تجربیاتی واقعی از استفاده از قانون جذب سری 1
بهاره یوسفیدر۱۴۰۳/۲/۱۸سرفصل های پست داستان های راز و تجربه های واقعی از قانون جذب و داستان قانون جذب
- داستانهای جدید قانون جذب داستان اول
- تجربه های واقعی از قانون جذب داستان دوم
- کسانی که از قانون جذب نتیجه گرفته اند. داستان سوم
-
قانون جذب ، قانون مربوط به شما است -
نیازی نیست که با آن مانند نوعی تکنیک خارجی رفتار کنید - که می توان مدتی از آن استفاده کرد و سپس آن را کنار گذاشت. قانون جذب در اصل خود درونی شماست. قانون جذب درک این است که شما خالق زندگی خود هستید. و این شما هستید که مسئول آنچه دارید یا ندارید اکنون هستید. شما باید روی خود کار کنید ، "سطح" را بالا ببرید ، خود را توسعه دهید - و سپس جهان به ارتعاشات جدید شما پاسخ می دهد و آنچه را که در این سطح جدید سزاوار آن هستید به شما می دهد. باید همین امروز همانطور باشید که می خواهید خودتان را ببینید.
قانون جذب به هیچ تلاشی نیاز ندارد
-
در گروه های فیس بوکی که به این قانون اختصاص داده شده است ، می توانید شکایات زیادی مانند "من همه چیز را امتحان کرده ام - تابلوی تجسم آرزوها ، مانتراها ، تأییدهای مثبت - اما هیچ چیز کار نمی کند."
در اینجا گرفتار است. قانون جذب کاری نیست که شما انجام می دهید ، این همان چیزی است که شما هستید! ما در جامعه ای از شکارچیان ، اقدامات فعال برای دستیابی به اهداف زندگی می کنیم. اگر می خواهید چیزی بدست آورید ، باید تلاش کنید. و قانون جذب یک تلاش نیست ، بلکه این است که در سطح خودتان باشید. برای خود بودن نیازی به تلاش نیست. بنابراین ، "راز" تنها زمانی کار می کند که شما چیزها و رویدادهای مناسب را برای خود بخواهید. باور کنید ، ضمیر ناخودآگاه شما نمی فهمد که یک میلیون دلار چیست :) شما باید بر خواسته خود تمرکز کنید ، نه افراد تبلیغات یا مجلات براق.
-
اقدامات برای رسیدن به اهداف از الهام درونی گرفته می شود
-
البته ، اگر روی مبل دراز بکشید و لکسوس را برای خود تجسم کنید ، آن را نخواهید داشت. شما هنوز باید هر روز عمل کنید و به سمت رویای خود قدم بردارید. ولی. اقدامات شما نباید ناشی از غرور ، کار طاقت فرسا و "مسابقه " باشد ، بلکه باید از الهام درونی باشد. وقتی به درون خود گوش می دهید و روی رفاه خود تمرکز می کنید ، اتفاقات درستی رخ می دهد و افراد مناسب به تنهایی از راه می رسند. و شما می دانید چه باید بکنید ، زیرا شادی ، رضایت ، الهام را احساس می کنید. این حالت "ایجاد عمدی" است.
-
باورهای محدود کننده را کنار بگذارید
-
همه محدودیت ها در سر شماست. و یک راه سریع برای خلاص شدن از شر آنها این است که بفهمید همه آنها توسط دیگران (معمولاً در دوران کودکی) به شما تحمیل شده اند ، به عنوان یک حافظه ژنتیکی از خانواده یا به عنوان یک تجربه بد زندگی دیگران به شما منتقل شده اند. به عنوان مثال ، "پول بد است" ، "زدن به معنی عشق است" و غیره.
این باورهای محدودکننده از انرژی زندگی شما تغذیه می کنند و اجازه نمی دهند به راحتی به آنجا بروید. به حرف خود ، به روح خود گوش دهید و فقط آنچه را که فرزند درونی شما می خواهد انجام دهید. این چیزی است که شما را خوشحال می کند. هربار که صدای مادر ، مادربزرگ ، معلم یا یک دوست بازنده در سر شما بلند می شود ، به خود بگویید: "این باور دیگر برای من کار نمی کند ، امروز من راه دیگری را انتخاب می کنم!"
-
ذهن آگاه کلید موفقیت است
-
من از تکرار خود نمی ترسم که قانون جذب این است که خودت باشی. لایه به لایه ، همه آنچه جامعه تحمیل کرده است را از خود دور کنید ، همه خواسته های خود را. این فرآیند عمدی است که مهم است. بسیاری از مردم معتقدند که اگر احساس بدی داشته باشند ، به این معنی است که آنها نتوانسته اند قانون جذب را درک کنند و همه چیز تمام شده است. طبیعتاً اینطور نیست. همه ما روی زمین هستیم تا یاد بگیریم و رشد کنیم. و حذف باورهای محدودکننده از خود و شکستن طرز تفکر عادی دردناک است.
بنابراین ، شما باید به خود واقعی خود برگردید و خود را مانند گذشته درک کنید. هر دقیقه را آگاهانه سپری کنید ، اینجا و اکنون باشید. و سپس زندگی شما به سمت بهتر تغییر خواهد کرد.
در حالی که در راه رسیدن به خود واقعی هستید ، اتفاقات جادویی در زندگی شما رخ خواهد داد. هدایای جهان را بپذیرید ، به خودتان گوش دهید و هر بار از خود بپرسید: "آیا این به من لذت و شادی می بخشد؟"
- قانون جذب را در مقاله قانون جذب توضیح دادیم حال، میخواهم بپردازم به تجربیاتی واقعی که افراد مختلف با استفاده آگاهانه از قانون جذب گرفته اند. این داستان ها به شما کمک میکنند تا در اول کار امید و انگیزه و انرژی برای شروع و پیگیری کارتان بگیرید.از آنجا که لحن اکثر این نوشته ها دوستانه بوده و تجربه شخصی از قانون جذب افراد است سعی کرده ام با ترجمه ای محاوره ای چنان داستان ها را برایتان ارائه دهم که حس کنید با دوست صمیمی تان صحبت می کنید.
داستانهای جدید قانون جذب داستان اول
من از قانون جذب استفاده کردم و کلی پول برنده شدم!
کسانی که از قانون نتیجه گرفته اند اند
خیلی خوشحالم که دارم داستانمو اینجا مینویسم! اولین بار من فیلم راز رو دو سال پیش خیلی اتفاقی دیدم. داشتم تو گوگل چیز دیگه ای سرچ میکردم که «اشتباهی» روی یه لینک کلیک کردم. این بهترین اشتباهی بود که تاحالا توی زندگیم مرتکب شدم. حسابی از دیدن فیلم متحیر شدم و خیلی سریع قوانین اون رو توی زندگیم پیاده کردم و بعضا نتیجه گرفتم. اگرچه بعد مدتی دیگه داستان های قانون جذب و راز رو فراموش کردم و باورم بهش کم شد.
- داستان قانون جذب // نتایج واقعی جذب
من پارسال باردار بودم و باید مرخصی میگرفتم. بعد چند ماه قبل شوهرم کارش رو از دست داد. قبض ها زیادتر میشدند و من خیلی افسرده بودم. بعد شنیدم که روندا بایرن کتاب دیگه ای به نام «قدرت» نوشته. من سریعا کتاب رو خریدم و خوندم و وقتی به فصل «قدرت و پول» رسیدم فهمیدم که رفتار و نگرشم نسبت به پول و قبض هایی که برام میومد خیلی منفیه. همونجا دست به کار شدم و طرز فکرمو عوض کردم...هروقت قبضی برام میومد توی دلم از کسانی که به من اون خدمت رو ارائه داده بودن تشکر میکردم و با خوشحالی قبض رو پرداخت میکردم. علاوه بر اون بجای اینکه پول رو دودستی بچسبم شروع کردم به خرج کردن پول و لبخند میزدم و میدونستم که پول بیشتری به سمتم سرازیر میشه. دائما به خودم میگفتم که پول عاشق منه و به راحتی و مکرر به سمتم میاد.
کسانی که با قانون جذب پولدار شدند
کسانی که با قانون نتیجه گرفته اند اند
داستان های راز
اوایل آگوست، نشنال لاتاری قرعه کشی داشت و یک زوج دوست داشتنی برنده 10 میلیون پوند شدند. یادم میاد که داستانشون رو میخوندم و خیلی براشون خوشحال بودم. بعد از اینکه داستانشون رو خوندم بلند به خودم اعلام کردم که برنده قرعه کشی بعدی من خواهم بود.از همون لحظه جوری زندگی میکردم که انگار همین الان پول رو دارم. لیستی از تمام کارایی که میخواستم با اون پول انجام بدم تهیه کردم و همینطور یک تخته آرزوها ساختم و عکسی از شماره های لاتاریم رو روی اون گذاشتم. من هرروز سپاسگزار این پول بودم و ایمان داشتم که این پول از آن منه.
دوشنبه گذشته داشتم تلویزیون نگاه میکردم و تبلیغی پخش شد که قرعه کشی لاتاری انجام شده. من خیلی هیجان زده بودم، و قلبم تند تند میزد. با تمام وجودم میدونستم که بالاخره زمانش رسیده و به سختی هیجانم رو کنترل میکردم. من وقتی بلیط لاتاریم رو میخریدم میدونستم که این فقط یه فرمالیته است و اون پول همون موقع ماله من بوده. من از چک راز پرینت گرفتم و مبلغ تخمینی لاتاری رو نوشتم و اونرو به تخته آرزوهام زدم. تاریخ امروز یعنی یک روز بعد از قرعه کشی رو روی چک زده بودم.
امروز صبح با شادترین و بزرگترین خنده روی صورتم از خواب بیدار شدم! حتی قبل از اینکه شماره ی کارت لاتاریم رو چک کنم میدونستم که برنده شدم. تا جایی که من میدونستم من یک مولتی میلیونر بودم!!
نکته ای که باید به یاد داشته باشین اینه که هرچیزی که توی زندگی میخواین همین الان ماله شماست. فقط طوری زندگی کنین که انگار همین الان اون رو دارین و دنیا هم اونرو براتون میاره. شما یک قدرت محشر دارین که میتونین هر چیزی رو بهش اعتقاد دارین ظاهر کنین. من با تمام سلول های بدنم میدونستم که برنده لاتاری میشم و شدم؛ این چقدر توپه!! برای همتون آرزوی سلامتی، ثروت، خوشبختی و وفور در همه ی جنبه های زندگیتون رو دارم. و بی صبرانه منتظرم تا داستان های عالی تون رو بخونم.میدونم که دنیا زندگیتون رو پر از چیزایی میکنه که میخواین.
درباره اس جی ال از واتفورد انگلستان: من یک زن متاهل خوشحال و 28ساله و مادر یک بچه که دارم به لطف دانشی که از راز دارم و قدرت استفاده از اون دارم به بهترین نحو زندگی میکنم.
تجربه های واقعی از قانون جذب داستان دوم
قدرت تمرکز
داستانهای واقعی از راز در مورد تحصیل
توی یک خیابون کوچیک غرب اوگاندا بود که دوست پدرم داشت به من ساختمان سازی یاد میداد. این واقعا کار عالی ای بود ولی من دلم چیز دیگه ای میخواست. من آرزوی 3تا چیز رو توی زندگیم داشتم: یک فرد موفقی در بیزینس بشم اونم در سن کم. دو موسیقی دان موفقی بشم.سه فیلم نامه نویس معروفی بشم. اما هیچوقت نمیدونستم چطوری شروع کنم چونکه وضعیت مالی خانواده ام در سطح پایینی بود.
یکی از دوستام به من نوعی کاریابی رو معرفی کرد که شروع کار من در حیطه بیزینس شد کاری که هنوزم دارم انجامش میدم. اون این حرفها رو به من گفت: «هروقت داری کاری رو شروع میکنی باید به خودت ایمان داشته باشی و روش تمرکز کنی.»
همینطور که من به کارم میپرداختم وارد مرحله ای از کارم شدم که نیازمند مهارت های ارتباطی و رشد شخصیتی بود. ولی چون فقط روی هدفم متمرکز شده بودم زندگی کاریم رو به کلی عوض کرد. گروهی که من باهاشون کار میکردم رفته رفته تعدادشون بیشتر شد.
علاوه بر مبحث اندیشه مثبت بخشی از زندگیم شده به چیزایی که میخوام توی زندگیم داشته باشم هم فکر میکردم که داره کم کم توی زندگیم پدیدار میشه.
من توسط دوستم با راز آشنا شدم و موفقیت های زیادی رو بوسیله اون توی زندگیم جذب کردم که یکی شون پیشنهاد فیلم نامه نویسی از طرف چندتا از شرکت های فیلم سازی بود که بهم شده.
کسانی که از قانون جذب نتیجه گرفته اند . داستان سوم:
تجربه شخصی از قانون جذب
تجربیات قانون جذب
من برای یه شرکت بزرگ کار میکردم ولی اصلا از کارم راضی نبودم. من به عنوان تکنسین آزمایشگاه کار میکردم که محصولاتی که شرکتمون میساخت رو تست میکردم. من درباره راز از دور و بر چیزی شنیدم و کتابشو از دوستم قرض گرفتم تا بخونم. و واقعا راز رو باور کردم.هدف من همیشه این بوده که توی بخش فروش باشم. سالها تلاش کرده بودم تا وارد این حرفه بشم ولی هیچ موفقیتی حاصل نشد. ولی وقتی نیمه کتاب راز رسیده بودم تصمیم گرفتم تا خواسته ام رو بخشی از زندگیم کنم.
یک روز صبح وقتی داشتم سر کارم میرفتم بارها با خودم تکرار کردم که توی این 5 سال دیگه به عنوان نماینده فروش توی شرکت کار میکنم. وقتی رسیدم به محل کارم اخبار شرکت رو چک کردم و دنبال نیازمندی های بخش های دیگه گشتم. یکیشون درباره ی مصاحبه برای استخدام نماینده ی فروش بود. من نشستم و ایمیل زدم و با پیوست رزومه ام براشون فرستادم. درباره اش به همسرم هم گفتم و باور داشتم که واقعا این شغل ماله منه. میدونستم که من برای این شغل استخدام میشم.
میتونم بگم که تقریبا 3 هفته بعد شرکت من رو برای مصاحبه به شهر میلواکی فرستاد (من در توپکا زندگی میکردم) .در پایان مصاحبه اونها به من یک معرفی نامه دادند.این بیشتر از چیزی بود که من توقع داشتم. سوار ماشینم شدم و راه افتادم و مثه بچه ها گریه میکردم. این چیزی بود که من همیشه با تمام وجودم میخواستم و حالا بهش رسیدم.
من واقعا باور دارم که این موفقیت و داستان های واقعی از راز پیش آمده چونکه من راز رو شناخته بودم. من یک مسیحی هستم و یاد گرفتم که هماهنگ با دینم از راز هم استفاده کنم تا به بهترین زندگی که میخوام برسم.
آیا تا به حال متوجه شده اید که افکارتان تحقق می یابد؟ در نظرات به اشتراک بگذارید!
نظرات
شیوا۱۴۰۰/۵/۳۱قانون جذب چیست؟ احتمالاً بیش از یک بار شنیده اید که ما آنچه را که فکر می کنیم داریم. افکار ما همه چیز خوب یا بد را به سمت ما جذب می کند. و هر اتفاقی که برای شما می افتد ، خودتان را با افکار خود تحریک می کنید. به نظر می رسد که دستیابی به یک زندگی رویایی بسیار ساده است - شما باید رویا پردازی کنید ، برنامه ریزی کنید ، از لحاظ ذهنی لذت رسیدن به خواسته خود را هر روز تصور کنید. مثل این است که در رستوران به یک پیشخدمت سفارش دهید. و بر این اساس ، اگر ذهن شما به روی بحث با دیگران ، شکایت از زندگی ، اتهامات همه اطرافیان مسدود شده باشد ، در نهایت به آن خواهید رسید. جهان اهمیتی نمی دهد که چه می دهید - منفی یا مثبت. برای جهان ، علامت های مثبت و منفی معادل هستند.🧐
شیوا۱۴۰۰/۵/۳۱یکبار به کتابی برخوردم که درباره قانون جذب بود. قانون جذب این است که ما آنچه را که فکر می کنیم به زندگی خود جذب می کنیم. نویسنده کتاب استدلال کرد که این همان قانون تخریب ناپذیر طبیعت به عنوان نیروی گرانش است. من به این نظریه علاقه داشتم و تصمیم گرفتم یک آزمایش را انجام دهم. باید بگویم که قانون جذب کاملاً با افکار کار نمی کند. یعنی نه با آن افکاری که کلمات را پوشانده اند و نمایانگر یک گفتگوی داخلی هستند. طبق این قانون ، ما جذب تصاویری می شویم که تصور می کنیم. همچنین مهم است که وقتی تصویری را در تخیل خود می بینیم چه احساسی داریم. موثرترین چیز این است که در حالت آرامش قرار داشته باشید و در عین حال احساس شکرگزاری کنید. این شاید همه اطلاعاتی باشد که برای تمرین نیاز دارید. من تصمیم گرفتم این تکنیک را آزمایش کنم و چیز ساده ای را به کار گیرم. فقط برای دیدن نحوه کار. برای خلوص آزمایش ، لازم بود چیزی را تجسم کنم که هر روز در مسیر من قرار نمی گیرد ، اما در عین حال دستیابی به آن دشوار به نظر نمی رسد. پس از کمی فکر کردن ، تصمیم گرفتم یک بادکنک آبی را تجسم کنم. نمی دانستم چقدر طول کشید تا قانون جذب کار کند. در این کتاب چیزی حدود دو هفته یا بیشتر ذکر شده است. بنابراین ، تصمیم گرفتم هر شب 15 دقیقه با چشمان بسته بنشینم و یک بادکنک آبی را جلوی نگاه درونی ام بگیرم ، بدون اینکه حواسم پرت شود. من قبلاً تجربه مدیتیشن و تمرکز یک نقطه ای را داشتم ، بنابراین نشستن به مدت 15 دقیقه کار سختی نبود. البته ، گاهی اوقات افکار فرار می کردند ، اما وقتی به خود آمدم ، آنها را به آرامی به بادکنک آبی برگرداندم. من هر شب به مدت 3 روز در این مدیتیشن نشستم. و سپس ، طبق معمول ، آزمایش را رها کردم. اما ، همانطور که معلوم شد ، این سه روز کافی بود تا قانون جذب برای من به طور غیر منتظره ای عمل کند. حدود یک هفته بعد ، در طول خیابان قدم می زدم. من افرادی را دیدم که بادکنک آبی در دست داشتند. در ابتدا ، من هیچ اهمیتی به این موضوع ندادم و حتی به آزمایش خود فکر نکردم. اما پس از مدتی تعداد بیشتری بادکنک آبی در اطراف وجود داشت ، و در پایان ، به افتتاح شعبه فروشگاهی نزدیک شدم. به افتخار افتتاحیه ، کل ورودی شعبه با بادکنک های آبی تزئین شده بود و مروجین در خیابان قدم می زدند و بادکنک های آبی را بین همه تقسیم می کردند. تمام خیابان پر از بادکنک آبی بود! شاید این فقط یک تصادف دلپذیر بود ، اما روحیه من در آن روز واقعاً بهبود یافت. من برای خودم بادکنک آبی نگرفتم من مجبور بودم با مترو بروم. اما جالب ترین اتفاق هنگام رفتن من رخ داد. یک بادکنک برای مدت طولانی به دنبال من پرواز می کرد که توسط باد رانده می شد. و این تنها بار در زندگی من بود که دیدم چگونه بادکنک آبی در گذرگاه زیرزمینی از طریق هوا پرواز می کند.
OOOВалок_Харлам 134۱۴۰۰/۷/۲۰آنچه شخص بیشتر در مورد آن فکر می کند وارد زندگی او می شود. توانایی افزودن خواسته های یک فرد به زندگی خود نیز بر اساس قانون جذب است. با توجه به معنای عبارت بالا ، درک آن برای شما دشوار نخواهد بود: برای موفقیت در زندگی ، باید به آنچه در زندگی می خواهید فکر کنید و سعی کنید از فکر کردن در مورد آنچه که نمی خواهید جلوگیری کنید. دوست ندارم روبرو شوم
OOOВалок_Харлам 134۱۴۰۰/۷/۲۰ هر اندیشه ای درباره یک شخص ، صرف نظر از حال و هوایی که در آن ایجاد می شود - مثبت یا منفی ، دارای انرژی خاصی است. این ، که در آن انرژی قوی تر ، پیام قوی تری سرمایه گذاری می شود ، محقق می شود. به عبارت دیگر ، این چیزی نیست که شخص در حالت آرام می خواهد یا نمی خواهد ، تجسم می یابد ، بلکه آن چیزی است که همه افکار او به آن توجه می کنند.
OOOВалок_Харлам 134۱۴۰۰/۷/۲۰کسانی که از قانون نتیجه گرفته اند اند مطمئناً شما در زندگی خود بیش از یک بار با چنین پدیده ای روبرو شده اید ، زمانی که آنچه شما غیرتمندانه آرزو می کردید در واقعیت تجسم یافته بود. یا برعکس ، چیزی که بیشتر از همه از آن می ترسیدید و نمی خواستید با آن روبرو شوید ، برخلاف میل شما در زندگی شما ظاهر شد. چرا این اتفاق می افتد؟ پاسخ ساده است: وقتی از موقعیت خاصی می ترسید ، نمی خواهید اتفاقی بیفتد ، زمان و انرژی زیادی را به فکر کردن در مورد آن رویداد اختصاص می دهید. تمام توجه شما معطوف به چیزهایی است که نمی خواهید. شما به طور غیر ارادی ، به بدی ها فکر می کنید ، انرژی خود را صرف این افکار می کنید که باعث جذب رویدادها می شود.
OOOВалок_Харлам 134۱۴۰۰/۷/۲۰کسانی که از قانون نتیجه گرفته اند اند / / تجربه شخصی از قانون جذب // نمونه هایی از قدرت تفکر مثبت از راندا برن: "یک مرد بیکار برای شغلی که مدتها در آرزویش بود درخواست داد. پس از آن ، او برای خود یک نامه دعوت نامه نوشت ، ظاهراً از طرف شرکت ، که مبلغ حقوق وی را مشخص کرده و طیف وسیعی از مسئولیت ها را مشخص کرده است. سپس یک کارت ویزیت با نام و نشان شرکت خود ساخت. او با احساس سپاسگزاری به کارت نگاه کرد و از کار جدیدش خوشحال بود. هر چند روز یکبار ، او برای خود ایمیل می فرستاد و کار موفقیت آمیز خود را تبریک می گفت. این شرکت ابتدا با او مصاحبه تلفنی انجام داد ، سپس او را به چندین مصاحبه حضوری دعوت کرد. دو ساعت پس از آخرین ملاقات ، با او تماس گرفتند و گفتند که پذیرفته شده است. این مرد شغلی را که همیشه رویای آن را داشت دریافت کرد و دستمزد بسیار بالاتری از آنچه در دعوت نامه خیالی او نشان داده شده بود.
OOOВалок_Харлам 134۱۴۰۰/۷/۲۰کسانی که از قانون نتیجه گرفته اند اند / / داستان های واقعی از راز // یک زن در تمام عمر آرزو داشت که اسب داشته باشد ، اما پولی برای خرید آن وجود نداشت. "این زن نه رویای هر اسبی ، بلکه یک اسب نر از نژاد مورگان را در خواب می دید. قیمت این اسب ها هزاران دلار است. و پس از آن زن هر بار که از پنجره آشپزخانه به بیرون نگاه می کرد ، تصور می کرد که اسب نر را می بیند که روی چمن می چرید. او صفحه لپ تاپ خود را با عکسی از اسب نر اصیل تزئین کرد و در لحظات فراغت خود سعی می کرد اسب بکشد. اگرچه این زن هنوز پول رویای خود را نداشت ، اما شروع به بازدید از حراجی ها کرد ، جایی که آنها اسب می فروختند. یک روز او با دوستان به مغازه رفت و همه آنها چکمه سواری را امتحان کردند. سپس آنها شروع به نگاه دقیق به زین کردند. زن فقط می توانست یک پتو ، مهار و چند برس برای شستن اسب بخرد ، اما در خانه همه این موارد را در یک مکان قابل توجه قرار داد ، به طوری که آنها دائماً در جلو چشم بودند. پس از مدتی ، نمایشگاه اسب در شهر او برگزار شد. زن به آنجا رفت و از قرعه کشی نمایشگاه مطلع شد ، جایی که جایزه اصلی یک اسب نر مورگان بود - دقیقاً همان چیزی که او همیشه تصور می کرد. زن بلیط قرعه کشی خرید و ... البته ، جایزه اصلی به او تعلق گرفت! "
در ادامه بخوانید...