آیا حیوانات دارای تعقل و هدف هستند؟


 (سیارک) دیدگاهها در مورد عقلانیت حیوانات می تواند پیامدهایی برای دیدگاهها در مورد استقلال حیوانات و جایگاه اخلاقی داشته باشد.عقلانیت گاهی اوقات برحسب عمل کردن به دلایلی فهمیده میشود. با توجه به این نقطه شروع، "گلاک" استدلال می کند که حیوانات منطقی هستند زیرا آنها می توانند با توجه به دلایل قابل درک عینی عمل کنند، با این حال، بحث از عقلانیت حیوانات بوسیله عدم توافق در مورد آنچه که برای عقلانیت مورد نیاز است غیر قابل درک میشود. از آنجا که بسیاری از انواع مختلف عقلانیت (به عنوان مثال عملی در مقابل نظری، روند در مقابل محصول)وجود دارد، و اختلاف نظرهای داده شده هر دو در مورد مکانیسم های شناختی، در عقلانیت نقش دارند (به عنوان مثال پردازش زبانی، استدلال منطقی، استدلال علی، شبیه سازی، تعصبات و ابتکارات) وحدی که انواع مختلف هنجارمندی در عقلانیت نقش دارد(قابلیت زیستی یا گرایشهای گزاره ای دلیل-رعایت کردن)،هیچ پاسخ ساده ای به سوال درمورد اینکه ایا هیچ یک از گونه های دیگر، عوامل منطقی هستند وجود ندارد. برخی از نظریه های فلسفی عقلانیت، براساس پذیرش اولیه عقلانیت در سراسر گونه ها با توجه به ملاحظات تکاملی هستند. به عنوان مثال، از نظر Fred Dretske ، حتی بعضی از رفتارهای ساده آموخته شده ، مانند اجتناب یک پرنده از خوردن یک پروانه ملکه، می تواند به عنوان حداقل منطقی تعبیر شود.از آنجا که ملکه ها یی که گیاه سمی را میخورند برای پرنده ها و دیگر شکارچیان سمی میشوند،هنگامی که یک پرنده یادمیگیرد که پروانه های ملکه را نخورد بعد از ایجاد کردن یک ارتباط بین خوردن ملکه ها و استفراغ کردن ،پرنده یک دلیل برای رفتار اجتنابی خود دارد.پرنده ها برای اجتناب از خوردن یک پروانه نایب نیز دلیل دارند با توجه به اینکه آنها از لحاظ بصری از ملکه ها غیر قابل تشخیص هستند اگرچه سمی نیستند.رفتار در هر دو مورد بوسیله فکر پرنده (یا تفکر) توضیح داده شده است و این برای Dretske کافی است تا پرنده را به عنوان یک عامل منطقی حداقل به حساب اورد.نظریه های دیگر عقلانیت که ملاحظات تکاملی را به حساب می اورند شامل Daniel Dennet، Ruth Millikan، Joelle Proustهستند.روشهای دیگر استفاده شده برای توسعه نظریه های عقلانیت از مدل انسانی شروع میشود و تلاش میکند تا به گونه های دیگر گسترش یابد.این روش بوسیله José Bermúdez با مثال توضیح داده شده است. یک سطح سومی از نظریات تلاش میکنند تا یک مصالحه و میانه را بین این دو استراتژی بیان کنند.
با توجه به فقدان توافق نظری روی ماهیت عقلانیت، طرحهای تحقیقی تجربی برای بررسی عقلانیت به طور مستقیم طراحی نمیشوند.در عوض محققان قابلیتهای مختلفی که ممکن است با عقلانیت همراه باشد را بررسی میکنند.به عنوان مثال استفاده از ابزار به عنوان یک شاخص از تفکر منطقی در نظر گرفته میشود.زیرا استفاده از ابزار شامل پیدا کردن یا ساخت یک شی است که به عنوان یک توسعه و بسط بدن برای رسیدن به یک هدف خاص درنظر گرفته میشود.برخی فکر میکنند که استفاده از ابزار به شناسایی یک مسئله ،در نظر گرفتن روشهایی برای حل مسئله و فهمیدن اینکه اشیاء دیگر میتوانند در دستکاری روی موقعیت استفاده شوند نیازدارد.
تحقیق اولیه روی حل مسئله بوسیله شامپانزه توسط روانشناس المانی Wolfgang Köhler دارای شامپانزه ها یی بود که ابزاری برای رسیدن به اشیاء خارج از دسترسی میساختند.
گزارش شده است که شامپانزه ها جعبه ها را روی هم یا لوله ها را کنار هم میگذارند تا یک میله بلند برای رسیدن به موزها درست کنند.با توجه به این رفتار Köhler پیشنهاد کرد که شامپانزه ها مسایل را نه تنها بوسیله ازمون و خطا یا ارتباط محرک-پاسخ بلکه بوسیله یک ایده خوب و احساس ویژه نیز حل میکنند.مطالعات طبیعی استفاده از ابزار در حیوانات در سال 1960 توسعه یافت،هنگامیکه دو تیم تحقیقاتی در تانزانیا شامپانزه ها را در حال ساخت و استفاده از ابزار مشاهده کردند. GoodallدرGombe فهمید که شامپانزه ها از علف و شاخه های کوچک برای پیداکردن موریانه ها استفاده میکنند و او شامپانزه ها را در حال تغییر شاخه های کوچک بوسیله کندن برگهایشان مشاهده کرد بنابراین شاخه های کوچک میتوانستند به این منظور استفاده شوند.در همان زمان تیم تحقیقاتی Imanish فهمید که شامپانزه ها از صخره ها برای شکستن گردو در جنگلهای ماهال استفاده میکنند ،حدود 200مایل دورتر از مکان تحقیق Goodall.اکنون ما میدانیم که شامپانزه ها برای اهداف مختلفی ابزارها را میسازند و استفاده میکنند.شامپانزه ها در فانگولی ،سنگال نیزه هایی را در چندین مرحله برای شکار تولید میکنند.شامپانزه ها در بوسو ،گوینا از شاخه های بزرگ درختان نخل برای شکستن درخت از بالای ان به منظور دسترسی به یک منبع غذایی غنی استفاده میکنند.شامپانزه ها همچنین مجموعه ای از ابزار را ایجاد و استفاده میکنند که از انها برای اهداف مشخصی استفاده میکنند.شامپانزه ها ی گوالوگواز یک ابزار سوراخ کردن برای بزرگتر کردن سوراخها در لانه موریانه ها بعد از یک جستجوی ناموفق استفاده میکنند. به محض اینکه سوراخ بزرگتر شد شامپانزه جستجو را ادامه میدهد.
شامپانزه ها همچنین از ترکیب ابزار نیز استفاده میکنند ،مانند چکش و پتک برای شکستن گردو و فندق و انها ابزارهای سنگی را تولید میکنند.استفاده ازابزار در گونه های مختلفی در حیات وحش کشف شده است مانند تمام میمونهای بزرگ،برخی از میمونها،برخی از پرنده ها ،سمورهای دریایی و والها.گزارشها از استفاده از ابزار حیوانات شواهدی را در حمایت از این ادعا ارائه میدهد که بعضی از رفتار حیوانات از نظر عملکرد منطقی است به این دلیل که رفتارشان به حیوانات اجازه میدهد که به یک هدف برسند.بعلاوه ،این شاید نتیجه یک انطباق تکاملی است.هرچند این مورد بحث است که تا چه حد چنین شواهدی سوال در مورد اینکه ایا رفتار در فضایی از دلایل ،منطقی است راپاسخ میدهد. با توجه به عدم شفافیت اصطلاح "عقلانیت"، به جای پرسیدن اینکه آیا حیوانات منطقی هستند، محققان به بررسی مکانیزم های درگیر در رفتارهای مختلف حیوانات میپردازند. 
جواب به این سوال که آیا حیوانات باور و عقیده دارند مشکل است به علت فقدان یک توافق نظری درمورد ماهیت باور .

رایجترین دیدگاه این است که عقیده یک وضعیت نمادی است و این نماد ذهنی که محتوا را تثبیت میکند ، محتوای گزاره ای را بیان میکند.برای برخی این دیدگاه با باور حیوان سازگار است زیرا انها اعتقاد دارند که مانند انسانها حیوانات هم میتوانند در یک زبان فکر عمل کنند.برخی معتقدان به فلسفه ایده ها و افکار پیشنهاد کرده اند که حیوانات ممکن است باورهای نمادی داشته باشند که نمیتواند به طور گزاره ای بیان شود.برای مثال Camp پیشنهاد میکند که برخی از باورها بر اساس سیستمهای نمادی تصویری هستند مانند نمودار ها یا نقشه ها و این چنین سیستمهایی میتواند دانش اجتماعی بابون را تشکیل دهندبنابراین نیازی به فرض کردن زبان تفکر برای بابون وجود ندارد.در حالیکه محققانی مانند Cheney و Seyfarth ادعا میکنند که سیستم شناختی بابون بوسیله یک زبان تفکر حمل میشود با توجه به ماهیتش به عنوان،نمادی،گسسته –ارزش گذاری شده،به طور سلسله مراتبی ساخت یافته ،مبتنی بر قانون،بی انتها،و مستقل ازروش حسی.
Camp استدلال میکند که استنتاج تضمین نمیشود زیرا سیستمهای نمادی غیر جمله ای نیز چنین ویژگیهایی دارند.بابونها میتوانند بدون داشتن عقاید با محتوای گزاره ای، باورداشته باشند.Bermudez همچنین استدلال میکند که حیوانات باورهای غیر گزاره ای نیز دارند زیرا برخی از رفتار حیوانات تنها با توجه به باورها و خواسته هایشان قابل توضیح است.با این حال Bermudez این مسئله که باور حیوان دارای ساختاراست را تکذیب میکند.ولی ،با توجه به گفته های Bermudez عقاید و باورها نمادی تصویری از اجسام در جهان هستند که اجازه برخی از افکار در مورد اهداف و ادراکات دیگر را میدهند.این دیدگاه که حیوانات میتوانند عقاید ادراکی داشته باشند که نباید باتوجه به نگرشهای گزاره ای درک شود توسط Glock حمایت شد.معتقدان به فلسفه ایده ها و افکار در همه موارد محدودیتهای انواع مختلف سیستمای نمادی را بیان کردند.camp که ادعا میکند که نقشه ها دارای ساختار دستوری غنی هستند برخی از محدودیتها را میپذیرد.نقشه های ذهنی به نظر میرسد که قادر به انطباق برخی از افکار درجه اول مانند گزاره های کمی وجودی غیر اختصاصی یا گزاره های کمی عمومی یا افکار درجه دوم نیستند.مانند camp Bermudez, نیز از این وضعیت حمایت میکندکه اگرچه حیوانات میتوانند فکر کنند ولی نمیتوانند باورها را در مورد اعتقادات نگه دارندولی او این موضوع که افکاردارای ساختار دستوری هستند را تکذیب میکندوبنابراین او نتیجه میگیرد که حیوانات متفکران منطقی نیستند.Carruthers همچنین استدلال میکند که اگرچه حشرات دارای باور هستند هیچ مدرکی دال بر اینکه هیچ موجود غیر انسان دارای توناییهای فراشناختی باشد وجود ندارد. Carruthers نشان میدهد که شواهدموجود از رفتار حیوان این وضعیت که عقاید مانند خواسته ها دارای درجات هستند را پشتیبانی میکند.برای دیگران ،عدم یک زبان خارجی (و عدم وجود یک نظریه خطا برای محاسبه اینکه چرا حیوانات زبان تفکر دارند در حالیکه زبان خارجی ندارند) نشان میدهد که حیوانات به هیچ وجه دارای باور نیستند. Donald Davidsonاستدلالی را در مقابل عقلانیت حیوان ارائه میدهد که بر مبنای ارتباط بین مفاهیم ،اعتقادات و زبان است.
از دیدگاه Davidson معتقدان باید دارای مفهوم و تصور کلی از باور باشندزیرا به منظور داشتن یک عقیده یک شخص باید تشخیص دهد که عقاید میتوانند درست یا غلط باشند و او نمیتواند واقعیت عینی را بدون درک ماهیت عقاید بفهمد.برای توسعه درک از واقعیت عینی یک شخص باید قادر به مکان یابی با دیگران باشد،باید بتواند با دیگران در باره جهان صحبت کند و از این رو معتقدان باید استفاده کنند ه زبان باشند. از آنجا که گونه های دیگر فاقد زبان هستند، آنها باور ندارد. Davidsonدر برابر اعتقادات حیوان استدلال میکند بر مبنای این که داشتن یک مفهوم از خطا برای به شمار رفتن به عنوان یک معتقد لازم است.استدلال به طور گسترده ای در مقالات بحث شده است.بحث مختلفی در برابر عقیده حیوان بوسیله Stephen Stich ارائه شده است،کسی که استدلال میکند که ما نمیتوانیم نگرشهای گزاره ای را به حیوانات در هیچ حس متافیزیکی قوی نسبت دهیم با توجه به عدم توانایی ما برای نسبت دادن محتوا به عقیده مورد ادعای یک حیوان.از دیدگاه Stich اگر انتساب عقیده به حیوان صرفا به طور ابزاری درک شود انگاه حیوانات دارای عقاید و باور هستند.با این حال،اگر انتساب عقاید به حیوانات مستلزم این باشد که ما بتوانیم محتوای این عقاید را توضیح دهیم در این صورت حیوانات دارای عقیده نیستند.در پاسخ به پیشنهاد Armstrong که ما میتوانیم محتوای جهات شئ(de re) باور حیوان را تثبیت کنیم،Stich استدلال میکند که ما نمیتوانیم انتساب جهات شئ (de re)ایجاد کنیم زیرا این کار نقش واقعیت-حمایت کنند ه انتساب و تخصیص را از بین میبرد.
علاوه براین به دلیل اینکه ما نمیتوانیم چیزی را کشف کنیم که ما را در انتساب محتوا به عقیده حیوان توانمند کند ما قادر به ایجاد انتسابهای جهات جمله ای (de dicto) به گونه های دیگر نیستیم.
از این جهت ما نمیتوانیم هیچ انتسابی ایجاد کنیم،و اگر ما نتوانیم بگوییم که عقیده یک حیوان راجع به چیست این بی معنا به نظر میرسد که بگوییم یک حیوان دارای عقیده است.نگرانی در اینجا مشابه نگرانی در مورد انسان انگاری است.هنگامی که ما از زبان استفاده میکنیم برای انتساب محتوا به گونه های دیگرممکن است ما به انها بیش از حد صحیح نسبت دهیم.Stich علاقه مند به این است که وقتی ما میگوییم "Fido عقیده دارد که یک استخوان گوشتی در حیاط خلوت دفن شده است "ما به Fido تصورات کلی را نسبت میدهیم که او ممکن است نداشته باشد تصوراتی مانند "حیاط خلوت" که تنها د ر صورتی قابل فهم هستند که ان شخص تصورات مطابقی مانند "خط اموال"،"خانه "،"حصار " و غیره را داشته باشد.
بحث Stich میتواند به صورت زیر فرمول بندی شود:
1- برای اینکه یک چیزی دارای باور باشد باید دارای یک مفهوم باشد.
2- برای اینکه دارای یک مفهوم باشد ،یک نفر باید دارای انواع خاصی از دانش باشد شامل دانش اینکه چطور مفهوم با مفاهیم دیگر در ارتباط است.
3- حیوانات دارای چنین دانشی نیستند.
بنابراین حیوانات دارای اعتقاد و باور نیستند.حداقل سه راه برای پاسخ به این استدلال وجود دارد که عقاید نیازدارند به مفاهیم و مفاهیم به زبان احتیاج دارند.یک نفر میتواند ارتباط بین مفاهیم و زبان را تکذیب کند همانطور که در بالا دیدیم.همچنین همانطور که در بخش بعد خواهیم دید برخی استدلال میکنند که افرادی که فاقد زبان هستند میتوانند دارای مفاهیم باشند.دیگری ارتباط بین باورها و مفاهیم را تکذیب میکند.با توجه به محتوای غیر ادراکی ،باور ممکن است بدون مفاهیم امکان پذیر باشد.پاسخ دیگری،که کمتر در مقاله بررسی شده،منکر میشود که باورها و عقاید باید از لحاظ نماد ذهنی درک شوند.علاوه براین،با توجه به اینکه برخی نظریه های تعیین محتوا به تواناییهای زبانشناسی وابسته نیستند(برای مثال غایت شناختی،سببی)یک نفر ممکن است تلاش کند تا انواع موارد مطرح شده توسط Davidson و Stich را بوسیله اتخاذ چنین محاسباتی نادیده بگیرد.ترجمه  itrans.ir 

نظرات

برای ارسال نظر باید وارد حساب کاربری شوید. ورود یا ثبت نام