نقد و بررسی فیلم قلب فرشته
طاهره مصطفویدر۱۴۰۳/۲/۱۸
1955، نیویورک. لوئیس سایفر معین به کارآگاه خصوصی هری آنجلو با درخواست یافتن موزیسین با استعداد جانی فیوریت مراجعه می کند. در سال 1943، آقای سایفر قراردادی را با جانی امضا کرده، اما فاوریت پس از بازگشت از جنگ، به بیمارستان روانی رفت و بعداً از آنجا ناپدید شد. هری تحقیقاتی را آغاز می کند، با این حال، هر چه بیشتر در جستجوی خود پیش می رود، با اسرار بیشتری در راه خود مواجه می شود. و هیچ بازگشتی وجود ندارد: هرکسی که کارآگاه سعی کرد از آنها حداقل اطلاعاتی در مورد جانی گم شده پیدا کند پس از صحبت با او می میرند.
به سختی می توان گفت که آلن پارکر دقیقاً با این خلقت چه چیزی می خواست به ما نشان دهد ، اما یک چیز مسلم است - «قلب فرشته» یک فیلم برجسته در ژانر هیجان انگیز عرفانی است. فضایی که در تصویر نفوذ می کند به معنای واقعی کلمه بیننده را در "پنجه" کارگردان از قبل پیچیده در آن زمان می مکد. نحوه تنظیم دوربین، نحوه چیدمان زوایای دوربین، نحوه چیدمان مناظر - همه اینها با چنان مهارتی انجام می شود که در پایان فقط می توانم یک چیز را بگویم - درخشان!
آلن پارکر کارگردان و فیلمنامه نویس این فیلم مدت زیادی را صرف انتخاب بازیگر نقش لوئیس سایفر کرد. مارلون براندو، آل پاچینو، جک نیکلسون زمانی برای آن درخواست دادند، اما در نهایت این نقش به رابرت دنیرو رسید.، که من از آن بسیار خوشحالم. اکنون، پس از تماشا، به سختی می توانم شخص دیگری را در این مکان تصور کنم. راستش من هنوز دنیرو را در چنین نقشی ندیده بودم، پر از رمز و راز، آرامش مقاومت ناپذیر و نوعی جذابیت دیوانه وار، تصویر لوئیس سایفر با درخشان ترین مهارتی که در خور هزاران ستایش است توسط او مجسم شد. یکی از جذاب ترین نقش های رابرت دنیرو.
میکی رورک
میکی رورک این مرد سزاوار یک پاراگراف جداگانه است. من فیلم های زیادی با میکی رورک ندیده ام، اما پس از تماشای این یکی، در نهایت برای خودم تصمیم گرفتم - این یک شخص و بازیگر واقعاً برجسته است. نقشی بسیار دشوار که نیاز به فداکاری بسیار قوی و حوصله باورنکردنی داشت، حتی نه 100 درصد ، بلکه 200 درصد بازی شد.تا اینجای کار، این بهترین نقش رورک است که تا به حال دیده ام. راستش من انتظار نداشتم. به تمام کسانی که آشنایی کمی با کار این بازیگر توانا دارند توصیه می کنم حتما این فیلم را ببینند. بعد از اینکه هری آنجل را روی صفحه دیدید، این شخصیت را برای همیشه به یاد خواهید آورد. میکی رورک، عالی، خیلی خوب - همه چیز در مورد او و بازیش است. من او را به لیست بازیگران مورد علاقه ام اضافه می کنم. هیچ حرفی نیست. براوو!
بی معنی است که در مورد ایده و طرح فیلم صحبت کنیم، زیرا این فقط به همه کسانی آسیب می رساند که هنوز این تصویر شگفت انگیز را تماشا نکرده اند و فقط می خواهند این کار را انجام دهند. فیلم یک راز است. بسیار باهوش و با مضامین عمیق فلسفی. چیزی برای گفتن نمونده. تماشا کنید و لذت ببرید.
تصویر با غیرقابل پیش بینی بودن و ابهام خود، بیننده را شوکه می کند. نویسنده ما را به همراه قهرمانش مجبور می کند که در تمام دایره های جهنم سفر کنیم. برای چی؟ شاید برای یک بار دیگر یادآوری کنم که در روح هر کسی جایی برای خدا و شیطان وجود دارد.
پارکر داستان اهریمنی را به یک تمثیل در مورد رویارویی بین انسان و شیطان، خیر و شر تبدیل می کند. ژانر «فیلم سیاه»، هیجانی عرفانی، بیننده را تحت تأثیر قرار می دهد و او را مجبور می کند تا پیچ و خم های داستان را با تنش دنبال کند. در عین حال، پارکر سنت معمولی رمان گوتیک را با فضای رمزآلود و وحشتناک آن تقلید می کند، به طرز ماهرانه ای شیوه دگرگونی واقعیت را که در ادبیات رمانتیک قرن نوزدهم ذاتی است، بازتولید می کند، جایی که مرز بین واقعی و غیر واقعی مبهم است.
از همان اولین نماهای شوم، مشخص می شود که هری (شخصیت اصلی فیلم) با تحقیقات بسیار دشواری روبرو خواهد شد که فقط آشنایی با جهنمی لوئیس سایفر است که رفتارهای شیک و مانیکور بسیار عجیبش بلافاصله او را درگیر می کند. چشم بیننده نه فقط یک مشتری، بلکه کسی است که به نظر می رسد خیلی بیشتر از آنچه او می گوید می داند. پوزخند او، نگاه هیپنوتیزمی - آنها حتی کارآگاه را ناراحت می کنند.
هری با شروع جستجوی جانی فاوریت، نوازنده گمشده (که مدیون سایفر است)، با اتفاقات عجیب و غریب و بعداً واقعا شومی روبرو می شود که او را مانند غبار صبحگاهی در بر می گیرد و مجبورش می کند مانند یک گرگ شکار شده فرار کند.به لطف کار عالی اپراتور و تصمیم اصلی آهنگساز، ما می توانیم به معنای واقعی کلمه این فضای وهم آلود مهجوریت را احساس کنیم که آرامش را از هری سلب می کند.
پارکر با مبادله اطراف نیویورک کثیف (در کتاب هرتسبرگ) با آب و هوای مرطوب لوئیزیانا فقط تأثیر نوعی عرفان را تشدید کرد. لوئیسینا که بهخاطر باتلاقها، بیدهای گریان و تجمعهای اعضای فرقه «وودو» شناخته میشود، مکان مناسبی برای هری بود، که کاملاً درگیر شهادت بود و از قتلهای خونین شاهدانی که چند ساعت پیش با آنها صحبت کرده بود شوکه شده بود. مرگ، رو در رو با حقیقتی بود که با غیرقابل پیش بینی بودنش تو را به صندلی هل می دهد، هر حدس و گمانی را فراموش می کند و تخیلاتت را در هم می کوباند.
پارکر با موفقیت باورنکردنی، از یک «کارآگاه سرسخت» نسبتاً استاندارد با آمیزهای از عرفان، موفق شد یک تریلر مرجع بسازد که حتی پس از 20 سال، همواره بیننده را جذب میکند. قدرت باورنکردنی بخش بصری نوار (باران خونین به تنهایی ارزش دارد) که با مهارت کارگردان و آهنگساز چند برابر شده است، شما را وادار می کند که مراقب رویدادهای روی صفحه باشید.
شارلوت رمپلینگ در نقش یک فالگیر نیز بسیار جالب است، هرچند اعتراف می کنم که هرگز از این بازیگر ذوق زده نشدم.من لیزا بونت را خیلی دوست داشتم - بازی برای اولین بار بسیار متقاعد کننده است، جایزه بیهوده دریافت نشد.
و البته، میکی رورک - بازی او شگفت زده می کند، داشتن چهره اش، حالات چهره اش. هری فرشته او را باور کنید، این میکی رورک نیست که نقش یک کارآگاه را بازی می کند - این یک کارآگاه واقعی است که با یک حقیقت شگفت انگیز روبرو شده است. حیف است که او تا آغاز قرن بیست و یکم در نوعی از توطئه های فیلمی که ارزش توجه او را نداشت، گیر کرد.
در کل فیلم قلب فرشته عالیه طرفداران عرفان به عنوان ستایشگران استعداد بازیگرانی که در تصویر بازی کردند خوشحال خواهند شد . رابرت دنیرو به مدت 2 دقیقه و 20 ثانیه یک تخم مرغ می خورد - و در تاریخ سینما ثبت می شود. این صحنه تاثیری قوی تر از تمام قلب های کنده شده و سرهای بریده مرغ در فیلم آلن پارکر ایجاد می کند و آقای لوئیس سایفر با ناخن های چینی خود نه تنها تخم مرغ بدبخت، بلکه تماشاگران و شخصیت شگفت زده میکی رورک را نیز تحت تاثیر قرار می دهد. او فرشته است - هری آنجل، یک کارآگاه خصوصی، که سایفر از او خواسته تا نوازنده گمشده را پیدا کند. فرشته فکر می کند که در یک تحقیق غوطه ور شده است - در واقع او فقط جنون و یک رشته جنازه در پیش رو دارد.
وقتی حدود شانزده سالم بود، قلب فرشته را تماشا کردم، سپس «استاد و مارگاریتا» را خواندم، و این نوعی ترکیب جادویی بود: چقدر متفاوت میتوان داستان شیطانی را که برای جمعآوری لطفی برای گناهان آمده بود، پردازش کرد. پارکر فیلمی مسحورکننده، ترسناک و چسبناک ساخت. خفگی لوئیزیانا، فرقه تاریک وودو، شیطان برازنده و ظریف، دایره های ضمیر ناخودآگاه و حافظه، که قهرمان رورک از طریق آنها می چرخد ... کشیش ها خشمگین هستند، خون از سقف می ریزد، اندام های انسان بسیار زیبا هستند. دنیرو یکی از ترسناک ترین شیاطین فیلم و قلب فرشته یکی از بهترین آثار میکی رورک است.
نظرات
بهنام۱۴۰۰/۱۱/۲۶مهیج با حضور میکی رورک و رابرت دنیرو فیلم "قلب فرشته" در سال 1987، با وجود سن نسبتاً بالا، نمی تواند عاشقان اسرار را جلب نکند. از این گذشته، ژانرهایی مانند هیجان، عرفان و داستان پلیسی را ترکیب می کند. علاوه بر این، بازیگران کاملاً مشهور در آنجا بازی کردند - میکی رورک و رابرت دنیرو. شخصیت اصلی فیلم هارولد آنجل، یک کارآگاه خصوصی است که آنجل نام خانوادگی اوست. یک غریبه نسبتاً عجیب برای کمک به او مراجعه می کند و از او می خواهد که فردی به نام جانی لاکی را پیدا کند، به نظر می رسد جانی نوعی بدهی دارد. هارولد در ازای پرداختی مناسب، این کار را بر عهده می گیرد، اما این کار او را به یک کشف نسبتاً غیرمنتظره می کشاند. داستان فیلم در ایالات متحده و اندکی پس از جنگ جهانی دوم می گذرد. علیرغم اینکه زمان برای فیلمبرداری در سبک نوآر مناسب به نظر می رسد، به نظرم می رسد که با این وجود، از این ژانر بسیار کم است، در اینجا چنین سبکی مانند مثلاً در کوکب سیاه وجود ندارد. اگرچه فیلم فضای نسبتاً سختی دارد. علیرغم این واقعیت که هیچ تاریکی خاصی در آن وجود ندارد و این عمل اغلب در طول روز و در زیر نور خورشید انجام می شود، با این وجود، احساس بدبینی در آن وجود دارد. همچنین پیش بینی اجتناب ناپذیر بودن یک پایان تراژیک وجود دارد. من فکر می کنم این به این دلیل است که نام قهرمان داستان، همانطور که بود، به ما اشاره می کند که هر چیزی که در اطراف اتفاق می افتد باید به نوعی با او مرتبط باشد. من این فیلم را به دلیل جذابیت هایش دوست داشتم، معمایی که باید حل شود. واقعاً یک مؤلفه عرفانی وجود دارد، اما به جز در انتهای آن، به جز رقص های آیینی سیاهان، کمی ماوراء طبیعی در طرح وجود دارد. من فکر میکنم که در ابتدا فیلم بیشتر به عنوان یک داستان پلیسی تلقی میشود و تنها به میانهها یا حتی به پایان نزدیکتر، تریلر عرفانی بیشتر میشود. اتفاقاً در طرح چند لحظه ناخوشایند وجود دارد. اما در کل نمی توان نام آن را فیلم ترسناک گذاشت. بازیگران خیلی خوب بازی کردند. میکی رورک در نقش اصلی، با وجود ظاهر نسبتاً نامرتب و حتی گاهی اوقات خنده دار، دوست داشتنی است. رابرت دنیرو نیز در نقش یک غریبه مرموز بسیار طبیعی به نظر می رسید. من همچنین شارلوت رامپلینگ را به عنوان فالگیر مارگارت کروزمارک شناختم. این بازیگر را از فصل آخر سریال دکستر به یاد دارم که در آن نقش دکتر ووگل، روانپزشک را به خوبی بازی کرد. شارلوت با وجود اینکه اکنون 76 سال سن دارد، کاملاً باهوش به نظر می رسد و زنانگی خود را از دست نداده است، اگرچه ظاهر او البته خاص است. واقعیت این است که بخش نسبتاً محکمی از تحقیق حول آداب سیاه پوستان می چرخد، چیزی شبیه آیین وودو، که من نسبت به آن بی تفاوت هستم. همچنین نمیتوانم بگویم که میتوانم به طور کامل از منطق چگونگی وقوع رویدادها پیروی کنم. شاید من فقط برخی از جزئیات را از دست داده ام، یا شاید اقدامات قهرمان داستان خیلی خوب توضیح داده نشده است. از سوی دیگر، اگر پایان را در نظر بگیرید، به احتمال زیاد، همه چیز همانطور که باید باشد ، هست. اتفاقاً پایان بسیار جالب است، اگرچه نمی توانم بگویم که خیلی غیرمنتظره بود. برخی چیزها از همان ابتدا برایم روشن بود.
در ادامه بخوانید...