هنگامی که با اعلام اپیدمی کروناویروس ، آمریکایی ها شروع به خرید ملزومات اساسی در سوپر مارکت ها کردند ، تا دعوا برای دستمال توالت پیش رفتند ، چنین وحشتی باعث تمسخر و حیرت شد. خوب ، اروپا پس از همه بدبختی های جنگ جهانی دوم هنوز از عصبیت رنج می برد و ممکن است کنترل خود را از دست بدهد ، اما چرا آمریکا ییها باید اینگونه رفتار کنند؟
با این حال ، ساکنان ایالات متحده ، در سراسر کشور هنوز حافظه خود را از خسارات سنگین " رکود بزرگ" به خاطر دارند.رکود بزرگ فقط سالهایی نیست که بیشتر دوران ایالات متحده در فقر صرف شده است. در طی این سالها ، صدها و هزاران نفر در اثر گرسنگی و بیماری های ناشی از فقر درگذشتند ، خانواده های بسیاری، بی خانمان و سرگردان در سراسر کشور بودند و بسیاری تصور می کردند کشور و زندگی آنها به پایان رسیده است.
این بیماری همه گیر فقط به این واقعیت مربوط نمی شود که بسیاری از افراد آلوده می شوند و بسیاری مجبورند روزها در قرنطینه سخت بنشینند. این ، مانند هر مصیبت بزرگ ، در مورد بحران های اقتصادی است - آمریکایی ها در پشت سر آن صدا و بوی آن را می شنوند. جای تعجب نیست که برای خیلی ها، این اپیدمی یک خاطره وحشتناک را تداعی کرد. اما وحشت گرسنگی و ناتوانی در خرید تنها اثری نیست که رکود بزرگ در ذهنیت آمریکایی ها برجای گذاشته است.
رکود بزرگ در حافظه بسیاری از خانواده های آمریکایی تا حد زیادی باقی مانده است.
غالباً می خوانیم كه ایالات متحده در دهه پنجاه به مصرف گرایی چنان سیری ناپذیر دچار شد كه حتی در مناسب ترین زمانه هم نمی توانید در سایر كشورهای توسعه یافته وضعیت اقتصادی مشابه آن را پیدا كنید. رونق مصرف، که به طرز ماهرانه ای توسط بازاریاب ها تحریک شده است ، در حدود چهل سال ادامه داشت.
بیشتر اوقات ، آغاز رونق با تمایل به صلح آمیزترین زندگی پس از پایان جنگ همراه است ، اما شایان ذکر است که این کشور مستقیماً از رکود بزرگ وارد جنگ جهانی دوم شد و در طی آن فقر و ریاضت ، مد ، رژیم و خانه داری را دیکته می کرد. جنگ فقط با سفت کردن کمربندها به زندگی ادامه داد و پس از آن پاندول بصورت بسیار شدید در جهت مخالف چرخید.(خرید بی رویه) فقط در زمان ما است که امریکا بر اساس شعارهای محیط زیستی ، و جلوگیری از نابودی کره زمین از شر وسواسی برای پر کردن خانه با هر چیزی تا حد سرریز ، خلاص شده است.
آنها به معنای واقعی کلمه در یک ماشین زندگی می کردند و در جستجوی کار در تمام ایالات متحده سفر می کردند.
در دوران رکود اقتصادی زنان سیاهپوست به هیچ وجه شانس کار نداشتند. حتی لباسشویی که سخت ترین کار برای زنان بود. رقابت شدیدی برای مشاغل وجود داشت. رقابت حتی برای حداقل دستمزد به حدی بود که نمی توانست بدون تنش باشد و نژاد پرستی و نابرابری جنسیتی را به دلیل تمایل به یافتن رقیب، تقویت کرد.
روانشناسی لبخند
در بحبوحه تنش اجتماعی ، روانشناس دیل کارنگی تصمیم گرفت که برای امنیت روانشناختی عمومی باید نگرش جدیدی نسبت به یکدیگر بیاموزید. او کتابهای معروف خود را در مورد چگونگی برقراری ارتباط بدون تعارض و دوستی نوشت. البته برای اینکه کتاب به فروش برسد ، او مجبور بود آن را تا حد امکان به موفقیت در کسب و کار گره بزند ، اما در متن، ما داستانهایی را می خوانیم که چقدر خوب است به طور اتفاقی خلق و خوی حتی یک غریبه را بهبود ببخشید ، در صورتی که می توانید یک کلمه خوب بگویید. و البته لبخند هرگونه ارتباطی را نرم می کند. بنابراین آمریکا دائما لبخند زد. دشوار است بگوییم که آیا این باعث افزایش میزان تنش در شرایط روزمره شده است - در آن روزها کسی چنین تحقیقاتی را انجام نمی داد.
امریکا در دوران رکود اقتصادی بزرگ از روانشناسی لبخند و سینما حمایت کرد. هر عکاس می دانست که یک لبخند باعث می شود تا یک فرد زیباتر و فتوژنیک تر شود ، بنابراین بازیگرانی که در استودیوها وجود داشتند یاد گرفتند که هنگام تماشای دوربین هدفمند لبخند بزنند. در دهه سی یک هدف واقعی در سینما وجود داشت ، عکس بازیگران به صورت کارت پستال و کلیپ هایی از مجله ها در خانه نگهداری می شدند ، اگر این همه نباشد ، بسیاری از افراد ، و ستاره های فیلم در تمام این پرتره ها لبخند می زدند. لبخند الهام بخش و مسری است که بعد از آنها تکرار کنید و لبخند بزنید.به طور کلی ، دیل کارنگی می خواست بگوید وقتی همه افراد اطراف خیلی بد هستند ، هیچ دلیلی وجود ندارد که دائما اوضاع را بدتر کنید.
در یک روز بد، چیز خوبی را ببینید
تقریباً تمام اشکال قالبهای تلویزیونی که اکنون از آنها استفاده می کنیم در واقع در سالهای رکود اقتصادی بزرگ در امریکا توسعه یافته اند - مسلماً در رادیو ، زیرا هنوز تلویزیون وجود نداشت. مردم می خواستند نگرانی های روزمره خود و وحشت و اندیشه درباره آینده را فراموش کنند و فیلم و رادیو از همیشه محبوب تر شدند.
در واقع ، آمریکایی ها عادت کردند که برای پرداخت اشتراک رادیویی ، گاه آخرین سنت خود را خرج کنند. اگر پولی برای رادیو نبود ، آنها به دیدار کسانی که برای آنها هنوز کار می کنند - برای گوش دادن به آنالوگ های گفتگوی نمایش ، تولید فیلم و موسیقی می رفتند.
خب. گر احساس بدی کردید ، میان وعده بخورید ، نمایش را تماشا کنید و فیلم ببینید. و بعد از آمریکایی ها ، دیگران شروع به تکرار کردند ، زیرا این بهترین روش برای خالی کردن مغز از مشکل بود.
صنعت فیلم در دهه سی برای یک لحظه هم متوقف نشد.
دولت باید مشکلات جامعه را حل کند
کارهایی مانند تأمین شغل برای بیکاران با هزینه پروژه های اجتماعی ، تهیه غذا و مزایا ، راه اندازی اردوگاه های اجتماعی که در آن تعداد زیادی از افراد مضطرب بتوانند منتظر گذر از اوقات بد باشند - به طور کلی ، هر آنچه که اکنون به عنوان یک وظیفه برای دولت تلقی می شود قبل از رکود بزرگ غیرقابل قبول بود.
با تلاش های روزولت در دوران رکود بزرگ ، توانست سازمان کمک رسانی ، به ویژه در هنگام بلایای ملی را توسط دولت عادی سازد. بنابراین ، برای تأمین هزاران شغل برای آمریکایی ها در حالی که 25 درصد در این کشور بیکار بودند ، رئیس جمهور برنامه ای را برای ساخت تسهیلات مهم اجتماعی آغاز کرد که بعداً برای همان شهروندان مفید خواهد بود: بیمارستان ها ، مدارس ، استادیوم ها و غیره. آنها بدون داشتن تجربه در سایت های ساخت و ساز مشغول شدند و حتی برای کارگران خسته ، ضعیف ، کارهایی پیدا کردند که روند کار را به پیش می بردند.