکی ایجاد شود ، وقتی کودک مثلاً با بعضی از محصولات احساس خفگی  کرده و روان او یک نگرش ایجاد کرده: غذا شر است ، می تواند آسیب برساند. پس از خوردن غذا ، فرد دچار حالت تهوع می شود ، ضربان قلب مکرر و ناهمواری شروع می شود ، از فکر غذا  عرق می کند ، احساس اضطراب ، عصبی ، سرگیجه و ... می کند ، به عبارت دیگر ، حمله وحشت شروع می شود.

 

این ترس را باید بسیار جدی گرفت ، زیرا ما نمی توانیم  غذا نخوریم. اجتناب از غذای خاصی که باعث ترس می شود یک چیز است ، اما اجتناب کامل از غذا می تواند عواقب بسیار منفی از جمله بیماری جدی و حتی مرگ را به دنبال داشته باشد. 

بنابراین ، در مورد چنین هراسی ، ضروری است که با یک روان درمانگر مشورت کنید و به طور موازی تحت نظارت یک متخصص تغذیه قرار بگیرید - تلاش مشترک متخصصان برای غلبه بر این مشکل کمک می کند.

 

میکروفوبیا

 قارچ

شما می توانید به طور کلی از غذا بترسید ، یا می توانید از قارچ بترسید - یک فرد مبتلا به میکو فوبیا ترس شدیدی از مسمومیت با این محصول دارد. در این حالت ، عوامل زیر می توانند دلایل بروز فوبیا باشند: 

تجربه گذشته - مسمومیت شدید با قارچ ، که نگرش بیشتر نسبت به این محصول را تحت تأثیر قرار می دهد

داستانهایی از آشنایان یا دوستان در مورد مسمومیت اغلب شنیده می شود ، حتی در قالب شوخی

مقالات ، فیلم ها در تلویزیون و اینترنت در مورد مسمومیت مداوم با قارچ ، به ویژه در دوره پاییز و بهار.

به نظر می رسد شما می توانید با این ترس هراس داشته باشید و سعی کنید از محصول محرک ترس جلوگیری کنید ، اما این ساده نیست. به عنوان مثال ، اگر یک همکار در محل کار خود ، یک پیتزا یا ماکارونی همراه با قارچ سفارش داده باشد ، ممکن است یک فرد مبتلا به میکروفوبیا دچار حمله وحشت شود - در حال حاضر با علائم آشنا (از سرگیجه تا حالت تهوع) است. با یافتن قارچ در ظرف خورده ، بیمار مبتلا به اختلال مشابه ممکن است علائمی را که با مسمومیت معمولی ظاهر می شود ، احساس کند ، حتی اگر قارچ طبیعی باشد - استفراغ ، اسهال ، اختلال در سیستم عصبی مرکزی ، غش ، ضعف و تب. 

این مشکل همراه با متخصصان نیز حل می شود - درمان  به اصلاح اوضاع کمک می کند.

 

کارنوفوبیا

گوشت

اگر شخصی را مشاهده کنید که گوشت نمی خورد ، ممکن است گیاهخوار نباشد ، بلکه شخص  از خوردن گوشت رنج می برد. درست مثل لحظه شکل گیری هراس های دیگر ، این ترس ممکن است ناشی از دلپذیرترین خاطرات گذشته نباشد:

در کودکی یا سن هوشیاری ، شخص نحوه کشتن یک حیوان را دیده است.

پس از خوردن گوشت مسمومیت شدیدی رخ داد

هنگام ریز کردن گوشت دست خود را بد جور بریده است.

 

کارنوفوبیا اغلب با مشاهده گوشت خام با علائم زیر بروز می کند: حالت تهوع ، سبکی سر ، حمله وحشت. اما گوشت سرخ شده که خونی دیده نمی شود  ممکن است هیچ احساسی منفی در فرد مبتلا به این فوبیا ایجاد نکند - بنابراین همه افراد با چنین ترس از غذاهای گوشتی اجتناب نمی کنند. با این حال ، این اختلالات هنوز به مداخله احتیاج دارند ، زیرا با آسیب روانی و استرس همراه هستند.

 

لاهانوفوبیا

سبزیجات

 

همه ما در دوران کودکی علاقه زیادی به کلم بروکلی و کرفس نداشتیم ، اما افرادی هستند که ترس غیر منطقی از همه سبزیجات و میوه ها (کمتر توت) دارند. 

این اختلال روانی همچنین می تواند نتیجه آسیب در سنین پایین باشد - به عنوان مثال ، والدین اغلب کودک را تحت فشار قرار می دهند و او را مجبور به خوردن سبزیجات می کنند ، در نتیجه کودک شروع به نفرت از هرگونه سبزیجات و بعداً این نفرت تبدیل به ترس شده است. 

رژیم غذایی یک فرد مبتلا به این اختلال ممکن است شامل غلات ، گوشت ، ماهی و محصولات لبنی باشد ، اما حتی یک تکه هویج ، خیار یا کلم کوچک می تواند منجر به وحشت شود. حتی اگر غذای معمول در یک بشقاب با سبزیجات یا میوه ها باشد ، در این صورت فرد مبتلا به لاهانوفوبیا آن را نمی خورد. بو ، بافت ، طعم و مزه این غذاها همه منجر به افزایش تعریق ، تپش قلب و حملات وحشت می شود. 

این فوبیا به لطف کار روانشناسان و متخصصان تغذیه نسبت به سایرین آسانتر قابل درمان است. بدون سبزیجات ، حتی اگر می خواهید به یک رژیم غذایی سالم پایبند باشید ، رژیم ما به همان اندازه کامل نخواهد بود و بنابراین باید سریعاً از متخصصان کمک بگیرید.  

 

اختلال هراسی

ماهی

در این صورت ، مسئله کاملاً مربوط به ترس نخواهد بود ، بلکه نگرشی تحقیرآمیز نسبت به کل دسته ماهی ها و ماهی های فلس دار خواهد بود. ظاهر  محصولات ناخوشایند ، مقیاس های تیز ، بو - همه اینها می تواند انزجار را تحریک کند ، که بعدا به یک ترس تبدیل می شود. 

دلایل این مشکل دوباره در دوران کودکی نهفته است. به عنوان مثال ، یکی از اقوام از یک سفر ماهیگیری ماهی آورد و آن را به دستشویی انداخت. ماهی می تواند از آب بیرون بپرد ، کودک را بترساند ، علاوه بر این ، ماهی می تواند تحت تأثیر تقلای زیاد ، تلاش کند تا از آن خارج شود. همچنین ، شخص می تواند هنگام خوردن ماهی  از استخوان احساس خفگی کند و این تجربه باعث نگرش منفی نسبت به محصول می شود.

با یک رویکرد درست در درمان این ترس با یک روانشناس می تواند به نتیجه مطلوب برسد - فرد می تواند از ترس خلاص شود و ماهی را به رژیم غذایی خود وارد کند (و حتی از ظروف ماهی لذت ببرد بدون اینکه از دیدن آکواریوم غش کند).

 

ماژیروکوفوبیا

زن

 

فرد مبتلا به این نوع فوبیا جذب یک برنامه آشپزی نمی شود ، نصف یک شام خوشمزه را دوست نمی خورد و یا یک مهمانی شام ترتیب نمی دهد - واقعیت این است که او از آشپزی ترس دارد. به نظر می رسد که این هراس چندان خطرناک نیست ، زیرا واقعیت مدرن گزینه های زیادی برای تحویل وعده های غذایی آماده ارائه می دهد. اما همه چیز خیلی ساده نیست. 

واقعیت این است که افرادی که از چنین فوبیایی رنج می برند به هیچ وجه نمی توانند آشپزی کنند - این مربوط به صبحانه ، پختن وعده های غذایی اولیه برای میان وعده ها ، نوشیدنی ها است. البته می توانید کیت های غذایی آماده سفارش دهید اما همه توانایی مالی ندارند که از این طریق یک مشکل جهانی را حل کنند.

 

غالباً ، ماژیروکوفوبیا در میان کمال گرایانی رخ می دهد که عاشق ارائه زیبا ، طراحی صحیح ظرف و ترکیب صحیح مواد هستند. علاوه بر این ، از جمله دلایل زیر است:

ترس از اینكه این شخص ممكن است افرادی را كه برای آنها آشپزی می كنند مسموم كند

ترس از ایجاد تأثیر منفی بر دیگران در صورت خراب شدن ظرف

 

نگران نباشید که  با وضعیت اجتماعی دیگران مطابقت داشته باشید. به عنوان مثال ، این نگرش تحمیلی مبنی بر اینکه یک همسر و مادر خوب باید هر روز انواع وعده های غذایی خوشمزه را برای کل خانواده بپزد ، می تواند باعث ایجاد استرس و وحشت شود ، که در نهایت منجر به بروز چنین ترس و هراسی می شود.

نگرانی های مربوط به اختلاف بین غذای واقعی تهیه شده توسط شخص و تصویری که وی ارائه می دهد (به عنوان مثال ، با عکس از اینترنت یا کتاب آشپزی) 

 

همچنین می توان با کمک روانشناس با این ترس مقابله کرد - شروع به پختن وعده های غذایی اساسی می کند ، فرد به تدریج با روند پخت و پز سازگار می شود. اما در این حالت ، کنترل مداوم بسیار مهم است ، زیرا به عنوان مثال ، یک ساندویچ که کره آن افتاده است می تواند وضعیت را بسیار بدتر کند ، و یک پیاز سوخته در یک ماهیتابه ، دوباره شخص را به اوج حالت وحشت تبدیل می کند. 

 

درک این نکته مهم است که ، به طور کلی ، فرد می تواند رژیم غذایی خود را طوری تنظیم کند که از غذاهایی که باعث ترس می شوند ، اجتناب کند. با این حال ، هر فوبیا یک مشکل روانی جدی است که نیاز به مداخله دارد ، بنابراین شما نباید از ترس خود فرار کنید ، سعی کنید آنها را حل کنید و هماهنگی و لذت را به زندگی برگردانید.

نظرات

در ادامه بخوانید...

احساسات ذاتی نیستند بلکه بستگی به محیط پیرامون شما دارد

در

احساسات بخش عظیمی از زندگی یک فرد را در بردارد. احساسات حائز اهمیت و ضروری هستند چراکه اطلاعاتی را در مورد آنچه مرتبط با ماست فراهم می‌کند. احساسات بیانگر نیازهاست و نیازها مسیری را به‌سوی عملکرد ایجاد می‌کند. آن‌ها داستان زندگی ما، به روایات ما، معنا می‌بخشند و درنتیجه در خودسازی ما نقش عمده‌ای را ایفا می‌کنند. بررسی‌های تصویربرداری نشان می‌دهد که احساسات در نواحی قشری زیرین مغز واقع‌شده‌اند و مدیریت "آگاهانه" آن معمولاً مربوط به بخش فعالیت قشر پیش پیشانی است، به این معنا که به‌منظور کاربرد هدفمند آن‌ها، برخی از عملکردهای اجرایی است دخیل شوند. ترس، خشم، اندوه، شادی، اعتماد، نفرت احساسات انسان‌ها هستند. احساسات تعیین‌کننده واکنش یک فرد در یک وضعیت ایجادشده است. احساسات اغلب به‌عنوان قانون‌شکنان اجتماعی در نظر گرفته می‌شوند، به دلیل واکنش‌های احساسی با الگوهای اجتماعی پذیرفته‌شده مطابقت ندارد. مطالعه‌ای جدید کشف کرده است که احساسات در بدو تولد وجود ندارند و درواقع عبارات شناختی هستند که جمع‌آوری داده‌های محیط پیرامون منتج می‌شوند.

پژوهش مذکور منتشرشده در مجموعه مقالات مجله آکادمی ملی علوم اظهار داشت که، "مکانیزم های مغزی که احساسات عاطفی آگاه را تشدید می‌کنند اساساً تفاوتی با مکانیزم هایی که منجر به تجربه‌های آگاهانه ادراکی می‌شوند ندارند."

جوزف لدوکس از مرکز دانشگاه نیویورک درزمینهٔ علوم عصبی گفت: "ما استدلال می‌کنیم که تجربه‌های آگاهانه، صرف‌نظر از محتوای آن‌ها، از یک سیستم در مغز نشاءت می‌گیرند. به‌طور خاص، تفاوت بین حالات هیجانی و غیر عاطفی در انواع داده‌های ورودی است که توسط یک شبکه قشر کلی شناختی، یک شبکه موردنیاز برای تجربه‌های آگاهانه پردازش می‌شوند. "
با توجه به نظرات لدوکس، احساسات یک محصول جانبی پاسخ‌های رفتاری است که توسط مدارهای بقا و پایایی بروز می‌کند. بنابراین مسیرهای عصبی مسئول برای کسب مواد غذایی می‌تواند احساسات از شادی و لذت بعد از شام شکرگزاری را ایجاد کند. در عوض، مدارهای بقا مسئول رفتار دفاعی شروع یک پاسخ جنگ‌وگریز است که به‌منزله ترس درزمانی است که ارگانیسم درمی‌یابد چنین پاسخی مورد هدف قرارگرفته است. نتایج نشان داد که مطالعه موجود ایمن موضوع که احساسات ذاتاً در مدارهای قشری مغز برنامه‌ریزی‌شده‌اند را رد می‌کند. بنابراین احساسات اغلب متفاوت از عبارات شناختی ضمیر آگاه (وجدان)، مانند احساسات مرتبط با ادراک محرک‌های خارجی در نظر گرفته می‌شوند.
احساسات پاسخی به آنچه مغز ما از مشاهدات ما استخراج می‌کند نیست، اما از آرایه روانی ما ذاتاً با توجه به هرگونه نتیجه‌گیری از پژوهش جدایی‌ناپذیر هستند. پس از موردتوجه قرار دادن دانش‌پژوهی موجود در هر دو مقوله شناخت و احساسات، محققان معماری کاملاً متفاوتی برای احساسات را درک کردند. نتایج حاصل از این پژوهش، احساسات را به‌عنوان حالات منظم بالاتر تعبیه‌شده در مدارهای قشر تعریف می‌کنند. بنابراین، حالات هیجانی شبیه به دیگر حالات آگاهی است و به‌طور ذاتی در مغز ما برنامه‌ریزی نشده است.

 این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید.  (سیارک

ترجمه  itrans.ir

نظرات

در ادامه بخوانید...

کودکان و ترس (بخش اول)

در

کودکی دنیای عجیب و غریبی است. احساسات و آرزوهای بسیار متفاوتی با دوران بزرگسالی دارد. خنده‌ها و گریه‌هایش فرق دارد و همچنین ترس‌های خاص خود را نیز دارد. چندان خوشایند و کاربردی نخواهد بود اگر در اینجا ترس‌های دوران کودکی را مفصلا مورد کنکاش و بحث قرار دهیم زیرا از حوصله‌ی مطالعه خارج خواهد بود. هدف من در اینجا این است که راهکارهایی هر چند ساده، برای کمک به کودکان برای کنترل و غلبه بر ترس‌هایشان ارائه دهم.

ما در اینجا ترس در دوران کودکی را مفروض انگاشته‌ایم زیرا کسی نمی‌تواند این ترس‌های موهوم و گاها بی‌پایه و اساس را انکار کند. همه‌ی ما درجاتی از ترس را در دوران کودکی خود احساس کرده‌ایم. شاید شب‌ها از ترس موجوداتی خیالی خوابمان نبرده و یا دیر خوابیده‌ایم. حتی شاید این ترس‌ها باعث شده تجربیاتی برای ما رقم بخورد که تاکنون در مورد آن‌ها با کسی حرفی نزده‌ایم. تمام این موارد ممکن است، زیرا ترس‌های دوران کودکی، جزئی جدایی ناپذیر از روند بزرگ شدن ما را تشکیل می‌دهند. بسیاری از این ترس‌ها تجربیاتی مشترک در بین همه‌ی ما بوده است. مانند ترس از تاریکی و یا ترس از تنهایی و ترس‌هایی فراگیر مانند هراس از موجوداتی خیالی و ترسناک. راهکارها ساده خواهند بود و عملی. تنها کافیست که کمی وقت بگذارید.

 

1- ریشه‌ی اصلی ترس را کشف کنید

این وظیفه در درجه‌ی اول بر عهده‌ی پدر و مادر، و در درجه‌ی دوم بر عهده‌ی مربیان تحصیلی در دوران تحصیل و مدرسه خواهد بود. برای شروع کار باید از خود بپرسید که کودکتان از چه چیز یا چیزهایی هراس دارد. اما برای فهمیدن آن هرگز این اشتباه بزرگ را مرتکب نشوید. شاید از خود بپرسید که کدام اشتباه بزرگ؟ اشتباه بزرگ این است که مستقیما از کودک در خصوص ترس‌هایش سوال بپرسید. شاید کودک بلافاصله با روی باز شما را بپذیرد و با شما در خصوص در میان گذاشتن ترس‌هایش همراه شود، اما ما به دنبال این نیستیم.زیرا کودک بعد از این درد و دل، لاجرم کمک و مساعدت‌های شما را برای مبارزه با ترس خود طلب خواهد کرد. اینکه شما باید به کودک خود در پشت سر گذاشتن ترس‌هایش کمک کنید هیچ شکی نیست، و شاید بهتر باشد که بگویم این وظیفه‌ی شما است. اما منظور من در اینجا این است که شما مستقیما نباید مانند یک ناجی و قهرمان بلامنازع عمل کنید، بلکه شما باید از کودک خود قهرمانی برای مبارزه با ترس‌هایش بسازید، شما می‌توانید به سمت معاونی و یا مشاوری این قهرمان کوچک بسنده کنید.(سیارک)

اما چگونه باید آغاز کرد؟ برای هم صحبتی با کودک خود وقت بگذارید. به جای اینکه از کودک خود بپرسید که از چه مسائلی می‌ترسد، سعی کنید با قدرت کلام خود به گونه‌ای صحبت کنید که کودک خودش به گونه‌ای هرچند غیرمستقیم به ترس‌هایش اذعان کند. راهکارها را خودتان می‌توانید پیدا کنید. اما استفاده از تجربیات دیگران را نیز برای نتیجه‌گیری سریع‌تر می‌تواند بسیار مفید باشد. برای مثال، من در چند مورد به راحتی موفق شده‌ام که ترس‌های درون وجود بچه‌ها را استخراج کنم. من اسم این شیوه را هم‌نوایی با ترس کودکان می‌نامم. روش کار بسیار ساده و در عین حال با نتایجی معمولا سریع و جذاب است.

برای شروع این روش، شما نیاز دارید که در ابتدا به خوبی اعتماد کودک را جلب کنید. این کار می‌تواند با تعریف یک داستان، بازی کودکانه و یا هر شکلی از ارتباط و عمل که شما را به کودک نزدیک‌تر می‌کند صورت پذیرد. بعد از اینکه مرحله‌ی اول را به خوبی پشت سر گذاشتید، فاز دوم را اجرا کنید. در این مرحله شما باید از ترس‌های دوران کودکی خود با کودک خود سخن بگویید. خجالت نکشید. ارزش شما در برابر کودکتان با این حرف‌ها تنزل نخواهد کرد زیرا این پایان کار نیست، ما به دنبال نتایج هستیم. بعد از اینکه شما در خصوص این مسائل با کودک خود صحبت می کنید، باید سعی کنید که کودک خود را با خودتان همراه کنید.

برای مثال، فرایند یکی از تجربیات خودم را برای شما بیان می کنم. با کودکی که می‌دانستم در برخی از موارد ترس‌هایی در وجودش شکل گرفته است هم صحبت شدم. توانستم به خوبی نظرش را جلب کنم و هنگامی که اطمینان حاصل کردم که او به من اعتماد کرده است، فرایند اصلی را آغاز کردم. برای نمونه به او گفتم که وقتی کوچک و در سن تو بودم، همیشه از تاریکی می‌ترسیدم. ترجیح می‌دادم که هر شب چراغی هرچند کوچک و کم سو در اتاق خوابم روشن باشد. از زوایای مختلف ترس خودم برایش گفتم. می شد به خوبی دریافت که کودک یک همدرد برای خود یافته است تا به این باور او را برساند که او تنها کسی در این دنیا نیست که با این ترس درگیر است.(سیارک)

این همان زمانی است که من اسم آن را زمان طلایی برای حمله به سوژه می‌نامم. این فرصت برای شما چندان طولانی نیست و شرایط به گونه ای است که ذهن کودک در اوج آمادگی برای دادن پاسخ‌هایی صادقانه به شما دارد. بلافاصله سؤال کلیدی خودم را از کودک پرسیدم. سوال این است: " به نظر تو، چرا من از تاریکی می‌ترسیدم؟". اینجا شما مانند یک بیمار خواهید بود که کودک قرار است جواب‌های شما را بیابد و به شما ارائه دهد. کودکان دراینشرایط جواب‌های بسیار متنوعی را خواهند داد. کودکان هرچقدر هم که درونگرا باشند، معمولا تحت این شرایط در جواب شما نخواهند گفت که نمی‌دانم!.

کودک مورد نظر ما جواب‌های جالب و در عین حال صادقانه به سوال من داد. اولین جواب او همان چیزی بود که من به دنبال آن بودم. وی در جواب من گفت که شاید در تاریکی موجوداتی وجود داشته باشند که شما از آن می‌ترسیدید! بله درست است. کودک، دلیل ترس خود از تاریکی را، ناخودآگاه برای شما بیان کرده است. من هم از فرصت  به وجود آمده نهایت استفاده را نه، بلکه نهایت سوءاستفاده را بردم و سوال تکمیلی را پرسیدم: " مثلا چه موجوداتی؟". جواب‌ها جالب‌تر شد، زیرا کودک از موجوداتی نام برد که زاییده‌ی ذهن کودکانه‌ی وی نبودند، بلکه منشأیی کاملا بیرونی داشتند. مانند موجوداتی خیالی که در برخی از فیلم‌ها و داستان‌ها با آنها آشنا شده بود. داستان جالب تر شد.

این نمونه، یعنی ترس از تاریکی، از ترس‌های همه گیر است که به دلیل رواج آن کمی ویژه در خصوص آن بحث کردم. شما باید سایر ترس‌ها را کشف کنید. شما این توانایی را دارید. این نوشتار را به منزله‌ی اولین گام در راستای حذف ترس‌های کودکان در نظر بگیرید. در گام‌های بعدی، در راستای مقابله با ترس های کودکان، همراه ما باشید. ادامه دارد...ترجمه  itrans.ir

 

نظرات

در ادامه بخوانید...

استارتاپ موفق از این احساسات دوری می کند

در

 

یکی از دشوارترین چیزهایی که باید برای تبدیل شدن به یک استارتاپ موفق بر آن غلبه کنید، خودتان هستید. شاید از خودتان بپرسید چرا این را میگویم؟ دلیل این است که اهمیتی ندارد از چه قوانینی استفاده میکنید و آن قوانین تا چه حد خوب هستند، در هر صورت، اگر احساسات خود را کنترل نکنید، موفقیت تجاریتان دچار اختلال شده و یا کاملا از مسیر موفقیت خارج میشوید. اطمینان داشتن به قوانینتان و همچنین داشتن انضباط کافی برای تبعیت از آنها، کلید موفقیت شما در کنترل احساساتتان است. این سه مورد، مهمترین احساساتی هستند که باید مراقب آنها باشید: ترس، طمع، و امید.

ترس

اجازه بدهید با ترس شروع کنیم. ترس را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: ترس از دست دادن، و ترس به دست نیاوردن یک منفعت. ابتدا به بحث در مورد ترس از دست دادن میپردازیم. برندگان جایزه نوبل نشان داده اند که اندوه از دست دادن یک دلار تنها، از شادی به دست آوردن سه دلار بیشتر است. بنابراین، غم از دست دادن میتواند باعث شود که بهترین استارتاپ ها نیز برای جلوگیری از اندوه بیشتر، دست به کنار گذاشتن سیستم خود بزنند. کلید موفقیت در این مسئله این است که از قوانین تبعیت کنیم، مخصوصا بعد از اینکه یک یا دو بار دچار زیان شده ایم. دومین اثر ترس، که چندان به آن پرداخته نشده است، ترس به دست نیاوردن منفعت است، که میتواند به اندازه ترس از دست دادن قوی و تاثیرگذار باشد. این مسئله اغلب باعث فشار آوردن به خود برای انجام یک معامله میشود؛ این کار مثل تماشای ویترین مغازه ها میماند، ویترینها را نگاه میکنید اما چیزی که میخواهید را پیدا نمیکنید. وقتی معامله خوبی وجود ندارد، نباید به موقعیت موجود فشار بیاورید. علاوه بر این، اگر یک مورد را از دست دادید، و آن مورد شروع به حرکت در مسیری کرد که به نفع شما بود، تعقیب معامله و دیر وارد عمل شدن از روی ترس از دست دادن یک موقعیت خوب، اغلب منجر به نتیجه ای منفی میشود. به تعقیب معامله نپردازید. اگر معامله ای را از دست دادید، فراموشش کنید و منتظر موقعیت خوب بعدی بمانید.

طمع

طمع میتواند خیلی قدرتمند باشد. در واقع، طمع میتواند به اندازه ترس قدرت داشته باشد. طمع یکی از احساساتی ست که میتواند به سادگی منجر به سقوط یک استارتاپشود. طمع میتواند باعث شود یک استارتاپبرای کسب منفعت بیشتر، قوانینش را کنار بگذارد، و یا ممکن است منجر به این شود که استارتاپبیش از حد منطقی شرایط جاری بازار، در یک موقعیت ساکن بماند. طمع اغلب باعث میشود استارتاپبا انتظاراتی غیر منطقی وارد یک موقعیت شود. ارزیابی وضعیت جاری و ساکن نماندن در یک نوع تجارت به منظور به دست آوردن سود بیشتر، و همچنین پرهیز از دیر وارد شدن به یک تجارت برای به دست آوردن منافعی بیشتر از آنچه که قوانینتان حکم میکنند، از اهمیت بالایی برخوردارست.

امید

امید احساسی ست که وقتی قوانین را میشکنیم و امیدواریم که معامله "خود به خود" ختم به خیر خواهد شد، وارد بازی میشود. یکی از مثالهای این مسئله زمانی ست که از روی هوس و بدون درست در نظر گرفتن قوانین معین شده، وارد یک معامله میشویم. مثال دیگر زمانی ست که به امید به دست آوردن سودی بیشتر، وارد موقعیتی میشویم که برای حساب بانکی ما بیش از اندازه بزرگ است (این مثال را میتوان در گروه طمع نیز قرار داد). علاوه بر این، بیش از اندازه باقی ماندن در یک موقعیت که باعث ضرر هم میشود، و امید داشتن به اینکه بازار دوباره بر وفق مراد ما خواهد شد و "نجاتمان" خواهد داد، نیز یکی از مثالهای دیگر امید است.

در آخر، اهمیت بسیاری دارد که از اشتباهاتمان درس بگیریم، نقاط ضعفمان را شناسایی کنیم، و بر روی کنترل احساساتمان کار کنیم. اگر بتوانیم این احساسات را درک و کنترل کنیم، قادر خواهیم بود به صورتی به مراتب اثربخش تر دست به معامله و تجارت بزنیم.ترجمه  itrans.ir

 

نظرات

در ادامه بخوانید...

ارزیابی ریسک

در

اکثر مردم می دانند که ریسک کشته شدن توسط هواپیمای در حال سقوط، کم ، اما محدود می باشد. در حالی که بسیاری از مردم این را به عنوان ریسک قابل ملاحظه ای در نظر نمی گیرند، متعجب خواهند شد اگر بدانند ریسک کشته شدن توسط هواپیمای در حال سقوط چهار برابر ریسک آستانه ای (احتمال یک در میلیون) است که آژانس حفاظت از محیط زیست ایالات متحده (EPA) در ارزیابی استانداردهای سامان دهی سموم از آن استفاده می کند. حتی تعجب آورتر این است که چگونه شماری از مردم متوجه ریسک تلفات ناشی از برخورد ستارۀ دنباله دار بزرگ و یا سیارک می شوند.
بسیاری از زمین شناسان بر این باورند که برخورد سیارک منجر به انقراض دایناسورها شده است. احتمال برخورد شیء عظیمی با قطر حدودا 2 کیلومتر به زمین در سال تقریبا یک در میلیون می باشد. چنین رویدادی موجب تلفات شدید انسانی در سراسر این سیاره در مقیاسی بسیار بزرگ خواهد شد. این ریسک برای یک فرد در حدود 1 در میلیون در سال، و یا 1 در 20000 در طول عمر 50 سال می باشد.3،4 از نظر ارزیابی ریسک، این 50 برابر بزرگتر از ریسک های معمول در نظر گرفته شده توسط EPA، و بیش از 250 برابر بزرگتر از استانداردهای محافظه کارانۀ ریسک مورد استفاده در EPA می باشد. هنگامی که ریسک زیست محیطی به این بزرگی مورد توجه EPA قرار بگیرد، بی شک ملاحظات نظارتی و، به احتمال بسیار زیاد، پوشش خبری را نیز به خود جلب می کند.5 با این حال، هیچ نشانه ای از احساس خطر بخصوصی در عموم مردم نسبت به احتمال بسیار بزرگ اصابت هواپیما و یا سیارک دیده نمی شود.
این امر به ویژه با توجه به اینکه چنین فاجعۀ نجومی می تواند قابل اجتناب باشد، جالب توجه بوده و پرسش هایی در مورد اولویت های ریسک و منابع ایجاد می کند. می توان یک سیستم برآورد نجومی به منظور تدارک سیستم هشدار دهنده ای برای تشخیص اجسام خودسر ایجاد کرد. برای منحرف کردن سیارک تازه کشف شده ای به مسیر دیگری برای دور کردن آن از زمین، می توان فن آوری های زیادی را توسعه داد. این کار یقینا پرهزینه خواهد بود، با این وجود هنوز هیچ درخواست عمومی قابل توجهی برای ایجاد چنین سیستمی صورت نگرفته است. این به راستی عجیب به نظر می رسد، چرا که ظاهرا مردم آمریکا (و بسیاری دیگر از کشورهای توسعه یافته) مایل به صرف مبالغ تقریبا نامحدودی برای دفع زباله های هسته ای می باشند، که خطر بینهایت کمتری نسبت به برخورد سیارک دارد.
در کتاب موهبت ترس ، گاوین دِ بِکِر استدلال می کند که "ترس واقعی یک موهبت است. این نشانه ای برای بقاء می باشد که تنها در صورت وجود خطر به صدا در می آید. با این حال، ترس بیجا سلطه ای بر ما دارد که بر روی هیچ موجود دیگری بر روی زمین ندارد. در صورتی که لزومی ندارد به این شکل باشد." ارزیابی ریسک، روش بسیار دقیقی برای سنجش جمعی و اشتراک این "ترس واقعی" ارائه می دهد. چنین ارزیابی هایی در شناخت و بررسی تعصبات غیر منطقی و عوامل دیگری که بر تصمیم گیری ها تاثیر داشته و منجر به تخصیص نادرست بودجه می شوند، می توانند سودمند باشند. با این کار، امکان وقوع فجایع ناشی از درک ساده لوحانه که در قالب تفکر منطقی خود را پنهان می کند، به طور قابل توجهی کاهش می یابد.
تعاریف زیادی برای ریسک به کار برده می شود. این تعریف بسته به کسی که آن را به کار می برد، تغییر می کند. کووللوو مرکوفر ریسک را بدین صورت تعریف می کنند: "امکان یک نتیجۀ نامطلوب، و عدم قطعیت در وقوع، زمان بندی، و یا اهمیت این نتیجۀ نامطلوب". بسیاری از دانشمندان ریسک را به عنوان نوعی آسیب که ممکن است رخ دهد، احتمال وقوع آن و تعداد افراد متاثر از آن تعریف می کنند.
از طرف دیگر، عموم مردم بیشتر به ویژگی های کیفی و مربوط به برنامه ریزی، مانند منشاء ریسک (ریسک طبیعی در مقابل ریسک ایجاد شده توسط بشر)، تحمیلی و یا عامدانه بودن ریسک، توزیع عادلانۀ ریسک بین جمعیت، و توان افراد برای کنترل ریسک، اهمیت می دهند. استفاده متناقض و مبهم از این کلمه، منشاء انتقادات و سردرگمی های قابل ملاحظه ای بوده است.
ریسک در کاربردهای رسمی تر و کمّی، متناسب با نتیجۀ مورد انتظار از یک رویداد و احتمال این رویداد می باشد. به عبارت دیگر، "ریسک ترکیبی است از احتمال وقوع یک رویداد خطرناک و یا قرار گرفتن در معرض خطر و شدت بیماری یا آسیبی که این رویداد و یا قرار گرفتن در معرض خطر می تواند ایجاد کند.ترجمه  itrans.ir 

نظرات

در ادامه بخوانید...

فوبیا یا ترس غیر منطقی

در

برخی از ترس ها واقعا فلج کننده هستند.

همه تلاش ما بر این است که با این ترس غیرمنطقی  یا فوبیا برخورد کنیم اما هر بار از این که از چیزی می ترسیم که برای دیگران شاید مسخره باشد، هم خجالت زده شده و هم احساس ضعف می کنیم. اما شاید تا به حال به فکر درمان نبوده ایم و هر بار از بار پیش احساس ترس بیشتری کرده ایم. خبر خوب این است که این ترس ها درمان دارند. در این جا به شما راه درمان این نوع ترس ها که معمولا غیر منطقی هستند را پیشنهاد می کنیم.

پیش از هر چیز باید بدانید که ترس انواع مختلفی دارد.

یکی از انواع آن ترس های غیر منطقی ، کلاستروفوبیا یا بیماری تنگناهراسی نام دارد.

ترس تا حدودی طبیعی است و همین احساس ترس بوده است که اجداد ما را از خطرات حفظ کرده است. اما ترس غیر منطقی یا فوبیا به ترسی فلج کننده می گویند که فرد در مقابل چیزی یا کسی چنان احساس ضعف می کند که نمی تواند تصمیم گیری های درستی انجام دهد. شاید این ترس از دیدگاه برخی از افراد مسخره به نظر رسیده و شما را به خاطر ترستان مسخره کنند. اما به یاد داشته باشید که این طبیعی است که شما از چیزی بترسید ولی به فکر درمان آن نباشید غیر طبیعی است.

در سیارک بخوانیم : ارزیابی ترس های بیمارستانی در کودکان

حال فرض کنید فردی از گربه ها می ترسد. این شخص ممکن است از سگ نیز هراس داشته باشد. این مورد را تعمیم محرک می نامند. در این جا فرد زمانی که از گربه هراس دارد، ذهنش بی اختیار آن را به سگ و برخی اوقات به روباه یا هر چهارپای دیگری تعمیم داده و همان احساس ترس فلج کننده را ایجاد می کند. این ترس ها را می توان در چندین مرحله درمان کرد. اما اگر احساس کردید نمی توانید به تنهایی از پس درمان خود بربیایید توصیه می کنیم به یک روانشناس مراجعه کنید. زیرا او می تواند به طور علمی مشکل شما را ریشه یابی کند. از این که مسخره  بشوید نگران نباشید روانشناس کاملا ترس شما را درک کرده و در درمان آن شما را یاری خواهد داد. اکنون به بیان مراحل درمان بیماری ترس غیر منطقی یا فوبیا می پردازیم.

مرحله ی اول: شناخت ترس

این مرحله قدم اول برای شروع درمان است.

  این مرحله شما ترس خود را می شناسید. برای مثال اگر از سگ می ترسید آیا این ترس از گربه و یا روباه نیز وجود دارد یا خیر تنها ترس شما به ترس از سگ باز می گردد. این شناخت به شما کمک می کند که ترس خود را بهتر شناخته و با آمادگی بیشتری با آن رو به رو شوید.

مرحله ی دوم: ریشه یابی

تمام مشکلات روحی که وجود دارند از جمله ترس در جایی آغاز شده اند و به دلیل درمان نشدن روز به روز بدتر می شوند. بعد از این که نوع ترس را شناختیم سعی می کنیم به ریشه ی آن پی ببریم تا منشا آن را پیدا کنیم. سعی کنید اگر مثلا از موش می ترسید به علت آن فکر کنید و سعی کنید به یاد بیاورید که از کی این ترس شما شروع شده است. برخی از ترس ها مانند ترس از فضای بسته و یا ترس از تاریکی ریشه در اتفاقی دارند که امکان دارد فرد بعد از آن دچار هراس شده باشد و مغز به تعمیم محرک بپردازد. برای مثال فردی که در کودکی در فضای بسته ای گرفتار شده است. ممکن است در بزرگسالی از جاهای تنگ و تاریک ترسیده و همان احساس دوران کودکی آن را به فوبیایی فلج کننده تبدیل کرده باشد. یا فردی که در کودکی او را از تاریکی ترسانده باشند در بزرگسالی هراسی که در او وجود داشت را هنوز با خود به همراه دارد. متاسفانه والدین برای کنترل فرزندان خود از ترساندن آن ها استفاده می کنند و همین باعث می شود که این ترس با کودک بزرگ شود. مثلا به کودک خود می گویند اگر نخوابی می گویم گرگ تو را بخورد یا روح های خبیث تو را خواهند خورد. این رفتار ها که اغلب از روی نا آگاهی است ضربه های جبران ناپذیری به روح کودک وارد می کنند.

مرحله ی سوم: شروع درمان

تا این جا ما نوع ترس را مشخص کرده و علت آن را ریشه یابی کرده ایم. در این مرحله باید به درمان آن بپردازیم. البته به یاد داشته باشید که تنها با میل و اشتیاق خود باید به درمان ترستان به پردازید و هیچ گاه با زور و اجبار نمی توان کسی را وادار درمان کرد.

بهترین درمان کلاستروفوبیا یا بیماری تنگناهراسی و هر ترس دیگری مواجهه سازی است. برای رساندن منظور ما از مثال شخصی استفاده می کنیم که از آسانسور  و قرار گرفتن در جاهای تنگ هراس فلج کننده دارد. در این جا نحوه ی درمان را نشان داده و توضیح می دهیم که چگونه با مواجهه سازی می توان هر نوع ترسی را درمان کرد.

خانم ایکس از سوار آسانسور شدن به شدت هراس دارد. هر بار که به جایی می رود سعی می کند اگر صد پله هم در مقابلش باشد آن را به آسانسور ترجیح دهد.

ابتدای امر او ترس خود را شناسایی می کند. می داند که تنها ترس او از آسانسور نیست بلکه هر فضایی که کوچک باشد مانند اتاقی که درش بسته شده است، او را به هراس می اندازد به طوری که توانایی نفس کشیدن را نیز از دست می دهد. ترس او آنقدر زیاد بود که به پیشنهاد همسرش به روانشناسی مراجعه کرد. ترس خود را توضیح داد و روانشناسش علت اصلی آن را پیدا کرد. خانم ایکس در کودکی توسط پدرش در یک انباری زندانی شده است. این ترس با او بزرگ شده و اکنون او را به طوری عاجز کرده است که حس می کند زندگی اش مختل شده است.

اکنون زمان مواجهه سازی است. دکتر پیشنهاد می کند از فضاهای بزرگ شروع کنند. در اتاقی به همراه همسرش نشسته و درها و پنجره ها را ببندد. در ابتدا ترس و هراس طوری او را آزار داد که نزدیک بود بی هوش شود اما هر بار که به همراه همسرش در اتاق بود بیشتر سعی می کرد که به توصیه های پزشک عمل کند. به او توصیه شد در این مواقع نفس عمیق کشیده و خود را آرام کند و به خود بقبولاند چیزی برای ترس وجود ندارد. رفته رفته پیشرفت کرده و تنهایی در اتاق ماند. بعد از هر بار مواجهه، فضا به توصیه ی روانشناس کوچک تر شد تا جایی که به آسانسور رسیدند. در این جا باز هم هراس خانم ایکس را فرا گرفته بود اما تا حد زیادی برایش قابل تحمل بود. همراه با همسرش تمرین کرده و آنقدر بهبود یافت که به تنهایی از آسانسور استفاده کرده و در فضای های کوچک بماند.

مواجهه با ترس باعث می شود که شما ماهیت آن را درک کنید و در واقع فرایند عادی سازی را در ذهن خود جای بیندازید.

از این روش می توانید برای هر نوع ترسی استفاده کنید زیرا بیشتر ترس های ما از ناآگاهی ما سرچشمه می گیرد.

در آخر توصیه می کنیم اگر از حیوانی ترس دارید آن را بشناسید و رفتار های او را مطالعه کنید این کار باعث می شود تا حدودی با شناخت بیشتر با ترس خود مواجه شوید.

آیا مقاله  فوبیا یا ترس غیر منطقی برای شما مفید بود؟ لطفا تجربیات خود را با کاربران به اشتراک بگذارید. 

نظرات

در ادامه بخوانید...

اختلال وسواس یا سندرم OCD چیست؟

در

 

(بسیاری از منتقدان بر این باورند که نقش اصلی فیلم «قوی سیاه»، با بازی ناتالی پورتمن، مبتلا به اختلال سندرم او سی دی بوده است.)

سندرم OCD یا اختلال وسواس (به انگلیسی Obsessive Compulsive Disorder، OCD) به باور عموم، معمولا به توجه بیش از اندازه فرد به حفظ پاکیزگی و نظافت مربوط می شود و این تعریف اصلی ای است که برای این اختلال عنوان می شود. این در حالی است که افرادی که از اختلال وسواس یا سندرم OCD رنج می برند، مشکلاتشان تنها محدود به وسواس در حفظ پاکیزگی نمی شود و علاوه بر این مسئله افکار و نگرانی هایی غیر منطقی اغلب این افراد را آزار می دهد و اختلال وسواس به مرور زمان تا اندازه ای می تواند جدی شود که زندگی فرد را رو به نابودی بکشاند. مجله «اینسایدر» با دو دکتر روان شناس، باربارا مارکوی و ست جی گیلیان مصاحبه ای در مورد این اختلال و افراد مبتلا به آن انجام داده است و در این مقاله قصد داریم جزئیات این گفتگو را در اختیارتان قرار دهیم. با سیارک همراه باشید.

علائم اختلال وسواس فکری

اگر شما عادت کرده باشید محل زندگی، یا میز کار خود را همیشه مرتب و پاکیزه نگه دارید، آیا دیگران این گونه عادات شما را مربوط به اختلال وسواس یا سندرم او سی دی می دانند؟ به طور معمول، زمانی که افراد شخص دیگری را می بینند که برای نمونه روی پوشه های مدارک خود کاور می کشد تا آلوده نشود، یا عادات این چنینی دیگری دارد، او را مبتلا به اختلال وسواس می دانند، با این حال، اگر بخواهیم تعریف دقیق و علمی این اختلال را مد نظر قرار دهیم، باید عنوان کنیم که بسیاری از افراد از درک درست مفهوم  و تأثیرات آن عاجزند. به این معنا که لزوما هر کسی که از اختلال وسواس رنج ببرد، مدام درباره میکروب ها و جرم های روی بدنش نگران نیست و ده ها بار در طول روز دستان خود را نمی شوید (هرچند برخی از افراد مبتلا به این اختلال، دارای چنین عاداتی هستند). به طور کلی باید گفت که بسیاری از افکار و عقایدی که درباره اختلال وسواس روی زبان همه افتاده است، چندان هم بی پایه و اساس نیست، با این حال، این گونه افکار دیدی ساده انگارانه نسبت به این اختلال به وجود آورده است، حال آن که در حقیقت اختلالی است بسیار پیچیده تر از آن چه عامه مردم فکر می کنند و در نهایت می تواند تأثیرات مخربی بر زندگی فرد به جای بگذارد.
شاید خالی از لطف نباشد اگر تعریف محققان کلینیک مایو از علائم اختلال وسواس فکری را برایتان عنوان کنیم:

 سندرم یا اختلال وسواس (او سی دی) شامل افکار و نگرانی های غیر منطقی ای می شود که به سراغ فرد مبتلا به اختلال آمده و سبب می شوند رفتارهایی از او سر بزند که کنترل آن در اختیار خود فرد نیست و به گونه ای اجباری است. نگرانی و ترس از آلوده شدن محیط، افکاری ناخواسته در مورد خشم و خشونت و نیازی بیش از حد معمول به نظم و ترتیب در انجام کارها، از جمله مسائلی هستند که افکار مبتلا به اختلال وسواس یا او سی دی از آن رنج می برند.

البته این اختلال درجات مختلف  و انواع وسواس فکری دارد (از مراحل ابتدایی گرفته تا مزمن تر) و حتی ممکن است فرد در تمامی طول حیات خود به آن مبتلا بماند و علاوه بر این تنها به تمایل فرد برای پاکیزه نگه داشتن همه چیز، و یا ایده آل بودن همه آرزوها محدود نمی شود.
همانگونه که در بخش ابتدایی مقاله هم عنوان شد، برای این که تعریف دقیق و درستی از این اختلال به دست آمده و هر گونه سوءتفاهمی درباره آن برطرف شود، مجله اینسایدر به سراغ دو متخصص در این حوزه رفته و نظر آن ها را جویا شده است. باربارا مارکوی یکی از این متخصص ها است؛ او دکتر روان شناس است و تا کنون کتاب های مطرح و شناخته شده ای در مورد اختلالات روحی روانی به چاپ رسانده است. متخصص دیگر ست جی گیلیان نام دارد؛ او هم دکتر روان شناس است و در منطقه هاورفورد آمریکا صاحب یک کلینیک درمانی بیماران روانی است. در ادامه مطالب بیشتر بر اساس گفته های این دو متخصص به خصوصیات افراد دارای وسواس فکری می پردازیم.

آیا به شدت به پاکیزگی و نظم و ترتیب اهمیت می دهند

 

اولین باور اشتباه در مورد افراد مبتلا به اختلال وسواس: به شدت به پاکیزگی و نظم و ترتیب اهمیت می دهند
اگر از شما بپرسند به طور معمول فردی که از اختلال وسواس رنج می برد چه مشخصه ای دارد، چه پاسخی خواهید داد؟ اگر با پرسیدن این سؤال تصویر فردی به ذهنتان متبادر شود که که میز کاری که مقابلش قرار گرفته بسیار تمیز و مرتب است و حتی گرده خاکی بر روی آن مشاهده نمی شود، باید عنوان کرد که شما هم همانند افراد بیشمار دیگری به اشتباه افتاده اید.

البته باید این نکته را عنوان کرد که برخی افراد مبتلا به اختلال وسواس، افکار و نگرانی هایی دارند مبنی بر این که برای نمونه حتما قاب عکس های متصل به دیوار در یک ردیف قرار بگیرند یا کفش های در جا کفشی، طبق اصول مشخصی قرار بگیرند، با این حال این مشخصه اصلی این اختلال نیست و لزوما تمامی افراد مبتلا به آن، چنین افکاری ندارند. حقیقت این است که این گونه افراد، از لحاظ شرایط زندگی شخصیشان با یکدیگر فرق می کنند و حتی کسانی در میان آن ها هستند که به هیچ وجه به پاکیزگی و مرتب بودن وسایل و چیزهای دیگر اهمیت نمی دهند.

دکتر مارکوی در این باره عنوان کرد: «ممکن است فرد به واقع بخواهد همه چیز مرتب باشد و طبق اصول به خصوصی سر جایشان قرار گرفته باشند، اما افکار و نیاز آن ها به بی نقص بودن همه چیز ممکن است آن ها را از شکل دادن هر گونه اقدام عملی بازدارد و در نهایت، خانه، محیط کار یا هر جای دیگری که این افراد در آن هستند، به شدت به هم ریخته و نامرتب باشد.». بنا بر این، بر خلاف باور عامه، اختلال وسواس یا او سی دی، در برخی از موارد، نه تنها منجر به پاکیزگی و مرتب نگه داشتن محیط نمی شود، بلکه خلاف این مسئله رخ می دهد و بعضا حتی مکانی که این افراد در آن زندگی می کنند به اندازه ای به هم ریخته می شود که امکان زندگی در آن تقریبا غیر ممکن می شود.

دکتر گیلیان نیز این باور عامه درباره افراد مبتلا به اختلال وسواس را رد کرده و بر این باور است که این تعریف، تعریفی است بسیار ساده انگارانه از اختلالی که به واقع بسیار پیچیده است. او در این باره عنوان کرد: «اگر بخواهم درک درست تری از افراد مبتلا به این اختلال در اختیارتان قرار دهم، باید عنوان کنم که بر اساس تجربه ام، طیف گسترده ای از افکار و نگرانی ها به سراغ این افراد می آید؛ از نگرانی و ترس مریض شدن و مریض کردن دیگران گرفته تا ترس از دست دادن کنترل و آسیب رساندن به دیگران. حتی برخی از این افراد از نگرانی ها و افکاری رنج می برند که از باورهای خرافی موجود در فرهنگشان سرچشمه می گیرد. با این حال، این که بخواهیم این افکار و نگرانی ها را دسته بندی کنیم، تقریبا غیر ممکن است و بسته به شرایط زندگی شخصی هر فرد مبتلا به اختلال وسواس، می تواند متفاوت باشد.».

آیا فوبیا یا ترس غیر منطقی همیشه گریبانگیر این افراد می شود

 

دومین باور اشتباه در مورد افراد مبتلا به اختلال وسواس:  فوبیا یا ترس غیر منطقی از جرم و آلودگی همیشه گریبان گیر این افراد می شود

زمانی که صحبت از فرد مبتلا به اختلال وسواس می شود، دیگر تصویری که احتمالا به ذهنتان متبادر می شود، تصویر فردی است که مرتبا در حال دوش گرفتن و تمیز کردن خود است و از دست دادن با دیگران خودداری می کند (البته در صورتی که اطلاعات دقیقی درباره این اختلال نداشته باشید). باید عنوان کرد که این باور رایج در میان عامه مردم هم اشتباه است و لزوما افراد مبتلا به اختلال وسواس، چنین مسئله ای نخواهند داشت و در صورتی که این گونه افراد را صرفا به خاطر ترس از آلودگی و جرمشان مبتلا به اختلال وسواس تشخیص دهیم، در شناخت دقیق و درست این اختلال به اشتباه افتاده ایم.

دکتر مارکوی در این باره عنوان کرد: «تجربه کاری و ملاقات با بیماران مبتلا به اختلال وسواس به من ثابت کرده است که میان آن ها، هستند تعداد نسبتا زیادی که مشکلی با جرم و آلودگی نداشته و واهمه ای از آن ندارند.». به طور کلی می توان گفت که برخی از افراد مبتلا به اختلال وسواس، بسته به شرایط به خصوص و منحصر به فردشان ممکن است از جرم و آلودگی واهمه داشته باشند، با این حال چنین مسئله ای در تمامی افراد مشاهده نمی شود و دکتر مارکوی نیز در ادامه توضیحاتش در این باره افزود که ترس یا فوبیای این گونه افراد مبتلا به اختلال وسواس، از مسائل و مشکلات عمیق تری نشأت می گیرد: برای نمونه این افراد می ترسند دچار بیماری مهلکی شوند، یا این که مدام احساس می کنند قسمتی از بدنشان آلوده است و این احساس آلودگی هم می تواند به مراتب در آن ها شدیدتر شود. در نهایت این گونه احساسات ریشه ای تر و عمیق تر است که مسبب ترس از آلودگی یا جرم در این گونه افراد می شود.

آیا رفتارهای غیرارادی یا اجباری افراد مبتلا به اختلال وسواس، سبب نمایان شدن اختلالشان برای دیگران می شود

 

سومین باور اشتباه در مورد افراد مبتلا به اختلال وسواس: رفتارهای غیرارادی یا اجباری افراد مبتلا به اختلال وسواس، سبب نمایان شدن اختلالشان برای دیگران می شود

پیش از آن که پیشرفت های یک دهه اخیر در علم روان شناسی و اختلالات مرتبط با آن حاصل شود، بیشتر متخصص ها بر این باور بودند که وسواس، محدود به تفکری می شود که به ذهن افراد می رسد و مدام تکرار می شود، حال آن که رفتارهای غیر ارادی، در قالبی توسط فرد مبتلا به اختلال وسواس نمایان می شود. به عبارت دیگر، فردی که وسواس دارد عبارتی چون «من پاکیزه نیستم» را در ذهن آورده و مدام به آن فکر می کند، حال آن که رفتار غیر ارادی و اجباری به این معنا است که به جای این گونه افکار، رفتارهایی چون شستن مداوم دست از فرد سر بزند.

با وجود این که این گونه تعاریف تا حدودی به اساس اختلال وسواس یا او سی دی نظر دارند، با این حال، مسئله به همین جا ختم نمی شود و همانگونه که پیشتر از این هم عنوان شد، اختلال وسواس بسیار پیچیده تر از آنی است که به نظر می رسد. در حقیقت، همان افکاری هم که به ذهن فرد رسیده و کمتر نمود بیرونی پیدا می کنند هم می توانند به اندازه رفتارها، غیر ارادی و اجباری باشند.

دکتر گیلیان در این باره گفت: «زمانی که صحبت از فرد مبتلا به اختلال وسواس می شود، نخستین موضوعی که به ذهن می رسد این است که مطمئنا چنین فردی مدام در حال شستن دست های خود یا تمیز کردن گاز و سایر لوازم آشپزخانه خواهد بود، حال ان که بسیاری از این افراد، تنها به این خاطر بیمار مبتلا به اختلال وسواس شناخته می شوند که این گونه مسائل غیر ارادی، تنها به صورت ذهنی در آن ها وجود داشته و هیچگاه نمود بیرونی پیدا نمی کند.».

برای نمونه زمانی که فکری ناخوشایند به سراغ چنین فردی می آید، مجبور است عبارتی به خصوص را پیش خود چند بار تکرار کند تا بتواند بر اضطراب و نگرانی ناشی از آن فکر غلبه کرده و یا حداقل آن را تسکین دهد. این در حالی است که هیچ یک از دوستان و نزدیکان فرد، متوجه چنین فرایندی از سوی او نخواهند شد. بنا بر این می توان این مسئله را در مورد بسیاری از افراد مبتلا به اختلال وسواس عنوان کرد که تنها با در نظر گرفتن رفتارهای آن ها نمی توان شناخت دقیقی از شدت و حالت بیماریشان به دست آورد.

دکتر مارکوی در این باره عنوان کرد: «تنها به این دلیل این گونه باورهای معمولا نه چندان درست در میان مردم شکل می گیرد که اختلال وسواس یا او سی دی، اختلالی پیچیده است و با اکتفا کردن به رفتارهای فرد مبتلا به آن نمی توان تعریف دقیقی از اختلال به دست داد. در حقیقت آن چیزی که اختلال وسواس را به واسطه آن می توان تا حدودی تشخیص داد، ترس یا نگرانی عمیق و ریشه داری است که فرد از آن رنج می برد؛ ترسی که به مانند رفتارهای بیرونی در هر فردی می تواند متفاوت باشد. برای نمونه فردی که به شدت به پاکیزگی اهمیت داده و از آلودگی واهمه دارد، ترس و نگرانی اصلی او می تواند ترس از مرگ باشد، یا شاید چیزی دیگر از این قبیل.».

برای نمونه ممکن است فردی مبتلا به اختلال وسواس تنها به این خاطر پیشخوان آشپزخانه را مرتبا تمیز و ضد عفونی کند که از مرگ به واسطه انتشار میکروب و آلودگی هراسان باشد، حال آن که شخص دیگری همین کار را به این خاطر انجام دهد که از قضاوت شدن توسط دیگران واهمه داشته باشد.

آیا اختلال وسواس در برخی موارد برای افراد مفید است

 

چهارمین باور اشتباه در مورد افراد مبتلا به اختلال وسواس: اختلال وسواس چندان هم چیز بدی نیست و شاید در برخی موارد برای افراد مفید باشد

به صورت کلی اگر بخواهیم تعریف مردم از یک فرد مبتلا به اختلال وسواس را در نظر بگیریم، باید عنوان کنیم که بسیاری بر این باورند که چنین فردی، فردی است دقیق، منظم و همه چیز در زندگیش سازمان دهی مشخصی دارد. حال اگر به این خصوصیات دقت کنیم، متوجه می شویم که همگی چیزهای خوب و مثبتی برای زندگی هستند. اما نکته ای که این افراد از توجه به آن غافل می مانند این است که با به شوخی برگزار کردن مسائل مربوط به این اختلال و در نظر گرفتن آن به عنوان چیزی مطلوب، در حقیقت نیمه تاریک و بد این اختلال را نادیده گرفته اند.

دکتر گیلیان در این باره عنوان کرد: «اختلال وسواس یا او سی دی، باعث می شود فرد مبتلا به آن در طول روز زمان زیادی را صرف کارهای بیهوده کرده و از رسیدگی به کارهای اصلی خود باز بماند. این گونه افراد، در برقراری ارتباط با دیگران هم دچار مشکل شده و کارهای روزمره ای چون رفتن به مدرسه یا محیط کار، برای آن ها شاید تا ده برابر انسان های عادی دشوارتر می شود، و برای آماده شدن و رفتن به چنین مکان هایی به زمان به مراتب بیشتری نیاز خواهند داشت. من حتی در تجربه ملاقات با این گونه افراد شاهد کسانی بوده ام که به خاطر اختلال وسواسشان، عملکردشان در محیط کاری تحت تأثیر قرار گرفته و برخی از آن ها مجبور به ترک کار خود شده و برخی هم مجبور به گرفتن مرخصی برای مدتی محدود.».

در برخی موارد مشاهده شده است که افراد مبتلا به اختلال وسواس، به واسطه افکار و نگرانی های خود بعضا از ازدواج کردن یا به دنیا آوردن کودکان خودداری کرده اند. متأسفانه، مسئله ناراحت کننده ای که درباره این افراد وجود دارد این است که آن ها خود به خوبی از غیر منطقی و غیر واقعی بودن افکارشان آگاهی دارند، با این حال، توانایی غلبه بر آن ها را نداشته و به همین خاطر بعضا احساس این افراد نسبت به هویتشان تحت تأثیر قرار می گیرد.

در برخی موارد نادرتر حتی مشاهده شده است که افراد مبتلا به اختلال وسواس شدید و مزمن، برای رهایی از عذاب روحی روانی خود اقدام به خودکشی کرده اند. بنا بر این، بهتر است به این موضوع بیشتر فکر کنیم که ساده برگزار کردن این اختلال و به شوخی گرفتن آن تا چه اندازه می تواند غیر عقلانی باشد و اگر شما یا کسی از نزدیکانتان از این اختلال رنج می برید، بهتر است بدانید که حتی در موارد بسیار پیشرفته اختلال هم امکان درمان و بازیابی فرد وجود دارد.

آیا اختلالات وسواسی محدود به فعالیت هایی چون شستن دست ها و بررسی مرتب وسایل و چیزهای دیگر است

 

پنجمین باور اشتباه در مورد افراد مبتلا به اختلال وسواس: اختلالات وسواسی محدود به فعالیت هایی چون شستن دست ها و بررسی مرتب وسایل و چیزهای دیگر است (که یک وقت آلوده نباشند)

نکته مهمی که باید در مورد افراد مبتلا به اختلال وسواس در نظر داشته باشیم این است که سعی کنیم به گونه ای اطلاعات بیشتری در مورد افکار ناخواسته ای پیدا کنیم که به سراغ فرد مبتلا به این اختلال رفته و نمود بیرونی پیدا نمی کند. در بسیاری از افراد مبتلا به اختلال وسواس، این گونه افکار همیشه ناخوشایند و عجیب و غریب هستند و خود فرد به طور ارادی آن ها را احضار نمی کند و برایش آزار دهنده هستند.

دکتر گیلیان در این باره عنوان کرد: «بسیاری از افراد مبتلا به اختلال وسواس یا او سی دی، به شدت نگران این موضوع هستند که مبادا به شخص دیگری آسیب برسانند. نکته قابل توجه این است که هر اندازه هم که در واقعیت امر فرد مبتلا به اختلال وسواس، توان و پتانسیل آسیب رساندن به شخصی دیگر را نداشته باشد، و حتی اگر از این فکر بدش بیاید، اختلال وسواس سبب می شود رهایی از این گونه افکار تقریبا برای او غیر ممکن شود.».

دکتر گیلیان در ادامه صحبت هایش در این باره اضافه کرد که حقیقت امر این است که این گونه افکار عجیب و غریب در مورد آسیب رساندن به اشخاص دیگر، گاه به گاه به سراغ  بعضی از افراد می آید (برای مثال این اواخر برای خودتان پیش نیامده که به این فکر کنید که فلان شخص را از روی بالکن به پایین بیندازید یا چیزی شبیه به این؟)، با این حال، بیشتر افراد به سرعت به پوچی و بی پایه و اساس بودن این گونه افکار پی برده و آن را از سر خود بیرون می کنند و به کارهای روزمره خود می پردازند. اما همانگونه که پیش تر هم عنوان شد، فرد مبتلا به اختلال وسواس، خواه نا خواه گرفتار این گونه افکار می شود و رهایی از آن ها برایش تقریبا غیر ممکن می شود. در نهایت این گونه افکار سبب می شود فرد مبتلا به اختلال وسواس به این فکر بیفتد که آیا می تواند در کنترل کردن خود و آسیب نرساندن به دیگران، به خود اعتماد کند یا نه.

نظرات

در ادامه بخوانید...