کودکان و ترس (بخش اول)
مصطفی صحراپیمادر۱۴۰۳/۲/۱۸کودکی دنیای عجیب و غریبی است. احساسات و آرزوهای بسیار متفاوتی با دوران بزرگسالی دارد. خندهها و گریههایش فرق دارد و همچنین ترسهای خاص خود را نیز دارد. چندان خوشایند و کاربردی نخواهد بود اگر در اینجا ترسهای دوران کودکی را مفصلا مورد کنکاش و بحث قرار دهیم زیرا از حوصلهی مطالعه خارج خواهد بود. هدف من در اینجا این است که راهکارهایی هر چند ساده، برای کمک به کودکان برای کنترل و غلبه بر ترسهایشان ارائه دهم.
ما در اینجا ترس در دوران کودکی را مفروض انگاشتهایم زیرا کسی نمیتواند این ترسهای موهوم و گاها بیپایه و اساس را انکار کند. همهی ما درجاتی از ترس را در دوران کودکی خود احساس کردهایم. شاید شبها از ترس موجوداتی خیالی خوابمان نبرده و یا دیر خوابیدهایم. حتی شاید این ترسها باعث شده تجربیاتی برای ما رقم بخورد که تاکنون در مورد آنها با کسی حرفی نزدهایم. تمام این موارد ممکن است، زیرا ترسهای دوران کودکی، جزئی جدایی ناپذیر از روند بزرگ شدن ما را تشکیل میدهند. بسیاری از این ترسها تجربیاتی مشترک در بین همهی ما بوده است. مانند ترس از تاریکی و یا ترس از تنهایی و ترسهایی فراگیر مانند هراس از موجوداتی خیالی و ترسناک. راهکارها ساده خواهند بود و عملی. تنها کافیست که کمی وقت بگذارید.
1- ریشهی اصلی ترس را کشف کنید
این وظیفه در درجهی اول بر عهدهی پدر و مادر، و در درجهی دوم بر عهدهی مربیان تحصیلی در دوران تحصیل و مدرسه خواهد بود. برای شروع کار باید از خود بپرسید که کودکتان از چه چیز یا چیزهایی هراس دارد. اما برای فهمیدن آن هرگز این اشتباه بزرگ را مرتکب نشوید. شاید از خود بپرسید که کدام اشتباه بزرگ؟ اشتباه بزرگ این است که مستقیما از کودک در خصوص ترسهایش سوال بپرسید. شاید کودک بلافاصله با روی باز شما را بپذیرد و با شما در خصوص در میان گذاشتن ترسهایش همراه شود، اما ما به دنبال این نیستیم.زیرا کودک بعد از این درد و دل، لاجرم کمک و مساعدتهای شما را برای مبارزه با ترس خود طلب خواهد کرد. اینکه شما باید به کودک خود در پشت سر گذاشتن ترسهایش کمک کنید هیچ شکی نیست، و شاید بهتر باشد که بگویم این وظیفهی شما است. اما منظور من در اینجا این است که شما مستقیما نباید مانند یک ناجی و قهرمان بلامنازع عمل کنید، بلکه شما باید از کودک خود قهرمانی برای مبارزه با ترسهایش بسازید، شما میتوانید به سمت معاونی و یا مشاوری این قهرمان کوچک بسنده کنید.(سیارک)
اما چگونه باید آغاز کرد؟ برای هم صحبتی با کودک خود وقت بگذارید. به جای اینکه از کودک خود بپرسید که از چه مسائلی میترسد، سعی کنید با قدرت کلام خود به گونهای صحبت کنید که کودک خودش به گونهای هرچند غیرمستقیم به ترسهایش اذعان کند. راهکارها را خودتان میتوانید پیدا کنید. اما استفاده از تجربیات دیگران را نیز برای نتیجهگیری سریعتر میتواند بسیار مفید باشد. برای مثال، من در چند مورد به راحتی موفق شدهام که ترسهای درون وجود بچهها را استخراج کنم. من اسم این شیوه را همنوایی با ترس کودکان مینامم. روش کار بسیار ساده و در عین حال با نتایجی معمولا سریع و جذاب است.
برای شروع این روش، شما نیاز دارید که در ابتدا به خوبی اعتماد کودک را جلب کنید. این کار میتواند با تعریف یک داستان، بازی کودکانه و یا هر شکلی از ارتباط و عمل که شما را به کودک نزدیکتر میکند صورت پذیرد. بعد از اینکه مرحلهی اول را به خوبی پشت سر گذاشتید، فاز دوم را اجرا کنید. در این مرحله شما باید از ترسهای دوران کودکی خود با کودک خود سخن بگویید. خجالت نکشید. ارزش شما در برابر کودکتان با این حرفها تنزل نخواهد کرد زیرا این پایان کار نیست، ما به دنبال نتایج هستیم. بعد از اینکه شما در خصوص این مسائل با کودک خود صحبت می کنید، باید سعی کنید که کودک خود را با خودتان همراه کنید.
برای مثال، فرایند یکی از تجربیات خودم را برای شما بیان می کنم. با کودکی که میدانستم در برخی از موارد ترسهایی در وجودش شکل گرفته است هم صحبت شدم. توانستم به خوبی نظرش را جلب کنم و هنگامی که اطمینان حاصل کردم که او به من اعتماد کرده است، فرایند اصلی را آغاز کردم. برای نمونه به او گفتم که وقتی کوچک و در سن تو بودم، همیشه از تاریکی میترسیدم. ترجیح میدادم که هر شب چراغی هرچند کوچک و کم سو در اتاق خوابم روشن باشد. از زوایای مختلف ترس خودم برایش گفتم. می شد به خوبی دریافت که کودک یک همدرد برای خود یافته است تا به این باور او را برساند که او تنها کسی در این دنیا نیست که با این ترس درگیر است.(سیارک)
این همان زمانی است که من اسم آن را زمان طلایی برای حمله به سوژه مینامم. این فرصت برای شما چندان طولانی نیست و شرایط به گونه ای است که ذهن کودک در اوج آمادگی برای دادن پاسخهایی صادقانه به شما دارد. بلافاصله سؤال کلیدی خودم را از کودک پرسیدم. سوال این است: " به نظر تو، چرا من از تاریکی میترسیدم؟". اینجا شما مانند یک بیمار خواهید بود که کودک قرار است جوابهای شما را بیابد و به شما ارائه دهد. کودکان دراینشرایط جوابهای بسیار متنوعی را خواهند داد. کودکان هرچقدر هم که درونگرا باشند، معمولا تحت این شرایط در جواب شما نخواهند گفت که نمیدانم!.
کودک مورد نظر ما جوابهای جالب و در عین حال صادقانه به سوال من داد. اولین جواب او همان چیزی بود که من به دنبال آن بودم. وی در جواب من گفت که شاید در تاریکی موجوداتی وجود داشته باشند که شما از آن میترسیدید! بله درست است. کودک، دلیل ترس خود از تاریکی را، ناخودآگاه برای شما بیان کرده است. من هم از فرصت به وجود آمده نهایت استفاده را نه، بلکه نهایت سوءاستفاده را بردم و سوال تکمیلی را پرسیدم: " مثلا چه موجوداتی؟". جوابها جالبتر شد، زیرا کودک از موجوداتی نام برد که زاییدهی ذهن کودکانهی وی نبودند، بلکه منشأیی کاملا بیرونی داشتند. مانند موجوداتی خیالی که در برخی از فیلمها و داستانها با آنها آشنا شده بود. داستان جالب تر شد.
این نمونه، یعنی ترس از تاریکی، از ترسهای همه گیر است که به دلیل رواج آن کمی ویژه در خصوص آن بحث کردم. شما باید سایر ترسها را کشف کنید. شما این توانایی را دارید. این نوشتار را به منزلهی اولین گام در راستای حذف ترسهای کودکان در نظر بگیرید. در گامهای بعدی، در راستای مقابله با ترس های کودکان، همراه ما باشید. ادامه دارد...ترجمه itrans.ir