1. ایستگاه شهر هال، نیویورک، ایالات متحده آمریکا
این ایستگاه زیبا در سال 1904 ساخته شد و 41 سال بعد به دلیل تقاضای کم مسافران بسته شد.
2. پارک تفریحی سرزمین عجایب پکن، چین
قرار بود بزرگ ترین پارک تفریحی در آسیا باشد ولی به خاطر کمبود بودجه هرگز کامل نشد.
3. تیمارستان ویلارد برای دیوانگیهای مزمن در نیوروک، ایالات متحده آمریکا
این بیمارستان روانی در سال 1968 ساخته شد و در سال 1975 در مجاورت امکان تاریخی قرار گرفت. در سال 1995، تا 4000 بیمار روانی را در خود جای داد. اما در سال 1995 بسته شد.
4. تالار تاتر نیوبدفورد (New Bed Fort)، ماساچوست
در 15 آپریل، یعنی در همان روز غرق شدن تایتانیک، از این تالار پرده برداری شد.
5. قلعه بانرمن، جزیره پلپل، نیویورک، ایلات متحده آمریکا
فرانسیس بانرمن پنجم این قلعه را مازاد بر ماموریت نظامی ساخت. مهمات قدیمی در سال 1920 منفجر شدند و باعث ویرانی و متروکه شدن این قلعه شدند.
6. پریپیت، اوکراین
زمانی پریپیت اقامتگاه پنجاه هزار نفر بود. اما پس از فاجعه چرنوبیل در سال 1986 رها شد.
7. قلعه بودیام، انگلستان
یک قلعهی خاکریزی شده در اواخر قرن چهاردهم که به منظور مصون ماندن در برابر حملات بالقوهی فرانسویها در طول جنگ صد ساله ساخته شد.
8. پنسلوانیای مرکزی، ایالات متحده آمریکا
یک آتش سوزی در یک معدن زیرزمینی باعث شد این شهر در سال 1962 رها شود.
9. آنگکوروات، کامبوج
آنگکوروات پایتخت امپراطوری خمر بود که بین قرون نه تا پانزده میلادی به اوج خود رسید. این مکان معبد کاخ سلطنتی بوده و بیست هزار نفر در آن ساکن بودند.
10. کاتیو میراندا، سلز، بلژیک
این قلعه توسط یک نجیب زاده ی فرانسوی فرار کرده از انقلاب ساخته شد. بعدها به عنوان یتیم خانه از آن استفاده شد و در سال 1980 رها شد.
11. کراکو، ایتالیا
این شهر قرون وسطایی زمانی حدود 2000 نفر جمعیت داشت. اما زمین لزره ها و جنگها باعث رها شدن آن شد.(سیارک)
12. ددی پارک، ددیزل، پلژیک
این زمین بازی در سال 1950 ساخته و در سال 2002 رها شد.
13. سیلد، انگلستان
این قلعه در طول جنگ جهانی دوم ساخته و پس از پایان جنگ جهانی به صورت مخروبه درآمد.
14. دریاچه ی دیزنی، دریاچهی بوئنا ویستا، فلوریدا، ایالات متحده آمریکا
گفته شده که پس از پیدا شدن باکتریهای سمی در آب دریاچه، رها شد.
15. هتل دلسالتو، کلمبیا
آبریز آلوده ای در کنار هتل بوده که باعث عدم اقامت مهمانان و رها شدن هتل شده است.
16. ماچو پیکو، پرو
یک قلعهی شگفت انگیز که 2500 متر از سطح زمین بالاتر بوده، و یکی از نمادهای نشاط در تمدن اینگا است.
17. ایستگاه کنفرانس، اسپانیا
این ایستگاه زمانی یکی از مهمترین توقفگاهها در راهآهن بین فرانسه و اسپانیا بود. اما در سال 1970 یک پل در اثر تصادف تخریب و باعث بسته شدن راه آهن شد.
18. مهد کودک گالیور، کاواگوچی، ژاپن
پارکی بر اساس موضوع رمانهای سفر گالیور که در سال 1997 در نزدیکی ام.تی فوجی افتتاح شد، اما بعد از ده سال به دلیل کاهش بازدید کنندگان بسته شد.
19. ایستگاه مرکزی میشیگان، ایالات متحدهی آمریکا
این ساختمان که یکی از بلندترین ایستگاههای راه آهن در جهان بود، در سال 1912-13 ساخته شد و حدود سی سال است که رها شده است.
20. فانونس آنیوا،ساخالینساکای، روسیه
در سال 1905، بین روسیه و ژاپن جنگ اتفاق افتاد، و در نهایت روسیه جزیره را تسخیر کرد. این جزیره در حال حاضر متروکه میباشد.
21. مزرعهی سنکا، خانهی رعیتی نیویورک، ایالات متحده آمریکا
این مزرعه به عنوان یک گورستان ماشین قدیمی استفاده میشود.
22. هتل Ryugyong، پیونگ یانگ، کرده شمالی
هتل صد و پنج طبقهای که کار ساخت آن با شروع قطحی در کشور آغاز شد، اما به دلیل کمبود بودجه رها شد.(سیارک)
23. جزیره هیشیمو، ژاپن
معدن زغال سنگی که زمانی پنج هزار نفر در آن ساکن بودند. هنگامی که از نفت به عنوان سوخت اصلی استفاده شد، این جزیره نیز رها شد.
24. معدن میر سیبری، روسیه
به دستور و نظارت استالین حفاری این جزیره شروع شد. زمانی که حفاری معدن بیش از حد دشوار شد آن را رها کردند.
25. شهر آب گرفتهی شایچنگ، چین
بیش از 1300 سال پیش تاسیس شد، اما حدود 50 سال پیش توسط رودخانهی شایچنگ در زیر آب مدفون و رها شد.
26. زندان هولمز بورگ، فیلادلفیا، ایالات متحده آمریکا
در سال 1829 ساخته و در سال 1971 بسته شد. در آن زمان زندانیان معروفی مثل ویل ساتون و آلکاپون در آن زندانی بودند.
27. پارک شش پرچم جازلند، نیوآور لئان، لوئیزیانا، EUA
این پارک در سال 2005 پس از طوفان کاترینا مخروبه و رها شد.
28. مقر سانزهی، سانزیه، تایوان
این خانه های عجیب و غریب قرار بود به افسران نظامی ایالات متحده فروخته شوند، اما در سال 1980 به دلیل کمبود سرمایه گذاری متوقف شد.(سیارک)
29. مسیح در زیر دریای سان فروتوسو، ایتالیا
این مجسمه هفده متر زیر دریای سواحل ایتالیا قرار دارد.
30. سرزمین مقدس، ایالات متحده آمریکا، بروری، کانکتیکیوت، ایالات متحده آمریکا
یک پارک تفریحی با مزمون کتاب مقدس که زمانی سالانه چهل هزار بازدید کننده داشت، اما در سال 1984 به دلیل استقبال کم بسته شد. منبع: msn.com
ترجمه itrans.ir
امید چیز خوبیه، شاید بشه گفت بهترین چیزها، و چیزهای خوب هیچ وقت نمی میرن!سال ها باید می گذشت و روزگار باید سپری می شد تا “فرانک دارابونت” دست به کار شود و داستان کوتاه “استفن کینگ” را به یکی از شاهکارهای تاریخ سینما تبدیل کند، که به جرات می توان آن را از امید بخش ترین فیلم های این دوران محسوب کرد.درون مایه اصلی فیلم های دارابونت را امید تشکیل می دهد و این را می توان در دیگر فیلم هایش همچون “مه” و “مسیر سبز” مشاهده کرد. “رستگاری در شاوشنگ” فیلمی ست که هنوز انتخاب اول خریداران دی وی دی در سراسر دنیا به حساب می آید، اما به خاطر اسم تا حدودی شاعرانه اش، در گیشه با شکست مواجه شد.
خلاصه ای از داستان
اندرو دوفرین، نایب رئیس بانک معتبر پورتلند به جرم قتل همسر خود و معشوقه همسرش به گذراندن پشت سر هم دو زندگی که از قربانیانش گرفته بود در زندان شاوشنگ محکوم می شود. او مدام بر بی گناهی خود تاکید می کند، اما تنها خود اوست که این مسئله را باور دارد. با اتفاقاتی که در زندان برای او رخ می دهد در می یابد که دنیا دیگر برای او دنیای قصه های جن و پری نیست. آیا ترس یر او غلبه کرده و او را تا ابد زندانی نگه می دارد یا اینکه با داشتن امید می تواند در جستجوی رهایی خود باشد؟
بررسی فیلم:
این فیلم به نوعی اول اثر کارگردان گزیده کار سینمای جهان، “فرانک دارابونت” به حساب می آید. چون تا قبل از این فیلم تنها یک فیلم کوتاه را کارگردانی کرده و یک اپیزود تلویزیونی را ساخته بود. فیلم براساس داستان کوتاهی از “استفن کینگ” به نام “ریتا هیورث و رستگاری در شاوشنگ” ساخته شده است. این فیلمِ برگرفته شده از داستان های “استفن کینگ”، با بقیه داستان هایی که از روی آن ها در چند سال گذشته فیلم هایی اقتباس شده تفاوت دارد. یعنی علاوه براین که از ترساندن های بی مایه و دیالوگ های تکراری در آن خودداری شده، بلکه احساس رهایی روح بشریت را به همگان عرضه می کند. داستان فیلم در طول 3 دهه رخ می دهد و باعث می شود که بیننده با این روند همراه شده و حوادث و اتفاقات یک زندگی در زندان را پیگیری کند. تمام این جریانات به وقوع پیوسته در زندان به یک نکته اشاره می کند و آن هم اینست که زندان راهگشای هیچ مشکلی نیست.
زندگی زندانی به جهنم تبدیل می شود و هر هویتی که در زندگی قبلی خود داشته اکنون به یک شماره تبدیل می شود، گویی که او هرگز وجود نداشته است.
البته این ها ساده سازی هایی در مسیر داستان است و باید گفت که داستان، بیننده را درون یک دنیای مشخص می کشاند و قصه های نا ممکن را برای او تعریف نمی کند. اما به نوعی می توان گفت که مشخصه اصلی “رستگاری در شاوشنگ” به اجرای فوق العاده بازیگران اصلی فیلم بر می گردد. برگ برنده “فرانک دارابونت” در این فیلم این بود که او به این نتیجه رسید که بجای بازی گرفتن از ستاره ها و نام های مشهور هالیوودی، از بازیگران با استعداد استفاده کند. تصمیمی که باعث شد اثر او از محدوده یک فیلم صرفاً هالیوودی خارج شود. “تیم رابینز” نقش یک انسان باهوش و نجیب و آراسته را به بهترین شکل ممکن به نمایش گذاشته است. درحالیکه بی گناه و کاملاً قابل اعتماد جلوه می کند، همین کلیدی ست برای پایدار ماندن و طاقت آوردن او در زندان و اینکه هیچ کس نمی تواند حس خوشبینی اش را از او بگیرد. با لبخندی خشک روی لب و دیالوگ های غیر منتظره ای که همه را به پذیرفتن حرفش وادار می کند. در طرف دیگر بازی فوق العاده “مورگان فریمن” را می بینیم که به جرات می توان آن را در خشان تر از بازی تمام هنرپیشگان این فیلم دانست. نقشی که برای اون نامزدی آکادمی اوارد را به همراه آورد. از این فیلم بود که او سلسله فیلم هایی را که در آن ها نقش راوی داستان را به عهده داشت شروع شد، با فیلم “هفت” ادامه پیدا کرد و به “عزیز میلیون دلاری” ختم شد. او در این فیلم به نقش آدمی هدر رفته، پشیمان، تلخ و نا امید که هیچ کس او را باور ندارد عمق فراوانی بخشیده و با روایت داستان با آن صدای فاصله دار و سرشار از بغض نکاتی زیبایی از داستان را گوشزد می کند و در واقع بوسیله اوست که ما با دنیای دورنی “اندی” آشنا می شویم.
“رستگاری در شاوشنگ” با اینکه فیلم محشری بودو هست، بسیاری از مردم به دیدن آن نرفتند. این قضیه را نمی توان به نداشتن ستاره در فیلم ربط داد، بلکه باید آن را در عنوان فیلم جستجو کرد که هیچ اطلاعی از ژانر یا جریان فیلم به بیننده نمی دهد.
شاید فرانک دارابونت به این موضوع واقف بود، اما عقیده اش برای خودش مهمتر بود و برایش اهمیتی نداشت که کسی به دیدن فیلم نرود.فیلم در 7 رشته نامزد اسکار شد که در بدست آوردن حتی یکی از ان ها ناکام ماند. در سال 94 فیلم های بزرگی همچون “فارست گامپ” و “قصه عامه پسند” در رقابت برای کسب آکادمی اوارد قرار داشتند. به این صورت یکی دیگر از شاهکارهای سینما با بی عدالتی از مراسم اسکار دست خالی بازگشت.
- فیلم در نظرسنجی ازکاربران سایت imdb.com با داشتن امتیاز 9.2 از 10، به همراه فیلم پدرخوانده در صدر بهترین فیلم های تاریخ سینما قرار دارد.- فیلم با داشتن 325 هزار رای در سایت imdb.com بیشترین رای های کاربران را به خود اختصاص داده است.
- نقش تامی ویلیامز در اصل برای برد پیت در نظر گرفته شده بود.
- انجمن شقاوت آمریکا به صحنه دادن یک کرم توسط بروکس هاتلن به یک کلاغ اعتراض کرد و آن را ظلم در حق کرم دانست و از مسولان فیلم خواست تا یک کرم که با حوادث طبیعی مرده باشد را برای آن صحنه استفاده کنند.
- عکسی که به عنوان دوران جوانی مورگان فریمن در فیلم در پرونده زندان اوضمیمه شده بود در واقع عکس پسر کوچکتر او، آلفونسو فریمن می باشد. او همچنین در صحنه آوردن زندانیان جدید، نقش یکی از زندانی ها را بازی می کند.
- استفن کینگ حقوق اقتباس از روی داستانش را با قیمتی بسیار پایین به فرانک دارابونت فروخت که این به دوستی ان ها به زمانی که دارابونت داستان استفن کینگ با نام “A Woman in the Room” را بصورت یک فیلم کوتاه درآورد، برمی گردد. آن ها در واقع همدیگر را ملاقات نکرده بودند تا هنگامیکه دارابونت ساختن فیلم رستگاری در شاوشنگ را آغاز کرد.
- در مجله امپایر به عنوان بهترین فیلم تمام دوران انتخاب شده است.- در پایان بندی فیلم به این جمله بر می خوریم “به یاد آلن گرین”. او کارگزار و دوست صمیمی فرانک دارابونت بود. او درست در روزهای پایانی فیلم به علت بیماری ایدز درگذشت.
- در صحنه ایتدایی فیلم که اندی ششلول را در دست دارد، در نمایش کلوزآپ آن دست های فرانک دارابونت را مشاهده می کنیم. همینطور در کلوزآپ هایی که اندی روی دیوار سلول اسم خود را می نویسد. این صحنه ها در تدوین نهایی فیلم گنجاده شده بود. چون دارابونت اعتقاد داشت که فقط خودش می تواند آنچه که از یک کلوزآپ می خواهد را به نمایش دراورد.
- کاراکتر اندی دوفرین در اصل برای تام هنکس در نظر گرفته شده بود که او به خاطر فیلمبرداری فارست گامپ نتوانست در آن شرکت کند.
- کوین کاستنر بازی در کاراکتر اندی دوفرین را رد کرد. نقشی که بعدها به خاطرش تاسف بسیاری خورد.
- راب راینر برای گرفتن امتیاز فیلمنامه، به دارابونت 2.5 میلیون دلار پیشنهاد داد. دارابونت مدتی روی این پیشنهاد فکر کرد، اما در آخر به این نتیجه رسید که این بهترین فرصتی ست که می تواند یک کار بزرگ انجام دهد. راینر قصد داشت از هریسون فورد و تام کروز به ترتیب در نقش های رِد و اندی استفاده کند
(سیارک) پیش از آنکه مشاعر خود را از دست بدهد و شروع به صحبت کردن با صندلیها بکند، کلینت ایستوود، توانسته بود فیلمهای وسترنی در سینمای آمریکا تولید کند که بدل به فیلمهایی ماندگار شدند. در Unforgiven، کلینت ایستوود نقش ویل مانی را بازی میکند؛ تفنگداری که حالا بازنشسته شده و به پیشنهاد دوستش ند (با بازی مورگان فریمن) دوباره اسلحه بدست میگیرد و تلاش میکند جایزهای که به تازگی برای هدفی مشخص تأیین شده است را از آنِ خود کند. در مسیر دستیابی به این جایزه، کسانی دیگر هم سرراهشان قرار میگیرند که درواقع به همین هدف پا به میدان گذاشتهاند. کلانتر کلهشق، با بازی جین هکمن، از دیگر کسانی هستند که سر راه ویل و ند قرار میگیرند. خیلی طول میکشد تا ویل مانی از کوره به در رود و کاری صورت دهد، اما زمانی که این اتفاق میافتد، خدارا شکر میکنید که پای گیرندههای خود هستید و دست ویل مانی به شما نمیرسد.
نقل قول: ویل مانی: «خیلی خب، دارم میام بیرون. هر کسی رو که اون بیرون ببینم، بهش شلیک خواهم کرد. هرکسی که به خود جرأت بده که به من شلیک کنه، نه تنها حسابش را خواهم رسید، بلکه همسرش را هم خواهم کشت، همینطور تمام دوستانش رو. بعد هم خانهاش را به آتش میکشم.»
روایت داستان قاتل حرفهای لئون (به کارگردانی لوک بسون) دراماتیک و بسیار تأثیرگذار است. لئون یک دختر بینوا به نام ماتیلدا را (نقشی که ناتالی پورتمن ایفا میکند)، پس از اینکه والدینش به دست قاچاقچی روانپریش مواد مخدر (با بازی گری اولدمن) به قتل میرسند، پناه داده و به خانه خود میبرد. کم کم شروع به آموزش استفاده از سلاحهای مختلف به ماتیلدا میکند و در ضمن محافظت از او، اورا برای گرفتن انتقام خون خانوادهاش که به قتل رسیدهاند، آماده میکند. البته ماتیلدا رابطه خوبی با پدر خود ندارد و مادر و خواهرش نیز خیلی انسانهای وظیفهشناسی نیستند و قتل برادر کوچکش در صحنه خونینی که در خانهشان رقم میخورد، او را مصمم به گرفتن انتقام میکند. Leon: The Professional از آن دسته فیلمهایی است که همهجوره با شخصیت قاتل فیلم همراه خواهید شد و با او احساس همدردی خواهید کرد، شخصیتی که در اعماق وجودش معنی عشق را میفهمد و قلب رئوفی دارد.
نقل قول: لئون: «اسلحه شکاری، اولین سلاحی است که کار با اون رو آموزش میبینی، چراکه اینطوری میتوانی فاصله خودت را با هدف حفظ کنی. هرچه در این حرفه، مهارت بیشتری پیدا کنی، میتوانی به هدفت نزدیکتر شوی. چاقو، برای نمونه، آخرین سلاحی است که کار با آن را یاد خواهی گرفت.»
بیشتر ما احتمالا با این مسئله موافق هستیم که نگه داشتن آقایان پای فیلمهای رمانس و عاشقانه کاری است دشوار، اما Love & Basketball فیلمی است که با پسزمینه ورزشی خود قادر به انجام این کار بوده است. کویینسی (با بازی عمر اپس) و مونیکا (با بازی سانا لاتان) زمانی که کودک هستند، در زمین بسکتبال با یکدیگر آشنا میشوند و رابطه عاشقانه و بعضا تنفری که میان آنها است زندگی شخصی آنها را درحالی به روایت میکشد که در تلاش برای رسیدن به نقطه اوج در حرفه ورزش بسکتبال هستند.
نقل قول: مونیکا: «مثل یک سفر هست، متوجه منظورم میشی؟ زمانی که بچه هستی، زندگی رو طوری در آینده تصور میکنی که دوست داری اون طور باشه، و حتی برای لحظهای حاضر نیستی به امکانپذیر نبودن آن فکر کنی.»
جنگ به چه دردی میخورد؟ به درد ساخت فیلمهایی فوقالعاده. این فیلم نگاهی به واقعیتهای جنگ عراق و جنگهای امروزی به طور کلی دارد. ناگفته نماند که این فیلم به منظور برانگیختن حس میهن پرستی ساخته نشده است و ایدههای پروپاگاندا را دنبال نمیکند، درتمام طول فیلم، از کسی طرفداری نمیشود. داستان فیلم بیشتر متمرکز بر تصمیماتی است که از سوی سربازان حاضر در جنگ گرفته میشود، بخصوص مأمور نیروی ویژه ویلیام جیمز (با بازی جرمی رنر). Hurt Locker در کنار روایتی بینظیر از رخدادهایی که درجنگ روی میدهد، هیجان فوقالعادهای در مخاطبان خود برمیانگیزد. نویسنده این مقاله خود موافق جنگ نیست و اعتقاد دارد که نباید این رخداد وجود داشته باشد، اما این فیلم به نظر نویسنده این مقاله در لیست فیلمهایی که درباره جنگ ساخته شدهاند، جایگاه دوم را به خود اختصاص میدهد.
نقل قول: جیمز: «تو عاشق نگه داشتن و به خاطر داشتن اون هستی. در واقع عاشق نگه داشتن تمام اون چیزهایی هستی که برایت ارزش دارند. تو عاشق مادرت هستی... و همینطور پدرت. حتی عاشق پیژامهات هستی. تو به همه چیزهایت علاقه داری، اینطور نیست؟ چرا، هست. اما میدونی حقیقت چیه دوست من؟ همینطور که سنت بالاتر میرود... بعضی از این چیزهایی که اینطور عاشقشان هستی، دیگر ارزش سابق خودرا از دست خواهند داد.»
فیلمهایی که داستانی افسانهای را روایت میکنند، معمولاً حرف بخصوصی برای گفتن ندارند، اما این فیلم یک سر و گردن بالاتر از تمام فیلمهای هم ژانر خود میایستد. این فیلم پر از صحنههای جالب توجه برای کودکان است و درکنار این برای بزرگترها هم از جذابیت خاصی برخوردار است. درحقیقت هرچیزی که یک داستان افسانهای خوب برای کامل شدن به آن نیاز دارد، دراین فیلم موجود است: شخصیت اصلی و قهرمان داستان که بسیار مرموز است (کری الوس)، یک غول (آندره غول)، شمشیربازی، یک شاهزاد و یک پایان خوش. The Princess Bride درحقیقت یادآور هرآنچیزی است که ما از انسانیت میدانیم.
نقل قول: وستلی (با بازی الوس): «اگر اینقدر عجله داری، میتوانی یک طناب پیدا کنی، یا حتی یک شاخه درخت و بعد چیزی پیدا کنی که به درد کارت بخورد.»
اینیگو مونتویا (با بازی ماندی پاتینکین): «از پس این کار برمیآیم. من این بالا طناب دارم، با اینحال بعید میدونم کمک من رو قبول کنی، چراکه من منتظر موقعیتی هستم تا تورا به قتل برسانم.»
وستلی: «این همه چیز رو میان ما شکرآب میکنه.»
در یکی از بهترین فیلمهایی که تاکنون داستان سرقتی از بانک را روایت کردهاند (اگر نگوییم بهترین فیلم این ژانر) پلیسی (با بازی دنزل واشینگتون) در تلاش است تا مغز متفکر یک گروه خلافکاری را (با بازی کلایو اون) از طریق صحبت کردن با او به دام بیندازد. چیزی که این فیلم را تا این حد خاطرهانگیز کرده است، تنشی است که از تعقیب و گریزهای جاسوسانه به دل تماشاگر راه مییابد. زمانی که در جریان فیلم قرار میگیرد، متوجه خواهید شد که این فیلم چیزی فراتر از داستانهای کلیشهای است که از سرقت از بانک تاکنون مشاهده کردهاید. سارقان این فیلم درحقیقت تنها به دنبال بدست آوردن پول نیست و حتی دانستن اینکه درنهایت آنها از مخمصه فرار کرده و پلیس قادر به گیر انداختن آنها نخواهد بود چیزی از شوکهکننده بودن این حادثه برای شما کم نخواهد کرد.
نقل قول: دالتون راسل (با بازی اوِن): هفته آینده همین موقع من درحال نوشیدن یک نوشیدنی خنک در کنار دوستانم خواهم بود. آمبر و تیفانی نیز دخترانی هستند که آنجا خواهند بود.»
کیث فریزیر (با بازی دنزل واشینگتون): «اما من اینطور فکر نمیکنم، به نظرم تو هفته آینده در کنار کسانی خواهی بود که نامشان جمال و عیسی است و خبر بد این است که آنچیزی که درحال نوشیدنش خواهی بود، یک نوشیدنی خنک نخواهد بود.»
این فیلمی است که برای نخستین بار سبب آشنایی برد پیت و آنجلینا جولی شد. با دیدن صحنههای زیبایی که این دو در کنار هم در این فیلم آفریدند، میتوان به سادگی به این موضوع پی برد که چرا این فیلم تا این حد ماندگار شده است. مهم نیست برای چندمین بار این فیلم در حال پخش از تلوزیون باشد، واقع مقاومت کردن و ندیدن آن کار دشواری است. این فیلم پر از صحنههای متفاوت است: از تیراندازی و انفجار گرفته تا دیالوگهای کمیک و عاشقانه. این خصوصیات، این فیلم جاسوسی را بدل به فیلمی میکند که برای طرفدار هر ژانری میتواند معنی جالبی داشته باشد. البته این فیلمی نیست که با دیدنش به فکر فرو بروید و صرفاً برای سرگرمی و لذت بردن است؛ میتوانید پای آن بنشینید و به صفحه نمایشگر نگاه کنید و لبخند بزنید.
نقل قول: جان اسمیت (با بازی برد پیت): «هدفگیری تو به اندازه آشپزیت افتضاحه عزیزم.»
این فیلم درحقیقت روایت داستان هشت زوج بریتانیایی است که به شکلی کاملا متفاوت از هم درحال تجربه عشق هستند. این فیلم یک کمدی عاشقانه است و درونمایههایی از جشن کریسمس دارد، اما به هیچ وجه نمیتوان گفت که این فیلم، داستان خوبی ندارد و کلیشه است. درحقیقت کمدی آن بسیار تأثیرگذار است و لحظههایی شگفتانگیز در جایجای فیلم اتفاق میافتد. امکان ندارد این فیلم را مشاهده کنید و تجربه احساساتی چون خندیدن، گریه کردن، و علاقهمند شدن به حداقل به یکی از بازیگران فیلم را نداشته باشید. Love Actually بهترین داستان کمدی و عاشقانهای است که تاکنون به قلم نویسندهای درآمده است.
نقل قول: بیلی مک (با بازی بیل نیگی): «بیاید بچهها، خبر مهمی از داییتون، بیل به دستمون رسیده. مواد مخدر نخرید. تبدیل به یک ستاره پاپ شوید و این چیزی است که بدون پرداخت هرگونهای هزینهای میتوانید به آن دست پیدا کنید.»
این مقاله ادامه دارد...
اتفاق ناخوشایندی که هفته گذشته آرامش را از مردم اندونزی سلب کرد و آنهارا عزادار عزیزانشان کرد، نکته تازهای درخود داشت که همه را نگران کرده است: بمبگذاریها توسط والدینی به همراه فرزندانشان صورت گرفته بود.
خانوادهای که درتصویر ملاحظه میکنید، کسانی هستند که مسئول بمبگذاری اخیر اندونزی شناخته شدهاند. همسایگان عنوان کردهاند که این خانواده به واسطه بخشیدن غذا به نیازمندان توانسته بودند در محله برای خود احترامی کسب کنند. برای سالهای متوالی غذاهای متفاوتی از موز سرخ شده تا برنج پخته شده از روی حصار حیاط خانهشان دست به دست میشده و برای نیازمندان محل برده میشده است. حتی بعدازظهر روزی که پوجی (خانم این خانواده) چهل و دو ساله با بمبهایی که به خود بسته بود وارد یک کلیسای اهل مسیحیت در اندونزی شده و خود را منفجر کرده است، در آشپزخانه خانهشان دیده شده است. وری تری و همسرش (از همسایگان این خانواده) تنها ساعاتی پیش از این اتفاق دلخراش، اورا دیدهاند که درحال خرید میوه و سبزی بوده است. وری در مصاحبهای دراین خصوص عنوان کرده است: «همسرم از او (پوجی) پرسید که چه میپزد و در پاسخ شنید که چیز بخصوصی نیست و چیز حاضری برای فرزندانش آماده میکند.»
این آخرین صحنهای است که در ذهن وری از این خانواده نقش بسته است و از روزی که خبری تحت این عنوان شنیده است که پوجی و همسرش، دیتا اوپریاتو، مسئول بمبگذاری اخیر در کلیساهای اندونزی هستند، بارها و بارها این صحنه را در ذهن خود مرور کرده است. این تازه تمام ماجرا نیست و این زن و شوهر از فرزندان خود نیز در این حمله انتحاری کمک گرفتهاند.
صبح روز یکشنبه بود که این زن و شوهر به همراه چهار فرزندشان سه حمله به کلیساهای مختلف در شهر سورابایای اندونزی را تدارک دیدند. در یک دهه اخیر در اندونزی، این پرتلفاتترین و خطرناکترین حمله تروریستی بوده است. دیتا، در ابتدای این حمله، همسر و دو دختر خود (فدیلای دوازده ساله و پاملای نه ساله) را دم درب ورودی یک کلیسا در این شهر پیاده میکند و سپس خود به همراه ماشینش که پر از مواد منفجره بوده است، به سمت کلیسای مرکزی این شهر میرود و باقی ماجرا. تمام این اتفاقات درحالی درجریان بود که از سوی دیگر دو پسر خانواده (یوسف هجده ساله و فرمان شانزده ساله) با موتور سیکلتی که درآن بمب کارگذاری شده بود به سمت کلیسای سانتا ماریای این شهر رفتند (کلیسای کاتولیک) و در آنجا اقدام به انفجار موتورسیکلت خود کردند. تمامی این حملهها در چیزی حدود نیم ساعت عملی شد و هجده کشته بجای گذاشت. هجده کشتهای که خود بمبگذارها هم شامل آن بودند.
اما زمانی که این خبر به گوش همسایگان این خانواده رسید، آنها بسیار متعجب شدند و هنوز در تلاشاند تا توضیحی منطقی برای کار آنها بیابند. وری، یکی از همسایگان آنها در مصاحبهای گفت: «سالها بود که هرروز آنها را میدیدم و با آنها آشنایی داشتم. پوجی به عنوان پرستار در بیمارستان کار میکرد، اما پس از مدتی از کار خود استعفا داد و دلیلش این بود که با دیدن خون حالت تهوع پیدا میکرد و حالش بد میشد. او از دیدن درد و رنج مردم به هم میریخت. با این چیزهایی که از پوجی میدانم برایم بسیار عجیب است که او با این روحیات چگونه حاضر شده است این کار را با فرزندان خود بکند؟
دیتا و همسرش، به چشم سایر اعضای محله، کاملا انسانهایی عادی بودند. آنها مؤدب بوده و رفتاری دوستانه داشتهاند. سرشان به کار خودشان بوده است، با اینحال در فعالیتهای محلهشان نیز شرکت میکردهاند. آنی دانی، یکی دیگر از همسایگان این خانواده گفت: «همه شگفتزده شدهایم. چیزهایی که با آوردن نام یک تروریست در ذهن انسان نقش میبندد، به هیچ وجه در کردار و رفتار این خانواده دیده نمیشد.» بنابه گفته همسایگان، بچههای این خانواده همانند بچههای عادی بعد از ظهرها به دوچرخهبازی مشغول میشدند و پدر خانواده، دیتا، شلوار جین و تیشرت میپوشیده (پوشش اسلامی به آن صورت نداشته است) و کسب و کار کوچکی داشته و بادام و روغن و اینگونه محصولات میفروخته است.
نورول احسان، خیاطی است که در محله قدیمی دیتا با او آشنایی داشته است و در خصوص او عنوان کرده که انسان دینداری بوده است، اما به هیچوجه تندرو نبوده. تنها یک نکته درخصوص او عنوان کرد که میتواند سرنخ کوچکی از حادثه اخیر بدست دهد. به گفته احسان، زمانی که دیتا جشنی یا دورهمیای چیزی برپا میکرد، هیچگاه کسانی را که مسیحی یا هندو بودند به مراسم خود دعوت نمیکرد.
حادثه بمبگذاری دلخراشی که در اندونزی رخ داده است نشان از حرکت افراطی جدیدی داشت که تاکنون بیسابقه بوده است: خانوادهای کامل به همراه فرزندانشان در یک حملهای که اصطلاحاً جهاد نامیده میشود شرکت کردهاند. این نخستین باری بود که در اندونزی یک حمله انتحاری بوسیله یک خانواده صورت میگیرد. نکته نگران کننده این است که تنها پس از بیست و چهار ساعتی که از این حمله گذشت، خانواده دیگری نیز دست به چنین کاری زدند.
پس از حملاتی که به کلیساها صورت گرفت، یک خانواده پنج نفره دیگر نیز چنین کاری را تکرار کردند. تری مورتیونو و همسرش، تری ارناواتی، به همراه سه فرزندشان دو موتورسیکلت را که بمبگذاری شده بوده را به سمت ایستگاه مرکزی پلیس در شهر سورابایا راندند و اقدام به انفجار آن کردند. در این حمله، به جز آیس، دختر هشتساله این خانواده، همه کشته شدند. آیس، میان پدر و مادر خود نشسته بوده و کمربند حاوی بمب به خود نبسته بوده است. این حمله در روز دوشنبه صورت گرفته بود.
تنها ساعاتی پیش از صورت گرفتن این حمله دوم، یعنی در بعد از ظهر روز یکشنبه، بمبی پیش از کارگذاری درخانه آنتون فبریانتو و خانوادهاش منفجر میشود (به دلیل نقص فنی یا مشکلی این چنینی). در این مورد نیز والدین خانواده به همراه دختر هفده سالهشان کشته میشوند. سه فرزند دیگر خانواده جان سالم به در میبرند.
پلیس اندونزی براین باور است که هرسه این خانوادهها عضو گروه اسلامی JAD اندونزی بودهاند و هر یکشنبه در نشستی از این گروه اسلامی شرکت میکردهاند که درآن ویدئوهایی پخش میشده که درآنها حملات جهادی در سوریه و عراق را کاری ارزشمند و خدادوستانه قلمداد میکرده و شهادت را راه رسیدن به خدا عنوان کردهاند. پلیس در ادامه توضیحات خود در خصوص این خانوادهها عنوان کرده است که فرزندان خود را در خانه درس میدادهاند تا با رفتن به مدرسه، افکار ضداسلامی در آنها شکل نگیرد. این خانوادهها در معرض ایدئولوژی کسانی چون خالد ابو باکار نیز بودهاند. خالد عضو سابق گروهک اسلامی نظامیای بوده است که در اندونزی فعالیت دارند و اکنون عضو گروه JAD شده است. او بدل به الگویی برای دیتا و بسیاری دیگر شده است. هیچیک از افراد این سه خانواده تاکنون به سوریه نرفتهاند، اما خالد ابوباکار، سال گذشته تلاش کرده بود به سوریه برود که در راه و در ترکیه دیپورت شده و اجازه این سفر به او داده نشد.
نوا نورانی که آنالیزور حملههای تروریستی است و درباره آنها تحقیق میکند در مصاحبهای عنوان کرده که مشارکت زنان و کودکان خانواده در حملههای تروریستی نوید شروعی تازه در حیطه فعالیتهای تروریستی در اندونزی را میدهد. او در ادامه صحبتهای خود گفت: «بله، این حادثه واقعا شوکهکننده بود. چراکه تاکنون خانوادهای اقدام به اینگونه کارها نکرده بوده است. اما اگر دقیقتر نگاه کنیم پیش از این نیز مشارکت زنان و کودکان در اینگونه حملات را مشاهده کردهایم (در سوریه). حالا هم همان است، اما اینبار در قالب خانواده.»
در دسامبر سال 2016، زنی اندونزیایی تلاش داشت تا خود را در کاخ ریاستجمهوری اندونزی منفجر کند که پیش از عملی کردن نقشه خود، دستگیر شد. چندماه پیش از این حادثه هم فرزند دوازده ساله یک تروریست محکوم به زندان، با نام هتف، به همراه جمعی از بستگانشان به سوریه سفر کرد. آنجا در درگیری درکنار یک عضو فرانسوی گروه داعش در درگیری کشته شد. پدرش درباره این اتفاق نوشت: «به سلامت، مجاهد کوچک من، پدر و مادرت به تو افتخار میکنند.»
علی فئوزی، تروریست سابق بر این باور است که کودکانی که دراینگونه حملات مشارکت دارند، به مرور زمان راضی به انجام این کار میشوند و روی فکر و ذهن آنها کاملا کار میشود. او در ادامه صحبتهای خود گفت: «پروسهای وجود دارد که بوسیله آن طی مدتزمانی افکار بخصوصی به کودکان القاء میشود. این چیزی است که من به آن نام تندرویِ زودهنگام را میدهم. من کاملا اطمینان دارم که خانواده بر سر فعالیتی که انجام دادهاند توافق کردهاند و هیچگونه توطئه و دروغی میان آنها نبوده است. انگیزه از انجام چنین کارهایی دنیایی نیست، بلکه مربوط به مسائل ایدئولوژی میشود. تمام افراد خانواده برای راهیابی به بهشت، دست به انجام این کارها میزنند.
علی فئوزی، که اکنون مدتها است دیگر این فعالیتها را دنبال نمیکند تندروی مذهبی را نوعی بیماری میداند. او دراین باره گفت: «من هم اینگونه بودم. زمانیکه کسی شبیه به شمارا میدیدم، زنی که لباس سفیدی به تن دارد، با خود فکر میکردم: `به سرش باید شلیک کنم یا به سینهاش؟`»
مسئولان پیگیری این مسئله در اندونزی براین باورند که گروه اسلامی JAD مسئول این حملات است. برخی دیگر هم بر این باورند که داعش باید مسئول این حملات باشد. البته در این ماه شورشی در یکی از زندانهای اندونزی رخ داده است که برخی آن را مرتبط با این حملات میدانند. روز هشتم ماه می بود که صد و پنجاه زندانی در اندونزی که به اتهام شرکت در فعالیتهای تروریستی دستگیر شده بودند، شورش کرده و پنج پلیس را که گروگان گرفته بودند به قتل رساندند (گروگان ششم زنده آزاد شد). این شورش چهل ساعت به طول انجامید. با تصاویری که از این شورش پخش شده انتظار حملات بیشتری میرود. برخی حتی علناً عنوان کردهاند که انتقام رفتاری که با این زندانیان میشود را خواهند گرفت.
کاریونو یک معلم بازنشسته است که برای مدتی بالغ بر چهل سال با دیتا و خانوادهاش آشنایی داشته است و در مصاحبهای که با او شد عنوان کرد: «شاید او این کلیساها را به این خاطر انتخاب کرده باشد که بخوبی راجع به آنها اطلاعات داشت.» کاریونو گفته که پس از دیدن چهره دیتا رو ی نمایشگر تلویزیون به سرعت به سمت خانه آنها دویده و بسیار شوکه شده است.
چند روز اول برایش بسیار دشوار بوده و نمیتوانسته توضیحی برای اینکار دیتا و خانوادهاش بیابد. کاریونو صحنهای را در صحبتهای خود توصیف کرد که بشدت اورا تحت تأثیر قرار داده است: اریک که مسئولیت روستایشان را به عهده دارد و یک مسیحی است، پدر و مادر، بمب گذارهارا تا ایستگاه پلیس همراهی کرده و تدابیر لازم را صورت داده تا بقایای اجساد فرزندانشان را دریافت کنند.(سیارک)
تهران شهر 15 میلیون نفری به سرعت در حال نشست است و این مسئله غیرقابل برگشت باشد.
تهران پرجمعیت ترین شهر در آسیای غربی است و در معرض خطر نشست است.
کلانشهر تهران، پایتخت ایران و خانه حدود 15 میلیون نفر ، قربانی نشست چشمگیری است، تحقیقات جدید نشان می دهد که نشست تهران در بعضی نقاط به بیش از 25 سانتی متر (تقریبا 10 اینچ) در سال می رسد
با استفاده از داده های ماهواره ای، محققان مرکز تحقیقات آلمانی علوم زمین در پوتسدام، GFZ، میزان نشست در منطقه تهران را بین سالهای 2003 تا 2017 بررسی کرده اند.
با توجه به تکنیکی به نام Interferometric Radar Aperture Synthetic Aperture (InSAR) که می تواند تغییرات بسیار ظریف در تغییر شکل زمین را در طول زمان تشخیص دهد، این تیم سه منطقه مجزا را شناسایی کرده که زمین آن بیش از 25 سانتیمتر در سال فرو می رود.
در مناطقی از نشست متوسط، مانند زمین های در مجاورت فرودگاه بین المللی تهران، در حدود 5 سانتی متر در سال می باشد.
نویسندگان در این مقاله توضیح می دهند: "در دهه های اخیر، رشد سریع جمعیت همراه با توسعه شهری و صنعتی و نیاز مبرم به منابع آب در دشت تهران را افزایش داده است."در نتیجه ی کاهش آب های زیرزمینی، دشت در معرض نشست زمین قرار گرفته است."
این نشست در تهران، تمرکز بسیاری از تحقیقات پیشین بوده است، اما آخرین اطلاعات، نشست در مناطقی بیشتر از شهر تهران را نشان می دهد.
مهندس روبرتو توماس از دانشگاه آلیکانته در اسپانیا، که در این تحقیق شرکت نکرده است، به مجله nature گفته است: "این نقاط در میان برخی از بالاترین میزان فعلی نشست در جهان است."
به گفته محققان، رشد اقتصادی و جمعیت تهران از دهه 1960 به بیش از 32،000 چاه برای بهره برداری از منابع آب زیرزمینی منطقه در سال 2012 منجر شد (در سال 1968 کمتر از 4000 چاه).
این، همراه با ساخت سد های متعدد در منطقه به نفع کشاورزی، کمک کرده است که منابع اب زیرزمینی را از بین ببرد و نه تنها منجر به کمبود آب، بلکه نشست چشمگیر زمین بر اثر خشک شدن این منابع آبی زیرزمینی شده است.
"محققان توضیح می دهند که میانگین سطح آب زیرزمینی در تهران از حدود سالیانه 12 متر (39.3 فوت) از 1984 تا 2011 کاهش یافته است.
"شکاف زمین، آسیب رساندن به ساختمان ها، تغییر در زمین و ترک های دیوار، شواهدی از تراکم ناشی از آب های زیرزمینی است که در دشت تهران مشاهده شده است."
محققان می گویند، هنگامی که منابع آب زیرزمینی تغییر شکل می دهند مانند آنهایی که در ایران صورت گرفته، فشرده سازی بعضی وقت ها غیر قابل برگشت است، اما برای جلوگیری از بدترین اثرات، محققان تصور می کنند که تصمیم گیرندگان باید با استفاده بهینه از آب به این مهم برسند.
یکی از این محققان، محقق زمین شناسی، می گوید: «علم و تحقیق می تواند از دولت ها و دولت های ایران حمایت کند تا سیاست های مدیریت آب خود را برای توسعه پایدار تجدید نظر کنند.
نویسندگان توضیح می دهند: "به استثنای مدیریت مداوم آبهای زیرزمینی، انتظار می رود که برای جلوگیری ازنشست در تهران به علت آسیب بیشتر به زیرساخت ها به ویژه در مناطقی با شیب زیاد و در مناطق شهری تهران و فرودگاه بین المللی مورد توجه بیشتر قرار بگیرد.
این خبر و یافته ها در Remote Sensing of Environment گزارش شده است.
بزرگترین فروچاله در سراسر نیوزلند به عمق 20 متر و طول دو زمین فوتبال بزرگ باز شد به نظر می رسد که این بزرگترین فروچاله شناخته شده در نیوزلند است که در یک مزرعه در اواخر سال جاری باز شده، بر اساس تخمین زمین شناسان، دهه ها یا حتی یک قرن ساختن این فروچاله طول کشیده است.
براد اسکات از دانشمندان علوم زمین، GNS Science، به AP گفت: "بزرگترین فروچاله که قبل از این دیده بودم ، حدود یک سوم این اندازه بود، این واقعا بزرگ است."
دستیار مزرعه برای اولین بار در اوایل ماه مه، قبل از برآمدن خورشید، فرونشست زمین را گزارش داده بود.تنها بعد از روشن شدن هوا ، و دید بهتر ، بزرگی این شکاف خیره کننده، آشکار شد.
عکس خبر فروچاله بزرگ که در زیر یک مزرعه نیوزلند باز شده را مشاهده میکنید.
یک آتشفشان شناس میگوید امکان دارد از 100 سال پیش این فروچاله بصورت زیرزمینی رشد کرده باشد. حال این سوال پیش می آید که چه چیزی باعث این حوادث طبیعی می شود که این سینکولا خیلی بزرگتر از آنهایی است که قبل از آن در نیوزلند بوجود آمده است ؟
بارش باران ،تقریبا 170 میلی بار باران در 38 ساعت باعث ایجاد آن شده و باران های سنگین آن را باز کرده اند.پس از یک دوره بارش شدید در پایان ماه آوریل که حدود یک هفته طول کشید، آخرین مقاومت سنگ از بین رفته است.
عمق سوراخ 20 متر (66 فوت) نه فقط سرگیجه ایجاد می کندبلکه یک مقطع علمی جالب برای زمین شناسان ارائه می دهد که نشان می دهد ساخت و تجمع سنگین، رسوبات و خاک در طول زمان های غیر قابل تصور طولانی صورت گرفته است.
اسکات به تلویزیون نیوز گفت: "آنچه که در انتهای این فروچاله دیده می شود، اصلی ترین ذخایر آتشفشانی 60،000 ساله است که از این دهانه خارج شد."
دانشمندان آتشفشان و دانشمندان زمين شناسی در چند هفته آینده مشغول به کار خواهند بود، بازرسی از شکاف و دیدن آنچه که آنها می توانند از آن یاد بگیرند.
در عین حال ساکنان مزرعه کالین ترماین خوشحال هستند که این گودال بزرگ آنها را نابود نکرده است دستیار مزرعه، گابریل Lafalla، کی گوید من می توانستم مرده باشم