(سیارک) در هر حوضه تحقیق دانشگاهی، همواره راههای مختلفی برای مرتب سازی و نظمدهی پدیده مورد مطالعه جهت تحلیل سیستمی وود دارد. هم در علوم فیزیکی و هم در علوم اجتماعی، ناظر میتواند انتخاب کند که بر بخشهایی تمرکز کند یا بر کل تمرکز کند یا بر مولفههایی از سیستم تمرکز کند و یا بر کل سیستم تمرکز کند. او برای مثال میتوان بین گلها یا باغچه، سنگها یا معدن سنگ، درختان یا جنگل، خانهها یا منطقه، خیابانها یا فشردگی ترافیکی، مجرمین یا گروههای تبهکار، قانونگذاران یا سیستم قانون گذاری، و غیره انتخاب کند. اینکه تحلیل را در سطح کلان یا در سطح خرد انتخاب کند فقط وابسته به سهولت روشی یا سهولت مفهومی دارد. با این حال این انتخاب کاملا دشوار است و ممکن است یک مساله اصلی در رشته مربوطه باشد.
پیچیدگی و اهمیت این تصمیمگیری در مورد سطح تحلیل را میتوان از همین اختلاف نظر قدیمی بین روانشناسی اجتماعی و جامعهشناسی، آنتروپولوژی شخصیتمحور و فرهنگ محور، یا اقتصاد کلان و خرد متوجه شد. در نظریه عمومی سیستمها، ناظر همیشه با یک سیستم، زیرسیستمهای ان و محیطهای مربوطه آنها مواجه است و اگرچه میتواند هر بخشی ا پدیده را از کوچکترین ارگانیزم تا کل کائنات را انتخاب کند، این انتخاب را نمیتواند فقط براساس هوس، عادت یا آشنایی انجام دهد. محقق مسئولیت شناس باید آماده ارزیابی گزینههای مختلف –از نظر مفهومی و روشی- باشد و پیامدهای چندگانه سطح تحلیلی که در نهایت انتخاب میشود را ارزیابی کند. در مورد روابط بینالملل هم این مساله وجود دارد.
اما با اینکه مزایا و مایب سطوح تحلیل مختلف در بسیاری از علوم اجتماعی به وفور مورد بحث و مناظره قرار داده شده است، این مساله در میان دانشجویان رشته نوظهور ما به ندرت مورد بررسی قرار گرفته است. این ممکن است برای بعضیها به عنوان یک گواه تایید کننده ای باشد که این مساله ربطی به حوزه کاری ما ندارد و به نظر برخیها هم گواهی باشد که این مساله قبلا حل شده است. اما مولف در این زمینه نگرانیهایی دارد. وی کاملا به اهمیت این مساله واقف است و مطمئن است که این مساله قبلا حل نشده است. بلکه این مساله توسط محققینی که خود را درگیر سنت شهودی و هنری علوم انسانی کردهاند و توسط کسانی که اسیر دام سیاست "عملی" شدهاند نادیده گرفته شده است.
ما در متون خودمان و در جاهای دیگر، همواره از نردبان پیچیدگی سازمانی بالا و پایین رفتهایم و به کل سیستم، سازمانهای بینالمللی، مناطق، ائتلافها، مجامع فراملیتی،ملیتها، گروههایفشار داخلی، طبقات اجتماعی و افراد برحسب نیاز زمان توجه کردهایم. و اگرچه بیشتر ما تلاش کردهایم که درمورد یک ملت صحبت کنیم که راحتترین کار برای ما است، اما اسیر گرایش خود به حرکت عمودی شدهایم و نتوانستهایم ارزش یک نقطه تمرکز ثابت را به خوبی استفاده کنیم. اینکه آیا این بی توجهی به دلیل نوپا بودن این شاخه است یا به دلیل ماهیت سرمنشاءهای سنت فکری مشخص نیست. اما هر چه که هست یک متغیر اثرگذار در کند بودن توسعه نظری مطالعه روابط بیان ملتهاست. هدف این مقاله این است که این مساله را طرح کرده، گزینههای مختلف را بیان کرده و اثرات نظری و پیامدهای دو مورد از پراستفادهترین سطوح تحلیل: سیستم بینالمللی و زیرسیستمهای ملی را بررسی کند............این مقاله ادامه دارد.ترجمه itrans.ir