انواع تئوری
طاهره مصطفویدر۱۴۰۳/۲/۱۸
(سیارک) تئوری، انواع مختلفی دارد و هرنوع آن، هدف متفاوتی را دنبال می کند. اغلب، نگرانی ها در مورد پلورالیسم (جمع گرایی) از این عقیده بی اساس ناشی می شوند، که یک یا چند تئوری نمی توانند با یکدیگر شرکت داده شوند، و این در حالیست که، در حقیقت، تئوری ها کارهای کاملا متفاوتی را انجام می دهند، هرچند به نظر دامنه موضوعی یکسانی را پوشش می دهند . در پایه ای ترین سطح، مکاتب علمی متفاوت در زمینه روابط بین الملل (IR) حد اقل در این مورد هم عقیده اند که تئوری ها باید به عنوان یک برداشت انتزاعی از یک واقعیت پیچیده، فهمیده شوند، و نیز این که تئوری ها تلاش می کنند تعمیم دهی هایی را در مورد پدیده مورد مطالعه ارائه کنند. این امر، مساله ی بسیار سخت چگونگی رابطه میان تئوری، برداشت انتزاعی، و موضوع مورد مطالعه را پیش می آورد. تمام همکاری کنندگان در این شماره ی ویژه، هر یک به شیوه ی متفاوتی با این مساله مقابله می کنند. علاوه بر این، این سؤال پر بحث نیز وجود دارد که آیا ما تئوری را از جهان واقعی برمی گیریم، یا برعکس جهان از یک یا چند تئوری مشتق شده است. پاسخ ما این است که اثر متقابلی بین این دو وجود دارد و بهترین نوع تئوری این است که این ها هردو به ما کمک می کنند تا این ها را به گونه ی خاصی ببینیم، بنابر این دنیایی را که ما می بینیم می سازند. اما باید مواظب باشیم که از تعصبی که این باور را در ما به وجود می آورد که هنگام تعامل با آن جهان تئوری ما از هرگونه بازنویسی و بازبینی مبراست، دوری کنیم. این کار خیلی سخت است، چرا که به عنوان تحصیل کردگان جامعه، تئوری ها معمولا به هویت ما گره خورده اند. برای این که IR بتواند به قول خود که همان "ایجاد تغییر" در دنیاست عمل کند، باید تئوری و جهان را کنار هم قرار دهیم: باید جهان را به عنوان ماده خام تئوری مورد استفاده قرار دهیم؛ و باید از تئوری کمک بگیریم تا مطالعات خود را فرموله کنیم و از آن برای توضیح، درک و، به طور بالقوه، برای تغییر کارهای متفاوت در زمینه روابط بین الملل بهره ببریم. مشکل اصلی که هنگام تاش برای درک تئوری با آن مواجه می شویم این است که تئوری کاملا انتزاعی است و مجرد و قابل لمس نیست.این بدان معناست که برای یاد گرفتن تئوری باید از خود تئوری شروع کنیم، ولی ما این کار را در غیاب درک پایه ای عمیق از این که "تئوری چیست؟" انجام می دهیم. مشکل ما اینجا این است که درک عمومی ما از این که "تئوری چیست؟" از تئوری های IR ی که مطالعه می کنیم منشا می گیرد؛ بنابر این اگر تئوری هایی که مطالعه می کنیم در دامنه پوشش و فرم محدود باشند، بنابر این درک ما از خود تئوری نیز همین مشکل را خواهد داشت. به بیان مثبت تر، هرچه دامنه ی تئوری های IR ی که مطالعه می کنیم وسیعتر باشد، درک ما نیز از تئوری وسیعتر خواهد بود. تلاش های کمی برای بحث سیستماتیک در مورد خود تئوری پردازی یا بررسی این که تئوری چیست و چکار می کند در مطالعات دانشگاهی انجام گرفته است. کنت والتز در1979 و جیمز روزنو در1980 استثناهای قابل توجهی هستند. پاتریک جکسون در2010 یکی از جدیدترین کارها را در این زمینه ارائه داده است، اما نظریه وی به جای بحث در مورد نفس تئوری، در مورد تناقض هایی که هنگام تفکر در مورد تئوری ظاهر می شود بحث می کند. روش جایگزینی هم وجود دارد، این که شخص صریحا بیان کند که فکر می کند تئوری چیست، و سپس طوری ادامه دهد که انگار این موضوع کاملا حل شده است. در عمل، ابن راه حل والتز برای این مساله بود. او برداشت بسیار محدودی از تئوری را برای خود انتخاب کرد. براساس گفته های والتز، تئوری ها تنها مجموعه ای از قوانین نیستند؛ آن ها عبارت هایی هستند که قوانین را توضیح می دهند. همینطور، "جیمز دوقرتی" و "رابرت فلتزگراف" تئوری را به صورت "تفکر سیستماتیک بر روی پدیده ها، که به گونه ای طراحی شده که آن پدیده ها را توضیح دهد و نشان دهد که چگونه با الگوی معنادار و هوشمندانه ی با هم ارتباط پیدا می کنند، و نه مجموعه ای از موارد تصادفی و بی ربط در یک فضای بی ربط ". به طور مشابهی، "پول ویوتی" و "مارک کوپی" هدف تئوری را این گونه تعریف می کنند " راهی برای قابل درک کردن جهان یا بهتر کردن فهم آن" و این امر با رفتن به "ورای توصیف محض پدیده های مشاهده شده و درگیر شدن با توضیح علّی و یا پیش بینی بر اساس اتفاقات و شرایط اولیه مشخصی" حاصل می گردد. در همه این تعریف ها فرض اولیه ای که وجود دارد، این است که الگوهایی برای اتفاقات بین الملل وجود دارد و تئوری IR برای آشکار کردن این الگوهاست. بنابر این بر اساس پفته جیمز روزنو در1980 "برای تفکر تئوریک، فرد باید مصمم باشد در مورد هر اتفاق، هر شرایط و هر پدیده ای که مشاهده می کند، سؤال بپرسد". برای "روزنو" این جنبه تعمیم دهنده تئوری از این عقیده ی او ناشی می گردد که "برای تفکر تئوریک فرد باید بتواند چنین فرض کند که همه ی امور انسان ها به صورت یک ترتیب زیربنایی بنیان نهاده می شوند". باز هم با این که جمله فوق در بسیاری از موارد درست است، این دیدگاه در کاربردهای خاصی از تئوری بیان می شود و برای همه ی انواع تئوری که در کتابها یافت می شود، صادق نیست، بنابر این در نظر گرفتن شیوه های مختلفی که واژه تئوری در زمینه ای به کار گرفته می شود، بسیار حائز اهمیت است. "کارل پوپر" چنین پیشنهاد کرد که "تئوری ها را باید مانند تورهایی دانست که برای گرفتن آنچه که آن را جهان می نامیم گسترده می شوند: تا بتوان آن را در قالب منطق آورد، توضیح داد و بر آن مسلط شد". این سخن، این را می رساند که تئوری چیزی است که ما همیشه به هنگام مواجهه با مسائلی که در زندگی روزمره خود داریم، از آن بهره می جوییم. هر کسی، همینطور که در زندگی روزانه خود پیش می رود، به روش های مختلفی تحت تاثیر اتفاقاتی قرار می گیرد که هیچ کنترلی روی آن ها نداشته و دلیلش هم همان لحظه برایش آشکار نیست. این امر می تواند در سطوح شخصی، یا ادراکی از اتفاقات جهانی، محلی یا ناحیه ای اتفاق بیفتد. هنگامی که با اتفاقی مواجه می شویم که همان لحظه زیاد منطقی به نظر نمی آید، شروع به تئوری سازی در مورد توضیح و دلایل احتمالی آن اتفاق می کنیم.
در این حالت، ما در تلاش برای توضیح تجربه ای که از جهان داشته ایم در قالب چیزی که شاید تجربه نشده باشد، یا شاید اصلا قابل تجربه نباشد، توضیح دهیم. بدین ترتیب، آن تئوری شروع به گفتن چیزی جدید درباره جهان می کند.ترجمه itrans.ir