خودشکوفایی یا خودیابی
طاهره مصطفویدر۱۴۰۳/۲/۱۸
اصطلاح و ایده خودشکوفایی توسط کورت گلدشتاین در کتاب مشهور او به نام ارگانیسم در 1939 ابداع شد. خودشکوفایی «تمایل به واقعی کردن توانایی های فردی ارگانیسم تا حد ممکن» است (صفحه 46). همچنین توسط Rogers (1961) در کتاب درمان مراجع محور وی مورد بحث قرار گرفت و توسط Maslow معروف شد و به شهرت رسید.
با این حال، اصطلاح خودشکوفایی به طور آزادانه در مقالات استفاده شده و تعریف می شود. به عنوان مثال، Gobleدر 1970 آن را به صورت
«تأکید بسیار بر تمایل به تبدیل شدن به فراتر از آنچه که فرد در حال حاضر است، به هر چیزی که فرد می تواند باشد»
بیان کرد. Gowan آن را به عنوان یک زندگی پر از احساس عمیق تعهد توصیف کرد. Kerr خودشکوفایی را به عنوان به چالش کشیدن محدودیت های پتانسیل های فکری برای استفاده از استعدادهای منطقی برای کمال در نظر می گیرد. با این حال، وی تعریف عملیاتی خود را به دریافت درجات علمی پیشرفته و یا مشاغل معتبر خلاصه کرد . رایس و همکاران آن را دستاوردی در زمینه های مشخص تلاش از جمله در زمینه های شرکت کنندگان نیمه نهایی شایستگی ملی، ثبت اختراعات، مجلس سنای ایالات متحده و دیوان عالی کشور در نظر گرفت.
در مطالعه دیگری، اصطلاح خودشکوفایی «برای توصیف حالت تحقق کامل پتانسیل های یک فرد» استفاده شد .
اگر چه پرورش کامل استعدادهای خود یک گام ضروری برای تحقق پتانسیل های فرد است ، اما مترادف با خودشکوفایی نیست.
در مقالات دیگر، تحقیقات، ارتباطی بین یادگیری و خودشکوفایی شناسایی کرده اند. به عنوان مثال، Burleson استدلال کرد که یادگیری و خلاقیت برای خودشکوفایی به همان اندازه که خودآگاهی، انگیزه درونی و خودشکوفایی برای یادگیری بسیار مهم هستند، ضروری می باشند. ارتباط بین یادگیری و خودشکوفایی در مفهوم رفاه نیز توضیح داده می شود. وی خودشکوفایی را به عنوان یک مهارت آموختنی و به عنوان مسیری به سوی رفاه مورد بحث قرار می دهد. با این حال، روشن نیست که خودشکوفایی به چه شیوه ای برای یادگیری و خلاقیت بسیار مهم است. خلاقیت نسبتاً یک مشخصه از خودشکوفایی افراد است.
با وجود برداشت های متفاوت در مورد خودشکوفایی، استادانه ترین نظریه ها را از این مفهوم ارائه کرده اند. آنها مفهوم خودشکوفایی و همچنین عواملی که ممکن است بروز آن را پیش بیاندازند را توضیح دادند. Maslow خودشکوفایی را به عنوان بالاترین سطح نیاز برای انسان ها معرفی کرد و اذعان داشت که تحقق آن به دلیل رضایت نسبی از نیازهای سطح پایین تر (مانند نیازهای فیزیولوژیکی، ایمنی، وابستگی و عزت نفس) است. Rogers در درجه اول تحقق تمایل را به عنوان نیروی انگیزشی اصلی در انسان ها مورد بحث قرار می دهد که بر همه انگیزه های دیگر تکیه دارد. نظریه او نشان می دهد که خودشکوفایی تنها چنانچه افراد عزت نفس خود را بی قید و شرط توسعه دهند که خود به شکل تدافعی روان شناختی کمتر بروز می کند، امکان پذیر است.
نظریه رشد شخصی Maslow با این اعتقاد هدایت می شود که انسان ها بر اساس یک سلسله مراتب از نیازها زندگی و عمل می کنند. وی اذعان کرد که نیازها، رفتار انسان را اولویت بندی می کنند (به عنوان مثال، پاسخ به محرک های محیطی). انسان ها به نیازها بر اساس قدرت و یا فوریت سلسله مراتبی خود پاسخ می دهند (به عنوان مثال، ضروری ترین نیاز مانند تشنگی قبل از گرسنگی در درجه اول قرار می گیرد). سلسله مراتب نیازهای Maslow (1968) با نیازهای فیزیولوژیکی بر این اساس شروع می شود و با نیازهای ایمنی، نیازهای وابستگی، نیازهای عزت نفس و خودشکوفایی همچنان ادامه می یابد. این سلسله مراتب از نیازهای قوی تر تا ضعیف تر از نظر فوریت قرار می گیرد که نیازها برای پاسخ به رقابت می پردازند (به عنوان مثال، از ضروری ترین یا فوری ترین نیاز تا نیاز با کمترین فوریت).
بنابراین، پس از نیازهای فیزیولوژیکی مانند گرسنگی و تشنگی که دارای اهمیت هستند، ترس ها و نگرانی های ما در مورد فراهم نمودن امنیت، ثبات و حفاظت در درجه اهمیت بعدی قرار می گیرند. سپس داشتن روابط دلسوزانه و با مهربانی و همچنین احساس وابستگی (به گروه ها و افراد) به ایفای نقش می پردازند. سپس، نیاز به عزت نفس در دو سطح ابراز می شود:
(الف) نیاز به احترام به دیگران، توجه و به رسمیت شناختن و
(ب) نیاز به اعتماد به نفس که شامل شایستگی، اعتماد به نفس و آزادی محدود می باشد اما محدود به آنها نمی شود. این چهار سطح از نیازها را که Maslow به عنوان نیازهای کمبود تعریف کرد نارضایتی هر یک از آنها منجر به کمبود سلامت روانی یا فیزیولوژیکی می شود. Maslow استدلال کرد که فلسفه زندگی افراد و آنچه را که در مورد زندگی آینده یا زندگی ایده آل خود فکر می کنند، بینشی در مورد محرومیت های آنها و نیازهای آشکار آنها را ارائه می دهد.
بالاترین سطح نیاز که به نام خودشکوفایی (نیازهای موجود) بیان می شود و انگیزه ای برای رشد و پیشرفت است، به صورتی است که با چهار سطح اول مخالف است که انگیزه ای برای بقا است. آن همچنین نیازی رو به رشد است که نمی تواند به طور کامل همچون موارد قبلی احساس خشنودی را ایجاد کند، زیرا نیاز به خودشکوفایی نیاز به انجام تا بالاترین پتانسیل فرد دارد که همیشه در حال گسترش است. Maslow نیز تأکید کرد که فرآیند خودشکوفایی نیازی ندارد تا منتظر برآورده شدن کامل نیازهای اساسی و حتی برای ارضای آنها به حدی که مانع سرخوردگی شوند، باشد. ارضای نیازهای کمبود و نیازهای موجود به صورت همزمان اتفاق می افتد، به جای این که یکی پیش شرط دیگری قرار گیرد.
Maslow نیز ویژگی های بالینی مشاهده شده افراد سالم افراد بدون کمبودها که زمان و تلاش خود را به خودشکوفایی اختصاص داده اند، را ذکر نمود.
افراد خودشکوفا موارد زیر را ابراز می کنند:
(الف) «ادراک برتری واقعیت» (ب) «افزایش پذیرش خود، دیگران و طبیعت»؛ (پ) «خودانگیختگی افزایشی». (ت) «افزایشی در محوری بودن مشکل»؛ (ث) «افزایش انفصال و تمایل به حفظ حریم خصوصی»؛ (ج) «افزایش استقلال و مقاومت در برابر فرهنگ آموزی »؛ (چ) «تازگی بیشتر قدردانی و غنای واکنش عاطفی»؛ (ح) «فراوانی بالاتر تجربه های اوج ؛ (خ) «افزایش شناسایی با گونه بشری»؛ (ج) « روابط بین فردی تغییریافته (پزشک آن را بهبودیافته بیان می کند)»؛ (ر) «ساختار شخصیت بسیار دموکراتیک»؛ (ز) «افزایش خلاقیت تا حد زیاد» و (د) «تغییرات خاص در سیستم ارزشی»
. این ویژگی ها از تحلیل زندگینامه افرادی که، از دیدگاه Maslow، معیارهای خودشکوفایی را محقق کردند، به تصویر کشیده شدند. آلبرت انیشتین، آبراهام لینکلن، النور روزولت، توماس جفرسون، جین آدامز و بندیکت اسپینوزا نمونه هایی از افراد مورد تحقیق Maslow در 1968 هستند.
برای Maslow ، خودشکوفایی مستلزم فرآیند تبدیل شدن بود. انسان ها همه به شیوه ای که همیشه احساس تمایل یا نیاز به تبدیل شدن به یک «فرد کامل تر و کامل تر شدن و ... فشار آوردن به سمت آنچه اکثر مردم آن را ارزش های خوب، به سمت آرامش، مهربانی، شجاعت، صداقت، عشق، خودخواه نبودن و خوبی می نامند» را ایجاد می کند.
این یک اصطلاح نهایی است که «ما می توانیم آن را بسیار دقیق یا تقریباً دقیق تخمین بزنیم» او اذعان کرد که خودشکوفایی، یک تجربه برای افراد کاملاً خودشکوفا نیست، اما همه ما حالت خودشکوفایی را در لحظات اوج خود هنگامی که ما به طور کامل متحمل شده، سرگرم می شویم و می پذیریم تجربه می کنیم. او اذعان کرد که اینها «سالم ترین لحظات» ما هستند که در آن ما با «بیشترین بلوغ، فردیت و تحقق» خود را معرفی می کنیم . افراد خودشکوفا این قسمت ها را در زندگی خود اغلب به طور کامل تجربه می کنند.
در مجموع، Maslow خودشکوفایی را به عنوان بالاترین سطح نیاز در سلسله مراتب نیازهای خود در نظر می گیرد. این سلسله مراتب از نیازهای قوی تر (مقدماتی تر) تا ضعیف تر (پیشرفته تر) از نظر میزان فوریت آنها برای پاسخ دهی سازمان دهی می شود:
نیازهای فیزیولوژیکی، نیازهای ایمنی، نیازهای وابستگی، نیازهای عزت نفس و نیاز به خودشکوفایی. چهار نیاز اساسی اول نیازهای کمبود هستند که نارضایتی از آنها منجر به کمبود روان شناختی می شود.
با این حال، خودشکوفایی یک نیاز موجود است و آن تمایل به رشد و تحقق پتانسیل های ما می باشد. همه این نیازها می توانند باهم وجود داشته باشند، در حالی که نیازهای سطح پایین تر باید احساس خشنودی فراتر از سطح سرخوردگی را به ترتیب برای شکوفا شدن نیازهای سطح بالاتر ایجاد کنند. (سیارک)