برنده جایزه نخل طلای بهترین فیلم از جشنواره کن ۱۹۹۴ برای کوئنتین تارانتینو
جوایز اسکار سال ۱۹۹۴
برنده جایزه اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی سال برای راجر اوری و کوئنتین تارانتینو
نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم برای لارنس بن در
نامزد جایزه اسکار بهترین کارگردانی برای کوئنتین تارانتینو
نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای جان تراولتا
نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای ساموئل ال. جکسون
نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای اوما تورمن
نامزد جایزه اسکار بهترین تدوین برای سالی منکه Sally Menke
برنده گلدن گلوب بهترین فیلمنامه
نامزد گلدن گلوب بهترین فیلم
نامزد گلدن گلوب بهترین کارگردانی
نامزد گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اول مرد
نامزد گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش مکمل مرد
نامزد گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش مکمل مرد
برنده بفتای بهترین فیلمنامه اورژینال
برنده بفتای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد
نامزد بفتای بهترین فیلم
نامزد بفتای بهترین کارگردانی
نامزد بفتای بهترین بازیگر نقش اول مرد
نامزد بفتای بهترین بازیگر نقش اول زن
نامزد بفتای بهترین فیلمبرداری
نامزد بفتای بهترین صدا
نامزد بفتای بهترین ویرایش فیلم
فيلم يک خصوصيت خيلی دلنشين دارد، آن هم نقاشی بودنش است. خيلی از نماها نقاشی هستند. يک عکس هستند. يک لحظه دوست داشتنی هستند.
ساختار کنايه آميز زندگی دوگانه ورونيک
به همراه بسياری از کارگردانها و فيلمسازهای اروپای مرکزی، کريستوف کيشلوفسکی و کريستف پیزیویچ با ايجاد يک ساختار کنايه آميزی ايجاد کرده اند تا به بررسی زندگی يک زن جوان در دوران معاصر بپردازند. آنها در اين کار از امير کوستاريکا زيرکانه تر عمل کرده اند، کيشلوفسکی و پیزیویچ عامل های محرک سياسی را پرداخت به جنبه های روانکاوانه کنار زده اند.
زندگی دوگانه ورورنيک درباره دو زن جوان است، ورونيک که در فرانسه زندگی می کند و ورونيکا که ساکن لهستان است. هر دوی آنها در يک زمان متولد شده اند و در شرايطی مشابه با هم بزرگ شده اند، ولی همديگر را نمی شناسند، حداقل به شکل خودآگاه هم را نمی شناسند. ورونيکا يک موزيسين است، خواننده با استعدادی است که در ميانة کنسرت از دنيا می رود. در همان لحظه، ورونيک مشغول عشق بازی است و ناگهان احساس می کند چيزی را از دست داده است.
او بدون اين که بداند چرا يا توضيحی برای کارش داشته باشد درس آوازش را رها می کند. داستانی که بعد از اين اتفاق می آيد درباره چگونگی عاشق شدن ورنيک به مردی خيمه شب باز و نويسنده است. به نظر می آيد ورونيک با اينکه فقط يک بار مرد را در اجرای مدرسة بچه ها ديده است، می داند چطور مرد خودش را به او می رساند. در حين اينکه روابط آنها گسترش می يابد، ورونيک به اين دانش می رسد که گويی به صورت خودآگاه می تواند پيش بينی حوادث و احساساتش را بکند، گويی او يک زندگی ديگر نيز داشته است.
در اواخر فيلم، خيمه شب باز عکسی پيدا می کند که اعتقاد دارد عکس ورونيک در سفر خارکف است، ولی آن عکس متعلق به ورونيکا است. در نهايت درکی از وجود ورنيکای ديگر ايجاد می شود. نويسنده ها اين دو زن را از پس ظواهر بهم ارتباط می دهند. هر دو به پدرشان نزيدک هستند، هر دو مادرشان را در دوران کودکی از دست داده اند و هر دو دارای استعداد موسيقی هستند.
از نظر ساختار، ادراک وجود يک همزاد درماتيک باعث می شود تماشاگر و شخصيت به بازتابی از شخصيت نگاه داشته باشند. استفاده از همزاد يک ابزار برای ايجاد فاصله است. سئوال اين است که فيلم زندگی دوگانه ورونيک به چه منظور از کنايه استفاده می کند؟ ورونيک دختری سر زنده، زيبا و جذاب است.
مثالی از نيروی مثبت در زندگی. در همين بين ورنيکا که همزاد اوست، به ناگاه در خارکف می ميرد. گويی کشيلفسکی و پیزیویچ دارند از دست رفتن و ترس از دست دادن را بررسی می کنند و به ضرورت، ترس از مرگ را از طريق زنی جوان و جذاب به نمايش می گذراند. با ايجاد يک همزاد برای او، نويسنده به ديالکتيکی درباره زندگی و مرگ می پردازند، برای اين کار تفسيری بر کيفيت زندگی می دهد. برای ورونيک زندگی کردن يعنی عشق ورزيدن و به خاطر سپردن ورونيکای ديگر، ورونيکايی که نمايندة انباشت از دست دادنها در زندگی خودش است.
خوانشی ديگری که از ساختار می توان انجام داد اين است که آن را راهی برای هدايت وقايع در نظر گرفت. زمانی که ورونيک متوجه می شود چه اتفاقی برای ورونيکا افتاده است، می تواند از خودش محافظت کند. بازتاب اين نگاه احتياط آميز به خود، در مرد خيمه شب باز هم ديده می شود ـ او عروسکی هايی از ورنيکا و ورونيک ساخته است، اما به ورونيک می گويد فقط زمانی از عروسک دوم استفاده می کند که اولی در طول اجرا آسيب ببيند. هنرمند، که در اينجا مرد خيمه شب باز و نويسنده است، به اندازة خود ورونيک احتياط به خرج می دهد.
فیلم زندگی دوگانه ورونيک منظور را می رساند، اما فقط يکی از مثالهای ساختار کنايه آميز است. کارهای کيشلوفسکی معمولاً از نظر سختار شکلی کنايه آميز دارند. فيلمهای سفيد و فيلمی درباره عشق قدرتمندتر هستند، چون از ساختار کنايه آميز استفاده می کنند. اما در هر صورت کریستوف کيشلوفسکی با ظرافت و زيرکانه تر از ساير نويسنده ها و کارگردانهای اروپای مرکزی و سینمای جهان، کنايه را در آثارش به کار می برد.(سیارک)
همه ما نسلی از بهترین فیلم های هالیوودی را بخاطر داریم. آل پاچینو و رابرت دنیرو یکهتاز میدان بودند و با فیلمهایی در دهه هفتاد میلادی به روی پرده سینمای جهان رفتند، بازیگرانی چون این دو را شناخته و برای همیشه در خاطر خواهیم داشت. شاید دهه هفتاد میلادی سکوی پرتابی برای این بازیگران بزرگ به حساب بیاید، اما روند موفقیت آنها محدود به این یک دهه نبوده و درحقیقت تا چندین سال بعد نیز در فیلمهایی نقش آفرینی کردهاند که بدل به آثاری ماندگار در دنیای سینمای هالیوودی شده است. در این مقاله قصد داریم ده مورد از فیلم های یکی از این بازیگران را که به عقیده rottentomatoes جزء ده فیلم برتر این بازیگر هستند را بررسی کرده و نگاهی به آنها بیندازیم. این بازیگر آل پاچینو است. با سیارک همراه باشید. زیر عنوان هر فیلم امتیازی که توسط rottentomatoes به آن اختصاص داده شده است نیز ذکر شده است. از دهمین مورد شروع میکنیم:
فیلم دنی براسکو با بازی آل پاچینو Donnie Brasco
با امتیاز 88 از 100
تا سال 1997، آل پاچینو را بیشتر با فیلمهایی میشناختیم که در آنها به نبرد بیپایان قانون با گروههای خلافکاری سازمانیافته و چالشهایی که دراین مسیر پیش میآمد، اشاره میشد و درحقیقت این، درونمایه اصلی فیلمهایی بود که او در آنها به ایفای نقش میپرداخت، اما فیلم دنی براسکو (به کارگردانی مایک نول) یک تغییر و نوآوری اساسی در این سبک فیلمهای بوجود آورد و با امضایی که به نام خود داشت، آل پاچینو را نیز وارد دنیایی دیگر کرد.
این فیلم که براساس داستانی واقعی تولید شده است، روایت زندگی مأمور اف بی آی، جوئی پیستون (با بازی جانی دپ) و تلاش دردناک و بیوقفه او برای پی بردن به رازها و زد و بندهای یک گروه مافیایی و درنهایت فراهم آوردن مدارکی برای دادگاهی کردن آنها است. جوئی برای دستیابی به هدف خود حتی حاضر میشود رفاقتی با یکی از اعضای این باند خلافکاری، به نام لفتی روگیرو (با بازی آل پاچینو) به هم بزند.
رفاقتی که لفتی فریب ظاهر آن را میخورد و درنهایت جان خود را به خاطر این کار نا عاقلانهاش از دست میدهد. باوجود اینکه فیلم داستان بسیار تأثیرگذاری را روایت کرده و تکنیکهای سینمایی درآن به زیبایی هرچه تمامتر از آب درآمده است، بسیاری از منتقدان، ماندگاری این اثر را مدیون بازی زیبای آل پاچینو درآن میدانند.
فیلم بوی خوش زن با بازی آل پاچینو Scent of a Woman
با امتیاز 88 از 100
بوی خوش زن فیلمی بود که درنهایت توانست جایزه اسکار را برای آل پاچینو به عنوان بهترین بازیگر مرد، به ارمغان بیاورد. جایزهای که پیش از این نیز آل پاچینو چهار بار نامزد دریافت آن شده بود و البته در کسب آن ناکام مانده بود. ازجمله فیلمهایی که پاچینو بخاطر ایفای نقش در آنها نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد شده بود، میتوان به قسمت دوم سری فیلمهای پدرخوانده و بعد از ظهر سگی اشاره کرد.
با نگاهی به بازی آل پاچینو در این فیلمها میتوان روی این اتفاق نظر داشت که این جایزه کمی دیر نصیب وی شده و شاید بخاطر آن نقشآفرینیها نیز میشد این جایزه را به این بازیگر بزرگ داد،
با اینحال دیگر در این نکته هیچ شکی نمیتوان داشت که بوی خوش زن به کارگردانی مارتین برست، بخش اعظم موفقیت خودرا مدیون بازی بینظیر آل پاچینو بود. داستان این فیلم درباره یک دانشجوی کم سن و سال (با بازی کریس او دونل) است که برای گذران زندگی خود نیاز به درآمد دارد و درنهایت کاری پیدا میکند.
این کار نگهداری و مواظبت از یک افسر بازنشسته ارتش آمریکا است که اکنون بینایی خود را از دست داده و دائمالخمر است (با بازی آل پاچینو). البته انتقادهایی نیز به این فیلم وارد شده که به ذکر یکی از آنها اکتفا میکنیم: راجر ابرت درخصوص این فیلم گفته: «زمانی که به سکانس پایانی فیلم میرسیم، همان چیزی را میبینیم که در اینگونه فیلمها انتظارش را میرود. درحقیقت ما درطول فیلم شاهد بزرگ شدن نوجوانی هستیم و درنهایت هم این اتفاق رخ میدهد. اما برای رسیدن به سکانس پایانی و اتفاقی که در آخر فیلم میافتد، میشد مهارت بیشتری به خرج داد و از قدرت تصویرپردازی بیشتری بهره گرفت.»
فیلم صورت زخمی با بازی آل پاچینو Scarface
با امتیاز 82 از 100
کارگردان صورتزخمی، برایان دیپالما، با الهام گرفتن از نسخه قدیمیتر این فیلم که درسال 1932 و توسط هاوارد هاوکس و ریچارد روسون به روی پرده رفته بود، اقدام به تولید این فیلم کرد. نسخه قدیمیتر این فیلم البته چیزی جز یک داستان خطی و یک پیام اخلاقی در پایان فیلم نداشت، حالآنکه برایان دیپالما با ساخت درامی هیجانانگیز از زندگی تونی مونتانا، داستان این فیلم را به سطحی بالاتر رساند و برای علاقهمندان به این سبک، حرفهای زیادی برای گفتن داشت.
صحنههای خشونتآمیزی که در فیلم صورت زخمی به چشم میخورد، باعث شد که نظر منتقدان درباره آن متفاوت باشد و درزمانی که فیلم به روی پردههای سینما رفت، مدتی طول کشید تا بتواند جای خود را در میان عامه مردم پیدا کند. البته زمانی که این اتفاق افتاد، فیلم بدل به یک اثر موفق شد و فروش چشمگیری داشت.
درنهایت، بیشتر منتقدان هم به این نتیجه رسیدند که بیشتر اظهارنظرهای منفی درباب این فیلم، درحقیقت کملطفی است و آن را به عنوان یک اثر ماندگار سینمای جنایی دهه هشتاد میلادی پذیرفتند. وینسنت کنبی، منتقد نیویورک تایمز یکی از معدود کسانی بود که درهمان ابتدای اکران فیلم به تحسین این اثر سینمایی پرداخت. با هم نگاهی به نظر او درباره فیلم بیندازیم: «جو حاکم بر فیلم صورت زخمی به هیچوجه خندهدار نیست و صرفاً جهت سرگرم کردن تماشاگران ساخته نشده است.
همه چیز نشان از غمانگیز بودن زندگی و پوچی آن دارد؛ هرچیزی که در زندگی بدست میآید روزی از دست خواهد رفت و هر صعودی با سقوطی ناگزیر همراه است. در صورتزخمی این سقوط بسیار ترسناک است و تماشاچی فیلم با تمام وجود آن را احساس میکند و از دیدنش به وحشت میافتد.»
فیلم سرپیکو با بازی آل پاچینو Serpico
با امتیاز 90 از 100
نخستین باری که آل پاچینو نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد اسکار شد، بخاطر بازی در سرپیکو بود. فیلمی که سیدنی لومت کارگردانی آن را به عهده داشت. درحقیقت این شروعی بود بر مطرح شدن نام آل پاچینو در مراسم اسکار میان سالهای 1972 تا 1975 که چند باری نامش به عنوان نامزد دریافت این جایزه مطرح شد.
ناگفته نماند که این فیلم فاصله زیادی با شاهکارهایی دارد که آل پاچینو در دهه هفتاد به ایفای نقش در آنها پرداخت، اما نکتهای که درخصوص این فیلم وجود دارد این است که بسیاری از استعدادهای بالقوه آل پاچینو در امر بازیگری دراین فیلم به عرصه ظهور رسید و همه با تمام وجود دیدند که پاچینو بازیگری قابل است.
البته نکتهسنجی کارگردان این فیلم، لومت و نیز فیلمنامه خوب آن که مشترکاً به قلم والدو سالت و نورمن وکسلر نوشته شده بود نیز در این ایفای نقش پاچینو تأثیر بسزایی داشتند. داستان فیلم سرپیکو الهام گرفته از زندگی واقعی یک افسر پلیس نیویورک آمریکا است که در تلاش برای ریشه کن کردن فساد حاکم بر روابط میان پلیس و باندهای خلافکاری است؛ تلاشی که درنهایت به تهدیدی برای جان این افسر پلیس وظیفهشناس بدل میشود.
کلین موریس یکی از منتقدانی بود که بشدت تحت تأثیر این فیلم قرار گرفت. اودرباره این فیلم گفت: «یکی از بهترین فیلمهایی بود که دردوران ما به روی پرده رفت. سرپیکو فیلمی است که در آن میتوانید پاچینوی واقعی را مشاهده کنید و از بازیش لذت ببرید. این فیلم بشدت تأثیرگذار است.»
فیلم بیخوابی با بازی آل پاچینو Insomnia
با امتیاز 92 از 100
آل پاچینو در دوران بازیگری خود، نقشهای زیادی را به عنوان افسر پلیس ایفا کرده است، اما هیچیک از این نقشها به پیچیدگی نقش ویل دورمر در فیلم بیخوابی نبوده است: افسری که عذاب وجدانی از گذشته با خود به دنبال دارد و همین گذشتهاش است که در مواقع بحرانی اورا مضطرب میکند.
داستان فیلم درمورد همین افسر پلیس است که برای پیگیری مأموریتی که به او محول شده است، لوس آنجلس را به مقصد مکانی دورافتاده در آلاسکا ترک میکند. ویل دورمر در آلاسکا پیگیری یک پرنده قتل مشکوک را بعهده دارد و با مرگ همکارش و بیخوابی که در این مکان به سراغش آمده است، شرایطش به مراتب دشوارتر از پیش میشود. کارگردانی این فیلم به عهده کریستوفر نولان بود و بازیگران با استعداد دیگری گه در کنار پاچینو در این فیلم به ایفای نقش پرداختند
(ازجمله هیلاری سوانک، مارتین دونوان و البته رابین ویلیامز که در نقش عجیب و غریبترین نویسنده دنیای سینما در این فیلم به ایفای نقش میپردازد) و همه این عوامل دست به دست هم داده تا این فیلم را بدل به اثری ماندگار کنند. بیخوابی، درزمان اکرانش توانست فروشی صد و سیزده میلیون دلاری داشته باشد. منتقدان بسیاری به تحسین این فیلم پرداختهاند، از آن جملهاند اندرو او هیر که با هم نگاهی به نظر او درباره این فیلم میاندازیم: «این فیلم گواهی براین ادعا است که هنوز هم میتوان به فیلمهای عامهپسندتر جلوهای دیگر داد و امضای شخصی خودرا بر آن نهاد. ایفای نقش بازیگران در این فیلم از مهمترین عوامل موفقیت آن است.» (سیارک)
این مقاله ادامه دارد...
با امتیاز 94 از 100
فیلم گلنگری گلن روس با بازی آل پاچینو Glengarry Glen Ross
با وجود موفقیتهای بسیاری که آلپاچینو در طول دوران بازیگری خود بدست آورد، سال 1992 برای او سالی بخصوص بود. این همان سالی است که پاچینو موفق شد بخاطر بازی در فیلم بوی خوش زن جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد را از آن خود کند. اما این تنها موفقیت آل پاچینو در این سال نبود و درکنار این جایزه توانست بخاطر بازی درفیلم گلنگری گلن روس نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد نیز بشود؛ اثری که بدل به فیلم کلاسیک و ماندگار در سینمای جهان شد.
جالب است بدانید که این فیلم اقتباسی از نمایشنامهای به همین نام است که برای مدتی روی صحنه تئاتر به نمایش درآمد و متأسفانه با بازخورد خوبی مواجه نشد. با اینحال کارگردانی بینظیر جیمز فولی درکنار ایفای نقش هنرمندانه بازیگران این فیلم، آن را بدل به اثری ماندگار کرد.
غم و اندوهی که در زندگی شخصی نقشهای مختلف فیلم دیده میشود، درکنار دیالوگهایی که به خوبی نوشته شده بودند، ازمهمترین عوامل ماندگار شدن این اثر بودند. اون گلیبرمن یکی از منتقدانی بود که به تحسین این اثر پرداخت: «ایفای نقش بازیگران در این فیلم ریتم دقیق و مشخصی دارد و به خوبی از پس آن برآمدهاند. دفتری که بیشتر اتفاقات فیلم درآن جریان دارد نیز، به خوبی طراحی شده و از آب درآمده است.»
با امتیاز 96 از 100
فیلم نفوذی با بازی آل پاچینو The Insider
اگر بخواهیم نکاتی که یک فیلم هیجانانگیز معمایی-جنایی را بدل به یک اثر خوب و ماندگار میکنند، بررسی کنیم، مهمترین نکته این خواهد بود که دیالوگها و پیرنگ داستان فیلمنامه به گونهای طرحریزی شده باشد که تماشاگر فیلم را مدام در جوش و خروش نگاه دارد و بخواهد بداند که درجریان فیلم اتفاق بعدیای که رخ خواهد داد، چیست.
این دقیقاً نکاتی است که در فیلم Insider به چشم میخورد و نشان میدهد چرا این فیلم توانست در هفت مورد نامزد دریافت جایزه اسکار شود (حتی سکانس تبلیغاتیای که در فیلم وجود دارد نیز از ارزش هنری این اثر کم نمیکند).
در نگاه اول ممکن است به نظرتان فیلمی بیاید که حرفی برای گفتن نخواهد داشت، اما کارگردانی فیلم (مایکل من) هنرمندانه انجام شده و درکنار نقش آفرینی مثالزدنی آل پاچینو در کنار راسل کرو (بازیگر نقش اصلی در فیلم گلادیاتور و بسیاری فیلمهای موفق دیگر) آن را بدل به شاهکاری در دنیای سینما کرده است.
نگاهی به نظر یکی از منتقدان این فیلم میاندازیم: اندرو سریس، منتقد روزنامه نیویورک تایمز درخصوص این فیلم گفت: «میدانید چیزی که انتظارش را نداشتم چه بود؟ درحقیقت زمان کلی فیلم چیزی حدود دو ساعت و چهل دقیقه است و در تمام طول این مدتی که پای فیلم نشسته بودم حتی برای لحظهای به ساعتم نگاه نکردم و این هدفی است که از هر فیلم خوب برای سرگرم کردن باید دنبال کند. تعریفی بهتر از این در وصف این فیلم نمیتوانم ارائه دهم.»
با امتیاز 95 از 100
فیلم بعد از ظهر سگی با بازی آل پاچینو Dog Day Afternoon
گاهی اوقات واقعیت چیزهای عجیبتری نسبت به داستان و افسانه، در پس پرده خود دارد و این مسئله کاملا در رابطه با بعد از ظهر سگی صادق است. این فیلم که همکاری مجدد آل پاچینو و سیدنی لومت به حساب میآید.
(پیش از این در فیلم سرپیکو با یکدیگر همکاری داشتهاند) روایت داستان یک سرقت مسلحانه شگفتانگیز و غیرمعمولی بانک است که در بعد از ظهری بسیار گرم در اثنای ماه آگوست سال 1972 در نیویورک آمریکا رخ میدهد.
داستان این فیلم همه چیز در خود دارد: از هیجان و درام عاشقانه گرفته تا مشکلات تلخی که در اجتماع و سیاست آمریکا در اوایل دهه هفتاد میلادی جریان داشت و همین نکات است که این فیلم را نامزد دریافت جایزه اسکار در شش بخش متفاوت کرد (آل پاچینو برای سومین بار بخاطر ایفای نقش در این فیلم نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد شد).
بعد از ظهر سگی در طول دوران اکران خود توانست به فروشی پنجاه میلیون دلاری دست یابد که در زمان خود به نسبت فروش فوقالعادهای است. این فیلم هنوز که هنوزه در مرکز ملی فیلم آمریکا به نمایش درمیآید و افراد بسیاری به تماشای آن مینشینند و هنوز هم گاهی منتقدان راجع به آن صحبت میکنند.
استفان فاربر، منتقد استودیوی فیلمسازی Movieline درخصوص این فیلم گفته است: «بعد از ظهر سگی فیلمی است سرشار از انرژی و شوخطبعی بیادبانه و بیماریهایی که نادیده گرفته شدهاند.»
با امتیاز 97 از 100
فیلم پدرخوانده 2 با بازی آل پاچینو The Godfather, Part II
برخی فیلمها به قدری خوب و تأثیرگذار هستند که امکان ادامه یافتن و ساخت نسخههای دنباله آن فیلم بدل به قطعیت میشود. درکنار اینگونه فیلمها، دستهای دیگر هستند که حتی فکر کردن راجع به ساخت نسخه دنباله آنها نیاز به مهارت و ارادهای استادانه دارد. پدرخوانده فرانسیس فورد کوپولا، فیلمی است که در دسته دوم جای میگیرد و این تنها بخشی از پاسخ به این سؤال است که چرا قسمت دوم سری پدرخوانده تا این اندازه خوب و هنرمندانه از آب درآمده است.
نه تنها قسمت دوم این سهگانه توانست موفقیتی که از ساخت قسمت اول در جدول فروش نصیبش شده بود را تکرار کند، بلکه در کنار آن تا حد بسیار زیادی توانست بازخورد خوبی که از قسمت پیشین نصیبش شده بود را تکرار کند. با وجود اینکه دیگر خبری از بازی استادانه مارلون براندو در نقش دون کورلئونه نبود، داستان فوقالعاده فیلمنامه که روایتی بود از دو نسل جداگانه و درکنار به تصویر کشیدن چگونگی به قدرت رسیدن مایکل کورلئونه (با بازی آل پاچینو)، فلشبکهایی به گذشته نیز زده میشد و نشان داده میشد.
که دون کورلئونه جوان (با بازی به یاد ماندنی رابرت دنیرو) چگونه از دهکده کوچک خود در سیسیل ایتالیا جان سالم به در برد و به آمریکا مهاجرت کرد. کشوری که زمینه ساز تشکیل یکی از بزرگترین خانوادههای مافیایی به دست او شد. جفری ام.
اندرسون یکی از منتقدانی بود که راجع به این فیلم اظهار نظر کرد: «در این فیلم شاهد به تصویر کشیدن داستانی هستیم که بیش از اندازه گسترده است، اما نکته جالب توجه درخصوص فیلمنامه این است که تمامی جزئیات به خوبی به نمایش درآمدهاند و هیچ سؤالی برای بیننده باقی نمیگذارند. نکته قوت دیگر داستان فیلم قسمتهایی است که بیننده را از لحاظ عاطفی غافلگیر میکند.»
با امتیاز 98 از 100
پدرخوانده 1 با بازی آل پاچینو The Godfather, Part I
در این لیست به بررسی فیلم های زیادی پرداختیم اما هیچکدام از این فیلمها یک امتیاز کامل صددرصدی از سایت ما دریافت نکردهاند. این درحالی است که به باور بسیاری (بنا به آمار فروش و بازخورد تماشاگران فیلمهای سینمایی) پدرخوانده (قسمت اول) فیلمی است که تمامی رکوردها را از آن خود کرده و بیشک، بهترین فیلمی است که تاریخ سینما به خود دیده است.
درحقیقت این همه تعریف و تمجید لایق این شاهکار دنیای سینما است. پدرخوانده فیلمی بود که برای نخستین بار مارا با دنیای مدرن سینمایی آشنا میکند. روایت چند نسل از انسانهایی که همه به دنبال قدرت و لذت میگردند.
داستان فیلمنامه بسیار خوب کار شده است (داستانی که فرانسیس فورد کوپولا با اقتباس از رمانی به همین نام، نوشته ماریو پازو، به قلم درآورده است). نقش آفرینی بازیگران این فیلم از دیگر نقاط قوت آن است (آل پاچینو، جیمز کان و رابرت دوال کسانی بودند که نامزد دریافت جایزه اسکار شدند و مارلون براندو کسی بود که افتخار دستیابی به این مهم را در کارنامه دارد و بخاطر بازی در این فیلم برنده جایزه اسکار شد).
اینها همه نکاتی است که زبان منتقدان بسیاری را به تحسین از این فیلم گشوده است، کسانی چون جی کاکز (منتقد روزنامه تایمز) که درخصوص این فیلم عنوان کرد: «اثری کمیاب و اثری که بعید است همانند آن دیگر ساخته شود. شاهکاری که درکنار سرگرم کردن تماشاگر، چیزی از ارزش هنریاش کاسته نمیشود. پدرخوانده یک شاهکار در عرصه هنر است.»
ناگفته نماند که لیستهایی اینچنینی بر اساس امتیازی که سایتهای معتبر به فیلمها اختصاص می دهند تنظیم میشود.
(در مورد لیستی که مشاهده نمودید، همانگونه که در ابتدای این مقاله نیز عنوان شد، سایت rottentomatoes منبع ما بوده است) و ممکن است به مذاق همه خوش نیاید و نبود برخی فیلمهای سینمای جهان برای کسانی عجیب و غیرقابل انتظار باشد که امری اجتناب ناپذیر است. درخصوص لیستی که توسط این سایت مطرح شد (به گفته نویسنده خود سایت) دو فیلم دیگر نیز هستند که میتوانستند در این لیست جایی داشته باشند: مخمصه The Heat، و راه کارلیتو Carlito’s Way دو فیلم دیگری هستند که میتوانستند جایی در این لیست داشته باشند.ترجمه itrans.ir