Moondog ، یک موسیقیدان نابینا و بی خانمان که لباسش شبیه وایکینگ ها بود ، در دهه 1960 در نیویورک آوانگارد بود. او مورد احترام موسیقیدانان مختلفی چون چارلی پارکر ، استیو ریچ و جانیس جوپلین قرار گرفت. او سازهای خود را از دور ریز های معمولی ساخته است ، با این وجود وی موفق به کشف رمز مخفی جهان ما شد و به تأثیرگذارترین آهنگساز قرن بیستم تبدیل شد. یک نوازنده بسیار عجیب و غریب ، غیر عادی و آهنگساز با استعداد لوئیس هاردین (Moondog) اکنون از والهالا(والْهالا. در اساطیر اسکاندیناوی، تالار طلایی کاخ اُدین در آسگارد) برای ما آواز می خواند و ما در حال گوش دادن هستیم.
لوئیس توماس هاردین در 26 مه 1916 در شهر کوچک آمریکایی مریسویل (کانزاس) متولد شد. در اوایل کودکی ، لوئیس کوچک به همراه پدرش سرخپوستان آراپاهو ، جایی که موعظه کلام خدا بود ، دیدار کرد. آهنگساز آینده با رهبر قبیله ، گاو زرد روی زانوی خود نشست . پسر موسیقی را دوست داشت ،موسیقی به راحتی او را مجذوب خود می کرد. پدرش لوئیس را به یک مدرسه موسیقی فرستاد .
در مزرعه خانوادگی در هورلی (میسوری) بود که فاجعه ای رخ داد و لوئیس را برای همیشه در تاریکی فرو برد. او شانزده سال داشت که یک بمب دودزا در دستانش منفجر شد. در نتیجه یک مصدومیت جدی ، او به سختی زنده ماند و نابینا شد.
خواهر بزرگتر لوئیس ، روت ، سالهای بسیاری پس از حادثه ، هر روز برایش کتاب می خواند. پدر آنها کتابخانه بسیار بزرگی داشت ، با وجود فقر ، او فردی بسیار تحصیل کرده بود. این جلسات کتاب خوانی با خواهرش از فلسفه ، علم و اساطیر ، که با نارضایتی نسبت به خدا به دلیل نابینایی تشدید می شد ، به دفن هر آنچه که در وی از ایمان مسیحی والدینش باقی مانده بود را از بین برد. از یک کتاب با عنوان "ویولن اول" به نویسندگی جسی فوترگیل الهام گرفت تا موسیقی را به عنوان اصلی ترین چیز در زندگی خود انتخاب کند. قبل از آن ، لوئیس علاقه به ساز های کوبه ای داشت ، درام های هندی را برای یک گروه مدرسه بازی می کرد ، اما از آنجا که کتاب "ویولن اول" را می خواند ، میل به آهنگساز شدن در او تشدید شد.
لوئیس توماس هاردین در مدرسه بریل(نابینایان) در سنت لوئیس ، میسوری تحصیل کرد. پس از طلاق والدینش ، او به همراه پدر در آرکانزاس زندگی کرد و در ممفیس در موسیقی تحصیل کرد. در آنجا وی برای مطالعات بیشتر بورس تحصیلی دریافت کرد و به نیویورک رفت.
نیویورکی ها به خصوص به یک میهمان فقیر علاقه نداشتند.
مردم ابتدا او را اینگونه دیدند.
در اوایل دهه چهل سالگی ، تمام پول در عرض چند روز خرج شد.همانطور که به نظر می رسید ادیسه ی نابینا ی ما ، در مشهور ترین شهر روی زمین ، به راحتی گم شد. نه مسکن داشت ، نه پولی برای گذران معیشت زندگی. هاردین نوازنده خیابانی شد. پس از آن ، آن را به شغل دائمی خود تبدیل کرد - زیر چراغ خیابان در خیابان ششم. لوئیس اشعار و آهنگ های خود را می سرود و می نواخت.
هنگامی که ماسترو ی نابینا توسط آرتور رودزیسکی رهبر ارکستر مشهور مورد توجه قرار گرفت. آرتور رودزیسکی در نزدیکی تالار کارنگی ایستاد و با چشمانی غافلگیرانه در جایی در داخل ساختمان لوئیس را نگاه کرد. رودزینسکی مرد فقیر را برای شام دعوت کرد. پس از این ، هاردین در تمام تمرینات ارکستر فیلارمونیک شرکت کرد. اما این تمرینات طولانی نشد. طبق یک نظر ، لوئیس به خاطر لباسهای عجیب و غریب که خودش از پارچه های چند رنگی که به هم نمی چسبیدند و و از این طریق باعث حواس پرتی نوازندگان می شد، اخراج شد . طبق نظر دیگری ، عصبانیت Rodzinsky از هاردین به دلیل دادن لباس های خوبی بود که رودزیسکی به او داده بود اما هاردین آنها را در بازار فروخته بود ، مورد توهین قرار گرفت.
اما زمان سپری شده در تمرینات برای هاردین بیهوده نبود: او هنر رهبری ارکستر را مطالعه کرد و همچنین ارتباطات مفیدی پیدا کرد. حلقه دوستان شامل Arturo Toscanini ، Leonard Bernstein ، Arthur Schnabel و George George می شود. این افراد به نوبه خود او را با بسیاری دیگر از هنرمندان آشنا کردند: بنی گودمن ، سمی دیویس ، آلن گینزبرگ ، لنی بروس. شخصیت های مشهور با او همکاری کردند و یک بار دیزی ژیلسپی یک کنسرت دقیقا در کنار چراغ هاردین در خیابان ششم ترتیب داد.
در همه نشریات معروف شروع به نوشتن در مورد هاردین این استعداد فوق العاده کردند ، اخبار را ، با استفاده از عبارات Rodzinsky در مورد لوئیس: "مردی با چهره مسیح". در همان زمان ، هاردین با نام مستعار خلاق ظاهر شد ، که در زیر از او با عنوان Moondog یاد می شود. هاردین با اعتراض به اینکه با عیسی مقایسه می شود ، ایده لباس پوشیدن به عنوان وایکینگ به وجود آورد. در این لباس و کلاه شاخ دار بقیه عمر خود راگذراند.
آلن فرید DJ در رادیو بود و بدون رضایت هاردین از موسیقی Moondog در نمایش خود استفاده کرد. هاردین از آلن شکایت کرد، هیچ کس به پیروزی یک گدای نابینا بی خانمان اعتقاد نداشت ، اما او پیروز شد. در صحن دادگاه ، کاملاً طنزآمیز به نظر می رسید که چگونه Beau monde نیویورک در دفاع از بی خانمان خیابان ششم سخنرانی می کند. پس از آن ، صاحبان برچسب های معروف از موسیقی غیرمعمول او پشتیبانی و قدردانی کردند و دو آلبوم "Moondog" و "More Moondog" منتشر کردند. پولی که به دست آورده بود خیلی زیاد نبود: یا برای مسکن کافی بود ویا برای تهیه کردن آهنگ. Moondog دومی را انتخاب کرد.
همه عادتداشتند هر روز او را در همان مکان ببینند. اما ناگهان ناپدید شد. مردم فکر می کردند Moondog مرده است. از یک ولگرد بی خانمان چه انتظار دیگری دارید؟
یک وایکینگ در کلاه شاخی برای فتح اروپا به همراه دختری که یکبار فقط دست او را گرفته بود ، به راه افتاد و او را با خو برد. با ایلونا گوبل ، آنها 25 سال با هم زندگی کردند.
ایلونا تأثیر زیادی بر موسیقی دانان مشهور گذاشت.
کتاب رابرت اسکاتو درباره Moondog.
Moondog ، یک موسیقیدان خیابانی خارق العاده ، یک خودآموخته است ، بیش از صد اثر از جمله 81 سمفونی را نوشت ، کارهایی برای ارکستر مجلسی و سازهای بادی (به خصوص ساکسیفون) ، آهنگسازی برای پیانو و ارگان و حدود 50 آهنگ ... و این همه نیست. ! آثار لوئیس "Moondog" هاردین ، که ترکیبی از ملودیک ، تسلط ریتمیک و ترکیبی التقاطی ژانرهای موسیقی را نشان می دهد ، بسیار بیشتر از طرحهای عجیب یک نوازنده خیابانی بی خانمان غیر متعارف است.
تمایل کودکی به نه تنها آهنگساز شدن ، بلکه بزرگترین آهنگساز شدن در کل زندگی هاردین ، او را وادار به خلق آثار بیشتر و جاه طلب تر کرد. موندگ با خلق آثار خود ، می خواست در پله های بزرگ ولفگانگ آمادئوس موتسارت که سه سمفونی آخر خود را در پایتخت اتریش سرود ، دنبال کند. و او این کار را کرد!
او یک نوازنده بسیار عجیب و غریب بود.
علیرغم اینکه آثار بسیار زیادی را Moondog در طول زندگی خود منتشر کرده است ، بسیاری از مواردی که تا به امروز نواخته نشده اند هنوز باقی مانده اند. اینها کارهای بسیار پیچیده ای هستند که به تعداد زیادی از نوازندگان و مدت زمان طولانی در صدا نیاز دارند. علاوه بر این ، بسیاری از طرح های هاردین هنوز هم در خط بریل نوشته شده است ، به این معنی که ممکن است سالها طول بکشد تا شنوندگان موسیقی به طور کامل دامنه دستاوردهای موسیقی Moondog را درک کنند.
هاردین گفت: "به طور هارمونیک ، موسیقی من همان موسیقی باخ ، بتهوون ، برامز ، موتزارت است. هیچ تفاوتی وجود ندارد. " شاید هیچ تفاوتی با آهنگسازان کلاسیک نداشته باشد ، اما موسیقی او تنها بود. همه با استفاده از صدا هر چه بیشتر و بیشتر به جلو نگاه می کردند و Moondog به گذشته نگاه می کرد. او هارمونی ها و ساختارهای موسیقی را زنده کرد که در دنیای همیشه در حال تغییر بی نظیر به نظر می رسید و بی نظیر است.
در اواخر قرن بیستم ، موندگ درگذشت. وی در 8 سپتامبر 1999 درگذشت. و ما همچنان با سازهای بی نظیر موسیقی او که توسط وی ساخته و ابداع شده است ، آشنا می شویم. بسیاری از جازمن های آمریکایی تحت تأثیر موسیقی افسانه ای Moondog قرار گرفتند. مانند چارلز مینگوس ، دیزی ژیلسپی ، دیو بروبک ، چارلی بیرد پارکر. مونداگ حتی می خواست آلبوم مشترکی با پارکر ضبط کند ، اما او درگذشت.
" Moondog" ادعا کرد که رمز جهان را کشف کرده است: از طریق یک هنر ویژه - موسیقی ، با کمک صداهای Megarazum ، یعنی خدا ، سفارش خود را انجام می دهد. وی گفت: "من فهمیدم که در 9 مورد اول ، کدی وجود دارد که فقط توسط خدا قابل تصور است - من آن را Megamind می نامم. این کد نه تنها ثابت می کند که خدا وجود دارد ، بلکه من دریافتم که قوانینی پنهانی وجود دارد که به مبانی و اصول ساخت کل جهان ما مربوط می شود. تاکنون هیچ کس نتوانسته است راه حل این رمزنگار را تأیید کند.
اگرچه موندگ در سال 1999 در آلمان درگذشت ، موسیقی او همچنان به زندگی خود ادامه می دهد ، و به سرعت در طی این سال ها محبوبیت زیادی پیدا کرد. علاوه بر جلد آلبوم های وی ، برخی از هنرمندان از موسیقی Moondog استفاده می کردند و آن را به روش های مدرن تر اجرا می کردند.و از آن به عنوان انگیزه ای برای یک اثر جدید استفاده می کنند. به این روش نمونه گیری گفته می شود.
او یک مبتکر ، یک نوازنده بی نظیر و یک پدیده اجتماعی بود. وایکینگ قدیمی به Valhalla رفت ، اما موسیقی او جاودانه مانده است ، و رمزگذاری جهان که او وضع کرد منتظر قهرمان خود است.
همه چیز زودگذر است ، اما موسیقی جاودانه است!