فیلم خوب چی دیدی؟ نقد فیلم مرگ آقای لازارسکو

در

مرگ آقای لازارسکو

فیلم خوب مرگ آقای لازارسکو یک حماسه افسانه ای نیز هست: عبور انسان از این زمین به نام دانته رموس لازارسکو ، که حتی قبل از مرگ ، عبور خود را از میان محافل بیرونی جهنم می بیند. آقای لازارسکو یک بازنده کاملاً ناچیز است ، اما آیا یونانی ها معتقد نبودند که خدایان غالباً خود را فقط در چنین چهره ای مبدل می کنند؟ رومولوس رم را بنیان نهاد و به زندگی پس از زندگی جسمی منتقل شد ، اما برادرش رموس چه شد؟ عیسی لازاروس را از مردگان زنده کرد ، اما سرانجام لازاروس درگذشت. عیسی هم. 

 

نقد فیلم  فیلم مرگ آقای لازارسکو

داستان فیلم مرگ آقای لازارسکو

این فیلم شرح شخصی آقای لازارسکو است. آخرین شام او دو قرص است که با یک لیوان مشروبات الکلی ارزان قیمت خورده می شود. همراهان او سه گربه گوشتی او هستند.

یک فیلم خوب در مورد سفر مرگ: نام قهرمان داستان دانته لازارسکو هم حاوی نکاتی از سفر آینده در محافل جهنم بیمارستان است و هم کنایه از دوزخ و برزخ قریب الوقوع. در فیلم دو راهنمای وی ویرژیل (پرستار) و فرشته اش(آنجل) وجود دارد (این نام آخرین پزشکی است که آقای لازارسکو زیر چاقوی جراحی او می میرد).

در سال 2007 ، برای اولین بار در تاریخ ، فیلم رومانیایی "4 ماه ، 3 هفته و 2 روز" جایزه اصلی فیلم کن را بدست آورد. آن زمان بود که آنها واقعاً درباره موج رومانی شروع به صحبت کردند. این فیلم فیلم بسیار خوبی بود ، اما این پیروزی از بسیاری جهات نه تنها به فیلم بسیار خوب ، بلکه به فیلم درخشان "مرگ آقای لازارسکو" ادای احترام است. در سال 2006 ، کمیته کن با ارسال شاهکار کریستی پویو فقط به دومین مسابقه مهم "نگاه ویژه" اشتباه بزرگی مرتکب شد. در آنجا فیلم رومانی برنده شد ، اما برای بسیاری از فیلمسازان کن مشخص شد که چنین فیلمی قرار است در اولین نقش های اصلی باشد ، بنابراین پیروزی "4 ماه ..." را می توان تا حدی بازگشت بدهی به سینمای رومانی دانست.

 

چرا فیلم "مرگ آقای لازارسکو" اینقدر خوب است؟

مرگ آقای لازارسکو

بیایید با جزئیات فنی شروع کنیم. این اولین تصویر از موج جدید رومانی برخی از استانداردهای اساسی را برای این جهت تعیین کرده است. استانداردها چیست؟ دوربین دستی (وقتی به نظر می رسد اپراتور خودش نمی داند قهرمان در ثانیه بعد چه کاری انجام می دهد) ، تدوین غیرمعمول ، پایان های عجیب و غریب (وقتی به نظر می رسد فیلم بدون پایان مانده است) و غیره همه اینها به یاد Dogma دانمارکی می افتد (زمانی که اسکاندیناوی ها ، به رهبری لارس فون تریر ، استانداردهای مشابهی را در اواسط دهه 90 تعیین کردند).

 

به هر حال ، صحبت از یک دوربین دستی است. مجری این فیلم توسط کریستی پووو (مانند فیلم "4 ماه و 3 هفته و 2 روز") اولگ موتو مولداوی بود. او زندگی نامه جالبی دارد. اولگ به زبان روسی عالی صحبت می کند (که البته تعجب آور نیست ، با توجه به اینکه در اتحاد جماهیر شوروی متولد و بزرگ شده است). در ابتدا او قصد داشت وارد VGIK شود ، اما نشد و به بخارست رفت. سینمای رومانی چند دهه پیش در حیاط پشتی اروپا بود. و اکنون این چنین اتفاقی افتاد ، VGIKovets شکست خورده به یکی از بهترین اپراتورهای قاره اروپا تبدیل شد.

 

مرگ آقای لازارسکو

 

یک فیلم خوب کاملا رادیکال. تقریباً سه ساعت برای تماشای حرکات یک پیرمرد نه چندان خوشایند. اما از دست دادن حتی یک لحظه غیرممکن است ، گرچه من معمولاً در مورد فیلم های مشابه اروپایی درباره افراد بیمار شک دارم. فوراً متحیر می شوید. چگونه یک کارگردان به این تأثیر می رسد؟ کریستی پویو از همان ابتدا معیارهای بالایی را تعیین کرد و شخصیت خود را "دانته" نامگذاری کرد و نام خانوادگی او را لازارسکو گذاشت. یعنی کارگردان می خواهد به استانداردهای بالای فیلم "مسیحی" برسد. همچنین اشاره های مستقیمی به داستان لئو تولستوی با عنوان مرگ ایوان ایلیچ وجود دارد. کریستی پووو به بالاترین استانداردها اعتماد کرد و توانست نه مبتذل ، بلکه موضوع را توسعه دهد و آن را به شکلی درخشان توسعه دهد.مرگ آقای لازارسکو مانند نقاشی بزرگ مسیحی است.

 

پیرمردی فوق العاده ناخوشایند تقاضای کمک می کند و هیچ کس کمک به او را رد نمی کند. اما هیچ کس واقعاً کمک نمی کند.

 

کارگردان راه آسان را طی نمی کند. مثلاً چگونه در روسیه فیلمبرداری شود؟ آمبولانس نیامد ، همسایگان فرستادند ، عابران را دزدیدند یا کشته شدند. کریستی پووو با ظرافت بیشتری عمل می کند. به نظر می رسد همه کسانی که پیرمرد با آنها تماس می گیرد افراد بهتری نسبت به شخصیت اصلی او هستند. اما در عین حال ، هیچ کس نمی خواهد بیشتر از آنچه نجابت یا وظایف شغلی لازم دارد ، به پیرمرد وقت و توجه بدهد. این فیلم درباره عشق به همسایه است.

 

مرگ آقای لازارسکو
فيلمی درباره مرگ نمی تواند بدون علائم و نشانه هايی باشد كه فرهنگ اروپا به لطف مسيح با آن سخاوتمندانه پراكنده شده است. بنابراین اینجاست: نام قهرمان داستان دانته لازارسکو هم حاوی نکاتی از سفر آینده در محافل جهنم بیمارستان است و هم کنایه از قیام قریب الوقوع. در فیلم و راهنمای وی ویرژیل (پرستار) و فرشته اش وجود دارد (این نام آخرین پزشکی است که آقای لازارسکو زیر چاقوی جراحی او می میرد).

 

مرگ در فیلم بی پایان است ، مانند سفر بی پایان دانته در جهان زیرین. چهار بیمارستان مانند چهار حلقه جهنم است. در اولی ، آقای لازارسکو که هنوز سرحال است ، با دکتر درگیر می شود. در مرحله دوم ، این بیماری به تدریج ذهن او را از بین می برد. سپس حلقه سوم ، جایی که او فقط کلمات ناسازگار را غرغر می کند ، ظاهر انسانی خود را از دست می دهد. و سرانجام ، حلقه چهارم ، هنگامی که او ساکت ، اما هنوز زنده است ، در یک کفن پوشیده شده و به دستان یک فرشته منتقل می شود. شخصیت زدایی به پایان رسیده است - سه حلقه اول با صدای شکننده و شفاف مانند آینه هستند و فقط در چهارم ، جایی که آقای لازارسکو می میرد ، در دنیای دیگر ساکت است.

 

مرگ آقای لازارسکو

در آخرین بیمارستان دو زن را می بینیم که بدن برهنه او را آماده می کنند و او را در یک ملافه می پیچند. آقای لازارسکو که تقریباً درگذشته است ، برای یک عمل جراحی آماده می شود که به احتمال زیاد هرگز انجام نخواهد شد. ویرژیل آماده کننده قصد دارد  آقای لازارسکو را به "آن طرف" ، جایی که دکتر آنجل منتظر ورود او است ، برساند.

پیرمرد هرگز در قاب نمرد ، و به احتمال زیاد او چند ثانیه بعد ، وقتی نوشته های سفید از صفحه سیاه بالا می خزد ، درگذشته است. مرگ آقای لازارسکو (با تشکر از کارگردان) همچنان یک معما باقی می ماند.

 

نظرات

۱۳۹۹/۱۲/۲معرفی فیلم . روند مقدس مردن در فرهنگ مدرن . شخص یا از مرگ می ترسد ، به حوزه مادی چسبیده است ، یا به عنوان اتفاقی که نه وجود فیزیکی بدن ، بلکه مسیر روح را ادامه می دهد ، برای آن آماده است. چنین مرگی را در فیلم مرگ آقای لازارسکو را می بینیم. پایان فیلم در عنوان گفته شده است ، بنابراین بیننده به سادگی در مشاهده دقیق سفر پیرمرد به مرگ فرو می رود. بلافاصله این سوال مطرح می شود: چرا کارگردانی فیلم باعث می شود که بیننده با قهرمان رنج بکشد ، اگر معمائی وجود نداشته باشد و طرح از قبل مشخص باشد؟ این فیلم گاهشماری مشخص خود را دارد و قهرمانان به طور مداوم مانند کالسکه مرگ به آمبولانس سوار می شوند و در بیمارستان های مختلف متوقف می شوند. قسمت های بیمارستان اساساً در فیلم معادل هستند ، بنابراین برای تجزیه و تحلیل منطقی است که یا صحنه هایی را در خانه قبل از بردن او بگیریم ، یا صحنه ای را در آخرین بیمارستان که وی در واقع درگذشته است. از آنجایی که من روی پیامدهای برآمدگرا تمرکز کرده ام ، بر آخرین صحنه نهایی تمرکز خواهم کرد. آمبولانس دو بیمارستان را گشت و آخرین امید - سومین بیمارستان - باقی ماند. تصادفی نیست که در اینجا یک نماد عددی وجود دارد. با این وجود معلوم شد که تثلیث مقدس به معنایی خاص پس انداز می کند. از این گذشته ، در بیمارستان سوم لازارسکو ، دانته رموس از رنج خلاص شد. صحنه در لابی اتفاق می افتد ، جایی که پرستاران خسته شده اند ، و بیمار را بی تفاوت و به طور ناخواسته پذیرفته اند - به هر حال ، تغییر در حال پایان است. پزشک موقعیت پیرمرد را به اندازه کافی ارزیابی می کند و سرانجام او را به یک عمل جراحی به دکتر آنجل هدایت می کند ، که این خود داستان را در سطح اسطوره ای تکمیل می کند. قبل از عمل ، به خواهران دستور داده می شود که لازارسکو را بشویید و اصلاح کنید. کارگردان به معنای واقعی کلمه توجه را به این روند معطوف می کند. خواهران همچنین از هجوم بیماران پس از حادثه شکایت دارند و همچنین از خستگی شکایت دارند. اما در جایگاه سوم ، که معلوم می شود یک گزینه دیگر است ، کمتر شرارت ، دانته رموس بدون خشم و پرخاشگری پذیرفته می شود. یا به این دلیل که او قبلاً یک جسد است ، یا به این دلیل که این یک پایان افسانه ای از مسیر است . در اینجا لازارسکو مراسم مربوطه را پشت سر می گذارد. بدن او شسته شده و در واقع در کفن (لباس بیمارستانی) پیچیده شده است که نماد پاکی روح ارائه شده به خداوند است. مراسم تشییع جنازه معمولاً یکی از باستانی ترین مراسم است. در اینجا مردم دستکاری های بیش از حد غیرضروری را انجام می دهند که مرگ را به نوعی فرایند بی اهمیت فانتزی تبدیل می کند. اما مرگ در هاله ای عاشقانه نشان داده نمی شود. یک پیرمرد معمولی . این همسر زیبای عزیز کسی نیست که مرگش با وقار روبرو شود ، این لازارسکو بدخلقی است با بوهای نامطبوع. حتی نزدیکان خودش هم برای دیدن او عجله ندارند. در حال مرگ ، اگرچه هنوز در فیلم اتفاق نیفتاده است - هنوز هم یک عمل دارد ، در زمان واقعی و در یک موقعیت واقعی نشان داده می شود. پیرمرد در وضعیت آرامی قرار دارد ، یعنی در حالت استراحت. او متوفی است. بنابراین ، ما از او به عنوان متوفی صحبت می کنیم. به نظر می رسد سبک مستند عکسبرداری و عکسهای ساکن ، بیننده را به محفظه ای که لازارسکو در آن قرار دارد منتقل می کند. بیننده به سختی حتی می تواند با او همدردی کند. به نظر می رسد کارگردان شما را وادار به تماشای هر ثانیه آنچه با قصد خاص اتفاق می افتد می کند. در طول فیلم ، لازارسکو ارتباط خود را با جهان قطع کرده و دائماً از واقعیت جدا می شود. در قسمت آخر ، او دیگر درک فضای اطراف را به طور کلی متوقف کرده بود و بی کلام است . اما او دیگر نیازی به گفتن ندارد - همه چیز در نقشه او شرح داده شده است. دکتر پاسخ می دهد: "اکنون ما به رضایت او نیازی نداریم." فیلم "مرگ آقا لازارسکو" ، علی رغم این واقعیت که پزشکان دائماً اظهارات تندی نسبت به فرد مبتلا می کنند. در اینجا مردن هنوز بالاترین ارزش را دارد ، اما معنای این روند از چشم کنجکاو پوشیده است. و تنها هنگامی که آنها شروع به آماده سازی پیرمرد برای عملیات می کنند ، در ناتوانی او تنها با مرگ تنها می ماند ، و بدن خود را به آنها تحویل داده است. این فریم دارای یک ساختار مذهبی اسطوره ای است ، که توسط قهرمانان (لازاروس ، دانته ، ابراهیم ، آنجل) تأیید می شود. بنابراین ، پویو باعث می شود که ما معنای نه تنها زندگی ، بلکه مرگ یک شخص را نیز ببینیم. مهم نیست که ما چگونه آن را بپذیریم ، اما هنوز هم مقدس است اما در لایه های دیگر واقعیت مقدس باقی خواهد ماند.

در ادامه بخوانید...

10 فیلم خوب که یک بازیگر در آنها بازی کرده و مخاطبان نمی توانند لحظه ای چشم از صفحه نمایش بردارند

در

تام هنکس

 

از مدت ها قبل دیدن فیلم جزئی جدایی ناپذیر از زندگی مدرن شده است. و چه چیزی می تواند خوشایندتر از تماشای زندگی شخص دیگر و خیال پردازی درباره آینده با سازندگان و یا تلاش برای درک اسرار گذشته باشد. اما بیننده با شخصیت های زیاد و جلوه های ویژه به سینمای دیدنی عادت کرده است. و از همه بیشتر تعجب آور محبوبیت باورنکردنی تر فیلم هایی است که فقط یک بازیگر در آنها بازی می کند و بیننده حتی یک لحظه کوچکترین تمایلی ندارد که چشم از صفحه نمایش بردارد.

 

فیلم خوب دورافتاده با بازی تام هنکس  کارگردان رابرت زمه کیس 

فیلم دورافتاده

 

فیلم خوب   Cast Away کم دیالوگ که هشتاد درصد آن با یک بازیگر اجرا می شد. و تام هنکس بسیار توانمندانه از پس نقش بر آمده است.لحظات نفسگیر تلاش او برای روشن کردن آتش، کشیدن دندان پوسیده که حقیقتا کارگردانی فوق العاده ای داشت و یا صید ماهی. چه کسی بهتر از تام هنکس می توانست درماندگی این شخصیت را نشان دهد؟

 

فیلم خوب وحشی با بازی ریز ویترسپون

ریز ویترسپونمعرفی فیلم "وحشی".  / عکس

 

آیا می توان پس از از دست دادن نزدیکترین فرد و فروپاشی همه امیدها برای زندگی خانوادگی شاد و طولانی ، از یأس و افسردگی فرار کرد؟ قهرمان ریز ویترسپون در چنین شرایطی تصمیم می گیرد که به یک سفر با پای پیاده و بسیار خطرناک برود. خطرات تهدید کننده او در طول مسیر ، این زن را مجبور می کند که در تمام زندگی خود تجدید نظر کند. زخم های روانی مطمئناً بهبود می یابند ، اما این زن مجبور است آزمایش های زیادی را پشت سر بگذارد.

 

فیلم 127 ساعت با بازی جیمز فرانکو کارگردان دنی بویل

 جیمز فرانکو
معرفی فیلم "127 ساعت"" ، 2010 ، کشورها: ایالات متحده آمریکا ، انگلیس ، فرانسه    / عکس

 

یک کوهنورد جوان به کوه می رود تا به اعصاب خود آرامش دهد و در عین حال با خودش تنها باشد. او این کار را بارها انجام داده ، اما این بار به جای تعطیلات آخر هفته دلپذیر ، بدون هیچ آب و غذا 127 ساعت در زیر تخته سنگ گیر می افتد. این فیلم بر اساس داستان واقعی  کتاب زندگینامه کوهنورد آرون رالستون ساخته شده است.

 

فیلم من افسانه ام با بازی ویل اسمیت کارگردان فرانسیس لارنس

ویل اسمیت
معرفی فیلم "من افسانه ام"" ، 2007 ، کشور: آمریکا   / عکس

 

این فیلم براساس رمانی به همین نام نوشته ریچارد ماتسون ساخته شد که در سال 1954 نوشته شده است. علی رغم این واقعیت که هزاران فرد اضافی در فیلمبرداری شرکت کردند ، در واقع ، او فقط در مورد یک و تنها کسی است که موفق شد در طی این اپیدمی زنده بماند و خودش باقی بماند. به نظر می رسد ویل اسمیت ، خودش در حین فیلمبرداری معتقد بود که ماموریت شریف نجات جهان به او سپرده شده است ، و بنابراین او بسیار زیبا بازی کرد.

 

زندگی پی با بازی سوراژ شارما کارگردان آنگ لی

زندگی پی
معرفی فیلم زندگی پی. ، 2012 ، کشورها: ایالات متحده آمریکا ، تایوان ، انگلیس ، کانادا  / عکس

 

داستان  پسری که پس از غرق شدن کشتی در یک قایق با یک ببر بنگال ، کفتار ، گورخر و اورانگوتان باقی مانده است نمی تواند بیننده را شوکه نکند. جوایز متعددی که این فیلم کسب کرده است (از جمله اسکار) گویای این امر است.

 

فیلم مردی که خواب است با بازی ژاک اسپایسر کارگردان برنارد کیسان

فیلم مردی که خواب است
معرفی فیلم مردی که خواب است.1974 ، کشورها: فرانسه ، تونس  / عکس



این فیلم بر اساس کتابی به همین نام از ژرژ پرک ساخته شده است. فیلم مردی که خواب است در مورد چگونگی عبور شخصیت اصلی از تمام مراحل شرایط بیرونی و غوطه ور شدن در بی تفاوتی کامل است. 

 

فیلم مریخ با بازی مت دیمون کارگردان ریدلی اسکات

مت دیمون
معرفی فیلم مریخ.2015 ، کشورها: انگلیس ، ایالات متحده آمریکا ، مجارستان / عکس

 

این فیلم براساس اثری به همین نام از اندی ویر ساخته شده است كه در ابتدا رمان خود را در وبلاگی منتشر كرد و قصد چاپ آن را نداشت. اما علاقه به ماجراهای مردی که مجبور شد در مریخ تنها بماند به حدی بود که حتی یک اقتباس سینمایی نیز دریافت کرد.

 

فیلم باجه تلفن با بازی کالین فارل کارگردان جوئل شوماخر

کالین فارل
معرفی فیلم باجه تلفن کارگردان جوئل شوماخر 2002 ، کشور: آمریکا  / عکس

 

فیلم باجه تلفن در مورد چگونگی اسیر شدن قهرمان توسط یک  باجه تلفن فقط در مدت 12 روز فیلمبرداری شد. اما این از استرس روحی و روانی که باعث می شود بیننده به معنای واقعی کلمه هر از گاهی وحشت کند ، کم نکرد. با این حال ، برای اینکه تمام این وضعیت را حس کنید ، فقط باید به فیلم باجه تلفن نگاه کنید.

 

فیلم ماشین کار با بازی کریستین بیل کارگردان برد اندرسون

کریستین بیل
معرفی فیلم "ماشین کار.2003 ، کشورها: اسپانیا ، فرانسه ، بریتانیا ، ایالات متحده آمریکا  / عکس

 

تصور وضعیت فردی که یک سال تمام از بی خوابی رنج می برد دشوار است. زندگی او به معنای واقعی کلمه با واقعیت تعادل برقرار نمی کند ، او خودش به یک جسد زنده تبدیل شده و دیگر بین واقعیت و رویا تمایزی قائلن می شود. به نظر می رسد که  واقعیت و رویا  به غیرقابل تصور ترین شکلی با هم درآمیخته اند.

 

فیلم جاذبه ساندرا بولاک و جورج کلونی در آن بازی می کنند کارگردان آلفونسو کوارون

ساندرا بولاک و جورج کلونی
معرفی فیلم "جاذبه". 2013 ، کشور: انگلیس ، ایالات متحده آمریکا ،  / عکس


در این فیلم دو بازیگر در کادر حضور دارند ، با این وجود عملکرد هرکدام واقعاً شگفت انگیز است. دو نفر وجود دارد که همیشه جدا از یکدیگر هستند تنها این 2 نفر پس از سقوط شاتل موفق به فرار شده اند. در اطراف سکوت کامل وجود دارد و هیچ امیدی به اینکه آنها هرگز قادر به زنده ماندن و بازگشت به خانه هستند ، وجود ندارد.

 

نظرات

در ادامه بخوانید...

100 فیلم محبوب تاریخ سینما از نگاه منتقدان هالیوود ریپورتر

در
1. پدرخوانده

 فیلم کلاسیک پدرخوانده براساس رمانی از ماریو پوزو ساخته شده و داستان فیلم درباره خانواده مافیایی کورلئونه می باشد بازیگران سرشناسی چون مارلون براندو، آل پاچینو، روبرت دووال و دایان کیتن در آن به نقش‌آفرینی پرداخته اند.

 

imdb بهترین فیلم های تمام دوران

فیلم پدرخوانده نامزد 11 جایزه اسکار شد و جایزه بهترین بازیگر مرد (مارلون براندو)، بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه را به خود اختصاص داد همچنین درجوایز گلدن گلوب پنج جایزه اصلی را بدست آورد. کارگردان پدرخوانده فرانسیس فورد کاپولا است و در سال ۱۹۷۲ برای کمپانی پارامونت فیلم را ساخته و داستان جنایی پدرخوانده مربوط به  سال‌های ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۵ می باشد

 2. جادوگر شهر اوز

جادوگر شهر اوز که معروفترین و موفق‌ترین اقتباس از رمان  فران باوم به حساب می  بیش از دو میلیون دلار در سینماهای آمریکا و 980 هزار دلاردر سینماهای سایر نقاط جهان فروش داشته است.

 

جادوگر شهر اوز بر اساس رمانی برای کودکان نوشته ال. فرانک باوم آمریکایی به کارگردانی ویکتور فلمینگ محصول 1939  ساخته شده است و بازیگرانی چون جودی گارلند، فرانک مورگان، ری بولگر، برت لار و جک هالی  به ایفای نقش پرداخته اند.   

3. همشهری کین

ساخت همشهری کین 10 هفته به طولکشید،و با حضور معروف‌ترین عوامل فیلم هالیوود، از جمله گرگ تولند فیلمبرداری شد. اورسن ولز، کارگردان مشهور  سینما در سن25 سالگی بود، ولی علاوه بر کارگردانی، نگارش فیلم‌نامه ، تهیه‌کنندگی، و نقش‌آفرینی در فیلم همشهری کین را انجام داد .

 

imdb بهترین فیلم های تمام دوران

فیلم همشهری کین در 9 بخش نامزد جوایز اسکار شد که فقط در رشته بهترین فیلم‌نامه‌ ، جایزه به فیلم تعلق گرفت.در دهه‌ 60 دانشکده‌های فیلم‌سازی همشهری کین را به عنوان واحد درسی تدریس و تعدادی از بزرگان سینمای فرانسه چون ژان لوک ‌گدار و فرانسوا تروفو در ساخت فیلم هایشان از این فیلم الگو گرفتند.

4. رستگاری در شائوشنک

فیلم رستگاری در شائوشنک درامی رازآلود جنایی به کارگردانی فرانک دارابونت و بازی تیم رابینز و مورگان فریمن، محصول سال ۱۹۹۴می باشد رستگاری در شائوشنک یکی از برترین فیلم‌های تاریخ سینمای جهان معرفی شده است. فیلم نامه از  رمان استفن کینگ به نام ریتا هیروث و رستگاری در شائوشنک می باشد.

 

فیلم رستگاری در شائوشنک نامزد هفت اسکار از جمله بهترین بازیگر مرد، بهترین فیلم، ، بهترین فیلمنامه، بهترین ویرایش فیلم ،بهترین فیلمبرداری، بهترین موسیقی فیلم، و بهترین صدابرداری شد ، اما موفق به کسب هیچ‌یک نشد.این مراسم  ، اسکار سال ۱۹۹۴ بود.


5. داستان عامه‌پسند

تارانتینو در فیلم  داستان خود را در ساختاری پیچیده با گذرهای زمانی و مکانی متناوب به به جلو برده است و از هیچ کدام ازاشکال متعارف روایی سینما استفاده ننموده  . بازیگران فیلم داستان عامه‌پسند جان تراولتا، ساموئل ال.جکسون و اما تورمن  می باشند. 

 

سناریو فیلم توسط تارانتینو  نگارش شده و مشتمل بر  سه اپیزود با سه قصه مه با هم در ارتباطند می گردد. جایزه بهترین فیلم‌نامه را داستان عامه پسند دریافت کرد و در جشنواره کن موفق به کسب نخل طلا گردید، جایزه بهترین فیلم پلیسی جوایز "ادگارآلن پو" را اخذ و در جوایز گلدن گلوب و بافتا انگلیس چهار جایزه را از آن خود کرد.بودجه فیلم داستان عامه پسند تنها 8 میلیون دلاری بود اما فروش جهانی  معادل 213 میلیون دلار داشت. 

6. کازابلانکا

 بازیگران فیلم کازابلانکا  ، همفری بوگارت و اینگرید برگمن می باشند که در سال 1942 تهیه شد و سه جایزه اسکار بهترین فیلم، کارگردانی و فیلمنامه به فیلم کازابلانکا تعلق گرفت.

 

کازابلانکا در انجمن فیلم آمریکا در مکان سوم از 100 فیلم برتر قرار دارد.

7. قسمت سوم پدرخوانده

بازیگران قسمت سوم پدرخوانده دایان کیتن ، آل پاچینو، اندی گارسیا، و سوفیا کاپولا می باشند.

 

قسمت سوم پدرخوانده در سال ۱۹۹۰تهیه  و قسمت آخر از سه‌گانه پدرخوانده‌ بر اساس رمانی از ماریو پوزو می باشد.فیلم پدرخوانده 3بیشتر از 136 میلیون دلار فروش داشت و  نامزد دریافت هفت جایزه اسکار بود اما،  موفق به دریافت هیچ هیچ یک از جوایز نشد.

8. ای.تی

کارگردان فیلم‌ ای.تی ، تولید 1982که در زمان اکران پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینما شد استیون اسپیلبرگ می باشد . 

این فیلم موفق به اخذ چهار جایزه اسکار و در جوایز گلدن گلوب به عنوان  بهترین فیلم سال برگزیده شد.فیلم‌ ای.تی یکی از موفق‌ترین آثار اسپیلبرگ در زمینه تجاری به حساب می آید. ای.تی هر چند درباره دنیای کودکان و افسانه‌های تخیلی و فضاییاست ، اما توجه مخاطبین بزرگسالان را نیز به خود جلب می کند. فیلم ای.تی جایزه بهترین فیلم خارجی جوایز دیوید دوناتلو ایتالیا را در سال ‌1983 از آن خود نمود. 


9. ادیسه فضایی

فیلم ادیسه فضایی(2001) شاهکار استنلی کوبریک محصول 1968  می باشد.

 

فیلم نامه اقتباسی از داستان کوتاه آرتور.سی کلارک بود که موفق به کسب جایزه‌ اسکار بهترین جلوه‌های ویژه شد.

10. فهرست شیندلر

فهرست شیندلر یکی از تاثیرگذارترین فیلم‌های تاریخ سینما به حساب می آید .موسیقی فیلم توسط جان ویلیامز آهنگساز مشهور هالیوودی خلق شده است.

کارگردان فیلم فهرست شیندلر   استیون اسپیلبرگ می باشد. فیلم محصول سال ۱۹۹۳ و فیلم نامه  بر اساس کتاب شیندلرز آرک  (برندهٔ جایزه بوکر )تولید شده است.  

فروش ۳۲۱ میلیون دلاری برای فهرست شیندلر یک موفقیت تجاری بزرگ به حساب آمد و علاوه بر فروش بالا  جوایز بسیاری از جمله جایزه اسکار  برای بهترین کارگردانی و بهترین فیلم را کسب نمود.

هرچند که در ابتدا و انتهای فیلم، صحنه‌هایی به صورت رنگی وجود دارد اما فهرست شیندلر اولین فیلم سیاه و سفیدی می باشد که جایزه اسکار بهترین فیلم را بعد از سال ۱۹۶۰ برنده شد.   فهرست شیندلر سومین فیلم برتر تاریخ سینما در گونهٔ حماسی، در فهرست ۱۰ فیلم برتر در ۱۰ ژانر  بنیاد فیلم آمریکا می باشد.

11- جنگ ستارگان (1977) ، 12- بازگشت به آینده (1985) ، 13- مهاجمان کشتی گمشده (1981) ، 14- فارست گامپ (1994) ، 15- بر باد رفته (1939) ، 16- کشتن مرغ مقلد (1962) ، 17- اینک آخر‌الزمان (1979) ، 18- آنی هال (1977) ، 19- رفقای خوب (1990) ، 20- چه زندگی شگفت‌انگیزی (1946)؛

21- محله چینی‌ها (1974) ، 22- سکوت بره‌ها (1991) ، 23- لاورنس عربستان (1962) ، 24- اره‌ها (1975) ، 25- اشک‌ها و لبخندها (1965) ، 26- آواز در باران (1926) ، 27- باشگاه صبحانه (1985) ، 28- فارغ‌التحصیل (1967) ، 29- بلید رانر (1982) ، 30- پرواز بر فراز آشیانه فاخته (1975)؛

31- عروس شاهزاده (1987) ، 32- امپراطوری حمله را پاسخ می‌دهد (1980) ، 33- فارگو (1996) ، 34- زیبایی آمریکایی (1999) ، 35- پرتقال کوکی (1971) ، 36- روز تعطیل فریس بولر (1986) ، 37- دکتر استرنج لاو (1964) ، 38- وقتی هری به ملاقات سالی رفت (1989) ، 39- درخشش (1980) ، 40- باشگاه مشت‌زنی (1999) 

41- روانی (1960) ، 42- غریبه (1979) ، 43- داستان اسباب‌بازی (1995) ، 44- ماتریکس (1999) ، 45- تایتانیک (1997) ، 46- نجات سرباز رایان (1998) ، 47- بعضی‌ها داغش را دوست دارند (1959) ، 48- مظنونین معمولی (1995) ، 49- پنجره عقبی (1954) ، 50- پارک ژوراسیک (1993)

51- لبوفسکی بزرگ (1998) ، 52- همه چیز درباره ایو (1950) ، 53- هانتیگ خوش قلب (1997) ، 54- بوچ کسیدی و ساندنس کید (1969) ، 55- راننده تاکسی (1976) ، 56- درخشش ابدی یک ذهن پاک (2004) ، 57- شواله تاریکی (2008) ، 58- سانست بولوار (1950) ، 59- تلما و لوییس (1991) ، 60- آملی (2001)

61- داستان وست ساید (1961) ، 62- شمال از شمالغربی (1959) ، 63- روز گراندهاگ (1993) ، 64- مری پاپینز (1964) ، 65- گاو خشمگین (1980) ، 66- شیرشاه (1994) ، 67- آواتار (2009) ، 68- مانتی پیتون و جام مقدس (1975) ، 69- گلادیاتور (2000) ، 70- سرگیجه (1958)

71- تقریبا معروف (2000) ، 72- فرانکشتاین جوان (1974) ، 73- همه مردان رئیس جمهور (1976) ، 74- زین‌های شعله‌ور (1974) ، 75- پل رودخانه کوای (1957) ، 76- کوهستان بروک‌بک (2005) ، 77- شکارچیان روح (1974) ، 78- 12 مرد خشمگین (1957) ، 79- وال.ای (2008) ، 80- در بارانداز (1954)

81- آمادئوس (1984) ، 82- ارباب حلقه‌ها، یاران حلقه (2001) ، 83- جان سخت (1988) ، 84- آغاز (2010) ، 85- هفت (1995) ، 86- دیو و دلبر (1991) ، 87- ارباب حلقه‌ها ، بازگشت پادشاه (2003) ، 88- میلیونر زاغه‌نشین (2008) ، 89- شجاع قلب (1995) ، 90- ممنتو (2000)

91- راکی (1976) ، 92- بالا (2009) ، 93- برخورد نزدیک از نوع سوم (1977) ، 94- شکارچی گوزن (1978) ، 95- دکتر ژیواگو (1965) ، 96- هزارتوی پن (2006) ، 97- هواپیما (1980) ، 98 - سگ‌های پوشالی (1992) ، 99- بانی و کلاید (1967) ، 100- هفت سامورایی (1954) 

نظرات

۱۳۹۵/۱۲/۲۷Hello there, I dierevscod your website by the use of Google at the same time as looking for a similar topic, your site came up, it looks good. I have bookmarked it in my google bookmarks.

۱۴۰۰/۱۲/۸مارلون براندو ستاره درخشان هالیوود، مورد علاقه مردم و مردی با شخصیت دشوار - مارلون براندو به یک چهره نمادین در سینمای جهان تبدیل شده است. دوران کودکی این بازیگر را نمی توان پر از شادی نامید: پدر و مادرش از اعتیاد وحشتناکی به الکل رنج می بردند، بنابراین براندوی کوچک، همانطور که در کودکی به او می گفتند، اغلب مجبور بود در انواع میخانه ها به دنبال والدین الکلی خود بگردد. متعاقباً خود براندو به مطبوعات گفت: "من از یک خانواده الکلی ارثی ایرلندی هستم. همه اعضای خانواده ما مشروب خوردند. دایی، پدربزرگ، دو خواهرم، مادرم، پدرم…». خود هنرمند نیز از این سرنوشت در امان نماند.

۱۴۰۰/۱۲/۸مارلون براندو با بازی در نمایشنامه تنسی ویلیامز «تراموا به نام هوس» در سال 1947 محبوبیت و علاقه زیادی بین تهیه کنندگان به دست آورد و چند سال بعد این نمایش فیلمبرداری شد و براندو به عنوان نماد جنسی جدید هالیوود لقب گرفت. به دنبال آن یک سری بی پایان از نقش های موفق و نه چندان زیاد موفق و دو جایزه اسکار - برای نقش های اصلی در فیلم های On the Waterfront ( در بارانداز 1954) و The Godfather ( 1972پدرخوانده ) دنبال شد. این بازیگر به دلیل اجرای درخشان نقش ها و همچنین جنجال های مفتضحانه متعدد ، بد خلقی ، نگرش بد نسبت به زنان و عشق به مواد مخدر و الکل مشهور بود.

۱۴۰۰/۱۲/۸مارلون براندو سه بار ازدواج کرد، همه منتخبان او منحصراً شرقی بودند: هندی، مکزیکی و تاهیتی. شایعات حاکی از آن است که مارلون براندو عاشق همسر سوم خود (شریک در فیلم "شورش در بانتی")بود، او حتی چندین جزیره در نزدیکی تاهیتی خرید تا با او زندگی کند و برای مدتی سینما را ترک کرد تا در نقش یک مرد خانواده تلاش کند.اما معلوم شد که چنین زندگی هنوز به مذاق یک سلبریتی هالیوود خوش نیامده است ، براندو دوباره دچار مشکلات جدی شد.

۱۴۰۰/۱۲/۸از دهه 80، حرفه بازیگری مارلون براندو کاهش یافته است. او به حرمیت رفت و تقریباً در انظار ظاهر نشد ، فعالیت ادبی نوشتن خاطرات را آغاز کرد . در مجموع ، این هنرمند 30 سال را در جزایر زندگی کرد ، او سعی کرد آنها را به مرکز جذب محققان تبدیل کند: او از جانورشناسان ، باستان شناسان و بوم شناسان برای کمک به حفظ زیبایی طبیعی آن دعوت کرد. متأسفانه در دهه 90 پس از یک حادثه غم انگیز (پسر براندو، کریستن، به نامزد خواهرش شلیک کرد)، مارلون هرگز نتوانست به تاهیتی بازگردد و هالیوود را به کلی ترک کرد.

در ادامه بخوانید...

زمان پخش فصل هفتم بازی تاج و تخت

در

 (سیارک)  : پس از ماه‌ها انتظار، دوست‌داران مجموعه تلویزیونی "بازی تاج و تخت" بالاخره مطلع شدند که پخش فصل هفتم این مجموعه محبوب از ماه ژوئیه آغاز خواهد شد.شبکه تلویزیونی اچ.بی.او، تهیه‌کننده مجموعه بازی تاج و تخت، در یک رویداد مطبوعاتی که به صورت زنده در صفحه فیسبوک این شرکت هم‌رسانی گردید، اعلام نمود که اولین قسمت فصل جدید روز ۱۶ ژوئیه پخش می شود.


در این ویدئو  تاریخ آغاز مجموعه جدید با آب شدن تدریجی یک قالب یخ بزرگ ، نمایان گردید.
 هنوز هیچ تیزر تبلیغاتی‌ای که تصاویری از فصل هفتمرا نشان بدهد ، منتشرنگردیده. اما، پوستر رسمی که تصویر یخ و آتش در آن دیده می شود احتمالا حاکی از نبرد دنریس تارگرین با ارتش یخ می باشد.

 این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید.  (سیارک

نظرات

۱۴۰۳/۲/۳۰خاک بر سر هر کسی که این سایت رو طراحی کرده و رو این مقاله کار کرده! مزخرفترین سایت و مطلبی بود که خوندم نصف مطالب اشتباه بودن

در ادامه بخوانید...

سرانجام بازی تاج و تخت از نظر طرفداران دوآتشه سریال

در

(این گزارش بخش‌هایی از فصل هفتم سریال بازی تاج‌وتخت را لو می‌دهد. اگر نمی‌خواهید بدانید، نخوانید.)
فصل هفتم سریال بازی تاج‌وتخت یکشنبه ۲۸ اوت به پایان می‌رسد. فصلی که بسیاری معتقدند از مهیج‌ترین فصل‌های این سریال بوده، فصلی که در آن لشکرها به آتش کشیده شدند و خاندان‌ها به تمامی نابود شدند.
در قسمت یکی‌مانده ‌به ‌آخر سریال، دنریس تارگرین و وایت واکرها به مصاف هم رفتند و پادشاه شب، اژدهایی را از آن خود کرد.
اما قسمت آخر (که ۷۹ دقیقه خواهد بود) بیش از این‌ها فرازونشیب و حادثه خواهد داشت. در این قسمت همه چهره‌های مهم این فصل حاضرند. جان اسنو و سرسی لنیستر رودررو می‌شوند که برای برخورد با وایت واکر چاره‌ای بیاندیشند.
می‌توان تصور کرد که دیدارشان پایان خوشی نداشته باشد.
از سال ۲۰۱۱ که بازی تاج‌وتخت شروع شد، هواداران دوآتشه سریال روی اینترنت در مورد آن حرف می‌زدند، و حالا که سریال به پایانش نزدیک می‌شود، حرف‌ها به اوج رسیده.
در این گزارش بعضی از پیش‌بینی‌های هواداران در باره قسمت آخر فصل هفتم را گردآورده‌ایم.
آریا لیتل‌فینگر را فریب می‌دهد
بعضی‌ها معتقدند خط داستانی خواهران استارک بدترین نکته فصل هفتم است.
در فصل ششم آریا یاد گرفت چطور بفهمد کسی دروغ می‌گوید. (سیارک)
بعضی‌ها می‌گویند داستان فراتر از آن است که به نظر می‌آید و سنسا و آریا به خاطر وابستگی‌های خانوادگی‌شان دچار مشکل شده‌اند. و بعضی دیگر می‌گویند آریا استارک - که دو فصل سریال داشت آموزش می‌دید "مرد بی‌چهره" باشد - دارد وانمود می‌کند که از لیتل‌فینگر گول خورده.
کریس مندل، از نویسندگان مجله شورت‌لیست و هوادار دوآتشه بازی تاج‌وتخت، می‌گوید: "همین یک فصل پیش بود که آریا یاد گرفت دروغ آدم‌ها را بفهمد. اینکه یک آدم‌کش تمام‌عیار براوس را ترک کند و سه روز بعد نفهمد خواهرش دروغ می‌گوید یا نه، به نظرم صرفا برای ایجاد هیجان است. به همین خاطر خیلی‌ها فکر می‌کنند کل ماجرا نقشه است و احتمالا دست‌به‌یکی کرده‌اند که کار لیتل‌فینگر را بسازند.
برن استارک نایت کینگ است
خیلی‌ از بینندگان فکر می‌کنند نایت کینگ(پادشاه شب) برن استارک است. در کل، تکلیف سریال با ماجراهای سفر در زمان و اینجور چیزها روشن نیست.
قرار است برن سه بار در زمان سفر کند، که در هر کدام بیش از قبلی گند بزند و نهایتا پیش‌گوی فلج در گذشته گیر بیافتد.
کریس مندل معتقد است کل ماجرا باورپذیر نیست. می‌گوید: "به نظر می‌رسد تکلیف سریال با ماجرای سفر زمان روشن نیست، و به همین خاطر است که برن را زیاد نمی‌بینیم. ولی از طرف دیگر در مورد وایت واکر هم هیچی نمی‌دانیم. ممکن است سروکله برن در آخرین لحظه پیدا شود. شاید به همین خاطر است که چیز زیادی در موردشان نمی‌دانیم.
سگ تازی با کوه می‌جنگد
علاقمندان بازی تاج‌وتخت چندین فصل است منتظرند سندور و گرگور کلگان به جان هم بیافتند. و از ظواهر امر این‌طور پیداست که در قسمت آخر این اتفاق می‌افتد.
سگ تازی از جنگجویان دنریس است که قرار است "وایت" ربوده‌شده را به کینگز لندینگ ببرند که سرسی را راضی کنند به مصاف وایت واکرز برود - جایی که برادرش، که زامبی است، زندگی می‌کند.
کریس مندل معتقد است "زامبی را برادرش یعنی سگ تازی می‌کشد"، اما زمان زیادی به این ماجرا اختصاص داده نخواهد شد.
می‌گوید: "پرداختن به این ماجرا، با این همه ماجرای دیگری که در جریان است، اتلاف وقت است. این بخش داستان از آن چیزهایی است که می‌توانست خیلی زودتر اتفاق بیافتد، اما آن را گذاشتند برای این فصل و سریع از رویش گذشتند و شخصیت‌ها درست پرداخته نشد. "
جان و دنریس بالاخره به هم می‌رسند (سیارک)
نام قسمت آخر "اژدها و گرگ" است - که تقریبا واضح است به کدام شخصیت‌ها اشاره دارد.
جای تأسف است که او دست‌آخر به کسی دل می بازد که با او نسبت خونی دارد.
بعضی بینندگان سریال معتقدند شخصیت‌های کیت هارینگتون و امیلیا کلارک در فصل‌های اخیر سریال چیزی را که باید بین دو نفر باشد، نداشته‌اند. اما در فصل هفتم این دو شخصیت به هم نزدیک‌تر شده‌اند.
نکته مهمتر اینکه این دو نفر نسبت خانوادگی دارند.
کریس مندل معتقد است این دو نفر "به هم می‌رسند". می‌گوید: "البته همین که سازندگان چنین چیزی را طرح کرده‌اند کمی عجیب است. این همه آدم مجرد در وستروس هست. جای تأسف دارد که دل به قوم و خویش خودش ببازد."

نظرات

در ادامه بخوانید...

سریال نوستالژیک "خانه کوچک"

در

در مجموعه تلویزیونی خانه کوچک، ملیسا گیلبرت (چپ) نقش لورا اینگلز وایلدر را بازی کرده است

یکصد و پنجاه سال از تولد لورا اینگلز وایلدر نویسنده مجموعه کتاب‌های "خانه کوچک" می‌گذرد. اما آیا هنوز داستان‌های او که درباره یک خانواده کشاورز است، برای دختران جوان در عصر فن‌آوری جذابیت دارد؟این سریال حدود چهل سال پیش در ایران پخش می شد. این سریال داستان خانواده‌ای کشاورز را در قرن نوزدهم نشان می‌داد که در روستایی به نام والنات گرو اقامت کردند. در این سریال داستان زندگی لورا اینگلز فرزند دوم این خانواده، قهرمان اصلی این فیلم، از کودکی تا دوران تدریس در مدرسه  نشان داده می‌شد.
دیوید اسکرایونر، نوازنده ویولن هر بار که در پاییز در مراسم "روز وایلدر" در مزرعه راکی ریج شرکت می‌کند، با این سوال طرفداران مجموعه کتاب‌های این نویسنده مواجه می شود که "آیا او ویولن پدر را دارد."
" روز وایلدر" همه ساله در گرامیداشت یاد لورا اینگلز وایلدر برگزار می‌شود.


خانواده‌های زیادی در چنین روزی در خانه واقع در این مزرعه در میسوری جمع می‌شوند. این همان محلی است که خانم اینگلز وایلدر هشت کتاب "خانه کوچک" را نوشت.
این خانواده‌ها با جمع شدن در این محل می‌توانند ببینند که چگونه دیوید با همان ویولنی که این نویسنده در داستان‌های دوران کودکیش از آن یاد کرده بود، برای آن‌ها می نوازد.
بسیاری از کودکانی که به این محل آمده‌اند درست مثل "لورا" شخصیت اصلی این مجموعه داستان ها، موهایی بافته شده و کلاه‌هایی بنددار دارند.
سومین کتاب از مجموعه کتاب‌های "خانه کوچک" به دلیل آن که در دهه ۱۹۷۰مجموعه‌ای تلویزیونی براساس آن ساخته شد، به یکی از محبوب‌ترین آنها تبدیل شده است.
در این سریال تلویزیونی که ملیسا گیلبرت نقش لورا و دین باتلر نقش همسر آینده او را بازی می کرد، زندگی آن ها در دهه‌های ۱۸۷۰ و ۱۸۸۰ در غرب آمریکا به تصویر کشیده شده است.
نویسنده، این مجموعه کتاب‌ها را براساس خاطرات دوران کودکی خود به زیبایی به رشته تحریر در آورده است.
این کتاب‌ها از زمان انتشار در میان پرفروش ترین کتاب‌ها در جهان بوده‌اند.
این مجموعه کتاب‌ها باعث اتصال نسل‌ها درخانواده‌ها شده است. جنیفر و الیزابت از جمله این خانواده‌ها هستند که خود را طرفدار پرو پا قرص این مجموعه کتاب‌ها می دانند. آن‌ها تا کنون از ده محل واقعی که به خانواده نویسنده مربوط می‌شود، دیدن کرده اند.
"بسیار هیجان‌انگیز"
نگارش این داستان‌ها با عبارت "روزی روزگاری" آغاز شده و لحنی داستانی دارد و به توصیف فعالیت کشاورزان مهاجر در تغییر شکل طبیعت وحشی می‌پردازد.
در جلد ششم این مجموعه کتاب‌ها به نام "زمستان طولانی"، سختی‌هایی که اعضای خانواده تجربه کرده‌اند، به خوبی ثبت شده از زوزه گرگ‌ها در شب تا جان به در بردن پس از یک زمستان طولانی پر برف هشت ماهه و گرسنگی .
کتاب نهم به نام "چهار سال اول" چندین سال پس از مرگ نویسنده و براساس نسخه پیش‌نویس به جا مانده از او منتشر شد.
جنیفر و الیزابت همانند بسیاری دیگر از بازدید کنندگان در حالی که اشک در چشمانشان حلقه شده به نواختن ویولن دیوید گوش می دهند. آن‌ها به همراه مادرو دو فرزند جنیفر به این مزرعه آمده اند.آن ها به شوخی در این باره که چه کسی نقش لورا را داشته باشد با هم بحث می‌کنند.
بازدیدکنندگان در فروشگاهی که در این محل است، اغلب چیزهایی را پیدا می کنند که ارتباط احساسی عمیقی با داستان‌های خانم اینگلز وایلدر دارد.
زنی جوان که به این محل آمده می گوید: "وقتی که سال سوم دبستان بودم، معلم ما به ما گفت که می خواهد چند داستان برایمان بخواند. من شیفته این کتاب ها شدم و همه آن ها را سال بعد خواندم. جسارت و قدرت نویسنده مرا مجذوب کرد. "

"بیش از حد سعادتمند"
مجموعه کتاب‌های خانم اینگلز وایلدر زندگی لورا را از ۵ تا ۱۹ سالگی شامل می‌شود، یعنی تا زمانی که با آلمانزو ازدواج می کند.
خوانندگان این کتاب‌ها با این شخصیت بزرگ شد‌ند، درست همانند کودکان امروز که با هری پاتر بزرگ می‌شوند.
دین باتلر، بازیگرکه در سریال تلویزیونی نقش همسر لورا را بازی کرده و یکی از سخنرانان مراسم بزرگداشت این نویسنده است، می‌گوید خیلی‌ها این مراسم را همانند کتاب‌های این نویسنده به دلیل آن که مهربانی و ارزش‌های خانوادگی را ستایش می‌کند، دوست دارند.
آقای باتلر همچنین می‌افزاید: "خودم را خیلی سعادتمند حس می‌کنم، خیلی تحت تاثیر قرار می‌گیرم وقتی که مردم به من می‌گویند که این شخصیت را دوست دارند به این دلیل که لورا عاشق این شخصیت بود."
"واقعی"
بازدیدکنندگان در داخل خانه کوچکی که لورا و آلمانزوی واقعی ساخته بودند با توقف در آشپزخانه‌ای که همچنان تمیز است و پیشخوان کوچکی دارد، شور و نشاطش را تحسین می‌کنند. پیشخوان آشپزخانه به اندازه قد او یعنی ۱.۵۰ متر) است،
ویولن پدر در مواقعی که نواخته نمی‌شود در سالن به دیوار آویزان است.
مثل این است که کتاب‌های خانم اینگلز وایلدر جان می‌گیرند. آن دختر موسیاه سرکشی که با گول زدن نلی بدجنس او را به سوی نهری پر از زالو می‌کشاند و یا بر یک اسب کوچک بدون زین سواری می‌کند.
ویلیام آندرسون، زندگینامه نویس خانم اینگلز وایلدر که در این مراسم حضور دارد، می‌گوید: " معلمی به من گفت که به نظر می‌رسد لورا برای دانش‌آموزانش خیلی واقعی است. طوری که وقتی آن‌ها به خانه می‌روند مرتب درباره لورا صحبت می‌کنند. و والدین دانش‌آموزان از آن‌ها می‌پرسند که این دختر جدید در کلاس کیست؟ لورا مثل عضوی از خانواده آن هاست."
جین کودی کسی است که خانواده‌اش به خوبی لورا و آلمانزو را می شناختند.
او از سال ۱۹۶۰ یعنی سه سال پس از مرگ لورا اینگلز وایلدر، در تبدیل مزرعه راکی ریج به موزه نقش داشته است. خانم کودی هنوز هم این نویسنده را منبع الهام خود می داند و او را به دلیل مدرن بودن در دورانی که مدرن نبود، تحسین می‌کند.

نظرات

در ادامه بخوانید...

زندگی دوگانه ورونيکا

در


فيلم يک خصوصيت خيلی دلنشين دارد، آن هم نقاشی بودنش است. خيلی از نماها نقاشی هستند. يک عکس هستند. يک لحظه دوست داشتنی هستند.
ساختار کنايه آميز زندگی دوگانه ورونيک
به همراه بسياری از کارگردانها و فيلمسازهای اروپای مرکزی، کريستوف کيشلوفسکی و کريستف پیزیویچ با ايجاد يک ساختار کنايه ‏آميزی ايجاد کرده اند تا به بررسی زندگی يک زن جوان در دوران معاصر بپردازند. آنها در اين کار از امير کوستاريکا زيرکانه تر عمل کرده اند، ‏کيشلوفسکی و پیزیویچ عامل های محرک سياسی را پرداخت به جنبه های روانکاوانه کنار زده اند. ‏


زندگی دوگانه ورورنيک درباره دو زن جوان است، ورونيک که در فرانسه زندگی می کند و ورونيکا که ساکن لهستان است. هر ‏دوی آنها در يک زمان متولد شده اند و در شرايطی مشابه با هم بزرگ شده اند، ولی همديگر را نمی شناسند، حداقل به شکل ‏خودآگاه هم را نمی شناسند. ورونيکا يک موزيسين است، خواننده با استعدادی است که در ميانة کنسرت از دنيا می رود. در همان ‏لحظه، ورونيک مشغول عشق بازی است و ناگهان احساس می کند چيزی را از دست داده است.

 

او بدون اين که بداند چرا يا ‏توضيحی برای کارش داشته باشد درس آوازش را رها می کند. داستانی که بعد از اين اتفاق می آيد درباره چگونگی عاشق شدن ‏ورنيک به مردی خيمه شب باز و نويسنده است. به نظر می آيد ورونيک با اينکه فقط يک بار مرد را در اجرای مدرسة بچه ها ‏ديده است، می داند چطور مرد خودش را به او می رساند. در حين اينکه روابط آنها گسترش می يابد، ورونيک به اين دانش می ‏رسد که گويی به صورت خودآگاه می تواند پيش بينی حوادث و احساساتش را بکند، گويی او يک زندگی ديگر نيز داشته است.

 

‏در اواخر فيلم، خيمه شب باز عکسی پيدا می کند که اعتقاد دارد عکس ورونيک در سفر خارکف است، ولی آن عکس متعلق به ‏ورونيکا است. در نهايت درکی از وجود ورنيکای ديگر ايجاد می شود. نويسنده ها اين دو زن را از پس ظواهر بهم ارتباط می ‏دهند. هر دو به پدرشان نزيدک هستند، هر دو مادرشان را در دوران کودکی از دست داده اند و هر دو دارای استعداد موسيقی ‏هستند.‏
از نظر ساختار، ادراک وجود يک همزاد درماتيک باعث می شود تماشاگر و شخصيت به بازتابی از شخصيت نگاه داشته باشند. ‏استفاده از همزاد يک ابزار برای ايجاد فاصله است. سئوال اين است که فيلم زندگی دوگانه ورونيک به چه منظور از کنايه استفاده ‏می کند؟ ورونيک دختری سر زنده، زيبا و جذاب است.

مثالی از نيروی مثبت در زندگی. در همين بين ورنيکا که همزاد اوست، ‏به ناگاه در خارکف می ميرد. گويی کشيلفسکی و پیزیویچ دارند از دست رفتن و ترس از دست دادن را بررسی می کنند و به ‏ضرورت، ترس از مرگ را از طريق زنی جوان و جذاب به نمايش می گذراند. با ايجاد يک همزاد برای او، نويسنده به ‏ديالکتيکی درباره زندگی و مرگ می پردازند، برای اين کار تفسيری بر کيفيت زندگی می دهد. برای ورونيک زندگی کردن يعنی ‏عشق ورزيدن و به خاطر سپردن ورونيکای ديگر، ورونيکايی که نمايندة انباشت از دست دادنها در زندگی خودش است.‏


خوانشی ديگری که از ساختار می توان انجام داد اين است که آن را راهی برای هدايت وقايع در نظر گرفت. زمانی که ورونيک ‏متوجه می شود چه اتفاقی برای ورونيکا افتاده است، می تواند از خودش محافظت کند. بازتاب اين نگاه احتياط آميز به خود، در ‏مرد خيمه شب باز هم ديده می شود ـ او عروسکی هايی از ورنيکا و ورونيک ساخته است، اما به ورونيک می گويد فقط زمانی ‏از عروسک دوم استفاده می کند که اولی در طول اجرا آسيب ببيند. هنرمند، که در اينجا مرد خيمه شب باز و نويسنده است، به ‏اندازة خود ورونيک احتياط به خرج می دهد.‏


فیلم زندگی دوگانه ورونيک منظور را می رساند، اما فقط يکی از مثالهای ساختار کنايه آميز است. کارهای کيشلوفسکی معمولاً از ‏نظر سختار شکلی کنايه آميز دارند. فيلمهای سفيد و فيلمی درباره عشق قدرتمندتر هستند، چون از ساختار کنايه آميز استفاده می ‏کنند. اما در هر صورت کریستوف کيشلوفسکی با ظرافت و زيرکانه تر از ساير نويسنده ها و کارگردانهای اروپای مرکزی و سینمای جهان، کنايه را در ‏آثارش به کار می برد.‏(سیارک)

نظرات

در ادامه بخوانید...