روش های یادگیری زبان

در

 (سیارک) : ازقدیم گفته اند یادگیری زبان را میتوانید با تمرین کامل کنید، البته تمرین ویژگی هایی دارد.

یک مطالعه جدید در مورد نحوه یادگیری زبان به این نتیجه رسیده است که تکرار یک بخش مهمی از فرایند یادگیری زبان میباشد. روزنامه Science daily   شرح داده:  "کیم پا" از دانشگاه هلسینکی در مطالعه ای روش های واکنش مغز به کلمات جدید را در یک دوره کوتاه مدت بررسی کرده است. کیم تحقیقات خود را با داوطلبانی به زبان فنلاندی اغاز کرد، واکنش عصبی انها (شامل تکرار کلمات مادری  و زبان غیر بومی) در طول یادگیری زبان با نوار مغذی اندازه گیری شد.

 کلمات به دو روش و بمدت 30 دقیقه ارائه شده اند : یک گروه بصورت غیر ارادی به کلمات گوش کردند و گروه دیگر سعی میکردند در حین گوش کرد با کلمات صحبت کنند، واکنش عصبی هر دو گروه به کلمات جدید در هر دو گروه یکسان بود. بنا به گفته "کیم پا" بر خلاف کلمات موجود، کلمات جدید نشان دادند واکنشهای عصبی بین مراحل اولیه و نهایی قرار گرفتن کلمات در قشر حافظه زود گذر و جلویی مغز افزایش یافته است، این عمل بعنوان تشکیل حافظه عصبی مغزی معرفی شده است. مقدار افزایش عصبی به نحوه حفظ کردن کلمات جدید توسط شرکت کننده گان بستگی دارد.

"کیم" از طریق تحقیق خود توانست چگونگی ترتیب ردیابی حافظه داوطلبان را که قدرت حفظ کردن انها را تحت تاثیر قرار میدهد، کشف کند.

این مطالعه نشان داد که داوطلبان با تجربه ای که از زبانهای خارجی قبلی داشته اند، نسبت به کلمات جدید غیر بومی واکنش زیادی نشان دادند.همچنین مشخص شد که مغز برای بدست اوردن صحبت با اواشناسی جدید انعطاف پذیری بیشتری دارد.

 با وجود این تحقیق یاد گیری کودکان برای حفظ کلمات و واژگان جدید چگونه تفسیر میشود؟ "کیم" همراه با مطالعه خود روی بزرگسالان، "اموزش سریع کلمات عصبی" کودکان 9تا 12 سال را که توانایی خواندن طبیعی داشتند ولی در حفظ کردن کلمات با مشکل مواجه بودند بررسی کرد. کودکانی که قادر بودند بطور طبیعی بخوانند در مدت 6دقیقه به کلمات جدید واکنش عصبی نشان دادند در عوض کودکانی که در خواندن مشکل داشتند، در مدت 11 دقیقه هیچ واکنش عصبی نشان ندادند.

این مطالعات نشان میدهد کمبود توانایی یادگیری سریع کلمات مغز در افرادی که در خواندن کلمات ناتوان هستند.(نارساخوان) در مقایسه با همسالان خود تاثیری ندارد. "کیم" اضافه کرد این افراد برای نشان دادن اثر عصبی احتمالا به تکرار بیشتر یا انواع مختلف استراتژی های یادگیری نیاز دارند. و روش های زیادی را برای یادگیری سریع و اسان زبان جدید پیدا میکنند. علاوه بر اینها روش های ذیل در یادگیری زبان موثر هستند.

  1. بجای یاد گرفتن لغات سعی کنید اصطلاحات بیشتری یاد بگیرید چون با یاد گرفتن یک اصطلاح چندین کلمه را یکجا یاد میگیرید.
  2. روش گوش کردن به زبان از خواندن زبان بهتر است. زیرا ثابت شده که اثر بخشی شنیداری بمراتب بهتر از خواندن مطالب و لغات زبان میباشد.
  3. برای یاد گیری زبان باید بارها و بارها آن زبان را تکرار کنید.
  4. اگر میخواهید یک زبان را بطور کامل یاد بگیرید باید منابعی مانند فیلم، مجلات، کتب صوتی، و غیره را بررسی کنید.
  5. جدا از منابع یادگیری که بینهایت هستند، وقت را غنیمت شمرده و بصورت مداوم به یادگیری زبان اقدام نمایید که بهترین روش یادگیری زبان تکرار ان میباشد.  منبع:msn.com

این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت درقسمت نظرات ما را مطلع کنید.  

 

حق انتشار مقالاتی که در سایت سیارک ثبت می شود متعلق به سایت سیارک است و امکان انتشار به صورت کلی یا بخشی از آن بدون ذکر نام منبع  (سیارک) ممنوع است.

نظرات

در ادامه بخوانید...

آیا من باهوش هستم؟

در

سوالی که بدون شک هر انسانی در هر برهه از زمان با هر طبقه ی اجتماعی که دارد و در هر شرایطی که هست حتی شده یک بار از خود پرسیده است، آیا من باهوش هستم؟ اصلا معیار سنجش هوش چیست؟ از کجا بدانم چقدر باهوش هستم؟ تمرین ارتباطی به هوش دارد؟ و هزاران سوال دیگری که بار ها برایمان پیش آمده است. در این مقاله می کوشیم به برخی از سوالاتی که روزانه برای شما در خصوص هوش پیش می آید پاسخ بگوییم. اگر می خواهید به پاسخ سوال هایتان برسید با ما همراه باشید.

در طول تاریخ انسان های زیادی وجود داشته اند که همگان هوش سرشار آن ها را تحسین کرده اند از لئوناردو داوینچی و ایزاک نیوتون گرفته تا آلبرت انیشتین و استیون هاوکینگ. این ها افرادی بوده اند که تاریخ بر هوش سرشارشان تاییدیه گذاشته است. اما آیا این همه ی ماجرا است؟ آیا این افراد دارای هوش و استعدادی خدادایی بوده اند و یا رازی در پس فرمول ها و خلاقیت هایشان نهفته است؟

پاسخ درون ذهن انسان نهفته است. مغز انسان از دو نیم کره تشکیل شده است. این دو نیم کره به نوبه ی خود مسئول تمام کار های ما هستند. می توان آن را به یک کامپیوتر تشبیه کرد، این کامپیوتر دارای قسمت هایی است که هر کدام به نوبه ی خود مسئول پردازش اطلاعات ورودی هستند. این کامپیوتر با سرعتی باور نکردنی هر چه را که از حواس دیگر دریافت می کند را طبقه بندی کرده و آن ها را به دقت تحلیل می کند و با توجه به تحلیل های انجام شده برنامه ای برای واکنش به آن می نویسد و آن را در قالب عمل پس می دهد. در واقع خروجی آن با توجه به برنامه ورودی عمل می کند. اما آیا راهی برای ارتقای این ابر کامپیوتر وجود دارد؟ آیا راهی وجود دارد که فرد احساس کند باهوش است؟

پاسخ مثبت است. اما چگونه؟ پاسخ ساده ای است. تمرین و تکرار.

تعجب کرده اید نه؟

مگر می شود با تمرین و تکراری ساده هوش را ارتقا داد؟

بله که می شود حال برایتان توضیح خواهیم داد.

از همان بشر اولیه که در حال تجربه کردن و آموختن بود تا نسل امروز که ما هستیم یادگیری و تمرین و تکرار بود که به ما کمک کرد آنقدر باهوش شویم که در هر زمینه ای سعی به تلاش کنیم از هنر و موسیقی گرفته تا ریاضی و فیزیک و عرفان و فلسفه. در واقع بخش  مهمی از تکامل فکری وابسته به یادگیری است. می دانیم که ماهیچه ها اگر مدتی از آن استفاده نکنیم ضعیف می شود. ولی ورزشکاری را در نظر بگیرید که سال ها ماهیچه هایش در تکاپو بوده اند بدون شک این ماهیچه ها قدرت کنونی خود را از تمرینات سخت سال های گذشته گرفته اند. مغز انسان نیز با روندی مشابه عمل می کند. ورزش مغز انسان نیز تفکر، یادگیری و به کارگیری آن است. شما در طول عمرتان هر بخش را که بیشتر نقویت کنید، بیشتر در آن مورد باهوش به نظر می رسید. برای مثال اگر زندگی نامه ی افراد باهوش و اعجاب انگیز تاریخ را بخوانید متوجه شده اید که این افراد نیز مانند ما افرادی معمولی هستند تنها یک تفاوت با افراد دیگر دارند و این تفاوت آن است که آن ها راه خود را یافته و در آن راه تمرین و تکرار داشته اند. از شکست نهراسیده اند. برای مثال بتهونی که موسیقی اش روح و جان را نوازش می کند نا بینا بوده است. خالق شام آخر و مونالیزا یعنی داوینچی، فرزند نامشروع بازرگانی بوده است، انیشیتن و نیوتون را کودن خطاب کرده اند و به والت دیزنی گفته اند در نقاشی بی استعداد است. اما این ها محدودیت هایی بوده اند که هیچ کدام را خسته نکرده است. تاریخ خود گواه این موضوع است.

اما چطور ذهن خود را تقویت کنیم و در واقع انسان باهوشی به نظر برسیم؟

همان طور که قبلا هم بیان کردیم، مغز انسان برای تجزیه و تحلیل هر چیز بخش های جداگانه ای دارد. برای مثال شخصی به سرعت ریاضی می آموزد ولی در مقابل از درک نقاشی ها عاجز است. آیا این شخص با هوش است و یا کودن؟ معلوم است هیچ کدام تنها در ریاضی تمرین کرده است و به مهارت لازم دست پیدا کرده است در مقابل کمتر به حیطه ی هنر پرداخته در نتیجه از درک آن احساس ناتوانی می کند. هر بخش از مغز را که بیشتر تقویت کنید بیشتر در آن باهوش خواهید بود یعنی در واقع راحت تر مطالب مربوط به آن بخش را ذهن شما تجزیه و تحلیل و درک می کند. سعی کنید خود را محدود نکنید.

به یاد داشته باشید که در گذشته سعی می کردند با تست هوش افراد را طبقه بندی کنند اما امروزه این روش کمتر به کار برده می شود زیرا انسان بسیار پیچیده تر از آن است که با چند تست هوش بگوییم با هوش یا کودن با معمولی است.

امروزه از جنبه های مختلف هوش انسان بررسی می شود و دیده شده است انسان هایی با محدودیت های ذهنی از پس کار های جالب توجهی بر آمده اند. این نشان می دهد که انسان اگر در جایی نقصی داشته باشد مغز سعی می کند آن را در جایی دیگر جبران کند. ذهن انسان آنقدر پیچیده است که با پیشرفت علم هر روز قسمت جدیدی از نحوه ی عملکرد آن کشف می شود. . هر روز مقیاس های جدیدی برای اندازه گیری و سنجش هوش در نظر گرفته می شود.

اما این که یک شخص از کجا بداند با هوش است یا نه کار دشواری است زیرا عوامل بسیاری در این که یک فرد تا چه حد می تواند هوش خود را بسنجد دخیل است. از جمله:

علاقه، میزان تمرین و اعتماد به نفس.

این سه از همه تاثیر گذار تر هستند. حال چرا علاقه را در درجه ی اول قرار داده ایم؟ زیرا این علاقه است که ما را به سمت و سوی کار هایی که انجام می دهیم پیش می برد. کسی که غذایی را دوست دارد با ولع و اشتهایی سیری نا پذیر از آن می خورد. اما اگر غذایی را دوست نداشته باشد ممکن است حتی آن را بالا بیاورد. علاقه به تقویت هوش نیز مانند غذا خوردن است. فردی که به نقاشی علاقه مند است ساعت ها مشغول تمرین است اما انگار برایش چند دقیقه گذشته است. اشتهای سیری نا پذیر به یادگیری مثلا نحوه ی سایه ی روشن و سه بعدی سازی در او به قدری قوی است که ساعت ها برایش شبیه به دقیقه است. اما عدم علاقه به مثلا فلسفه باعث شده است بار ها به خود بگوید اگزیستانسیالیزم چه بود دیگر؟ چقدر پیچیده به نظر می رسد من چقدر کودن هستم که نمی توانم چیزی از فلسفه بیاموزم اصلا آن را دوست ندارم. پس من در آن استعداد ندارم و در نتیجه تمرین در آن بی فایده بوده و من آنقدر باهوش نیستم که این مطالب را بیاموزم. در همین جا عدم اعتماد به نفس نیز کاری می کند که فرد از برخورد دوباره با مطالب فلسفی به هراس افتاده و به خود بقبولاند که باهوش نیست.

در صورتی که با کمی تمرین و کمی مطالعه ی بیشتر فرد پی می برد که تا چه حد فلسفه با هنر درآمیخته است. چیز جالبی که وجود دارد این است که از لحاظ علمی ثابت شده است که اگر فرد یک بار به خود بگوید که نمی تواند کاری را انجام دهد آنقدر بر روی ذهن و باور خود تاثیر می گذارد که لازم است هفده بار به این فرد گفته شود که می تواند این کار را انجام دهد. پس قدرت تفکر و بالابردن اعتماد به نفس را در خود دست کم نگیرید.

این ها تنها مثال های کوچکی برای پاسخ های کوچکتر به پرسش های بزرگ هستند. همواره بشر در تکاپو برای یادگیری است و بر سر راهش چالش هایی نیز وجود دارد که می تواند با آن ها خود را محک بزند.  

پس دفعه ی بعد اعتماد به نفس داشته و سعی کنید اگر در کاری شکست خوردید و یا کسی به شما گفت با هوش نیستید نا امید نشده و سعی کنید با تمرین و تکرار به خود ثابت کنید اشرف مخلوقات از آن چیزی که به نظر می رسد باهوش تر است.

شاد باشید

نظرات

در ادامه بخوانید...