نقش مزایا در جذب و حفظ نیروی کار

در


تحقیقات نشان داده اند که کارمندان، درباره ی نحوه ی استفاده از مزایایی که کارفرمایان برای آن ها فراهم آورده اند، همیشه تصمیمات درستی را اتخاذ نمی کنند. در حقیقت، رفتار کارمندان، زمانیکه مسئله ی سود بردن از برنامه های مفید مطرح است، می تواند کاملاً مخرب و غیر شهودی باشد. در نتیجه، احتمال اندکی وجود دارد که اوراق بهادار، نظر کارمندان شرکت را بهبود بخشد و یا مهم تر از آن، احتمال اینکه وضعیت فرد را ارتقاء دهد بسیار اندک است. بسیاری از مدیران برجسته، به شدت به جنبه های روانی و رفتاری "مدیریت منفعت" و حوزه ی "اقتصاد رفتاری" علاقه مند شده اند. این حوزه، که فرض می کند مردم همواره غیر منطقی هستند، بطور قابل توجهی در حیطه ی مدیریت منابع انسانی، در حال رشد است.
بسیاری از شرکت ها بدنبال کمک گرفتن از المان های مشارکتی اقتصاد رفتاری(پاداش ها، تنبیه ها، فشار برابر و غیره) در مدیریت منفعت کارمندان هستند. برای نمونه، مشارکت شرکت هایی مانند لو در برنامه ای که "شرکت توزیع خانگی " را انتخاب کنید، نامیده می شود و برای کارمندان، مزایای درمانی و تحویل دارو درب منزل را فراهم می آورد. به منظور حمایت از افراد در برابر اتخاذ تصمیم های ضعیف درباره ی سلامتشان، کارمندان اگر خواهان دریافت نسخه ی پزشک در داروخانه های محلی هستند، باید این برنامه را انتخاب و در آن شرکت کنند. سایر شرکت ها مانند لابراتورهای ابوت ، از برنامه ای استفاده می کنند که "اعداد خود را بدانید " نامیده می شود، و افراد را تشویق می کند تا وضعیت سلامت خود را ارزیابی کرده و محک بزنند.
یک کارفرما، برای کارمندان مزایایی را فراهم می آورد تا آن ها(کارمندان)، بعنوان بخشی از شرکت به حساب آیند. "مزیت" یک پاداش غیر مستقیم است که به یک کارمند یا گروهی از کارمندان برای عضویت سازمانی، اعطا می شود. مزایا، غالباً شامل طرح های بازنشستگی، تعطیلات با حقوق، بیمه ی سلامت، کمک هزینه ی تحصیلی و بسیاری از برنامه های دیگر هستند.
در ایالات متحده ی آمریکا، کارفرمایان غالباً نقش یک تأمین کننده ی بزرگ مزیت برای شهروندان را بر عهده دارند. در بسیاری از کشورهای دیگر، شهروندان و کارفرمایان، جهت مزایایی که توسط دولت فراهم آمده اند باید مالیات پرداخت کنند؛ مانند برنامه های سلامت و بازنشستگی. اگرچه مقررات فدرال نیازمند این است که کارفرمایان ایالات متحده، مزایای خاصی را فراهم آورند، کارفرمایان ایالات متحده بطور داوطلبانه سایر موارد مورد نیاز را فراهم می آورند. (سیارک)
مزایا، برای یک کارفرمای معمولی آمریکایی بسیار هزینه بر است و از 30% تا 40% هزینه های کل دستمزد پرداختی را شامل می شود. در صنایع به شدت اتحادیه ای و کاربردی، ممکن است این مقدار به 70% هم برسد. بیمه ی سلامت، بیانگر درصد بالایی از کل حقوق پرداختی(7.9%) بوده و پر هزینه ترین گزینه برای کارفرمایان است و پس از آن، مرخصی همراه با حقوق(7.0%)، طرح های پرداخت حقوق بازنشستگی(2.6%) و مالیات طرح های پرداخت حقوق بازنشستگی(1.8%) قرار دارند. توجه داشته باشید که کل پاداش پرداختی توسط کارفرمایان، 26.86% است و کارفرمایان، 8.04 دلار برای مزایا می پردازند که 25% آن برای مزایای تحت پوشش بیمه ی سلامت است. بررسی های انجام شده در سطح ملی در ایالت های مختلف نشان می دهند که هزینه های اینگونه مزایا، در حال افزایش بوده و گاهی سریعتر از نرخ های تورم هستند و موجب می شوند تا برخی از سازمان ها، کارمندانی را نیاز داشته باشند که در پرداخت این مزایا کمک کنند. این اعداد بخوبی گویای این نکته هستند که چرا پرداخت مزایا، به نگرانی استراتژیک در مدیریت منابع انسانی (HR) تبدیل شده است.

مزایا و استراتژی منابع انسانی (HR)

در ایالات متحده، چالش بزرگ برای کارفرمایان، چگونگی مدیریت عالی اقدامات تعادلی بین هزینه های در حال رشد و استفاده از آن مزایا در اهداف سازمانی تکمیلی است. برای نمونه، سازمان ها می توانند انتخاب کنند که برای حفظ کارمندان، سطوح مختلفی از حقوق پایه، حقوق در حال رشد و مزایا را فراهم آورند. در حقیقت،

چندین بررسی اخیر تخمین زده اند ، در حالیکه رشد اقتصادی کند سازمان ها موجب تعدیل یا توقف برنامه های متعددی شده است، برخی از شرکت ها بر روی مزایا متمرکز مانده اند و بدنبال گزینه های سودمند جدیدی بوده و خواهان برگزیدن شیوه های جامع جدیدتری برای مدیریت پرداخت حقوق ها هستند.

به این دلیل است که باید به مزایا، بعنوان یک بخش حیاتی از کل "بسته ی" پاداش ها، زمانیکه استراتژی های سازمانی در رابطه با پرداخت حقوق تعیین می شوند، نگریسته شود. (سیارک)
مزایایی که بعنوان بخشی از پاداش های پرداختی انتخاب می شوند، به چندین عامل بستگی دارند مانند رقابت نیروی کار، چرخه ی عمر سازمانی و استراتژی شرکتی. برای نمونه، یک شرکت نسبتاً جدید فعال در زمینه ی فناوری ممکن است پایه ی حقوق کمتری را برای کارمندان خود در نظر بگیرد و از محرک های متعددی برای جذب کارمند استفاده کند، اما هزینه ی این مزایا را برای مدتی، در حداقل مقدار ممکن نگه دارد؛ یا یک سازمان، که دائماً کارمندان زن را استخدام می کند، ممکن است از مجموعه ای از مزایای دوستدار خانواده استفاده کند، مانند کمک در مراقبت از کودک، جذب و حفظ کارمندان و غیره؛ اما تنها مقدار اندکی حقوق پرداخت کند و پایه ی حقوق را در سطح بازار نگه دارد.
دلایلی که کارفرمایان، مزایایی را به کارمندان خود پیشنهاد می کنند، متعدد بوده و به تفکرات استراتژیک شرکت، مرتبط می شود. .............. ادامه دارد ترجمه  itrans.ir

نظرات

در ادامه بخوانید...

نقش روانشناسی در مدیریت منابع انسانی/ تحقیقات انجام شده

در


مدیریت منابع انسانی می تواند مسئولیت همه کسانی در نظر گرفته شود که مدیریت مردم را به عهده دارند و همچنین توصیفی است از افرادی که به عنوان متخصص بکار گرفته می شوند. مدیریت منابع انسانی بخشی از مدیریت است که شامل برنامه ریزی برای نیازهای منابع انسانی، از جمله استخدام و انتخاب، آموزش و توسعه می باشد. مدیریت منابع انسانی همچنین شامل رفاه و امنیت، مدیریت حقوق و دستمزد، قرارداد دسته جمعی و برخورد با بسیاری از جنبه های روابط صنعتی است. یکپارچه سازی بین مدیریت منابع انسانی و روانشناسی مسلما عامل اصلی است که منجر به تغییرات در تئوری و عمل مدیریت منابع انسانی از ریشه های سنتی مدیریت پرسنل خود می شود. یکی از فعالیت های کلیدی در مدیریت منابع انسانی انتخاب پرسنل است.
گیلبرت درسال 2005 تعریف زیر را از روانشناسی مدیریت ارائه داد:

روانشناسی مدیریت به معنای اثر ذهن است که منجر به جهتدار شدن کار هدایت شده بر اساس آن، و اثر این کار بدون جهت و هدایت شده بر ذهن کارگر می شود. تاکید در مدیریت موفق بر انسان است، نه بر روی کار.


سیدوف در سال 2000 نیز مدیریت را تعریف می کند و پس از آن ارتباط بین مدیریت و روانشناسی  را نشان می دهد.

مدیریت علمی است در مورد هماهنگی منابع از سازمان ها در رسیدن به اهداف برنامه ریزی شده. آنجا که یک فرد وجود دارد و ویژگی های روانشناختی خود را که همیشه با او هستند، در فعالیت خود منعکس می کند. ما در بررسی روان شناسی مدیریت به مطالعه روانشناسی فرد، فعالیت او و مهم ترین چیز - تاثیر ذهنیت فرد در فعالیت و نفوذ فعالیت بر روی روانشناسی و رفتار فرد می پردازیم. روانشناسی مدیریت شاخه ای از روانشناسی است که به مطالعه ویژگی های روانی فرد و رفتار آن در دوره برنامه ریزی، سازماندهی، مدیریت و کنترل فعالیت های مشترک می پردازد.
عامل انسانی به عنوان نقطه مرکزی در روانشناسی مدیریت، به عنوان جوهر و هسته آن، در نظر گرفته می شود. با دخیل شدن مطالعه فرد در شرایط فعالیت های عملی ملموس روانشناسی، مدیران به طور مداوم با مشکلاتی مواجه می شوند که هم نیاز به توسعه ی کار حرفه ای و هم نیاز به کسی است که آن را انجام می دهد. در میان این انواع مشکلات، سیدوف  بیشترین توجه را به چهار مشکل اساسی و یا سوالات اساسی روانشناسی مدیریت داده است:

انگیزه، رهبری، روابط بین فردی، انتخاب پرسنل.

انگیزه: فعالیت فرد، شکل گیری آن در فرآیند تحقق آن و رضایت کسب شده از فعالیت ها.
رهبری: یکی از درخشان ترین و جالب ترین پدیده ها است که در طی فعالیت های گروهی ایجاد می شود. بازدهی هر گونه فعالیت بستگی به درک کافی آن دارد. با توجه به نموفدر سال 1998 ، رهبر عضوی معتبر از یک گروه اجتماعی است که قدرت و امتیازات او به صورت داوطلبانه توسط دیگر شرکت کنندگان گروه پذیرفته می شود، و آنان آماده گوش دادن به او و پیروی از او هستند.
روابط بین فردی: بخشی از طبیعت انسان هستند که به صورت نیاز داخلی در برقراری ارتباط و ایجاد روابط بین فردی نشان داده می شود.
انتخاب پرسنل: مدیریت و روانشناسی پیرامون سوال در مورد انتخاب پرسنل بسیار به هم گره خورده می باشند. روانشناسی افراد به عنوان شرکت کنندگان ملموس در فرایند مدیریت در پیش زمینه است و این امکان را برای ما فراهم می سازد تا در مورد اهمیت عملی بالای عوامل روانشناختی در مدیریت صحبت کنیم. اگر جنبه ی روانشناختی انتخاب با آشکار ساختن ویژگی های لازم، مشخصات، کیفیت ها و توانایی فرد برای اجرای موفق این یا آن کار حرفه ای با استفاده از روش ها و تکنیک های روانشناختی و سپس انتخاب از نقطه نظر مدیریت هدایت شود، یک جستجو است که افراد را با استفاده از الزامات کار حرفه ای آنان مشخص می سازد. لازم است تا دو رویکرد مطرح شده در بالا به طور ذاتی ترکیب و به طور متقابل با یکدیگر تکمیل گردند تا افراد به منظور استفاده از مناسب ترین و سازنده ترین منابع انسانی در دسترس ارائه کننده دستیابی به اهداف برنامه ریزی شده است انتخاب شوند.
یافته های استوری در 1992 مبنی بر انتخاب به عنوان یک وظیفه کلیدی، یکپارچه در 80 درصد از شرکت های مورد بررسی به وضوح نمایان شد و زمینه های خوشبینی را ارائه داد. برعکس، به رغم چند مورد استثنایی گزارش شده از رویکردهای سنتی به استخدام و انتخاب، در مجموع نتیجه گیری رایت و استوری در 1997 تسلط عمل یک تصویر بدبینانه تر را ارائه می دادند. این تناقضات آشکار به ناچار علامت سوالی بود مبنی بر اینکه تا چه حد انتخاب استراتژیک واقعا توسط سازمان ها انجام می شود.
مایلز و اسنو  در 1984 و شولر و جکسون در 1987 قادر به شناسایی شیوه های منابع انسانی HR ، از جمله انتخاب بودند که متناسب با استراتژی های رقابتی مختلف دفاعی، اکتشافی و تجزیه و تحلیلی مایلز و اسنو، 1984 بودند و کاهش هزینه، نوآوری و بهبود کیفیت شولر و جکسون، در1987 و شواهدی از چنین عملی در شرکت های مورد بررسی یافت شد.
در زمان های دیگر، شواهدی از انتخاب استراتژیک از مطالعات بررسی تحولات کلی در اقدامات منابع انسانی پدید آمده است. به عنوان مثال، استوری در 1992 در یک مطالعه جامع بررسی چگونگی مدیریت منابع انسانی در شرکت های بریتانیا در حال توسعه قادر به شناسایی "انتخاب" به عنوان یکی از بیست و هفت ابعادی بود که می توانست مورد استفاده قرار گیرد تا مدیریت منابع انسانی را از مدیریت پرسنل سنتی تر و عملکرد روابط صنعتی متمایز سازد. تحت مدیریت منابع انسانی، انتخاب به عنوان یک " وظیفه یکپارچه و کلیدی تلقی می شود، در حالی که تحت بنر روابط کارکنان و صنعتی به عنوان" وظیفه ای جدا و حاشیه ای" استوری،  مشاهده شد. استوری در تحلیل خود از پانزده شرکت بزرگ مورد بررسی شواهدی از انتخاب یکپارچه در 80 درصد از آنها دریافت.
هندری، پتی گرو و اسپارو در 1988 در یک بررسی از مطالعات موردی خاص خود مشخص کردند که پاسخ های استراتژیک به تغییرات در محیط کسب و کار، مانند بازسازی، بین المللی سازی و مدیریت کیفیت جامع، منجر به خواسته هایی برای مهارت های کارکنان جدید برای حمایت از چنین حرکت هایی شد. تحویل آنها نیازمند یک رویکرد استراتژیک برای انتخاب شد.
کید و اوپنهایم در  1990 چهار تن از رهبران صنایع موفق با سوابق بسیار عالی از اقدامات منابع انسانی را مورد مطالعه قرار دادند و دریافتند که آنها با توجه به شرایط بازار کار خاص خود و برای حفظ موقعیت رقابتی خود به طور استراتژیک از استخدام و انتخاب، البته در روش های مختلف، برای پاسخ دادن استفاده می کردند.
در جای دیگر، مطالعات موردی که به طور خاص انتخاب را مدنظر قرار داده اند شواهدی را ارائه کردند که در آن نوع استراتژیک دیگری انجام می شود. بوروکی و لافلی در 1984 در مطالعه ای از بانک چیس منهتن نشان دادند که چگونه شیوه های انتخاب در طول زمان تطبیق یافتند تا پاسخگوی الزامات استراتژیک مختلف در زمان وقوع خود باشند. تحقیقات انجام شده توسط بوون و همکاران در  1991سبب شد تا آنها یک مدل جایگزین انتخاب با تراست استراتژیک بر اساس "استخدام برای سازمان و نه کار" را توسعه دهند و نشان داده شد که چگونه از آن توسط یک شرکت تولیدی برای انتخاب کارکنان به "سازمان با مداخله بالای خود" مورد استفاده قرار گرفت. بیومونت و هانتر در  1992 با شواهد قوی در یک مطالعه موردی دقیق پیرامون بررسی شیوه های منابع انسانی از یک کارخانه تولید کاغذ کشف کردند که انتخاب به شیوه ای استراتژیک مورد استفاده قرار گرفت تا منجر به نیروی کاری انعطاف پذیر شود که مورد نیاز استراتژی رقابتی سازمان بود.
اگر چه بر اساس این موارد شواهد انتخاب استراتژیک انجام شده اهمیت دارد، ممکن است به همان اندازه نوشته جات قابل توجه مرتبط وجود داشته باشد که شک و تردیدهایی را در مورد چگونگی گسترش این عمل افزایش می دهد. به عنوان مثال، نتیجه گیری های لاندی و کولینگ در 1996 و چولاریوس و لاکیر در 1996 خاطر نشان می سازند که انتخاب در شیوه ای بسیار کمتر استراتژیک و پیچیده انجام می شود.

نظرات

در ادامه بخوانید...

مدیریت منابع انسانی HRM

در

منابع انسانی بعنوان رویکردی استراتژیک و منسجم برای مدیریت با ارزشترین دارایی یک سازمان افراد مشغول به کار در آنجا که به طور فردی و جمعی در دستیابی به اهداف آن سازمان سهیم هستند تعریف می شود. بنابر این تعریف میتوان به این نتیجه رسید که مدیریت منابع انسانی یا ،بطور ساده تر، منابع انسانی عملی در سازمان ها است که برای به حداکثر رساندن عملکرد کارکنان در خدمت به اهداف استراتژیک کارفرما طراحی شده است. منابع انسانی در درجة اول به نحوة مدیریت افراد در سازمان ها، با تمرکز بر روی سیاست ها و سیستم ها، رسیدگی می کند . بخش ها و واحدهای منابع انسانی در سازمان معمولا مسئول تعدادی از فعالیت ها شامل استخدام کارکنان، آموزش و توسعه، ارزیابی عملکرد و پاداش دهی (مانند سیستم های پرداخت حقوق و مزایا) هستند. منابع انسانی به روابط صنعتی، یعنی تعادل شیوه های سازمانی با مقررات برخاسته از مذاکرات دسته جمعی و قوانین دولتی نیز رسیدگی می کنند.
مدیریت منابع انسانی، حاصل جنبش روابط انسانی در اوایل قرن بیستم میلادی است، هنگامی که محققین شروع به مستندسازی روشهای ایجاد ارزش کسب و کار از طریق مدیریت استراتژیک نیروی کاری کردند. این عمل، در ابتداتحت تسلط کار تعاملی، اعم از مدیریت پرداخت حقوق و مزایا، بود اما به سبب جهانی سازی، ادغام شرکت، پیشرفت فن آوری و تحقیقات بیشتر، منابع انسانی در حال حاضر بر روی تدابیر استراتژیک نظیر ترکیب و ادغام، مدیریت استعداد، برنامه ریزی جانشینی، روابط صنعتی و کارگری، ملاحظات اخلاقی، تنوع و شمول تمرکز کرده اند. اینها، درمیان سایر تدابیر، در شناخت مدیریت منابع انسانی بعنوان یک مسئلة مدرن به سبب ماهیت تکاملی آنها سهیم هستند.

توسعة تاریخی مدیریت منابع انسانی (HRM) بررسی ریشه های مدیریت منابع انسانی

درطول دوران ماقبل تاریخ، روشهای پایدار و معینی برای انتخاب رهبران قبایل وجود داشتند . اقدامات ایمنی و سلامتی درحین شکار از نسلی به نسل دیگر انتقال یافته بودند. از 2000 سال قبل از میلاد تا 1500 سال قبل از میلاد، مردم چین از تکنیکهای بررسی و انتخاب کارکنان استفاده کرده و درحالیکه مردم یونان از سیستم کارآموزی استفاده می کردند.این اعمال، نیاز به انتخاب و آموزش افراد برای مشاغل را شناسایی می کردند.
متخصصین آغازین کارکنان بعنوان مدیران پرسنل شناخته شده و این عبارت هنوز در شرایط های مختلفی مورد استفاده است. "مدیریت پرسنل" به مجموعه ای از اعمال یا فعالیتهایی (مانند، استخدام، گزینش، آموزش، مدیریت حقوق و دستمزد، روابط صنعتی) اشاره دارد که اغلب بصورت کارآمد اما با رابطه ای اندک میان فعالیتهای مختلف یا با اهداف کلی سازمانی اجرا میشوند. مدیریت پرسنل در بریتانیا و ایالات متحدة آمریکا، پیش از کشورهای استرالیا و آسیا و اقیانوسیه، در واکنش به اتخاذ زودتر و گسترده تر روندهای کاری تولید انبوه، توسعه یافت. تجهیزات قدرت محور و سیستمهای تولیدی پیشرفته، تولید ارزانتر محصولات را ممکن ساخت. همچنین، این روند، مشاغل زیادی که یکنواخت، ناسالم یا حتی خطرناک بودند و به جداسازی های میان مدیریت و "طبقة کارگر" منجر می شدند را به وجود آورد. تمرکز کارگران در شرکتها، در جهت جلب توجه عمومی بر روی شرایط استخدام عمل کرده و کارگران را وادار به عمل دسته جمعی باهدف دستیابی به شرایط بهتر کرد. نظریه های انسان دوستی، تعاونی مارکسیستی در اوایل قرن بیستم میلادی، اختلافات بالقوة میان منافع کارگران و کارفرمایان در صنعت مدرن مورد تاکید قرار داد شرایطی که رشد پیروی از اتحادیه های صنفی و سیستم های روابط صنعتی که عناصر مهمی در مدیریت منابع انسانی مدرن هستند را بنیان نهاد .
دولت در بریتانیا و ایالات متحده، در این مسائل درگیر شده و مجموعه ای قانون برای تنظیم ساعات کار برای زنان و کودکان، تعیین حداقل دستمزد برای مردان کارگر و برای محافظت از کارگران در شرایط کاری ناسالم یا خطرناک را تصویب کردند. دولتهای استرالیایی ، ایالتی و ملی، به تدریج شروع به پیروی از اوایل قرن بیستم میلادی کردند، اگرچه استرالیا و نیوزلند سیستمی متفاوت مبتنی بر مصالحه و داوری در عوض شرایط اجباری را مورد اتخاذ قرار دادند.
در طی این دوره، نظریه پردازان مدیریتی در ایالات متحده و بریتانیا شروع به بررسی و ملاحظة ماهیت کار و سیستم های کاری و نیز توسعة مدلهایی بر مبنای تحقیقات روانشناختی و جامعه شناختی کردند. روشهای توسعه و اعمال این نظریه ها توسط مدیریت عمومی و متخصصین منابع انسانی، انعکاسی از نگرشهای متغیر نسبت به کارها، روندهای کاری و ساختارهای سازمانی می باشند. مکتب کلاسیک (یا "مدیریت علمی"، تاسیس شده توسط فردریک تیلور، و نمونه سازی شده به بهترین شیوه توسط هنری فورد در کارخانه های تولید خودرو خود) تاکید خود را بر روی خود شغل و اتخاذ کارآمد کارگران در فرآیندهای کاری قرار داده است. مکتب رفتار گرایی (برای مثال، مطالعات هاتورن التون مایو) بر خود کارگران و ارضای نیازهای آنها برای دستیابی به بهره وری سازمانی بیشتر تمرکز کرده است. نظریه های متعاقب مدیریتی (مانند، نظریة سیستم ها، رویکردهای احتمالی)، تلاش به اتکا بر ایده های پیشین بمنظور منفعت رسانی به کارکنان و سازمانهای آنان دارند. نظریه پردازان اقتضایی، تعالی و مدیریت کیفیت جامع (TQM)، این ایده ها را بر صنایع و سازمان های خاص یا بر وضعیتهای مختلف اقتصادی و اجتماعی، اعمال کرده اند. ارتباط این نظریه ها با مدیریت منابع انسانی، دوگانه است. اول، مدیریت پرسنل، از لحاظ تاریخی به مدیریت منابع انسانی توسط ادغام نظریه های مدیریتی (بویژه مدیریت استراتژیک)، توسعه یافته است؛ دوم، دانشی قطعی راجع به این نظریه ها میتواند مدیران منابع انسانی را در سازگاری موثرتر روشهای خود با تجهیزات سازمانی و حقایق کمک کند .

مراحل توسعة مدیریت منابع انسانی

مدیریت منابع انسانی در استرالیا و منطقة آسیا و اقیانوسیه، در راستای مشابهی با همتایان آمریکایی و بریتانیایی خود پیشرفت کرده است اما با تفاوتهایی در مراحل پیشرفت و تاثیر نسبی عوامل روابط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و صنعتی همراه بوده است. دو ویژگی عمدة توسعة آمریکا در مدیریت منابع انسانی عبارتند از تاکید اولیه عمدتا بر روی فعالیتهای اداری، به سرپرستی مدیریت ارشد، و سپس انتقال به رویکردی مطمئن تر، کسب وکار گرا و حرفه ای در دهه های هشتاد و نود قرن بیستم میلادی. روندهای مشابهی در بریتانیا رخ دادند، با تاکید اولیة بیشتر بر روی "رفاه" متخصصین پرسنل به دلیل افراط های موجود در اوایل صنعت سرمایه داری، جنبش انسان دوستانة مقتدر و توسعة پیروی از اتحادیه های صنفی. در کشورهای آسیایی، آمیزه ای از مدیریت منابع انسانی اداری، قیم مآبانه، تعاونی و کسب و کار محور بوده است که بنا بر گوناگونی در فرهنگ، مراحل توسعه، میزان مداخلة دولت در سیستمهای اقتصاد و روابط صنعتی کشورها، متفاوت است .
در استرالیا، مدیریت منابع انسانی در طی مراحل اصلی ذیل توسعه یافته است.
أ‌) مرحلة یک (1900 دهه 1940): مرحلة اداره
ب‌) مرحلة دو (دهه 1940 اواسط دهه 1970): مرحلة رفاه و اداره
ت‌) مرحلة سه (اواسط دهه 1970 اواخر دهه 1990): مرحلة مدیریت منابع انسانی و مدیریت استراتژیک منابع انسانی (SHRM)
ث‌) مرحلة چهار (بعد از 2000): مدیریت استراتژیک منابع به سوی آینده
این مراحل عمدتا توسعة مدیریت منابع انسانی در سایر قسمتهای دنیا بویژه بریتانیا، ایالات متحدة آمریکا را منعکس میکنند. این مقاله ادامه دارد.........(سیارک)

 

نظرات

در ادامه بخوانید...

راهنمای تربیت کودک (بخش هشتم)

در

قبل از ادامه ی مجموعه مقالات راهنمای تربیت کودک از شما عزیزان به دلیل اینکه مدتی از انتشار مقالات قبل گذشته است و در این بین وقفه ای به وجود آمد عذر خواهی می کنم و خوشحالم که همچنان خواننده ی این مقالات هستید.

یاد آوری می کنم که در مقالات قبل سخن از تربیت کودک و دشواری های آن به میان آمد و گفتیم سعی می کنیم در یک مجموعه از مقالات شما را با راهکارهای تربیت کودک از نظر عملی آشنا کنیم. همان طور که مشاهده کرده اید در سری قبلی مقالات سعی کردیم قبل از کار عملی شما را با برخی از نظریات روانشناسی مهم آشنا کنیم. نظریات شرطی سازی در حد لازم توضیح داده شد و موارد کاربردی با مثال بیان شد. لازم است قبل از ادامه نکاتی را در مورد علم روانشناسی مختصر برای شما بیان کنم. علم روانشناسی نظریات فراوانی دارد که در دسته های رفتارگرایی، شناختی، هیجانی و ... تقسیم بندی می شوند. علت این تعداد زیاد نظریات این است که بر روی تعریف های مفهومی بسیاری از مفاهیم مهم روانشناسی اتفاق نظر وجود ندارد. هر روانشناس از دیدگاه خود جنبه ای را که به نظرش مهم است توضیح داده است و سعی در تبیین رفتار انسان داشته است که بعد از او دانشمندان دیگر قسمت هایی از نظریه ی او را با آزمایشات پایا و معتبر تأیید کرده اند و قسمت هایی را رد کرده اند. پس اگر بخواهیم فقط نظریات را بیان کنیم امکان پذیر نیست و اگر بخواهیم شما را با راهکارها و استراتژی های عملی آشنا کنیم لازم است برخی از مفاهیم را از نظر علمی بدانید. پس سعی می کنیم در ادامه ی مقالات در هر دو زمینه کار کنیم. اگر پیشنهاد یا انتقادی داشتید لطفا بیان کنید.

شاید شما قبل از تولد فرزندتان، برای تربیت او برنامه ریزی کرده اید ولی پس از تولد با بزرگ تر شدن فرزندتان می بینید که رفتارهایی را از خود نشان می دهد که شما دوست ندارید. اگر بدون آمادگی نیز فرزندی را به دنیا آورده باشید باید برای تربیت کودک خود تلاش کنید؛ امکان ندارد شما تلاشی انجام ندهید و انتظار داشته باشید فرزند شما به بهترین نحو ممکن رشد همه جانبه (جسمی، روانی، شناختی، هیجانی و ...) داشته باشد و انسانی سالم باشد.

در نظر بگیرید فرزند شما در محیط خانواده بزرگ می شود؛ به مدرسه می رود و همچنین در جمع فامیل یا شهر بازی یا کوچه، استخر و ... در جمع همسالان قرار می گیرد؛ به طور کلی بهتر است بدانید علاوه بر خانواده، فرهنگ، اقتصاد، جامعه و ... بر فرزند شما و روش تربیتی او تأثیر می گذارد و اگر شما بخواهید کودک خود را درست تربیت کنید بهتر است همه ی این موارد را در نظر بگیرید. علاوه بر این موارد چیزی که امروزه نقش مهمی در زندگی خانوادگی اکثر مردم ایران پیدا کرده است، پیشرفت تکنولوژی و افزایش استفاده از اینترنت است که متأسفانه جامعه نشان می دهد که فرهنگ استفاده صحیح از این موارد را ندارد و از این جهت خانواده ها باید بیشتر از فرزندان خود مراقبت کنند.

امکان دارد کودک شما رفتارهایی داشته باشد و شما این رفتارها را دوست نداشته باشید. احتمالا وقتی در ذهن خود او را با کودکی دیگر مقایسه می کنید، می گویید چگونه است که آن کودک بدون مشکل و بسیار عالی رشد جسمی و اخلاقی دارد ولی فرزند من این همه مشکل ایجاد می کند؟ احتمالا شما راه حل ها و علت ها را جست و جو می کنید و می خواهید بدانید چگونه از شر این رفتارهای مزاحم خلاص شوید. علت ها را می توانید با یادگیری نظریه های روانشناسی مختلف جست و جو کنید و راهکارها را نیز به شما معرفی می نماییم و شما نیز با یادگیری نظریات مختلف می توانید از راهکارهای ابداعی خودتان استفاده کنید. در هرصورت همان طور که در شرطی سازی گفته شد، کودک شما همه ی این رفتارهای خوب یا بد را فرا می گیرد. گاهی اوقات امکان دارد شما بدون اینکه خودتان بدانید این رفتار نادرست را به کودکتان آموزش داده باشید. برای مثال تلفن زنگ می خورد. مادر تلفن را جواب می دهد ولی با پدر کار دارند. پدر در مقابل فرزند خود را صدای آرام می گوید: «بگو خانه نیست.» خوب فکر کنید. به نظر شما این کودک در حال یادگیری چه چیزی است؟ بله پاسخ شما درست است. دروغ. یک بلای اساسی برای جان والدین در آینده. شاید کودکانی را دیده باشید که برای درخواست هر چیزی گریه می کنند و تا آن را به دست نیاورند کوتاه نمی آیند. این رفتار از جایی سرچشمه می گیرد که کودک بار اول برای درخواستش تلاش می کرد. شاید بتوان از طریق نظریه ی ثرندایک و اسکینر این رفتار را این گونه علت یابی کرد. کودک به دنبال راه حل می گردد و راه حل های مختلف را امتحان می کند هر راه حل پیامد خوشایندی داشته باشد(رسیدن به هدف) در موارد بعدی آن را تکرار خواهد کرد. کودک گریه می کند و می بیند والدین از گریه ی او بیزار هستند و به درخواست او عمل می کنند. حال کودک یک سلاح دارد. سلاحی قوی که هر هدفی داشته باشد می تواند با آن سلاح به هدف خود برسد چون چند با امتحان کرده است و اکثرا جواب داده است. شما می بینید که در این سناریو چگونه رفتار اشتباه والدین به ضرر آن ها تمام می شود و رفتار بدی را در کودک تقویت می کنند. حال راه حل این رفتار این است که در چند مورد که کودک گریه می کنند به گریه ی او پاسخ مثبت ندهند و گریه را تحمل کنند. در این حالت چون در ذهن کودک گریه نتیجه نمی دهد پس کودک یاد می گیرد که اگر گریه کنم به نتیجه نخواهم رسید، پس گریه کردن فایده ندارد و بهتر است به دنبال روش مطلوب تری باشم تا به هدفم برسم.

در اینجا لازم است چند قانون اساسی را در نظر داشته باشید:

به رفتارهای خوب فرزند خود پاداش بدهید.

به رفتارهای بد پاداش ندهید(حال ناخواسته باشد یا آگاهانه، رفتارهای بد نباید تقویت شوند. پس بیشتر دقت کنید).

بهتر است برخی از رفتارهای بد را تنبیه کنید.

این قوانین برگرفته از نظریات شرطی سازی هستند که در مقالات قبلی کامل توضیح داده شده است و در این جا از تکرار مکررات خودداری می کنیم و دلایل استفاده از این قانون ها را بیان نمی کنیم. فقط بدانید که پاداش را بلافاصله بعد از انجام کار خوب به فرزند خود بدهید. این کار باعث می شود پاداش تأثیر بیشتری داشته باشد. برای آگاهی از نحوه ی پاداش دادن در مقالات بعدی، برنامه های تقویتی اسکینر را بیان خواهم کرد. از طریق فراگیری این برنامه های تقویتی شما می توانید به درستی به فرزندان خود پاداش بدهید.

همان گونه که بیان شد نباید رفتارهای بد را پاداش بدهید بلکه باید آن ها را تنبیه کنید. البته نه هر نوع تنبیهی. تنبیه ها نیز قبلا توضیح داده شده است و گفته شد بهتر است به جای استفاده از تنبیه از برنامه های اصلاح رفتار مانند خاموشی و ... استفاده کرد.

در نمودار زیر تقویت ها و تنبه ها نشان داده شده است.

 برای آگاهی بیشتر به مقالات 5 و 6 و 7 راهنمای تربیت کودک مراجعه شود.

در این مقاله سه قانون اساسی بیان کردیم. به دلیل اینکه قصد دارم مقالات کوتاه باشد تا خسته کننده نباشد، این سه قانون را در مقاله بعدی مفصل توضیح خواهم داد که امکان دارد دریچه ای رو به نظریات جدید و جالب روانشناسی برای ما باز کند و در مقالات بعدی آن نظریات و آموزش برنامه ای را هم توضیح خواهم داد.ترجمه  itrans.ir 

نظرات

در ادامه بخوانید...

راهنمای تربیت کودک (بخش نهم)

در

در جلسات گذشته در مورد سه اصل مهم فرزند پروری سخن گفته شد. در این مقاله سعی می شود این سه اصل اساسی توضیح بیشتری داده شود.

این سه اصل مهم عبارت بوداند از:

-پاداش دادن به رفتارهای خوب.

-پاداش ندادن ناخواسته به رفتارهای بد.

-تنبیه کردن برای برخی از رفتارهای بد.

در مورد اصل اول قبلا تقویت مثبت و منفی و همچنین فراموشی را که با هم مرتبط هستند توضیح دادیم. همه می دانیم که کودکان اغلب برای جلب پاداش ها و توجه والدین و سایرین دست به کارهای خوب می زنند، پس ما باید در نظر داشته باشیم که اگر این رفتارها را پاداش ندهیم امکان خاموشی آن ها وجود دارد. درنتیجه لازم است تا زمانی که احساس می کنیم رفتاری به صورت درونی برانگیخته می شود پاداش را در نظر بگیریم. نکته ای که حائز اهمیت است این است که به رفتارهایی که به صورت درونی برانگیخته می شوند پاداش ندهید. تحقیقات ثابت کرده است که پاداش دادن به رفتاری که دارای انگیزش درونی است در آینده احتمال وقوع آن را کاهش می دهد.(در مقالات بعدی در مورد انگیزش و انواع آن ها سخن خواهیم گفت.)

فرض کنید به شما می گویند از امروز به بعد به شما دستمزدی برای انجام کارتان داده نمی شود در صورتی که شغل دیگری هست که اگر به آن شغل بروید به شما دستمزد خوبی می دهیم، شما کدام شغل را انتخاب می کنید؟

مفهوم واقعی انگیزش همین است.به زبان ساده می توان گفت دلیلی که موجب می شود ما رفتاری را انجام دهیم.

حال به نظر می رسد اهمیت تقویت را حتی اگر یک آفرین ساده یا یک لبخند باشد به خوبی درک کرده اید. به لبخند زدن یا آفرین گفتن و از این قبیل تقویت ها، تقویت های اجتماعی گفته می شود. این تقویت ها بسیار آسان هستند و هزینه ای ندارند. پس شما می توانید خیلی راحت از محبت کردن، بوسیدن، تماس چشمی، توجه، بغل کردن و... به عنوان تقویت استفاده کنید. نکته ی مهم در مورد تقویت های اجتماعی و غیر اجتماعی این است که در نظر داشته باشید، تقویت را نباید به خود کودک ربط دهید بلکه باید آن را به کاری که انجام داده است ربط بدهید. به عنوان مثال: به جای گفتن: آفرین چه پسر خوبی! بهتر است بگویید: آفرین چه کار خوبی انجام دادی! و کمی در مورد خوب بودن کارش برای او توضیح بدهید. پس در تقویت های اجتماعی به بهانه هایی مانند: مشکلات کاری و ... خسیس نباشید. چون تربیت فرزندتان وظیفه ی شما و حق اوست. همان طور که خودتان هم می دانید پاداش ها و تقویت ها می تواند شامل موارد مختلفی شود.

تقویت های اجتماعی را در بالا ذکر کردیم و از تکرار مکررات می پرهیزیم.

همان طور که در تنبیه محروم کردن و جریمه کردن را داشتیم، در تقویت می توانیم از امتیاز دادن استفاده کنیم که مخالف جریمه و محروم کردن است. این امتیازات می تواند شامل: بازی کردن با پدر و مادر، کتاب خواندن برای کودک، بردن کودک به شهر بازی، بردن کودک به پارک یا هر نوع امتیازی که به نظر خودتان مناسب است.

به علاوه، می توانید از پاداش های مادی مانند خریدن اسباب بازی، توپ، هدیه ی نقدی و ... استفاده کنید. البته در میان این پاداش ها، تقویت اجتماعی بیشتر توصیه می شود، که مزایایی نسبت به روش های دیگر دارد. اولا سرمایه ی خاصی لازم ندارد و خود شما منبع پاداش هستید و چیزی از شما کم نمی شود، دوماً کودک این نوع پاداش را بیشتر دوست دارد چون همان طور که بندورا می گوید نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن و نیاز به محبت کردن و محبت دیدن یکی از نیاز های اساسی انسان است که آن را نیاز به عشق و تعلق می نامد. پس حتی اگر به عنوان تقویت نباشد شما مجبور هستید این نیاز ها را برآورده کنید.

در نهایت در مورد تقویت می توان گفت نکات بسیار زیادی وجود دارد که نه تنها یک مقاله بلکه چند جلد کتاب می توان در مورد آن نوشت و با توجه به نظریات روانشناسی مختلف در مورد آن به بحث پرداخت. در این جا شما به یاد داشته باشید، که اگر از پاداش مادی یا امتیاز خاصی استفاده کردید در کنار آن پاداش اجتماعی را فراموش نکنید. اگر بخواهید ماشین خود را بفروشید تا ماشین جدیدی بخرید، دوست دارید پول فروش ماشین را در چه زمانی دریافت کنید؟ بله! درست است. هر چه سریع تر بهتر. پس کودکان خود را درست پس از انجام دادن رفتار خوب تقویت کنید تا تأثیر تقویت بر تکرار رفتار بیشتر باشد. و به یاد داشته باشید که قبل از انجام رفتار از تقویت استفاده نکنید. این کار باعث بالا رفتن انتظار کودک و سواستفاده از این نوع تقویت می شود. همان گونه که فروید در مورد کودکانی که در مرحله ی رشد روانی جنسی مقعدی هستند می گوید: بعضی از کودکان هنگامی که والدین می خواهند به آن ها آموزش توالت رفتن بدهند، وقتی می دانند توالت رفتن برای والدین مهم است، از این نقطه ضعف برای رسیدن به خواسته های خود استفاده می کنند. مثلا کودک با نرفتن به دست شویی در مدت زمان طولانی والدین خود را نگران می کند یا اینکه با انجام دادن کار دستشویی در جایی غیر از توالت از آن ها باج می گیرد. پس از تقویت درست استفاده کنید تا وسیله ای برای باج گیری فرزندتان نشود و مخصوصا قبل از انجام رفتار خوب به کودک خود تقویت (باج) ندهید.

تقویت ناخواسته ی رفتارهای بد

شاید کودک شما درک نکند که شما کار دارید. پول بیشتری برای خرید یا تعویض ماشین یا منزل نیاز دارید یا شاید برای نیازهای اولیه ی خود مانند غذا و پوشاک نیازمند هستید. شما سرگرم رسیدن به خواسته هایتان و او خواهان رسیدن به خواسته هایش است. شما به فکر راهکاری مانند کار شبانه و... برای خرید دو کیلو میوه و مرغ و گوشت و برنج و... هستید و نگران هستید که این مواد ارگانیک نیستند و ممکن است از هورمون مرغ و شیر و ماست و چربی و نیترات سیب زمینی ناقابل و هزاران مصیبت دیگر دچار سرطان و چربی کبد شوید و کودک شما نگران است نیاز هایش دیر بر آورده شود و به دنبال راهکار می گردد. کودک شما جست و جو می کند و هر رفتاری که به ثمر بنشیند را فرا می گیرد.

به عنوان مثال گریه کردن را در نظر بگیرید که قبلا هم در مورد آن بحث شد. ناگهان که کودک گریه می کند می بیند شما از آن همه مشغله دست بر می دارید و به او توجه می کنید. کودک شما باهوش است یا شاید ناخود آگاه یاد می گیرد که گریه ی او شما را وادار می کند به او توجه کنید، پس شما بدون اینکه خودتان بدانید رفتار بد کودک خود را تقویت کرده اید.

همه ی ما دوست داریم فرزندانمان به گونه ای رشد کنند که از حق خود دفاع کنند، در نظر بگیرید فامیل نزدیک شما که او نیز کودکی دارد به خانه ی شما می آید. کودک او می خواهد به زور اسباب بازی کودک شما را بگیرد. کودک شما می داند که اسباب بازی مال اوست و می تواند تا زمانی که خودش نخواهد آن را به کسی ندهد اما شما وارد ماجرا می شوید و به هر دلیلی که باشد اسباب بازی را از کودک خود می گیرید و حتی اگر گریه کند به کودک دیگر می دهید. در این مثال شما حق را از کودک خود گرفته اید و به کسی دیگر داده اید پس این کودک چگونه یاد بگیرد از حق خود دفاع کند؟ اگر بیشتر دقت کنید بسیاری از رفتار های ما که ناشی از عدم آگاهی و تفکر و شاید فرهنگ غلط باشد بر ضد آموزش و تربیت صحیح فرزندانمان است و باید اصلاح شوند. مثال های دیگر در این زمینه فراوان است ولی بهتر است شما نیز کمی فکر کنید و خودتان چند مورد را بیان کنید چون هدف آموزش است و شما باید در موقعیت های مختلف تصمیمات صحیح بگیرید.

تنیبه رفتارهای بد

در مورد نحوه ی تنبیه و شکل های آن در بخش ششم این مجموعه مقالات مفصل بر اساس نظر بی اف اسکینر توضیحاتی ارائه شده است. در این جا فقط یادآوری می کنم که به جای تنبیه بهتر است از روش های اصلاح رفتار دیگر مانند: خاموشی، سیری و ... استفاده کنیم و در صورت لزوم استفاده از تنبیه از تنبه های مجاز و ملایم استفاده کنیم تا آسیبی به شخصیت کودک وارد نکنیم. چون همان طور که گفته شد برخی از تنبیه ها علاوه بر این که کاهش دهنده ی رفتار نیستند، خود باعث ظهور رفتارهای بسیار خطرناک مانند پرخاشگری، قلدری و ... می شوند و مطمئنا شما این رفتار ها را دوست نخواهید داشت.

 در سیارک بخوانیم:

راهنمای تربیت کودک

راهنمای تربیت کودک(بخش دوم)

راهنمای تربیت کودک(بخش سوم)

راهنمای تربیت کودک(بخش چهارم)

راهنمای تربیت کودک(بخش پنجم) 

راهنمای تربیت کودک(بخش ششم)  

راهنمای تربیت کودک(بخش هفتم) 

راهنمای تربیت کودک (بخش هشتم) 

نظرات

در ادامه بخوانید...

راهنمای تربیت کودک بخش سیزدهم

در

در مقالاتی که تا به امروز در مورد تربیت کودک منتشر شد، به موضوعات مختلفی پرداخته شد و باید ها ونباید های زیادی مطرح شد. در خلال این موارد نظریات رفتاری بیان شدند و اشاراتی هرچند کوتاه به نظریات اجتماعی و شناختی شد.

در این مقاله قصد دارم مواردی را بیان کنم که در تربیت کودک نقش مهمی دارند و اشاره به رفتارهایی دارند که ما به اشتباه انجام می دهیم. یعنی در حین تربیت ناخواسته رفتارهایی انجام می دهیم که منجر به تربیت و ایجاد رفتار نامطلوب در فرزند مان می شود.

به یاد داشته باشید، از قوانینی که تا کنون مورد بحث قرار داده ایم پیروی کنید. همچنین اشتباهاتی را که در ادامه بحث خواهیم کرد فراموش نکنید و از آن ها دوری نمایید.

اگر در تربیت کودکان خود دچار خطا و اشتباه شوید، این خطا و اشتباه می تواند منجر به مشکلات رفتاری و احساسی و هیجانی در کودکان شود که جبران کردن این مشکلات خیلی دشوار خواهد بود. مطمئنا هر کدام از ما هم مشکلات خاص خود را داریم و با تمام دانش و تلاش، باز هم دچار اشتباهاتی هرچند کوچک خواهیم شد؛ اما این نکته مهم است که ما بیشتر مطالعه و تلاش کنیم تا میزان اشتباهات خود را کم کنیم و درنتیجه فرزند خود را بهتر تربیت کنیم.

راهنمای تربیت کودک

راهنمای تربیت کودک(بخش دوم)

راهنمای تربیت کودک(بخش سوم)

چند مورد از اشتباهات رایج که والدین دچار آن می شوند در زیر آورده شده است که هر کدام را در حد لازم توضیح خواهیم داد.

اولین اشتباه این است که وقتی فرزند شما کار خوبی انجام داد، در پاداش دادن به این کار خوب کوتاهی یا غفلت کنید.

اشتباه دوم این است که بدون آگاهی و ناخواسته رفتار فرزند خود را که خوب است تنبیه کنید.

در اشتباه سوم والدین به جای این که رفتار بد را تنبیه کنند، ناخواسته آن را تشویق می کنند.

و در نهایت، ممکن است والدین دچار این اشتباه شوند که در تنبیه کردن رفتار بد کودک غفلت و کوتاهی کنند. مخصوصا زمانی که تنبیهی ملایم لازم است.

در اشتباه نوع اول، پدر یا مادر در دادن پاداش به رفتار خوب غفلت می کنند. به یاد دارید که گفته شد پاداش حتما لازم نیست مادی باشد. حتی یک آفرین، یک لبخند یا آغوشی محبت آمیز می تواند بیشترین تأثیرات را در فرزند شما داشته باشد.

به مثالی در این مورد توجه کنید. فرزند شما از مدرسه به خانه می آید، او کارنامه ی خود را به همراه دارد و با خوشحالی به سمت شما می آید تا نمرات خود را به شما نشان دهد. شما خسته هستید به استراحت نیاز دارید یا شاید مشغول نگاه کردن به گوشی، تلگرام، اینستاگرام، فیسبوک، تویتر، خبر یا ... هستید. موضوع جذابی است و نمی خواهید از دست بدهید. حتما برایتان پیش آمده است که در این موقعیت قرار بگیرید. وقتی فرزندتان به شما می گوید به کارنامه ام نگاه کن چقدر نمرات خوبی گرفته ام شما به خاطر این که موضوع مورد علاقه ی خود را از دست ندهید، نگاهی اجمالی می اندازید و با یکی دو کلمه ی ساده او را رد می کنید که برود.  بعد به کار خود مشغول می شوید. این یک مثال از غفلت کردن در پاداش است. بهتر است قبل از به دنیا آوردن بچه و قبول مسئولیت های او به سختی این کار پی می بردید و اگر این توانایی را نداشتید بچه را به دنیا نمی آوردید. حال که فرزندتان در کنارتان است نباید این اشتباه را بکنید. تربیت صحیح در گرو از خود گذشتگی شما است. هر چند که این از خود گذشتگی یک وظیفه است.

راهنمای تربیت کودک(بخش چهارم)

راهنمای تربیت کودک(بخش پنجم) 

راهنمای تربیت کودک(بخش ششم) 

در اشتباه نوع دوم، همان طور که گفته شد، والدین ممکن است رفتار خوب را با تنبیه پاسخ بدهند. از همین مثال نمره استفاده می کنیم. فرزند شما مدت زمان زیادی است که همه ی نمراتش ضعیف است. یک روز تحت تأثیر دوستش قرار می گیرد و نمره ی خوبی کسب می کند. در این حالت انتظار دارد با تشویق شما روبرو شود اما وقتی مسئله را به والدین خود می گوید با این رفتار مواجه می شود. این دیگه چیه؟ تقلب کردی؟ حالا این یکی که خوب شد ولی بقیه ی نمراتت افتضاحه. این جملات برای فرزند شما مانند یک بمب هسته ای است که او را نابود می کند. چه می شود اگر بگویید: آفرین من به تو ایمان داشتم. مطمئنم در درس هایت موفق می شوی. پس رفتار خوب را ناخواسته با تنبیه پاسخ نگویید.

مورد سوم این بود که والدین رفتار بد را ناخواسته با پاداش پاسخ می دهند. بچه های شما در کوچه بازی کرده اند یکی از دوستان بچه ی شما توپ او را برداشته است. بچه ی شما با مشت به او ضربه زده است و او را انداخته است و یکی از دندان های دوست فرزند شما شکسته است. در این حالت شما به کوچه رفته و با مادر کودک دیگر دعوا می کنید و او را سرزنش می کنید که چرا توپ فرزند شما را برده است و او را تهدید می کنید که اگر بار دیگر فرزندش به توپ فرزند شما دست بزند همین بلا باز هم بر سرش خواهد آمد. کودک شما که این حرف ها را می شنود به خود افتخار می کند. در آینده هم وقتی به خاطر کتک زدن دیگران در زندان می افتد باز به خود افتخار خواهد کرد و خیلی سخت می فهمد که این رفتار او اشتباه بوده است.

به سناریویی دیگر توجه کنید. در این سناریو شما با کودکتان به مهمانی رفته اید. میزبان شما هم فرزندی دارد که چند اسباب بازی دارد. فرزند شما می خواهداسباب بازی های او را بگیرد. شما به جای این که قبلا به این مسئله فکر می کردید و با خود برای کودکتان اسباب بازی می بردید از او حمایت می کنید و می گویید چه اشکالی دارد با هم بازی کنید، اسباب بازی هایت را به بده تا او هم بازی کند. این را در نظر بگیرید که شما در حال یاد دادن این مسئله به فرزندتان هستید که گرفتن حق دیگران اشکالی ندارد. پس شما به رفتار بد پاداش داده اید.

راهنمای تربیت کودک(بخش هفتم) 

راهنمای تربیت کودک (بخش هشتم) 

راهنمای تربیت کودک (بخش نهم)

همان طور که احتمال داشت از تشویق کردن پاداش خوب غفلت شود، ممکن است از تنبیه کردن رفتارهای بد هم که لازم به تنبیه هستند غفلت کنید. برادر ها با هم بازی می کنند ولی بازی آن ها به پرخاشگری ختم می شود. مارد بچه ها را خیلی دوست دارد. او فکر می کند که اگر آن ها را تنبیه نکند محبت بیش از حد خود را نشان می دهد. برادر بزرگ تر پاهای برادر کوچک تر را می گیرد و با کله به زمین می کوبد. پدر که می خواهد کمی عصبانیت نشان دهد مادر بچه ها نمی گذارد و می گوید بزرگ می شوند خیلی با هم صمیمی می شوند. در این جا پرخاشگری برادر بزرگ تر تنبیه ملایم نشده است و او یاد نمی گیرد که رفتار پرخاشگری او بد و اشتباه بود. ممکن است این رفتار در آینده منجر به قلدری در او بشود.

همان طور که در جلسه ی پیش گفته شد حتی در تربیت نیز نیاز است کودک را در زمینه ی نیاز های اولیه تأمین کنید. در این صورت می توانید در انتظار شکوفایی رفتار مناسب در او باشید. اگر فرزند شما عقده ی دوچرخه، کفش جایگزین برای کفش های کهنه و پاره اش، محبت والدین و ... داشته باشد، اگر اعتماد به نفس نداشته باشد، چطور می تواند به فکر انجام دادن کارهای خوب باشد؟ در این حالت یا خجالتی می شودَ، یا رفتارهایی مانند پرخاشگری و لجبازی با انجام می دهد یا کودکی قلدر می شود.

با توجه به این گفته ها لازم است به محیط کودک توجه کنید و در صورتی که گمان می کنید کودک تان بیماری خاص دارد باید حتما به پزشک مراجعه کنید.

در نهایت نکات زیر را حتما به خاطر داشته باشید.

رفتار چه خوب باشد، چه بد اگر پاداش داده شود احتمال وقوع آن در آینده افزایش پیدا خواهد کرد. پس به رفتار بد پاداش ندهید.از تنبیه های ملایم مانند اخم و ... برای تنبیه رفتارهای بد استفاده کنید.

در ختم کلام بدانید که باید رفتار های خوب را پاداش بدهید. 

در سیارک بخوانیم: 

راهنمای تربیت کودک (بخش دهم) 

راهنمای تربیت کودک (بخش یازدهم) 

راهنمای تربیت کودک (بخش دوازدهم) 

نظرات

در ادامه بخوانید...