پست مدرنیته
طاهره مصطفویدر۱۴۰۳/۲/۱۸اگر چه کلمه «پست مدرنیسم» اغلب مبهم و نامشخص توصیف شده است، راه های قطعی وجود دارد که می توان معنی آن را مشخص نمود.به نظر ون دن برامبشه باید یک تمایز بین(1- پست مدرن،2- فلسفه پست مدرن و 3-پست مدرنیسم) به عنوان یک جنبش در هنر و فرهنگ قائل شد.
اول از همه، پست مدرنیته.
پست مدرنیته به عصری که ما در حال حاضر زندگی می کنیم اشاره دارد، به خصوص جامعه اطلاعاتی که از دهه شصت بوجود آمده است. سپس این یک مسئله است از یک دوره تاریخی که در آن زندگی می کنیم. جامعه اطلاعاتی می تواند به عنوان "پسااستعماری" مشخص شود: پس از جنگ جهانی دوم، مستعمرات در جهان سوم بسرعت استقلال به دست آوردند. این جامعه نیز "فراصنعتی" است: صنایع سنگین توسط تبادل خدمات جایگزین شده است. از دهه شصت به بعد، این خدمات به طور فزاینده توسط فن آوری اطلاعات هماهنگ با ظهور کامپیوتر مشخص می شود. علم و فن آوری ضروری است و به جامعه ما شکل می دهد. در حالی که جامعه صنعتی هنوز تا حد زیادی پیرامون دارایی عمل می کند (چه کسی کنترل ابزار تولید را در دست دارد؟)، جامعه اطلاعاتی عمدتا در مورد راه دسترسی به اطلاعات است.
پست مدرنیسم یعنی یک جامعه شبکه ای که در آن همه چیز و همه کس با یکدیگر از طریق رسانه های جمعی مانند تلویزیون و اینترنت متصل می شوند.
ویژگی دیگر، جهانی شدن است. جهانی شدن با رسانه ، سرمایه و مد . شما می توانید سی ان ان و ام تی وی را در سراسر جهان تماشا کنید و یا می توانید از دستگاه های خودپرداز هر نقطه در جهان استفاده کنید. و با مد. مبارزات چند نژادی بنتون چهره خوش خیم تر از جهانی شدن نشان داد، اما، برای عادلانه بودن، آنها نیز به اثرات بسیار جهانی سازی توجه کرده اند.
با استفاده از ویژگی های پست مدرنیته برای مد، ما تصویر زیر را دریافت می کنیم. در گذشته، مد وابسته به پارچه هایی مانند ابریشم، پنبه و ترمه بود و همچنین الهام بخش، که غرب از مستعمرات خود وارد می نمود. در دهه هفتاد هیپی ها همراه با علاقه تجدید شده خود به لباس پوشیدن غیر غربی روی آوردند . با مد ساختارشکنانه طراحان ژاپنی مانند یاماموتو در دهه هشتاد، اولین طراحان غیر غربی دنیای مد بسته نخبه گرا را شکستند. در حال حاضر آنها توسط طراحان دیگر مانند حسین چالایان، ژولی بت و الکساندر هرچوویچ دنبال می شوند. با هفته مد در هند و آفریقا، مد جهانی شده است.(سیارک)
هنگامی که ما به صنعت مد نگاه می کنیم، تصویر حتی واضح تر است. در حالی که صنعت مد هلندی در اصل اینجا در هلند خود را تاسیس نمود ، در حال حاضر تا حد زیادی به کشورهایی با دستمزد پایین در آسیا و یا بلوک شرق سابق نقل مکان کرده است. به لیبل ژاکت یا شلوار خود نگاه کنید و به احتمال زیاد ساخته شده در تایوان و یا چیزی مشابه آن را پیدا خواهید کرد. جهانی شدن منجر به لباس پوشیدن ارزان و سود بسیار زیاد برای غرب شده است.
فلسفه پست مدرن
مرحله دوم، فلسفه پست مدرن است. دو مفهوم در اینجا مهم است: «پایان روایات بزرگ » و «مرگ سوژه سنتی». این کلمات نشان می دهد که فرهنگ غربی از میان یک بحران می گذرد.
بر طبق نظر فیلسوف پسامدرن ژان فرانسوا لیوتار، فرهنگ غربی دیگر قادر به گفتن هیچ "روایات بزرگی" نیست، که در آن او اشاره به پایان ایدئولوژی دارد. این به معنی این است که ایدئولوژی دیگر نمی تواند انسان مدرن را با یک قاب معنی دار مرجع ارائه کند. ایدئولوژی خود را در یک بحران مشروعیت می یابد، دیگرقادر به اعلام حقیقت یا اعلام مدینه فاضله آینده نیست.
البته این بدان معنی نیست، که هر کس باورهای خود را ترک کند؛ برعکس، ما در واقع شاهد بازگشت به ایدئولوژی و دین هستیم. اما، لیوتار معتقد است، هیچ کس نمی تواند آن باور و یا آن ایدئولوژی را به دیگران به عنوان یک و تنها حقیقت تحمیل کند. افرادی که هنوز هم سعی به تحمیل هر نوع حقیقت بر دیگران را دارند بنیادگرایان امروزی نامیده می شوند.
پایان روایات بزرگ تنها یک فرآیند منفی نیست. برای بسیاری از مردم رها شدن از یک حقیقت یک طرفه و اجرا شده آزاد است. چه چیزی بیشتر، به شکوفایی "روایت کوچک " در فرهنگ پست مدرن منجر شده است. در حال حاضر که هیچ حقیقت غالبی وجود ندارد، بسیاری از مردم حق و آزادی دارند تا داستان های خود را بگویند، از جمله کسانی که قبلا امکان زیادی برای انجام این کار نداشتند، مانند زنان، کارگران، سیاه پوستان، افراد جوان. شما همان توسعه را در هنر می بینید: دیگر یک جنبش غالب وجود ندارد بلکه بسیاری از جهات وجود دارند. و ما همان کثرت گرایی را در مد می بینیم. دیگر یک "روایت بزرگ " توسط یک پادشاه مد واحد یا حتی تنها با یک شهر دیکته نمی شود، بلکه بسیاری از دیدگاه ها از بسیاری از طراحان، در شهرها و نقاط مختلف جهان می آیند.
پایان روایت بزرگ همچنین دارای عواقبی برای نظریه ذهنیت انسان است. مفهوم سنتی از فرد این است که او (تقریبا همیشه یک مذکر بود) نشان دهنده یک نهاد منسجم و مستقل می باشد که با دلیل وقف شده است. در اصل روانکاوی بود که پایانی برای این مفهوم قرار داد. به گفته فروید، وجود انسان در همه حال تابع عقل او نیست، بلکه تابع ناخودآگاه او است. و مارکس بود که ادعا کرد که طبقه ما است که تعیین می کند ما که هستیم. ممکن است فکر کنیم که ما فرد هستیم، اما در واقع ما با طبقه، قومیت، سن، ترجیح جنسی، مذهب، ملیت و غیره خود ( فهرست بی پایان است) تعریف می شویم. پس در واقع، ما واقعا یک نهاد مستقل و منسجم نیستیم. این دلیلی است که پست مدرنیسم دیگر نه به "فرد" بلکه به یک "موضوع" اشاره می کند. علاوه بر این یک موضوع که تقسیم، تکه تکه و انشقاق شده است.(سیارک)
یک راه مثبت تر برای تدوین این ایده ذهنیت تکه تکه شده توسط قیاس با جامعه شبکه است: موضوع، خود، همیشه در ارتباط به یک دیگر می ماند. به جای مختار بودن ما همه در یک ترکیب پیچیده و روابط متحرک داخل شده ایم. هویت ما گویی که یک گره در مدارهای مخابراتی یافت می شود. موضوع پست مدرن توسط یک پویایی و یک تنوع مشخص می شود که با فرد سنتی بیگانه است.این تغییر در موقعیت وجود انسان همان اثر پایان روایات بزرگ بوده است: بسیاری از مردم هم اکنون می توانند ذهنیتی که قبلا کنار گذاشته شده را مطالبه کنند، مانند سیاه پوستان، زنان و ..... شاهد این می تواند شناخت فرهنگ و هنر تولید شده توسط زنان، افراد رنگین پوست، و هنرمندانی از به اصطلاح "جهان سوم" باشد.
این توسعه به یک آزادی بسیار بیشتر در شکل گیری هویت انسانی منجر شده است. فقط در فرهنگ پاپ نگاه کنید، که در آن کسی مانند مدونا یک چهره متفاوت با نظم یک ساعت انگاشته می شود. به عنوان مثال امروزه شما می توانید توسط بکار بردن جنسیت با هویت خود بازی کنید.
مد یک جزء مهم از بازی با هویت است. در روزهای گذشته، جنس و طبقه خود بود که تعیین می کرد آنچه شما مجبور به پوشیدن بودید، و قوانین سختگیرانه ای وجود داشت که سرپیچی از آن زیاد آسان نبود. این قوانین در حال حاضر تنها برای ملکه اعمال می شود. هر کس دیگری هر روز صبح در مقابل کمد لباس می ایستد برای تعیین اینکه کدام لباس با فاز او مطابقت دارد: باروک، گوتیک، اسپورت، و...
پست مدرنیسم
ثالثا، کلمه پست مدرنیسم به عنوان هنر و فرهنگ اعمال می شود. یک ویژگی بسیار مهم پست مدرنیسم محو شدن تمایز بین فرهنگ بالا و پایین است. در این دوره از قرن بیستم مفهوم سنتی فرهنگ از اتصال آن با هنر نخبه گرا رها شده است. دانشمندان امروزه یک مفهوم گسترده از فرهنگ اعمال می کنند، بر اساس عبارت معروف ریموند ویلیامز "فرهنگ به عنوان یک راه کلی از زندگی"تعریف شده است. در اینجا این مربوط به یک نظریه از فرهنگ می شود که به عنوان یک عمل در یک محیط اجتماعی و تاریخی است.
تمایز دقیق بین فرهنگ بالا و پایین دیگر قابل دفاع نیست. در هر صورت، این همیشه تا حد زیادی بر اساس اختلاف بین کلمه و تصویر در فرهنگ غربی بود، که در آن کلمه به عنوان بیان برتری از ذهن و تصویر به عنوان ابراز احساسات و خواسته های نفسانی بدن دیده شده است. این تغییر از یک فرهنگ متنی به فرهنگ بصری به معنای این است که تصویر دیگر در شرایط کاملا منفی مشاهده نمی شود بلکه برای همه قدرت های مثبت و تجاربی که آن را تداعی می کند ارزش دارد.
علاوه بر این، فرهنگ "بالا" و فرهنگ" پایین "را نمی توان به صراحت به رشته خاص مرتبط نمود ( ادبیات در مقابل تلویزیون) . هر شکلی از هنر بیان فرهنگی اندک خود را دارد مانند پرتره های پسر کولی با اشک های در حال پایین آمدن از صورتش یا رمان عاشقانه پالپ. مد لباس زنانه توسط فرهنگ خیابانی تحت تاثیر قرار می گیرد. "کم" به روز رسانی می شود و توجه را در ضمیمه هنری روزنامه دریافت می کند و یا در موزه به نمایش گذاشته می شود. عکس های تبلیغاتی از بنتون، هنر کامپیوتر توسط میشا کلاین و عکس مد توسط اینز ون لامزوییرد همه در موزه هلندی نشان داده شده است.(سیارک)
دموکراسی سازی و تجاری سازی نیز برای بحث در مورد "بالا" و "پایین" بسیار مهم می باشد. تعداد زیادی از بازدید کنندگان از نمایشگاه های بزرگ به این شهادت داده اند که افزایش رفاه و انتشار از طریق اینکه رسانه ها تقریبا دسترسی همه به هنر و مد را به ارمغان آورده اند. همچنانکه فستیوال سازی شهرهای بزرگ این دسترسی را انجام می دهد. علاوه بر این، تجاری بودن دیگر به طور انحصاری با فرهنگ پایین در ارتباط نیست; این به فرهنگ بالا نفوذ کرده است، همچنانکه می توان از لیست های تاپ تن هفتگی برای ادبیات، انبوهی از سی دی های موسیقی باخ و موتزارت در سوپرمارکت های محلی، حمایت آئودی در موزه اسدلیجیک در آمستردام، و یا طرح های کارل لاگرفلد در H & M استنباط نمود. ادامه مقاله در پست بعدی...
ترجمه itrans.ir