بهترین فیلم های رابرت دنیرو بخش دوم
محمد رضا عاشوریدر۱۴۰۳/۲/۱۸Cape Fear 1991 / تنگه وحشت
این فیلم در حقیقت بازسازی یک نسخه قدیمی تر آن به همین نام است و اسکورسیزی کارگردانی این نسخه بازسازی شده را به عهده داشته است. بازی رابرت دنیرو در این بسیار چشم نواز و تأثیر گذار است و در صحنه هایی از فیلم دنیرو که در نقش مکس کیدی بازی می کند به قدری دیالوگ های خود را خوب ادا می کند و کاریزما و جذابیت نقش خود را به اندازه ی تأثیر گذار نشان می دهد که کاملاً به نظر می رسد یک آقای محترم اهل جنوب از زمان و مکان دیگری وارد فیلم شده است. زمانی که کیدی دیالوگی شبیه به این را ادا می کند: «من ویرجیل هستم و در حال راهنمایی تو برای عبور از دروازه های جهنم. در حال حاضر در حلقه نهم هستیم؛ حلقه ای که به انسان های خائن اختصاص دارد؛ کسانی که به کشور خیانت کرده اند! کسانی که به انسان های دیگر خیانت کرده اند! کسانی که به خدا خیانت کرده اند! شما، آقا، متهم به خیانت به قوانین تمام اینها هستی!»، می توان به خوبی درک کرد که چگونه عقل و منطق می تواند انسان را رها کرده و دیوانگی جانشین آن شود.
شاید بتوان گفت که مکس کیدی که در این فیلم، دنیرو در نقش آن بازی می کند، از لحاظ روحی و روانی، بی ثبات ترین شخصیتی است که دنیرو در تمام طول دوران بازیگری خود، بازی در نقش آن را به عهده گرفته است. کیدی بیش از هر چیز دیگر این حالت روحی و روانی خود را به واسطه حضور در محیط و شرایطی نا مناسب دارد. محیط و شرایطی که واقعاً همانند یک جهنم واقعی است. برای کسی مانند کیدی ، فهمیدن و درک دیگران، بخشش و رستگاری مفاهیمی تعریف نشده و امکان ناپذیر هستند و زمانی که خشمگین می شود، دیگر هیچ چیزی نمی فهمد و هیچ حسابی روی رفتار او نمی توان کرد. هیچ شخصیتی منفی تر از مکس کیدی در تمام طول دوران بازیگری رابرت دنیرو وجود ندارد.
Meet The Parents 2000 / والدین را ملاقات کن
شاید تا پانزده بیست سال گذشته کسی حتی تصور بازی کردن رابرت دنیرو در فیلم های کمدی و خنده دار را نمی کرد و سابقه بازیگری رابرت دنیرو و نقش های خلافکارانی که بازی کرده بود به اندازه ای بعضاً خشونت بار بودند که این تصور را غیر ممکن می کردند، با این وجود این اتفاق در سال 2000 و در فیلم والدین را ملاقات کن، رخ داد. البته این نکته را باید خاطر نشان کرد که دنیرو در این اولین حضور خود در فیلم ها و دنیای کمدی، نقش شخصیتی که خنده تماشاگر را برانگیز بازی نمی کند و نقش متفاوتی در این فیلم دارد. رابرت دنیرو در این فیلم که کارگردانی آن به عهده جی رچ بوده است، شخصیتی بسیار با اراده، محکم و کمی عجیب دارد. نقش دیگر فیلم به عهده بن استیلر است و در حقیقت، بن از این شخصیت به خصوصی که رابرت دنیرو دارد استفاده می کند تا شوخی های به خصوص نقش خود را در معرض دید تماشاگران قرار دهد.
رابرت دنیرو در این فیلم در نقش جک بایرنز بازی می کند و پدر دختری است که گیلورد فُکرز (با بازی بن استیلر) قصد ازدواج با او را دارد. البته جک پدری بسیار سختگیر است و به شدت به دخترش علاقه مند و به هیچ عنوان دلش نمی خواهد دخترش به ازدواج مردی در آید که به نظر او چندان با اراده نیست و از پس خوشبخت کردن دخترش بر نخواهد آمد. بایرنز علاوه بر این که شخصیتی محافظه کار دارد و به شدت در رفتار خود با گیلورد محتاطانه عمل می کند، یک افسر بازنشسته سی آی اِی، سازمان امنیتی آمریکا است و به واسطه رویکردی که در زمان فعالیتش در کار خود پیش گرفته بوده است، حالا هم نمی تواند به گیلورد که شیفته دخترش شده است، اطمینان کند و حتی به گونه ای احساسی شبیه به پارانویا به او پیدا کرده است و فکر می کند که گیلورد قصد آسیب رساندن به او یا دخترش را دارد.
حضور رابرت دنیرو در این فیلم کاملاً نتیجه داد و او از پس این ایفای این نقش به خوبی برآمد. دنیرو به صورتی کاملاً سطحی، نقش خلافکارانی که پیش از آن بازی کرده بود را به مسخره می گیرد و این نکته برای تماشاگران جالب توجه بود. علاوه بر این این فیلم به طور کلی هم خنده دار است.
Casino 1995 / کازینو
رابرت دنیرو در این فیلم هم توانست به همان خوبی که در فیلم Goodfellas بازی کرده بود، به ایفای نقش بپردازد و اسکورسیزی با استفاده از رابرت دنیرو در نقشی که برای آن ساخته شده است، یعنی نقش فردی که در گروهی خلافکاری فعالیت می کند، توانست باز هم شاهکاری دیگر خلق کند. کازینو، هشتمین همکاری موفق رابرت دنیرو و اسکورسیزی است. دنیرو در این فیلم در نقش سم اِیس روس اِشتین به ایفای نقش می پردازد و در فیلم، هدایت یک کازینو را به عهده دارد. در صحنه ابتدایی فیلم، دنیرو وارد خودرویی شده و آن خودرو، ناگهان منفجر می شود و دقیقاً از همان ابتدای فیلم، تماشاگر متوجه می شود که باید برای دیدن یک آتش بازی حسابی و یک فیلم فوق العاده خود را آماده کند. تفاوتی که بازی دنیرو در این فیلم با بیشتر نقش هایی که پیش از آن ایفا کرده بود، در این بود که این بار دیگر او نقش یک هیولای خون خوار و عصبانی را بازی نمی کرد و به جای آن شخصیتی داشت که کاملاً آرامش خود را حفظ کرده و سعی می کند هر مشکلی که بر سر راهش قرار می گیرد را با آرامش و تفکر حل کند. حال به این مشکل ها باید بار ندانم کاری های دوست و همکار روان پریش و دیوانه اش، نیکی سانتُرو (با بازی جوئی پسی) را هم اضافه کرد که در نهایت سم باید فکری به حالشان بکند.
کازینو، فیلمی بود که دنیرو در آن در نقش شخصیتی بازی کرد که به نظر بیشتر از همیشه تو دار بود و در غالب سم اِیس، شخصیتی دوست داشتنی خلق کرد که ترکیبی از احساسات و عقل و درایت بود و تنها به همین طریق بود که توانست در خیابان های شهر نامی برای خود دست و پا کرده و بتواند درآمدی برای زندگی خود فراهم کند. یکی از عوامل موفقیت این فیلم بازی خوب دنیرو و دیگر بازیگران آن بود.
King of Comedy 1993 / پادشاه کمدی
رابرت دنیرو، یکی از مشهورترین و شناخته شده ترین افرادی است که تا کنون به دنیا آمده اند و به همین خاطر کمی طعنه آمیز به نظر می رسد که یکی از ماندگارترین نقش هایی که تا کنون ایفا کرده است، یعنی روپرت پاپکین، به گونه ای عصبی و دیوانه وار به دنبال مشهور شدن است و می خواهد به هر قیمتی که شده به این مهم دست پیدا کند. روپرت به گونه ای در آن زمان به دنبال مشهور شدن می رود که حتی کارهای امروزی افراد برای مشهور شدن هم به پای آن نمی رسد. تفاوتی که در فیلم پادشاه کمدی در مقایسه با فیلم والدین را ملاقات کن به چشم می خورد در این است که اولاً در پادشاه کمدی، بیشتر تلاش می شود تا به گونه ای به اشتباهات مقامات و دیگر افراد مسئول به گونه ای که در فیلم های آن زمان رایج بود، انتقاد شود و در ثانی فضای کلی فیلم بسیار تیره تر و خشن تر است. البته این مورد دوم بیشتر به خاطر شخصیت روپرت است که به هیچ وجه تعادل انسان های عادی را ندارد و بسیار خطرناک است و دزدیدن دیگران هم برایش تنها حکم وسیله ای است که می تواند به واسطه آن به هدفش برسد؛ هدفی که چیزی جز شهرت نیست.
روپرت پاپکین به شدت تحت تأثیر مضمون جلمه معروف و کوتاهی قرار می گیرد: «اگر یک شب هم به عنوان یک پادشاه زندگی کنی، بهتر از آن است که عمری به مانند یک احمق زندگی کنی.». این جلمه روپرت را به دشت تحت تأثیر قرار می دهد و او را بدل به یک بمب ساعتی متحرک می کند که هر آن امکان انفجار آن وجود دارد و به واسطه همین حالت روپرت است که صحنه های جالب توجهی در فیلم خلق می شود. روپرت یک خیال باف و رؤیا پرداز است که همانند سایر افراد این چنینی، خیال می کند که شهرت در سراسر جهان و دست یابی به هر آن چه در آن است، حق مسلم او است و به هر قیمتی که شده باید به این حق خود دست پیدا کند. متأسفانه اما، هر چه تلاش می کند به این مهم دست پیدا نمی کند و به همین خاطر تصمیم می گیرد به عنوان یک کمدین در مقابل تماشاگران به صورت زنده برنامه اجرا کند. رابرت دنیرو به خوبی در به تصویر کشیدن کسانی که از لحاظ روانی ثبات ندارند، خود را ثابت کرده است و در پادشاه کمدی نیز، همانند سایر نقش های خوبش، دنیرو توانست به خوبی روپرت را که از دچار اختلال روانی است به تصویر بکشد. تصویری که تا مدت ها پس از دیدن فیلم در خاطرتان خواهد ماند.
The Godfather Part II 1974 / پدرخوانده قسمت دوم
بازی در نقش جوانی های دون کورلئونه که مارلون براندو به آن خوبی در قسمت اول فیلم، آن را به تصویر کشید، کاری بود که شاید هر کسی جرأت انجام آن را در خود نمی دید و البته کاری بود که رابرت دنیرو توانست به خوبی از پس آن بر آمده و هم خود و هم دیگر دست اندر کاران را سربلند کند. در حقیقت نه تنها دنیرو از پس انجام این کار به خوبی بر آمد و چیزی از ارزش های بازی فوق العاده مارلون براندو کم نکرد، بلکه توانست، ابعاد جدیدی از شخصیت دون کورلئونه را هم به نمایش درآورد. با توجه به تهدیدی که به صورت بالقوه در زندگی در سیسیل متوجه افراد می شود، دنیرو، به خوبی نشان می دهد که ویتو چگونه در عین این که شخصیتی مهربان و خانواده دوست دارد، می تواند بی رحم و خشن باشد. در حقیقت او هم مرد خوبی برای همسر خود است و رفتار بسیار شایسته ای با خانواده خود دارد و در کنار این مسئله از کشتن دیگران برای دست یابی به هدفی که در سر دارد نیز ابایی ندارد. ویتو به عنوان شخصیتی شناخته شده است که از برخورد ناعادلانه و ناشایست دیگران در حقشف کینه به دل می گیرد و در صحنه ای از فیلم، که از قاتل خانواده اش (دون چیچو) انتقام می گیرد، به خوبی می توان به عمق این کینه پی برد. کینه ای که از نه سالگی همراه با ویتو مانده است.
ویتو شخصیتی است که به شدت به سنت های مکانی که از آن می آید پایبند است و علاقه چندانی به تغییر شیوه زندگی خود ندارد اما در کنار این مسئله او به خوبی درک می کند که باید به واقعیت خشن خیابان ها و ایده آلی که از شرافت در ذهن خود دارد، واقع گرایانه تر نگاه کند و به راه میانه ای دست پیدا کند. ویتو می خواهد زندگی خوبی برای خود و همسر مهربانش رقم بزند، اما او به خوبی می داند که در شرایطی که زندگی می کند، انجام کارهای بد برای رسیدن به این مهم، تقریباً اجتناب ناپذیر است. تضادهایی از این دست در وجود ویتوی جوان هست و دنیرو به زیبایی هر چه تمام تر آن ها را به نمایش می کشد.
Taxi Driver 1976 / راننده تاکسی
در فرهنگ عامیانه مردم آمریکا، شخصیت هایی وجود دارند که زندگی شان در انزوا گذشته و به گونه ای بدل به شخصیتی شده اند که نمایانگر چیز هایی فرا تر از خود است و این شخصیت ها اندک و محبوب هستند. اگر بخواهیم لیستی از این شخصیت ها تهیه کنیم، به جرأت می توان گفت که تراویس بیکل در فیلم راننده تاکسی، در صدر این لیست جای خواهد گرفت. این فیلم هم همانند بسیاری از مواردی که عنوان شد، همکاری دیگری است میان اسکورسیزی و دنیرو.
اگر بخواهیم فیلم را به دقت زیر نظر گرفته و به اعماق آن رسوخ کنیم، باید عنوان کنیم که این فیلم به گونه ای نمایان گر یک آخر الزمان است؛ بازی رابرت دنیرو نیز در نقش تراویس به سادگی شایسته این حالت آخر الزمانی فیلم است. تروایس در زمانی به دنیا می آید که به هیچ عنوان مناسب زندگی کردن برای کسی مثل او نیست و بیش از هر چیز دیگری، اشتباهات دیگران و مردم اطرافش است که او را به این روز می کشاند. تروایس با تمام وجود در تلاش است تا وحشت و فسادی که در دنیای اطراف خود مشاهده می کند را درک کند و بفهمد علت آن چیست و تلاش های بی نتیجه او در نهایت باعث می شود حالت طبیعی خود را از دست بدهد و با عنوان کردن این که «فرار کردن از این شرایط غیر ممکن است» و «او مرد تنهای خدا است» سعی می کند خود را آرام کند و از تنش ذهنی خود بکاهد.
صحنه ای که در آن تراویس مقابل آینه ایستاده و به خود می گوید: «با من صحبت می کنی؟»، از آن صحنه هایی است که پس از آن بارها و بارها در دنیای سینما به آن اشاره شده است و این مسئله بی دلیل نیست و شاید دیگر هیچ کس نتوانست از بین رفتن تدریجی روح و روان یک مرد و رها شدن او در پرتگاهی بی انتها را به این خوبی به تصویر بکشد. دنیرو در تمام دوران بازیگری خود دیگر نتوانست شخصیتی به خوبی تراویس خلق کند. شخصیتی بسیار عجیب و غریب و کوبنده و در عین حال کاملاً باور پذیر که تنها مسیری را می رود که خود انتخاب می کند و کاری را می کند که خودش صلاح بداند و تنها به این دلیل مقابل وحشتی که بر جامعه حاکم شده است قد بلند می کند و برابر آن ایستادگی می کند که این تنها راهی است که برای تبدیل نشدن به عنصری که این وحشت را به پیش می راند، به ذهنش می رسد. ترجمه itrans.ir
در سیارک بخوانیم: