باستان شناسان به علت مومیایی شدن کودکان در دخمه های کاپوچین پی می برند

در

مومیایی

 

دانشگاه استافوردشایر اولین مطالعه را روی کودکان مومیایی شده در دخمه های کاپوچین در سیسیل انجام خواهد داد. این مطالعه در اعلام این پروژه در وب سایت موسسه آموزشی است.


باستان‌شناس زیستی، کرستی اسکوایرز، دسترسی انحصاری به مجموعه‌ای از مومیایی‌ های کودکان که قبلاً کشف نشده بود، در قبرستان زیرزمینی صومعه کاپوچین در پالرمو داده شده است.

 

این دخمه ها حاوی بزرگترین مجموعه مومیایی ها در اروپا هستند: بیش از 1284 جسد مومیایی شده و اسکلت شده متعلق به اواخر قرن 16 تا اوایل قرن 20. کودکان از سال 1787 در دخمه ها قرار می گرفتند، اما اگرچه مطالعات دقیقی روی بزرگسالان مومیایی شده انجام شده است، مومیایی های کودکان ناشناخته باقی مانده اند.

 

دکتر  اسکوایرز توضیح می‌دهد: «دخمه‌های کاپوچین یکی از مهم‌ترین مجموعه‌های مومیایی در جهان هستند. با این حال، شواهد مستند بسیار کمی از کودکانی که مومیایی شده اند وجود دارد، حتی سوابق مرگ برای این دوره حاوی اطلاعات محدودی است.

 

مومیایی


این مراسم تشییع جنازه عمدتاً برای بزرگسالان در نظر گرفته شده بود و دانشمندان هنوز دلیل مومیایی شدن کودکان را درک نکرده اند. همه آنها از اقشار بالای جامعه بودند، اما دانشمندان از سلامت، رشد یا هویت کودکان خردسال بی خبرند. پروژه دانشمندان روشن خواهد کرد که کدام کودکان و چرا مجاز به مومیایی کردن بودند.

 

مومیایی


این پروژه از نظر روش های تحقیقاتی غیرتهاجمی پیشگام خواهد بود: شامل استفاده از دستگاه های پرتابل اشعه ایکس برای گرفتن تصاویر دیجیتال از هر کودک از سر تا پا خواهد بود. در مجموع 574 عکس رادیوگرافی برای ارزیابی سن و جنسیت کودکان و همچنین شناسایی هرگونه ضایعات پاتولوژیک و تروماتیک در بدن آنها انجام خواهد شد.

 

دکتر  اسکوایرز می‌افزاید: «تعیین اینکه آیا کودکانی که در دخمه‌ها دفن شده‌اند در معرض محیط قرار گرفته‌اند یا خیر، می‌تواند اطلاعاتی در مورد شرایط زندگی آنها در اختیار ما قرار دهد. نتایج با ویژگی‌های بیولوژیکی کودکانی که بدون مومیایی در جای دیگری در پالرمو دفن شده‌اند مقایسه خواهد شد.

 

از آنجایی که عکاسی در دخمه ها ممنوع است و موضوع بسیار ظریف است، هنرمند ادواردو هرناندز تصاویری از مومیایی های جوان خلق خواهد کرد که همراه با مقالاتی در مجلات منتشر خواهد شد.

نظرات

در ادامه بخوانید...

علت مرگ توت عنخ آمون شناسایی شد

در

(سیارک) : کارشناسان حدس می زنند که توت عنخ آمون پادشاه جوان مصر درحالی که به علت یک بیماری نادر استخوان فلج و شدیدا ضعیف شده بود، نهایتا در اثر ابتلا به مالاریا از پا در آمده است .این یافته می تواند تئوری های توطئه دایر بر قتل او را برای همیشه باطل کند.

دانشمندان دو سال گذشته را صرف معاینه بقایای این فرعون 19 ساله برای استخراج خون و دی ان اِی او کردند.به گزارش نشریه انجمن پزشکی آمریکا این تحقیقات به کشف انگل مالاریا در خون او انجامید.از زمان کشف مقبره دست نخورده توت عنخ آمون توسط هاوارد کارتر در دره پادشاهان در سال 1922، دانشمندان درباره علل جوانمرگ شدن او در 19 سالگی بحث کرده اند.

 

برخی معتقدند که او در اثر سقوط از ارابه اش کشته شد و سایرین می گویند او به قتل رسیده است.اما از آنجا که او در سن پایین مرد و هیچ وارثی نداشت، محققان حدس زده اند که ممکن است در اثر ابتلا به یک بیماری خانوادگی جان سپرده باشد.آثار باستانی نشان داده است که اعضای خاندان سلطنتی آن زمان دارای بدن های قوسدار و بسیار زنانه بوده اند، که به گفته برخی نشانه بیماری های موروثی مانند "سندروم مارفان" است.اما دکتر زهی حواس رئیس سازمان باستان شناسی مصر این توضیحات را رد می کند.

 

او و تیمش با دقت و زحمت بقایای توت عنخ آمون و ده مومیایی دیگر از اعضای خانواده اش را مطالعه کردند. آنها با استفاده از انگشت نگاری ژنتیکی هویت یکی از آنها را به عنوان مادربرگ توت عنخ آمون و دیگری احتمالا پدر او تایید کرده اند.

 

آنها می گویند که هیچ نوع شاهد قانع کننده ای دایر اینکه شاه توت یا کسی از اجداد سلطنتی اش مبتلا به مارفان بوده باشد وجود ندارد.اما آنها تایید کردند که شاه توت ممکن است به نوعی بیماری موروثی مبتلا بوده باشد، یک اختلال نادر استخوانی به نام "کولر 2" که بر پا و ستون فقرات اثر می گذارد.در میان متعلقات او چوب دستی و اشیای دیگری وجود دارد که می توانسته به عنوان عصا به کار برده شود.

 

شاه توت لختی پیش از مرگ دچار شکستگی استخوان پا شد و دانشمندان این حادثه را مهم می دانند.استخوان شکسته پا به درستی شفا نیافت که باعث شد شاه جوان شکننده و در مقابل عفونت آسیب پذیر شود.دانشمندان معتقدند آنچه کار او را تمام کرد ابتلا به مالاریا در آن شرایط ضعف جسمانی بود.آنها رد انگل مالاریا را در خون این فرعون یافتند - که این قدیمی ترین شاهد ژنتیکی مومیایی شده برای مالاریا در جمعیت های کهن است که تاکنون به دست آمده.

 

دکتر حواس می گوید که دانه ها، میوه ها و برگ های یافت شده در مقبره توت احتمالا برای معالجه بوده و این نظریه را تایید می کند.دکتر باب کانلی، مدرس ارشد مردم شناسی در دانشگاه لیورپول که شخصا توت عنخ آمون را معاینه کرده است گفت که محققان بسیار خوش اقبال بوده اند که توانستند دی ان اِی را برای مطالعه استخراج کنند.

 

او گفت آنچه از توت عنخ آمون باقی مانده "آش و لاشی سوخته" است و دکتر حواس و تیمش هوشمندان و با بخت بلند عمل کرده اند.او گفت که احتمال مرگ توت در اثر مالاریا وجود دارد هرچند او شخصا به این نظریه شک دارد.

 

"فقط به خاطر اینکه در خونش انگل مالاریا وجود داشته دلیل نمی شود که او مبتلا به بیماری مالاریا بوده است. ممکن است اصلا برایش دردسری درست نکرده باشد."او گفت با توجه به شکستگی دنده های سینه هنوز فکر می کند او در اثر سقوط از ارابه اش جان باخته است.توت عنخ آمون در سن 19 سالگی درگذشت.

 

 این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید.  (سیارک)

نظرات

در ادامه بخوانید...

بیوه زنان مشهور جهان

در


بیوه به فردی می گویند که همسرش فوت شده باشد. در تقویم (۲۳ ژوئن /دوم تیر ماه) روز جهانی زنان بیوه نام‌گذاری گردیده اشت. بعضی از زنان بیوه میراث‌دار مردانی هستند که جایگاه ویژه‌ای را دارا بوده اند. هلموت کهل، صدراعظم و معمار وحدت آلمان، حامی اروپای واحد و پول یورو اولین سیاستمداری می باشد که پس از مرگ، مراسمی فرا ملی و در سطح اروپا برایش برگزار کردند.

 


هانه‌لوره کهل، همسر اول هلموت کهل دچار آلرژی به نور شد و مجبور به زندگی در تاریکی بود. او پس از مدتی به زندگی‌اش خاتمه داد. چهار سال بعد کهل و مایکه ریشتر که ۳۵ سال از او جوان‌تر بود عاشق هم شدند. این دو در سال ۲۰۰۸ به هنگامی که کهل در درمانگاهی بستری بود، ازدواج کردند. مایکه ریشتر – کهل حالا میراث‌دار یکی از بزرگترین سیاستمداران آلمان و اروپا پس از جنگ جهانی دوم شده است.

 


ژاکلین آخرین همسر پابلو پیکاسو نقاش و مجسمه‌ساز بزرگ و تاثیرگذار اسپانیایی بود. پیکاسو در ۸ آوریل ۱۹۷۳، در اوج دلباختگی‌اش به ژاکلین درگذشت و ژاکلین روک نیز، که پس از پیکاسو شدیدا از نظر روحی دگرگون شده بود، در سال ۱۹۸۶، با شلیک گلوله خودکشی کرد. ژاکلین چهار سال درگیر بدست‌آوردن میراث پیکاسو بود که در نهایت ۲۴۰ میلیون فرانک به او تعلق گرفت.

 


پس از قتل ایندیرا گاندی، نخست‌وزیر هند توسط دو نفر از محافظان "سیک" در ۳۱ اکتبر سال ۱۹۸۴، راجیو گاندی پسر او (عکس به همراه همسرش سونیا در حال ادای احترام به مادرش) مقام نخست‌وزیری را برعهده گرفت. او در انتخابات سال ۱۹۸۹ شکست خورد و استعفا داد. گاندی در سال ۱۹۹۱ دوباره مامور تشکیل کابینه شد، ولی در عملیات انتحاری "سنمجی راجاراتنام" یکی از اعضای ببرهای تامیل کشته شد.

 


بعد از مرگ راجیو گاندی، همسرش، سونیا گاندی (نام اصلی ادویج آنتونیا آلبینا ماینو متولد ۱۹۴۶ در حومه ونیز ایتالیا) رهبری حزب کنگره ملی هند را در سال ۱۹۹۸ برعهده گرفت. سونیا گاندی پس از پیروزی در انتخابات سال ۲۰۰۴ از به عهده گرفتن مقام نخست‌وزیری به نفع مانموهان سینگ انصراف داد. پسر و دختر او راهول و پریانکا (که شباهت زیادی به مادربرزگش دارد) نیز وارد دنیای سیاست شده‌اند.

 


ایملدا مارکوس، بیوه رئیس جمهور سابق فیلیپین، فردیناند مارکوس است.ایملدا به خرید و جمع‌آوری کفش معتاد بود و در طول دوران زندگی‌اش بیش از سه هزار جفت کفش خرید. پس از سقوط حکومت دیکتاتوری مارکوس او با ۹ میلیون دلار پول نقد، جواهرات و اوراق بهادار به آمریکا رفت. مارکوس در سال ۱۹۸۹ درگذشت و همسرش دوسال بعد به فیلیپین رفت و حتی به‌عنوان نماینده مجلس نیز انتخاب شد.

 

 

خوآن دومینگو پرون ژنرال و سیاستمدار آرژانتینی بود که سه بار به عنوان رئیس جمهور آرژانتین انتخاب شد. پرون و همسر دومش اوا نزد بسیاری از مردم آرژانتین محبوبیت گسترده‌ای داشتند. اوا پرون در سال ۱۹۵۲ درگذشت و دولت پرون نیز طی یک کودتا در سال ۱۹۵۵ سرنگون شد. پرون به خارج گریخت و در پاناما با ایزابل مارتینز دوپرون آشنا شد و در اسپانیا با او ازدواج کرد.

 


در دوران حکومت هکتور خوزه کامپورا در ۲۰ ژوین ۱۹۷۳ پرون به آرژانتین برگشت و همان سال در انتخابات ریاست جمهوری پیروز و همسرش ایزابل هم بعنوان معاون رئیس جمهور انتخاب شد. اما در ۱ ژوئیه ۱۹۷۴ پرون درگذشت و ایزابل عهده‌دار مقام ریاست جمهوری شد. کودتای نظامیان در ۲۴ مارس سال ۱۹۷۶ به دولت ایزابل پرون خاتمه داد.

 


جیانگ چینگ، چهارمین و آخرین همسر مائو تسه تونگ، رهبر حزب کمونیست چین بود. او از سال ۱۹۳۹ با مائو که ۲۰ سال از خودش مسن‌تر بود رابطه‌ عاشقانه‌ برقرار کرد. او در ۸ سال نخست زندگی‌شان به عنوان منشی مائو شناخته می‌شد. از سال ۱۹۶۴ به بعد بود که مائو در مراسم‌های مهم با او در انظار عمومی ظاهر شد و در سال ۱۹۶۶ بود که مائو مسئولیت انجام "انقلاب فرهنگی" را به او سپرد.
در قلع و قمع انقلاب فرهنگی که تا سال ۱۹۷۶ ادامه داشت، دانشگاه‌ها تعطیل، بیش از یک و نیم میلیون چینی کشته‌ و بسیاری از آثار فرهنگی در چین و تبت به بهانه مبارزه با مظاهر سنتی و فرهنگ سرمایه‌داری تخریب شدند. جیانگ چینگ یک ماه پس از مرگ مائو در سال ۱۹۷۶ به همراه ۳ نفر دیگر که به "باند چهار نفره" شهرت یافتند، کوشید قدرت را به‌دست گیرد. اما تلاش او به شکست انجامید و سرانجام بازداشت و محاکمه شد.

 

 

یوکو اونو، هنرمند ژاپنی- آمریکایی و بیوه جان لنون خواننده، ترانه سرا، موسیقیدان، آهنگساز، شاعر و عضو گروه بیتل‌ها است. لنون در سال ۱۹۸۰ به ضرب گلوله به قتل رسید و از آن پس یوکو اونو، میراث هنری لنون را مدیریت می‌کند. گرچه از یوکو اونو آثار هنری بسیاری منتشر شده، اما او به عنوان بیوه جان لنون بیشتر شناخته شده است تا بخاطر آثارش.

 


پس از قتل نینو آکینو در سال ۱۹۸۳، همسرش کرازون (عکس: در حال ادای سوگند) میراث سیاسی او را برعهده گرفت و در انتخابات ۱۹۸۶ در مقابل مارکوس به پیروزی دست یافت و به عنوان رئیس جمهور فیلیپین برگزیده شد. آكینو اول اوت سال ۲۰۰۹ بر اثر ابتلا به سرطان روده درگذشت. آکینوها پنج فرزند داشتند که پسر آن‌ها بنیگنو آکینو نیز در سال ۲۰۱۰ به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد.

 

 

نینو سیمئون آکینو سناتور و فعال سیاسی مخالف حکومت فردیناند مارکوس دیکتاتور پیشین فیلیپین بود. آکینو پس از تحمل هفت سال زندان انفرادی در سال ۱۹۸۰ به آمریکا رفت. وی در بیست و یکم اوت ۱۹۸۳ به‌رغم تهدید به ترور به فیلیپین بازگشت و پس از پیاده شدن از هواپیما هدف اصابت گلوله به سرش قرار گرفت و کشته شد.

 


نادژادا کروپسکایا، همسر ولادیمیر ایلیچ لنین، رهبر انقلاب بلشویکی در روسیه بود. پس از مرگ لنین، رهبری اتحاد جماهیر شوروی به دست استالین افتاد و تسویه حساب‌های خونین درون حزبی به مرگ میلیون‌ها نفر انجامید. بیوه رهبر انقلاب که از سیاست‌های استالین ناراضی بود به مخالفت برخواست که استالین با تهدید به او گفت: «اگر مراقب رفتارت نباشی یک بیوه دیگر برای لنین دست و پا می‌کنیم».

 


ژاکلین کندی، همسر جان اف کندی، سی و پنجمین رئيس جمهور ایالت متحده آمریکا بود. او دانش آموخته دانشگاه جورج واشنگتن بود. کندی‌ها نسبت به روسای جمهور پیشین در آمریکا جوان‌تر بودند و محبوبیت زیادی داشتند. جان اف کندی در روز جمعه ۲۲ نوامبر سال ۱۹۶۳ در شهر دالاس تگزاس ترور شد و به قتل رسید.

 


ژاکلین کندی پنج سال پس از ترور جان اف کندی در روز ۲۰ اکتبر سال ۱۹۶۸ با ارسطو اوناسیس، میلیاردر یونانی ازدواج کرد که تعجب بسیاری از آمریکاییان را برانگیخت. او در دفاع از خود گفت که "من دیگر تحمل زندگی به عنوان یک بیوه را نداشتم".

 

نظرات

در ادامه بخوانید...

پیش بینی زلزله 9/5 ریشتری

در

دانشمندان با بررسی رسوبات و لایه‌های عمیق زیرزمینی در بستر دریاچه‌های کشور شیلی که یکی از زلزله‌خیزترین مناطق جهان است، دریافته‌اند که وقوع زلزله‌های شدید معمولا تابع نظم خاصی است و زمین‌لرزه‌های قدرتمند در بازه‌های زمانی مشخصی رخ می‌دهند.

تیمی از پژوهشگران بین‌المللی با آنالیز هسته رسوبات ته‌نشین‌شده در دریاچه‌های کشور شیلی دریافته‌اند که زلزله‌های بزرگ از الگو و ریتم ثابتی پیروی می‌کنند و معمولا در بازه‌های زمانی مشخصی رخ می‌دهند.

به گفته پژوهشگران، در این مطالعات زمین‌لرزه‌های کوچک‌تر نیز مدنظر قرار گرفته‌اند و مشخص شده است که زمین‌لرزه‌های کوچک هر چه در فاصله کمتری از سطح زمین رخ دهند، الگوی تصادفی‌تر و نامنظم‌تری دارند.( سیارک)

«جاسپر مورنات» (Jasper Moernaut) استادیار دانشگاه اینسبروک اتریش در این رابطه گفت: «سال ۱۹۶۰ (۱۳۳۹) بخش‌هایی از جنوب و مرکز کشور شیلی با عظیم‌ترین زلزله ثبت‌شده در تاریخ که شدت آن از قدر ۹٫۵ بود، لرزید. در پی این زلزله، سونامی شدیدی رخ داد که علاوه بر ویران کردن سواحل شیلی، کل اقیانوس آرام را پیمود و بیش از ۲۰۰ نفر را در ژاپن به کام مرگ فرستاد؛ بنابراین دانستن و فهم این موضوع که زلزله‌های ویرانگر و بزرگ در چه زمانی و چه محلی رخ می‌دهند، موضوعی حیاتی و بسیار مهم برای جامعه علمی زمین‌شناسی است و می‌تواند جان بسیاری از انسان‌ها را نجات دهد.»

به گفته دانشمندان، وقوع زلزله‌ای سهمگین و قدرتمند نیازمند انرژی زیادی است که باید در طول قرن‌ها انباشته شود؛ اما بسیاری از مدارک تاریخی و مستندات علم زلزله‌شناسی به‌اندازه کافی قدیمی نیستند که برای مطالعه الگوی تکرار زلزله‌های بزرگ مورد استناد و استفاده قرار گیرند.

اما پژوهشگران با آنالیز و تجزیه‌وتحلیل رسوبات کف دو دریاچه در کشور شیلی توانستند به مدارک لازم دست پیدا کنند. آن‌ها دریافتند که هر زمین‌لرزه بزرگ موجب رانش بستر زیر دریاچه‌ها و دست‌نخورده باقی ماندن لایه‌های رسوبی در این مناطق می‌شود. آن‌ها با نمونه‌برداری از لایه‌های رسوبات بستر دریاچه‌ها تا عمق ۸متری به این نتیجه رسیدند که در این منطقه هر ۵هزار سال یک‌بار زلزله‌های بزرگی رخ می‌دهد. به این ترتیب آن‌ها توانستند وقوع ۳۵ زلزله بزرگ را با شدت حداقلی ۷٫۷ شناسایی و بررسی کنند.

در این بررسی‌ها همچنین مشخص شد که زلزله‌های بزرگی مانند زلزله سال ۱۹۶۰ (۱۳۳۹)، هر ۲۹۲ سال یک‌بار تکرار شده و بنابراین، خطر وقوع زلزله‌ای با این شدت طی ۵۰ تا ۱۰۰ سال آینده بسیار کم است. پژوهشگران همچنین دریافتند که زلزله‌هایی با شدت ۸ نیز در بازه زمانی ۱۳۹ سال یک‌بار تکرار می‌شود و احتمال رخ دادن چنین زلزله‌ای در منطقه موردنظر طی ۵۰ سال آینده، حدود ۲۹٫۵ درصد است. این الگو تقریبا در مورد تمامی زلزله‌ها صدق می‌کند و به این ترتیب با مطالعه نحوه تکرار و رخ دادن زلزله‌ها در مناطق مختلف جهان، می‌توان به احتمال بروز زلزله بعدی در بازه زمانی مشخص پی برد.

شرح کامل این پژوهش و یافته‌های به‌دست‌آمده از آن در آخرین شماره «مجله تخصصی زمین و علوم سیاره‌ای» (Earth and Planetary Science Letters) منتشر شده و در اختیار پژوهشگران قرار گرفته است.منبع:برنا

 

نظرات

در ادامه بخوانید...

علل اصلی دیدن کابوس چیست بخش اول

در

همه ما کم و بیش تجربه مشاهده صحنه ای ترسناک را در هنگامی که خواب هستیم داریم؛ تجربه هایی که از آن ها با نام کابوس یاد می کنیم. زمانی که در حین تجربه چنین کابوس هایی، با تمام وجود خود تلاش می کنیم که از خطراتی که در کابوس خود با آن ها مواجه شده ایم، فرار کنیم، از خواب بیدار شده و هوشیاری خود را به دست می آوریم و تنها این گونه است که از خطرات رؤیای بد و کابوس خود آزاد می شویم. کابوس ها از آن جمله پدیده هایی هستند که کم و بیش، همه ما، با آن ها سر و کار داریم و این کابوس ها، غالباً در هنگام شب به سراغ افراد می آیند. جالب است بدانید که کودکان بیشتر از افراد بالغ در معرض دیدن کابوس قرار می گیرند. اما سؤالی که ممکن است برای هر کسی پیش بیاید این است که در درجه اول، چه چیزی باعث می شود افراد به هنگام خواب خود کابوس ببینند؟  آیا زمانی وجود دارد که دیگر تجربه این گونه کابوس ها را نداشته باشیم؟ با سیارک همراه باشید تا اطلاعات دقیق تری در این خصوص در اختیارتان قرار دهیم.

علت اصلی دیدن کابوس

اگر بخواهیم تعریفی جامع و کلی از کابوس و ماهیت آن در اختیارتان قرار دهیم، با عنوان کنیم که کابوس ها غالباً مجموعه تصاویری کاملاً واضع و بسیار ترسناک هستند که فرد در هنگام مشاهده آن، تمامی جزئیات یک واقعه را به خوبی می بیند. این کابوس ها تقریباً در تمامی موارد به اندازه ای ترسناک هستند که معمولاً فردی که آن را مشاهده می کند، پس از بیدار شدن، برای مدتی دچار استرس و واهمه خواهد بود و کمی زمان می برد تا بتواند به انجام کار های روزمره خود بپردازد. نکته ای که در خصوص کابوس ها وجود دارد این است که معمولاً در میان کودکان شایع تر هستند. بنا به آمار و اطلاعات منتشر شده در این خصوص از آکادمی تخصصی خواب درمانیِ آمریکا، رقمی در خصوص تعداد کودکانی که معمولاً کابوس می بینند منتشر شده است: بین ده تا پنجاه درصد کودکان میان پنج تا دوازده سال، به طور معمول، در هنگام خواب شب شان، کابوس هایی را تجربه می کنند. مخوف بودن این کابوس ها بعضاً تا به اندازه ای است که باعث می شود کودکان با والدین خود در خصوص این کابوس ها صحبت کرده و به آن ها پناه آورند. عوامل مختلفی وجود دارند که در نهایت سبب می شوند کودک در هنگام شب دچار این گونه کابوس ها شود: گوش دادن به یک داستان ترسناک و یا دیدن فیلمی این چنینی، داشتن اضطراب و استرس شدید از صبح که وارد مدرسه شده اند و یا حتی مرگ یکی از اعضای خانواده. البته این مسئله دیدن کابوس در کودکان به نسبت سایر افراد، به نسبت از اهمیت کمتری برخوردار است، چرا که به مرور زمان و هنگامی که کمی بزرگتر شوند، از این کابوس ها رهایی خواهند یافت. اما شرایط برای افرا بالغی که کابوس می بینند چگونه خواهد بود؟

در حقیقت تعداد افراد بالغی که از دیدن کابوس رنج می برند، بسیار کمتر از کودکان است؛ تنها بین دو تا هشت درصد از کل جمعیت افراد بالغ دچار این کابوس ها هستند. عواملی که سبب مشاهده این کابوس ها در افراد بالغ می شوند، تقریباً همان هایی است که در کودکان سبب این کابوس ها می شوند و پیش تر در خصوص آن توضیحاتی داده شد. کوئین لوِنبرگ یک تحلیل گر رؤیا های شبانه و نویسنده چند کتاب شناخته شده در این خصوص است و در گفتگویی که در زمینه کابوس ها و رؤیا ها با او شد عنوان کرد که پیش از هر چیزی باید این نکته را به خاطر داشته باشیم که دیدن رؤیا در هنگام خواب، به گونه ای یک فرایند فکر کردن است؛ به عبارت دیگر افکاری که در طول روز داشته ایم، به هنگام خواب و در غالب رؤیا ادامه پیدا می کنند. کوئین در خصوص این مسئله عنوان کرد: «زمانی که قصد داریم بخوابیم و زمانی که هنوز در مرحله حرکت سریع چشم هستیم (REM، مشخصه این خواب ، حرکت چشم ‌ها، تندتر شدن تنفس و افزایش فعالیت مغز است) به مسائل و مشکلات خود فکر می کنیم و این عمده دلیلی است که باعث کابوس دیدن می شود. در طول روز، به واسطه شلوغی محیط کار یا هر جای دیگری که در آن هستیم، زمانی که فکر بدی به سراغمان می آید، به سادگی قادر خواهیم بود فکر خود را متمکز چیزی دیگر کنیم و از شر مسائل و مشکلات آزار دهنده رهایی یابیم، اما در هنگام خواب شرایط کاملاً متفاوت است. در حقیقت زمانی که خواب هستیم و مجبور می شویم برای مدتی با خود خلوت کنیم، تمامی این فکر های نا خوشایند به سراغ مان آمده و غالباً راهی برای رهایی از آن ها نمی یابیم.».

البته باید خاطر نشان کرد که مشکلات و تعارضاتی که فرد با آن ها دست و پنجه نرم می کنند، تنها علت دیدن کابوس های شبانه نیستند. رژیم غذایی نا مناسب نیز از دیگر عواملی است که می تواند در نهایت باعث تکرار این گونه کابوس ها در طول شب شود. معمولاً کسانی که کمی پیش از ارفتن به تخت خواب خود غذا می خورند، بیشتر از سایرین خود را در معرض دیدن این گونه کابوس ها قرار می دهند. به عبارت دیگر، خوردن غذا هایی که حاوی مقادیر زیادی کربوهیدرات هستند، در ساعات آخر شب و نزدیک به زمانی که قصد خوابیدن دارید، باعث می شود فعالیت های مختص به مغز و در کنار فعالیت های مربوط به سوخت و ساز بدن (فعالیت های متابولیک) به طور گسترده ای افزایش پیدا کند.

کارُل واسرمن نیز یک متخصص سلامت است و در حال حاضر در مرکز سلامتی در منهتن فعالیت می کند. به باور او بسیاری از افراد به برخی مواد خوراکی حساسیت یا آلرژی دارند و این در حالی است که خود این افراد از این حساسیت شان آگاهی ندارند. به باور کارُل این هم از جمله مسائلی است که در نهایت می تواند سبب کابوس دیدن فرد شود. او در این خصوص عنوان کرد: «برای نمونه اگر شما به هلو حساسیت دارید و از این مسئله آگاهی ندارید، ممکن است به واسطه مصرف آن دچار کابوس های شبانه شوید. در این صورت تنها کافی است که خوردن بستنی با طعم هلو را (برای نمونه)  پیش از آن که به تخت خواب بروید متوقف کنید.». کارُل در ادامه عنوان کرد که برای نمونه خودِ او از حساسیت اش به میگو آگاهی نداشت و هر موقعی که میگو می خورد، شب ها دچار کابوس می شد. او در این خصوص گفت: هر زمانی که میگو می خوردم، شب نمی توانستم طبق روال هر روز خود، خوابی عادی داشته باشد و غالبه خواب های بدی می دیدم. به همین خاطر بود که خوردن میگو را متوقف کردم و حالا دیگر همانند گذشته راحت و کامل می خوابم و دیگر کابوسی هم به سراغ ام نمی آید.

در بسیاری از موارد، کابوس هایی که افراد بالغ می بینند، کاملاً غیر ارادی است و خود خواهان دیدن این گونه کابوس ها نیستند، با این وجود، عوامل روانی بسیاری هستند که به مککر شدن این کابوس ها و رخ داد آن ها دامن می زنند؛ نگرانی و اضطراب و افسردگی از جمله این مسائل روانی هستند. تغذیه نا مناسب نیز می تواند از دیگر عوامل عمده مشاهده کابوس و تکرار آن باشد. علاوه بر آن چه عنوان شد، برخی از اختلالات مروبط به خواب نیز هستند که در نهایت باعث خواهند شود فرد در معرض مشاهده کابوس هایی مُزمن تر و به مراتب بدتر قرار بگیرد؛ از جمله این اختلالات می توان به آپنه خواب (قطعی فرایند تنفس برای مدتی حدود بیست ثانیه در هنگام خواب که روند خواب کامل و معمول فرد را دچار اختلال می کند) و سندرم ناراحتی های مربوط به پا اشاره کرد. اما سؤالی که در این جا پیش می آید این است که زمانی که هر یک از این اختلالات سبب مشاهده کابوس می شوند، چه فعل و انفعالاتی در مغز انسان رخ می دهد؟

فعل و انفعالاتی که به هنگام دیدن کابوس در مغز انسان رخ می دهد

به طور معمول، کابوس های در یک سوم پایانی خواب شبانه انسان رخ می دهند و این دقیقاً زمانی است که خوابی که با نام REM (rapid eye movement) یا حرکت سریع چشم می شناسیم، حالت اصلی خواب ما را به وجود می آورد. اگر بخواهیم به طور کلی فرایند خوابیدن را بررسی کنیم، باید عنوان کنیم که این فرایند به چهار مرحله تقسیم می شود: مرحله اول شروع خواب است و مربوط به دقایق و بعضاً ساعت های نخستین خواب می شود، مرحله دوم را با نام خواب سبک می شناسیم، مراحل سوم و چهارم خواب نیز، خواب عمیق نام دارند که مهمترین و اصلی ترین مراحل خواب هستند. حرکت سریع چشم (REM) که پیش از این نیز توضیحاتی در خصوص آن داده شد، معمولاً، هر نود دقیقه یک بار در طول خواب انسان رخ می دهند؛ همان گونه که از نام اش پیدا است، طی این اتفاق، چشم های انسان شروع به حرکت کردن می کنند (با سرعتی زیاد). علاوه بر این طی REM، فعالیت مغز انسان به بالاترین حد ممکن خود می رسد و نیز در کنار مغز، بسیاری از نیروهای محرکه در بدن، فعالیت بیشتر و مؤثر تری از خود نشان می دهند. به طور کلی، امکان خواب دیدن (کابوس و  رؤیا) در تمامی مراحل خوابی که عنوان شد، قابل روی دادن هستند و نزدیک به هشتاد درصد افراد، زمانی که در دو مرحله اولیه خواب خود، اگر کابوس یا رؤیا ببینند (بیشتر کابوس)، از خواب بیدار می شوند و این در حالی است که این درصد تا عدد چهل برای کسانی که در مراحل سوم و چهارم یا خواب عمیق خود کابوس می بینند کاهش پیدا می کند. نکته دیگری که در این خصوص وجود دارد این است که امکان کابوس دیدن افراد، در هنگامی چشم با سرعت حرکت می کند (REM)، صرف نظر از این که در کدام مرحله از خواب خود باشند نیز وجود دارد. این اطلاعاتی است که در مقاله ای با عنوان «پزشک خانواده آمریکایی» منتشر شده است.

آمیگدالا یا بادامک مغز (ساختاری بادامی ‌شکل در دستگاه کناره‌ ای مغز که مرکز ترس است) که به طور اساسی توسط لوب ها یا نرمه های پیشین مغز، فعالیت شان تنظیم می شود، نقش بسیار مهم و اساسی ای در شکل گیری کابوس ها در هنگام خواب ایفا می کند. بنا به تحقیقات صورت گرفته و تصویر های تخصصی ای که از پیام رسان های عصبی در مغز گرفته شده اند، مشخص شده است که این بادامک مغز یا آمیگدالا، هنگامی که حرکات چشم در خواب سریع است، بیشترین فعالیت را از خود نشان می دهند. پاتریک  مک نامارا، کتابی در خصوص کابوس ها و راه حل هایی برای این معضل نوشته است و در این کتاب خود بیشتر سخن از این می گوید که آمیگدالا در مغز، نقش عمده ای در دریافت بازخورد های منفی، مانند ترس و خشم و عصبانیت دارد. این مسئله خود تا حدودی می تواند پرده از این مسئله بردارد که چرا به هنگام فعالیت بیش از اندازه آمیگدالا در مغز (به هنگام خوابیدن) می تواند در نهایت باعث ترس و وحشت فردی شود که کابوس می بیند.

یکی از محققان که لوونبرگ نام دارد در این خصوص عنوان کرد: «زمانی که وارد مرحله حرکات سریع چشم می شویم (در این مرحله است که دیدن رؤیا یا کابوس به وقوع می پیوندد)، در چگونگی کارکرد مغز تغییرات عمده ای حاصل می شود (بخش های مشخصی از مغز انسان، دیگر همانند حالت عادی فعالیت نخواهند کرد و این در حالی است که بخش های دیگری، فعالیت شان به مراتب بیشتر از حالت عادی می شود). در نهایت همین مسئله باعث می شود که به جای این که کلمه ها و چیز های کاملاً واقعی به ذهن انسان راه پیدا کنند، تصاویر، نماد ها و نشانه ها، احساسات و در نهایت استعاره ها جای این طرز تفکر واقعی و لفظی را میگیرند.».

کسانی که بیش از سایرین کابوس می بینند

همان گونه که پیش از این نیز عنوان شد، بیشتر این کودکان هستند که در معرض دیدن کابوس های شبانه قرار می گیرند و برخی از انسان های بالغ نیز کم و بیش، در طول زندگی خود تجربه دیدن کابوس را دارند. با این وجود سؤال دیگری که در این خصوص مطرح می شود این است که کدام دسته از انسان های بالغ هستند که بیشتر از سایرین در معرض مشاهده کابوس و به عبارت دیگر رؤیاهای ناخوشایند قرار می گیرند؟

برای پاسخ به این سؤال توجه شما را به مطالبی که در این خصوص عنوان خواهیم کرد، جلب می کنیم: تحقیقات بسیاری در این زمینه صورت گرفته است و نتایج این تحقیقات همه حاکی از آن است که سن و سال فرد، خصوصیات شخصیت فرد و در نهایت آسیب های روحی و روانی که افراد در طول زندگی خود تجربه می کنند به طور قابل ملاحظه ای بر این مسئله تأثیر گذار خواهند بود که چند وقت یک بار این گونه کابوس ها گریبان گیر خواب شبانه افراد شوند. در سال 1990 تحقیقاتی انجام شد و نتایج آن در ژورنالی با نام «روانشناسی نا به هنجاری ها» منتشر شد. برای انجام این تحقیقات گروهی از دانش جویانی مد نظر قرار گرفتند که برای مدتی مجبور بودند زمان زیادی را صرف مطالعه دروس خود کنند. این نتایج حاکی از آن بود که بالغ بر چهل و هفت درصد از کل این دانش جویان، در یک بازه زمانی دو هفته ای، حداقل یک با دو بار در طول هفته، دچار کابوس های شبانه می شدند. نکته ای که در خصوص این تحقیقات وجود داشت این بود که هیچ یک از افرادی که کابوس می دیدند، سابقه تجربه های بسیار بد و یا اضطراب و استرس شدید نداشتند. همین مسئله باعث شد تا همگان به این فکر فرو بروند که کمی در خصوص کابوس های شایع در میان افراد بالغ اشتباه می کرده اند و این گونه به نظر می رسد که کابوس دیدن در میان افراد بالغ، شایع تر از آن چیزی است که پیش از آن فکر می کرده اند. این مقاله ادامه دارد...ترجمه  itrans.ir 

در سیارک بخوانیم:

اختلال عجیب و غریب خواب 10 مورد 

راهکارهایی برای رفع خستگی ناشی از کمبود خواب 

چگونگی فعالیت مغز انسان هنگام خواب 

دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود 

چرا داشتن خواب کافی برای بدن لازم است

نظرات

در ادامه بخوانید...

چرا کابوس می بینیم بخش دوم

در

و اما نکته دیگری که ذکر آن خالی از لطف نخواهد بود این است که برای برخی افرادی که ترسی دائمی از اتفاقی ناخوشایند که ممکن است برایشان رخ دهد، دارند (برای نمونه کسی که همیشه از این می ترسد که کسی با چاقو به او حمله کند و یا کسی که از تصادف کردن می ترسد)، در نهایت دچار کابوس های شبانه خواهند شد و این نکته نیز از عوامل مهمی به شمار می رود که کابوس های شبانه را تحریک می کند. در سال 2014 نیز تحقیقاتی صورت گرفته و نتایج این تحقیقات در ژورنال «پزشکی و سلامت» منتشر شد. برای انجام این تحقیقات، افرادی مورد مطالعه و بررسی قرار گرفتند که متأسفانه از نعمت دیدن محروم اند. نتایج این تحقیقات حاکی از آن بود که این افراد (نابینا) تا چیزی حدود چهار برابر بیشتر از افراد عادی در هنگام شب کابوس می بینند. مطالعات و بررسی ها نشان می دهد که این کابوس ها، بیش از هر چیز دیگری به احساساتی مربوط می شوند که افراد نابینا در طول روز تجربه کرده و با آن ها دست و پنجه نرم می کنند. برای نمونه یکی از این احساسات نا خوشایند این است که یک فرد نابینا زمانی که یک فنجان قهوه در دست می گیرد تا بنوشد، به طور کاملاً غیر ارادی، این ترس به سراغ او می آید که نکند این فنجان قهوه را بریزد و یا این که نتواند آن را به درستی به سمت دهان خود هدایت کند و ترس از این که چنین اتفاقی او را خجالت زده کند، برای او بسیار نا خوشایند خواهد بود.

لوونبرگ در این خصوص عنوان کرد: «به عقیده من، این مسئله (دیدن کابوس)، بیش از هر چیز دیگری به آسیب های روحی و روانی فرد بستگی دارد. البته این گونه به نظر می رسد که چگونگی شخصیت یک فرد، نقش مهم تری از این آسیب ها دارد.». او در ادامه صحبت های خود اضافه کرد که هر چه افراد حساس تر و شکننده تر باشند، برای نمونه کسانی که از رو به رو شدن با مسائل و مشکلات زندگی واهمه دارند و فرار را بر قرار ترجیح می دهند و نیز کسانی که در صورت مواجه با مشکلی نا خوشایند، به سرعت دست و پای خود را گم می کنند و حتی فکر فائق آمدن بر آن را نمی توانند بکنند، بیشتر در معرض دیدن کابوس قرار می گیرند. و این مسئله علتی بسیار ساده دارد: زندگی و انتخاب هایی که در طول زندگی افراد باید بگیرند و در مواقعی با آن مواجه می شوند، برای آن ها بیش از حد توان شان است.».

حقیقتی تاریک در پس کابوس ها

چند عامل، مسبب بروز کابوس های شبانه وجود دارند که در بسیاری از افرادی که از این مسئله رنج می برند، شایع است. از آن جمله اند مرگ و قتل. البته منظور ما از مرگ، صرف مردن افراد نیست و در ادامه با ادای توضیحاتی در این خصوص، بیشتر متوجه این مسئله خواهید شد. در حقیقت منظور از مرگ، تغییر چیزی و یا حتی پایان پذیرفتن آن است. برای نمونه اگر بخواهیم روابط میان والدین و فرزندان شان را در این خصوص به میان بیاوریم، مرگ به زمانی اطلاق می شود که برای نمونه کودک یاد می گیرد که روی پا هایش ایستاده و برای نخستین بار راه برود؛ و یا زمانی که برای بار اول وارد مدرسه یا پیش دبستانی می شود؛ و یا زمانی که فرزند برای نخستین بار یاد می گیرد که کنترل یک خود رو را به دست بگیرد. تمامی این اتفاقات احساسی مرگ گونه را در والدین پدید می آورند؛ احساس از دست دادن چیزی که برای شان بسیار عزیز است. لوونبرگ در این خصوص عنوان کرد: «تصور کردن این که کودک مان دارد می میرد و به مرور بدل به چیزی متفاوت می شود، بیشتر از هر چیز دیگر، ناشی از طرز تفکری است که همه افراد در خصوص زمان و گذرا بودن اش دارند و این که چقدر زود زمان می گذرد. حال کودکی که زمانی او را در گهواره می خواباندید و هیچ نعمتی در دنیا قادر به برابری با در آغوش کشیدن کودک دل بندتان را نداشت، دیگر شباهتی به روز های اولیه خود ندارد و به مرور در حال تبدیل شدن به یک انسان کاملاً مستقل است.».

قتل نیز همانند مرگ به تغییر و یا به یک پایان اشاره دارد، با این تفاوت که این تغییر یا پایان تحمیلی است. بسیاری از افراد هستند که زمانی که قصد دارند تغییر عمده ای در خصوص خود و یا زندگی شان به وجود بیاورند و یا این که روندی که تا زمان حال حاضر زندگی شان ادامه یافته است را متوقف کنند، اغلب چنین احساسی به آنها دست می دهد و کابوس هایی با این محتوا می بینند که کسی به دنبالشان است و قصد کشتن شان را دارد. لوونبرگ، برای این که ایده کامل تر و دقیق تری در خصوص این نظریه پیدا کنیم، مثال کسی را می آورد که قصد دارد رابطه اش با همسر و شخصی که بسیار به او نزدیک است را به هم بزند. مثال دیگر زنی است که در دوران بادرداری خود به سر می برد؛ بارداری نیز از جمله حالاتی است که تغییرات عمده ای در طرز تفکر و احساسات فرد به وجود می آورد.

با این وجود، علل کابوس هایی که بعضاً افراد با آن دست و پنجه نرم می کنند، محدود به مطالبی که عنوان نمی شود و برای برخی ممکن است علت اصلی کابوس، ریشه در مسائل و مشکلاتی داشته باشد که سال ها پیش در زندگی خود تجربه کرده است. یکی از کسانی که به واسطه دیدن کابوس های مکرر و برای درمان به لوونبرگ مراجعه کرده بود، به او گفته بود که کابوس هایی می بیند که خواب شب او را کاملاً مختل کرده است؛ در یکی از کابوس های اش، شوهرش نقش اصلی را ایفا می کرد و اقدام به رها کردن او  در یک پارکینگ عمومی وسایل نقلیه بسیار ترسناک می کرد و این درحالی بود که همه جا تاریک بود و شب هنگام بوده است. کابوس دیگری که این فرد می دید، این بود که در یک درگیری به او حمله می شود و به او آسیب می رسانند. نکته جالب توجه در خصوص این فرد مراجعه کننده وجود داشت این بود که از ازدواج و همسرش بسیار راضی بود و احساس خوشبختی می کرد، از لحاظ مالی هیچ مشکلی نداشت و در رفاه کامل به سر می برد و در نهایت اختلالی و یا بیماری ای هم در خصوص سلامتی اش گریبان گیرش نشده بود و از این نظر هم مشکلی نداشت، بنا بر این می توان گفت که فردی کاملاً خوشبخت است و دیدن چنین کابوس هایی آن هم توسط چنین فردی، لوونبرگ را به فکر فرو برد. پس از ادامه صحبت های لوونبرگ با این فرد مراجعه کننده مشخص شد که مسئله مربوط به سالیان دور و کودکی این فرد می شود. بیایید نگاهی به صحبت های لوونبرگ در این خصوص بیندزیم: «من برای مدتی طولانی با این مراجعه کننده خود صبحت کرده و پای صحبت ها یش نشستم و در نهایت به این مسئله پی بردم که پدر و مادر او در طول دوران کودکی اش، به هیچ عنوان رفتار شایسته ای با او نداشته اند. او به این نکته اذعان کرد که پدر و مادرش با او به گونه ای رفتار می کردند که به مرور زمان احساس کرد که به نظر می رسد پدر و مادرش از به دنیا آوردن او پشیمان هستند و به هیچ عنوان او را دوست ندارند. در نهایت مشخص شد که هیچ کسی پیدا نشده بود که در طول دوران کودکی این مراجعه کننده من، به او کمکی بکنند تا از این آسیب های روحی و روانی ای که پدر و مادر اش متوجه حال او می کردند، جلوگیری کند و مشخصاً خود کودک هم به تنهایی قادر به فائق آمدن به چنین مسئله ای نخواهد بود. این عوامل دست به دست هم داده و باعث شدند تا این گونه احساسات در وجود این مراجعه کننده من نهادینه شوند و به زندگی آینده او راه یابند.».

هدف از عنوان کردن این اتفاق ناخوشایندی که گریبان گیر این فرد شده و زندگی اش را تحت تأثیر قرار داده بود این است که این نکته را گوش زد کرده باشیم که مسائل و مشکلات روحی و روانی ای که در دوره های متفاوت از سنین افراد گریبان گیرشان می شوند، باید در همان زمان فکری به حال شان شود و از عمیق تر شدن آن احساسات جلوگیری شود، در غیر این صورت سرخوردگی و احساسات ناخوشایند ناشی از این گونه مشکلات، زندگی آینده فرد را تحت تأثیر قرار خواهد داد و بخشی از شخصیت او را شکل خواهد داد. متأسفانه آسیب های روحی و روانی ای که فرد در طول دوران کودکی خود به واسطه عوامل مختلف (غالباً پدر و مادر) از آن ها رنج می برد، زندگی آینده فرد را به شدت تحت تأثیر قرار خواهد داد، از جمله مشکلاتی که به این واسطه حادث می شوند، به این موارد می توان اشاره کرد:

  • فرد در زندگی آینده خود به شدت احساسی مبنی بر نا ایمن بودن پیدا خواهد کرد و هیچ گاه آن گونه که باید و شاید احساس امنیت را تجربه نخواهد کرد،
  • این گونه افراد مرتب به دنبال این هستند که دیگران مهر تأیید بر آن ها بگذارند و متأسفانه اعتماد به نفس کافی برای انجام کار های خود را بدون چنین تأییدیه هایی را ندارند،
  • نکته نهایی که در این افراد وجود دارد این است که زمانی که از آن ها انتقاد می شود، به شدت احساس نا خوشایندی پیدا می کنند و احساسی به آن ها دست می دهد که گویی زیر فشار حمله از جانب شخصی قرار گرفته باشند و انتقاد شدن از آن ها را به هیچ عنوان بر نمی تابند.

به همین خاطر است که با جرأت می توان گفت که تجریبات زندگی ما، صرف نظر از این که مربوط به زمان حال باشند یا گذشته، نه تنها قادر خواهند بود زندگی واقعی ما را به طور قابل ملاحظه ای تحت تأثیر قرار دهند، بلکه رؤیا ها و بعضاً کابوس هایی که در طول شب می بینیم نیز، به طور گسترده ای وابسته به همین تجربیات خواهند بود.

برای جمع بندی مطالبی که تا کنون عنوان شد، سعی می کنیم مطلب را به گونه ای به پایان ببریم که حتی الامکان راهکاری برای جلوگیری از تکرار و وقوع این گونه کابوس ها در اختیارتان گذاشته باشیم. نکته ای که در این خصوص باید مد نظر قرار دهیم این است که اگر قصد داریم کنترل بیشتری بر رؤیا ها و کابوس های شبانه خود داشته و درک دقیق تر و کامل تری از آن ها به دست آوریم، اولین اقدامی که باید انجام دهیم این است که آن دسته از مسائل و مشکلاتی را که در طول روز سبب آزار دادنمان می شوند را به خوبی شناسایی کرده و در جهت رفع آن ها تلاش کنیم. لوونبرگ در این خصوص عنوان کرد: « زمانی که بیدار هستیم و در تمامی طول روز، همگی ما به عنوان انسان با خودمان صحبت می کنیم و فکر می کنیم و این مسئله کاملاً طبیعی است. نکته ای که باید به خاطر داشته باشید این است که در هنگام خوابیدن نیز این روند فکر کردن متوقف نمی شود و این مسئله، صرف نظر از آن که انسان خواب باشد یا بیدار، ذاتی او است.». و اما راهکاری لوونبرگ برای این مسئله پیشنهاد می کند این است که: «تا جایی که برای تان مقدور است، در طول روز و زمانی که بیدار هستید، راجع به مسائل و مطالبی فکر کنید که ماهیتی مثبت دارند و اجازه ورود افکار منفی را به خود ندهید. این گونه می توانید کمک شایانی به خود کنید تا در هنگام شب نیز رؤیا هایی شیرین و زیبا را جایگزین کابوس های آزار دهنده کنید.».

در سیارک بخوانیم:

علل اصلی دیدن کابوس چیست بخش اول 

بختک چیست و سراغ چه کسانی می رود 

اختلال عجیب و غریب خواب 10 مورد 

راهکارهایی برای رفع خستگی ناشی از کمبود خواب 

چگونگی فعالیت مغز انسان هنگام خواب 

دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود 

چرا داشتن خواب کافی برای بدن لازم است

نظرات

در ادامه بخوانید...

ده بیماری خطرناک که ظرف مدت یک روز انسان را از پا در می آورند

در

در حال حاضر و با پیشرفت قابل ملاحظه ای که علم پزشکی به خود دیده است، بیشتر بیماری هایی که گریبانگیر انسان می شوند، قابل درمان خواهند بود و با در دسترس قرار گرفتن امکانات درمانی لازم، می توان از مزمن شدن آن ها و بروز خطرات احتمالی تا حدود بسیار زیادی جلوگیری کرد. با این حال، بیماری هایی هم وجود دارند که تهدیدی بسیار جدی برای جان انسان به شمار می روند و کمتر امکان درمان آن ها وجود دارد. دراین مقاله قصد داریم شما را با آن دسته از بیماری هایی آشنا کنیم که به قدری خطرناک و مهلک اند که می توانند تنها ظرف یک روز فرد را از پا در آورند. با سیارک همراه باشید تا اطلاعات دقیق تری در این خصوص در اختیارتان قرار دهیم.

طاعون بابونیک

(از این بیماری با نام های طاعون خیارکی و طاعون گاوی هم یاد می شود)

یکی از کشنده ترین و مهلک ترین بیماری هایی که در طول تاریخ بشر، گریبان گیر او شده طاعون بابونیک است. بنا به تخمینی که مورخان در این باره زده اند، تنها طی قرن چهاردهم میلادی بالغ بر پنجاه میلیون نفر به واسطه ابتلا به این بیماری جان خود را از دست دادند. بسیاری بر این باور اند که این بیماری به تاریخ پیوسته است و دیگر اثری از آن مشاهده نمی شود، حال آن که این باور کاملا اشتباهی است و مردم برخی از نقاط کره زمین هم چنان با آن دست به گریبان اند؛ مردم ساکن در قاره های آفریقا، آسیا و نیز برخی از مردم نواحی جنوبی قاره آمریکا بیشتر از سایرین در معرض ابتلا به این بیماری مهلک قرار دارند و موارد بیشتری از این بیماری در این نقاط مشاهده شده است.

پیش از هر چیز، حشراتی به خصوص اقدام به نیش زدن آن دسته از جانوران و موجوداتی می کنند که حاوی میلیزه ای (میلیزه:  نوعی باکتری میله‌ای‌شکل که طول آن دو یا چند برابر قطر آن است) با نام یرسینیا هستند (بیش از هر موجود دیگر این نوع به خصوص از باکتری در موش ها یافت می شود؛ جانورانی که نقش عمده ای در گسترش و شیوع انواع طاعون دارند) و سپس با نیش زدن انسان، بیماری را به بدن فرد منتقل کنند و به طور کلی، این طریقه ای است که طاعون بابونیک شیوع پیدا می کند. از متداول ترین علائم و نشانه هایی که خبر از وجود این بیماری در بدن فرد می دهند به این موارد می توان اشاره کرد: تب شدید، حالت تهوع، گیجی و منگی و ورم کردن ماهیچه های بدن. چیزی میان سی تا شصت درصد افرادی که به این بیماری مبتلا می شوند، در همان چند روز اولیه جان خود را از دست می دهند.

ابولا

ویروس حامل ابولا، تا کنون تنها در قاره آفریقا سبب مرگ هزاران انسان شده است و این بیماری به عنوان یکی از خطرناک ترین و کشنده ترین بیماری های حال حاضر دنیا به شمار می رود. خون، ترشحات و سایر مایعاتی که از بدن جانوران حامل این ویروس (بیشتر جانورانی چون گوریل، شامپانزه و آهوی کوهی) در معرض بدن انسان قرار می گیرد، به عنوان اصلی ترین راه انتقال ویروس آن شناخته می شود. تماس مستقیم فردی که این ویروس را در بدن خود دارد، با شخصی دیگر، به سادگی ویروس را به بدن او منتقل کرده و به این صورت است که در مدت زمانی کوتاه این ویروس در میان جمعیت مردم منطقه ای به خصوص گسترش خواهد یافت.

پس از گذشت مدت زمانی تقریبا بیست روزه که فرد طی آن ویروس ابولا را در بدن خود داشته است، نخستین علائم ظاهری آن پدیدار می شوند: تب شدید، درد گرفتن ماهیچه ها، سر درد و گلو درد از جمله مهم ترین این نشانه ها و علائم ظاهری نخستین هستند. پس از گذشت مدت زمانی طولانی تر البته بیماری شدت بیشتری پیدا خواهد کرد و علائمی چون حالت تهوع، اسهال، خارش پوست و جدی تر از تمامی این ها خونریزی های داخلی در بدن فرد بیمار پدیدار خواهند شد. در بسیاری از موارد مبتلا به این بیماری مشاهده شده که تنها بیست و چهار ساعت پس از پدیدار شدن علائم ثانویه و جدی تر بیماری در بدن فرد، جان خود را از دست داده است.

آمار و ارقام در خصوص تعداد افرادی که به واسطه ابتلا به این بیماری جان خود را از دست می دهند کمی ضد و نقیض است و بنا به تخمین های زده شده در این خصوص، بین بیست و پنج تا نود درصد افراد مبتلا به ابولا، بسته به شرایط بدنی و امکانات درمانی که در اختیار شان قرار می گیرد، امکان دارد جان خود را از دست بدهند.

وبا

وبا، بیماری ای است که بیش از هر عضو دیگری در بدن، روده ها را تحت تأثیر قرار می دهد و به واسطه مصرف خوراکی و یا آشامیدن آب حاوی باکتری ای به نام ویبریو، به بدن فرد منتقل شده و امکان گسترش بیماری فراهم می شود. بنا به آمار و ارقام منتشر شده توسط سازمان سلامت جهانی، همه ساله بین بیست و یک هزار تا صد و چهل و سه هزار نفر جان خود را به واسطه ابتلا به این بیماری از دست می دهند.

از زمانی که باکتری یاد شده به بدن فرد راه پیدا می کند، بین دوازده ساعت تا پنج روز (بازه زمانی ای که بسته به شرایط بدنی فرد متفاوت خواهد بود) زمان نیاز خواهد بود تا اسهال شدید در بدن فرد مبتلا به وبا گریبان گیر اش شود. در صورتی که امکانات درمانی و شرایط بهداشتی لازم برای بهبود بیماری در دسترس فرد نباشد، پس از گذشت مدت زمان کوتاهی، میزان قابل توجهی از آب موجود در بدن فرد از طریق اسهال دفع شده و این اختلال تا جایی ادامه پیدا می کند که ارگان های حیاتی بدن فرد از کار می افتند.

به همین خاطر است که به محض مشاهده علائم وبا، باید اقدامات لازم در جهت درمان بیماری انجام گیرند. اگر این شرایط برای بیماران مبتلا به وبا فراهم شود، تنها یک درصد آن ها جان خود را از دست خواهند داد و تعداد قابل توجهی قادر به غلبه بر بیماری خواهند بود. حال آن که اگر این شرایط درمانی لازم فراهم نشود، بالغ بر نیمی از افراد مبتلا به بیماری، به همان دلیل یاد شده، جان خود را از دست خواهند داد.

مننژیت

مننژیت، بیماری ای است که طی آن پرده های محافظی که مغز و نخاع را پوشانده اند، دچار التهاب می شوند و به واسطه راه یافتن باکتری و یا ویروس حامل بیماری به بدن فرد، امکان گسترش پیدا خواهند کرد (نام این پرده های محافظ به فارسی شامه گان است). این بیماری اغلب گریبان گیر نوزادان و کودکان کم سن و سال می شود، با این حال، افراد بالغ نیز از ابتلا به آن مصون نمی باشند. زمانی که فرد در تماس مستقیم با بزاق ترشح شده توسط شخصی قرار گیرد که حامل ویروس یا باکتری حامل بیماری است، به مننژیت دچار خواهد شد و این مسئله به عنوان اصلی ترین روش شیوع و گسترش بیماری شناخته می شود.

علائم و نشانه های ظاهری مننژیت شباهت زیادی با علائم آنفلوآنزا دارد: سر درد، تب، خشکی گردن و حساسیت چشم در مقابل نور از جمله این نشانه های ظاهری اند. متأسفانه عواقب بیماری و اختلالاتی که متوجه فرد می کند، بسیار جدی تر از آنفلوآنزا است و بیش از نیمی از افرادی که به این بیماری مبتلا می شوند، جان خود را از دست می دهند. این در حالی است که بین ده تا پانزده درصد افرادی که بر بیماری غلبه کرده و جان سالم به در می برند، تا پایان عمرشان از خسارتی جبران ناپذیر که بر سیستم عصبی بدن شان وارد شده است، رنج خواهند برد.

بیماری گوشت خوار

فاشئیت نکروزان، نامی است که در دنیای پزشکی برای این بیماری در نظر گرفته شده است و در میان عامه مردم با همان نام بیماری گوشت خوار شناخته می شود. این بیماری یک نوع عفونت باکتریایی است که طی آن بافت های نرم و آسیب پذیر بدن فرد تحت تأثیر بیماری قرار می گیرند. زخم ها و جراحات کوچکی که بر روی سطح بدن فرد وجود دارند، امکان ورود باکتری های حامل این بیماری به بدن را فراهم می کنند.

مهمترین علائم و نشانه های ظاهری که به هنگام مشاهده آن می توان به وجود و گسترش بیماری در بدن فرد پی برد، بافت مردگی (به انگلیسی نکروسیس، Necrosis است و ریشه نام بیماری از همین لغت گرفته شده است) است که طی آن سطح پوست فرد مشکی و یا بنفش می شود. اما این نشانه نهایی بیماری است و در مراحل پیشرفته آن بروز می کند؛ پیش از آن فرد مبتلا به این بیماری از علائمی چون تب شدید، لرز و پدیدار شدن لکه هایی قرمز رنگ بر پوست بدن خود رنج می برد.

متأسفانه در بیشتر مواردی که افراد به این بیماری مبتلا می شوند، پزشک متخصص چاره ای به جز قطع عضو برای جلوگیری از گسترش بیشتر بیماری و نجات جان فرد بیمار ندارد (البته این در حالی است که بیماری فرد را از پای در نیاورده باشد).

بین سی تا چهل درصد افرادی که از فاشئیت نکروزان رنج می برند، در نهایت جان خود را از دست می دهند و میزان قابل توجهی از افرادی که جان سالم به در برده و بر بیماری غلبه می کنند، عضوی از بدن خود را از دست می دهند (دلیل آن پیش تر عنوان شد).

هپاتیت فولمینانت

عوامل متعددی هستند که می توانند سبب بروز هپاتیت فولمینانت در بدن فرد شوند، با این حال، بررسی های انجام گرفته بر روی بیمارانی که از این نوع به خصوص از هپاتیت رنج می برند، حاکی از آن است که بیشتر آن ها ابتدا به هپاتیت نوع آ و یا هپاتیت نوع ب مبتلا شده اند و به واسطه عدم آگاهی از شکل گیری بیماری در بدن شان و در نظر نگرفتن تدابیر درمانی لازم، بیماری در بدن شان پیش رفت کرده و رفته رفته به هپاتیت فولمینانت بدل شده است. صرف نظر از این که علت مسئله چه باشد، در صورتی که هر کدام از علائمی که ذکر خواهد شد را تجربه می کنید، بدون فوت وقت با پزشک متخصص درباره آن صحبت کرده و علت را جویا شوید: خستگی شدید، درد مداوم ناحیه شکم و زرد رنگ شدن پوست بدن.

آمار و ارقام حاکی از آن است که بالغ بر چهل درصد افراد مبتلا شده به این بیماری جان خود را از دست می دهند. زمانی که بیماری در بدن فرد تا اندازه مشخصی پیشروی می کند، پیش از هر نقطه دیگری در بدن، کبد را تحت تأثیر قرار داده و سلول های حیاتی آن را از بین می برد. متأسفانه زمانی که در کارکرد طبیعی کبد اختلال ایجاد می شود، بدن قابلیت دفع سموم مضر را از دست می دهد و به همین خاطر پس از مدت زمانی نه چندان طولانی، فرد جان خود را از دست می دهد. اگر  مدت زمانی طولانی از شکل گیری بیماری در بدن فرد گذشته باشد و هنوز جان خود را از دست نداشته باشد، تنها راه نجات فرد، انجام عمل جراحی پیوند عضو است.

استافیلو کوک اورئوس مقاوم به متی‌ سیلین (به اختصار MSRA)

این بیماری در مقابل بیشتر آنتی بیوتیک هایی که تا کنون کشف شده و مصارف دارویی دارند، مقاوم است و در صورتی که فرد در تماس مستقیم با شخصی قرار گیرد که باکتری حامل بیماری را در بدن اش داشته باشد، به آن دچار خواهد شد.

MSRA به طور کلی با شکل گیری تاول هایی قرمز رنگ بر روی پوست بدن فرد همراه است؛ تاول هایی که درون شان چرک وجود دارد و زمانی که لمس می شوند، گرمای اندکی احساس می شود و علاوه بر این برای فردی که این تاول ها بر روی بدن اش شکل گرفته است، کمی دردناک می باشد. در بیشتر موارد با خارج کردن چرک موجود در تاول ها می توان عفونت ناشی از بیماری را از بدن فرد خارج کرد. از سوی دیگر اما، عفونت ناشی از بیماری چندان قابل کنترل نیست و امکان راه یابی آن به سایر ارگان های بدن وجود دارد (مجاری ادراری و ریه از جمله این ارگان ها هستند). از جمله علائم و نشانه های ظاهری این بیماری می توان به تب و لرز شدید، گیجی و منگی و درد گرفتن ماهیچه های اشاره کرد. بین ده تا سی درصد از کسانی که به این بیماری مبتلا می شوند، تنها چند روز پس از بروز علائم اولیه بیماری، جان خود را از دست می دهند.

انترو ویروس‌ دی 68

انترو ویروس دی 68 نوع به خصوصی از ویروس ها است که بیش از هر جای دیگری در بدن، مجاری تنفسی را تحت تأثیر قرار می دهد. سرفه کردن و بزاق ترشح شده توسط فرد حامل ویروس، از جمله مهمترین عوامل انتقال آن به بدن افراد دیگر به شمار می روند. نوزادان، کودکان و آن دسته از انسان های بالغی که به بیماری آسم دچار هستند، بیش از سایرین خطر ورود و گسترش فعالیت های این ویروس به بدن شان وجود دارد.

انترو ویروس دی 68 نیز پس از وارد شدن به بدن فرد علائمی همچون آنفلوآنزا در بدن فرد پدیدار می کند: تب، آبریزش بینی، سرفه کردن، عطسه کردن و درد گرفتن ماهیچه ها. در صورتی که ورود ویروس به بدن به سرعت تشخیص داده نشده و روند درمانی آغاز نشود، اختلالات بسیار جدی و مهلکی در دستگاه تنفسی فرد پدیدار خواهد شد؛ اختلالاتی که می تواند به قیمت جان افراد تمام شود.

بنا به آمار منتشر شده توسط سازمان سلامت جهانی، از هر ده نفری که این ویروس به بدن شان راه می یابد، یکی از آن ها جان خود را از دست می دهد.

پانکراتیت حاد

پانکراتیت حاد بیماری ای است که به هنگام ملتهب شدن پانکراس شکل می گیرد. برخی از افرادی که از این بیماری رنج می برده اند، دچار بافت مردگی شده اند و این اختلال، یکی از خطرناک ترین نتایج و علائم بیماری به شمار می رود و می تواند کشنده باشد.

نخستین علائم ظاهری پانکراتیت حاد، مشکل در هضم و گوارش غذا و درد های ناحیه شکم است؛ درد هایی که به مرور زمان به کمر نیز راه می یابند. این گونه علائم و نشانه ها به طور عمده پس از مصرف یک وعده غذایی بروز پیدا می کنند. برخی از افراد نیز از علائم دیگری همچون حالت تهوع، تب، عرق کردن و دشواری در تنفس رنج می برند. بین پنج تا سی درصد افراد مبتلا شده به پانکراتیت حاد جان خود را از دست می دهند.

شاگاس

شاگاس یا تریپانوزومیازیس آمریکایی، نوعی بیماری انگلی است که به طور عمده توسط حشره ای به نام ساس بوسه زن به بدن فرد راه پیدا می کند. بنا به آمار و اطلاعات منتشر شده توسط سازمان سلامت جهانی، بین شش تا هفت میلیون آمریکایی (در نواحی جنوبی قاره آمریکا) از این بیماری رنج می برند.

این بیماری انگلی شامل دو مرحله جداگانه است؛ در مرحله نخستین بیماری که نزدیک به دو ماه به طول می انجامد، فرد هیچ گونه ناراحتی ای احساس نخواهد کرد و علامت یا نشانه ظاهری ای در بدن او مشاهده نخواهد شد. اما پس از آن که انگل به جریان خون فرد راه یافت، به سمت قلب و سایر ارگان های بدن فرد به حرکت در می آید. در این هنگام است که اختلالات قلبی عروقی و یا اختلالات مربوط به دستگاه گوارش در بدن فرد پدیدار می شوند و این مرحله دوم پیشرفت بیماری است. در صورتی که پیشرفت بیماری نادیده گرفته شد، منجر به مرگ افراد خواهد شد و این در حالی است که خوشبختانه راه حل قطعی درمان بیماری یافت شده و اگر فرد به موقع به بیمارستان مراجعه کند، قادر به خارج کردن انگل حاوی بیماری خواهد بود. به طور کلی کمتر از پنج درصد افراد مبتلا به این بیماری در نهایت جان خود را از دست می دهند.

نظرات

در ادامه بخوانید...