ابزارهای کسب دانش بخش دوم

شرایط فیزیکی

(سیارک) در مواردی که فرد دارای محدودیت‌های فیزیکی است، تفسیر او از اطلاعات حسی می‌تواند به صورت قابل توجهی متفاوت از یک فرد بدون محدودیت باشد. به عنوان مثال، آسیب‌های عصبی موثر بر حس لامسه می‌توانند باعث ایجاد تفسیر غلط از هشیاری و یا کندی و همچنین حس دما شوند. رنگ کوری که در آن دو نفر یک ماشین قرمز یکسان را مشاهده می‌کنند. فرد کور رنگ احتمالا ماشین را سیاه و سفید می‌بینید، در حالی که فرد دیگر آن را قرمز را ببینید. هر فرد می‌تواند در باور خود را موجه یابد، حتی اگر یکی از آن‌ها به وضوح نادرست است.

انواع شخصیت

با توجه به نوع شخصیت فرد، آن‌ها ممکن است اطلاعات حسی را قبول یا رد کنند. ووگز و براند  از ابزار دیسک، که همچنین به سیستم مشخصات شخصیتی شناخته شده است، برای اندازه‌گیری رفتار و ویژگی‌های شخصیتی طبیعی استفاده کردند. آن‌ها شخصیت را به چهار دسته‌ی غالب، تاثیرگذار، ثبات و مطابق تقسیم کردند. ویژگی‌های برجسته از شخصیت غالب به این صورت هستند که این افراد محیط خود را با غلبه بر مخالفان شکل می‌دهند. تاثیرگذاران در جستجوی فراهم ساختن زمینه‌های اتحاد با دیگران هستند تا به اهداف دست یابند. افراد از نوع ثبات به سمت کار گروهی جذب می‌شوند و به توابع تکراری علاقه دارند و نوع مطابق ساختار، نظم، اطلاعات دقیق را ترجیح می‌دهند و بر نتایج با کیفیت بالا تمرکز دارند. اثر تفسیر اطلاعات حسی و تبدیل آن به دانش برای هر نوع شخصیت متفاوت است. ووگز و براند نشان دادند که شخصیت‌های غالب زیاد به جزئیات اهمیت نمی‌دهند و بسیاری از اطلاعات را به عنوان بی‌ربط رد می‌کنند. افراد از این نوع می‌گویند:

«چه کسی اهمیت میدهد که یک گربه سیاه یا سفید باشد، تا زمانی که هدف گرفتن موش باشد.»


مردم با یک سبک شخصیت موثر نیز به بسیاری از حقایق اهمیت نمی‌دهند، در حالی که نوع ثبات تمام حقایقی را می‌خواهد که تنها به وظایف خود او مربوط هستند. افراد با نوع شخصیت مطابق، با این حال، می‌خواهند تمام حقایق را بدانند زیرا آن‌ها می‌خواهند برای رسیدن به بهترین نتایج ممکن برسند. مردم از نوع مطابق می‌پرسند:

«همه‌ی گربه‌ها موش می‌گیرند، اما آیا گربه‌های سیاه موش‌های بیش‌تر نسبت به سفیدها می‌گیرند؟»


مغز فیزیکی

بدیهی است که مغز فیزیکی مخزن داده‌ها و فرآیندهایی است که دیگر لایه‌های شکست اطلاعات را تشکیل می‌دهند. این منبع عقل و دانش ذاتی است و مستقیم از کارخانه‌ی تولیدکننده جمع‌آوری می‌شود، بر اساس گازانیگا . وضعیت جسمی و یا عصب‌کشی مغز، با این حال، برای همه یکسان نیست. لئونارد و استراوس  اهمیت اثر اولویت‌های شناختی فرد را به ویژگی‌های هر دو سمت چپ یا راست مغز مربوط می‌دانند که در ارتباط با محیط آن‌ها است. آن‌ها نشان می‌دهند که افراد چپ مغز یک رویکرد تحلیلی، منطقی، ترتیبی برای حل مشکل دارند، در حالی که مردم راست مغز بیشتر بصری و غیرخطی هستند. این پدیده تاثیری قطعی بر چگونگی پذیرش اطلاعات حسی به عنوان دانش دارد و همچنین بر اظهارات توجیهی فرد موثر است.
علاوه بر این، گازانیگا  اشاره می‌کند که مترجم نیمکره‌ی چپ مغز نظریه‌هایی مبتنی بر اطلاعات حسی دارد. او اشاره می‌کند که گاهی اوقات مترجم می‌تواند گذشته را به اشتباه بازسازی کند. مترجم می‌تواند اطلاعات درست را گرفته و به آن حقایق دیگری که به نظر منسجم می‌رسند اما در واقع نادرست هستند اضافه کند. نتیجه آن چیزی است که گازینگا  خاطره نادرست می‌نامد و می‌تواند توسط مغز به عنوان باور صادق تفسیر شود و به تبع آن به عنوان دانش ارائه شود.
علاوه بر این، ما باید از وضعیت جسمی مغز و توانایی مربوط به آن آگاه باشیم تا به دقت اطلاعات حسی را تفسیر کنیم. شرایطی مانند سکته‌ی مغزی، بیماری آلزایمر، مولتیپل اسکلروزیس و ایدز تنها تعداد کمی از مصیبت‌هایی هستند که می‌تواند تاثیری منفی بر توانایی مغز برای پردازش دقیق اطلاعات حسی و یا ایجاد بیانی منسجم گذارند.

نتایج انتقال اطلاعات شخصی

حتی اگر  افراد این اطلاعات را به طور مشابه به دست آورند، نشان داده شده که آن‌ها آن را با توجه به شرایط منحصر به فرد خود تفسیر می‌کنند و آن را به عنوان دانش یا نظر بر اساس آن شرایط در نظر می‌گیرند. بر اساس نظریه‌ی معنا درمانی ویکتور فرانکل ما می‌توانیم این گونه استنباط کنیم که شرایط منحصر به فردی مانند این «معنی خاص زندگی یک فرد را در یک لحظه‌ی معین» تحت تاثیر قرار می‌دهد.
لئونارد و استراوس  بیان کردند که افراد رویکردهای مختلفی در این باره دارند که چگونه داده‌ها را همگون ساخته، تصمیم‌گیری کنند، مشکلات را حل کنند و با دیگران ارتباط برقرار کنند. این تفاوت‌ها به طور جدی بر این که ما چگونه اطلاعات را پردازش کرده و مفهوم خود از معنا و واقعیت را توسعه می‌دهیم تاثیر می‌گذارند. این پدیده در کار دکتر موریس مسی توصیف شده و در فیلم او «آن چه شما هستید جایی است که شما پس از آن باشید» ارائه شده است .. او نقش گذشته‌ی جامعه و تاثیر آن بر این که مردم چگونه نظر خود را نسبت به واقعیت و معنای زندگی توسعه می‌دهند توضیح می‌دهد. به عنوان یک نتیجه، رهبران باید آگاه باشند که افراد اطلاعات یکسان را با توجه به طیف گسترده‌ای از عوامل مانند سن، جنس، جمعیت، فرهنگ، سنت‌ها و غیره متفاوت تلقی می‌کنند. نکته‌ی اصلی را به یاد داشته باشید، در این زمینه، پیامی که ما ارسال می‌کنیم لزوما پیامی نیست که فرد دیگری ممکن است دریافت کند. همان طور که برتراند راسل اشاره کرد، «یک تمایز مهم بین این که چگونه همه چیز به نظر می‌رسد و چگونه آن‌ها واقعا هستند وجود دارد.» 
آندرسون  نقل می‌کند:«هنوز هر یک از ما باید بیاموزد، نه تنها مردم مختلف هویت‌های مربوط به خود را دارند، بلکه حتی یک فرد خاص عقاید، برنامه‌ها و تمایلات متفاوتی را به طور همزمان دارد.» منبع این تفاوت‌ها شرایط فرهنگی، محیطی و شخصیتی است که بر درک ما از اطلاعات تاثیر می‌گذارد.
سن ، همان طور که موریس مسی  توضیح می‌دهد، اثری عمیق بر درک ما از واقعیت دارد. مسی  توضیح می‌دهد که مردم در حال رشد در طول دوران رکود، واقعیتی را تجربه می‌کنند که با خصوصیت در دسترس بودن کالاهای کم‌مصرف، درآمد شخصی پایین، نرخ بالای بیکاری، احساس ناامیدی ملی و مشکلات شخصی مشخص می‌شود. بسیاری از این افراد بعدها به موفقیت کشور ما در پیروزی در جنگ جهانی دوم و صعود نهایی آن موفقیت اقتصادی و سیاسی جهانی کمک کرده‌اند. در نتیجه، نظر پس از جنگ آن‌ها از واقعیت و ارزش در این واقعیت متمرکز است که آن‌ها بر سختی غلبه کرده و به عنوان فاتحان ظهور کرده‌اند.

مشکل ، زمانی پدیدار می‌شود که افراد از نسل‌های بعدی با اعضای نسل‌های قدیمی‌تر در تعامل هستند. جوانان و  مردم پس از جنگ، در یک محیط کاملا متفاوت از افراد مسن‌تر بزرگ شده‌اند. این محیطی است که با یک فراوانی از محصولات مصرفی، درآمد خوب، اشتغال نسبتا بالا و احساس غرور و افتخار ملی و قدرت جهان همراه بوده است. واضح است که افراد جوان‌تر یک برداشت متفاوت از واقعیت پس از آن نسل‌های قدیمی‌تر دارند.


موریس مسی  از این مثال برای توضیح تفاوت‌های فرهنگی و اهمیت درک مردم از چگونگی تفسیر واقعیت با توجه به تجربیات شخصی استفاده کرد. بنابراین، این وظیفه بر عهده‌ی مدیران و رهبران پسا صنعتی است تا با سایر افراد با توجه به نظر آن‌ها از واقعیت و ارزش ارتباط برقرار کنند و همچنین آگاه باقی بمانند که مفهوم آن‌ها از واقعیت در طول زمان در حال تغییر است.
سازگار با مثال مسی، فرانکل  به وضوح نشان می‌دهد که مفهوم فرد از واقعیت و ارزش در طول زمان و با توجه به محیط خود او تغییر می‌کند. او توضیح می‌دهد که چگونه از یک واقعیت که با کار حرفه‌ای محترمانه به یک واقعیت تشکیل شده از تحقیری کامل به عنوان یک زندانی اردوگاه و سپس به یک واقعیت بر اساس زندگی یک دکتر معروف جهانی تغییر کرد. مسی نشان می‌دهد که در هر مورد، دکتر فرانکل یکی از افراد منحصر به فرد مرتبط به دوره‌ها و محیط جداگانه بود و در نتیجه در هر دوره، یک فرد لازم بود با او با توجه به آن دوره‌ی خاص ارتباط برقرار کند.(سیارک)

در سیارک یخش اول مقاله را ابزارهای کسب دانش بخوانیم

 

نظرات

برای ارسال نظر باید وارد حساب کاربری شوید. ورود یا ثبت نام

بیشتر بخوانید