بیمارستان سلطنتی بدلام در قرن سیزدهم به عنوان موسسه ای برای بیماران روانی افتتاح شد. با این حال ، پس از چند سال ، بیمارستان روانی لندن به عنوان یکی از وحشتناک ترین موسسات در بریتانیا شهرت یافت ، در بیمارستانی که به جای پزشکان حاذق ، دیوانگان واقعی وجود داشت و بیماران قربانی شدیدترین آزمایش ها و شکنجه ها می شدند.
بیمارستان بدلام
بیمارستان روانی لندن
بیمارستان بدلام ، که قرار بود محل زندگی کسانی باشد که جایی دیگر برای رفتن ندارند ، تبدیل به یک شکنجه گاه واقعی برای همه کسانی شد که به آنجا رفتند. شکنجه های دردناک ، شرایط غیربهداشتی ، تجربیات روانشناختی و رفتارهای ظالمانه با بیماران برای "Bedlam" عادی شد ، همانطور که ساکنان پایتخت انگلستان آن را به طور خلاصه می نامیدند و تاریخ آن اساس بسیاری از آثار هنری را تشکیل می داد. ما به شما می گوییم در این بیمارستان وحشتناک چه اتفاقی افتاده است و چگونه مکانی که برای کمک به بیماران روانی در نظر گرفته شده است به یک زندان واقعی تبدیل شده است ، جایی که زندگی مردم در آن مثله شده است.
در سال 1247 در لندن ، کلانتر شهر سیمون فیتز مری دستور ساخت بیمارستان روانی برای بیماران روانی را صادر کرد ، که در ابتدا نام بیمارستان سنت مری بیت لحم را داشت - افراد بی خانمان ، افراد مسن که بدون بستگان نزدیک رها شده بودند. ، و همچنین دیوانه های شهری که جایی برای رفتن نداشتند ، در این موسسه جمع آوری شدند. در ابتدا ، امور بیمارستان توسط راهبان اداره می شد که تلاش می کردند ایمانی صادقانه در ساکنان Bedlam ایجاد کنند و ، تا آنجا که می توانستند ، از وجود آنها مراقبت کنند. با این حال ، به زودی ، در حدود دهه 1370 ، این موسسه تحت کنترل مقامات قرار گرفت و از آن لحظه زندگی بیمارستان تغییر کرد.
بسیاری از ساکنان لندن با امید به اینکه به نوعی به بیماران محکوم به تنهایی ابدی کمک کنند ، پول ، چیزهای ضروری و غذا به بیماران Bedlam اهدا کردند. با این حال ، مسیر کمک ها پیچیده شد - نیمی از موارد بین کارکنان بیمارستان و مقامات ناظر بر موسسه تقسیم می شد و نیمی دیگر به خود بیمارانی فروخته شد که بودجه لازم برای خرید وسایل مورد نیاز را داشتند.
فساد در این موسسه همچنان رو به رشد بود ، در حالی که وضعیت بیماران هر روز بدتر می شد - بیماران بدون لباس راه می رفتند ، روی نی خیس می خوابیدند ، ضایعات می خوردند و آب کثیف می نوشیدند. خیرین ، که بیش از یک بار از بیمارستان بازدید کردند ، به شرایط وحشتناک بیماران اشاره کردند ، اما هیچ اقدامی که وضعیت را تغییر دهد صورت نگرفت.
در اواخر دهه 1670 ، بیمارستان بازسازی شد - چندین پیوست در نزدیکی ساختمان ظاهر شد ، که در آن صدها بیمار جدید اسکان یافتند. برخی از آنها از اختلالات روانی رنج می بردند ، اما نیمی از آنها توسط بستگان خود در بیمارستان بدلام رویال بستری شدند که می خواستند از شر اعضای ناخواسته خانواده خلاص شوند.
با وجود توجه دولت و تعدادی از اقدامات با هدف بهبود شرایط بازداشت ، وضعیت در Bedlam بهبود نیافته است. برعکس ، کارکنان فاسد و بی رحم بیشتر و بیشتر به قدرت رسیدند ، که تنها هدف آنها کسب درآمد بود.
این اشتیاق برای ثروتمند شدن بود که پرسنل بیمارستان را مجبور کرد تا یک جاذبه در Bedlam ترتیب دهند - از پایان قرن هفدهم ، هر ساکن لندن با هزینه ای اندک می توانست به بیمارستان برود و ساکنان آن را مشاهده کند ، مانند یک باغ وحش.
یکی از "گردشگران" که به دیوارهای بیمارستان بدلام وارد شد ، برداشت خود را از این مکان به شرح زیر توصیف کرد: "صدها نفر از بازدیدکنندگان ، با پرداخت دو پنس ، وارد این جهنم شده و شروع به ترساندن بیماران کردند. آنها ، فریاد می کشیدند و به هر طریق ممکن سعی می کردند بیماران را عصبانی کنند. "
تمسخر بیماران Bedlam توسط بازدیدکنندگان. هنرمند ویلیام هوگارت
"کارکنان با چنین" سرگرمی "مخالف نبودند - کارکنان بیمارستان با لذت رنج بیمارانی را که مانند حیوانات زخمی در قفس هجوم می بردند ، تماشا کردند."
علاوه بر این ، برخی از بازدیدکنندگان از وضعیت بیماران و خود بیمارستان متاثر شدند - به گفته شاهدان عینی ، بیماران بدون لباس راه می رفتند ، بدن آنها با کبودی پوشانده شده بود ، سرفه می کردند ، عطسه می کردند و به سختی می توانستند به تنهایی حرکت کنند. در همان زمان ، این موسسه ظاهر بهتری نداشت - سقف نشتی داشت که از طریق آن آب در نهر جاری می شد ، رطوبت ، اتاقهای سرد بدون اشاره به تخت و ملحفه تمیز ، کمبود آب و نور. این مکان تجسم جهنم روی زمین بود.
این وضعیت تا حد زیادی به این دلیل بود که در آن زمان اختلالات روانی مجازات گناهان تلقی می شد و بنابراین بیماران Bedlam هیچ ترحم و همدردی در هیچ کس ایجاد نمی کردند. مردم صادقانه معتقد بودند که تمام سختی هایی که بر آنها وارد شده فقط مجازاتی عادلانه برای گناهان گذشته است. "ببینید این گناهکاران چه شدند. قبل از ارتکاب گناه ، به این فکر کنید که آیا می خواهید در جای آنها باشید. »( کتیبه یکی از بروشورهای بیمارستان )
درست است که وقتی جامعه از اختلال روانی جورج سوم مطلع شد ، وضعیت کمی تغییر کرد - افراد انگلیسی نتوانستند پادشاه را به گناه متهم کنند ، و بنابراین نگرش نسبت به بیماری های روانی کمی تغییر کرد.
به زودی ، مدیریت Bedlam تصمیم گرفت "ورود گردشگران" را به این موسسه متوقف کند ، اما زندگی بیماران از این وضعیت بهبود نیافت. کارکنان که از درآمد اضافی محروم بودند ، حتی بیشتر تلخ شدند و نفرت و پرخاشگری خود را روی بیماران روانی خالی می کردند.
پس از مدتی ، ظلم "آگاهانه" جایگزین ظلم بی فکر شد - پس از آنکه دکتر برایان کروتر پست جراح ارشد Bedlam را بر عهده گرفت ، تعداد مرگ و میر در بیمارستان به طرز چشمگیری افزایش یافت. واقعیت این است که کراتر درگیر مطالعه پس از مرگ مغز انسان بود و برای داشتن "مواد" کافی ، به کارکنان خود دستور داد تا بیماران را به هر وسیله موجود بکشند. به عنوان یک قاعده ، افراد بدبخت از گرسنگی یا تشنگی می مردند ، و برخی نیز توسط نیروهای سادیستی که از رنج قربانیان خود لذت می بردند ، کشته می شدند!
با این حال ، مرگ بدترین چیزی نبود که در انتظار بیماران بود. در سال 1795 ، پزشک ، جانشین دکتر ، که به روانپزشکی تنبیهی اعتقاد راسخ داشت ، پست پزشک ارشد را به عهده گرفت. او متقاعد شده بود که اگر تحت فشار جسمی و روحی قرار گیرند ، جنون به معنای واقعی کلمه می تواند از بین برود. با راهنمایی دیدگاههای خود ، او شروع به استفاده از روشهای جدید درمانی کرد - بیماران را در آب یخ غوطه ور کردند و چندین ساعت در حمام های سرد نگهداری می کردند ، آنها را روی دستگاه مخصوصی چرخانده و ساختار معلق بیش از 100 دور در دقیقه دور می زد و پس از آن بیماران دچار سرگیجه شدید ، تهوع ، استفراغ و گاهی اوقات توهم می شدند (شکنجه حداقل یک ساعت به طول می انجامید). علاوه بر این ، بیماران به زمین یا دیوارها زنجیر می شدند ، هفته ها مورد ضرب و شتم قرار می گرفتند.
پس از مدتی به لطف توجه یکی از نیکوکاران لندن به نام ادوارد ویکفیلد که تحت پوشش یکی از بستگان یکی از بیماران به بیمارستان رسید ، مدیریت بیمارستان سرنگون شد و شرایط بیماران به میزان قابل توجهی بهبود یافت. خود ویکفیلد آنچه را که در کلینیک دیده بود شرح داد: "یکی از بیماران جیمز نوریس ، تفنگدار آمریکایی بود. وقتی او را دیدم ، نمی توانستم به چشم هایم باور کنم - یک حلقه آهنی به گردن او ثابت شده بود ، که دو زنجیر کوتاه به آن منتهی می شد. یکی به زمین وصل شده بود ، دیگری از دیوار عبور کرده بود و وقتی فردی زنجیر را از آن طرف دیوار بیرون کشید ، نوریس سر خود را محکم به بتن محکم کوبید. او حدود ده سال را در این حالت گذرانده بود. "
در سال 1930 ، بیمارستان در اختیار لرد روترمیر قرار گرفت ، که موسسه بدنام را به موزه و پارک ملی تبدیل کرد. پس از مدتی ، فعالیتهای بیمارستان سلطنتی بدلام دوباره از سر گرفته شد ، اما روشهای مجازاتی درمان ، آزمایش و شکنجه در گذشته باقی ماند.با این وجود ، داستان Bedlam هنوز فراموش نشده است - بسیاری از مردم در انگلستان هنوز در بیمارستان چیزی شوم می بینند ، دیگران معتقدند که این مشکل بسیار گسترده تر از آن است که به نظر می رسد - با وجود پیشرفت فوق العاده ای که جامعه علمی در چند دهه گذشته به دست آورده است. افراد مبتلا به بیماری های روانی هنوز انگ می خورند و هیچ کس نمی تواند با اطمینان بگوید که در پشت درهای بسته هر کلینیک روانپزشکی در جهان چه می گذرد.
تاریخچه این بیمارستان شوم بسیاری از نویسندگان ، موسیقیدانان و فیلم سازان را برای ایجاد آثار هنری اختصاص داده شده به تاریخ بدلام و بیمارانش الهام بخشیده است. یکی از مشهورترین آثار فیلم بدلام 1946 "Bedlam" ساخته مارک رابسون کارگردان کانادایی بود که در مورد تمام وحشت هایی که در دیوارهای بیمارستان اتفاق افتاده است می گوید.
در سال 2011 باستان شناسان بیش از هزار جسد را در محل بیمارستان روانی "Bedlam" در قرن شانزدهم پیدا کرده اند.انتظار می رود که استخوان ها اطلاعات ارزشمندی در مورد مرگ و میر ، رژیم غذایی و بیماری در این دوره به دست آورند.بیمارستان سلطنتی بیت لحم که در سال 1247 افتتاح شد ، پذیرش بیماران روانی را در قرن 14 آغاز کرد و سرانجام با نام اختصاری انگلیسی Bedlam شناخته شد.این نام مترادف با بی نظمی و سردرگمی شد و ترس را در دل لندنی ها نشاند. وحشت از شرایط آن ، در نقاشی توسط ویلیام هوگارت در سال 1735 جاودانه شد.
هنری هیرینگ ، عکاس ، این پرتره از بیماران را در قرن نوزدهم گرفت تا ببیند آیا صورت آنها می تواند شواهدی از بیماری های آنها را نشان دهد.
این بیمار زن ناشناس در اواسط قرن 19 پس از تشخیص بیماری شیدایی حاد در بیمارستان بستری شد.
ویلیام توماس گرین ، پذیرفته در سال 1857 ، مبتلا به شیدایی حاد بود
بیمار ناشناس واقعاً حس آسیب پذیری را به تصویر می کشد.
هریت جردن در سال 1858 پس از تشخیص شیدایی حاد بستری شد.
الیزا گریفین پس از تشخیص بیماری شیدایی حاد در 1855 ، در همان وضعیت بدی مانند هریت قرار گرفت.
فانی بارت در سال 1858 پذیرفته شد و مبتلا به شیدایی متناوب تشخیص داده شد.
سارا گاردنر ، 26 ساله خدمتکار خانگی ، در سال 1857 پس از تشخیص "افسردگی شدید روانی" در بدلام پذیرفته شد.
هنرمند مشهور ریچارد داد پس از متهم شدن به کشتن پدرش که معتقد بود شیطان است ، در بدلام پذیرفته شد.
این بیمار زن ناشناس یکی از جان های بدبخت بود که در اواسط قرن 19 در بیمارستان جهنمی زندانی شد.
دومین پرتره از الیزا کمپلین ، که در این مرکز تحت درمان قرار گرفت.
عموم مردم می توانند برای نگاه کردن به داخل Bedlam و مشاهده بیماران مانند این زن ناشناس هزینه کنند.
الیزا کمپلین در سال 1857 پس از تشخیص بیماری شیدایی حاد بستری شد.
کاپیتان جورج جانستون به قتل متهم شد و در سال 1846 پس از تشخیص بیماری شیدایی در بدلام بستری شد.
الیزا جوزولین ، پذیرفته شده در سال 1856 ، مبتلا به مالیخولیای حاد بود.
جان بیلی و پسرش توماس ، هر دو در سال 1858 با مالیخولیای حاد بستری شدند.
استر هانا استیل ، در سال 1858 بستری شد و مبتلا به شیدایی مزمن و هذیان تشخیص داده شد.
یکی دیگر از بیماران ناشناس موفق شد لبخندی بزند و در اواسط قرن 19 توسط هنری هرینگ ثبت شد.