درجستجوی زمان از دست رفته
مصطفی صحراپیمادر۱۴۰۳/۲/۱۸تولد آغاز است، آغازی برای شادیها و ناخوشیها، لذتها و ناکامیها. آغازی برای هر آن چیزی که فکر میکنیم خوب است یا بد. بد و خوبش را ما انسانها تعیین میکنیم. پس بهتر است بگویم در دنیایی کاملا نسبی زندگی میکنیم که روزها و شبها سپری میشوند، برای برخی در آرامش و برای برخی در ملال. اما چیزی که بد یا خوب، تلخ یا شیرین، در شادی یا غم در حال گذشتن است، عمر است. عمری محدود و تجدید ناپذیر. مانند باطریهایی که دیگر قابل شارژ مجدد نیستند. البته باطریهای هر چند غیرقابل شارژ، فرصتی را در اختیار دارند که ما انسانها حتی از آن هم بیبهره هستیم. آن فرصت یا مزیت این است که اگر این باطریها را از حالت استفاده خارج کنیم، آنها قادر هستند که تا مدتها انرژی ذخیره شده در خود را حفظ کرده تا در صورت استفادهی مجدد از آنها دوباره کارایی خود را ارائه دهند. اما ما انسانها فرصت این را نداریم که بخشی از زندگی خود را اصطلاحا فریز کنیم تا در زمانی معین بتوانیم دوباره از آن استفاده کنیم. پس در این زمان معین برای خودتان زمان بگذارید.
بسیاری از افراد ممکن است با خواندن این مطالب از خود بپرسند که چگونه ممکن است که ما برای خودمان زمانی را سپری نکنیم؟ ما هر روز و هر لحظه در حال زمان گذراندن برای خود هستیم. در منزل، در محل کار، در حال تحصل و در هر حالی که احساس میکنیم در حال یک گفتگوی ذهنی با خود هستیم.(سیارک)
اینجا همان جایی است که لازم میبینم که من یک سوء تفاهم کوچک را رفع کنم و آن هم این است که بسیاری از ما، زمان سپری کردن با خود را، با زمان سپری کردن برای خود اشتباه گرفته ایم. بله ظاهر جملات ممکن است بسیار شبیه یکدیگر باشند، اما در باطن آنها رمز و رازی نهفته است که فاصلهای فراتر از شرق و غرب عالم را در بین آنها ایجاد میکند. قطعا ما در تمام ساعات شبانه روز در حال سپری کردن لحظات با خود هستیم. ما خویشتن را میشناسیم و جز در موارد بسیار معدودی که اختلالات شخصیتی و روانی به سراغ بعضی از افراد میآید، ما خود را از خویشتن بیگانه احساس نمیکنیم.
اما بحث اصلی در اینجا، فرق با و برای است. واژگانی پر کاربرد در دنیای پیرامون ما. در صرف کردن زمان با خود پس مشکلی نیست، اما در زمان صرف کردن برای خود چطور؟ در روز چقدر برای خودمان هستیم؟ سادهتر بگویم، چقدر اعصاب خودمان را داریم؟ چقدر در دنیایی که همیشه برای رسیدنها دست به دامن دویدنها شدهایم، برای دل خودمان زمانی قائل شدیم؟
موفقیت آرزوی هر انسانی است. کمالگرایی در ذات و فطرت انسانها نهاده شده است. اما لازمهی تمام اینها این است که ما برای خودمان زمان بگذاریم. برای خودمان زمان گذاشتن به معنی تنها بودن نیست. زمان گذاشتن برای خود به معنی عزلت نشینی و رخوت نیست. برای خودمان زمان گذاشتن به معنای متارکه از دوستان و خانواده و آشنایان و هرآن کسی که دوستشان داریم و دوستمان دارند نیست. برای خودمان زمان گذاشتن به هیچ وجه چیز عجیب و غریبی نیست. برای خودمان زمان گذاشتن تنها سپری کردن زمان با لذت است. لذتی درونی که آرامشاش را میتوان تا عمق وجود احساس کرد. آرامشی در تمام زوایای زندگی. شاید تصور عموم بر این باشد که زمان گذاشتن برای خود تنها به این معنی است که ما ساعاتی را صرف لذت بردن از مواهب و لذتهایی کنیم که بسیار مورد علاقهی ما است. این حرف کاملا درست است، اما کاملا کامل نیست. به عبارت دیگر شاید بتوان گفت این ابتدایی ترین شیوه برای زمان گذاشتن برای خود است.
ما میتوانیم در تمام طول شبانه روز برای خودمان زمان بگذاریم. از صبح که از خواب برمیخیزیم تا شب که دوباره خسته و در جست و جوی آرامشی تکراری به بستر میرویم، میتوانیم برای خودمان زمان بگذاریم. در محل کار و در کنار همکاران، در منزل در کنار اعضای خانواده، در بیرون از خانه و در ساعاتی که مشغول گپ و گفتی دوستانه هستیم. همهی اینها مواردی است که میتوان زمان گذاشتن برای خود را شامل آنها هم دانست.
لازمهی این کار این است که ما در زندگی بدانیم که چه میخواهیم. دانستن همین یک مورد برای تمامی روزهای زندگی ما کفایت میکند. زمانی که دانستههای ما در این مورد تجمیع شد، در نهایت به احساسی ختم خواهد شد که شما از آن لذت خواهید برد. دیگر نگاهتان در خصوص زندگی تغییر میکند. معنای جدید برای لذتبردن خلق خواهید کرد. معنایی که شاید قبلا آن را تجربه نکرده بودید. خوشیها و ناخوشیها را گذرا خواهید دید و دیگر برای تمام آن بیشترهایی که همهی ما به طرز شگفت انگیزی در زندگی خواهان آن هستیم، به هر راهی متوسل نخواهید شد.
پس شناخت خود لازمهی این زمان گذاشتنها است. زمان گذاشتنی که منجر به کمال خواهد شد. کمالگرایی ما را از سایر حیوانات جدا ساخته است. اگر انسانی کمال گرا نباشد، چه فرقی با حیوانی دارد که تنها در فکر روز و شب و لذت و خوراک خود است؟ زمان گذاشتن برای خود، همان راهی است که باید از مسیر آن به کمال رسید. کمال را می توان در معانی مختلفی در نظر گرفت. شاید شما تعریف خود را از کمال داشته باشید که با تعریف من یا دیگران متفاوت باشد، من به عقیدهی شما احترام میگذارم زیرا انسان آزاد اندیش هرگز خود را اسیر تفاسیری نمی کند که صلاحی نهایی برای خود در انتهای مسیر منظور نکرده باشد.(سیارک)
زمان گذاشتن برای خود را تمرین کنید. تمرین کنید که هر روز مفید تر باشید، این یعنی شما برای خود زمان میگذارید، تمرین کنید که به دیگران کمک کنید، از همان دست کارهایی که حال این روزهای ما را خوب میکند، این یعنی شما برای خود زمان میگذارید. تمرین کنید که نگاه جدیدی به دنیای پیرامون خود داشته باشید و از تکرارهای بی سود و زیان فرار کنید، این یعنی شما برای خود زمان میگذارید. تمرین کنید که شنوندهی خوبی برای حرفهای دیگران باشید، حتی اگر نمیتوانید حداقل تظاهر کنید که برای شنیده شدن حرفهای افرادی که شما را پناهگاهی برای خود تصور کردهاند، گوش همیشه شنوایی دارید، این یعنی شما برای خود زمان میگذارید. تمرین کنید که حداقل به اندازهی یک تنفس عمیق، پیش از انجام عمل یا اظهار نظری عجولانه، در مورد عواقب کار نسنجیده و احساسی خود تعقل کنید. این یعنی شما برای خود زمان میگذارید.
مثالهای متعددی را میتوان بیان کرد. مثالهایی که بعضی از آنها عام و برخی دیگر خاص هستند. منظورم همان بعضی از خاصهایی که هنوز آنها را حل نشده در گوشهی ذهن خود کابوسوارد نگه داشته ایم و معلوم نیست که چه زمانی مردانه برای خودمان زمان خواهیم گذاشت و آنرا برای همیشه حل خواهیم کرد. پس برای خود زمان بگذارید برای بهتر زندگی کردن، بهتر زندگی ساختن و بهتر زندگی را دیدن. بهترینها از دل زمان گذاشتنهای شما برای خودتان به وجود میآیند، پس بهترینها تصادفی در مسیر زندگی شما سبز نمی شوند. گام اول را بردارید و با آغوشی باز پذیرای تمام لذتهایی که تا به امروز خود را از آنها محروم کرده بودید باشید.
زمان را از دست ندهید و از همین حالا دست به کار شده و برای خودتان زمان بگذارید، هر چقدر که میتوانید، حتما نتیجهی لذت بخش آن را تجربه خواهید کرد.(سیارک)