چگونه با خوردن گچ ، خاک و هر چیز غیر معمول در کودکان برخورد کنیم
طاهره مصطفویدر۱۴۰۳/۲/۲۰
همه والدین با دوره بزرگ شدن کودکان روبرو هستند ، هنگامی که او شروع به شناختن جهان نه تنها لمسی ، بلکه به معنای واقعی کلمه آن را می چشد. ما با یک پزشک متخصص اطفال درمورد اینکه چه چیزی باعث ا ین می شود و چه مشکلاتی در پشت آن وجود دارد ، صحبت کردیم.
چگونه با خوردن گچ در کودکان برخورد کنیم
سوال . کودک 6 ساله من (هنوز به مدرسه نمی رود) در حال خوردن گچ است. او این قطعه گچ را در اتاق خود پنهان کرده و آن را خرد می کند. چه چیزی را جایگزین جویدن گچ کنم؟ یا آن را نادیده بگیریم؟
پاسخ . کودکان اغلب غذاهای غیرقابل خوردن را می خورند ، از یخ های معمولی گرفته تا خاک رس ، گچ یا خاک. والدین باید این را به عنوان نشانه ای از کمبود در بدن کودک و نشانه ای برای کمک به بدن کودک در نظر بگیرند.
"خوردن گچ " می تواند نشانه کمبود کلسیم باشد. کودکان ناآگاهانه شروع به خوردن چیزهایی می کنند که به آنها کمک می کند تعادل را برقرار کنند. افسوس که بدن انسان تا حدی گچ را جذب می کند. کربنات کلسیم ، همانطور که نامیده می شود ، از نظر عفونت در طول تولید آزمایش نمی شود. بنابراین ، خوردن گچ اغلب منجر به ایجاد بیماری های معده ، روده و حتی کلیه می شود.
خوردن گچ یا "پارورکسیا" با کم خونی اتفاق می افتد. این سندرم کم خونی است که در آن میزان هموگلوبین و گلبول های قرمز خون کاهش می یابد. می تواند در صورت سوء تغذیه ، بیماری های معده ، عفونت های انگلی و همچنین کمبود اسیدفولیک و کمبود ویتامین B12 رخ دهد. و اینها فقط یکسری از دلایل است.
کودکان می توانند از طریق گچ خوردن جلب توجه کنند. بنابراین ، برای مثال ، آنها با اقدامات غیرمعمول توجه دیگران را به خود جلب می كنند. خوردن گچ می تواند ماسکی برای اختلال در غذا خوردن در روابط دشوار خانوادگی از محافظت بیش از حد تا کم توجهی باشد.
عدم تعادل هورمونی نیز تنظیمات چشایی را تغییر می دهد. در دوران کودکی ، این امر با اختلال در زمینه غدد درون ریز همراه است ، که باعث تغییر درک طعم و بو می شود.
والدین چه کاری باید انجام دهند؟
به پزشک متخصص اطفال مراجعه کنید. این کلینیک آزمایشاتی را برای بررسی سطح آهن ، ویتامین ها ، عناصر و املاح در خون تجویز می کند. اگر پزشک لازم بداند ، مشخصات هورمونی مشخص می شود. و فقط با توجه به نتایج آزمایشات ، امکان تجویز داروها ، تنظیم تغذیه کودک و ارسال آنها برای مشاوره به متخصصان وجود دارد.
علائمی که نشان می دهد کودک در حال از دست دادن بینایی است
طاهره مصطفویدر۱۴۰۳/۲/۱۸
این علائم هشدار دهنده برای همه والدین باید شناخته شود: کودک در حال از دست دادن بینایی خود است!
همه افراد باید به طور مرتب توسط چشم پزشک معاینه شوند. با این حال ، در بعضی موارد ، درمان مورد نیاز است. و چگونه یک وضعیت خطرناک را شناسایی کنیم؟
برای تشخیص از بین رفتن زود هنگام بینایی در کودکان به چه علائمی باید توجه شود؟
- کودکان را باید در بدو تولد برای معاینه چشم به نزد متخصص ببریم. نوبت دوم در شش ماهگی و برای بار سوم در یک سالگی. سپس شما باید صرفا بر دکتر متکی نباشید، بلکه با نظارت بر چشم کودک از 1 تا 5 سال ، باید به علائم زیر توجه کنید:
- کودک شروع به بررسی اشیاء فقط در فاصله نزدیک میکند.
- غالباً چشمان خود را مالیده و از تاری دید شکایت می کند.
- اشک به طور مرتب در چشم ظاهر می شود.
از 5 تا 7 سالگی علائم زیر نشان دهنده از بین رفتن بینایی است
- کودک مرتباً از سردرد و سوزش در چشم شکایت می کند.
- مضاعف دیدن مثلا 2 انگشت را که نشان می دهید 4 تا می بیند
چشمها اغلب سرخ می شوند.
نمیتواند از راه دور شماره های اتوبوس یا کتیبه ها را بخواند.
کتاب را خیلی نزدیک به چهره اش نگه می دارد.
به طور ناموزون می نویسد و ترسیم می کند.
از 7 تا 10 سال ، کودک در حال حاضر به بیماری های چشم مبتلا است. بیشتر اوقات ، جراحان از انجام عمل خودداری می كنند ، و پزشكان ناتوان هستند ، زیرا به فرزندان نمی توان درمان پیچیده ای داد. این متخصص از سنین کودکی توصیه می کند که برای جلوگیری از بروز مشکلات در آینده به سلامتی چشم کودک خود توجه کنید.
روزی قلکها، جزء جدا ناپذیر خانهها بودند. قلکهایی از جنس سفال. بزرگ یا کوچک. رنگارنگ و جذاب، آنقدر که میشد برای خرید یکی از آنها در بازار وسوسه شد و آنقدر به جان پدر و مادرها نق زد تا یکی از آنها را برایمان بخرند. سفال کمرنگ شد، پلاستیک جای سفال را گرفت. اندازه و شکلها فرق کردند چون سلیقهی ما آدمها هم لحظه به به لحظه در حال تغییر است. اما این تمام ماجرا نبود. گذشت و گذشت تا دیگر خیلیها یادشان رفت که روزگاری در خانهها قلکی وجود داشت. قلکی که هر روز گرد و غبار روزگار از چهرهی آن زدوده میشد و برای آیندهای نه چندان دور، بر اساس اندوختههای آن، برنامههایی عجیب و غریب واکثرا کودکانه اندیشیده میشد.
بهتر است کمی دقیقتر به موضوع نگاه کنیم. من استاد یادآوری خاطرات نوستالژیک نیستم تا لحظاتی شما را به دنیای شیرین کودکی هدایت کنم. داستان اینجا کمی متفاوت است و هدف من از این نوشتار در این دقایق، نادیده گرفتن یک کار بسیار زیبا و در عین حال تأثیرگذار است که به دست فراموشی سپرده شده است. میتوانم بگویم که هدف من در اینجا، صرفا هدفی فرهنگی و چه بسا تربیتی برای کودکان شما است.(سیارک)
بی شک همهی ما در خصوص پس انداز و شیوههای مختلفی که میتوانیم اندوختهای را برای فردای خود ذخیره کنیم، آگاهی نسبتا کاملی داریم. با پیشرفتهای روز افزون بشری، خانوادهها دغدغه های بسیار زیادی را در زندگی خود احساس کردند. شاید پر بیراه نباشد که بگویم بیشتر این نگرانیها در خصوص آیندهی کودکان و فرزندان ما است. دغدغهای کاملا به جا و نشأت گرفته از ذات بی تاب آدمی در خصوص عزیزترین افراد زندگیاش. تحولات زندگی ما را به سمتی پیش برد تا اینکه اکثر خانوادهها، معمولا در اوایل کودکی، حساب پس اندازی برای کودکان دلبند خود افتتاح میکنند و با این کار اندک اندک، خشتهای بنایی را روی هم میگذارند تا روزگاری تبدیل به خانهای امن برای فرزندانشان بشود. کاری درست و بسیار سنجیده. اما سخن کمی فراتر از این حرفها است.
گاهی در زندگی ما، اتفاقات کوچکی وجود دارد که به دلیل غفلت ما و یا شاید به دلیل عدم آگاهی صحیح در خصوص مطالب تربیتی، ساده و بی تفاوت، از کنار اثرات شگرف آن رد می شویم. یکی از همین اتفاقات کوچک، جایگزینی دغدغهی بزرگسالی، با خواستههای دوران کودکی است. ما برای فرزندان خود که هنوز چیزی از پسانداز و آینده نمیدانند، کارهایی غیر ملموس و غیر محسوس انجام میدهیم. یعنی تمام پولهایی که کودک به عنوان هدیه یا عیدی دریافت میکند را در حسابی سرد و بیروح ذخیره میکنیم و او را از ملموسات دوران کودکی محروم.(سیارک)
اشتباه نشود. در اینجا به هیچ وجه افتتاح حساب و نگهداری پولهای کودکانمان در بانک زیرسؤال نرفته است، بلکه یک بازنگری در برخی از رفتارها مد نظر است. شما میتوانید با افتتاح حساب، بخش اعظم پول کودک خود را در آن نگهداری کنید، اما خواهشا لمس قلک را از کودکان نگیرید. خانوادهها باید بدانند که داشتن قلک به منزلهی ایجاد رقیبی برای حساب بانکی نیست، بلکه به این منظور است که کودک رفتار پس انداز، برنامهریزی، تصمیم نهایی و در نهایت استقلالی مالی، هرچند نصفه و نیمه را در خود احساس کند. این تمرینی برای بزرگ شدن، تمرینی برای آیندهنگری، تمرینی برای حساب و کتاب و در یک کلام؛ تمرینی برای داشتن سواد مالی است.
کودک نیاز دارد که اندوختهی خود را هر روز در روبروی چشمان خود ببینید، نیاز دارد که مفهوم پس انداز را درک کند، نیاز دارد که درک کند منبعی محدود و بیپایان در اختیار ندارد و نمیتواند که هر چیزی را که دوست دارد با آن بخرد، مگر اینکه بیشتر پس انداز کند و یا بهتر خرج کند. با کارهای کوچکی که چندان هم هزینهای ندارند، تربیت کودکان را هدفمند کنید. پس اگر هنوز کودکتان قلکی برای بزرگ شدن ندارد، عجله کنید و زودتر قلکی به او هدیه بدهید.
معلمی اخیرا به من گفت: زمانی که بچه ها ، به آنچه که در حال یادگیری هستند، علاقمند باشند، سریع تر و بیشتر یاد می گیرند. حق با اوست. چه چیزی می تواند مهم تر از تمایل کودکان به یادگیری باشد؟ در واقع، همانطور که ما در کتاب ذهن های برانگیخته: پرورش فرزندان جهت علاقمند شدن به یادگیری (از هنری هولت 2001) توضیح داده ایم،
تحقیقات نشان داده است زمانی که دانش آموزان از یادگیری لذت می برند، آنها بیشتر یاد می گیرند، آنچه را که یاد گرفته اند بهتر درک می کنند و آن را برای مدت طولانی تری به حافظه می سپارند. آنها همچنین نسبت به انجام کارهای چالش برانگیز بیشتر مشتاق هستند.
والدین می توانند تاثیر بزرگی بر تمایل کودکان نسبت به یادگیری داشته باشند. با این حال، آنها بیشتر اوقات نمی دانند، چگونه تربیت و پرورش فرزندانی با انگیزه را انجام دهند، یا به طور کلی وقت آزاد برای انجام این کار ندارند. در اینجا چند راه آسان و معتبر برای انجام این کار برای والدین وجود دارد و بهبود رابطه والدین و کودکان تا با استفاده از آنها در کودک اشتیاق یادگیری بوجود آورند و کودک در مدرسه موفق باشد.
یادگیری در مدسه را به دنیای واقعی ربط دهید
اگر چه بسیاری از کودکان مدرسه را مشتاقانه آغاز می کنند، اما تحقیقات نشان داده است که علاقه کودکان آمریکایی به یادگیری به طور پیوسته از کلاس سوم تا نهم کاهش می یابد. والدین می توانند با مرتبط کردن آموخته های مدرسه به زندگی روزانه، از این لغزش جلوگیری کنند. کودکان هرچه بیشتر روابط بین آنچه در مدرسه یاد می گیرند و آنچه خارج از مدرسه تجربه می کنند را ببینند، بیشتر علاقمند به یادگیری می شوند. این روابط را می توان از راه های مختلفی ایجاد کرد:
تقسیم و بخش کردن در طی روز
ارتباط دادن مدرسه به زندگی به این معناست که به کودکان کمک کنیم دانش خود را در فعالیت های روزمره بکار گیرند، مثلا هنگامی که با کودکتان درحال پخت کیک هستید، از او بخواهید دستور پخت را قسمت به قسمت بگوید. این کار به کودک تجربه ای واقعی برای درک قسمت بندی ها می بخشد. به طور مشابه، توضیح رویداد های جامعه به کودکان، در سن و همچنین روش مناسب، به کودکان کمک می کند اهمیت مطالعات اجتماعی را بفهمند. شما می توانید بگویید: این مرکز اجتماع در این شهر برپا شد، زیرا بزرگتر ها رای دادند بودجه برایش خرج شود.
درباره چیزهایی که کودکان در مدرسه یاد می گیرند صحبت کنید
والدین همچنین می توانند از طریق پی بردن به موضوعاتی که بچه ها در مدرسه فرا می گیرند و بعد برنامه ریزی فعالیت و مکالماتی که آن موضوع را به زندگی روزمره متصل می کند، آموخته های بچه ها در مدرسه را یادآوری کنند.مثلا هنگامی که کودک درحال یادگیری آب و هوا است، از او بپرسید: من امروز تو هوا ابرهای سیاه دیدم، با خودم چتر ببرم یا نه؟ کودکان خردسال اغلب بطور خودبخود آنچه را که یاد می گیرند با شما به اشتراک می گذارند و می گویند: "چرا ابر های تیره نشانه ی بارندگی هستند؟" اما شما همچنین می توانید از معلمش آنچه را که به کودک در طی ماه یا سال تدریس می شود را سوال کنید.
آموخته هارا به اعضای خانواده و رویداد ها ربط دهید
اگر کودک در حال دیدن یک عکس و یا خواندن فصلی از کتاب است، در مورد ربط کتاب با تجربه های خود و یا فرزندتان صحبت کنید. مثال: "آیا اولیویا شبیه کسی هست که بشناسی؟" "این داستان منو یاد موقعی می اندازه که با پدرم دوتایی رفته بودیم کنار دریا که طوفان شد." این صحبت ها همچنین یک رابطه بین والدین و کودک ایجاد می کند که باعث می شود بهم اطمینان کنند و نیز موجب می شود پایه عاطفی مطمئنی در کودک بوجود آید تا در مدرسه موفق شود. در کودکان تجربیات با ارزشی ایجاد کنید تجربیات متنوع فرصت های زیادی را برای یادگیری ارائه می دهند، و می توانند تمایل کودک را نسبت به یادگیری افزایش دهند. گردش های خانوادگی، حتی انجام کارهای روزمره می تواند به افزایش حس کنجکاوی و ساخت های واژگانی کودک کمک کند.
به یادگیری واقعیت ببخشید
دیدن دریاچه یا کنار دریا، موزه یا بازار میوه به کودکان پایگاه گسترده ای از دانش می دهد که باعث می شود آنچه در مدرسه یا از کتاب ها یاد می گیرند افزایش یابد. کودکی که اقیانوس را از نزدیک دیده است، نسبت به کودکی که ندیده، علاقه بیشتری به خواندن درباره اقیانوس دارد، و آنچه را که می خواند بهتر درک می کند. حتی مکالمات کوتاه در مورد رفتن به فروشگاه مواد غذایی یا ابزار آلات، به ساخت مهارت های کلامی و فکری کودک کمک می کند. کودکان می توانند این درس ها را به آنچه که در مدرسه یاد می گیرند مرتبط سازند.
توسعه دادن آنچه کودکان در مدرسه یاد می گیرند
از گردش های خانوادگی جهت گسترش موضوعات مدرسه استفاده کنید. به عنوان مثال، کودکان وقتی در مدرسه دارند درمورد بومیان آمریکا یاد می گیرند، آنها را به موزه های محلی ببرید. آیا موضوع درس کلاس درباره حفاظت از منابع طبیعی است؟ به کودکتان مقاله روزنامه ای راجع به بازیافت بدهید بخواند، و از او بخواهید مواد قابل بازیافت موجود در خانه را نشان دهد.
چند ایده دیگر:
وقتی کودک در حال خواندن درباره زمین و منظومه شمسی است، غروب خورشید را باهم تماشا کنید. و از او بپرسید چه اتفاقی در حال افتادن است؟ چرا خورشید دارد ناپدید می شود؟ از کودکی که علاقه به خواندن ندارد، در مورد داستان یا کتابی که در مدرسه تدریس می شود سوال کنید، و صحبتی در مورد ربط آن با تجربیات کودک یا خانواده آغاز کنید. مثل: "آیا این تو را یاد اولین بار که با جیسون تو کلیسا آشنا شدی نمی اندازه؟" " پدربزرگ تو هم وقتی بچه بود مثل آدمای توی داستان به آمریکا اومد." " آیا این عکس از حیوانات صحرا تورو یاد شتری که تو باغ وحش دیدیم نمی اندازه؟" اگر کودک شما به واحد های اندازه گیری در ریاضی علاقمند نیست، با یکدیگر بر روی یک وسیله، آشپزی، یا دوختنی که شامل اندازه گیری می شود، مشغول به کار شوید. وقتی که کودکان مشغول مطالعه تاریخ آمریکا هستند، با آنها به دیدن یک مجسمه تاریخی یا اثر تاریخی شهرتان بروید و پلاک روی آن را برایشان بخوانید. دلیل آنکه چهارم جولای جشن گرفته می شود و نیز این تعطیلات از روی مارتین لوتر کینگ جونیور، و سزار چاوز نام گذاری شده است را برایشان توضیح دهید. علاقه کودکتان را نسبت به کشاورزی با کمک کردن به او در پرورش یک آوکادو (نوعی میوه شبیه به گلابی) که بر روی یک لیوان آب بوسیله ی خلال دندان نگه داشته می شود، افزایش دهید.
باعث شوید به کودکان احساس شایستگی دست دهد
در کودک احساس شایستگی را بعنوان یک محرک درونی توسعه دهید هیچ چیز بیشتر از حس شایسته بودن در کودکان انگیزه ایجاد نمی کند. حس بسیار خوبی به همه ما دست می دهد وقتی یاد می گیریم چگونه شیر آبی که چکه می کند را تعمیر کنیم، سس اسپاگتی لذیذی درست کنیم یا گل رز لطیفی پرورش دهیم. هنگامی که همکار من دبورا استیپک، رئیس دانشگاه استانفورد، یادگرفت چطور فیلم های تلویزیون را هنگامی که خانه نیست بر روی دستگاه ضبط کاست ضبط کند، بسیار خوشحال بود زیرا می توانست فیلم ها را بعد از اینکه به خانه برگشت تماشا کند! همین احساس رضایت و غرور در کودکان انگیزه یادگیری بوجود می آورد. به همین دلیل است که ما کودکان نوپا را بارها و بارها در حال یادگیری مهارت جدیدشان در بیرون آوردن کفش از پاهایشان می بینیم.
بجای تحسین از تشویق استفاده کنید
معمولا کودکان شایستگی خود را در فعالیت های ساده مثل گره زدن بندهای کفش می دانند، اما همانطور که بزرگتر می شوند، نیاز بیشتری به بازخورد برای شناخت توسعه مهارت شان نیاز دارند. والدین می توانند با اشاره دقیق به آنچه کودکشان انجام داده، در آنها حس شایستگی بوجود آورند. بجای تحسین کردن های تو خالی از کودک که هیچ اطلاعات مفیدی ارائه نمی دهند، در تشویق کردن هایشان دقیق باشید. به عنوان مثال گفتن "کارت خوب بود" باعث نمی شود کودک از آنچه فرا گرفته است قدردانی کند، و این کلمه وقتی برای همه چیز استفاده شود مفهوم خود را از دست می دهد، از تمیز کردن میز گرفته تا برگزیده شدن بعنوان نفر اول کلاس فلود زنی. از سوی دیگر، گفتن "شما درس نقشه آمریکا را یاد گرفته ای، بگو ببینم رنگ های مختلف روی نقشه به چه معناست؟" باعث می شود کودک آنچه را که فرا گرفته قدردانی کند و به او فرصتی می دهد تا آنچه که فرا گرفته به او ثابت شود. علاقه شما از تحسین های مبهم، تشویق کننده تر است و باعث ایجاد گفت و گو های بیشتری می شود. بعنوان یک نویسنده، هنگامی که مردم به من می گویند "چه کتاب خوبی نوشته ای!" نمی دانم چطور جواب دهم. اما اگر آنها بگویند" کتابی که نوشتی بسیار سرگرم کننده است، من عاشق داستان سگ هایی هستم که فکر می کردند گربه هستند" یا " هنگامی که من دیشب با پسرم به مشکل بر خوردم، از توصیه شما برای تکالیف مدرسه استفاده کردم و جواب داد!" آنوقت من نسبت به آنچه مفید واقع شده است بازخورد می گیرم و می توانم با علاقه و جزئیات بیشتری جواب دهم. در اینجا چند نمونه عبارت تشویقی وجود دارد که دستاوردهای کودکان را تصدیق کرده و باعث می شود در مورد مهارت هایی که کسب کرده اند، احساس شایستگی بدست آورند. شما خواهید دید کودک تان به احتمال زیاد به بازخوردتان، بجای یک تحسین تو خالی، پاسخ می دهد. این مقاله ادامه دارد...........ترجمه itrans.ir
جملاتی که نباید در صحبت با کودکان از آن ها استفاده کنیم بخش اول
محمد رضا عاشوریدر۱۴۰۳/۲/۱۸
بدون شک یکی از دشوارترین کارهایی که می توان تصور آن را کرد، به عهده گرفتن مسئولیت بزرگ کردن یک کودک و داشتن فرزند است؛ مشکلاتی که در این راه برای والدین حادث می شود تا حدی می تواند جدی باشد که حتی منطقی ترین و با اراده ترین انسان ها را به جدایی بکشاند. متأسفانه گاهی ممکن است در یک لحظه عصبانیت، والدین به فرزند خود چیزی بگویند و پرخاشگری کنند و این در حالی است که از اثرات این برخورد بر روی فرزندشان آگاهی ندارند، چراکه فرزند به این صحبت فکر می کند و در نهایت در بلند مدت اثرات بدی به روی روحیه او خواهد داشت. از آن جایی که تحقیقات نشان داده است که بر اثر دریافت احساسات نابجا و بد، ساختار مغز انسان دچار تغییر خواهد شد، باید نکاتی به والدین و کسانی که نگهداری از کودکان را به عهده می گیرند گوشزد شود تا مراقب صحبت کردن خود با کودکان باشند. اوان کودکی، زمانی است که انسان حساس تر از همیشه است و هنوز قدرت تجزیه و تحلیل و دیگر امکاناتی که در اختیار یک فرد بالغ است را ندارد، در ضمن آسیب پذیری کودک نیز باید مد نظر قرار گیرد. به همین خاطر است که در این مقاله قصد داریم شما را با آن دسته از صحبت هایی آشنا کنیم که در مواجه با کودک خود یا دیگران به هیچ وجه نباید مورد استفاده قرار دهید. با سیارک همراه باشید.
«تو چنین احساسی نداری»
احساسی که یک کودک دارد، دقیقاً به اندازه احساسات یک فرد بالغ قابل استناد و مهم است، این درحالی است که بسیاری از افراد بالغ این مسئله را به رسمیت نمی شناسند. در نظر داشته باشید که حتی اگر فرزند شما جمله ای شبیه به این را ادا کند: «از تو متنفرم» و شما بدانید که این تنها از سر خشم است و در حقیقت کودک منظوری از ادای این جمله نداشته است، بهتر است و توصیه می شود که همین احساس ناگهانی او را هم نادیده نگیرید و ساده از آن عبور نکنید. کارن آر کوینگ نویسنده و محقق آمریکایی در این خصوص عنوان می کند: «’تو چنین احساسی نداری’، از بدترین جملاتی است که والدین در مواجه با کودک خود می توانند استفاده کنند. احساس کودک، هرچند ناگهانی و سطحی به نظر برسد، کاملاً باید جدی گرفته شود. والدین باید بر احساس کودک خود صحه بگذارند، حتی اگر موافق آن احساس نباشند یا حتی اگر دلشان نخواهد که کودکشان چنین احساسی داشته باشد. به هر حال پیش زمینه ای باعث شده تا کودک چنین احساسی پیدا کند و حالا وقت پرخاشگری و مخالفت نیست و باید او را درک کرد.»
«تو چاقی»
با وجود اینکه چاقی مفرط و بیش از اندازه کودکان در سراسر جهان بدل به معضلی همه گیر شده است و دیگر امری تقریباً معمولی به حساب می آید، این دلیلی برای رفتار تحقیر آمیز والدین با کودک خود که به این معضل دچار است نمی شود. زمانی که فرزند خود را «چاق» خطاب می کنید، نه تنها به او انگیزه برای کاهش وزن نمی دهید، بلکه معضل های جدید احساسی برای او پدید می آورید که در آینده می تواند سبب مشکلات بسیاری اعم از اختلال در خوردن درست و بجای غذای روزانه شود. اگر واقعا کودک خود را دوست می دارید و سلامتی اش برای شما اهمیت دارد، بهتر است به او آموزش دهید که چگونه می تواند غذاهای خوشمزه و سالم درست کند و نیز او را به خوردن این گونه غذاها عادت دهید. حتی می توانید برنامه هایی تنظیم کنید که در اوقات فراغت خود در طول روز با کودک خود ورزش کنید. با تمام این تفاسیر باید از خطاب کردن تحقیر آمیز کودک خود پرهیز کنید، صرف نظر از اینکه چه راهکاری برای کاهش وزن او برمی گزینید.
«گریه نکن»
آیا تا کنون این تجربه را داشته اید که کسی به شما بگوید که گریه کردن را متوقف کنید؟ اگر چنین تجربه ای داشتید، نظرتان در مورد آن چیست و با شنیدن این جمله گریه کردن را متوقف کرده اید یا خیر؟ و آیا این اظهار نظر کارساز بوده است؟ مطمئناً اگر این تجربه را داشته باشید، جواب شما به آن منفی خواهد بود. در مورد کودکان هم عیناً همین مسئله تکرار می شود، حتی با قدرت بیشتر. زمانی که شما به کودک خود می گویید که گریه کردن را متوقف کند، نه تنها به آن ها احساس عذاب وجدان دست می دهد (چراکه فکر می کنند آن چیزی که باعث شده تا شروع به گریه کردن کنند، در واقع زیاد مهم نبوده و اهمیت نداشته است و تقصیر خود آن ها است که حالا دارند گریه می کنند) بلکه تأثیری در توقف گریه کردنشان نخواهد داشت و نیز شدید تر هم خواهد شد.
«زمانی که هم سن و سال تو بودم، می توانستم این کار را انجام دهم»
انتقال علایق و مهارت های تان به نسل بعدی، می تواند کار بسیار خوب و خوشایندی باشد که درنهایت سبب پیشرفت جامعه انسانی و داشتن کودکانی مفید و شاد خواهد شد که از خود شما بهتر و باهوش تر خواهند بود، اما این نکته را به خاطر داشته باشید که زمانی که کودک خود را مورد خطاب قرار داده و به او می گویید که شما در سن و سال او بسیار ماهر تر و باهوش تر بوده اید و او از پس کاری بر نمی آید، در حقیقت رفتار بسیار بدی را پیش گرفته اید، چراکه در بلند مدت تأثیرات روحی و روانی بدی روی او خواهید گذاشت. عملکرد یک کودک در عرصه های مختلف، شروط و وابستگی های بسیاری دارد و ذکر مدام این نکته که نتوانسته اند شبیه به شما باشند، به آن ها احساسی نزدیک به نا امیدی می دهد که در بلند مدت بدل به نا امیدی مطلق می شود و این به هیچ وجه چیزی نیست که والدین بخواهند کودک خود احساس کند، چراکه از پیشرفت در آینده باز خواهند ماند.
«مثل یک پسر/ دختر بزرگ رفتار کن»
برای اینکه یک انسان از لحاظ احساسی به پختگی و کمال برسد، به گذر زمان لازم برای اینکار نیاز است و در حقیقت، فرد باید مرحله کودکی را پشت سر بگذارد تا به این مهم دست پیدا کند. به همین خاطر است که ذکر مدام این مسئله که باید بزرگ شوند، تأثیری نخواهد داشت، چرا که هنوز زمان بزرگ شدنشان فرا نرسیده است. متأسفانه اما شرایط اکنون به گونه ای شده که والدین احساس می کنند، کودکانشان با فشار دادن دکمه ای قادر خواهند بود بزرگ شوند؛ به همین خاطر است که برخی مدام به کودک خود گوشزد می کنند که «مثل یک پسر/ دختر بزرگ رفتار کن». نکته دیگر در این خصوص این است که معمولاً این گونه جمله ها زمانی ادا می شود که اوضاع از نظر احساسی میان والدین و فرزندان کمی به هم ریخته است و این مسئله مانند نفت روی آتش عمل کرده و در بلند مدت سبب ایجاد احساس بیزاری در فرزندان می شود.
«چرا نمره بهتری نگرفتی؟»
آیا تا کنون برایتان پیش آمده که از همکار خود بپرسید که چرا یک مدیر پایه است و به این بسنده کرده است، و چرا هنوز تبدیل به مدیر عامل نشده است؟ مطمئناً جواب شما به این سؤال منفی خواهد بود. در مورد کودکان نیز موضوع به همین منوال است و پرسیدن اینکه چرا برای مثال در امتحانی به جای نمره بیست، هفده یا هجده گرفته اند، به همان اندازه سؤالی که از همکار خود می پرسید، نا عقلانی است. بسیار خوب است که با فرزند خود در کمال عشق و علاقه همکاری کرده و او را برای امتحان های آینده اش آماده کنید، اما پرسیدن مدام اینکه چرا نتوانسته اند (نمی توانند) نمره خوبی بگیرند، برای آنها هر چیزی خواهد بود به جز انگیزه برای حرکت به سمت پیشرفت و نمرات بهتر.
«تو خودخواه هستی»
این نکته کاملاً صحیح است که برخی از کودکان گاه به گاه رفتارهایی از خود نشان می دهند که سبب می شود این احساس به والدین دست دهد که کودکشان خودخواه است، اما این دلیلی برای «خودخواه» خطاب کردن آن ها نمی شود، چراکه در بلند مدت تأثیرات بسیار بدی روی آن ها خواهد گذاشت. نکته ای که در این خصوص وجود دارد این است که زمانی که شما فرزند خود را «خودخواه» خطاب می کنید و این گونه به او گوشزد می کنید، به صورت ناخود آگاه این احساس به وجود می آید که کودک شما با این نقص رفتاری به دنیا آمده و جزئی از شخصیتش است، حال آنکه این تنها نقصی است که در رفتار او به وجود آمده و با برخورد درست و عاقلانه می توان اقدام به رفع این مشکل او کرد. به جای اینکه این گونه با مسئله برخورد کنید، بهتر است روی روابط اجتماعی فرزند خود کار کنید و به او یاد بدهید که دیگران در برابر هر گفته او چه احساسی پیدا خواهند کرد، بدین گونه قادر خواهید بود در بلند مدت این رفتاری که به رفتار خودخواهانه معروف شده است را در او از بین برده و درک و بینش بیشتری در اختیارش بگذارید.
«تو واقعا چنین منظوری نداری»
گاهی اوقات برای والدین بسیار دردناک است که از فرزند خود جملاتی نظیر این را بشنوند که آنها (کودکان) از معلم های خود بیزار هستند، یا اینکه کودکان خود را به خاطر گرفتن نمره ای بد، احمق خطاب کنند و یا حتی بگویند که ترجیح می دادند به جای خانه شما در خیابان زندگی می کردند. اگر تجربه داشتن کودکی را داشته باشید، متوجه خواهید شد که تا چه حد شنیدن چنین مسئله ای می تواند دردناک باشد. اما باید همیشه این مسئله را به خاطر داشته باشید که نباید اجازه دهید این جمله که «تو واقعاً چنین منظوری نداری» از سمت شما گفته شود. «تو واقعاً چنین منظوری نداری» در حقیقت گونه ای دیگر از به رسمیت نشاختن و بی اهمیت دانستن احساسات کودک است و در بلند مدت تأثیرات بدی روی روحیه او خواهد داشت.
«بچه بازی در نیار»
همه ما دوست داریم کودکانی داشته باشیم که در آینده انسان هایی قدرتمند و قوی، با هوش و مستقل باشند. با این حال این نکته را باید به خاطر داشته باشیم که با گفتن جملاتی چون «بچه بازی در نیار» نمی توان اقدام به سر سخت کردن آن ها کرد. با جملاتی این چنینی تنها اعتماد به نفس آن ها را ازشان دریغ می کنید و این در حالی است که کودکان در این زمان است که به کمک شما احتیاج دارند.
«خانه من، قوانین من»
البته این کاملا درست است که زمانی که شما در حال پرداخت قبض های خانه هستید و خرج کارها به عهده شما است، باید کنترلی بر هر آنچه که در خانه تان می گذرد داشته باشید، اما این نکته را باید دانست که استفاده از جمله «خانه من، قوانین من» و بدون ادای توضیحات بیشتر، کودک شما را قانع نخواهد کرد و تنها اتفاقی که در این میان خواهد افتاد این است که کودک از برقراری ارتباط با شما خودداری خواهد کرد و این جمله سبب دوری کودک از والدین خواهد شد. اگر واقعاً می خواهید سیاست هایی در خانه پیاده کنید و احساس می کنید با رعایت این ها، کودکان در آینده موفق تر خواهند بود، بهتر است شروع به صحبت منطقی در رابطه با سیاست های خود با کودک تان کنید و برای هر حرفی که می زنید دلیل و توضیحی قانع کننده بیاورید.
«تو باعث شدی من ناراحت باشم»
آیا امکان این وجود دارد که والدین، به خاطر رفتاری که از کودکشان سر زده است احساس ناراحتی پیدا کرده باشند؟ البته که جواب این سؤال مثبت است. اما این نکته را به خاطر داشته باشید، چراکه از اهیمت بسیاری برخوردار است: زمانی که شما مدام به فرزند خود گوشزد می کنید که سبب ناراحتی شما شده اند، در حقیقت به گونه ای یک احساس مسئولیت در قبال خوشحالی شما در آن ها پدید می آید و به مرور احساس می کنند که به خاطر آن ها است که خوشبختی و خوشحالی از شما دریغ شده است و این به هیچ وجه، احساسی نیست که یک کودک بتواند از پس تحمل آن بر آید و باری اضافی و زیادی بر دوش او خواهد بود که در بلند مدت نتایج بدی برایش به همراه خواهد داشت.
«این اتفاق برای من هم افتاد و حالا مشکلی ندارم»
این مسئله کاملاً قابل درک است که بسیاری از افراد، کودکی بسیار دشواری را پشت سر گذاشته و با این حال اکنون، تبدیل به انسان هایی موفق و خوشبخت شده اند که با تمامی مشکلات خود کنار آمده و آن ها را حل کرده اند. اما جملاتی شبیه به آنچه در عنوان این مورد مطرح شده است، بیشتر از سوی انسان های مسن تر به منظور آزار دادن کودکان استفاده می شود. حداقل نکته منفی ای که از این جمله برداشت می شود این است که شما از کودک خود می خواهید که در مقابله با شرایط دشواری، دقیقاً همان عملکردی را داشته باشد که شما در سن و سال او داشته اید. بدین گونه در واقع برای او معیاری به وجود می آورید که مجبور است بر اساس آن زندگی کند و این تقریباً برای یک کودک غیر ممکن است، چرا که سلب آزادی از کودک، مشکلات نابهنجاری برایش پیش می آورد.
«چرا از خواهر یا برادرت یاد نمی گیری؟»
در بسیاری از خانواده هایی که چند فرزند دارند، بعضاً رقابت و مشکلات زیادی میان خواهر ها و برادر ها به وجود می آید. البته دخالت والدین در این رقابت می تواند سبب اتفاق های ناخوشایندی شود و گفتن این که چرا کودکی نمی تواند شبیه به خواهر یا برادرش باشد، برای او گران تمام خواهد شد و به مرور دید بدی نسبت به خواهر یا برادر خود پیدا خواهد کرد و در کنار این مسئله احساس خواهد کرد که هر چقدر هم که تلاش کند به پای آن ها نخواهد رسید و قدرت راضی نگاه داشتن شما را نخواهد داشت.ترجمه itrans.ir
جملاتی که نباید در صحبت با کودکان از آن ها استفاده کنیم بخش دوم
محمد رضا عاشوریدر۱۴۰۳/۲/۱۸
«تو هیچ نقصی نداری»
این جمله به گونه ای است که با مشاهده آن یک احساس مثبت به انسان دست می دهد و برخی والدین نیز فکر می کنند با گفتن این جمله به کودک خود، می توانند به پیشرفت او کمک کرده باشند، اما حقیقت این است که نکته منفی ای نیز در خصوص این جمله وجود دارد. حتی اگر اینگونه باشد و کودک شما هیچ نقصی نداشته باشد و تا کنون هیچ کلمه بدی از دهانش خارج نشده باشد، ادا کردن این جمله می تواند در بلند مدت برایش مشکل ساز شود. حال اگر این سؤال برایتان پیش آمده که علت این ماجرا چیست در پاسخ باید گفت که زمانی که شما مدام این جمله را به کودک خود می گویید، اگر زمانی فرا برسد که او نتواند به روال همیشگی خود کسب موفقیت کند، تأثیر منفی به مراتب سنگین تری از انسان های عادی احساس خواهد کرد و تحمل شکست برایش دشوار تر خواهد شد.
«باید آرام تر رفتار کنی»
به نظر کاملاً عادی می رسد که والدین تلاش کنند کودک خود را آرام کنند، زمانی که احساس می کنند از نظر احساسی بیش از اندازه واکنش نشان می دهند، اما باید این نکته را به خاطر داشت که گفتن مستقیم این جمله به کودک که باید آرام تر رفتار کنند راه مقابله با این مسئله نیست. ممکن است برای شما این گونه به نظر برسد که کودک دارد بیش از اندازه واکنش نشان می دهد و احساس خود را بروز می دهد، اما نکته این جا است که خود کودک به هیچ وجه چنین احساسی ندارد. به جای برخورد مستقیم، بهتر است و توصیه می شود که با کودک خود صحبت کرده و پرده از راز و پیش زمینه ای که سبب شده او چنین رفتاری داشته باشد بردارید.
یکی از نکاتی که در برخورد والدین با کودکان پسر خود زیاد مشاهده می شود این است که از همان سنین کودکی بار زیادی روی دوش آن ها می گذارند و با داشتن انتظار بیش از اندازه از کودک خود از او می خواهند هر چه زودتر به مانند یک مرد واقعی رفتار کند. مورد خطاب قرار دادن پسر خود با این جمله «تو مرد خانه هستی» دقیقاً نقش همین بار اضافی را بازی می کند که یک کودک از نظر احساسی و روانی توان حمل آن را نداشته و دچار استرس می شود و آرامشی که یک کودک به آن نیاز دارد را از دست می دهد.
«چیزیت نیست»
گفتن «چیزیت نیست» زمانی که کسی آسیبی دیده یا در حال گریه کردن است، بیشتر به مانند یک واکنش خودکار می ماند که راجع به آن هیچ فکری نشده است. بهتر است هر وقت که با چنین موقعیتی رو به رو شدید، از گفتن این جمله و جملات شبیه به این خود داری کنید، چراکه با گفتن این جمله در حقیقت تجربه ای که فرزند شما داشته را نادیده گرفته و به صورت ناخود آگاه بیان می کنید که آرامش را به هر چیز دیگری ترجیح می دهید.
«دختر خوبی باش»
مفهومی که با بیان این جمله به ذهن متبادر می شود، بسیار قدیمی و نامشخص است. متأسفانه زمانی که دختر بچه خود را مورد خطاب قرار داده و به او می گویید که دختر خوبی باشد، در حقیقت دارید این مفهوم نامشخص و مبهم را به میان می آورید. این جمله در خود یک سری انتظارات غیر واقعی و قدیمی را دارد که از زن ها و دختر ها در گذشته می رفته است، ولی اکنون با تغییرات فرهنگی دیگر این انتظارات وجود خارجی ندارد، پس بهتر است از گفتن این جمله خود داری شود.
«نمی توانم خواسته تو را بر آورده نکنم»
به احتمال زیاد مخالفت کردن با کودکتان و برآورده نکردن خواسته اش زمانی که از شما اسباب بازی یا چیز دیگری را می خواهد، کار ساده ای نخواهد بود، چرا که شما عاشق کودک خود هستید و مهم تر از همه برایتان این است که خواسته اش را بر آورده کنید، حال این خواسته هر چه می خواهد باشد. با این وجود این را به خاطر داشته باشید که شما به عنوان سرپرست فرزند دلبند خود، یک انسان بالغ هستید و یکی از وظایف شما این است که برای کودک خود مرزها و محدودیت هایی قائل شوید. در غیر این صورت در آینده با خواسته هایی از سوی آن ها مواجه خواهید شد که هرچند برآورده کردنشان برای شما ناممکن باشد، باید به آن ها تن داده و اقدام به عملی کردن شان برای فرزند خود کنید، چرا که این کار بدل به وظیفه ای برای شما شده است.
«تمامی چیزهایی که در اختیار داری را من برای تو فراهم کرده ام»
البته که در این موضوع شکی نیست که تمامی متعلقات کودک شما توسط شما تهیه شده است و کودک شما قادر به خرید چیزی به تنهایی نیست، اما این را به خاطر داشته باشید که گفتن این مسئله و مطرح کردن این موضوع به هیچ وجه کار جالبی نیست و می تواند اثرات بسیار بد روانی به همراه داشته باشد. زمانی که شما این مسئله را مطرح می کنید، به مرور این ایده در ذهن کودک نقش می بندد که تمامی چیزهایی که اکنون در اختیار دارد و به آن ها وابسته شده و یا علاقه دارد، هر لحظه ممکن است از دستش خارج شده و توسط شما از او سلب شود، این مسئله می تواند سبب ایجاد یک احساس نا امنی در وجود کودک شود. در صورت تداوم و بدتر شدن اوضاع البته این احساس نا امنی بدل به ترس هم می تواند شود.
«تو تنبل هستی»
آیا ممکن است کودکان گاه به گاه رفتاری از خود نشان دهند که حاکی از تنبل بودن آن ها باشد و آیا این مسئله در میان کودکان متداول است؟ البته پاسخ این سؤال مثبت است. با این حال به خاطر داشته باشید که گوشزد کردن مدام این مسئله به کودکی که چنین رفتاری از خود نشان می دهد، به مرور این احساس را در او شکل می دهد که توان مقابله با این عادت رفتاری را در خود ندارد و کاری از دستش بر نمی آید. بهتر است به جای از کوره در رفتن، به عنوان انسانی بالغ به زمینه ها و پیش زمینه هایی بیندیشید که سبب شده کودک شما این رفتار بخصوص را از خود نشان دهد و در جهت بهبود وضعیت او تلاش کنید.
«غذایت را تا آخر بخور»
البته که هیچ پدر و مادری دوست ندارد اصراف کردن و هدر دادن غذایی که برای آن زحمت کشیده شده است را به کودک خود یاد بدهد و از این امر جلوگیری می کند. تنها این نکته را به خاطر داشته باشید که با مقرر کردن این قانون که در بشقاب کودک نباید چیزی باقی بماند، نمی توان به دست یافتن به این مهم کمک کرد. بدین ترتیب کودک شما تفاوت میان لذت بردن از غذا را با تمام کردن آن متوجه نخواهد شد و در آینده، در آن دسته از عادات رفتاری او که مربوط به غذا خوردن می شود، مشکلات زیادی پدید خواهد آمد.
«تو نتوانستی انتظار مرا برآورده کنی»
بدون شک زمان (و زمان هایی) فرا خواهد رسید که به عنوان والدین کودک خود از رفتار بخصوصی از آن ها به شما احساس نا امیدی دست خواهد داد و احساس خواهید کرد که این رفتار با آنچه که شما از او انتظار دارید همخوانی ندارد. تنها این را باید به خاطر داشت که همچون موارد متعدد قبلی این بار هم راه مقابله و حل کردن این معضل، گوشزد کردن آن به طور مستقیم نیست و اگر به کودک بگویید که انتظار بیشتری از او داشته اید، به هیچ وجه انگیزه ای برای بهتر شدن در اختیار او نخواهید گذاشت، حال اگر آن ها تمام تلاش خود را برای بر آورده کردن انتظار شما کرده باشند، این موضوع پیچیده تر نیز خواهد شد و بیشتر احساس ناراحتی خواهند کرد.
«چند بار باید یک حرف را تکرار کنم؟»
این که علی رغم گفتن چند باره شما، کودک باز هم به انجام کاری ادامه می دهد، دلیلی موجه دارد که بررسی و پیدا کردن آن به عهده شما است، اما بحث ما در این جا این نیست و قصد داریم این مطلب را مطرح کنیم که ادا کردن جمله ای که در عنوان این مورد آمده به هیچ وجه کار درستی نیست و نباید در چنین موقعیتی به عنوان والدین کنترل خود را از دست دهید، چراکه این امر در کودکان بسیار عادی است و آن ها علاقه دارند به این که آزاد باشند و هر کاری که دوست دارند انجام دهند. در واقع این جمله تأثیری به مراتب بد تر از آنچه می اندیشید بر روح و روان کودک خواهد داشت و در آینده مشکلات زیادی برای او پدید خواهد آورد.
«تو قدر زحماتی که برایت کشیده ام را نمی دانی»
اگر سرپرستی کودکی را به عهده داشته باشید، به احتمال غریب به یقین در موقعیت های بسیاری قرار گرفته اید که در آن کودک شما فراموش کرده از شما «تشکر» کند و یا اینکه از شما «خواهش» کند. با این حال این را به خاطر داشته باشید که اطلاق واژه «قدر نشناس» به آن ها تأثیر بسیار بدی روی آن ها خواهد گذاشت. با گفتن این کلمه نه تنها راهکاری برای بهتر شدن به آن ها نخواهید داد، بلکه کودک شما احساس بدی راجع به خود پیدا خواهد کرد که می تواند به مرور زمینه ساز مسائل پیچیده تری نیز شود. به جای این گونه واژه ها به کودک خود بیاموزید که دانستن قدر زحمات دیگران دقیقاً به چه معنا است و به چه علتی اینکار مهم است. در ضمن فراموش نکنید که شیوه تشکر کردن از زحمات دیگران را نیز باید به او آموزش دهید.
«تو خیلی زیبا هستی»
تحسین زیبایی و ظاهر کودکان، مسئله ای است که می تواند گاهی دردسر ساز شود. البته کسی منکر این نیست که در جامعه ای که زیبایی و ظاهر بدل به یکی از مهمترین ملاک های سنجش انسان شده است، تعریف نکردن از ظاهر کودکتان کمی غیر واقعی و نا ممکن به نظر می رسد، اما با گفتن این که از همه زیبا تر هستند و خیلی زیبا هستند، برای آن ها استاندارد هایی به وجود می آورید که دست یابی به آن ها برایشان بسیار دشوار خواهد بود و زندگی به کامشان تلخ خواهد شد. مشکل دیگری که در اثر تداوم گفتن این نکته به کودک پیش می آید، اهمیت بیش از اندازه ای است که ظاهر برایش پیدا خواهد کرد.
«تو دیگر بزرگ شده ای»
این جمله بیشتر در مواقعی از سمت شما گفته می شود که بسیار خسته و آزرده هستید و حوصله چیزی را ندارید، اما زمانی که رفتار بخصوصی از کودک سر می زند و این که به او بگویید «تو دیگر بزرگ شده ای» تغییری در رفتار آن ها به وجود نخواهد آورد. کودکان بسیار احساساتی هستند و دقیقاً همچون انسان های مسن و بالغ، گاه به گاه کنترل کامل خود بر احساساتشان را از دست می دهند و در نتیجه همین موضوع است که رفتاری ناپخته از آن ها سر می زند. به جای گفتن این گونه جملات بهتر است که شروع به صحبت کردن با فرزند خود کنید و از او بپرسید که به چه علتی این گونه احساسی به او دست داده است. با فهمیدن مسائلی که زمینه ساز به وجود آمدن این احساس شده است، می توانید به او کمک کنید رفتاری بخصوص را که به نظر ناپخته می آید در او متوقف کرده و به بزرگ تر شدن او کمکی کرده باشید.
«بهتر از این هم می توانستی این کار را انجام دهی»
تصور اینکه کودک شما همیشه کاری که به او سپرده می شود را به بهترین شکل ممکن به انجام برساند، بسیار شیرین و لذت بخش است. البته اگر تجربه سرپرستی از کودکی را داشته باشید، خواهید دانست که چنین چیزی در حقیقت امکان پذیر نیست و اشتباه برای کودکان اجتناب ناپذیر است. گاهی اوقات این مسئله رخ می دهد که کودکی، با وجود اینکه تمامی تلاش خود را به کار می بندد، قادر به بر آورده کردن انتظار دیگران و انجام کار به نحوی که از او خواسته شده است نمی باشد و نکته مهم زمانی که چنین اتفاقی رخ می دهد این است که والدین در این زمان کودک خود را درک کرده و برخورد مناسبی با او داشته باشند.
«با تمرین کردن است که می توانی بهتر باشی»
این جمله تقریباً مفهومی مشابه با جمله «بهتر از این هم می توانستی این کار را انجام دهی» دارد و همان را به ذهن متبادر می کند، چراکه در هر دو مورد از کودک چیزی خواسته می شود و انتظاری از او می رود که غیر واقعی و نشدنی است. البته در این گفته شکی نیست که با تمرین کردن کاری، به مرور در انجام آن پیشرفت حاصل خواهد شد و کودک بهتر قادر به انجام آن خواهد شد، اما مطمئن باشید اگر کودک خود را به زور مجبور کنید برای مدتی طولانی با ویالون خود تمرین کند، تا جایی که انگشتش شروع به خون ریزی کند و قرمز شود، یک آهنگساز نابغه از او نخواهید ساخت. کودکان دوست دارند از کاری که انجام می دهند لذت ببرند.ترجمه itrans.ir
جملاتی که نباید در صحبت با کودکان از آن ها استفاده کنیم بخش سوم
محمد رضا عاشوریدر۱۴۰۳/۲/۱۸
«من از دست تو عصبانی هستم»
بله این حقیقتی است که گاه به گاه، والدین به شدت از دست کودکان خود عصبانی شده و به تنگ می آیند، خصوصاً اگر این کودکان انرژی بیش از اندازه ای داشته باشند و حتی فرا تر از آن دچار پیش فعالی باشند. با این حال، اگر سرپرستی از کودکی را به عهده دارد، این نکته مهم را همیشه باید به خاطر داشته باشید که هیچ کدام از این رفتار ها دلیلی بر آن نمیشود که به کودک خود بگویید که از دستش کلافه و عصبانی شده اید و این گونه جمله ها تأثیر بسیار بدی بر روح و روان کودک خواهد داشت. اگر بخواهیم توضیحی دقیق تر از چگونگی حالت روحی کودکی که چنین جملاتی را می شنود در اختیار شما بگذاریم، باید بگوییم که زمانی که کودک چنین جمله ای را می شنود خود را در قبال احساس ناراحتی بزرگ تر ها مسئول می داند و این به هیچ وجه چیزی نیست که یک کودک از نظر احساسی توان تحمل آن را داشته باشد. برای جلوگیری از پیش آمد کردن چنین احساساتی در کودک خود که در بلند-مدت اثرات زیان باری رو او خواهد داشت، بهتر است و توصیه می شود که به صورت مستقیم از به کار بردن چنین جملاتی پرهیز کرده و در مواجه با چنین موقعیتی خود را کنترل کنید. بهتر آن است که به صورت منطقی و به عنوان یک فرد بالغ، با آرامش با کودک خود صحبت کنید و دقیقاً برایش توضیح دهید که به خاطر یک رفتار بخصوص کودک چه احساسی به شما دست می دهد. تنها بدین گونه است که قادر خواهید بود به نتیجه ای قابل استناد رسیده و به مرور زمان یک شرایط آرامش بخش را در رابطه تان پدید آورید.
«من حاضرم برای تو هر کاری انجام دهم»
حتی اگر شما به عنوان پدر یا مادر، تمامی تمرکز و وقت خود را صرف کودک خود کنید و به اندازه ای به او علاقه مند باشید که تمامی فعالیت های خود در روز را با این انگیزه انجام دهید که امکانات لازم برای پیشرفت کودک خود را فراهم کنید، تجربه ثابت کرده است که حتی چنین انسانی نیز حاضر و قادر به انجام هر کاری برای کودک خود نیست. متأسفانه گفتن چنین جملاتی به کودکان (علی رغم نیت خیری که والدین از ادای چنین جملاتی دارند) به مرور زمان باعث می شود که احساس دین به شما پیدا کنند و این موجب می شود کمی در برقراری ارتباط با شما محافظه کارانه تر رفتار کنند و در کنار این کمی احساس آزرده خاطر بودن نیز پیدا خواهند کرد. پس فراموش نکنید که با وجود اینکه عشق و علاقه چیز بسیار خوبی است، افراط در عشق ورزیدن می تواند اثرات منفی داشته باشد.
«من عصبانی نیستم، فقط تو مرا نا امید کرده ای»
این که به خاطر رفتاری که از کودکی سر زده و از نتیجه ای که به دست آمده است، احساس نا امیدی پیدا کنید و شرایط آن گونه که انتظار داشتید، پیش نرفته باشد، کاملاً طبیعی است و برای هر خانواده و میان هر کودک و پدر و مادری ممکن است پیش بیاید. نکته ای که در این خصوص وجود دارد این است که برخی والدین هستند که فکر می کنند، به جای گفتن اینکه از دست کودک خود عصبانی هستند، می توانند بگویند به خاطر کاری که از کودکشان سر زده است، احساس نا امیدی می کنند و فکر می کنند این جمله بار منفی کمتری دارد، این در حالی است که تفاوت چندانی در حقیقت میان این دو جمله وجود ندارد و در هر دو صورت با ادای این جملات راهکاری برای بهتر بودن در اختیار کودک خود نمی گذارید و تنها اتفاقی که در این میان می افتد این است که کودک همانند مورد قبلی، در مورد احساس بد شما، احساس مسئولیت پیدا می کند و خود را مقصر حال بد شما می داند و این به هیچ وجه برای کودکی کم سن و سال خوب نیست.
«تو داری این کار را اشتباه انجام می دهی»
کاملاً مسلم است که والدین با تمام وجود دوست دارند که کودکشان همه کارهایی که به او محول می شود را به درستی انجام دهد، چراکه در این صورت در آینده نیز می تواند در شغل خود موفق بوده و مراتب پیشرفت را ساده تر پشت سر بگذارد. تنها این نکته را باید به خاطر داشت که اینکه به سادگی به آن ها بگوییم که کاری که بهشان محول شده را اشتباه انجام می دهند، دردی را دوا نخواهد کرد و کمک حال آن ها نخواهد بود. نکته مهم تر در این خصوص این است که اگر واقعاً قصد دارید کودکتان کاری را به درستی یاد بگیرد، بهترین کار این است که اجازه دهید مرتب کاری را انجام دهد و اگر اشتباه کرد، به رویش نیاورید. در حقیقت همین آزمون و خطا است که سبب می شود کودک به مرور زمان در کاری که انجام می دهد پیشرفت کرده و در نهایت به خوبی از پس انجام آن بر بیاید. بنابر این بهتر است به کودک خود فشار نیاورید و شرایط را تحت کنترل بگیرید. اگر قادر به کنترل خود نیستید، می توانید برای مدت زمانی که کودک در حال انجام کاری است از او فاصله بگیرید و او را به حال خود بگذارید.
«آیا به نظر تو من چاق هستم؟»
بسیاری از ذهنیاتی که در خصوص غذا و نیز وضعیت جسمانی و فیزیکی در ذهن شکل می گیرد، از همان اوان کودکی شروع می شود و در ذهن نقش می بندد و این ذهینات بیشترین تأثیرش را از مسائلی که پدر و مادر، خواسته و یا نا خواسته به کودک خود القاء می کنند، می گیرد. زمانی که شما از کودک خود سوال می کنید که آیا چاق هستید یا نه، در واقع به وضوح و به طور غیر مستقیم به کودک خود می گویید که چاق بودن بسیار بد است و اگر چاق باشی با مشکل مواجه خواهی شد، از سوی دیگر اما شما به دنبال گرفتن تأیید کودک خود هستید و این دو مسئله در بلند مدت هم برای کودک و هم برای والدین، می تواند مشکلات روحی و روانی بدی در پی داشت باشد.
«به نظر می رسد از چیزی خجالت می کشی؟ »
صرف نظر از اینکه چگونه پدر و مادری هستید و یا اینکه چه رفتاری در مواجه با حالات مختلف کودک خود در پیش می گیرید، گاه به گاه، فرزند شما دچار احساس خجالت زدگی خواهد شد و این امر اجتناب ناپذیر است. تنها در این مورد ذکر این نکته حائز اهیمت است که اگر به جای اینکه به سادگی و با زبانی مستقیم از او بخواهید که برای شما توضیح دهد که چه رفتاری انجام داده است که سبب شده حالا این احساس را داشته باشد و پس از شنیدن توضیحاتش، راه حلی برای او ارائه دهید، مرتب به او گوشزد کنید که خجالت می کشد و به گونه ای این احساسش را به رخش بکشید بدون اینکه توضیحی از او بخواهید، در نهایت این رفتار شما سبب خواهد شد که احساس بدی نسبت به شما پیدا کنند و در آینده نیز احتمال بروز رفتار های نا به هنجار از آن ها افزایش پیدا خواهد کرد.
«به این خاطر که من می گم»
البته که توضیح دادن دوباره و دوباره یک مسئله به کودک می تواند سبب آزردگی خاطر شود و پدر یا مادر را از کوره به در کند. اما جدای از این نکته، گفتن اینکه در مسئله ای حق با شما است، بدون اینکه توضیح قانع کننده ای برای کودک خود ارائه دهید، سبب می شود کودک دچار نوعی سردر گمی شده و در حقیقت قادر نخواهد بود قوانینی که شما وضع می کنید را دنبال کرده و صحبت های تان را بپذیرد. برخی والدین نگاهی به کودک خود دارند که انگار چون کودک هستند نیازی به توضیح دادن دلیل واقعه یا قانونی به آن ها نمی بینند و هنوز سنشان به قدری بالا نرفته است که نیازی به دادن به این گونه توضیحات باشد و در نهایت باید بی چون و چرا هر چیزی که به آن ها گفته می شود را بپذیرند. شاید حتی نیازی به گفتن این نکته نباشد که این رویکرد به هیچ وجه مناسب نیست و سبب ایجاد شکاف و دوری پدر و مادر از کودک می شود. توصیه می شود هر زمانی که مناسب بود و با کودک خود تنها بودید، به صورت کاملاً منطقی و کامل برایش توضیح بدهید که دلیل شما از وضع قانونی بخصوص چه بوده است.
«آروم باش»
زمانی که شما با شخصی مواجه می شوید که به اصطلاح از کوره در رفته و ناراحت است، کاملاً عادی است که تلاش کنید او را آرام کرده و از تنش حاکم بر احساساتش کم کنید. خبر بد برای والدین عزیز این است که اکتفا به جمله «آروم باش» و سایر جملات این چنینی، نقشی در کاهش تنش ایفا نخواهد کرد. نه تنها اینگونه نخواهد بود، بلکه در بسیاری از موارد، اوضاع از آنچه که هست، بدتر نیز خواهد شد. راهکاری که در این مورد پیشنهاد می شود کمی عملی کردنش مشکل و دشوار خواهد بود. تنها کاری که از والدین در این خصوص ساخته است، این است که سعی کنند کاملا منطقی برخورد کرده و کودک خود را آرام کنند و با شوخی و خنده حتی، از او بخواهند در رابطه با آن چه سبب عصبانیتش شده است توضیح دهد. در غیر این صورتو اگر شرایط بدتر از آن است که فکر می کنید، بهتر است کمی صبر کرده تا کودک آرام تر شده و برای صحبت کردن آماده شده باشد.
مسئله ای را گوشزد می کنم که سبب گریه کردن تو شود
بر هیچ کس پوشیده نسیت که به عهده گرفتن سرپرستی کودکان و تبدیل شدن به پدر و مادری و ظیفه شناس بسیار دشوار است و به مرور زمان، انسان را بسیار خسته می کند. در هر صورت و در هر شرایطی که هستید گفتن این جمله به کودک که باعث گریه کردن او خواهید شد به نوعی از رفتار های مخرب و نوعی سوء اسفاده به شمار می رود، به همین خاطر است که به هیچ وجه از این گونه جملات نباید استفاده کرد و کنترل اعصاب، یکی از مهمترین وظایف والدین است، چراکه کودکان به هر آن چه به آن ها گفته می شود و هر رفتاری که با آن ها می شود، برای مدت ها می اندیشند و به مرور احساساتی از قبیل خشم و نفرت در آن ها پدید آمده و رو به انزوا می نهند.
«تو کاملاً شبیه به پدرت/مادرت هستی»
مطمئنا هیچ چیز خوشایندی در مشکلاتی که میان زن و شوهر پدید می آید وجود ندارد و بحث هایی که در این موارد پدید می آید می تواند تنش زا باشد و سبب ناراحتی شود که البته رخ داد اینگونه بحث ها، گاه به گاه، اجتناب ناپذیر است. حال اگر این گونه مشکلات تداوم پیدا کند، به مرور احساس بدی نسبت به زن/مرد در ذهن همسر شکل می گیرد. این نکته را به خاطر داشته باشید که زمانی که کودک شروع به ادای صحبت هایی می کند که شبیه به آنچه است که از همسر خود می شنیده اید، به هیچ وجه نباید به او بگویید که شبیه به مادر/پدرش صحبت می کند، چراکه علاوه بر اینکه ذهنیت بدی نسبت به خود و مادر/پدرش پیدا خواهد کرد، از دست شما هم ناراحت خواهد شد و تنش های میان افراد خانواده با اینگونه جملات و رفتار ها به مرور بیشتر خواهد شد.
«ای کاش هرگز به دنیا نیامده بودی»
صرف نظر از اینکه در چه شرایط روحی ای به سر می برید و یا مشکلات اقتصادی تا چه حد گریبان گیر شما شده و اوضاع زندگی تان را آشفته کرده است، در هیچ شرایط و موقعیتی نباید به خود اجازه استفاده از این جمله را بدهید و آرزو کنید که هرگز کودک تان به دنیا نیامده بود. «ای کاش هرگز به دنیا نیامده بودی» به عقیده مشاور و متخصص روابط خانوادگی، کوئنگ، جمله ای است که تحت هیچ شرایطی اجازه کاربرد آن برای والدین وجود ندارد. به بخشی از نظر کوئنگ در این خصوص اشاره می کنیم. او در این باره گفت: «من کسانی را می شناسم که به من مراجعه کرده بودند و شنیدن این جمله باعث شده بود که تا مدت های طولانی، احساس ترس در وجود آن ها نهادینه شود». زمانی که اوضاع روحی و روانی شما به گونه ای است که احساس می کنید، امکان استفاده و کاربرد چنین جملاتی از سمت شما وجود دارد، بهترین راهکار این است که سریعاً خود را از محلی که کودک تان در آن حضور دارد دور کنید، برای مثال به اتاق خود بروید و کمی نفس عمیق بکشید و زمانی که احساس کردید که آرام تر شده اید، باز گردید و با کودک خود به گونه ای صحبت کنید که چنین اثرات مخربی برای او به همراه نداشته باشد.ترجمه itrans.ir