چرا زندگی ما اینقدر پیچیده است


ساعت، 6 بعد از ظهر است. دارید کارتان را ترک می کنید و تنها چیزی که برایتان اهمیت دارد، بازگشت سریع به خانه می باشد. اما بایستی کدام مسیر را در پیش بگیرید؟ به نظر می رسد که تنها یک انتخاب، در پیش رویتان قرار دارد. اما انتخاب همه افراد دیگر هم، همین است. و نکته مهم اینجاست: بهترین مسیر، مسیری است که کمترین ازدحام را دارد، اما تصمیمات جمعی افراد دیگر است که تعیین می کند، مسیرهای ممکن، کدامند. در واقع، شما نیستید که دارید در مورد مسیرهای رسیدن به خانه، تصمیم می گیرید، بلکه تلاش می کنید تا بهتر از بقیه، حدس بزنید. به بیان دیگر، تلاش می کنید تا در رقابت برای گرفتن جا بر روی جاده، بر دیگران، برتری پیدا کنید. البته، افراد دیگر هم تلاش می کنند تا همین کار را انجام بدهند. با توجه به بحث قبلی، می توان نتیجه گرفت که، این وضعیت روزمره، معرف یک سیستم پیچیده ایده آل می باشد، زیرا مجموعه ای از اشیا(رانندگان) را در بر می گیرد که دارند برای دستیابی به یک منبع محدود(فضای جاده)، با هم رقابت می کنند.
اما زندگی پیچیده شما، به اینجا ختم نمی شود. شما نهایتا به خانه می رسید، و تصمیم می گیرید تا استراحت کنید. می خواهید به یک رستوران مشخص بروید، اما بیایید فرض کنیم که این رستوران، ظرفیت محدودی دارد و در نتیجه، همه کسانی که از راه می رسند، ممکن است نتوانند به داخل آن راه پیدا کنند. در اینجا نیز همانند قبل، بایستی تصمیم بگیرید که چه انتخابی انجام بدهید: آیا بایستی برای آماده شدن، رسیدن به رستوران، و پذیرش ریسک راه پیدا نکردن به داخل آن، خودتان را مهیا کنید؟ یا در خانه بمانید و ریسک از دست دادن یک شب عالی را به جان بخرید؟ از آنجایی که، رستوران مورد اشاره، ظرفیت محدودی دارد، و با این وجود، به قدری محبوب است که ممکن است افراد زیادی در آن حاضر بشوند، باز هم بایستی برای برتری پیدا کردن و سبقت کردن در میان ازدحام، تلاش کنید. بطور خاص، دوباره بایستی پیش‌بینی کنید که آیا این رستوران، به ظرفیت پایانی خود رسیده است یا خیر، و چه کاری بایستی انجام بشود. همه افراد دیگر نیز، دارند همین کار را انجام می دهند. بنابراین، این وضعیت نیز می توانند یک سیستم پیچیده کاندید ایده‌آل باشد، زیرا حاوی مجموعه ای از اشیا(روندگان به رستوران) می باشد که برای دستیابی به یک منبع محدود(مکانی در داخل بار)، با هم رقابت می کنند.
فرض کنید تصمیم شما بر این گرفته شده است تا به جایی نروید. در عوض، بایستی غذای لذیذی را در داخل خانه، آماده کنید. اما قبل از هر چیز، بایستی چیزهایی را خریداری نمایید. به کجا بایستی بروید؟ دو سوپرمارکت وجود دارند، یکی به نام "0" و دیگری به نام "1" که دقیقا در دو سمت مختلف شهر، واقع هستند. کدامیک از آنها، از کمترین ازدحام برخوردار است؟ در اینجا نیز بایستی بر سر دستیابی به یک منبع محدود(فضایی در داخل بازار)، دست به رقابت بزنید.
وقتی بعد از خوردن غذا، تصمیم می گیرید تا به دنیای مجازی وارد شوید و سهام خریداری شده در یک سال قبل را بررسی کنید، وضع، از مثالهای قبلی، بهتر نخواهد بود. نمودار قیمت ها را بر روی صفحه نمایشتان مشاهده می کنید. قیمت سهام، بالا و پایین رفته است، اما این نمودار، به شما چه می گوید؟ آیا بایستی سهام بیشتری را خریداری کنید، یا این که بایستی سهام قبلا خریداری شده را بفروشید؟ فرض کنید که تصمیم به فروش گرفتید. اگر افراد دیگر هم تصمیم به فروش بگیرند، با عرضه بیش از حد این سهام، مواجه خواهیم شد. در نتیجه، هیچ کسی بابت خرید سهام، پول زیادی به شما نخواهد داد. از سوی دیگر، اگر بتوانید در لحظه ای که خریداران زیادی وجود دارند، اقدام به فروش کنید، خیلی مایه خوشحالی خواهد بود. همین وضعیت، برای فروش در سایر بازارها، از بازار مسکن گرفته تا eBay نیز صادق است. حتی اگر بخواهید عمل خرید یا فروش را، بر اساس یک نیاز یا اولویت بلندمدت، انجام بدهید، باز هم تعیین دقیق زمان خرید یا فروش، یک تصمیمگیری استراتژیک به حساب می آید و مستلزم پیش‌بینی ای است که افراد دیگر نیز انجام می دهند. به عبارت دیگر، بایستی باز هم تلاش کنید تا از ازدحام موجود، سبقت بگیرید. افراد دیگر نیز دارند همین کار را انجام می دهند و بدیهی است که هیچ کسی نمی تواند برنده بشود. در نتیجه، باز هم یک سیستم پیچیدگی کاندید ایده آل در پیش روی ما قرار دارد، زیرا مجموعه ای از اشیا(سرمایه‌گذاران) را در اختیار داریم که دارند برای دستیابی به یک منبع محدود(یک قیمت مناسب)، با هم رقابت می کنند.
با فکر کردن در مورد این وضعیت، متوجه خواهیم شد که نمونه های زیادی در زندگی روزمره ما وجود دارند که در همه آنها، بصورت غیر مستقیم، تلاش می کنیم تا از افراد دیگر، سبقت بگیریم. و متاسفانه، اقدام درست در چنین وضعیتی، برای همه ما، به اقدام واقعی افراد دیگر، بستگی دارد. نکته بدتر از این ها، آن است که، این مشکلات روزمره، بارها و بارها تکرار می شوند. در نتیجه، مجبور هستیم تا از گذشته، چیزهایی بیاموزیم و استراتژی های خودمان را برای بهبود فرصت های مربوط به برتری یافتن بر دیگران، تغییر بدهیم. به عبارت دیگر، زندگی روزمره ما، به دنباله ای از بازی های مداوم و پیوسته، تبدیل می شود که نوعی مسابقه پرشتاب و رقابتی و دیوانه‌وار می باشد.
این وضعیت روزمره رایج که در آن، مجموعه ای از اشیا(افراد)، مکررا، برای دستیابی به یک منبع محدود، با هم رقابت می کنند، پیچیدگی های زندگی روزمره را، به نمایش می گذارد و این همان واقعیتی است که قبل از همه، بِرایان آرتور و بعد از او جان کاستی، مورد اشاره قرار دادند. هر دوی این افراد، به موسسه سانتافِه در نیومِکزیکو، وابسته بودند. نکته مهمتر در اینجا، آن است که، یک سیستم پیچیده عمومی نیز در پیش روی ما قرار دارد که می توان آن را برای توصیف محدوده وسیعی از سناریوهای علمی، پزشکی و تکنولوژیکی، تغییر داد.
هیچ تعریف دقیقی از "پیچیدگی"، وجود ندارد. اما این خبر خیلی بدی نیست. تعریف واژه ای مانند "شادی"، چندان ساده نیست، اما همه ما، ویژگیهای آن را کاملا می شناسیم. به همین صورت، با توصیف ویژگیهایی که یک سیستم پیچیده، بایستی داشته باشد و با نگاه انداختن به رفتارهایی که بایستی از خود به نمایش بگذارد، می توانیم ویژگیهای آن را نیز شرح بدهیم. ممکن است این کار، خیلی انتزاعی، به نظر برسد، اما خوشبختانه، سناریوهای روزمره ای که در مورد آنها بحث کرده ایم، به کمک ما می آیند. در واقع، به نظر می رسد که، مشخصاتی که زندگی روزمره ما را پیچیده می کنند، خیلی شبیه به هم هستند.
اکثر محققین "پیچیدگی"، ادعا می کنند که هر سیستم پیچیده کاندیدی، بایستی بخش عمده یا همه اجزای متشکله زیر را در اختیار داشته باشد:
الف. سیستم، حاوی مجموعه ای از تعداد زیادی از اشیا یا عامل های در حال تعامل، می باشد. در بازارها، تجار یا سرمایه‌گذاران وجود دارند. در ترافیک، این اشیا، رانندگان هستند. معمولا جامعه علمی، هر یک از این اشیا را با عبارتعبارتعبارتی به نام “عامل" ، مورد اشاره قرار می دهد. تعاملات موجود در بین این عامل ها، ممکن است به دلیل نزدیکی فیزیکی آنها به هم، یا تعلق داشتن آنها به یک گروه واحد، یا داشتن برخی اطلاعات مشترک، نمود پیدا کنند. بعنوان مثال، عامل ها ممکن است از طریق برخی اطلاعات عمومی مشترک، با هم ارتباط پیدا کنند: مثلا، سرمایه‌گذارانی که نمودار قیمت واحدی را برای یک سهم مشخص، مشاهده می کنند، یا مسافرانی که دارند به گزارش ترافیکی واحدی از رادیو، گوش می دهند. از سوی دیگر، برخی عامل ها، ممکن است بواسطه اطلاعات خصوصی، با هم ارتباط داشته باشند: مثلا، دو سرمایه‌گذاری که با هم دوست هستند و اطلاعات خصوصی خود را از طریق تلفن در اختیار هم قرار می دهند. به هر اندازه ای که عامل ها بتوانند از طریق تعاملات موجود، با هم ارتباط برقرار کنند، به همان اندازه نیز می توانند بخشی از یک شبکه را شکل بدهند. به همین دلیل، شبکه ها، همراه با مطالعه مجموعه های حاوی عامل ها، به بخش یکپارچه ای از علم پیچیدگی، تبدیل شده اند. در واقع، از نظر بسیاری از دانشمندان، مطالعه پیچیدگی، با مطالعه همزمان عامل ها و شبکه ها، برابری می کند.
ب. رفتار این اشیا، تحت تاثیر حافظه(خاطره) یا بازخورد(فیدبک)، قرار دارد. این بدان معناست که، هر چیزی از گذشته، هر چیزی در زمان حال را تحت تاثیر قرار می دهد و هر چیزی که در یک جا اتفاق می افتد، بر چیزی که قرار است در جای دیگری اتفاق بیفتد، تاثیر می گذارد: به بیان دیگر، نوعی اثر جانبی . بعنوان مثال، اگر برای چند شب قبل، مسیر "0" را تا خانه، انتخاب کرده اید، و این مسیر، همیشه پر از جمعیت بود، آنها ممکن است امشب، مسیر "1" را انتخاب کنید. در نتیجه، از اطلاعات مربوط به گذشته، برای تاثیرگذاری بر تصمیمات کنونی خود، بهره گرفته اید. به عبارتعبارتعبارت دیگر، گذشته، بازخوردی را به تصمیم کنونی شما، ارائه کرده است. البته، ماهیت این بازخورد، می تواند با گذشت زمان، تغییر کند. بعنوان مثال، ممکن است در شروع هفته، بر خلاف پایان آن، توجه کمتری به پیامدهای قبلی، داشته باشید. نتیجه خالص حاصل از خاطرات همه افراد، می تواند این باشد که، سیستم مورد بحث نیز، بصورت یک سیستم کلی، قدرت یادآوری دارد. به عبارتعبارتعبارت دیگر، یک دنباله یا الگوی سراسری مشخص، در ترافیک یا در بازار سهام، ظاهر خواهد شد.
ج. اشیا، می توانند استراتژی های خود را بر اساس تاریخچه(سابقه) شان، تغییر بدهند. این عبارتعبارتعبارت، بدان معناست که، هر عاملی می تواند رفتارش را به تنهایی و به امید بهبود عملکردش، تغییر بدهد.
د. سیستم، معمولا "باز" است. این بدان معناست که سیستم، می تواند تحت تاثیر محیط اطرافش قرار بگیرد. مثلا در مثالهای قبلی، بازار، تحت تاثیر اخبار خارجی مربوط به سود یک شرکت خاص، قرار دارد و یا این که، ترافیک، تحت تاثیر بسته شدن یک راه مشخص، قرار خواهد داشت. در مقابل، منظور از سیستم بسته، بدان معنا است که این سیستم، با دنیای بیرون، ارتباطی ندارد(تا حدی شبیه به اداره ای که در یک جزیره خشک که اینترنت ندارد، قرار گرفته باشد). و درست همانطور که به نظر می رسد، این نوع از سیستم های واقعا بسته، بسیار نادر هستند. بیشتر سیستم ها، با دنیای بیرون، ارتباط دارند. در واقع، تنها سیستم واقعا بسته، جهان هستی یا کیهان است. نکته چالش‌برانگیز، همانطور که در فصل 2 مشاهده خواهید نمود، این است که اکثر تئوری های بنیادی موجود در فیزیک، تنها با سیستم های بسته سر و کار دارند. این امر، یکی از دلایلی است که باعث شده تا سیستم های پیچیده، نه تنها برای مهندسین، زیست‌شناسان و جامعه‌شناسان، بلکه برای فیزیکدانان نظری نیز، به موضوع جالبی تبدیل بشود.
در نتیجه، سیستم حاصله، که یک سیستم پیچیده، محسوب می شود، رفتارهای زیر را از خود نشان خواهد داد که همه آنها، جزو مشخصات پیچیدگی، به حساب می آیند:
ه. سیستم، "زنده"، به نظر می رسد. سیستم، با شیوه ای شدیدا غیر بدیهی و غالبا پیچیده، تکامل پیدا می کند و نیروی محرکه آن، محیطی سرشار از عامل هایی است که تحت تاثیر بازخورد، با هم تعامل و سازگاری پیدا می کنند. بعنوان مثال، تحلیلگران مالی، غالبا به گونه ای در مورد بازار، صحبت می کنند که انگار، شیئی زنده و در حال نفس کشیدن است و واژه هایی از قبیل بدبین یا خرسی ، و مطمئن یا گاوی را به آن اختصاص می دهند.
و. سیستم، پدیده هایی نوظهور را به نمایش می گذارد که معمولا حیرت‌انگیز و حدی هستند. در ترمینولوژی علمی، سیستم، دور از تعادل است. این موضوع، اساسا بدان معناست که هر چیزی می تواند اتفاق بیفتد و اگر مدت زمان طولانی کافی ای منتظر بمانید، معمولا اتفاق خواهد افتاد. بعنوان مثال، همه بازارها، سرانجام، با نوعی سقوط ناگهانی، همراه خواهند شد و همه سیستم های ترافیکی، سرانجام نوعی راه‌بندان را تجربه خواهند کرد. چنین پدیده هایی، معمولا از لحاظ زمان وقوع، غیر قابل پیش‌بینی هستند و همین موضوع، یکی از جنبه های حیرت‌انگیز بودن آنها به حساب می آید. اما علاوه بر این، سیستم، پدیده های نوظهوری را نیز به نمایش می گذارد که به دلیل آن که نمی توان آنها را با توجه به شناخت ما از ویژگیهای اشیای منفرد، پیش‌بینی کرد، حیرت‌انگیز خواهند بود. بعنوان مثال، هیچ درکی از ویژگیهای مولکول های آب، نمی تواند ما را به این پیش‌بینی برساند که، یک کوه یخ شناور، شکل گرفت و باعث غرق شدن تایتانیک شد. در مورد پدیده های نوظهوری از قبیل سقوط های بازار و راه‌بندان های ترافیکی، یکی از سوالات بزرگی که مطرح می شود، این است که آیا این رویدادهای حدی، ممکن است به دلیل اشتباهات خنده داری از قبیل ضربه زدن های دومینو-وار، اتفاق افتاده باشند یا نه. بعنوان مثال، در فیلم متحرک "روبات ها!"، سقوط یک دومینوی کوچک، نهایتا باعث شد تا موجی از دومینوها به نام سونامی دومینو، شکل بگیرد که آقای بیگ‌وِل و سایر روبات ها، بر روی آنها موج‌سواری کردند.
ز. پدیده های نوظهور، معمولا در غیاب یک "دست نامرئی" یا کنترل کننده مرکزی، رخ می دهند. به عبارتعبارتعبارت دیگر، سیستم پیچیده، می تواند به خودی خود، با شیوه ای پیچیده، تکامل پیدا کند. به همین دلیل، سیستم های پیچیده، غالبا بصورت سیستمی بیش از جمع بخش هایشان، در نظر گرفته می شوند و به همین دلیل است که عنوان این فصل را گذاشتیم: " دو نفر، از مشارکت با هم، احساس راحتی می کنند ، اما نفر سوم باعث پیچیدگی می شود ". با توجه به این که، خود جهان هستی و کیهان، فی نفسه، نوعی سیستم پیچیده است، در نتیجه، این ویژگی، بر طرفداران "طراحی هوشمند"، تاثیری منفی می گذارد.
ح. سیستم، ترکیبی پیچیده از رفتار منظم و نامنظم را ارائه می کند. بعنوان مثال، راه‌بندان های ترافیکی، در یک نقطه زمانی خاص یا محل مشخصی از شبکه راه، شکل می گیرند و در ادامه، ناپدید می شوند. به بیان کلی تر، به نظر می رسد که همه سیستم های پیچیده، می توانند بین نظم و بی نظمی، نوسان داشته باشند. به بیان دیگر، به نظر می رسد که مجموعه هایی از نظم را در اختیار دارند.

نظرات

برای ارسال نظر باید وارد حساب کاربری شوید. ورود یا ثبت نام

بیشتر بخوانید