پیشنهاد تماشای فیلم کوچه کابوس
گیرمو دل تورو حتی در آغاز کار خود در مصاحبه ای اعتراف کرد که در طول زندگی حرفه ای خود قصد دارد همزمان در دو جهت فیلم خلق کند. از یک طرف ساخت فیلم های ترسناک و فیلم های شخصی برای مخاطب اسپانیایی زبان و مکزیکی. از طرفی فیلم های دیدنی و بلاک باسترهای پاپ کورن برای مخاطب آمریکایی بسازد. با این حال، از زمان خلق شکل آب، چیزی تغییر کرده است و پیروزی این فیلم در اسکار و جایزه بهترین فیلم تنها گیلرمو را در جایگاه یک کارگردان «جدی» تثبیت کرد. گام بعدی کارگردان در این مسیر «کوچه کابوس» بود.
وقایع کوچه کابوس Nightmare Alley در سال 1939 اتفاق می افتد. استن کارلایل پس از وداع با زندگی قدیمی خود، راه خود را بدون هدف ادامه می دهد و به یک سیرک سیار می رسد. در آنجا او شروع به تسلط بر انواع روش های سرگرمی و فریب مردم و به ویژه "خواندن" افکار مطابق روش یکی از هنرمندان محبوب در گذشته می کند. به زودی به استن پیشنهادی داده می شود که او نمی تواند رد کند.
فیلم Nightmare Alley به کارگردانی Guillermodel Thoreau اقتباسی از رمانی به همین نام اثر ویلیام لیندسی گرشام و در عین حال بازسازی فیلم ادموند گولدینگ محصول 1947 است. گیلرمو دل تورو مانند تقریباً تمام فیلم هایش، دوباره داستان هیولای دیگری را روایت می کند. با این حال، اگر در کارهای قبلی او همین هیولا، هیولاهای واقعی بودند، پس در این مورد، همین هیولا شخصیت اصلی این نوار است که در طول دو ساعت و نیم به آرامی به همان هیولا تبدیل می شود. در اطراف این، دل تورو دوباره (مانند شکل آب) در مورد این واقعیت صحبت می کند که هیولاهای واقعی انسان هستند.
علاوه بر همه چیز، گیلرمو دل تورو با کمال میل از زندگی، سرنوشت و هستی می پرسد. بگذارید صریح باشد، اما به نظر من به طور مؤثر می گویم که شما نمی توانید بر خلاف سرنوشت / "نسخه الهی" / سرنوشت بروید و اگر قرار است بخزید ، هرگز بال نخواهید داشت.
کارگردان این نوار، گیلرمو دل تورو، قطعا فیلم شایسته ای ساخته است. برخلاف وعده های او، به جای یک «فیلم ترسناک واقع گرایانه»، یک فیلم هیجان انگیز اکشن بسیار شایسته از آب درآمد. با کمال میل مجذوب کننده با یک تصویر عالی و یک فضای قدرتمند، که چنین زمان سنجی سنگین دو ساعت و نیم را تماشایی می کند. از نقطه نظر بصری، فیلم در بهترین سنت های فیلم نوآر پایدار است. از بسیاری جهات، به دلیل همکاری عالی مشتریان و دکوراتورها، و همچنین کار دوربین دن لاستسن، که تصور یک تصویر بسیار شیک و تقریباً زیبا را ایجاد می کند.
در ابتدا قرار بود لئوناردو دی کاپریو نقش اصلی فیلم کوچه کابوس را بازی کند. با این حال، به هر دلیلی، او در مرحله پیش تولید از پروژه حذف شد و بردلی کوپر جای او را گرفت. به جرات می توان گفت که این تعویض بیش از موفقیت آمیز بود. بردلی کوپر هم از نظر جسمی و هم از منظر بازیگری با این شخصیت کاملاً مطابقت دارد. همین را می توان در مورد کیت بلانشت نیز گفت که تصویر کلاسیک زن مهلک را مستقیم و در بهترین سنت های فیلم های سیاه و سفید ژانر نوآر بر روی پرده مجسم کرد. در واقع بهترین چیز در این نوار، دوئت جالب کوپر و بلانشت است.
غیرممکن است که از بازی به همان اندازه ارزشمند هنرمندان شگفت انگیزی مانند تونی کولت، ویلم دافو، ریچارد جنکینز، دیوید استراتهیرن و ران پرلمن صحبت نکنیم. درست است که آنها فرعی ترین و در عین حال به اندازه کافی نوشته نشده ترین شخصیت ها را به دست آوردند. قطعا می توان رونی مارا را تنها حلقه ضعیف و آشکار تصویر نامید. نمی توان گفت که او بد بازی کرد. با این حال، بازی او تا حد امکان غیرقابل توصیف و "خواب آلود" بود و این شخصیت به همان اندازه که ماموریت او در این داستان نیاز دارد جالب نیست. متأسفانه، پس از «دختر خالکوبی اژدها»، رونی مارا هرگز نتوانست همان سطح از تناسخ کامل را در هیچ فیلم دیگری نشان دهد، و «کوچه کابوس» نیز از این قاعده مستثنی نبود.