نقاب های اجتماعی: چرا اکثر افراد ترجیح می دهند پشت ماسک های مختلف پنهان شوند

در

نقاب نقشی که ما در جامعه بازی می کنیم از چه چیزی صحبت می کنند


بسیاری از ما الگوی خاصی از رفتار در جامعه را برای خود انتخاب می کنیم ، که به طور محسوسی با "من" واقعی ما متفاوت است و قواعد بازی خود را دیکته می کند. ما به اتفاق یک روانشناس موضوع را درک می کنیم.


تعداد بسیار کمی از افراد به خود اجازه می دهند در هر شرایطی طبیعی و صادقانه رفتار کنند. با وجود این واقعیت که این رفتار همیشه مناسب نیست و اغلب مشکلاتی را برای ما ایجاد می کند ، اکثر افراد ترجیح می دهند دائما پشت ماسک های مختلف پنهان شوند. 

 

به عنوان مثال ، در محل کار ، بسیاری از افراد نقاب یک رهبر بی احساس را امتحان می کنند ، که نشان دادن هرگونه احساس برای آنها غیرمجاز است. مثال دیگر این است که وقتی در یک رابطه یکی از شرکا برای خود نقش یک قربانی درمانده را انتخاب می کند ، بنابراین مسئولیت را کنار می گذارد. در هر صورت ، هر یک از ماسک هایی که انتخاب کرده ایم معنای خاصی دارد و به همراه روان شناس  ، تصمیم گرفتیم مشکل را توضیح دهیم.

 

ماسک ها هنگامی استفاده می شوند که فردی به خود اعتماد ندارد و به شدت به نظرات دیگران وابسته است. بسیاری متقاعد شده اند که با قرار دادن یک ماسک خاص ، ایمن هستند و می توانند از انتقاد و ارزیابی های منفی جلوگیری کنند. درست است اما گاهی اوقات نقش اجتماعی  انتخاب شده ،  منفی و پیچیدگی بیشتری دارد و از دنیای درونی "بازیگر" محافظت نمی کند. 

 

البته ، تفاوت زیادی بین رفتار حرفه ای ، اخلاق ، قوانین خوش اخلاقی و نقابی وجود دارد که کاملاً خود شما را پنهان می کند. و اگر رعایت هنجارهای رفتار نشانه ای از فرم خوب است ، پس انتخاب یک نقش خاص نشان دهنده یک مشکل پنهان است.

 

بیایید رایج ترین نقش های اجتماعی را که مردم برای خود انتخاب می کنند و نقاب های اجتماعی مختلفی را بر چهره می زنند را بررسی کنیم:

 

نقاب جدی  بودن

نقاب جدی  بودن

 

بسیاری از زنان و مردان جدی ترین تصویر را برای خود انتخاب می کنند و به دیگران احساس برتری خود را نشان می دهند. این ماسک فرض می کند که یک شخص با همه با مهربانی رفتار می کند و همیشه می داند در یک شرایط خاص چگونه رفتار کند. او اشتباه نمی کند ، آنها با تردیدها و دشواری های انتخاب آشنا نیستند.

چنین انتخابی از نقش اجتماعی نشان می دهد که یک فرد مجموعه خاصی از عقده ها را در ارتباط با دوره بزرگ شدن دارد. شاید او با مشکلات والدین ، ​​تحقیر همسالان یا سایر مشکلات اجتماعی روبرو شده باشد و انتخاب این ماسک نشان دهنده تمایل درونی برای جدا شدن از فشارها و حملات جامعه است.


بزرگترین مشكل مرتبط با انتخاب این نقش اجتماعی در رد درونی "من" خودش و همچنین در این واقعیت است كه فرد سعی می كند كاملاً همه چیز را تحت كنترل خود داشته باشد. به طور طبیعی ، چنین تنش درونی تهدید به شکست می شود و بنابراین ، اگر خود را در این نقش می شناسید ، باید به این فکر کنید که آیا ارزش آن را دارد؟

 

نقاب شوخ بودن

نقاب شوخ بودن

 

این ماسک برعکس ماسک قبلی است ، اما ریشه این مشکل در هر دو مورد در عقده های کودکان و عدم اعتماد به توانایی آنها و همچنین ترس از ارزیابی اقدامات خودشان است.

واقعیت این است که فرد با انتخاب چنین نقشی اجتماعی سعی در محافظت از خود در برابر واکنش های منفی و انتقادات دارد و ناامنی خود را با شوخی و خنده پوشانده است. هر مشکلی که شخص مبدل به شخص مزخرف با آن روبرو شود به طور خودکار وحشت او را ایجاد می کند و حتی اگر راه حلی پیدا کند سعی می کند به آن  بخندد تا از قبل خودش را محافظت کند.

مطمئناً ، چنین رفتاری نیاز به یک واکنش سریع نیز دارد ، زیرا عدم اطمینان به توانایی های فرد و رفع مشکل باعث تشدید آن می شود.

 

نقاب ساده لوحی

نقاب ساده لوحی


بسیاری از افرادی که این نقش اجتماعی را انتخاب می کنند ، از مسئولیت پذیری و ابتکار عمل می ترسند و بنابراین تصمیم می گیرند که ریسک نکنند و بار دیگر منطقه راحتی خود را ترک نمی کنند.

مشکل در این واقعیت است که یک فرد تحت پوشش ساده لوحی به دلیل ترس خود می تواند بسیاری از فرصت های درخشان را از دست بدهد و همچنین تحت تأثیر افراد دیگر والدین ، ​​دوستان ، شریک زندگی قرار گیرد. 

 

نقاب غرور و نخوت

نقاب غرور و نخوت

 

چنین خط رفتاری غالباً از عقده های عمیقی صحبت می کند که فرد را به دلیل ترس درونی مجبور به بستن از دنیای خارج می کند. روابط ناموفق ، آسیب های روحی ، روابط دشوار با والدین ، ​​تجارب منفی - هر رویدادی در گذشته که به شخص آسیب برساند می تواند دلیل انتخاب چنین ماسکی باشد.

تنها تصمیم صحیح در این مورد ، بازنگری عملی دیدگاه های شخص خواهد بود ، زیرا این ماسک واقعاً زندگی اجتماعی فرد را تحت تأثیر قرار می دهد ، تعامل او با دنیای خارج را پیچیده می کند و تنظیمات ناخوشایندی را در تمام زمینه های فعالیت ، از شخصی تا کاری ایجاد می کند.

 

نقاب بی باک و نترس

نقاب بی باک و نترس

 

افرادی که این سبک رفتاری را انتخاب می کنند ، غالباً رفتاری سرکشانه دارند و توجه همه را به شخص خود جلب می کنند. آنها لباسهای روشن با رنگهای پر زرق و برق می پوشند ، ترس را انکار می کنند ، به دنبال پر خطرترین سرگرمی می روند ،   از پیروی از قوانین پذیرفته شده عمومی خودداری می کنند ، به کسانی که بلاتکلیف هستند و خطرات را می سنجند می خندند.

با این حال ، بر خلاف طرفداران واقعی ورزش های پر خطر و سخت ، افراد تحت پوشش نقاب نترس ، فقط با چنین رفتارهای نافرمانی ناامنی خود را می پوشانند. آنها می ترسند "من" خودشان را پشت پرده پنهان می کنند ، از این ترس که شک و ترس آنها توسط دیگران به عنوان ضعف درک شود. 

 

نقاب


پس از بررسی انواع اصلی نقش های اجتماعی ، لازم به ذکر است که شخص در نقاب بلافاصله قابل مشاهده است ، زیرا رفتارهای غیر طبیعی باعث ناراحتی او می شود. این ماسک به او کمک می کند تا از خود در برابر عقده ها و ترس های خود محافظت کند ، اما اصل مسئله را حل نمی کند. 

 

برای شروع زندگی کامل ، باید به این نکته پی ببرید که هر مشکلی در زندگی نیاز به پوشاندن ندارد بلکه به تجزیه و تحلیل و از بین بردن علل آن نیاز دارد. بنابراین ، یافتن نشانه هایی از یک نقش اجتماعی تحمیل شده برای خود ، ارزش دارد که دلایل عمیق ظاهر آن را تجزیه و تحلیل کنید و کار بر روی خود را شروع کنید.

 

علاوه بر این ، باید به یاد داشته باشید که هیچ چیز به اندازه روی باز و صداقت از شخص محافظت نمی کند. این خصوصیات است که باید در وهله اول در خود فرد ایجاد شود - در صورت پذیرش کامل خود است که شخص دیگر نیازی به تلاش برای انجام هرگونه نقش اجتماعی نخواهد داشت. تنها در صورت عدم انطباق با انتظارات ، نظرات و خواسته های افراد دیگر ، می توانید زندگی خود را فراتر از شناخت تغییر داده و از آن لذت ببرید.

نظرات

در ادامه بخوانید...

احساسات ذاتی نیستند بلکه بستگی به محیط پیرامون شما دارد

در

احساسات بخش عظیمی از زندگی یک فرد را در بردارد. احساسات حائز اهمیت و ضروری هستند چراکه اطلاعاتی را در مورد آنچه مرتبط با ماست فراهم می‌کند. احساسات بیانگر نیازهاست و نیازها مسیری را به‌سوی عملکرد ایجاد می‌کند. آن‌ها داستان زندگی ما، به روایات ما، معنا می‌بخشند و درنتیجه در خودسازی ما نقش عمده‌ای را ایفا می‌کنند. بررسی‌های تصویربرداری نشان می‌دهد که احساسات در نواحی قشری زیرین مغز واقع‌شده‌اند و مدیریت "آگاهانه" آن معمولاً مربوط به بخش فعالیت قشر پیش پیشانی است، به این معنا که به‌منظور کاربرد هدفمند آن‌ها، برخی از عملکردهای اجرایی است دخیل شوند. ترس، خشم، اندوه، شادی، اعتماد، نفرت احساسات انسان‌ها هستند. احساسات تعیین‌کننده واکنش یک فرد در یک وضعیت ایجادشده است. احساسات اغلب به‌عنوان قانون‌شکنان اجتماعی در نظر گرفته می‌شوند، به دلیل واکنش‌های احساسی با الگوهای اجتماعی پذیرفته‌شده مطابقت ندارد. مطالعه‌ای جدید کشف کرده است که احساسات در بدو تولد وجود ندارند و درواقع عبارات شناختی هستند که جمع‌آوری داده‌های محیط پیرامون منتج می‌شوند.

پژوهش مذکور منتشرشده در مجموعه مقالات مجله آکادمی ملی علوم اظهار داشت که، "مکانیزم های مغزی که احساسات عاطفی آگاه را تشدید می‌کنند اساساً تفاوتی با مکانیزم هایی که منجر به تجربه‌های آگاهانه ادراکی می‌شوند ندارند."

جوزف لدوکس از مرکز دانشگاه نیویورک درزمینهٔ علوم عصبی گفت: "ما استدلال می‌کنیم که تجربه‌های آگاهانه، صرف‌نظر از محتوای آن‌ها، از یک سیستم در مغز نشاءت می‌گیرند. به‌طور خاص، تفاوت بین حالات هیجانی و غیر عاطفی در انواع داده‌های ورودی است که توسط یک شبکه قشر کلی شناختی، یک شبکه موردنیاز برای تجربه‌های آگاهانه پردازش می‌شوند. "
با توجه به نظرات لدوکس، احساسات یک محصول جانبی پاسخ‌های رفتاری است که توسط مدارهای بقا و پایایی بروز می‌کند. بنابراین مسیرهای عصبی مسئول برای کسب مواد غذایی می‌تواند احساسات از شادی و لذت بعد از شام شکرگزاری را ایجاد کند. در عوض، مدارهای بقا مسئول رفتار دفاعی شروع یک پاسخ جنگ‌وگریز است که به‌منزله ترس درزمانی است که ارگانیسم درمی‌یابد چنین پاسخی مورد هدف قرارگرفته است. نتایج نشان داد که مطالعه موجود ایمن موضوع که احساسات ذاتاً در مدارهای قشری مغز برنامه‌ریزی‌شده‌اند را رد می‌کند. بنابراین احساسات اغلب متفاوت از عبارات شناختی ضمیر آگاه (وجدان)، مانند احساسات مرتبط با ادراک محرک‌های خارجی در نظر گرفته می‌شوند.
احساسات پاسخی به آنچه مغز ما از مشاهدات ما استخراج می‌کند نیست، اما از آرایه روانی ما ذاتاً با توجه به هرگونه نتیجه‌گیری از پژوهش جدایی‌ناپذیر هستند. پس از موردتوجه قرار دادن دانش‌پژوهی موجود در هر دو مقوله شناخت و احساسات، محققان معماری کاملاً متفاوتی برای احساسات را درک کردند. نتایج حاصل از این پژوهش، احساسات را به‌عنوان حالات منظم بالاتر تعبیه‌شده در مدارهای قشر تعریف می‌کنند. بنابراین، حالات هیجانی شبیه به دیگر حالات آگاهی است و به‌طور ذاتی در مغز ما برنامه‌ریزی نشده است.

 این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید.  (سیارک

ترجمه  itrans.ir

نظرات

در ادامه بخوانید...

کودکان و ترس (بخش اول)

در

کودکی دنیای عجیب و غریبی است. احساسات و آرزوهای بسیار متفاوتی با دوران بزرگسالی دارد. خنده‌ها و گریه‌هایش فرق دارد و همچنین ترس‌های خاص خود را نیز دارد. چندان خوشایند و کاربردی نخواهد بود اگر در اینجا ترس‌های دوران کودکی را مفصلا مورد کنکاش و بحث قرار دهیم زیرا از حوصله‌ی مطالعه خارج خواهد بود. هدف من در اینجا این است که راهکارهایی هر چند ساده، برای کمک به کودکان برای کنترل و غلبه بر ترس‌هایشان ارائه دهم.

ما در اینجا ترس در دوران کودکی را مفروض انگاشته‌ایم زیرا کسی نمی‌تواند این ترس‌های موهوم و گاها بی‌پایه و اساس را انکار کند. همه‌ی ما درجاتی از ترس را در دوران کودکی خود احساس کرده‌ایم. شاید شب‌ها از ترس موجوداتی خیالی خوابمان نبرده و یا دیر خوابیده‌ایم. حتی شاید این ترس‌ها باعث شده تجربیاتی برای ما رقم بخورد که تاکنون در مورد آن‌ها با کسی حرفی نزده‌ایم. تمام این موارد ممکن است، زیرا ترس‌های دوران کودکی، جزئی جدایی ناپذیر از روند بزرگ شدن ما را تشکیل می‌دهند. بسیاری از این ترس‌ها تجربیاتی مشترک در بین همه‌ی ما بوده است. مانند ترس از تاریکی و یا ترس از تنهایی و ترس‌هایی فراگیر مانند هراس از موجوداتی خیالی و ترسناک. راهکارها ساده خواهند بود و عملی. تنها کافیست که کمی وقت بگذارید.

 

1- ریشه‌ی اصلی ترس را کشف کنید

این وظیفه در درجه‌ی اول بر عهده‌ی پدر و مادر، و در درجه‌ی دوم بر عهده‌ی مربیان تحصیلی در دوران تحصیل و مدرسه خواهد بود. برای شروع کار باید از خود بپرسید که کودکتان از چه چیز یا چیزهایی هراس دارد. اما برای فهمیدن آن هرگز این اشتباه بزرگ را مرتکب نشوید. شاید از خود بپرسید که کدام اشتباه بزرگ؟ اشتباه بزرگ این است که مستقیما از کودک در خصوص ترس‌هایش سوال بپرسید. شاید کودک بلافاصله با روی باز شما را بپذیرد و با شما در خصوص در میان گذاشتن ترس‌هایش همراه شود، اما ما به دنبال این نیستیم.زیرا کودک بعد از این درد و دل، لاجرم کمک و مساعدت‌های شما را برای مبارزه با ترس خود طلب خواهد کرد. اینکه شما باید به کودک خود در پشت سر گذاشتن ترس‌هایش کمک کنید هیچ شکی نیست، و شاید بهتر باشد که بگویم این وظیفه‌ی شما است. اما منظور من در اینجا این است که شما مستقیما نباید مانند یک ناجی و قهرمان بلامنازع عمل کنید، بلکه شما باید از کودک خود قهرمانی برای مبارزه با ترس‌هایش بسازید، شما می‌توانید به سمت معاونی و یا مشاوری این قهرمان کوچک بسنده کنید.(سیارک)

اما چگونه باید آغاز کرد؟ برای هم صحبتی با کودک خود وقت بگذارید. به جای اینکه از کودک خود بپرسید که از چه مسائلی می‌ترسد، سعی کنید با قدرت کلام خود به گونه‌ای صحبت کنید که کودک خودش به گونه‌ای هرچند غیرمستقیم به ترس‌هایش اذعان کند. راهکارها را خودتان می‌توانید پیدا کنید. اما استفاده از تجربیات دیگران را نیز برای نتیجه‌گیری سریع‌تر می‌تواند بسیار مفید باشد. برای مثال، من در چند مورد به راحتی موفق شده‌ام که ترس‌های درون وجود بچه‌ها را استخراج کنم. من اسم این شیوه را هم‌نوایی با ترس کودکان می‌نامم. روش کار بسیار ساده و در عین حال با نتایجی معمولا سریع و جذاب است.

برای شروع این روش، شما نیاز دارید که در ابتدا به خوبی اعتماد کودک را جلب کنید. این کار می‌تواند با تعریف یک داستان، بازی کودکانه و یا هر شکلی از ارتباط و عمل که شما را به کودک نزدیک‌تر می‌کند صورت پذیرد. بعد از اینکه مرحله‌ی اول را به خوبی پشت سر گذاشتید، فاز دوم را اجرا کنید. در این مرحله شما باید از ترس‌های دوران کودکی خود با کودک خود سخن بگویید. خجالت نکشید. ارزش شما در برابر کودکتان با این حرف‌ها تنزل نخواهد کرد زیرا این پایان کار نیست، ما به دنبال نتایج هستیم. بعد از اینکه شما در خصوص این مسائل با کودک خود صحبت می کنید، باید سعی کنید که کودک خود را با خودتان همراه کنید.

برای مثال، فرایند یکی از تجربیات خودم را برای شما بیان می کنم. با کودکی که می‌دانستم در برخی از موارد ترس‌هایی در وجودش شکل گرفته است هم صحبت شدم. توانستم به خوبی نظرش را جلب کنم و هنگامی که اطمینان حاصل کردم که او به من اعتماد کرده است، فرایند اصلی را آغاز کردم. برای نمونه به او گفتم که وقتی کوچک و در سن تو بودم، همیشه از تاریکی می‌ترسیدم. ترجیح می‌دادم که هر شب چراغی هرچند کوچک و کم سو در اتاق خوابم روشن باشد. از زوایای مختلف ترس خودم برایش گفتم. می شد به خوبی دریافت که کودک یک همدرد برای خود یافته است تا به این باور او را برساند که او تنها کسی در این دنیا نیست که با این ترس درگیر است.(سیارک)

این همان زمانی است که من اسم آن را زمان طلایی برای حمله به سوژه می‌نامم. این فرصت برای شما چندان طولانی نیست و شرایط به گونه ای است که ذهن کودک در اوج آمادگی برای دادن پاسخ‌هایی صادقانه به شما دارد. بلافاصله سؤال کلیدی خودم را از کودک پرسیدم. سوال این است: " به نظر تو، چرا من از تاریکی می‌ترسیدم؟". اینجا شما مانند یک بیمار خواهید بود که کودک قرار است جواب‌های شما را بیابد و به شما ارائه دهد. کودکان دراینشرایط جواب‌های بسیار متنوعی را خواهند داد. کودکان هرچقدر هم که درونگرا باشند، معمولا تحت این شرایط در جواب شما نخواهند گفت که نمی‌دانم!.

کودک مورد نظر ما جواب‌های جالب و در عین حال صادقانه به سوال من داد. اولین جواب او همان چیزی بود که من به دنبال آن بودم. وی در جواب من گفت که شاید در تاریکی موجوداتی وجود داشته باشند که شما از آن می‌ترسیدید! بله درست است. کودک، دلیل ترس خود از تاریکی را، ناخودآگاه برای شما بیان کرده است. من هم از فرصت  به وجود آمده نهایت استفاده را نه، بلکه نهایت سوءاستفاده را بردم و سوال تکمیلی را پرسیدم: " مثلا چه موجوداتی؟". جواب‌ها جالب‌تر شد، زیرا کودک از موجوداتی نام برد که زاییده‌ی ذهن کودکانه‌ی وی نبودند، بلکه منشأیی کاملا بیرونی داشتند. مانند موجوداتی خیالی که در برخی از فیلم‌ها و داستان‌ها با آنها آشنا شده بود. داستان جالب تر شد.

این نمونه، یعنی ترس از تاریکی، از ترس‌های همه گیر است که به دلیل رواج آن کمی ویژه در خصوص آن بحث کردم. شما باید سایر ترس‌ها را کشف کنید. شما این توانایی را دارید. این نوشتار را به منزله‌ی اولین گام در راستای حذف ترس‌های کودکان در نظر بگیرید. در گام‌های بعدی، در راستای مقابله با ترس های کودکان، همراه ما باشید. ادامه دارد...ترجمه  itrans.ir

 

نظرات

در ادامه بخوانید...

استارتاپ موفق از این احساسات دوری می کند

در

 

یکی از دشوارترین چیزهایی که باید برای تبدیل شدن به یک استارتاپ موفق بر آن غلبه کنید، خودتان هستید. شاید از خودتان بپرسید چرا این را میگویم؟ دلیل این است که اهمیتی ندارد از چه قوانینی استفاده میکنید و آن قوانین تا چه حد خوب هستند، در هر صورت، اگر احساسات خود را کنترل نکنید، موفقیت تجاریتان دچار اختلال شده و یا کاملا از مسیر موفقیت خارج میشوید. اطمینان داشتن به قوانینتان و همچنین داشتن انضباط کافی برای تبعیت از آنها، کلید موفقیت شما در کنترل احساساتتان است. این سه مورد، مهمترین احساساتی هستند که باید مراقب آنها باشید: ترس، طمع، و امید.

ترس

اجازه بدهید با ترس شروع کنیم. ترس را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: ترس از دست دادن، و ترس به دست نیاوردن یک منفعت. ابتدا به بحث در مورد ترس از دست دادن میپردازیم. برندگان جایزه نوبل نشان داده اند که اندوه از دست دادن یک دلار تنها، از شادی به دست آوردن سه دلار بیشتر است. بنابراین، غم از دست دادن میتواند باعث شود که بهترین استارتاپ ها نیز برای جلوگیری از اندوه بیشتر، دست به کنار گذاشتن سیستم خود بزنند. کلید موفقیت در این مسئله این است که از قوانین تبعیت کنیم، مخصوصا بعد از اینکه یک یا دو بار دچار زیان شده ایم. دومین اثر ترس، که چندان به آن پرداخته نشده است، ترس به دست نیاوردن منفعت است، که میتواند به اندازه ترس از دست دادن قوی و تاثیرگذار باشد. این مسئله اغلب باعث فشار آوردن به خود برای انجام یک معامله میشود؛ این کار مثل تماشای ویترین مغازه ها میماند، ویترینها را نگاه میکنید اما چیزی که میخواهید را پیدا نمیکنید. وقتی معامله خوبی وجود ندارد، نباید به موقعیت موجود فشار بیاورید. علاوه بر این، اگر یک مورد را از دست دادید، و آن مورد شروع به حرکت در مسیری کرد که به نفع شما بود، تعقیب معامله و دیر وارد عمل شدن از روی ترس از دست دادن یک موقعیت خوب، اغلب منجر به نتیجه ای منفی میشود. به تعقیب معامله نپردازید. اگر معامله ای را از دست دادید، فراموشش کنید و منتظر موقعیت خوب بعدی بمانید.

طمع

طمع میتواند خیلی قدرتمند باشد. در واقع، طمع میتواند به اندازه ترس قدرت داشته باشد. طمع یکی از احساساتی ست که میتواند به سادگی منجر به سقوط یک استارتاپشود. طمع میتواند باعث شود یک استارتاپبرای کسب منفعت بیشتر، قوانینش را کنار بگذارد، و یا ممکن است منجر به این شود که استارتاپبیش از حد منطقی شرایط جاری بازار، در یک موقعیت ساکن بماند. طمع اغلب باعث میشود استارتاپبا انتظاراتی غیر منطقی وارد یک موقعیت شود. ارزیابی وضعیت جاری و ساکن نماندن در یک نوع تجارت به منظور به دست آوردن سود بیشتر، و همچنین پرهیز از دیر وارد شدن به یک تجارت برای به دست آوردن منافعی بیشتر از آنچه که قوانینتان حکم میکنند، از اهمیت بالایی برخوردارست.

امید

امید احساسی ست که وقتی قوانین را میشکنیم و امیدواریم که معامله "خود به خود" ختم به خیر خواهد شد، وارد بازی میشود. یکی از مثالهای این مسئله زمانی ست که از روی هوس و بدون درست در نظر گرفتن قوانین معین شده، وارد یک معامله میشویم. مثال دیگر زمانی ست که به امید به دست آوردن سودی بیشتر، وارد موقعیتی میشویم که برای حساب بانکی ما بیش از اندازه بزرگ است (این مثال را میتوان در گروه طمع نیز قرار داد). علاوه بر این، بیش از اندازه باقی ماندن در یک موقعیت که باعث ضرر هم میشود، و امید داشتن به اینکه بازار دوباره بر وفق مراد ما خواهد شد و "نجاتمان" خواهد داد، نیز یکی از مثالهای دیگر امید است.

در آخر، اهمیت بسیاری دارد که از اشتباهاتمان درس بگیریم، نقاط ضعفمان را شناسایی کنیم، و بر روی کنترل احساساتمان کار کنیم. اگر بتوانیم این احساسات را درک و کنترل کنیم، قادر خواهیم بود به صورتی به مراتب اثربخش تر دست به معامله و تجارت بزنیم.ترجمه  itrans.ir

 

نظرات

در ادامه بخوانید...

ارزیابی ریسک

در

اکثر مردم می دانند که ریسک کشته شدن توسط هواپیمای در حال سقوط، کم ، اما محدود می باشد. در حالی که بسیاری از مردم این را به عنوان ریسک قابل ملاحظه ای در نظر نمی گیرند، متعجب خواهند شد اگر بدانند ریسک کشته شدن توسط هواپیمای در حال سقوط چهار برابر ریسک آستانه ای (احتمال یک در میلیون) است که آژانس حفاظت از محیط زیست ایالات متحده (EPA) در ارزیابی استانداردهای سامان دهی سموم از آن استفاده می کند. حتی تعجب آورتر این است که چگونه شماری از مردم متوجه ریسک تلفات ناشی از برخورد ستارۀ دنباله دار بزرگ و یا سیارک می شوند.
بسیاری از زمین شناسان بر این باورند که برخورد سیارک منجر به انقراض دایناسورها شده است. احتمال برخورد شیء عظیمی با قطر حدودا 2 کیلومتر به زمین در سال تقریبا یک در میلیون می باشد. چنین رویدادی موجب تلفات شدید انسانی در سراسر این سیاره در مقیاسی بسیار بزرگ خواهد شد. این ریسک برای یک فرد در حدود 1 در میلیون در سال، و یا 1 در 20000 در طول عمر 50 سال می باشد.3،4 از نظر ارزیابی ریسک، این 50 برابر بزرگتر از ریسک های معمول در نظر گرفته شده توسط EPA، و بیش از 250 برابر بزرگتر از استانداردهای محافظه کارانۀ ریسک مورد استفاده در EPA می باشد. هنگامی که ریسک زیست محیطی به این بزرگی مورد توجه EPA قرار بگیرد، بی شک ملاحظات نظارتی و، به احتمال بسیار زیاد، پوشش خبری را نیز به خود جلب می کند.5 با این حال، هیچ نشانه ای از احساس خطر بخصوصی در عموم مردم نسبت به احتمال بسیار بزرگ اصابت هواپیما و یا سیارک دیده نمی شود.
این امر به ویژه با توجه به اینکه چنین فاجعۀ نجومی می تواند قابل اجتناب باشد، جالب توجه بوده و پرسش هایی در مورد اولویت های ریسک و منابع ایجاد می کند. می توان یک سیستم برآورد نجومی به منظور تدارک سیستم هشدار دهنده ای برای تشخیص اجسام خودسر ایجاد کرد. برای منحرف کردن سیارک تازه کشف شده ای به مسیر دیگری برای دور کردن آن از زمین، می توان فن آوری های زیادی را توسعه داد. این کار یقینا پرهزینه خواهد بود، با این وجود هنوز هیچ درخواست عمومی قابل توجهی برای ایجاد چنین سیستمی صورت نگرفته است. این به راستی عجیب به نظر می رسد، چرا که ظاهرا مردم آمریکا (و بسیاری دیگر از کشورهای توسعه یافته) مایل به صرف مبالغ تقریبا نامحدودی برای دفع زباله های هسته ای می باشند، که خطر بینهایت کمتری نسبت به برخورد سیارک دارد.
در کتاب موهبت ترس ، گاوین دِ بِکِر استدلال می کند که "ترس واقعی یک موهبت است. این نشانه ای برای بقاء می باشد که تنها در صورت وجود خطر به صدا در می آید. با این حال، ترس بیجا سلطه ای بر ما دارد که بر روی هیچ موجود دیگری بر روی زمین ندارد. در صورتی که لزومی ندارد به این شکل باشد." ارزیابی ریسک، روش بسیار دقیقی برای سنجش جمعی و اشتراک این "ترس واقعی" ارائه می دهد. چنین ارزیابی هایی در شناخت و بررسی تعصبات غیر منطقی و عوامل دیگری که بر تصمیم گیری ها تاثیر داشته و منجر به تخصیص نادرست بودجه می شوند، می توانند سودمند باشند. با این کار، امکان وقوع فجایع ناشی از درک ساده لوحانه که در قالب تفکر منطقی خود را پنهان می کند، به طور قابل توجهی کاهش می یابد.
تعاریف زیادی برای ریسک به کار برده می شود. این تعریف بسته به کسی که آن را به کار می برد، تغییر می کند. کووللوو مرکوفر ریسک را بدین صورت تعریف می کنند: "امکان یک نتیجۀ نامطلوب، و عدم قطعیت در وقوع، زمان بندی، و یا اهمیت این نتیجۀ نامطلوب". بسیاری از دانشمندان ریسک را به عنوان نوعی آسیب که ممکن است رخ دهد، احتمال وقوع آن و تعداد افراد متاثر از آن تعریف می کنند.
از طرف دیگر، عموم مردم بیشتر به ویژگی های کیفی و مربوط به برنامه ریزی، مانند منشاء ریسک (ریسک طبیعی در مقابل ریسک ایجاد شده توسط بشر)، تحمیلی و یا عامدانه بودن ریسک، توزیع عادلانۀ ریسک بین جمعیت، و توان افراد برای کنترل ریسک، اهمیت می دهند. استفاده متناقض و مبهم از این کلمه، منشاء انتقادات و سردرگمی های قابل ملاحظه ای بوده است.
ریسک در کاربردهای رسمی تر و کمّی، متناسب با نتیجۀ مورد انتظار از یک رویداد و احتمال این رویداد می باشد. به عبارت دیگر، "ریسک ترکیبی است از احتمال وقوع یک رویداد خطرناک و یا قرار گرفتن در معرض خطر و شدت بیماری یا آسیبی که این رویداد و یا قرار گرفتن در معرض خطر می تواند ایجاد کند.ترجمه  itrans.ir 

نظرات

در ادامه بخوانید...

یک تصویر را انتخاب کنید و دریابید که ترس ناخودآگاه شما چه می گوید

در
تصویری را انتخاب کنید که بیشتر از همه شما را می ترساند و تفسیر آن را بخوانید
تست روانشناسی: یک تصویر را انتخاب کنید و دریابید که ترس ناخودآگاه شما چه می گوید.
 
در هر فرد اضطراب وجود دارد: برخی از از دست دادن عزیزان و تنهایی می ترسند ، برخی دیگر نگران اندیشه های مربوط به آینده هستند و کسی حتی از زندگی کردن می ترسد. اما مهم نیست که چه شکلی از ترس دارید، مهمترین چیز این است که علل آن را بفهمید و با آن دوست شوید. اگر می خواهید بدانید چگونه این کار را انجام دهید ، مقاله را بررسی کنید.
نگرانی های ما جعبه بدبختی پاندورا نیست ، بلکه فرصتی است برای شناخت بهتر از خودمان و باز کردن منبع جدیدی برای ایجاد انگیزه. بنابراین ، ما در SAYARAK.COM تصمیم گرفتیم که با این تست به  روانشناسی تحلیلی بپردازیم  و در عین حال به یاد بیاوریم که امروز هالووین است و تصاویر ما همان چیزی است که روانپزشک برای ایجاد روحیه برای این تعطیلات تجویز می کند.
تصویری را انتخاب کنید که بیشتر از همه شما را می ترساند و تفسیر آن را بخوانید.

1

تصویری را انتخاب کنید که بیشتر از همه شما را می ترساند و تفسیر آن را بخوانید
تست: یک تصویر را انتخاب کنید و دریابید که ترس ناخودآگاه شما چه می گوید.

2

تصویری را انتخاب کنید که بیشتر از همه شما را می ترساند و تفسیر آن را بخوانید
تست: یک تصویر را انتخاب کنید و دریابید که ترس ناخودآگاه شما چه می گوید.

3

تصویری را انتخاب کنید که بیشتر از همه شما را می ترساند و تفسیر آن را بخوانید
تست: یک تصویر را انتخاب کنید و دریابید که ترس ناخودآگاه شما چه می گوید.

4

تصویری را انتخاب کنید که بیشتر از همه شما را می ترساند و تفسیر آن را بخوانید
تست: یک تصویر را انتخاب کنید و دریابید که ترس ناخودآگاه شما چه می گوید.
 

5

تصویری را انتخاب کنید که بیشتر از همه شما را می ترساند و تفسیر آن را بخوانید
تست: یک تصویر را انتخاب کنید و دریابید که ترس ناخودآگاه شما چه می گوید.
 
 
انتخاب شما به چه معنی است؟

1

اگر تصویر اول باعث نگرانی شود ، این نشانگر ترس از محكومیت است. شاید یکی از متداول ترین سؤالات شما این باشد: "مردم چه خواهند اندیشید؟" آرزوی رضایت دیگران و عادت تمرکز روی انتقاد ، انرژی زیادی را به خود اختصاص می دهد و باعث خستگی مداوم می شود. مطالعات نشان می دهد که افراد 4 برابر بیشتر کلمات منفی را به یاد می آورند تا کلمات ستایش آمیز را!  و برای زنده ماندن یک واقعه منفی ، مغز ما باید 5 مورد مثبت را تجربه کند.  به یاد داشته باشید که هیچ کس نمی تواند با همه کاملاً همدردی کند ، بنابراین نباید انرژی خود را روی یک هدف دست نیافتنی هدر دهید.

2

اگر تصویر دوم زنگ خطر را برای شما ایجاد کرد ، احتمالاً نگران وضعیت احساسی خود هستید و از از دست دادن کنترل ذهن خود می ترسید. به نظر می رسد در زندگی شما فشارهای روحی و روانی مختلفی وجود دارد ، بنابراین توصیه می شود که استراحت کنید و تعطیلات بگیرید ، اضطراب خود را با انجام کارهای  خلاقانه کاهش دهید و از فعالیت های معمولی و تکراری دور شوید.

3

سایه سیاه و سفید در راهرو؟ این نشانگر ترس از عدم موفقیت است. شما از تحولات پیش بینی نشده می ترسید که ممکن است شما را غافلگیر کنند. شما احتمالاً از وضعیت فعلی خودراضی نیستید ، اما احساس می کنید که نمی توانید به نوعی بر اوضاع تأثیر بگذارید. به یاد داشته باشید که شکست خوردن یک واقعه است نه یک شخص. اجازه ندهید این شکست بر کل آینده شما تأثیر بگذارد. تاریخ افراد موفق را نمی شناسد که مسیرشان بدون مانع پیش رفته باشد.

4

تصویر چهارم نمادی از ترس بسیار موذی است که چهره های بسیاری دارد. ترس از دست دادن و ترس تنهایی. همه می خواهند خوشحال شوند و این احساس نیاز را دارند. فقط بسیاری از افراد مفهوم "تنهایی" را نادرست تفسیر می کنند و معتقدند که این شرایط ناشی از عدم وجود عزیز در این نزدیکی است. اما شما هم در روابط و هم در یک حلقه بزرگ خانوادگی می توانید تنها باشید ، زیرا این احساس مربوط به تعداد افرادی نیست که با ما هستند بلکه درباره آن وضعیتی است که ما خودمان علاقه ای به آن نداریم. تلاش خود را برای جذب افراد متوقف کنید و بیشتر به خود توجه کنید: احساسات ، خواسته ها و اهداف خود را مورد توجه قرار دهید.

5

اگر از آخرین تصویر نگران هستید ، این نشانگر  ترس از آینده است. احساس اضطراب در اثر عادت و دلبستگی ایجاد می شود. شما می فهمید که اگر چیزی خوب پیش نرود ، باید دنیای خود را دوباره بسازید. طبیعی است که از آنچه که ما نمی دانیم بترسیم ، اما اگر این احساس مانع از برنامه ریزی شما شود و به معنای واقعی کلمه فکر می کنید که "همه چیز قابل ویرایش است" ، از طرف دیگر به آن نگاه کنید: حتی اگر اشتباه کنید ، همه چیز با گذشت زمان می گذرد ، و اگر چیزی درست کار نکند ، حداقل خاطرات خوب در کنار شما خواهند ماند. مهم نیست که زندگی چگونه پیشرفت می کند ، خود را به یاد سخن حکیمانه ای که بر روی حلقه پادشاه سلیمان نوشته شده است بیاندازید: "همه چیز می گذرد". پس این هم می گذرد و همیشه می گذرد.

نظرات

در ادامه بخوانید...

بعد از مرگ چه اتفاقی برای بدن می افتد

در
پس از مرگ چه اتفاقی می افتد

 

پس از مرگ چه اتفاقی می افتد

وقتی کسی می میرد ، ممکن است پایان سفر آنها از طریق این دنیا باشد ، اما در مورد بدن آنها این گونه نیست. در عوض ، فرایند طولانی تجزیه اجزای آن آغاز خواهد شد. بنابراین ، هنگامی که اجساد تجزیه می شوند ، چه اتفاقی می افتد و چرا باید در مورد آن بیاموزیم؟

خوب ، دوستی توضیح می دهد که در دنیای امروز ، فکر کردن در مورد ترس از مرگ خود و یا عزیزان و بحث در مورد هر جنبه مربوط به مرگ به تابو تبدیل شده است.حال ببینیم بعد از مرگ چه اتفاقی می افتد؟

تجزیه چیزی است که به طور طبیعی برای بدن پس از مرگ رخ می دهد. چه چیزی در مورد آن وجود دارد؟برای اکثر ما ، تماس با اجساد افرادی که درگذشته اند، په بصورت طبیعی و چه به صورت مرگ زودرس با غم و اندوه مراسم تشییع جنازه آغاز و به پایان می رسد.
 
و حتی در این صورت ، آنچه معمولاً بدست می آوریم این است که یک گلدان با بقایای خاکستر شخص است ، یا جسمی که به طور مرتب در یک تابوت قرار گرفته است و برنامه ریزی یک تشییع جنازه با دقت برای این مناسبت.
 
پس از مرگ چه اتفاقی می افتد؟ چه اتفاقی می افتد اگر آنها انتخاب کنند که این روند تجزیه را به تأخیر بیندازید و آنها را برای مشاهده طولانی تر "مناسب" نگه دارند؟
 
در شرایط طبیعی - به عنوان مثال ، اگر جسد در محیط طبیعی قرار داده شود ، یا در یک گور کم عمق قرار گیرد - بدن بی جان به کندی شروع به تجزیه شدن می کند ، تا زمانی که فقط استخوان ها باقی بمانند تا باستان شناسان آینده آن را حفر و پیدا کنند.
در این پست ، روند تجزیه را توضیح می دهیم و توضیح می دهیم که چرا می توان فهمید که چه اتفاقی برای بدن پس از مرگ می افتد.
 

 

چه اتفاقی در زمان تجزیه بدن می افتد

اگرچه ممکن است بسیاری از ما تجزیه را مترادف با نابودی بدانیم ، اما اینگونه نیست. در حقیقت ، تجزیه بدن انسان فرایندی طولانی تر با مراحل بسیاری است که از بین رفتن آن فقط یک قسمت است.تجزیه پدیده ای است که از طریق آن اجزای پیچیده ارگانیسم موجود قبلاً زنده به تدریج از عناصر ساده تر جدا می شوند.
 
به گفته دانشمند پزشکی قانونی M. Le Goff ، این "یک روند مداوم است ، که در نقطه مرگ آغاز می شود و هنگامی که بدن به یک اسکلت کاهش یافته است پایان می یابد."
 

 

مراحل تجزیه بدن بعد از مرگ

هنگامی که فرد درگذشت چندین مرحله وجود دارد ، بدن در طی 24 تا 48 ساعت اول تجزیه می شود. این مراحل به معاینه پزشکی کمک می کند تا تعیین کند در چه زمانی مرگ رخ داده است.
 
Goff توضیح می دهد که چندین نشانه وجود دارد که یک بدن روند تجزیه خود را آغاز کرده است. سه مورد مشهور ، که اغلب در درام های جنایی ذکر می شود عبارتند از:
سه مرحله تجزیه عبارتند از:
livor mortis
algor mortis
rigor mortis
 
livor mortis یا مرحله اول ، به معنای "تغییر رنگ پوست" است. این بدان معنی است که به محض اینکه کسی بمیرد ، خون از اندامهای رویی به ناحیه ای که روی زمین است تخلیه می شود. به عنوان مثال ، جسمی که روی پشتش قرار دارد ، روی سینه و صورت کمرنگ خواهد بود ، در حالی که پشت و باسن تیره است.
خون با گرانش به کمترین قسمت از بدن می رسد، و باعث می شود پوست تغییر رنگ یابد. این روند ممکن است بعد از حدود یک ساعت پس از مرگ آغاز شود و تا 9-12 ساعت پس از مرگ ممکن است ادامه یابد.
به تغییر رنگ آبی (بنفش) بنفش ( روشنایی ) در زیر پوست قسمتهای پایین بدن به دلیل گرانش خون بعد از مرگ اشاره دارد. شروع lividity ، محل و رنگ آن، ارائه اطلاعات در زمان و علت مرگ است.
 
مرحله دوم ، algor mortis ، الگور مورتیس ، به معنای "سردی مرگ" است. در اینجاست که بدن شروع به سرد شدن دما می کند و این مرحله چند ساعت ادامه دارد. اما تا 30 دقیقه تا یک ساعت پس از مرگ شروع نمی شود. سرد بودن بدن تا حد زیادی به درجه حرارت محیط آن بستگی دارد ، که به طور طبیعی در مدت زمانی حدود 18-20 ساعت پس از مرگ مطابقت دارد.
 
مرحله سوم ، rigor mortis در این مرحله عضلات بدن سفت و منقبض شده و بدن انعطاف خود را از دست می دهد، موریتس سخت  در 2-6 ساعت پس از مرگ شروع می شود و می تواند 24 تا 84 ساعت دوام آورد.
 
هر یک از این مراحل در طی زمان های مشخصی از تجزیه بدن اتفاق می افتد ، که به پزشکان اجازه می دهد تا واقعاً از زمان مرگ ایده ای بدست آورند.
 

 

علائم دیگر تجزیه بدن بعد از مرگ

رنگ پوست مایل به سبز در بدن پس از مرگ ممکن است به دلیل تجمع گازها در حفره های بدن باشد ، که یک مؤلفه مهم آن ماده ای است که به عنوان سولفید هیدروژن شناخته می شود.
 
Goff می نویسد ، "با هموگلوبین موجود در خون برای ایجاد سولفوماگلوبین" یا همان رنگدانه مایل به سبز که به بدنهای مرده می دهد رنگ غریبی را نشان می دهد ، واکنش نشان می دهد.
 
در مورد جدا شدن پوست - که پوست به طور مرتب از بدن جدا می شود - ممکن است به یاد بیاوریم که کل لایه بیرونی و محافظ پوست ما از سلول های مرده ساخته شده است.
 
Goff توضیح می دهد: "لایه بیرونی پوست مرده است. گمان می رود مرده باشد و نقش مهمی در حفاظت از آب و محافظت از پوست زیرین (زنده) داشته باشد."
 
" این لایه به طور مداوم توسط اپیدرم زیرین ریخته می شود و جایگزین می شود. به محض مرگ ، در زیستگاه های مرطوب، اپیدرم شروع به جداسازی از درم های زیرین می کند، که می توان آن را به راحتی از بدن جدا کرد."
 
پدیده ای معروف به "marbling" هنگامی رخ می دهد که انواع خاصی از باکتریهای موجود در شکم "به رگهای خونی" مهاجرت می کنند ، و باعث می شود آنها رنگ بنفش مایل به سبز ایجاد کنند. این اثر در بعضی از قسمت های بدن - معمولاً تنه ، پاها و بازوها در پوست به وجود می آیند.
 
Tache noir یکی از مهمترین تغییرات بعد از مرگ است که بعد از مرگ در چشم مشاهده می شود.
اگر چشمان بعد از مرگ باز بماند ، نواحی پوسته پوسته شده در معرض هوا خشک می شوند که منجر به ایجاد نواری مایل به زرد و سپس مایل به قرمز تا سیاه مانند منطقه تغییر رنگ به نام TACHE NOIRE می شود. که در فرانسه به معنی "لکه سیاه" است.این مرحله بیشتر پس از 7 تا 8 ساعت پس از مرگ مشاهده می شود.
 
سرانجام ، مواردی وجود دارد که Goff آن را "فرآیند بازیافت طبیعت" می نامد. با انجام اقدامات هماهنگ كننده عوامل باکتریایی ، قارچی ، حشرات و دستگاه های نگهدارنده با گذشت زمان تسهيل می شود ، تا زمانی كه بدن از تمامی بافت های نرم محروم شود و فقط اسكلت باقی بماند.
 

 

خلاصه مراحل تجزیه بعد از مرگ

Goff همچنین خاطرنشان می کند که دانشمندان مختلف فرایند تجزیه را به تعداد مختلف مراحل تقسیم می کنند ، اما او توصیه می کند که پنج مرحله مجزا را در نظر بگیرید.
 
مرحله اول ، مرحله تازه ، دقیقاً پس از مرگ به بدن اطلاق می شود ، هنگامی که تعداد کمی از علائم تجزیه قابل مشاهده است. برخی فرایندهایی که ممکن است در این مرحله شروع شوند شامل تغییر رنگ سبز مایل به سبز است.
 
برخی از حشرات - به طور معمول مگس نیز - ممکن است در این مرحله قرار بگیرند ، تخم هایی را که بعداً لاروها از آن جدا می شوند ، تخم گذاری کنند ، که این امر به تجزیه بافت نرم اطراف کمک می کند.
 
کارلا ولنتاین ، تکنسین آسیب شناسی در کتاب خود می نویسد: مگس ها و لاروهای آنها کاملاً برای کاری که باید انجام دهند، بوجود آمده اند و بسیاری از کارشناسان آنها را" ناشران بی نظیر جهان "می نامند 
 
او توضیح می دهد که مگس های تخم گذاری شده ای که جسد آنها را به خود جلب می کند ، "عمدتا رنگهای آبی از جنس Calliphora " هستند ، که "تخم ها را فقط روی زخم ها قرار می دهند ، زیرا لارو های خیلی جوان نیاز به خوردن گوشت پوسیده دارند .
 
در مرحله دوم تجزیه ، مرحله نفخ ، زمانی است که تورم شروع می شود. گازهایی که در شکم جمع می شوند ، بنابراین باعث تورم آن می شوند ، ظاهری پف کرده به بدن می دهند.
 
در مرحله سوم تجزیه ، پوست به دلیل افتادگی و عمل لخته ها پاره می شود و باعث می شود گازهای جمع شده خارج می شود. تا حدودی به همین دلیل، بوی قوی و متمایزی از بدن خارج می شود.(بوی یک سطل ماهی که در آفتاب مانده است)
 
Postdecay مرحله بعدی تا آخرین مرحله تجزیه است ، که در آن ، همانطور که Goff می نویسد ، " پوست ، غضروف و استخوان کاهش می یابد." در این مرحله ، انواع مختلف سوسک معمولاً وارد بدن می شوند تا بافت نرمتر را از بین ببرند و فقط استخوان ها را باقی بگذارند.
 
مرحله نهایی تجزیه مرحله اسکلتی است که در آن فقط اسکلت - و بعضا موها - باقی می مانند.
 

 

چه مدت طول می کشد تا بدن تجزیه شود

تا حد زیادی به منطقه جغرافیایی که در آن جسد یافت می شود و تعامل شرایط محیطی بستگی دارد. اگر جسمی در آب و هوای خشک و با دمای بسیار پایین یا بسیار زیاد یافت شود ، می تواند مومیایی شود.
 

 

دانستن روند تجزیه بدن پس از مرگ برای من فایده ای دارد

چرا همه اینها را یاد می گیریم؟
در این مرحله ، ممکن است تعجب کنید که "چگونه یادگیری همه این جزئیات در مورد روند تجزیه بدن پس از مرگ برای من فایده ای دارد؟"
 
" ما می توانیم تمام تلاش خود را برای فرار از مرگ و نگه داشتن اجساد در پشت درهای استیل ضدزنگ و فرار از مرگ در اتاق های بیمارستان انجام دهیم. و استادانه از مرگ فرار کنیم ، شما تقریباً باور خواهید کرد که ما اولین نسل از جاودانگی ها هستیم. اما نیستیم.
 
این ممنوعیت ضمنی درمورد موضوعات مربوط به مرگ ، فقط می تواند ترس از مرگ اعم از مرگ خود و یا مرگ دیگران را عمیق تر کند و به گسترش اطلاعات نادرست در مورد مرده ها کمک کند.
 
داشتن تصور روشن درباره اتفاقاتی که برای بدن پس از مرگ رخ می دهد ، می تواند به حذف هاله ترس و هراس پیرامون آگاهی از مرگ و میر خود کمک کند. و همچنین می تواند به ما کمک کند حتی بهتر از گذشته با مراقبت بهتر از عزیزان خود در لحظات پایانی زندگی با آنها باشیم.
 
دانشمندان خاطرنشان كردند كه ، به عنوان مثال ، تصور غلط مبنی بر اینکه بدنهای مرده می توانند به راحتی بیماری را گسترش دهند ، " اسطوره ای برای مرگ سخت است " ، که غالباً توسط تصویر هیجان انگیز فیلم ها در رسانه ها پشتیبانی می شود.
 
این مشکل به ویژه در مورد تلفات ناشی از حوادث طبیعی بد است. با این حال ، به عنوان سازمان بهداشت جهانی(WHO) اجساد مرده در برابر بلایای طبیعی به طور کلی باعث بیماری همه گیری نمی شوند.
 
نویسندگان یک مقاله می نویسند: "بیش از 20 سال است که می دانیم اجساد کشته شدگان در بلایای طبیعی باعث شیوع بیماریهای عفونی نمی شوند." 
 
آنها معتقدند که با درک اینکه جسد مردگان به طور خودکار تهدیدی برای سلامتی نیست ، می تواند به سیاست های بهتری درمورد مرگ منجر شود ، و می تواند به افراد باقی مانده کمک کند تا در یک جدول زمانی طبیعی و مترقی ، با تلفات خود کنار بیایند.
 
ما امیدواریم که اطلاعات ارائه شده در این پست به شما کمک کند تا در رابطه خود با مرگ و میر و بدن خود به عنوان بخشی از دنیای طبیعی حرکت کنید.

نظرات

در ادامه بخوانید...