(سیارک) : امروزه بر اساس نتایج سالها مطالعه میدانی، محققان شکی ندارند که خطر افسردگی، زنان را بیش از مردان تهدید می کند و احتمال ابتلای آنان به این اختلال خلقی دو برابر مردان است. از آنجایی که زنان نخستین کسانی هستند که به عنوان مادر پاسخگوی نیازهای حیاتی کودک هستند، سلامت روحی آنان تأثیر مستقیمی بر سلامت روحی و روانی فرزندانشان و در نتیجه سلامت روان جامعه خواهد گذاشت. از همین روست که در این مطلب سعی میکنم به عواملی که ممکن است به افسردگی در زنان منجر شود اشاره کنم.
افسردگی یکی از مهمترین انواع اختلالات خلقی است که در بسیاری از موارد دلیل اصلی مراجعه افراد به مراکز مشاوره و روان درمانی محسوب می شود. بیماری افسردگی انواع مختلفی دارد که از جمله مهمترین هایش افسردگی شدید، خفیف، بای پولار )یا دو قطبی(، بعد از زایمان و افسردگی خلقی فصلی هستند.
نشانه افسردگی و علامت اصلی افسردگی نوعی حس غم و ناامیدی است که گریبانگیر فرد میشود و سلامت روان فرد را به خطر می اندازد و طولانی شدن افسردگی را باید جدی گرفت. افسردگی در دراز مدت بر کیفیت روابط خانوادگی و اجتماعی و راندمان کاری و تحصیلی افراد تأثیر بسیاری می گذارد. اختلال در خواب، اختلال در تغذیه، گوشه گیری، بی میلی به کار، کاهش میل جنسی، ناتوانی جنسی در مردان، ناامیدی، پرخاشگری، زودرنجی، خستگی، منفی بافی، عدم و یا کمبود تمرکز و تمایل به خودکشی از دیگر علایم افسردگی محسوب می شوند.
در سی سال اخیر تحقیقات انجام شده در زمینه افسردگی نشان دادهاند که این بیماری چند عاملی است که با ارائه یک مدل بیولوژیکی روانی اجتماعی بهتر میتوان آن را فهمید.
عوامل مختلفی مانند رویارویی با مشکلات و شرایط دشوار زندگی از یک سو و راهکارهایی که شخص از آنان برای حل مسائل خود استفاده می کند از سوی دیگر در بروز اختلالات خلقی موثرند. تجربیاتی چون "از دست دادن" میتواند عاملی برای شروع افسردگی باشد. این از دست دادن میتواند مرگ یکی از نزدیکان، از دست دادن یک موقعیت اجتماعی یا شغلی، از دست دادن توجه و عشق دیگری و یا حتی از دست دادن احترام و اعتبار شخص در چشم دیگران باشد.
علاوه بر عوامل هورمونی و تأثیر آنها خصوصا بر زنان از جمله در دوران بلوغ، حاملگی، دوران بعد از زایمان یا همچنین یائسگی، عدم برخورداری از عزت نفس کافی ریشه بسیاری از انواع افسردگی محسوب می شود. به رغم همه پیشرفتهای اجتماعی شاید تصور اینکه هنوز در بسیاری از خانوادهها فرزند پسر را بر دختر ترجیح میدهند سخت باشد.
در ایران با اینکه دختران در عرصه های مختلف تواناییهای خود را نشان داده و برای مثال درصد بالایی از دانشجویان دانشگاهها را تشکیل میدهند، همچنان با تبعیض حاکم بر خانواده مواجه بوده و بیش از پسران مورد آزار، خشونت، کنترل، تحقیر و بی مهری والدین خود قرار می گیرند. تبعیض موجود بین فرزندان دختر و پسر، رفتار خصمانه والدین با آنها و به کارگیری روشهای تربیتی سنتی که در آن دختران جنس دوم محسوب میشوند دلایلی هستند که موجب کاهش عزت نفس دختران شده و در نتیجه بر میزان شکنندگی روحیشان می افزاید.
بیشترین علامتهای افسردگی در زنان را میتوان در شروع دوران بلوغ مشاهده کرد. زمانی که دوران کودکی به سر آمده و دختر وارد مرحلهای می شود که به طور جدی با انتظارات خانواده و جامعه روبرو می شود. مواجه شدن نوجوان با بحران هویتی و تغییرات جسمی، ترشح هورمونهای جنسی و پیدایش نیازهای جنسی از یک سو و تصور جدا شدن از خانواده، شروع زندگی مستقل و قرار گرفتن در شرایطی که باید برای آینده تصمیم بگیرد، از سوی دیگر، میتواند گذار از این برهه از زندگی را سخت کند.
از آنجایی که زنان و مردان در بیان احساساتشان با هم متفاوتند، واکنشی که در مقابل فشارهای روحی از خود نشان میدهند نیز یکسان نیست. در حالی که پسران عموما نگرانی هایشان را با پرخاشگری و ناهنجاریهای رفتاری نشان میدهند، اکثر دختران در شرایط مشابه دچار اختلالات خلقی و افسردگی می شوند.
تجربه آزار و اذیت جنسی، خشونت، بی مهری و تجاوز هم بیش از پسران موجب افسردگی زنان می شود
"هم ذات پنداری" روندی است که در طی آن کودک تلاش می کند شبیه والدین همجنسش باشد. مرگ زودهنگام مادر یا داشتن مادری افسرده احتمال افسردگی کودکان دختر را که از مادر الگو برداری میکنند افزایش می دهد. عدم توجه مادری که از افسردگی رنج میبرد بخت برخورداری از عزت نفس کافی را کم کرده و ممکن است از دختر، زنی بسازد که برای خود هیچ ارزشی قایل نیست.
عزت نفس میتواند جنبههای مختلفی داشته باشد. یکی از جنبه هایش به فرد و خصوصیات شخصی چون میزان استعداد، درجه جذابییت، زیبایی و اخلاق او بر میگردد و جنبه دیگر به ارزیابی که از خود در ایفای نقش اجتماعیاش دارد مرتبط است.
کمبود عزت نفس موجب میشود که فرد از خود تصویری منفی داشته باشد، آن را به همه جوانب زندگی تعمیم دهد و در نتیجه دچار نوعی درماندگی شود. این حس درماندگی که اصطلاحاً با "مود" پایین شروع میشود کم کم میتواند تبدیل به افسردگی شود. فرد افسرده عموما خود را بی ارزش، دنیا را پوچ و آینده را سیاه میبیند.
تجربه آزار جنسی، خشونت، بی مهری و تجاوز هم بیش از پسران موجب افسردگی زنان می شود. اینگونه تجربیات زن را دچار درماندگی می کند، گاه موجب میشود که او خود را در بروز اینگونه رفتارها مقصر بداند و با سرزنش خود هر چه بیشتر منزوی شود و این امر بر روابط اجتماعی او تأثیر منفی بگذارد. (سیارک)
برخی از زنان با بچه دار شدن خود را تنها به عنوان مادر تعریف و تمام وقتشان را صرف تعلیم و تربیت فرزندانشان می کنند. در این صورت زندگی یک زوج آنقدر وقف بچهها می شود که تصور تداوم رابطه آنها بدون وجود فرزندانشان ناممکن است. زنانی که زندگی شان تنها وقف خانه داری و بچهداری است با بزرگ شدن آنها و ترک خانه و تصور اینکه دیگر کسی به مراقبت و حضور آنان نیاز ندارد، ممکن است دچار افسردگی شوند. آنها با رفتن بچهها احساس میکنند فایده ای برای دیگران ندارند و هویت خود را از دست دادهاند.
نتیجه بعضی از تحقیقات نشان داده است که عدم اشتغال و داشتن سه فرزند یا بیشتر میتواند به علت شکننده کردن موقعیت اجتماعی زن به عاملی برای افسردگی بدل شود. استیصال و گیر کردن در موقعیتی که راه خارج شدن از آن دشوار به نظر میرسد یکی از عوامل مهم در بروز افسردگی است.
در برخی افراد استرس نیز میتواند ریشه افسردگی باشد.
برخی از کارشناسان معتقدند که علت افسردگی بسیاری از زنان تنها شکنندگی روحی آنان نبوده و به میزان استرسی که در زندگی روزمره با آن روبرو هستند نیز بستگی دارد. مسئولیت پذیری بیش از حد در محیط خانه و کار و رسیدگی به فرزندان یا سالمندان باری است سنگین که اکثر آنان بدوش می کشند. زنانی که بدون همسر و به تنهایی باید پاسخگوی نیازهای عاطفی و مادی فرزندانشان باشند بیش از دیگران احساس استیصال میکنند و امکان بروز افسردگی در آنان به مراتب بیشتر است.در میان زنان شاغل دستهای که نتوانسته اند بین زندگی خانوادگی و شغلی خود تعادل ایجاد کنند اغلب سرخورده می شوند.
آنان بدون توافق با شریک زندگیشان، تصور میکردند که به راحتی از پس هر دو نقش خود در خانه و بیرون از آن بر می آیند. متأسفانه عدم تقسیم کار در خانه و در نتیجه به دوش کشیدن بخش بزرگی از مسئولیت خانواده و تعلیم و تربیت فرزندان بار مضاعفی است که آنها بعد از مدتی توان تحملش را از دست می دهند. این زنان نهایتاً ممکن است به این نتیجه برسند که وظایف خود را آنطور که باید انجام نمیدهند و در نتیجه احساس گناه و عدم رضایت کنند. (سیارک)
افسردگی گاهی نتیجه زندگی در فرهنگی است که در آن محدوده سنی اطاعت از والدین روشن نیست
تجربهام در ارتباط با خانوادههای ایرانی نشان میدهد که اختلافات زناشویی، عدم برخورداری از حمایت همسر، درک نشدن توسط او یا طرد شدن توسط خانواده از دیگر مواردی است که بر میزان افسردگی در زنان تأثیر گذار است.
عدم پذیرش و به رسمیت شناختن شیوه زندگی فرد توسط خانواده تأثیرات عمیقی بر او می گذارد. این عدم پذیرش شخص را در بن بستی عاطفی قرار می دهد و او را علیرغم میلش مجبور به انتخاب می کند. انتخابی که در آن ادای دین به یکی عدم احترام و حق نشناسی به دیگری محسوب می شود. متاسفانه عدم تعریف درست و روشن از هویت شخصی و هویت خانوادگی و روشن نبودن مرزها در برخی از محیط های خانوادگی موجب میشود که والدین با دخالت های بی جا در زندگی فرزندان خود، بیش از آنکه موجب خوشبختی آنان شوند، به سرنوشتشان لطمه وارد کنند.
افسردگی گاهی نتیجه زندگی در فرهنگی است که در آن محدوده سنی اطاعت از والدین روشن نیست و با وجود سن بالای فرد، دخالت در امور شخصیش، او را تا حد یک کودک پایین آورده است.همه مواردی که به آنها اشاره شد به خوبی نشان میدهند که علاوه بر عوامل هورمونی مختص زنان، آنچه تأثیری بسزا بر سلامت روحی آنها میگذارد محیط خانوادگی و اجتماعی آنهاست.
محیط خانوادگی، بر دنیای درونی فرد اثر می گذارد و جامعه، عاملی بیرونی است که سلامت روحی او را تحت تأثیر قرار می دهد. از همین رو برای پیشگیری یا حل مسأله افسردگی شاید بیش از هر چیز باید به فکر تغییر روشهای تربیتی سنتی در خانواده و قوانین بسته در جامعه بود.
بهبود شرایط اقتصادی، امنیت شغلی، شرایط مناسب کار و حمایت های اجتماعی هم قطعاً به کاهش افسردگی در زنان و مردان منجر می شود. برقراری عدالت و رفع تبعیض هم چه در محیط کوچک خانواده و چه در جامعه میتواند مانع بروز و یا درمان افسردگی شود.
این پست را چگونه میبینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید. (سیارک)
(سیارک) بنا به آماری که تخمین زده شده است، حداقل چیزی حدود بیست میلیون آمریکایی (چراکه گرفتن آمار دقیق در این خصوص و مسائل مرتبط کار دشواری است) از افسردگی رنج می برند و به آن مبتلا هستند. نکته ای که در خصوص این افراد وجود دارد این است که بسیاری از آن ها ترجیح می دهند در تنهایی و سکوت خود با مشکل افسردگی دست و پنجه نرم کنند و وارد شدن به دنیای آن ها و بر قراری ارتباط با آن ها کار ساده ای نیست. متأسفانه این رویکردی که این افراد پیش می گیرند و این انرژی و احساسی را که بروز نمی دهند و در خود نگاه می دارند، در بلند مدت می تواند سبب انجام کارهایی برگشت نا پذیر از سوی آن ها شود، کار هایی چون خودکشی که بدترین آن ها به شمار می رود. آماری از سوی مرکز اجتماعات مربوط به خودکشی در آمریکا منتشر شده است که حکایت از مرگ چیزی حدود چهل و پنج هزار آمریکایی در سال بر اثر خودکشی دارد.
با تمام این تفاسیر اما، این مشکل بزرگ هم، همانند بسیاری مشکل های دیگر راه حل هایی دارد و حال آن که بر قراری ارتباط با این افراد مشکل است و دشوار، دلیل نمی شود که دست روی دست گذاشت و مرگ آن ها را تماشا کرد. یکی از مهمترین کارهایی که در این خصوص می توان انجام داد، این است که علائم مربوط به خودکشی که در اینگونه افرادی که قصدش را دارند شناسایی کرده و از این اتفاق نا خوشایند به ظاهر غیر قابل جلوگیری، پیشگیری کرد (البته ذکر این نکته در این جا حائز اهمیت است که صرف نظر از اینکه چه اتفاقی می افتد، خود را مقصر اتفاقی که خدایی نکرده ممکن است بیفتد ندانید و از این مطلع باشید که همین که در زمان نیاز، در کنار عزیزانتان بوده اید کافی بوده است). در این مقاله قصد داریم شما را با آن دسته از علائمی آشنا کنیم که اکثراً در افرادی که فکر خود کشی در سر می پرورانند، پدیدار می شود. پس از خواندن این مقاله، اگر احساس کردید عزیزانتان و یا کسان دیگری که می شناسید، به اینگونه افکار و علائم دچار هستند، توصیه می شود اقداماتی در خصوص پیشگیری از این کار آن ها انجام دهید. یکی از کارهایی که می توانید انجام دهید تماس گرفتن با مشاوران متخصص در این زمینه است که به شما کمک خواهند کرد. با سیارک همراه باشید.
آیا در نزدیکی خود دوستانی دارید که مرتباً در رابطه با معنای زندگی صحبت کنند و یا این که بگویند هر کاری که انجام می دهند بیهوده است و در نهایت نتیجه ای به دست نخواهد داد؟ در بسیاری از موارد کسانی که با این گونه افراد برخورد می کنند، مطلب را به شوخی برگزار کرده و جدی نمی گیرند، اما حقیقت این است که عنوان کردن چنین مسائلی می تواند معادل با این باشد که آن شخص یا دوست، به مشکلی بسیار اساسی از لحاظ روحی رسیده و با بیان کردن این گونه جملات از شما در خواست کمک می کند. جان ام. گروهل، دارای مدرک فوق دکترای روانشناسی، در مجله ای که مطالبی در خصوص مسائل روانی و روحی منتشر می کند نوشته است: «نهایتاً زمانی که با فردی مواجه می شوید که ظواهر او حاکی از افسرده بودنش است و نقابی از افسردگی به چهره دارد، به احتمال خیلی زیاد، مکالمه ای که میان شما و آن فرد بخصوص شکل می گیرد، وارد جنبه های فلسفی می شود که به طور معمول، چنین مکالمه هایی میان افراد رایج نیست. این گونه صحبت ها می تواند نشانه این باشد که آن فرد بخصوص از درون دچار مشکلات عدیده ای از نظر روحی و روانی است که جرأت در میان گذاشتن آن ها را با شما ندارد و به همین خاطر است که بحث های این چنینی را پیش می کشد تا از بروز احساسات اصلی و نهانی خود جلوگیری کند.».
داشتن شخصیتی کمال گرا و یا ایده آل گرا، خود به تنهایی نشانه این نیست که فردی قصد دارد خودکشی کند، اما ذکر این نکته حائز اهمیت است که کسانی که در داشتن این گونه بخصوص از حالت شخصیتی زیاده روی می کنند و در تمامی مسائل روزمره خود به آن مرتبط می شوند، در معرض افسردگی شدید قرار گرفته و احتمال ابتلا به آن در این افراد افزایش پیدا می کند. دکتر مارگارت روترفورد، محقق و روان شناس، در این خصوص گفت: «افرادی که از لحاظ رو حی و روانی به افسردگی شدید مبتلا هستند، صرف نظر از اینکه در چه عرصه ای فعالیت می کنند، اگر در آن عرصه، بهتر از سایرین نباشند، به شدت خود را آزار می دهند و متأسفانه این آزار رساندن به خود، کاملاً در سکوت و خفا صورت می گیرد و هیچ نمود بیرونی ندارد. نکته ای که در خصوص این گونه افراد وجود دارد این است که ممکن است به خود اجازه دهند در یک زمینه معمولی فعالیت کنند که در آن بهترین نباشند، اما اگر زمینه و عرصه ای که قصد فعالیت در آن را دارند، برایشان حاوی معنی و ارزشی بخصوص باشد و مهم تر از آن، اگر هدفی باشد که برای آینده در زندگی شان در نظر گرفته اند، حتماً باید بهترین باشند و اگر این گونه نباشد، با مشکلات عدیده روحی و روانی رو به رو خواهند شد.»
البته شاید حتی لازم به گفتن نباشد که دستگاه های هوشمند تلفن همراه در این روز ها بدل به وسیله ای شده اند که برای اعصاب و روان انسان نقش بدی بازی می کنند، با این حال این مسئله سبب نشده است که ما از این دستگاه های هوشمند استفاده نکنیم و دیگر تکنولوژی بدل به یکی از اصلی ترین جنبه های زندگی مان شده است. اما هدفی که از ذکر این مطلب داشته ایم چیز دیگری است و مربوط به موضوع مقاله مان می شود؛ اگر نگران وجود افسردگی در افراد خانواده خود هستید و علائم مربوط به آن را در این افراد مشاهده می کنید، بهتر است تلاش کنید به گونه ای منطقی آن ها را متقاعد کنید که کمتر از اینگونه دستگاه های هوشمند استفاده کنند. دلیل ما برای این عدم استفاده بیش از اندازه مبتنی بر تحقیقاتی است که در دانشگاه ایالتی فلوریدا صورت گرفته است که نتایج حاکی از آن نشان می دهد که چیزی حدود چهل و هشت درصد از نوجوانانی که در طول روز بیش، استفاده شان از دستگاه های هوشمند، به پنج ساعت و یا حتی بیشتر از این عدد می رسد، بیشتر نسبت به سایرین در معرض رفتار هایی قرار می گیرند که منجر به خودکشی می شود. البته این مقایسه یک طرفه نبوده است و گروه دیگری از افراد نیز در این تحقیقات در نظر گرفته شده بودند که تعدادشان بیست و هشت درصد کل نوجوانان بوده است و در طول روز کمتر از یک ساعت از وقت خود را صرف استفاده از دستگاه های هوشمند می کردند و در معرض چنین رفتارهایی قرار نگرفته بوده اند. البته نا گفته نماند که رویکرد و رفتاری که با افرادی که افسرده هستند و یا در معرض ابتلا به افسردگی قرار دارند، باید بسیار محطاطانه باشد و اگر واقعا از ته دلتان قصد کمک به این گونه افراد را دارید، نباید به هیچ عنوان با خشونت و عصبانیت رفتار کنید و به جای آن توصیه می شود در مورد رویکردی که قصد دارید در پیش بگیرید، کاملاً اندیشیده و آن شخص بخصوص را درک کنید.
نکته ای که در خصوص افسردگی باید مد نظر قرار گیرد این است که این بیماری تنها شامل علائم روحی و روانی نمی شود و بر خلاف تصوری است که عامه مردم از این بیماری دارند. بنا به تحقیقات بسیاری که روی اینگونه افراد که از این بیماری رنج می برند صورت گرفته است، بسیاری از آن ها علاوه بر مشکلات روحی و روانی خود، از دردهای جسمانی نیز رنج برده و در بسیار مواقع راجع به این دردها صحبت می کنند. کمر درد، سر درد، اختلالات مربوط به خواب، عدم توانایی جنسی و اختلالات مربوط به هضم غذا، از جمله مشکلات جسمی و یا فیزیکی هستند که اینگونه افراد در معرض آن قرار گرفته و بسته به نوع افسردگی خود از آن رنج می برند. نکته ای که در خصوص این مسئله وجود دارد این است که اینگونه بروز افسردگی در مردان به نسبت زنان شایع تر است و متأسفانه به این خاطر که منشأ اصلی این دردهای جسمانی در حقیقت همان مشکلات روحی و روانی است که این افراد ازشان رنج می برند، همانند سایرین به درمان های مرتبط با این دردها و اختلالات پاسخ نمی دهند و همین مسئله است که سبب تشدید افسردگی شان شده و آن ها را آزار می دهد.
مصرف بی رویه و بیش از اندازه مشروبات الکلی و نیز مواد مخدر، حتی بدون در نظر گرفتن افسردگی و موضوع این مقاله، خود معضلی است که اثرات و پیامد های بسیاری دارد و برای سلامت فرد و جامعه مضر است، اما این مصرف بیش از اندازه به خودکشی و افسردگی نیز مرتبط است. تحقیقات نشان می دهد که کسانی که به طور مرتب از این گونه مواد و نوشیدنی ها استفاده می کنند، تا چیزی حدود شش برابر بیشتر از سایر افراد عادی در معرض اقدام به خودکشی قرار می گیرند. اخیراً نیز در آرشیو یک مجله تخصصی آمریکایی مرتبط با مسائل روانی، نتایج تحقیقاتی منتشر شد که حاکی از آن بود که مردانی که به مصرف این گونه مواد و مشروبات اعتیاد دارند، تا چیزی حدود 2.3 برابر افراد عادی امکان دارد اقدام به خود کشی کنند. یکی از اصلی ترین دلایلی که سبب می شود چنین نتایجی از مصرف مواد و مشروبات حاصل شود، اختلالات شدیدی است که افراد الکلی در خوابیدن با آن مواجه می شوند که به مرور تنش های روحی و روانی بسیاری را برای آن ها به همراه می آورد.ترجمه itrans.ir
این مقاله ادامه دارد...
در سیارک بخوانیم:
بیماری در این مورد به عنوان یک نتیجه از انباشت استرس عاطفی تشکیل شده است.
جنبه های مهمی از زمینه عاطفی که همراه با تشکیل افسردگی هستند، از دست رفتن اعتماد به نفس، عزت نفس و اعتماد به نفس هستند.
لازم به ذکر است که در بزرگسالان، بیماری به طور عمده در مراحل و مدت زمان طولانی رشد می کند و سپس در نوجوانان شکل گیری این اختلال معمولا فقط در چند هفته، گاهی اوقات حتی چند روز طول می کشد. دو نوع فرایند که مسئول توسعه پاتولوژی نوجوان هستند هورمونی و روانی هستند.